روان شناسی بیولوژیکی

روان شناسان بیولوژیکی به اندازه گیری متغیرهای بیولوژیکی، روان شناختی یا ژنتیکی  و ایجاد یک رابطه مابین آنها و متغیرهای روان شناختی یا رفتاری علاقمند هستند.

به دلیل اینکه تمامی رفتارها تحت کنترل سیستم عصبی مرکزی قرار دارد، روان شناسان به منظور شناخت پیدا کردن از رفتار باید یک شناخت مناسبی را از عملکردهای مغز داشته باشند.

اصلی ترین حوزه هایی که باید مورد بررسی قرار بگیرند عبارت از احساس و درک، رفتار انگیزشی (همانند گرسنگی، تشنگی و رابطه جنسی)، کنترل حرکت، یادگیری و حافظه، خواب و ریتم های بیولوژیکی و احساسات می باشند.

به دلیل اینکه مهارت های فنی منجر به صورت گرفتن پیشرفت هایی در روش های تحقیقاتی شده است، موضوعات پیشرفته ای همانند زبان، منطق، تصمیم گیری و خودآگاهی هم در حال حاضر تحت مطالعه قرار می گیرند.

روان شناسی بیولوژیکی ریشه در مطالعات روان شناختی ساختار گرا و کارکردگرا دارد و همانند تمامی دیدگاه های عمده یک دیدگاه رایجی می باشد.

در ادامه سابقه و توسعه مربوط به کارکردگرایی و ساختارگرایی را بررسی خواهیم کرد.

همچنین جنبه های نظری و روش شناختی مربوط به دو رهیافت موجود در دیدگاه بیولوژیکی بیان خواهد شد.

روان شناسان کارکردگرا و ساختارگرای اولیه معتقد بودند که مطالعه تفکرات هوشیارانه نقش مهمی در شناخت مغز دارد.

رهیافت آنها در مورد مطالعه ذهن مبتنی بر مشاهدات سیستماتیک و قاطع بود که مبنای آزمایشات روان شناختی مدرن می باشند.

در نتیجه این مطالعات، ونت و تیچنر (Wundt and Titchener) موضوعاتی از قبیل گستره توجه، زمان واکنش، تجسم، عواطف و درک زمان را مطرح کردند که امروزه هم مطالعاتی بر روی آنها صورت می گیرد.

روش اصلی ونت برای تحقیق عبارت از درون نگری بود که شامل آموزش دادن به افراد برای تمرکز کردن و گزارش دادن تجربیات آگاهانه خودشان در حین واکنش نشان دادن به محرک می باشد.

این روش همچنان در تحقیقات مدرن به کار گرفته می شود؛ با این وجود، اکثر دانشمندان استفاده از درون گرایی را به دلیل نبود رهیافت تجربی و عینیت مورد انتقاد قرار داده اند.

همچنین ساختارگرایی هم به دلیل اینکه بخش اصلی آن (تجربه هوشیارانه) نمی تواند از طریق آزمایش های کنترل شده مطالعه شود، مورد انتقاد قرار گرفته است.

متکی بودن ساختار گرایی به درون نگری (بر خلاف راهنماهای سخت گیرانه تیچنر) و قابل اطمینان نبودن و نداشتن پایایی از جمله انتقاداتی بوده است که منتقدان در مورد این رهیافت بیان کرده اند.

منتقدان بیان کرده بودند که خود تحلیلی امکان پذیر نیست و درون نگری با توجه به موضوع تحت بررسی می تواند به نتایج متفاوتی منجر شود.

همچنین یک سری انتقادهایی در مورد احتمال بازنگری یا خاطره از احساسات به جای خود احساسات بیان شده است.

امروزه محققان معتقد هستند که روش های درون نگرانه یک ابزار مهمی برای شناخت تجربیات و زمینه های خاصی هستند.

دو نفر از محققان مینه سوتا (Jones & Schiid, 2000)، از خودنژادنگاری (یک رهیافت داستان سرایانه برای تحلیل درون نگری (Ellis, 1999) برای مطالعه تجربه پدیدار شناختی دنیای زندان و انطباق ها و تبدیل های بعدی استفاده کردند.

جونز (که محکوم به یک سال حبس در زندان دارای امنیت حداکثری شده بود) در مطالعات خودش بر روی تاثیرات روان شناختی این تجربه، از تجربه شخصی خودش استفاده کرد.

از ساختار گرایی تا کارکرد گرایی

بعد از مواجه شدن ساختار گرایی با چالش های ایجاد شده در نتیجه بررسی دقیق علمی، طرفداران این رهیافت یک سری روش های جدیدی را برای مطالعه ذهن مطرح کردند.

یکی از روش های جایگزین مهم عبارت از کارکردگرایی بود؛ این روش در اواخر قرن نوزدهم و توسط ویلیام جیمز (William James) مطرح شد و در کتاب دو جلدی وی به اصول روان شناسی (1890) مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

کارکردگاریی که بر مبنای دیدگاه ساختارگرایی ایجاد شد، در مراحل اول بر روی عملکردهای ذهن و در مراحل بعدی بر روی رفتارگرایی متمرکز بود.

کارکردگرایی زندگی ذهنی و رفتارها را بر اساس انطباق فعال با محیط فرد بررسی می کند.

همچنین این رهیافت یک مبنای عمومی را برای رشد نظریات روان شناختی (همانند روان شناسی کاربردی) ایجاد کرد که از طریق آزمایشات کنترل شده قابل آزمون نمی باشند.

رهیافت کارکردگرایانه ویلیام جیمز نسبت به روان شناسی کمتر به ترکیب ذهن مربوط می شد و بیشتر به روش هایی مربوط می شد که ذهن از طریق آنها با موقعیت ها و محیط های در حال تغییر انطباق پیدا می کند.

در کارکرد گرایی، ذهن این باور را پیدا می کند که برای داشتن توانایی بقاء بهتر، باید از طریق پردازنده اطلاعات تکمیل شود. در پردازش اطلاعات، ذهن کارهایی مشابه با کارهای کامپیوتر را انجام می دهد.

کارکردگراها یک بار دیگر بر روی تجربه آگاهانه تاکید کردند. روان شناسی بیولوژیکی همچنین به عنوان یک کاهش گری در نظر گرفته می شود.

در نظریه کاهش گری، موارد ساده عبارت از منابع موارد پیچیده می باشند. به بیان دیگر، به منظور توضیح دادن یک پدیده پیچیده (همانند رفتار انسانی) باید مولفه های آن را کاهش داد.

در نقطه مقابل نظریه هالیست (holist) قرار دارد که بیان می دارد یک کل چیزی فراتر از جمع بخش های تشکیل دهنده آن می باشد.

تفسیر یک رفتار در ساده ترین سطح می تواند به عنوان کاهش گری در نظر گرفته شود.

رهیافت های آزمایشگاهی و کتابخانه ای در حوزه های مختلف روان شناسی (برای مثال در رفتار گرایی، بیولوژیکی و شناختی) یک دیدگاه کاهش گری می باشد.

این رهیافت باید یک رفتار پیچیده را به یک مجموعه ساده از متغیرهایی تبدیل کند تا امکان شناسایی علت و تاثیر را فراهم کند (برای مثال، رهیافت بیولوژیکی بیان می دارد که مشکلات روان شناختی می توانند به عنوان یک بیماری در نظر گرفته شوند و به همین دلیل از طریق داروها قابل درمان هستند).

مغز و عملکردهای آن مورد توجه روان شناسان بیولوژیکی بوده است و روان شناسان امروزی هم به مطالعه آن علاقمند هستند.

روان شناسان شناختی در حین بحث در مورد رابطه مابین تاثیر، عاطفه و محیط یا اتفاقات و نتیجه آنها در ادراک خاص از نظریات کارکردگراها استفاده می کنند.

روان شناسی بیولوژیکی

روان شناسان بیولوژیک ذهن انسان را بر حسب بخش های خاص یا سیستم ها و روابط پیچیده آنها مطالعه می کنند. مطالعات صورت گرفته نشان دهنده وجود داشتن بافت های عصبی در هیپوکامپوس (بخش دم اسبی) هستند.

بر اساس این نظریه، ذهن انسان یک جرم ثابت از بافت های عصبی نمی باشد.

همچنین این نتیجه گیری به دست آمده است که عوامل محیطی تاثیرگذار در طول کل زندگی تاثیر می گذارند.

در مابین عوامل منفی که وجود دارد، صدمه آسیب زا و مواد مخدر می توانند منجر به تخریب مغز شوند.

در نقطه مقابل، رژیم غذایی سالم و برنامه ورزشی مناسب یک تاثیر مثبتی بر روی رشد ذهنی و روان شناختی دارند.

ذهن دارای چهار حفره می باشد:

حفره پیشانی:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس حرکتی شناخته می شود در مهارت های حرکتی، شناخت سطح بالاتر و صحبت کردن معنادار نقش دارد.

حفره پس سری:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس بصری شناخته می شود، در تفسیر محرک ها و اطلاعات بصری نقش دارد.

حفره جداری:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس حس های بدنی شناخته می شود، در فرآیند مربوط به پردازش اطلاعات حسی لامسه ای، همانند فشار، لمس و درد نقش دارد.

حفره گیجگاهی:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس شنیداری شناخته می شود، در تفسیر صداها و زبان هایی که می شنویم نقش دارد.

یک بخش مهم دیگری از سیستم عصبی عبارت از سیستم عصبی پیرامونی می باشد که به دو بخش تقسیم می شود:

  1. سیستم عصبی بدنی که واکنش های مربوط به عضلات اسکلتی را کنترل می کند.
  2. سیستم عصبی خودکار که واکنش های خودکار، همانند تپش قلب، تنفس و فشار خون را کنترل می کند. سیستم عصبی خودکار دارای دو بخش می باشد:
  3. سیستم عصبی سمپاتیک، که واکنش دفاع یا فرار را کنترل می کند؛ واکنش فرار یا دفاع عبارت از واکنشی می باشد که بدن را برای واکنش نشان دادن به یک خطر موجود در محیط آشنا می کند.
  4. سیستم عصبی پاراسمپتایک، که کارکرد آن عبارت از برگرداندن بدن به وضعیت نرمال خودش بعد از واکنش دفاع یا فرار می باشد.

در بررسی روان شناختی دیگری که دارای ماهیت بیولوژیکی بود و در دانشگاه تورنتو صورت گرفت، شمیز، چنگ و دِ روسا (Scmitz, Cheng and De Rosa) (2010) نشان دادند .

توجه بصری (توانایی ذهن برای فیلتر انتخابی اطلاعات ناخواسته و نامطلوب از دستیابی به آگاهی) در نتیجه افزایش سن کاهش پیدا می کند و در نتیجه افراد مسن تر توانایی کمتری برای فیلتر کردن اطلاعات حواس پرت کننده یا نامرتبط دارند.

این فیلتر توجهی که در نتیجه افزایش سن کاهش پیدا می کند، بر روی روش کد بندی اطلاعات بصری در داخل ذهن تاثیر می گذارد. بزرگسالان مسن تر که دارای توجه بصری معیوبی هستند، حافظه بهتری برای اطلاعات “نامرتبط” دارند.

در این مطالعه تیم تحقیق تصاویر ذهنی را در یک گروه جوان (دارای میانگین سنی 22 سال) و در بزرگسالان مسن تر (دارای میانگین سنی 77 سال) با استفاده از تصویر برداری رزونانس مغناطیسی کارکردی (fMRI) مورد مطالعه قرار دادند؛

شرکت کنندگان در این مطالعه به تصاویر مربوط به چهره ها و مکان های (خانه ها و ساختمان های) دارای همپوشانی نگاه می کردند.

از مشارکت کنندگان خواسته شده بود که فقط به تصاویر صورت ها نگاه کنند و جنسیت فرد را تشخیص دهند.

هر چند که آنها تصویر مربوط به مکان را هم می دیدند، ولی این مورد هیچ ارتباطی به کار درخواست شده از آنها نداشت. محققان نتیجه گیری کردند که:

در افراد جوان، بخش مربوط به پردازش تصاویر مغز فعال بود، در حالیکه بخش مربوط به پردازش مکان های مغز غیرفعال بود. با این وجود هر دو بخش مربوط به چهره و مکان در افراد مسن تر فعال بود.

این شرایط باعث شد که حتی در اولین مراحل درک، افراد مسن تر توانایی کمتری برای فیلتر کردن اطلاعات حواسپرت کننده داشته باشند.

یک مورد شگفت انگیزی که صورت گرفت عبارت از این بود که افراد بزرگسال توانایی بیشتری برای مطابقت دادن تصاویر مربوط به صورت ها و مکان هایی داشتند که همراه با هم نشان داده شده بودند.

این یافته ها نشان داد در شرایطی که به توجه نیاز وجود داشته باشد (برای مثال در صورتیکه از فرد خواسته شود تا در یک جدول در هم ریخته کلیدها را پیدا کند)، مشکلات سنی مربوط به پیدا کردن یک شئی مورد نظر می تواند با روش انتخاب اطلاعات و پردازش آنها در بخش حسی مغز مرتبط باشد.

هر دو مورد اطلاعات حسی مرتبط (کلید ها) و اطلاعات نامرتبط (در هم ریختگی) درک می شوند و کم و بیش کدبندی می شوند.

در سایر افراد بزرگسال، تغییرات صورت گرفته در توجه بصری می توانند تاثیرات گسترده ای بر روی انواع معایب شناختی داشته باشند که در پیری نرمال، به خصوص در بخش حافظه، بروز پیدا می کنند.

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

آپارتمان سوئدی دلپذیر یا نحوه بیشترین استفاده ممکن از یک آپارتمان کوچک

آپارتمان سوئدی دلپذیر یا نحوه بیشترین استفاده ممکن از یک آپارتمان کوچک

نویسنده: لاوینیا[1]

در این مقاله ما می خواهیم که یک “آپارتمان 1.5 اتاقه” شگفت انگیز را به شما نشان بدهیم که منجر به ستایش طراحی اسکاندیناویایی می شود.

این آپارتمان دارای کارایی سطح بالا، فقط در یک مساحت 42 متر مربعی قرار گرفته است؛ با این وجود به نظر نمی رسد که این آپارتمان داری نواقص زیادی باشد.

اتاق نشیمن جالب توجه و روشن است و پنجره های آن به سمت بخش های مجاور آرام دید دارد.

در آخرین نوسازی صورت گرفته، اتاق نشیمن و آشپزخانه به هم وصل شده اند و این کار باعث شده است که آدم احساس قرار گرفتن در فضا را داشته باشد.

یک دیوار آجری روستایی به عنوان یک مرز “تزئینی” مابین دو اتاق عمل می کند و منجر به افزایش اصالت این آپارتمان شده است.

آپارتمان سوئدی دلپذیر

دیوار ها با رنگ سفید نقاشی شده اند و باعث شده است که تزیین خانه دارای یک مبنای طبیعی باشد.

تضادهای رنگی زیبایی از طریق مبل و کف سازی خاکستری ایجاد شده است.

در قسمت چپ اتاق بزرگ و درست در مجاورت اتاق نشیمن، یک فضایی خواب کاملا راحت و مناسبی قرار دارد که می تواند مشاهده شود.

دو تا از دیوارها با رنگ سفید نقاشی شده اند، در حالی که دیوار سوم دارای یک کاغذ دیواری طراحی شده است که رنگ آن مطبوع می باشد.

این آپارتمان شاه نشین خاص، منجر به افزایش ارزش چنین آپارتمان هایی شده است و باعث می شود که آپارتمان کوچک دارای طراحی کاملی باشد.

منبع: کانون مشاوران ایران


[1] Lavinai

فرضیه بیوفیلیا

فرضیه بیوفیلیا عبارت از این است که انسان دارای یک تمایل درونی برای ایجاد رابطه با طبیعت و سایر حالت های زندگی می باشد.

عبارت biophilia توسط یک روانکاو آمریکایی دارای اصلیت آلمانی به اسم اریج فروم (Erich Fromm) و در کتاب وی به اسم آناتومی ویرانگری انسان (1973) به کار گرفته شد؛

در این کتاب بیوفیلیا به عنوان “عشق احساساتی نسبت به زندگی و تمامی موجودات زنده” تعریف شده بود.

در دوره های بعدی این عبارت توسط یک زیست شناس آمریکایی به اسم ادوارد او. ویلسون (Edward O. Wilson و درکتاب وی به اسم بیوفیلیا (1984) مورد استفاده قرار گرفت؛

در این کتاب بیان شده بود که تمایل انسان ها برای تمرکز بر طبیعیت و سایر سبک های زندگی و پذیرفتن آنها تا یک حدی دارای مبنای ژنتیکی می باشد.

رابطه انسان با طبیعت


شواهد کیفی و کمی نشان گر این هستند که انسان ها ذاتا مجذوب طبیعت می شوند.

برای مثال، ظاهر دنیای طبیعت همراه با تنوع غنی از شکل ها، رنگ ها و زندگی در سطح جهانی مورد قدردانی قرار می گیرد.

این قدردانی در اغلب مواقع به عنوان شواهدی از بیوفیلیا در نظر گرفته می شود.

استفاده نمادین از طبیعت در زبان انسانی (در اصطلاحاتی از قبیل “مثل خفاش کور بودن” و “علاقمند بودن مثل سگ آبی (معادل داغ تر از کاسه آش بودن)) و رواج داشتن احترام به حیوانات و طبیعت در فرهنگ های انسانی موجود در سرتاسر جهان نمونه هایی از وجود داشتن بیوفیلیا می باشند.

به نظر می رسد که چنین تجربیات روحی و وابستگی گسترده نسبت به استفاده از استعاره های طبیعی ریشه در تاریخچه تکاملی گونه های انسانی داشته باشد و از دورانی شروع شده باشد که مردم در مقایسه با زندگی امروزی، ارتباط بیشتر و نزدیکتری با طبیعت داشته اند.

واگرایی رابطه مابین انسان و دنیای طبیعت به دلیل پیشرفت های تکنولوژیکی صورت گرفته است؛ پیشرفت های صورت گرفته در قرن های 19 و 20 بیشترین تاثیر ممکن را بر روی تغییر رابطه انسان با طبیعت گذاشته است.

به طور ملموس این جدایی در نتیجه ایجاد فضاهای نسبتا عمیق و بسته (از محیط خانه تا محل کار و ماشین) ایجاد شد، به نحوی که انسان های مدرن از طبیعت دور شده اند و در حال حاضر اکثر انسان ها (به خصوص افرادی که در کشورهای توسعه یافته تر زندگی می کنند) بیشتر زمان خودشان را دور از طبیعت می گذرانند.

فرضیه بیوفیلیا


قوی ترین و ملموس ترین شواهد مربوط به وجود داشتن یک ارتباط درونی مابین انسان ها و طبیعت در نتیجه مطالعات صورت گرفته در موردبیوفوبیا (biophobia ، به معنای ترسیدن از طبیعت) به دست آمده است، به نحوی که واکنشهای روان شناختی قابل اندازه گیری در نتیجه قرار گرفتن در مقابل یک شئی ترسناک، همانند مار یا عنکبوت ایجاد شده بودند.

این واکنش ها در نتیجه تکامل موجود در یک محیطی ایجاد شده است که در آن انسان ها در معرض شکارچی ها، گیاهان و حیوانات سمّی و یک سری پدیده های اجتماعی از قبیل طوفان و رعد و برق قرار داده شده بودند.

ترس یک ارتباط مبنایی با طبیعیت بود که امکان ادامه حیات را فراهم می کرد و در نتیجه انسان ها به حفظ کردن یک رابطه نزدیک با محیط خودشان، استفاده از نورها و صداها به عنوان راهنماهای مهم (به خصوص در واکنش های فرار یا دفاع) نیاز پیدا کرده بودند.


بیوفیلیا و حفظ منابع طبیعی


ژن هایی که بر روی بیوفیلیا تاثیرگذار هستند تا به حال شناخته نشده اند و این شک وجود دارد که وابستگی افزایش یافته گونه های انسانی نسبت به تکنولوژی، منجر به تضعیف رابطه انسان با طبیعت شده است.

ویلسون و سایر محققان معتقد هستند که چنین نظم ها و الگوهایی در رفتار بیوفیلیک می تواند به از بین رفتن اهمیت طبیعت منجر شود و در نهایت انسان ها احترام کمتری را نسبت به دنیای طبیعت قائل شوند.

در واقع از بین رفتن تمایل به ارتباط با دنیای طبیعی منجر به کاهش ارزش تنوع فرم های زندگی شده است که این تنوع نقش مهمی در ادامه حیات انسان دارند؛

این شرایط یک عامل بالقوه ای برای تخریب محیط زیست و تسریع در انقراض گونه های موجود می باشند.

بنابراین ایجاد رابطه مجدد مابین انسان و طبیعت نقش مهمی در حفاظت از منابع طبیعی دارد.


در حوزه بیوفیلییا، ویلسون اصول اخلاقی محافظت از طبیعت را بر مبنای چند بعد از رابطه درونی انسانی معرفی کرد که این ابعاد در طبیعت هم وجود دارند.

وی مفهوم دوستی با طبیعت را بیان کرد که بر مبنای مفاهیم متنوعی می باشد؛ این مفاهیم شامل وابستگی مفید انسان ها نسبت به طبیعت می باشد که مبتنی بر خدمات بوم شناختی (همانند آب و خاک تمیز) است که طبیعت فراهم می کند؛

این رضایت در نتیجه یک تعامل مستقیم با طبیعیت ایجاد می شود که این تعامل از طریق توسعه و گسترش مهارت های بیرونی به دست می آید؛

ارتباط فیزیکی با طبیعت یک منبع الهام بخش و آرامش می باشد؛ همچنین رابطه انسان با طبیعیت به صورت ارتباطات عاطفی می باشد که با مناظر طبیعی و حیوانات صورت می گیرد.


طبیعت و سلامتی


صرف نظر از احساس یا درکی که انسان ها از بیوفیلییا دارند، تحقیقات صورت گرفته نشان داده است که صرف سپری کردن زمان در طبیعت برای سلامتی انسان مفید می باشد.

در یکی از مطالعات صورت گرفته، افرادی که در طول هر هفته فقط دو ساعت از وقت خودشان را به بودن در طبیعت اختصاص داده بودند، در مقایسه با افرادی که مدت زمان کمتری در طبیعت بودند، رضایت بیشتر و وضعیت سلامتی بهتری را گزارش کردند.

در مابین افراد بزرگسال، صرف کردن زمان در محیط های طبیعی منجر به بهبود سلامت روانی و روحی شده بود؛

همچنین نشان داده شده است که در صورتیکه کودکان مدت زمان بیشتری در طبیعت باشند، انگیزه بیشتری را برای انجام دادن فعالیت فیزیکی و بازی کردن پیدا می کنند.


نوشته شده توسط: Kara Rogers
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

اختلال دو قطبی

معرفی

اختلال دو قطبی (که در گذشته به عنوان دیوانگی و بهت زدگی و شیدایی شناخته می شد) یک شرایط مربوط به سلامت روانی می باشد که منجر به ایجاد تغییرات حدّی در وضعیت روانی می شود .

فرد در آن وضعیت های روانی سطح بالا (شیدایی یا شیدایی خفیف) و وضعیت های روانی سطح پایین (افسردگی ها) را تجربه می کند.

زمانیکه شما افسرده می شوید، ممکن است احساس ناامیدی یا ناراحتی کنید و علاقه یا لذت مربوط به اکثر فعالیت ها در شما از بین برود.

زمانیکه وضعیت روانی شما در حالت شیدایی یا شیدایی خفیف (حد کمتری نسبت به شیدایی) قرار می گیرد، ممکن است احساس سرخوشی زیادی بکنید، پر از انرژی باشید یا تحریک پذیری غیر معمول را تجربه کنید.

این تغییرات وضعیت روانی می توانند بر روی وضعیت خواب، انرژی، فعالیت، تشخیص، رفتار و توانایی مربوط به تفکر صحیح تاثیرگذار باشند.

موارد مربوط به تغییرات وضعیت روانی می توانند به ندرت یا چند بار در طول یک سال صورت بگیرند.

هر چند که اکثر افراد در مابین این موارد یک سری علائم عاطفی را تجربه خواهند کرد، ولی ممکن است برخی از افراد هیچ نوع علامتی را تجربه نکنند.

هر چند که اختلال دو قطبی در طول کل زندگی وجود دارد، ولی شما از طریق رعایت کردن یک برنامه درمان مناسب می توانید تغییرات وضعیت روانی و سایر علائم خودتان را مدیریت کنید.

در اکثر موارد اختلال دو قطبی با استفاده از داروها و مشاوره روان شناختی (روان درمانی) درمان می شود.

علائم

اختلال دو قطبی و اختلال های مربوطه دارای چندین نوع می باشند. این اختلال ها می توانند شامل شیدایی یا شیدایی خفیف و افسردگی باشند.

این علائم می توانند منجر به بروز تغییرات غیر قابل پیش بینی در وضعیت روانی و رفتار شوند و در نتیجه ناراحتی و مشکلات قابل توجهی را در زندگی فرد ایجاد کنند.

اختلال دو قطبی نوع یک. شما حداقل یک شیدایی را تجربه می کنید که می تواند قبل یا بعد از یک اتفاق افسرده کننده عمده صورت بگیرد.

در برخی از موارد، شیدایی می تواند در نتیجه جدایی از واقعیت (روان پریشی) صورت بگیرد.

اختلال دو قطبی نوع دو. در این اختلال شما حداقل یک اتفاق افسرده کننده عمده و حداقل یک شبه شیدایی را تجربه می کنید، ولی هیچ وقت شیدایی را تجربه نمی کنید.

اختلال ادواری خو. شما در صورت ابتلا به این اختلال حداقل به مدت دو سال (یا در مورد کودکان و نوجوانان به مدت یک سال) علائم شبه شیدایی و علائم افسرده کننده (هر چند که این علائم شدت کمتری نسبت به افسردگی عمده دارند) را تجربه خواهید کرد.

سایر اختلال های دو قطبی. این موارد شامل اختلال های دو قطبی و اختلال های مربوطه ای می باشد که در نتیجه مصرف مواد مخدر خاص یا الکل یا به دلیل شرایط بالینی موجود (همانند بیماری کوشینگ، سفت شدگی بافت ها یا سکته) صورت می گیرند.

اختلال دو قطبی نوع دو خفیف تر از اختلال دو قطبی نوع یک نمی باشد، ولی یک شرایط متفاوتی است.

در حالیکه شیدایی مربوط به اختلال دو قطبی می تواند شدید و خطرناک باشد، ولی افراد مبتلا به اختلال دو قطبی نوع دو به مدت طولانی تری علائم مربوط به این اختلال را تجربه می کنند و این شرایط منجر به ایجاد نقایص قابل توجهی در آنها می شود.

هر چند که اختلال دو قطبی می تواند در هر سنی اتفاق بیافتد، ولی معمولا این اختلال در نوجوانان و افراد 20 تا 30 ساله تشخیص داده می شود.

علائم این اختلال ها در افراد مختلف متغیر می باشند و این امکان وجود دارد که علائم موجود در طول زمان تغییر پیدا کنند.

شیدایی و شبه شیدایی

شیدایی و شبه شیدایی دو حالت کاملا مجزایی می باشند، ولی دارای یک سری علائم یکسانی هم هستند.

شیدایی شدیدتر از شبه شیدایی می باشد و منجر به ایجاد مشکلات قابل توجهی در فعالیت های کاری، مدرسه ای و اجتماعی و همچنین رابطه ای می شود.

همچنین شیدایی می تواند منجر به جدا شدن فرد از واقعیت (روان پریشی) شود و فرد به بستری شدن در بیمارستان نیاز پیدا کند.

هر دو مورد شیدایی و شبه شیدایی حداقل شامل سه مورد از علائم زیر می باشند:

  • خوشحالی، عصبانیت یا هیجان غیرنرمال
  • فعالیت، انرژی یا بیقراری افزایش یافته
  • حالت های اغراق آمیز از حس بهزیستی و اعتماد به نفس (رضایتمندی)
  • کاهش نیاز به خوابیدن
  • پرحرفی غیرمعمول
  • تفکرات مزاحم و آشفته
  • حواسپرتی
  • تصمیم گیری ضعیف – برای مثال، خرید کردن در حین مست بودن، انجام دادن رفتارهای جنسی خطرناک یا انجام دادن سرمایه گذاری های احمقانه.

اتفاقات افسرده کننده عمده

یک اتفاق افسرده کننده عمده شامل علائمی می باشد که برای ایجاد مشکلات قابل توجه در زندگی روزمره (همانند فعالیت های کاری، مدرسه ای ، اجتماعی و روابط) کافی می باشند.

یک اتفاق افسرده کننده حداقل شامل پنج مورد از علائم زیر می باشد:

  • وضعیت روانی افسرده، همانند احساس ناراحتی، پوچ گرایی، ناامیدی یا گریان بودن (در مورد کودکان و نوجوانان، حالت روانی افسرده می تواند به صورت بی قراری به نظر برسد)
  • کاهش قابل توجه علاقمندی یا احساسات یا لذت بخش نبودن تمامی (یا اکثر) فعالیت ها
  • کاهش قابل توجه وزن در حین رعایت یک رژیم غذایی، افزایش وزن یا افزایش یا کاهش اشتها (در مورد کودکان، به دست نیاوردن وزن مورد انتظارمی تواند نشان دهنده افسردگی باشد)
  • بی خوابی یا خوابیدن بیش از حد
  • خستگی یا از دست دادن انرژی
  • احساس بی ارزش بودن یا احساس گناه بیش از حد یا نامناسب
  • توانایی محدود برای فکر کردن، تمرکز کردن یا مردد بودن
  • فکر کردن، برنامه ریزی کردن یا اقدام کردن به خود کشی

سایر ویژگی های مربوط به اختلال دو قطبی

علائم و نشانه های مربوط به اختلال دو قطبی نوع یک و نوع دو می توانند شامل ویژگی های دیگری از قبیل ناراحتی اضطرابی، مالیخولییا، روان پریشی و موارد دیگری باشند.

زمان بندی علائم می تواند شامل برچسب های تشخیصی (همانند مسیر گردش ترکیبی یا سریع) باشد. علاوه بر این، علائم دو قطبی می تواند در طول دوره بارداری یا در حین تغییر فصل ها صورت بگیرد.

علائم موجود در کودکان و نوجوانان

ممکن است تشخیص علائم اختلال دو قطبی در کودکان سخت باشد.

در برخی مواقع نمی توان به راحتی تشخیص داد که آیا تغییرات صورت گرفته در وضعیت کودک عادی می باشند، یا در نتیجه استرس یا آسیب ایجاد شده اند یا اینکه نشان دهنده مشکلات سلامت روانی دیگری (غیر از اختلال دو قطبی) می باشند.

این امکان وجود دارد که کودکان و نوجوانان علائم مشخص افسرده کننده یا شیدایی یا شبه شیدایی را داشته باشند، ولی الگوی مربوط به این علائم با الگوی موجود در افراد بزرگسال مبتلا به اختلال دوقطبی متفاوت خواهد بود.

همچنین در این شرایط وضعیت های روانی به سرعت تغییر پیدا خواهند کرد. ممکن است برخی از نوجوان اختلال دو قطبی را تجربه کنند، بدون اینکه علائم آن را بروز دهند.

رایج ترین علامت اختلال دوقطبی در کودکان و نوجوانان می تواند شامل تغییرات شدید در وضعیت روانی باشد که نسبت به تغییرات روانی معمول متفاوت است.

اختلال دو قطبی

چه زمانی باید به پزشک مراجعه کرد

بر خلاف شرایط مربوط به حالت های افراطی، افراد مبتلا به اختلال دوقطبی در اغلب مواقع متوجه نمی شوند که اختلال های بی ثبات عاطفی شان منجر به ایجاد اختلال در زندگی خودشان و افراد نزدیک می شود و به همین دلیل برای دریافت درمان مناسب اقدام نمی کنند.

همچنین در صورتیکه شما شبیه به افراد مبتلا به اختلال دو قطبی باشید، ممکن است دارای احساس سرخوشی باشید یا به صورت دوره ای خلاقانه تر باشید.

با این وجود، بعد از این احساس سرخوشی یک ناراحتی عاطفی بروز پیدا می کند که می تواند منجر به افسردگی و خستگی شما شود (همچنین می تواند یک سری مشکلات مالی، حقوقی یا رابطه ای را برای شما ایجاد کند)

در صورتیکه شما علائم افسردگی یا شیدایی را داشته باشید، باید به پزشک خودتان یا یک متخصص سلامت روانی مراجعه کنید.

اختلال دو قطبی به خودی خود خوب نمی شود. درمان شدن تحت نظر یک متخصص سلامت روان با تجربه در اختلال دو قطبی می تواند به شما کمک کند تا علائم خودتان را کنترل کنید.

چه زمانی باید برای دریافت کمک اوژانسی اقدام کرد

تفکرات و اقدامات خودکشی یک مورد رایجی در مابین افراد مبتلا به اختلال دو قطبی می باشد.

در صورتیکه شما تفکرات مربوط به آسیب زدن به خودتان را داشته باشید، با شماره 911 (115) یا شماره تماس اوژانس محلی خودتان تماس بگیرید، به اوژانس مراجعه کنید یا به پیش یکی از اقوام یا دوستان مورد اعتماد خودتان بروید.

همچنین می توانید با هاتلاین مربوط به خودکشی تماس برقرار کنید.

در صورتیکه یکی از افراد نزدیک شما با خطر خودکشی مواجه باشد یا اقدام به خودکشی کرده باشد، حتما یک نفر باید در کنار این فرد باشد.

باید بلافاصله با شماره 911 یا شماره مربوط به بخش اوژانس محلی تان تماس بگیرید. همچنین در صورت امکان سعی کنید این فرد را به بخش اوژانس مربوط به نزدیک ترین بیمارستان انتقال دهید.

علل

علت دقیق اختلال های دو قطبی تا به حال نامشخص باقی مانده اند، ولی چندین موردی که می توانند در ایجاد این اختلال نقش داشته باشند عبارتند از:

  • تفاوت های بیولوژیکی: به نظر می رسد که افراد مبتلا به اختلال دو قطبی یک سری تغییرات فیزیکی را در ذهن خودشان تجربه می کنند. اهمیت این تغییرات تا بحال نامشخص باقی مانده است، ولی این تغییرات می توانند در مشخص کردن علل مفید باشند.
  • عوامل ژنتیکی. در صورتیکه یکی از بستگان درجه یک شما (همانند برادر، خواهر یا یکی از والدین شما) به اختلال دو قطبی مبتلا باشند، احتمال مبتلا شدن شما به این اختلال بالا خواهد بود. در حال حاضر محققان تلاش می کنند تا ژن های موثر در ایجاد اختلال دو قطبی را شناسایی کنند.

عوامل ریسک

عواملی که می توانند در افزایش ریسک ابتلاء به اختلال دو قطبی نقش داشته باشند یا به عنوان محرک های این اختلال عمل کنند عبارتند از:

  • مبتلا بودن یکی از اقوام درجه یک (برادر، خواهر یا یکی از والدین) به اختلال دو قطبی
  • تجربه کردن دوران پر استرس، همانند فوت شدن یکی از نزدیکان یا سایر اتفاقات آسیب زا
  • سوء مصرف مواد مخدر یا الکل

عوارض

در صورتیکه اختلال های دو قطبی درمان نشوند، می توانند به ایجاد یک سری مشکلاتی در حوزه های مختلف زندگی انسان منجر شوند، که برخی از آنها عبارتند از:

  • مشکلات مربوط به مصرف مواد مخدر و الکل
  • خودکشی یا اقدام به خودکشی
  • مشکلات حقوقی یا مالی
  • روابط آسیب دیده
  • عملکرد ضعیف در محیط کار یا مدرسه

شرایط مشترک

در صورتیکه شما به اختلال دو قطبی مبتلا شده باشید، ممکن است یک سری مشکلات سلامتی دیگری هم در شما وجود داشته باشند که باید همزمان با اختلال دو قطبی درمان شوند.

برخی از مشکلاتی که می توانند علائم اختلال دو قطبی را وخیم تر کنند یا احتمال موفقیت درمان را کاهش دهند عبارتند از:

  • اختلال های اضطرابی
  • اختلال های تغذیه ای
  • اختلال کمبود یا فزونکاری توجه (ADHD)
  • مشکلات مربوط به مصرف الکل یا مواد مخدر
  • مشکلات سلامت فیزیکی همانند بیماری قلبی، مشکلات تیروئیدی، سردرد یا چاقی

پیشگیری

هیچ روش قطعی برای پیشگیری از اختلال دو قطبی وجود ندارد.

با این وجود، دریافت درمان بعد از مشاهده اولین علائم اختلال سلامت روانی می تواند برای پیشگیری از وخیم تر شدن اختلال دو قطبی یا سایر مشکلات سلامت روانی مفید باشد.

در صورتیکه اختلال دو قطبی در شما تشخیص داده شود، برخی از استراتژی ها می توانند برای پیشگیری از تبدیل شدن علائم حداقلی به شیدایی یا افسردگی مفید باشند:

به علائم هشدار دهنده توجه کنید. شناسایی علائم در مراحل اولیه می تواند برای پیشگیری از وخیم تر شدن شرایط مفید باشد.

ممکن است یک الگویی از دو قطبی و موارد تحریک کننده آن در شما تشخیص داده شود.

در صورتیکه احساس می کنید علائم مربوط به افسردگی یا شیدایی در شما وجود دارند، در سریع ترین زمان ممکن به یک پزشک مراجعه کنید.

از دوستان و اعضای خانواده تان هم درخواست کنید که مراقب علائم موجود در شما باشند.

اجتناب از مصرف مواد مخدر و الکل. استفاده از الکل یا مواد مخدر مهیج می تواند علائم موجود در شما را وخیم تر کند و احتمال بروز مجدد آنها را افزایش دهد.

داروهای خودتان را مطابق دستورالعمل های بیان شده مصرف کنید. شاید وسوسه شوید که درمان خودتان را متوقف کنید (ولی نباید این کار را انجام دهید).

متوقف کردن مصرف داروها یا کاهش دوز مصرفی می تواند منجر به بروز علائم ترک شود یا علائم موجود در شما را وخیم تر کند یا علائم قبلی را بازگرداند.

منبع : کانون مشاوران ایران

دوپینگ خون

دوپینگ خون (که همچنین به عنوان اریتروسیتمیای القاء شده (induced erythrocythemia) هم شناخته می شود) عبارت از استفاده از مواد یا تکنیک هایی می باشد که تعداد سلول های قرمز خون در حال گردش (ارتروسیتز erythrocytes) یا ظرفیت حمل اکسیژن خون را افزایش می دهد تا منجر به بهبود عملکرد انسان شود.

هر چند که یک سری از روش های درمانی همانند تزریق خون و تجویز داروها برای افزایش تولید گلبول قرمز در درمان بیماری هایی از قبیل شیدایی تا سرطان مورد استفاده قرار داده می شوند.

این داروها همچنین توسط ورزشکاران و به منظور افزایش حجم سلول های قرمز هم مورد استفاده قرار داده می شوند و در نهایت منجر به بهبود ظرفیت هوازی ورزشکاران می شوند.

دوپینگ خون توسط ورزشکاران مربوط به رشته های مختلف استقامتی (همانند شنا، دوچرخه سواری و اسکی سواری) مورد استفاده قرار می گیرد.

سایر ورزشکاران به منظور تسریع بهبود فیزیکی در حین رقابت می توانند از تزریق پلاسما استفاده کنند.

دوپینگ خون توسط آژانس ضد دوپینگ جهانی ممنوع شده است؛

این اداره مسئول اجرای قوانین ضد دوپینگ در سرتاسر جهان می باشد.

قوانین ضد دوپینگ مربوط به استفاده از داروها در ورزش ها می باشد که از سال 2004 اجرایی شده است و توسط سازمان های ورزشی بین المللی مختلفی (همانند کمیته بین المللی المپیک) مورد پذیرش قرار گرفته است.

دوپینگ – تجزیه شیمیایی ادرار


نمونه های ادرار ممهور شده در آزمایشگاه که تجزیه و تحلیل دوپینگ روی آنها صورت خواهد گرفت. روش های مختلفی برای مشخص شدن مواد ممنوع شده و اجزاء آن در ورزشکارانی ایجاد شده است که در رقابت های ورزشی شرکت می کنند.


اریتروپویتین (Erythropoietin)، به عنوان حامل های اکسیژن ترکیبی و تزریق خون، عبارت از رایج ترین مواد و تکنیک هایی می باشند که در دوپینگ خون مورد استفاده قرار می گیرند.

اریتروپویتین یک هورمونی می باشد که به صورت طبیعی و توسط کلیه ها تولید می شود و به داخل مغز استخوان (که در آنجا تولید سلول قرمز تحریک می شود) می رود.

در دهه 1980 و همراه با معرفی ارتیتروپویتین ارثی (که برای اهداف درمانی ایجاد شد) سوء استفاده از این هورمون در بین ورزشکاران گسترش یافت.

هر چند که در سال 1990 استفاده از این هورمون ها توسط ورزشکاران حرفه ای ممنوع شد، ولی سوء مصرف آن همچنان ادامه داشت که یکی از دلایل این موضوع عبارت از سخت بودن تشخیص این ماده بود.

در اوایل قرن بیستم، یک تعدادی از دوچرخه سواران بازنشسته تور د فرانس تایید کردند که در دهه 1990 از اریتروپویتین مصرف کرده بودند.

یکی از این افراد عبارت از یک دوچرخه سوار مشهور دانمارکی به اسم بی جارن ریس (Bjarne Riis) بود که در قهرمانی خودش در این تور (در سال 1996)، از این ماده استفاده کرده بود.


در بازی های المپیک 2000 یک آزمایشی برای شناسایی اریتروپویتین معرفی شد.

تلاش های صورت گرفته برای اجرای عدالت در ورزش ها و کاهش سوء مصرف مواد در بین ورزشکاران منجر به استفاده بعدی و موفق از این آزمایش در ورزش های بین المللی شد.

با این وجود، بر خلاف توانایی ماموران برای تشخیص این هورمون، همچنان این هورمون در سطح گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد و حالت های جدیدی (همانند فعال ساز گیرنده اریتروپویسیس مداوم (CERA) که برای بیماران دارای بیماری کلیوی ایجاد شده بود) روش های اکتشاف موجود را با چالش مواجه کرده اند.

در سال 2008 CERA برای اولین بار توسط دوچرخه سواران شرکت کننده در تور د فرانس مورد استفاده قرار گرفت.

همچنین سه ورزشکار دو صحرایی، دو دوچرخه سوار و یک وزنه بردار شرکت کننده در المپیک 2008 پکن هم از این ماده استفاده کرده بودند.

سایر روش هایی که برای افزایش تولید اریتروپویتین فیزیولوژیکی به کار گرفته می شود شامل استفاده از کوبالت کلورید است که منجر به افزایش ژن ارتروپویتین می شود.

به دلیل اینکه این روش شامل استفاده از مولفه های ژنتیکی می باشد، در برخی مواقع به عنوان دوپینگ ژنی در نظر گرفته می شود.

دوپینگ خون


حامل های اکسیژن ترکیبی شامل پرفلورو کربن (Perfluorocarbons) و حامل های اکسیژن مبتنی بر هموگلوبین می باشند.

این حامل ها که منجر به حمل و تحویل موثر اکسیژن به بافت ها می شوند، در محصولات جایگزین خون به عنوان حامل های اکسیژن در نظر گرفته می شوند و برای اهدافی همانند تزریق خون اضطراری استفاده می شوند.

همچنین حامل های اکسیژن ترکیبی در مابین ورزشکاران هم محبوب می باشد، هر چند که استفاده از آنها با عوارض قلبی عروقی مضر، شامل انفارکتوس میوکارد (حمله قلبی) و سکته همراه بوده است.


تزریق خون از طریق افزایش تعداد و تمرکز سلول های قرمز منجر به افزایش ظرفیت حمل اکسیژن خون می شود.

تزریق خون خود (به معنای استفاده از خون خود فرد که جمع آوری و انباشت شده است) یا تزریق همسان (استفاده از خون یک اهداء کننده سازگار) می توانند در دوپینگ خونی استفاده شوند.

هر چند که ورزشکاران از دهه 1970 از تزریق خونی سوء استفاده می کنند، ولی فقط دوپینگ همسان قابل تشخیص است.

اولین آزمایش مربوط به تشخیص تزریق خون همسان در بازی های المپیک 2004 آتن معرفی شد. ورزشکاران علاوه بر تجربه کردن ریسک هایی که معمولا در تزریق خون وجود دارد (همانند انتقال یک عامل عفونی به دریافت کننده)، همچنین ممکن است یک سری تاثیرات جانبی همانند سکته و مشکلات قلبی – عروقی حاد را در نتیجه افزایش بیش از حد سطح سلول های قرمز تجربه کنند.

نویسنده: Kara Rogers

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

آزمایش عروسک بابو

آزمایش عروسک بابو یک بررسی مبتکرانه ای می باشد که برای اولین بار توسط یک روان شناسی به اسم آلبرت باندورا (Albert Bandura) و در مورد پرخاشگری یا تجاوز صورت گرفته است و نشان داده است که کودکان از مشاهده رفتار افراد بزرگسال می توانند یک سری مواردی را یاد بگیرند.

این آزمایش توسط یک تیمی از محققان صورت گرفته است که در مقابل یک کودک پیش دبستانی، به صورت فیزیکی و زبانی با یک عروسک قابل باد کردن بد رفتاری کرده بودند؛

در مراحل بعدی کودک از رفتار بزرگسالان تقلید کرد و عروسک را دقیقا به همان روش مورد پرخاشگری و تجاوز قرار داد.

مطالعه باندورا بر روی پرخاشگری و تجاوز (آزمایشی که شناخته شده ترین مورد می باشد) در سال 1961 و در دانشگاه استنفورد صورت گرفت (دانشگاهی که باندورا در آن استاد بود).

باندورا برای این آزمایش از عروسک های پلاستیکی قابل باد کردن  3 و 5 فوتی (1 و 1.5 متری) استفاده کرد که همانند دلقک های کارتونی نقاشی شده بودند؛

این عروسک ها با طناب بسته شده بودند و زمانی که طناب باز می شد بالاتر می رفتند.

افراد تحت مطالعات عبارت از پیش دبستانی های مهد کودک استنفورد بودند که به سه گروه تقسیم شدند: یک گروه مدل های رفتاری افراد پرخاشگر بزرگسال را مشاهده کرد؛

گروه دیگر مدل های رفتاری غیرپرخاشگرانه را مشاهده کرد و گروه سوم هیچ یک از مدل های رفتاری را مشاهده نکرد.

این سه گروه بر اساس جنسیت به شش زیر گروه تقسیم شدند، به نحوی که نیمی از زیر گروهها مدل رفتاری جنسیت مشابه خودشان را مشاهده کردند و نیمی از زیر گروه ها مدل رفتاری جنسیت مخالف را مشاهده کردند.

در اولین مرحله از آزمایش، کودکان به صورت انفرادی بر روی یک میزی در گوشه اتاق آزمایش نشسته بودند و فعالیت های مختلفی به آنها نشان داده شد که در گذشته بچه های علاقه زیادی به آنها داشتند (همانند استیکرها، تصاویر، پرینت ها)؛

این کار به منظور سست کردن و پیشگیری از مشارکت فعال و تشویق به مشاهده صرف صورت گرفت.

مدل رفتاری در یک گوشه دیگری از اتاق صورت گرفت (که شامل یک میز و صندلی دیگر، یک چکش، یک مجموعه از تینکر توی (Tinkertoy) و یک عروسک بوبو 5 فوتی بود) و به کودک گفته شده بود که می تواند با این موارد بازی کند.

در گروه های مدل رفتاری پرخاشگرانه، مدل به صورت فیزیکی (ضربه زدن، سوراخ کردن، پرتاب کردن و حمله کردن به صورت های مختلف) و زبانی (از طریق بیان کردن جملات پرخاشگرانه) مورد بدرفتاری قرار گرفت.

در گروه های مدل رفتاری غیرپرخاشگرانه، مدل نسبت به عروسک بوبو بی توجه بود و به صورت آرام از رفتار تینکرتوی ها تقلید می کرد. بعد از گذشت 10 دقیقه هر دو مدل رفتاری از اتاق خارج شدند.

در دومین مرحله از آزمایش کودکان به صورت انفرادی در اتاق های آزمایش مختلفی قرار گرفتند و در آنجا یک گروه جدیدی از عروسک های جذاب (همانند قطار، ماشین آتش نشانی، تراموای برقی، هواپیمای جت، عروسک های دارای قفسه، تختخواب بچه و کالسکه کودک) به آنها نشان داده شد.

آزمایش عروسک بابو

به منظور آزمایش کردن این فرضیه که مشاهده کردن عصبانیت منجر به افزایش احتمال صورت گرفتن رفتار پرخاشگرانه می شود، بعد از گذشت دو دقیقه به کودکان گفته شد که بیش از این نمی توانند با عروسک ها بازی کنند.

با این وجود، بعدا به کودکان گفته شد که در یک اتاق دیگری می توانند با عروسک ها بازی کنند؛

در این اتاق یک سری عروسک هایی قرار داده شده بود که به عنوان عروسک های پرخاشگر (برای مثال، عروسک باب 3 فوتی، چکش و تیرهای دارت) و عروسک های غیرپرخاشگر (مداد رنگی، حیوانات اهلی، سرویس چای خوری، توپ و عروسک ها) بودند.

در آخرین مرحله از آزمایش رفتار بچه ها در یک دوره 20 دقیقه ای مشاهده شد و بر اساس درجه رفتار پرخاشگرانه فیزیکی و زبانی امتیاز بندی شدند؛

نتایج به دست آمده برای کودکان موجود در گروه های مدل رفتاری پرخاشگرانه به صورت قابل توجه از نتایج به دست آمده برای کودکان قرار گرفته در گروه های مدل رفتاری پرخاشگرانه و گروه های کنترل بالاتر بود.

در مطالعات بعدی که به کودکان نوارهای ویدئوی مربوط به خشونت نشان داده می شد، نتایج مشابهی به دست آمد؛

تقریبا 90 درصد از کودکانی که در گروه های رفتاری پرخاشگرانه قرار گرفته بودند در مراحل بعدی از طریق حمله کردن به عروسک های مشابه یک رفتار پرخاشگرانه را از خودشان نشان دادند و 40 درصد از آنها بعد از گذشت چند ماه همین رفتار را از خودشان نشان دادند.

هر چند که مطالعات صورت گرفته نتایج مشابهی را برای هر دو جنسیت نشان داده اند، با این وجود حداقل بر اساس بستگی داشتن یک رفتار به یک جنسیت (رفتاری که برای یک جنسیت خاص مناسب می باشد) یک سری تفاوت هایی مابین جنسیت های مختلف نشان داده شد.

برای مثال اطلاعات به دست آمده نشان داده اند که احتمال صورت گرفتن پرخاشگری فیزیکی در مردان بیشتر از زنان می باشد (چرا که یک رفتار مردانه تری است)، به نحوی که مردهای تحت آزمایش در مقایسه با زنان تحت آزمایش پرخاشگری های فیزیکی بیشتری را نشان دادند.

با این وجود هیچ نوع تفاوتی در پرخاشگری زبانی مشاهده نشد، چرا که این موضوع ارتباط کمتری با جنسیت دارد.

علاوه بر این، هر دو مورد از مردان و زنان تحت آزمایش در مورد پرخاشگری فیزیکی، مدل های رفتاری مردانه را بیشتر از مدل های رفتاری زنانه تقلید می کردند ولی در مورد پرخاشگری زبانی بیشتر مدل های رفتاری جنس های مشابه خودشان را تقلید می کردند.  

نوشته شده توسط: JeannetteL. Nolen

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

اختلال شخصیتی مرزی

معرفی

اختلال شخصیتی مرزی یک نوع اختلال سلامت روانی می باشد که بر روی نحوه تفکر و احساس شما در مورد خودتان و سایر افراد تاثیر می گذارد و همچنین منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در عملکرد مربوط به زندگی روزمره فرد می شود.

این اختلال شامل مشکلات خود تصویری، مشکلات مربوط به مدیریت احساسات و رفتار و یک الگویی از روابط ناپایدار می باشد.

شما در صورت ابتلاء به اختلال شخصیتی مرزی یک ترس شدیدی نسبت به ترک شدن و ناپایداری خواهید داشت و تحمل کردن تنهایی برای شما سخت خواهد بود.

همچنین عصبانیت نامناسب، تکانشگری و تغییرات مداوم وضعیت روانی هم منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در شما خواهد شد، هر چند که خود شما تمایل خواهید داشت تا روابط عاشقانه و پایداری داشته باشید.

معمولا اختلال شخصیتی مرزی در اوایل دوران بزرگسالی شروع می شود.

به نظر می رسد که این شرایط در دوران جوانی در بدترین شرایط ممکن قرار می گیرد و همراه با افزایش سن فرد، به صورت تدریجی کاهش پیدا می کند.

در صورتیکه شما به اختلال شخصیتی مرزی دچار شده باشید، امیدواری خودتان را به هیچ وجه از دست ندهید.

اکثر افراد دچار شده به این اختلال به مرور زمان و با استفاده از درمان می توانند به شرایط بهتری دست پیدا کنند و می توانند نحوه داشتن یک زندگی رضایت بخش را یاد بگیرند.

علائم

اختلال شخصیتی مرزی بر روی احساس شما در مورد خودتان، رابطه شما با سایر افراد و نحوه رفتار شما تاثیر می گذارد.

علائم و نشانه های مربوط به این اختلال می توانند شامل موارد زیر باشند:

یک ترس شدید نسبت به ترک شدن، حتی استفاده از ابزارهای افراطی برای اجتناب از جدایی یا طرد واقعی یا تجسم شده

یک الگویی از روابط شدید ناپایدار، همانند تصور کردن یک فردی به عنوان فرد ایده آل در یک لحظه و بعد از آن تغییر یافتن دیدگاه نسبت به آن فرد و در نظر گرفتن وی به عنوان فردی که به اندازه کافی اهمیت قائل نمی شود یا بی رحم است.

تغییرات سریع در هویت خود و خود تصویری که شامل تغییر اهداف و ارزش ها و در نظر گرفتن خود به عنوان یک فرد بد یا فردی که اصلا وجود ندارد

دوره های پارانویای مربوط به استرس و از دست دادن ارتباط با واقعیت که چند دقیقه تا چند ساعت به طول می کشد.

رفتارهای تکانشی و ریسکی؛ همانند قماربازی، رانندگی پرخطر، روابط جنسی ناایمن، ولخرجی کردن، سوء مصرف تغذیه ای یا مواد مخدر، ورشکستگی در نتیجه ترک سریع یک شغل یا خاتمه دادن به یک رابطه مثبت

تهدید یا اقدام به خود کشی یا خود آسیب زنی که در اغلب مواقع در پاسخ به ترس از جدا شدن یا طرد شدن صورت می گیرد.

تغییرات مربوط به وضعیت روانی که از چند ساعت تا چند روز به طول می کشد و می تواند شامل خوشحالی شدید، تحریک پذیری، خجالت یا اضطراب باشد.

احساس پوچی و بیهودگی مداوم

عصبانیت شدید و نامناسب، همانند از دست دادن کنترل خود، طعنه آمیز  یا تلخ صحبت کردن یا دعوا کردن به صورت فیزیکی

چه زمانی باید به پزشک مراجعه کرد

در صورتیکه شما متوجه وجود داشتن یکی از علائم بیان شده در بالا در خودتان شوید، باید پزشک خودتان یا یک متخصص سلامت روانی را از وضعیت خودتان مطلع کنید.

در صورتیکه تفکرات خودکشی داشته باشید، چه کاری باید انجام دهید

در صورتیکه شما یک سری فانتزی ها یا تصایر ذهنی در مورد آسیب زدن به خودتان داشته باشید یا اینکه تفکرات خودکشی دیگری داشته باشید، باید یکی از کارهای زیر را انجام دهید:

  • با شماره 115 یا اوژانس محلی خودتان تماس بگیرید
  • با یکی از مراکز پیشگیری از خودکشی تماس بگیرید.
  • با یک متخصص سلامت روان، پزشک یا ارائه دهنده خدمات سلامتی تماس بگیرید.
  • به پیش یکی از اعضای خانواده، دوستان، همکاران یا یک فرد مورد اعتماد دیگری بروید.
  • با یکی از افرادی که دین مشترکی با شما دارند، ارتباط برقرار کنید.

در صورتیکه متوجه وجود داشتن علائم و نشانه های بیان شده در یکی از اعضای خانواده یا دوستان خودتان شوید، با این فرد صحبت کنید و سعی کنید وی را برای رفتن به پزشک یا یک مراقب سلامتی متقاعد کنید.

باید توجه داشته باشید که نمی توانید این فرد را مجبور به دریافت کمک بکنید. در صورتیکه رابطه موجود منجر به ایجاد استرس قابل توجهی در شما شود، در این صورت مراجعه خود شما به پزشک می تواند یک ایده مناسبی باشد.

اختلال شخصیتی مرزی

علت ها

علت ایجاد اختلال شخصیتی مرزی همانند علت مربوط به سایر اختلا های شخصیتی تا به حال به صورت کاملی شناخته نشده است.

اختلال شخصیتی مرزی علاوه بر عوامل محیطی (همانند سابقه سوء استفاده شدن در دوران کودکی یا بی توجهی شدن در این دوره) می تواند در نتیجه یکی از عوامل زیر ایجاد شود:

عوامل ژنتیکی.

برخی از مطالعات صورت گرفته بر روی دوقلوها و خانواده ها نشانگر این موضوع می باشند که اختلال های شخصیتی می توانند به صورت ارثی منتقل شوند و یک رابطه قوی با سایر اختلال های روانی موجود در مابین اعضای خانواده داشته باشند.

وضعیت های غیرعادی ذهنی. برخی از تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که تغییرات صورت گرفته در بخش های خاص مغز بر روی کنترل عواطف، تکانش گری و عصبانیت تاثیر می گذارند.

علاوه بر این، مواد شیمیایی خاصی که در مغز وجود دارند و بر روی کنترل وضعیت روانی تاثیر می گذارند (مواد شیمیایی همانند سرتونین)، ممکن است فاقد عملکرد مناسبی باشند.

عوامل ریسک

برخی از عوامل مربوط به رشد شخصیتی می توانند ریسک ایجاد اختلال شخصیتی مرزی را در فرد افزایش دهند. این موارد عبارتند از:

زمینه های ارثی:

در صورتیکه یکی از بستگان نزدیک شما (مادر، پدر، برادر یا خواهر شما) دارای یک اختلال خاص یا اختلال مشابهی باشد، ریسک وجود داشتن این اختلال خاص در شما  یک احتمال بالایی خواهد بود.

دوران کودکی استرس زا: اکثر افراد مبتلا به این اختلال گزارش کرده اند که در دوران کودکی مورد سوء اسفاده جنسی یا فیزیکی یا مورد بی توجهی قرار گرفته اند.

برخی از این افراد در دوران کودکی والدین خودشان را از دست داده اند یا جدا شدن یکی از والدین یا مراقبان را تجربه کرده اند یا والدین یا مراقبان آنها سوء مصرف مواد یا یک مشکل سلامت روانی دیگری داشته اند.

سایر افراد دچار شده به این اختلال هم با یک تعارض خصمانه و روابط خانوادگی ناپایدار مواجه بوده اند.

عوارض

اختلال شخصیتی مرزی می تواند بر روی بخش های مختلف زندگی تاثیرگذار باشد.

این اختلال می تواند یک تاثیر منفی بر روی روابط صمیمی، فعالیت های شغلی، مدرسه ای و اجتماعی و همچنین تصویر از خود داشته باشد که برخی از آنها عبارتند از:

  • تغییرات یا زیان های شغلی مکرر
  • کامل نشدن یک آموزش
  • مشکلات قانونی متعدد، همانند زمان حبس
  • روابط متناقض و ناسازگار، استرس مربوط به روابط ازدواجی یا طلاق
  • خود آسیب زنی، همانند بریدن یا سوزاندن و بستری شدن در بیمارستان به صورت مکرر
  • درگیر شدن در روابط سوء استفاده ای
  • بارداری های برنامه ریزی نشده، عفونت های انتقال یافته از طریق رابطه جنسی، تصادفات با اتومبیل و دعواهای فیزیکی به دلیل رفتار تکانشی و ریسکی
  • اقدام به خودکشی یا انجام دادن خودکشی

علاوه بر این، این امکان وجود دارد که شما یک سری اختلال های سلامت روانی دیگری را هم تجربه کنید که برخی از آنها عبارتند از:

  • افسردگی
  • سوء مصرف الکل یا مواد مخدر
  • اختلال های اضطرابی
  • اختلال های تغذیه ای
  • اختلال دو قطبی
  • اختلال فشار استرسی پس آسیبی(PTSD)
  • فزون کاری یا کمبود توجه
  • سایر اختلال های شخصیتی

منبع : کانون مشاوران ایران

جوع عصبی/ اختلال تغذیه ای

جوع عصبی یا جوع یک اختلال تغذیه ای می باشد که ویژگی بارز آن عبارت از پرخوری و انجام دادن یک سری کارهایی برای جبران کردن پرخوری (همانند استفراغ تحریک شده توسط خود فرد یا استفاده بیش از حد از ضد یبوست ها، ادرار آور ها یا تنقیه ها) بعد از خوردن غذا می باشد.

معمولا پرخوری و پاکسازی آن دو یا چند بار در طول هر هفته و در یک دوره ای به طول حداقل سه ماه صورت می گیرد و تکرار شدن این چرخه می تواند به بروز یک سری عوارض پزشکی جدی همانند خراب شدن دندان ها یا آب زدایی بدن منجر شود.

جوع عصبی جزء یکی از دو مورد مربوط به اصلی ترین اختلال های تغذیه ای می باشد.

مورد دیگر از اصلی ترین اختلال های تغذیه ای عبارت از بی اشتهایی عصبی می باشد که ویژگی بارز آن عبارت از پرهیز غذایی شدید، امتناع از داشتن یک وزن بدنی نرمال و لاغری بعد از آن می باشد؛

با این وجود، اختلال تغذیه ای همچنین می تواند شامل پرخوری و پاکسازی آن باشد. افراد مبتلا به جوع عصبی (در نقطه مقابل افراد دارای بی اشتهایی عصبی)، معمولا یک وزنی نزدیک به وزن متناسب با سن، قد و جنسیت خودشان دارند.

در هر دو این بیماری ها فرد از روش های کنترل وزن ناسالم استفاده می کند و ترس شدیدی نسبت به افزایش وزنش دارد.

تقریبا 85 تا 90 درصد از افراد مبتلا به جوع عصبی عبارت از زنان می باشند.

بر اساس تخمین های صورت گرفته 1 تا 3 درصد از زنان ایالات متحده در برخی از مراحل زندگی خودشان به این اختلال دچار می شوند.

بعد از تشخیص داده شدن معیارهای جوع عصبی در یک فرد، یک متخصص سلامت روان می تواند وجود داشتن یکی از بیماری های نوع پاکسازی (پرخوری که بعد از آن استفراغ خود انگیخته صورت می گیرد یا از ضد یبوست ها یا تنقیه ها استفاد می شود) یا نوع غیر پاکسازی (پرخوری  که بعد از آن روزه داری یا ورزش شدید صورت می گیرد) را تشخیص دهد.

موارد مربوط به پرخوری که بعد از آن پاکسازی صورت می گیرد، در گزارش های محققان قدیمی وجود دارد، ولی تا قبل از سال 1980، جوع عصبی به صورت رسمی به عنوان یک اختلال روان پزشکی تشخیص داده نشده بود.

این تشخیص به دلیل افزایش قابل توجه موارد مربوط به جوع عصبی در دهه های 1970 و 1980 مورد تایید قرار گرفت.

جوع عصبی/ اختلال تغذیه ای

اغلب کارشناسان معتقد هستند که رسانه های عمومی بیش از حد لاغری را به عنوان یک حالت ایده آل برای زنان پ تبلیغ می کنند و این موضوع منجر به ایجاد یک سری مشکلات سلامتی برای این افراد می شود.

“وضعیت ایده آل لاغری” در اغلب کشورهای صنعتی و کشورهایی که میزان جوع در آنها بالاتر است، شیوع بالایی دارد.

معمولا جوع عصبی در دوران نوجوانی یا اوایل دوران بزرگسالی شروع می شود.

برخی از عواملی که منجر به رشد این اختلال می شوند، عبارت از عوامل ژنتیکی و بیولوژیکی، پرهیز غذایی حاد، عدم اطلاع از احساسات درونی (شامل گرسنگی و عواطف)، یک خود تصویری که بیش از حد تحت تاثیر وزن و شکل بدنی قرار دارد، سابقه خانوادگی مربوط به اختلال تغذیه ای یا ناراضی بودن از تصویر بدنی و تمایل به قضاوت کردن در مورد خود بر مبنای استانداردهای خارجی به جای استفاده کردن از ارزیابی های درونی می باشد.

سایر اختلالات عاطفی شامل افسردگی، اختلالات مربوط به سوء مصرف مواد و اختلالات شخصیتی خاصی هستند که در اغلب مواقع به همراه جوع عصبی ایجاد می شوند، ولی این موضوع تا بحال مشخص نشده است که آیا این اختلالات عامل ایجاد بیماری هستند یا چنین موضوعی صحت ندارد.

روش درمان شناختی رفتاری عبارت از گسترده ترین مورد تحقیق شده و موثرترین روش درمان برای جوع عصبی می باشد.

درمان صورت گرفته از طریق روش درمان شناختی رفتاری شامل آموزش تغذیه ای، نرمال کردن الگوهای تغذیه ای و شناسایی فرآیندهای تفکر بدعملکرد همانند تفکر کمال گرا (به خصوصص نگرانی در مورد ظاهر یا رژیم غذایی) می باشد.

سایر روش هایی که می توانند برای درمان جوع عصبی به کار گرفته شوند عبارت از استفاده از داروهای ضدافسردگی و روان درمانی میان فردی می باشند (روان درمانی میان فردی یک روش روان شناختی است که بر روی تغییر رابطه درمانجو با سایر افراد متمرکز می باشد).

با این جود این دو روش جایگزین بیان شده به عنوان روش های درمان ثانویه در نظر گرفته می شوند، چرا که تاثیرات مربوط به داروهای ضد افسردگی فقط چند دقیقه تا بعد از مصرف باقی می مانند و همچنین تاثیرات روش درمان میان فردی در مقایسه با روش درمان رفتاری – شناختی به صورت کُندتری شروع می شود.

نویسنده:,Robert E. Emery, Sari Shepphird ترجمه : کانون مشاوران ایران

قلدری

قلدری عبارت از یک الگوی مشخص از اذیت کردن و توهین کردن تکراری و عمدی نسبت به سایر افراد (به خصوص افراد کوچک تر، ضعیف تر، کوتاه تر یا سایر افرادی که در نتیجه قلدری شدن آسیب می بینند) می باشد.

مورد هدف قرار دادن یک فرد دارای قدرت کمتر عبارت از تفاوت مابین قلدری و پرخاشگری می باشد.

قلدری می تواند شامل حمله ها یا تجاوزهای زبانی (اسم گذاری و مسخره کردن سایر افراد) و حمله های فیزیکی، تهدید به اذیت کردن، سایر حالت های تهدید و محروم سازی عمدی از فعالیت ها باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که بیشترین قلدری در سنین 11 تا 13 سالگی صورت می گیرد و با بزرگتر شدن فرد، میزان قلدری کاهش می یابد.

پرخاشگری فیزیکی مشخص (همانند کتک زدن، لگد زدن و هل دادن) عبارت از رایج ترین حالت های قلدری در مابین بچه های کوچک می باشد؛

پرخاشگری رابطه ای (آسیب زدن یا دستکاری در روابط سایر افراد، همانند شایعه پخش کردن و محروم کردن از فعالیت های اجتماعی) در مابین بچه های بزرگتر رایج می باشد.

اکثر موارد قلدری در داخل یا اطراف مدارس و زمین های بازی صورت می گیرند، هر چند که خود اینترنت هم یکی از ابزارهای قلدری می باشد.

بر اساس گزارش مرکز ملی آمار آموزشی ایالات متحده، تقریبا 20 درصد از دانش آموزان گزارش کرده بودند که در دوران مدرسه مورد قلدری قرار گرفته اند.

چرا افراد قلدری می کنند

افراد به دلیل اینکه فکر می کنند قلدری (حداقل در کوتاه مدت) بهترین و موثرترین روش برای دستیابی به اهداف خودشان است، دست به این اقدام می زنند؛

همچنین عدم وجود مهارت اجتماعی در این افراد برای انجام دادن کار خودشان بدون آسیب رساندن به دیگران هم یکی از علل بروز این رفتار می باشد.

قلدری همچنین یک روشی برای ایجاد تسلط اجتماعی می باشد، هر چند که با گذشت زمان (که نوجوانان رفتارهای گسترده تری را از خودشان نشان می دهند) معایب این روش افزایش پیدا می کند.

آیا برخی افراد قلدر به دنیا می آیند یا به افراد قلدر تبدیل می شوند؟

افراد قلدر ایجاد می شوند و هیچ فردی از همان ابتدای تولد قلدر نمی باشد، همچنین این اتفاق در سنین پایین صورت می گیرد؛

در صورتیکه یک پرخاشگری ملایم صورت گرفته از طرف یک کودک دو ساله به خوبی مدیریت نشود، این فرد توانایی لازم را برای کنترل درونی چنین رفتاری نخواهد داشت.

قلدری یک سبک رفتاری کاملا پایداری است، چرا که افراد قلدر در اغلب مواقع به خواسته های خودشان دست پیدا می کنند (این مورد حداقل در مراحل اولیه مصداق دارد).

افراد قلدر از نظر روان شناختی چه ویژگی هایی دارند؟

تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که افراد قلدر دارای وضعیت روان شناختی مشخصی هستند.

این افراد فاقد رفتار حرفه ای اجتماعی هستند، در نتیجه اضطراب خودشان دچار مشکل نمی شوند و احساسات سایر افراد را درک نمی کنند.

این افراد دارای یک ویژگی شناختی بارزی هستند که یک نوع پارانویا می باشد؛

این شرایط باعث می شود که این افراد تفسیر نادرستی از خواسته های سایر افراد داشته باشند و در موقعیت های عادی و خنثی سایر افراد را به دشمنی متهم کنند.

این امکان وجود دارد که دیگران افراد قلدر را دوست نداشته باشند، ولی این افراد خودشان را به عنوان افراد کاملا مثبت در نظر می گیرند.

افرادی که به صورت شدید قلدری می کنند، معمولا یک سری روابط اجباری با سایر افراد دارند.

افراد قلدر به چه کسانی آسیب می زنند؟

قلدری نمی تواند بدون قربانی باشد و معمولا افراد قلدر به بیش از یک نفر آسیب می زنند.

تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که افراد تحت قلدری قرار گرفته (حتی در موقعیت های بدون تهدید) فاقد جرات می باشند و این افراد قبل از مواجهه با قلدری یک ترسی را از خودشان نشان می دهند.

همچنین یک سری بچه هایی وجود دارند که از خودشان دفاع نمی کنند.

افراد قلدر به چه نحوی در مورد انتخاب افراد مورد نظر تصمیم گیری می کنند؟

افراد قلدر تا قبل از سن 7 سالگی تقریبا نسبت به تمامی افراد قلدری می کنند. بعد از این دوره، آنها معمولا نسبت به افراد کم سن و سال تر قلدری می کنند.

قلدری این افراد به صورت دخالت کردن در تصمیم مربوط به “فرآیند خرید” صورت می گیرد و از این طریق هدف های خودشان را تعیین می کنند.

افراد قلدر همانند قربانیانی هستند که در حین قلدری شدن ناراحت به نظر می رسند و هیچ دوستی ندارند.

محققان به این نتیجه دست یافته اند که قربانیان یک نوع ناایمنی و ترس از خودشان نشان می دهند.

ویژگی های بارز افراد قربانی چه مواردی می باشند؟

مطالعات صورت گرفته بر روی کودکان نشان داده است قربانیان به راحتی تسلیم درخواست های قلدری می شوند و دوچرخه، اسباب بازی و سایر وسایل بازی شان را به راحتی تحویل فرد قلدر می دهند. این افراد گریه می کنند و یک حالت دفاعی به خودشان می گیرند؛

وضعیت درد و رنج کشیدن این افراد یک رضایتی را در افراد قلدر ایجاد می کند و همچنین این شرایط نشان دهنده تسلط افراد قلدر می باشد.

کودکانی که به افراد قربانی تبدیل می شوند، نمی توانند مانع تجاوز شوند و این شرایط باعث می شود که حتی برخی از دوستانشان که قلدر نیستند هم آنها را دوست نداشته باشند.

چرا قلدری آثار مخرب زیادی دارد

قلدری کردن این پیام را انتقال می دهد که تجاوز و خشونت یک راه حل قابل قبولی برای مشکلات هستند.

شراکت و راه حل مسالمت آمیز منجر به ایجاد یک فضای مناسب و مرتبطی می شود.

قلدری نه تنها به افراد قربانی آسیب می زند، بلکه برای خود افراد قلدر هم یک سری زیان هایی دارد.

اکثر افراد قربانی یک شرایط نامناسب و زیانباری را در زندگی خودشان تجربه می کنند، چرا که خشونت و تجاوز آنها منجر به ایجاد مشکلاتی در یادگیری، پیدا کردن شغل و ایجاد و حفظ روابط صمیمی می شود.



قلدری

آیا افراد قلدر می توانند این رفتار خودشان را ترک کنند؟

برخی از افراد قلدر رفتار قبلی خودشان را ترک می کنند. ولی تعداد زیادی از آنها همچنان به رفتارهای قبلی خودشان ادامه می دهند؛

پرخاشگری و تجاوز یک سبک تعامل اجتماعی کاملا ثابت و پایداری است.

اکثر افرادی که در دوران کودکی خودشان هم قلدر بودند، به افراد بزرگسال جامعه ستیز تبدیل می شوند که احتمال صورت گرفتن جرایم، آسیب رساندن به همسرانشان و سوء استفاده از کودکانشان (و ایجاد نسل های قلدر بعدی) توسط این افراد (در مقایسه با سایر افراد که در دوران کودکی شان تجاوز کار نبودند) یک احتمال بالایی می باشد.

چرا افرادی که قلدری را می بینند، مانع از صورت گرفتن آن نمی شوند؟

اکثر افراد قلدر به دور از چشم همتایان خودشان پرخاشگری یا تجاوز خودشان را انجام می دهند و در صورتیکه یک فرد دیگری شاهد این قلدری باشد، فرد قلدر احساس قدرت بیشتری خواهد کرد.

ولی افراد مشاهده کننده قلدری در موارد محدودی اقدام به توقف پرخاشگری و تجاوز می کنند؛ حتی این امکان وجود دارد که این افراد از تماشای قلدری صورت گرفته لذت ببرند.

حتی در صورتیکه این افراد چنین موقعیتی را قبول نداشته باشند، ممکن است فرد قربانی را دوست نداشته باشند یا از عکس العمل فرد قلدر بترسند.

افراد قلدر به چه نحوی به سایر افراد آسیب می رسانند (تجاوز می کنند)؟

قلدری سایبری

از زمانیکه زندگی اجتماعی افراد جوان به اینترنت انتقال یافته است، قلدری با استفاده از ابزار های الکترونیکی منجر به ایجاد مشکلات قابل توجه تری نسبت به دوره های قبلی شده است.

در گذشته قلدری به محیط مدرسه ای محدود بود، ولی شیوع ابزارهای دستی باعث شده است که افراد قلدر همواره به قربانیان خودشان دسترسی داشته باشند.

آزار و اذیت سایبری می تواند منجر به ایجاد اختلالات زیادی در زندگی افراد شود، چرا که در اغلب موارد می تواند بدون اسم صورت بگیرد؛

این شرایط باعث شده است که افراد قربانی در برخی مواقع هیچ شناختی نوع نسبت به هویت افراد قلدر نداشته باشند.

بی اسم بودن قلدری سایبری منجر به از بین رفتن محدودیت های مربوط به پرخاشگری و تجاوز و افزایش ستمگری شده است.

قلدری سایبری منجر به راحت تر شدن فرآیند آسیب رساندن به سایر افراد شده است، چرا که افراد قلدر مجبور نیستند به چشم های افراد قربانی نگاه کنند و اذیت شدن آنها را از نزدیک مشاهده کنند.

پیشرفت مداوم تکنولوژی های دیجیتالی باعث شده است که روش های جدیدی برای گسترش اطلاعات نادرست در مورد افراد مورد هدف در دسترس باشد.

افراد قلدر به چه نحوی از طریق اینترنت به سایر افراد آسیب می زنند؟

هر دو مورد تجاوز مستقیم و تجاوز رابطه ای در اینترنت پیشرفت کرده است.

افراد قلدر سایبری می توانند شایعات نادرست را به سرعت ویرس در رسانه اجتماعی پخش کنند.

آنهامی توانند هویت های برخی از افراد را جعل کنند و با اسم یک فرد دیگری هر کاری را انجام بدهند.

آزار و اذیت جنسی و گفتگوی اینترنتی به طور خاصی در مورد زنان صورت می گیرد.

همچنین بعد از اتمام قلدری فعال، اطلاعات رسوا کننده آن همچنان می تواند در اینترنت وجود داشته باشد و این شرایط منجر به ادامه دار شدن آزار و اذیت فرد شود.

به چه نحوی می توان یک قلدری را مدیریت کرد؟

بهترین روش دفاع در مقابل قلدری عبارت از افزایش دادن مهارت های اجتماعی می باشد (باید مهارت های اجتماعی به تمامی کودکان آموزش داده شود و به آنها اجازه داده شود که اعتماد بیشتری نسبت به توانایی های خودشان داشته باشند).

مهندسی کردن مسائل اجتماعی در مورد کودکان و والدین، نقش مهمی در پیشگیری از صورت گرفتن قلدری بر روی کودکان دارد؛

این شرایط باعث می شود والدین به صورت مداوم نسبت به چالش های پیشروی فرزندانشان مطلع باشند و راه حل های مناسبی را در اختیار آنها قرار بدهند.

روش مناسب دیگری که برای پیشگیری از قلدری پیشنهاد شده است، عبارت از دور شدن از این موقعیت ها و مواجه نشدن با آنها می باشد.

شما به چه نحوی می توانید با یک قلدری مقابله کنید؟

مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که موثرترین روش برای متوقف کردن یک قلدری عبارت از فعال کردن تماشا کنندگان می باشد؛

حداقل کاری که تماشا کنندگان می توانند انجام دهند عبارت از مجازات کردن فرد قلدر از طریق توجه کردن می باشد.

به دلیل اینکه اکثر کودکان در برخی مواقع یک قلدری را از نزدیک می بینند، آموزش دادن این نکته به کودکان که باید نقش مهمی در متوقف کردن قلدری داشته باشند، اهمیت زیادی دارد.

این امکان وجود دارد که فرد قلدر بخواهد در مقابل یک فردی بلند صحبت کند، ولی نمی تواند در مقابل چند فرد بلند صحبت کند و آنها را اذیت کند.

آیا برنامه هایی که در مدرسه برای مقابله با قلدری انجام می شوند، برنامه های موثری هستند؟

در طول دهه های گذشته، مدارس برنامه های مختلفی را برای مقابله با قلدری اجرا کردند. با این وجود، گزارش های متعدد و برخی مواقع متناقضی در مورد کارایی این برنامه ها ارائه شده است.

کارشناسان بر این عقیده هستند که بیشتر موارد قلدری در محیط مدرسه صورت می گیرد، ولی متاسفانه روش برخورد با زورگویی و تجاوز، مهارت های مربوط به کنترل عواطف یا مهارت های اجتماعی (که عوامل تعیین کننده و کلیدی در پیشگیری از قلدری هستند) به آنها آموزش داده نمی شود.

منبع : کانون مشاوران ایران

12 سوال مکرری که در مورد امتناع از رابطه زناشویی (عزوبت) پرسیده می شود

امتناع از رابطه زناشویی (celibacy) چیست؟

امتناع از رابطه زناشویی یک تعهد داوطلبانه برای پرهیز از روابط جنسی می باشد.

در برخی از موارد، این امتناع  می تواند به صورت یک تعهدی برای نداشتن رابطه زناشویی باشد.

امتناع از رابطه زناشویی معانی متفاوتی برای افراد مختلف دارد، به همین دلیل یک روش منحصر به فردی برای انجام دادن آن وجود ندارد.

برخی افراد از تمامی فعالیت های جنسی (شامل روابط جنسی دخولی و غیر دخولی) امتناع می کنند، ولی سایر افراد همچان به روابط جنسی غیر دخولی شان ادامه می دهند.

هر چند که امتناع از رابطه زناشویی معمولا به عقاید مذهبی افراد بر می گردد، ولی برخی از افراد یک سری دلایل دیگری برای امتناع از رابطه زناشویی دارند.

در صورتیکه شما نسبت به مطالعه سبک زندگی های مختلف علاقمند باشید یا خودتان به دنبال تغییر سبک زندگی تان باشید، با مطالعه ادامه این مقاله (و سایر مقالات مشابه در سایت مشاورانه) می توانید پاسخ بیشتر سوالات خودتان را پیدا کنید.

آیا امتناع از رابطه زناشویی (celibacy) مشابه پرهیز از رابطه زناشویی (abstinence) می باشد؟

هر چند که اکثر افراد از عبارات امتناع از رابطه زناشویی و پرهیز از رابطه زناشویی به عنوان کلمات قابل جایگزین استفاده می کنند، ولی این دو عبارت یک تفاوتی با یکدیگر دارند.

پرهیز از رابطه زناشویی به معنای تصمیم گیری برای نداشتن رابطه جنسی دخولی می باشد.

این حالت به یک دوره زمانی خاص (مثلا تا زمان رابطه زناشویی) محدود می باشد.

ولی امتناع از رابطه زناشویی به معنای عهد کردن برای یک دوره زمانی گسترده ای می باشد.

این دوره زمانی برای برخی از افراد شامل کل زندگی شان می باشد.

در هر دو مورد امتناع از رابطه زناشویی و پرهیز از رابطه زناشویی، تصمیم گیری در مورد نحوه اجرای آن در سبک زندگی شان و تعیین کردن محدودیت های مربوط به فعالیت های جنسی، فقط به خود فرد بستگی دارد.

همچنین در برخی مواقع این امکان وجود دارد که اصول مذهبی یا فرهنگی منجر به ایجاد چنین محدودیتی در زندگی فرد شود.

پاکدامنی به چه نحوی ایجاد می شود؟

پاکدامنی و امتناع از رابطه زناشویی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند، به خصوص در صورتیکه شما به دلایل مذهبی یا فرهنگی قسم خورده باشید که از رابطه زناشویی امتناع کنید.

افراد عفیف و پاکدامن (به معنای راهبه) یک تصمیم عاقلانه ای را برای کنترل تفکرات و واکنش های خودشان می گیرند و این شرایط نشان دهنده پاکدامنی یا عفت آنها می باشد.

در برخی از مذاهب (همانند کلیسای عیسی مسیح اولیاء روز آخرت The Church of Jesus Christ of Latter-day Saints) این شرایط فقط تا قبل از رابطه زناشویی ادامه پیدا می کند.

در اغلب مواقع، رهبران مذهبی عهد می کنند تا در طول کل زندگی شان از رابطه زناشویی امتناع کنند؛ این کار برای افتخار کردن جامعه شان به ایمان این افراد صورت می گیرد.

آیا شما می توانید هر نوع فعالیت فیزیکی انجام دهید؟

این مورد بستگی به این دارد که شما به چه نحوی امتناع از رابطه زناشویی را تعریف کنید و چه عقیده ای نسبت به آن داشته باشید.

مستقل (استمناء)

در مورد برخی از افراد، استمناء یک روشی برای ایجاد رضایت جنسی و اجتناب از شکستن عهد مربوط به امتناع از رابطه زناشویی می باشد.

همچنین این مورد به عنوان یک روشی برای به دست آوردن یک شناخت عمیق تر از بدن خودتان می باشد که بدون هیچ رابطه جنسی با سایر افراد صورت می گیرد.

برخی افراد که امتناع از رابطه زناشویی را تجربه می کنند، ممکن است استمناء متقابل را انجام دهند، به نحوی که همزمان با پارتنر خودشان استمناء کنند.

با یک پارتنر (تحریک جنسی بدون دخول)

از طرف دیگر، برخی از افراد که تصمیم به امتناع از رابطه زناشویی می گیرند، همچنان یک سری فعالیت های فیزیکی با سایر افراد دارند.

این مورد شامل فعالیت جنسی بدون دخول می باشد. برخی از افراد رابطه جنسی بدون دخول را به عنوان هر چیزی تعریف می کنند که در آن دخول آلت تناسلی مردانه به داخل آلت تناسلی زنانه (PIV یا واژن) صورت نمی گیرد.

سایر افراد رابطه جنسی بدون دخول را به عنوان هر چیزی تعریف می کنند که فاقد هر نوع دخولی می باشد.

  رابطه جنسی بدون دخول در هر تعریفی به صورت بوسیدن، در آغوش گرفتن و ماساژ دادن صورت می گیرد.

همچنین برخی افراد یک سری مواردی همانند ملاعبه با انگشت، بازی کردن با عرسک، سکس دهانی و سکس مقعدی را جزئی از رابطه جنسی بدون دخول در نظر می گیرند.

هر چند که این روابط جنسی بدون دخول منجر به بارداری نمی شود، ولی برخی از حالت های آن (همانند سکس دهانی و سکس مقعدی) می توانند با ریسک عفونت های انتقال یافته از طریق رابطه جنسی (STI) همراه باشند.

آیا امتناع از رابطه زناشویی همواره با انگیزه های مذهبی صورت می گیرد؟

برخی از افراد در یک سیستم اعتقادی به دنیا می آیند و رشد می کنند که افراد را به امتناع از رابطه زناشویی تشویق یا اجبار می کند.

ولی این مورد به این معنا نمی باشد که تمامی افراد به دلایل مذهبی از رابطه زناشویی امتناع می کنند، چرا که یک سری دلایل دیگری برای امتناع از رابطه زناشویی وجود دارد.

چرا برخی افراد تصمیم به امتناع از رابطه زناشویی می گیرند؟

برخی از افراد به دلیل منزوی بودن از رابطه زناشویی امتناع می کنند. همواره (حتی در سیستم های اعتقادی منظم) یک سری دلایلی برای این کار وجود دارد.

در صورتیکه مذهب یکی از عوامل تاثیرگذار باشد

برخی از افراد امتناع از رابطه زناشویی را به عنوان یک روشی برای نزدیک تر شدن به مذهب خودشان و متعهد شدن در برابر یک قدرت بالاتری در نظر می گیرند که به آن معتقد هستند.

همچنین امتناع از رابطه زناشویی یک روشی برای ایجاد روابط عمیق تر می باشد که می تواند بدون زندگی کردن در یک جا و متعهد شدن به دوست داشتن یک فرد صورت بگیرد.

به همین دلیل برخی از افراد تعاریف خودشان را گسترش می دهند تا شامل اجتناب از رابطه زناشویی شود.

12 سوال مکرری که در مورد امتناع از رابطه زناشویی (عزوبت) پرسیده می شود

در صورتیکه مذهب یکی از عوامل تاثیرگذار نباشد

برخی از افراد امتناع از رابطه زناشویی را به عنوان یک روشی برای احساس قدرت بیشتر در نظر می گیرند.

این کار می تواند برای دور کرن توجه از روابط یا سکس و توجه به درون خود فرد مفید باشد و باعث شود که فرد بیشتر به رشد و توسعه شخصی خودش توجه کند.

سایر افراد به دلایل پزشکی و بعد از تشخیص یک بیماری قابل انتقال از طریق رابطه جنسی (STD)، از این روش برای پیشگیری از انتقال بیماری شان استفاده می کند.

همچنین افرادی که رفتار جنسی وسواسی یا اعتیاد جنسی دارند، می توانند از روش امتناع از رابطه زناشویی برای بهبود یافتن استفاده کنند.

نکته مهمی که باید مورد توجه قرار بگیرد، عبارت از این است که برخی افراد امتناع از رابطه زناشویی را با فقدان جذابیت جنسی (asexuality) اشتباه می گیرند.

این تصور یک تصور اشتباهی می باشد، چرا که امتناع از رابطه زناشویی یک انتخاب داوطلبانه ای است، در حالیکه فقدان جذابیت جنسی یک نوع هویت جنسی می باشد.

آیا امتناع از رابطه زناشویی تاثیرات مثبتی دارد؟

تاثیرات بالقوه مربوط به امتناع از رابطه زناشویی عبارتند از:

در کل می توان گفت که امتناع از رابطه زناشویی منجر به کاهش ریسک STI یا STD می شود.

برخی از افراد که داری روابط جنسی غیر دخولی هستند و تماس جنسی دارند، همچنان با ریسک انتقال این بیماری ها مواجه هستند.

در این شرایط ریسک بارداری ناخواسته محدود یا صفر است.

این شرایط منجر به کاهش هزینه های مربوط به پیشگیری از بارداری می شود (همانند هزینه مربوط به کاندوم).

ممکن است به دلیل شرایط پزشکی، همچنان به سایر حالت های پیشگیری از بارداری (مصرف دارو یا IUD هورمونی) نیاز وجود داشته باشد.

این شرایط باعث می شود تا خارج از روابط جنسی، شناختتان در مورد پارتنر خودتان افزایش پیدا کند.

امتناع از رابطه جنسی منجر به آگاهی یافتن شما در مورد تفاوت های مربوط به جذابیت فیزیکی و عاطفی می شود.

همچنین شما زمان بیشتری را برای تمرکز بر روی کار، روابط دوستانه یا خانواده تان خواهید داشت.

آیا امتناع از رابطه جنسی دارای یک سری جنبه های منفی می باشد؟

برخی از زیان های بالقوه مربوط به امتناع از رابطه جنسی عبارتند از:

در صورتیکه شما به داشتن رابطه جنسی علاقمند باشید یا برای داشتن فعالیت جنسی تحت فشار قرار بگیرید، ممکن است برای داشتن روابط عاطفی با یک سری چالش هایی مواجه باشید، حتی در صورتیکه همسرتان هم از رابطه جنسی امتناع کند.

ممکن است برخی از افراد این تفکر را داشته باشند که از طریق از بین بردن یا محدود کردن فعالیت های جنسی، یک بخش مهمی از تجربیات زندگی شان (همانند رابطه زناشویی یا بچه دار شدن) را از دست می دهند.

ممکن است برخی از افراد احساس کنند که سایر افراد در مورد تصمیمشان قضاوت می کنند؛ این شرایط می تواند منجر به ایجاد احساس انزوا در این افراد شود.

چه شرایطی منجر به تصمیم گیری فرد برای امتناع از رابطه زناشویی می شود؟

به دلیل اینکه امتناع از رابطه زناشویی یک تصمیم مهمی در زندگی می باشد، افرادی که تصمیم به این کار می گیرند، معمولا زمان مناسبی را صرف بررسی کردن این تصمیم گیری می کنند.

یک سری تحقیقاتی انجام دهید

همانطور که قبلا هم بیان شد، تعریف امتناع از رابطه جنسی مابین افراد مختلف متغیر می باشد؛ به همین دلیل انجام دادن یک تحقیقی در این زمینه اهمیت زیادی دارد.

در حالت کلی یک آموزش متفکرانه به شما کمک خواهد کرد تا بتوانید بهترین حالت امتناع از رابطه جنسی را برای خودتان تعریف کنید.

انجام دادن یک تعهد

چه در صورتیکه شما برای یک سازمان مذهبی متعهد به امتناع از رابطه زناشویی باشید و چه در صورتیکه به خودتان متعهد باشید، این تعهد یک چیزی خواهد بود که باید خودتان را متعهد به انجام آن بکنید.

محدودیت های خودتان را مشخص کنید

شما بعد از شناخت تعهد خودتان برای امتناع از رابطه زناشویی، می توانید محدودیت های خودتان را مشخص کنید.

ممکن است به این نتیجه برسید که همزمان با اجرای این تعهد، این محدودیت ها افزایش پیدا می کنند.

در دوره مربوط به رابطه زناشویی به چه نحوی می توانید امتناع از رابطه زناشویی (رابطه جنسی) را رعایت کنید؟

برخی از افراد که می خواهند امتناع از رابطه زناشویی را تمرین کنند، به طور کامل از رابطه زناشویی پرهیز می کنند.

سایر افراد همزمان با محدود کردن فعالیت جنسی خودشان، به رابطه زناشویی شان ادامه می دهند. این شرایط می تواند چالش های مختص خودش را داشته باشد.

با نیازها و انتظارات خودتان ارتباط برقرار کنید

همانند سایر روابط، شناخت نیازها، خواسته ها و انتظارات همدیگر در این رابطه هم اهمیت زیادی دارد.

حتی در صورتیکه هر دو طرف از رابطه زناشویی امتناع کنند، دستیابی به یک سطح مناسبی از رابطه سخت خواهد بود؛ به همین دلیل باید به صورت صادقانه در این مورد با یکدیگر صحبت کنید.

یک سری روش های دیگری برای ایجاد رابطه صمیمی پیدا کنید

سکس تنها روش ممکن برای ایجاد یک رابطه صمیمی نمی باشد.

شما و همسرتان می توانید یک سری روش های دیگری را برای افزایش صمیمیت خودتان پیدا کنید. این روش می تواند مربوط به لمس فیزیکی (همانند در آغوش گرفتن) یا یک مکالمه عمیق باشد.

یک سیستم حمایتی قوی پیدا کنید

در برخی مواقع پیدا کردن یک سیستم حمایتی خارجی که بتواند از نظر عاطفی شما  را حمایت کند و مشاوره های درستی به شما ارائه دهد، ضرورت پیدا می کند.

این سیستم حمایتی می تواند شامل دوستان، خانواده یا یک مشاور باشد.

امتناع از رابطه زناشویی به صورت اجباری در چه شرایطی ایجاد می شود؟

امتناع از رابطه زناشویی به صورت اجباری یا امتناع از رابطه زناشویی یک انجمن مستقل از افرادی هستند که تمایل به فعالیت جنسی دارند، ولی به منظور برقراری مقاربت جنسی نمی توانند پارتنرهایی پیدا کنند.

اینسل ها (Incels) در اغلب مواقع یک سری انجمن های آنلاینی را ایجاد می کنند تا سایر افراد منزوی هم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند و تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند.

در سال هال اخیر نهضت اینسل به سرعت به یک جبهه ای برای اقدام خشن در واکنش به افرادی تبدیل شده است که به صورت آگاهانه یا غیر آگاهانه این افراد را طرد می کنند.

بررسی کننده مقاله از نظر پزشکی: Janet Brito, PhD, LCSW, CST در 29 می 2019

نویسنده: Jen Anderson

ترجمه و گردآوری : دکتر یاسر دادخواه