چگونه می توانید خودتان را برای اولین جلسه درمان آماده کنید

در صورتیکه شما در حال برنامه ریزی برای اولین جلسه درمان خودتان باشید، شاید ترکیبی از هیجان و عصبانیت را تجربه کنید.

مضطرب شدن در این شرایط یک مورد کاملا عادی می باشد.

درمان شما را در یک موقعیت منحصر به فردی قرار می دهد و ممکن است احساس آسیب پذیر بودن و بیگانه بودن را تجربه بکنید.

نکته امیدوار کننده عبارت از این مورد می باشد که شما به منظور آماده کردن خودتان و از بین بردن برخی از عصبانیت های مربوط به ملاقات اول می توانید یک سری کارهایی را انجام دهید.

به چه نحوی می توانید خودتان را برای اولین جلسه درمان آماده کنید:

1. فرم های مورد نیاز را پر کنید

اکثر درمانگران قبل از شروع شدن اولین جلسه درمان یک سری فرم هایی را برای شما خواهند فرستاد. معمولا این فرم ها به صورت آنلاین قابل دسترسی می باشند.

معمولا این فرم ها شامل یک سری پرسشنامه های استاندارد شده مربوط به شدت علائم می باشد و باعث می شود که درمانگرتان در مرحله اول درمان یک شناخت مناسبی از شرایط شما به دست بیاورد.

همچنین این فرم ها می تواند شامل اطلاعات بیمه ای و حقوق هم باشد.

2. یک لیست از سوالات خودتان تهیه کنید

این امکان وجود دارد که در طول چند روز یا چند هفته قبل از درمان یک سری سوالاتی در ذهن شما وجود داشته باشد.

برای مثال شاید این سوال ها در ذهن شما مطرح شود: به چه نحوی باید پیشرفت درمان را بررسی کنم؟ یا چند وقت به چند وقت باید به پزشک مراجعه کنم؟

این سوالات را در یک جایی یادداشت کنید و به همراه داشته باشید.

جلسه اول یک فرصت مناسبی برای مطرح کردن این سوالات می باشد؛

بحث کردن در رابطه با این موارد می تواند منجر به تسریع در مکالمات ساختاری و مفید شود.

3. آماده صحبت کردن باشید

این مورد ممکن است کاملا بدیهی باشد، ولی پزشکتان در جلسه اول یک سری سوالان بازی مطرح خواهد کرد تا به شما کمک کند در مورد یک سری مسائل اصلی صحبت کنید

معمولا درمانگران تمایل خواهند داشت تا موارد متعددی (از جمله اینکه به چه دلیلی برای دریافت درمان اقدام کرده اید و هدفی که در نظر دارید چه مواردی می باشد) را مطرح کنند.

این نکته را به یاد داشته باشید که آماده نبودن برای مشارکت کامل در جلسه اول یک مورد کاملا عادی است.

شما باید به تدریج شروع به بحث کردن بکنید، بنابراین در صورتیکه در حال حاضر آمادگی لازم را نداشته باشید، بیان کردن وضعیت خودتان یک مورد مناسبی خواهد بود.

چگونه می توانید خودتان را برای اولین جلسه درمان آماده کنید

4. این انتظار را داشته باشید که در برخی مواقع احساس ناراحتی خواهید داشت

درمان می تواند منجر به آگاه شدن در رابطه با موارد مهمی شود.

ولی این تغییرات در شرایط معمولی به یک سطحی از درون نگری نیاز دارد و در برخی مواقع می تواند منجر به ایجاد احساس ناراحتی شود. حتی در برخی مواقع این امکان وجود دارد که قبل از بهبود شرایط، وضعیت موجود وخیم تر شود.

درمانگرتان با احتیاط تعداد این دوره های سخت را تحت نظر قرار خواهد داشت تا مطمئن شود که شما در شرایط وخیم تری قرار نمی گیرید.

در صورتیکه شرایط موجود برای شما غیرقابل تحمل باشد، احساسات خوتان را به درمانگرتان اطلاع دهید؛

درمانگرتان این توانایی را خواهد داشت که شرایط موجود را تعدیل کنید.

5. نسبت به این مورد مطلع باشید که در یک فضای ایمنی قرار دارید

هر چند که این امکان وجود دارد در اولین جلسه خودتان احساس اضطراب داشته باشید، ولی همواره این نکته را به یاد داشته باشید که جلسه درمان یک فضای ایمنی است.

هدف درمانگر شما عبارت از حمایت کردن از شما و قرار دادن یک سری ابزارهایی در اختیار شما می باشد تا منجر به ایجاد یک سری تغییرات مثبتی در زندگی شما شود.

شما نباید احساس قضاوت شدن داشته باشید یا نتوانید حرف هایی که در ذهنتان وجود دارد را بیان کنید.

همچنین در صورتیکه احساس کنید شما و درمانگرتان تناسب مناسبی با یکدیگر ندارید، این شرایط هم یک شرایط نرمالی خواهد بود.

به منظور اینکه جلسات درمانی شما بیشترین منافع ممکن را تامین کند، احساس قرار داشتن در یک محیط ایمن و قابل اعتماد اهمیت زیادی خواهد داشت.

همچنین شما قبل از مراجعه به درمان می توانید با محل کار درمانگر تماس بگیرید و سوالات و نگرانی که ممکن است در طول جلسه درمانی داشته باشید را بپرسید.

7 اکتبر 2019

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

چگونه می توان از تفکر بیش از حد (نشخوار فکری) پیشگیری کرد

آیا تا بحال کاری انجام داده اید یا حرفی زده اید که از آن پشیمان شده باشید و شب ها هموار نسبت به آن فکر کرده باشید؟

آیا تا بحال برای شما پیش آمده است که منتظر یک اتفاق مهمی باشید و همواره نسبت به انجام شدن آن و کارهایی که در آن موقع باید انجام دهید فکر کرده اید؟

فکر کردن در مورد کارهایی که باید انجام دهید یک روش مناسبی برای حفظ کردن نظم موجود و منظم ماندن می باشد.

ولی در برخی مواقع فکر کردن مکرر به یک چیزی که در اغلب مواقع منفی می باشد، یک سری مضراتی برای شما خواهد داشت. این شرایط به عنوان نشخوار فکری شناخته می شود که یک مورد رایجی در مابین افراد مضطرب و (یا) افراد افسرده می باشد.

چرا افراد نشخوار فکری می کنند؟ (بیش از حد به یک چیزی فکر می کنند)

ممکن است برخی افراد به دلیل ویژگی های شخصیتی که دارند (ویژگی هایی همانند کمال گرایی) بیشتر در معرض نشخوار فکری قرار داشته باشند.

ولی در سایر افراد نشخوار فکری یا تفکر بیش از حد به عنوان یکی از علائم افسردگی یا اضطراب بروز پیدا می کند.

برخی از دلایل رایج مربوط به نشخوار فکری عبارتند از:

  • باور داشتن بر روی این مورد که تفکر مداوم در مورد یک مسئله منجر به دستیابی به آگاهی یا یک راه حل می شود
  • سابقه آسیب دیدن در گذشته
  • تجربه کردن برخی از عوامل استرس زا که خارج از حیطه کنترل شما می باشند

به چه نحوی می توان مانع از نشخوار فکری شد

1. پذیرفتن یک اتفاق بعد از صورت گرفتن

همانند سایر موارد مربوط به زندگی تان، تغییر زمانی صورت خواهد گرفت که شما نسبت به مواردی که برای ایجاد یک تغییر مورد نیاز است آگاهی داشته باشید.

در سری بعدی که متوجه فکر کردن بیش از حد خودتان به یک موضوع می شوید، از خودتان بپرسید که آیا این کار برای حل مشکل موجود مفید است یا اینکه منجر به بروز رفتار وسواسی می شود.

2. یک دیدگاه مثبتی نسبت به موارد اتفاق نیافتاده داشته باشید

تفکر بیش از حد در اغلب مواقع منجر به بروز ترس می شود (ترس از اینکه اتفاقات ناخوشایندی صورت خواهند گرفت یا اینکه یکی از نزدیکان شما فوت خواهد کرد و سایر موارد). زمانیکه احساس می کنید دچار ترس شده اید، این نکته را به یاد داشته باشید که شما صرفا به موارد فرضی فکر می کنید.

به دلیل اینکه این اتفاق مربوط به آینده است، در حال حاضر این اتفاق فقط در ذهن شما شکل می گیرد.

در موقعیت های فرضی این احتمال هم وجود دارد که اتفاقات خوبی صورت بگیرد.

سعی کنید بیشتر بر روی این اتفاقات مثبت تمرکز کنید.

چگونه می توان از تفکر بیش از حد (نشخوار فکری) پیشگیری کرد

3. سعی کنید که یک نظر و تفکر جدیدی داشته باشید

در اغلب مواقع مواردی که منجر به ایجاد استرس و اضطراب در ما می شوند، هیچ وقت اتفاق نمی افتند.

سعی کنید از خودتان این سوال را بپرسید که آیا چیزی که در مورد آن فکر می کنید، واقعا اتفاق خواهد افتاد؟

شاید به این نتیجه برسید که اتفاقات خیلی مهمی در زندگی شما صورت خواهد گرفت، ولی متاسفانه فقط بر روی موارد منفی و کوچک فکر می کنید.

4. مواردی که می توانید را تغییر بدهید و سایر موارد را رها کنید

از خودتان این سوال را بپرسید که در صورتیکه قدرت تغییر را داشته باشید، چه دلیل دارد در مورد آن موضوع فکر کنید.

در صورتیکه توانایی تغییر را داشته باشید، می توانید شروع به فکر کردن در مورد یک برنامه اقدام کنید.

در اغلب مواقع راکد ایستادن و انجام ندادن هیچ کاری می تواند منجر به بروز احساس درماندگی در شما شود؛ بنابراین تبدیل کردن حالت تنبلی به حالت فعال می تواند مفید باشد.

علاوه بر این در صورتیکه چیزی که به آن فکر می کنید خارج از کنترل شما باشد، این واقعیت را به خودتان یادآوری کنید و بپذیرید.

5. تفکرات خودتان را زیر سوال ببرید

این امکان وجود دارد که ما در زمان های مختلفی دچار انحرافات شناختی مختلفی شویم.

همچنین به راحتی می توان به این درک دست یافت که تفکرات ما درست نیستند. شاید این عقیده را داشته باشید که اشتباه بزرگی انجام داده اید یا مسئول یک سری مواردی هستید که خارج از کنترل شما هستند.

در صورتیکه این تفکر را داشته باشید که یکی از دوستان شما هم تفکراتی شبیه شما دارد، می توانید در شرایط بهتری قرار بگیرید.

به این دوست خودتان چه حرفی خواهید زد؟ با فرض کردن این شرایط هدفمندتر و خوشبین تر خواهید بود.

تشخیص دادن الگوهای فکری خطرناک (همانند نشخوار فکری) می تواند یک قدم مهمی برای بهبود وضعیت روانی و بهزیستی شما باشد.

علاوه بر این تکنیک ها، دوره درمان رو در رو می تواند به شما کمک کند تا نگرانی های خاص خودتان را شناسایی کنید و با توجه به نیازهای خاص خودتان یک سری مهارت های مقابله ای منحصر به فردی را در خودتان ایجاد کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

در صورتیکه می خواهید یک فرد شادتری باشید، باید همین الان این 5 نوع طرز تفکر را متوقف کنید

آیا در بدترین شرایط بحرانی قرار دارید؟ پاسخ اکثر افراد به این سوال مثبت است.

در حالیکه توانمند بودن شما به منظور قراردادن خودتان در شرایط دارای استاندارد بالا منجر به بهبود جنبه های مختلفی از زندگی تان خواهد شد، ولی اکثر الگوهای مربوط به تفکر و مکالمه درونی ما به جای مفید بودن، مضر هستند.

مطالعات زیادی در این زمینه صورت گرفته است و همه آنها نشان داده اند که تفکرات مخرب می توانند تاثیرات منفی بر روی سلامت فیزیکی ما و همچنین بهزیستی روانی ما داشته باشند.

داشتن توانایی لازم به منظور شناسایی و تغییر شکل این تفکرات مسموم می تواند به ما کمک کند تا از نظر ذهنی و فیزیکی در شرایط بهتری قرار داشته باشیم.

در ادامه چند مورد از انحرافات شناختی بیان شده است که باید آنها را شناسایی کنیم و تغییر دهیم تا بتوانیم یک فرد شادتری باشیم:

1. تجسم کردن فاجعه

در صورتیکه تا بحال در یک موقعیتی قرار گرفته باشید و انتظار داشته باشید که بدترین موقعیت ممکن پیش خواهد آمد، ممکن است فاجعه بارترین شرایط و پیامد ممکن را تصور کنید.

برای مثال قبل از روز ملاقات با یک فرد ناشناس ممکن است این تفکر را داشته باشید که “ما هیچ موضوع خاصی برای بحث کردن نداریم و آرزو خواهم داشت که این ملاقات هر چه زودتر تمام شود.”

در این شرایط تغییر دادن الگوی ذهنی تان به یک دیدگاه واقعی تر می تواند شرایط بهتری را برای شما ایجاد کند.

سعی کنید این تفکر را داشته باشید که “هر چند که ممکن است در لحظات اول برخورد ناشیانه و زشتی با هم داشته باشیم، ولی می توانیم این شرایط را تمام کنیم و لحظات خوبی در کنار هم داشته باشیم.”

2. همه یا هیچ

تفکر همه یا هیچ به معنای پیدا کردن موقعیت های قطعی می باشد. استفاده از کلماتی همانند “همواره” و “هرگز”، “همه” و “هیچ کس” عبارت از یک سری موارد رایج در این نوع انحراف می باشند.

این تفکر که “هر کسی غیر از من عملکرد بهتری در این کار دارد؛ من هیچ وقت نمی توانم یک کار درستی انجام دهم” را با این مورد “من در برخی مواقع نمی توانم به خوبی کار کنم، ولی امروز کارهای خوب زیادی را انجام داده ام” عوض کنید.

3. فیلتر ذهنی

اکثر افراد بر روی موارد منفی متمرکز می شوند و نسبت به موارد مثبت چشم پوشی می کنند؛ این مورد به عنوان فیلتر ذهنی شناخته می شود.

برای مثال در حین بررسی کردن عملکرد خودتان که اکثرا مثبت بوده است، ممکن است این تفکر را داشته باشید که “رئیس من از مدیریت زمان من انتقاد کرد؛

شاید این فکر را داشته باشد که من در شغل خودم بد هستم و کارایی لازم را ندارم.”

به جای این تفکر سعی کنید موقعیت را به صورت دقیق تری بررسی کنید و به این صورت فکر کنید که “رئیس من مطلع می باشد که من کارهای خوب زیادی انجام داده ام و من در شرایط فعلی به این آگاهی دست پیدا کرده ام که به چه نحوی در شغل خودم بهتر باشم.”

در صورتیکه می خواهید یک فرد شادتری باشید، باید همین الان این 5 نوع طرز تفکر را متوقف کنید

4. جملات “باید”

زمانی که شما در مورد اینکه “باید” به چه نحوی این کار یا آن کار را انجام می دادید فکر می کنید، ممکن است احساس گناه کنید؛

این شرایط نمی تواند یک محرک مناسب و سالمی را ایجاد کند.

به جای این تفکر که “من این هفته باید زیاد کار می کردم” این تفکر را داشته باشید که “هفته پیش از نظر کاری خیلی شلوغ بودم، به همین دلیل این هفته یک سری تغییراتی در کار خودم ایجاد خواهم کرد و این رویه را ادامه خواهم داد.”

5. برچسب گذاری

برچسب گذاری عبارت از استفاده کردن از کلمات منفی به منظور توصیف کردن خودتان به جای توصیف کردن کارتان می باشد.

برای مثال داشتن این طرز تفکر که “من احمق هستم” به جای این مورد که “من یک کار اشتباهی انجام داده ام” به عنوان برچسب گذاری شناخته می شود.

گفتن مکرر این مورد به خودتان که شما یک چیزی (تنبل، احمق، ناتوان) هستید، می تواند به صورت ناخودآگاه منجر به پذیرفتن این باور در شما شود.

از طرف دیگر باید از خودتان بپرسید که چرا به جای این تفکرات منفی نباید تفکرات مثبتی داشت؟

سعی کنید به خودتان بگویید که یک فرد باهوش، با انگیزه و توانمندی هستید تا تاثیرات آن را بر روی خودتان مشاهده کنید.

شناسایی الگوهای فکری خطرناک می تواند یک قدم مهمی برای بهبود وضعیت روانی و بهزیستی شما باشد.

همچنین این نکته را به یاد داشته باشید که مراقبت از سلامت روانی خودتان یک مورد مهمی برای مراقبت از سلامت کلی تان می باشد.

در صورتیکه می خواهید اطلاعات بیشتری در این زمینه به دست بیاورید، می توانید از سایر مقالات سایت مشاورانه استفاده کنید و از مشاوران آن کمک بگیرید.

منبع : کانون مشاوران ایران

چگونه می توان تغذیه مناسب و آگاهانه ای داشت

مناسب یا آگاهانه یکی از کلماتی می باشد که امروزه در هر جایی به کار گرفته می شود.

ولی درک منظور واقعی افراد مختلف از این کلمه یک مقدار سخت تر است.

مفهوم آگاهانه ریشه در بودیسم دارد و در واقع به معنای آگاه بودن می باشد.

در زندگی های مدرن، سریع و مبتنی بر رسانه های اجتماعی امروزی به نظر می رسد که آگاهی به معنای پذیرفتن موقعیت پایین تر است.

به همین دلیل است که اکثر کارشناسان سلامتی بر روی اهمیت آگاهی  تاکید دارند.

یکی از مواقعی که معمولا ما به صورت غیرآگاهانه عمل می کنیم، در حین غذا خوردن می  باشد.

به نحوی که در اکثر مواقع به صورت عجولانه، در برابر تلویزیون یا در حین بازی کردن با گوشی مان در اتاق استراحت غذا می خوریم.

ما به ندرت در حال نشسته و بدون هیچ مورد حواس پرت کننده ای غذا می خوریم و از غذا خوردن خودمان لذت می بریم.

برخی از این کارشناسان معتقدند که این مورد یکی از دلایل چالش داشتن ما در مورد غذا خوردن  می باشد.

در حالیکه همه افراد مطلع می باشند رژیم های غذایی پرطرفدار در بلندمدت کارایی ندارند، ولی مطالعات صورت گرفته بر روی تغذیه آگاهانه نشان داده است که پذیرش این ذهنیت می تواند برای سلامتی بلندمدت مفید باشد.

یکی از مطالعات صورت گرفته نشان داده است افرادی که روش های کاهش وزن رفتاری را به کار می گیرند، معمولا در طول هر دوره شش ماهه به اندازه 18 پوند وزن خودشان را کاهش می دهند.

ولی محققان به این نتیجه دست یافتند که در یک برنامه مبتنی بر پذیرش (آگاهانه)، میزان کاهش وزن شرکت کنندگان به صورت متوسط برابر با 26 پوند بود.

علاوه بر این، این افراد همچنین در طول سه ماه بعدی هم وزن خودشان را کاهش دادند.

بنابراین باید این سوال را مطرح کرد که تغذیه آگاهانه در واقعیت به چه معنایی است؟

مرکز سلامت هاروارد و خط سلامت آن یک سری تکنیک های ساده ای را معرفی کرده است که شما در وعده غذایی بعدی و در آینده می توانید از آن استفاده کنید.

چگونه می توان یک تغذیه آگاهانه ای داشت

1. خرید از مغازه

ممکن است این مورد ساده به نظر برسد، ولی نباید آشپزخانه خودتان را از غذاهای کم ارزش پر کنید.

در واقع در حین خرید کردن باید به صورت آگاهانه عمل کنید. به جای انتخاب کردن مواردی که معمولا می خرید، سعی کنید مواد مغذی موجود در هر از این موارد را در نظر بگیرید.

خرید کردن لیست خودتان از بخش تولید و اجتناب کردن از ایستادن در صف ها هم می تواند یک ایده مناسبی باشد.

2. در زمانیکه گرسنه هستید غذا بخورید

تفاوت مابین غذا خوردن در زمانیکه باید غذا بخورید و غذا خوردن در زمانیکه گرسنه هستید را همواره در نظر داشته باشید.

برای مثال در صورتیکه ناهار خودتان را دیر وقت خورده باشید و به دلیل اینکه زمان شام باشید بخواهید شام بخورید، نمی تواند یک ایده مناسبی باشد.

همچنین نباید بیش از حد منتظر باشید تا احساس گرسنگی شدیدی بکنید، چرا که این شرایط می تواند منجر به پرخوری شود؛

در واقع همواره باید وضعیت بدن خودتان را در نظر بگیرید و زمانیکه سیر می شوید دست از غذا خوردن بردارید.

چگونه می توان تغذیه مناسب و آگاهانه ای داشت

3. صفحه های نمایش را خاموش کنید

مشاهده کردن تلویزیون یا سرگرم شدن با گوشی در حین غذا خوردن باعث می شود که از نظر ذهنی در شرایط هوشیارانه قرار نداشته باشید.

تغذیه آگاهانه به معنای توجه کردن می باشد. خاموش کردن تلویزیون و دور از دسترس نگه داشتن تلفن به شما کمک خواهد کرد تا به غذای خودتان بیشتر توجه کنید.

4. قدردان غذای خودتان باشید

هم در حین آشپزی و هم قبل از شروع کردن به غذا خورن، تلاش هایی که قبل از آماده شدن غذا در بشقاب صورت گرفته است را در نظر بگیرید.

نسبت به کاری که خودتان انجام داده اید قدردان باشید، یا به صورت ذهنی از کاری که یک فرد دیگری انجام داده است سپاسگزاری کنید.

در صورتیکه به همراه دوستان یا خانواده خودتان غذا بخورید، ارزش این فرصت زمانی که در کنار یکدیگر هستید را بدانید.

5. حس های خودتان را فعال کنید

آشپزی کردن و غذا خوردن باعث می شود که تمامی حس های خودتان را به کار بگیرید؛

بنابراین می توانید به صورت هدفمند به هر یک از این حس ها توجه کنید.

تمامی رنگ هایی که در بشقابتان قرار دارد را در نظر بگیرد. طعم ها و بافت های موجود و نحوه ترکیب شدن طعم ها و صداهای مربوط به پختن غذا را درک کنید.

این کار می تواند به شما کمک کند تا از نظر ذهنی آرام شوید و قدردان غذای خودتان باشید.

6. به صورت آرام غذا بخورید

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند افرادی که سریع غذا می خورند در مقایسه با افرادی که به صورت آرام تر غذا می خورند، معمولا دارای وزن بیشتری هستند.

سعی کنید گاز کوچک تری بزنید و همه غذا را بجوید. این کار به شما کمک خواهد کرد تا غذای خودتان را به صورت بهتری بچشید.

حتی می توانید در حین جویدن غذا، قاشق و چنگال خودتان را بر روی غذا بگذارید.

7. بخش های کوچکتر را مصرف کنید

شاید به این نتیجه برسید که خوردن غذا به صورت آرام تر (در مقایسه با حالت معمولی که غذا می خورید) باعث خواهد شد تا با غذای کمتری سیر شوید.

سعی کنید در مرحله اول یک بخش کمتری از غذا را برای خودتان بکشید و بعد از خوردن آن و در صورت نیاز غذای بیشتری برای خودتان بکشید.

حتی در صورتیکه هدف شما عبارت از کاهش وزنتان نباشد، تغذیه آگاهانه می تواند یک ابزار مناسبی برای بکارگیری آگاهی در سایر بخش های مربوط به زندگی روزمره می باشد.

در صورتیکه تمایل داشته باشید نحوه به کارگیری آگاهی را در سایر بخش های زندگی تان یادبگیرید، سعی کنید از برخی روش های ساده مدیتیشن استفاده کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

درمانگر من در اولین جلسه درمانی چه سوالاتی خواهد پرسید؟

در صورتیکه برای اولین بار بخواهید در یک جلسه درمان حضور داشته باشید، احتمالا هیجان زده خواهید بود و یک مقداری اضطراب خواهید داشت.

همانطور که خودتان هم مطلع هستید درخواست کمک یک مورد مناسب و صحیحی است، ولی وجود داشتن یک مقدار اضطراب هم یک مورد نرمالی است (چرا که شما می خواهید احساسات شخصی خودتان را با یک فرد ناشناس در میان بگذارید).

هر چند که درمانگر شما یک فرد غریبه می باشد، ولی باید این نکته را به یاد داشته باشید که این فرد بدون هیچ نوع قضاوتی از شما حمایت خواهد کرد.

علاوه بر این پزشک شما نسبت به این موضوع مطلع است که ممکن است شما یک مقدار اضطراب داشته باشید و به نحوی آموزش دیده است که بتواند در این شرایط به شما کمک کند.

به منظور اینکه آمادگی لازم را برای اولین جلسه درمان داشته باشید، ما یک لیست از سوالاتی را در ادامه بیان کرده ایم که معمولا پزشکان در اولین جلسه درمانی می پرسند.

با بررسی این سوالات می توانید آمادگی مناسبی را برای اولین جلسه درمان داشته باشید.

1. چه چیزی باعث شد که به درمان مراجعه کنید؟

پاسخ به این سوال می تواند کاملا ساده باشد؛ برای مثال می توانید بگویید که “پزشک قبلی یک بیماری را در من تشخیص داد و به من توصیه کرد که به شما مراجعه کنم”.

همچنین این احتمال وجود دارد که پاسخ به این سوال مبهم باشد که کاملا عادی است.

همواره این نکته را به یاد داشته باشید که شما به منظور مراجعه به یک درمانگر، هیچ گونه نیازی به یک تشخیص یا ارجاع داده شدن ندارید.

مراجعه به پزشک یک مورد کاملا مناسبی است، چرا که خودتان به تنهایی نمی توانید به احساس آرامش دست پیدا کنید.

هیچ یک از دلایل مراجعه به پزشک نمی تواند اهمیت بیشتر یا کمتری نسبت به سایر دلایل داشته باشد.

حالت دیگر این سوال عبارت از این است که “شما چه علائم یا نگرانی هایی را تجربه می کنید؟” باید توجه داشته باشید که ندادن یک پاسخ صحیح به این سوال کاملا عادی است. فقط باید مواردی که به ذهنتان می رسد را بگویید.

2. چه مدت است که این شرایط را دارید؟

پزشکتان این سوال را از شما خواهد پرسید تا بتواند یک شناختی در مورد نحوه مدیریت کردن استرس عاطفی توسط شما داشته باشد.

مکانیزم های مقابله ای متنوعی در دسترس می باشند (از مکانیزم های مفید تا مکانیزم های مضر)؛ به همین دلیل درمانگر می خواهد سبک شما را بشناسد.

علاوه براین، پزشکتان می تواند یک سری مواردی را به شما پیشنهاد بدهد که به احتمال زیاد آنها را دوست خواهید داشت.

برای مثال در صورتیکه شما بخواهید بیرون از خانه باشید، شاید یک مدیتیشن همراه با پیاده روی بتواند یک تمرین آرامش بخش مناسبی برای شما باشد.

3. آیا قبلا به درمان مراجعه کرده اید؟

در صورتیکه شما قبلا به یک درمانگر دیگری مراجعه کرده باشید، این احتمالا وجود دارد که یک سری موارد خوب یا بدی در شما تشخیص داده شود.

اطلاع دادن این موارد به درمانگر جدید خودتان می تواند شناخت وی را در مورد شما افزایش دهد.

در صورتیکه قبلا به درمان مراجعه نکرده باشید، در این صورت درمانگر شما بیشتر بر روی ساختار و انتظارات معمول از این فرآیند تاکید خواهد داشت.

درمانگر من در اولین جلسه درمانی چه سوالاتی خواهد پرسید؟

4. هدف شما از مراجعه به مشاوره چیست؟

مشخص کردن یک سری اهداف می تواند یک ابزار مناسبی برای مشخص کردن انتظارات شما از جلسه درمان باشد.

در صورتیکه ذهنیت مشخصی در رابطه با مواردی نداشته باشید که می خواهید در نتیجه جلسه درمانی به دست بیاورید، پزشکتان می تواند یک سری اهداف مشخص و قابل سنجشی را برای شما مشخص کند.

برای مثال در صورتیکه هدف شما عبارت از “اضطراب کمتر” باشد، سنجش کردن این خواسته به راحتی امکان پذیر نخواهد بود.

پزشکتان می تواند این سوال را از شما بپرسد که در صورت داشتن اضطراب کمتر، چه کارهایی را می توانید انجام دهید.

یا این سوال را مطرح کند که در صورت داشتن اضطراب کمتر، کدام بخش از زندگی شما تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.

5. آیا تا به حال در مورد آسیب زدن به خودتان یا سایر افراد فکر کرده اید؟

این سوال یک سوال سختی برای اکثر افراد می باشد و می تواند منجر به بروز احساسات شدیدی شود. با این وجود، آگاهی یافتن پزشکتان در مورد وجود داشتن تفکر آسیب زدن به خودتان اهمیت زیادی دارد.

این اطلاعات باعث خواهد شد تا بر اساس وضعیت ذهنی و روانی که دارید، پزشکتان بهترین درمان ممکن را در اختیارتان قرار دهید.

این نکته را به یاد داشته باشید که درمانگرتان نمی خواهد در مورد شما قضاوت کند، بلکه تنها هدف وی عبارت از کمک کردن به شما و حمایت کردن از شما می باشد.

هر چند که هر پزشکی روش منحصر به فرد خودش را دارد، ولی این پنج سوال مطرح شده عبارت از رایج ترین موارد بحث شده در اولین جلسه درمان می باشند.

مطلع بودن در رابطه با مواردی که باید انتظار داشته باشید می تواند اضطراب شما را کاهش دهد؛

بنابراین سعی کنید قبل از مراجعه به پزشک یک تماس تلفنی با وی داشته باشید و سوالات و نگرانی های خودتان را مطرح کنید.

همچنین می توانید از مقالات و مشاوره های ارائه شده در سایت مشاورانه هم استفاده کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

چرا ما به روان شناسان بالینی بیشتری نیاز داریم؟

چرا امروزه به روان شناسان بالینی بیشتری نیاز وجود دارد؟ آیا روان پزشکان و مشاوران نمی توانند کار روان شناسان را انجام بدهند؟ روان شناسان بالینی چه کاری انجام می دهند؟

روان شناسان بالینی به طور مرسوم در دپارتمان روان پزشکی کار می کنند. به نظر می رسد که این رشته فقط در حوزه روان شناسی، سلامت روان و آزمون روان شناختی کارایی دارد.

روان شناسان بالینی از طریق تشخیص و به وسیله مهارت های اصلی خودشان در اجرا و تفسیر آزمون های روان شناسی استاندارد به روان پزشکان کمک می کنند؛

همچنین روان پزشکان تا یک سطحی در درمان و روان درمانی هم فعالیت می کنند.

رشته روان شناسی بالینی دارای یک سری زیر بخش هایی تخصصی است و بیش از 200 نوع تکنیک درمانی دارد.

همچنین روان شناسان بالینی در درمان خودشان از تکنیک های مشاوره ای استفاده می کنند و در برخی مواقع نقش آنها با نقش روان شناسان مشاوره ای اشتباه گرفته می شود؛

روان شناسان مشاوره ای به افراد دارای مشکلات روزمره ای کمک می کنند که این مشکلات دارای ماهیت شدید نمی باشند.

همچنین در مالزی این سردرگمی و سوء تفاهم منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در بیمارستان های دولتی شده است؛

در این بیمارستان ها به جای ایجاد یک سری پوزیشن هایی برای روان شناسان بالینی، پوزیشن های مربوط به مشاوران افزایش یافته است.

امروزه روان شناسان بالینی نقش مهمی در سایر حوزه ها دارند که برای مثال می توان به ترویج سلامتی، پزشکی رفتاری، ارزیابی عصبی – روان شناختی، مسائل مربوط به مدیریت تخصصی، علم مربوط به سخنرانی و سایر موارد اشاره کرد.

تعداد محدودی از روان شناسان بالینی مالزی توانایی لازم را برای ارائه خدمات در درمان اختلال های روان شناختی دارند و  خدمات ارائه شده توسط آنها تقریبا هم سطح خدمات ارائه شده توسط متخصصان پزشکی می باشد.

به دلیل اینکه وظیفه این متخصصان به درمان اختلال های روان شناختی محدود نمی شود و باید وضعیت بیمار را بررسی کنند، غربال گری کنند و مشاوره دهند یا یک سری توصیه هایی را در مورد بهترین روش درمان به درمانگران ارائه دهند، در برخی مواقع پزشکان، جراحان، درمانگران بالینی، مددکاران و وکیلان درمانجوها را به آنها ارجاع می دهند.

روان شناسان در برخی از کلینیک های بیمارستانی تقریبا در تمامی بخش ها، همانند روان پزشکی، بخش مربوط به اطفال، جراحی، دارو، پزشکی اجتماعی، زایمان و بخش زنان به کار گرفته می شوند.

تنوع کار روان شناسان بالینی یک تاثیر منفی بر روی شغل آنها داشته است؛

هر چند که شغل آنها به شدت مورد نیاز می باشد، ولی مدیریت بیمارستان ها یک بخش مجزایی به روان پزشکی بالینی اختصاص نمی دهند و این شرایط منجر به ایجاد مشکلاتی برای پیشرفت و آینده این تخصص شده است.

نیاز مبرم به روان شناسان بالینی توسط بخش خدمات عمومی هم مورد تایید قرار گرفته است و در اوایل دهه 80 انجمن روان شناسان ایجاد شده است، ولی تا بحال تلاش جدی برای رفع کمبود های این بخش صورت نگرفته است.

چرا ما به روان شناسان بالینی بیشتری نیاز داریم؟

سیستم آموزشی موجود در مالزی روان شناسی را به عنوان یک رشته هنری در نظر می گیرد و به همین دلیل دانشجویانی که در رشته روان شناسی فارغ التحصیل می شوند، بر خلاف همتایان خودشان در کشورهای غربی که می توانند یکی از دو درجه کارشناسی هنری یا کارشناسی علمی را انتخاب کنند، درجه کارشناس هنری را دریافت می کنند.

معمولا افراد دارای درجه کارشناس هنری یکی از تخصص های روان شناسی اجتماعی، روان شناسی میان فرهنگی، روان شناسی صنعتی و روان شناسی سازمانی را انتخاب می کنند.

در حالیکه افراد دارای درجه کارشناس علمی یکی از تخصص های بالینی، عصبی – روان شناختی، روان شناسی فیزیولوژیایی، دادگاهی و سایر تخصص های فرعی را انتخاب می کنند که دارای مبنای علمی قوی هستند.

همچنین برخی از دانشگاه های مالزی از طریق برگزاری برنامه های دوال آموزشی با دانشگاه های بریتانیا، ایالات متحده و استرالیا، مدرک کارشناسی علمی را در این رشته ارائه می دهند.

دلیل دیگر کمبود روان شناسان بالینی این موضوع می باشد که روان شناسی بالینی یک دوره تخصصی است و بر خلاف برخی از برنامه های سلامتی مشابه، فقط در سطح بالاتر از فارغ التحصیلی ارائه می شود.

برخی از پیشنهاداتی که برای رفع مشکل مربوط به کمبود متخصص در روان شناسی بالینی مطرح شده است عبارتند از: (1) وزارت آموزش و پرورش باید یک نقش مهمی در تامین تقاضاها و نیازهای روان شناسان بالینی داشته باشد؛

دانشجویانی که با نمره خوبی فارغ التحصیل می شوند، باید به موسسات محلی و خارجی دعوت شوند و بعدا در تخصص های فرعی روان شناسی بالینی، همانند روانشناسی عصب شناختی بالینی (این تخصص مورد نیاز بخش علوم اعصاب می باشد)، روان شناسی دادگاهی (که مورد نیاز نیروی پلیس و بخش زندان است) و روان شناسی سلامت (که مورد نیاز پرسنل پزشکی است) تحصیلات و دوره های مورد نیاز را سپری کنند.

بعد از اتمام دوره ها، این افراد باید برنامه های محلی فراتر از سطح فارغ التحصیلی را اجرا کنند. (2) دانشجویانی که در رشته روان شناسی فارغ التحصیل می شوند، باید دارای درجه کارشناسی علمی باشند.

این مورد منجر به افزایش اعتماد به نفس این افراد خواهد شد. (3) تمامی موسسات مرتبط باید برای پیشرفت دوره روان شناسی بالینی با یکدیگر همکاری کنند تا استاندارد جهانی این رشته افزایش پیدا کند و دانشجویانی زیادی به تحصیل در این رشته ترغیب شوند.

منبع : کانون مشاوران ایران

آپارتمان تک اتاقه در استکهلم که نشان دهنده یک طراحی داخلی مبتکرانه می باشد

آپارتمان تک اتاقه در استکهلم[1] که نشان دهنده یک طراحی داخلی مبتکرانه می باشد

به آپارتمان دارای طراحی هوشمند در بخش واساتان / اودنپلن[2] در استکهلم خوش آمدید.

این آپارتمان فقط با 39 متر مربع، یک اتاق نشیمن دارای طرح باز، به علاوه آشپزخانه، محل خواب، حمام و بالکون می باشد و نه تنها هیچ کمبودی ندارد، بلکه دلپذیر هم می باشد.

شما از طریق یک در امنیتی جدید وارد یک ورودی کوچک می شوید.

اتاق نشیمن واقعا تماشایی می باشد و نشان دهنده یک تضاد رنگ زیبا مابین سفید و قهوه ای روشن است. این آپارتمان دارای سازماندهی مناسب، شامل مبلمان، یک میز غذا خوری و یک محل کار کوچک می باشد.

دو پنجره بزرگ همراه با یک بالکون دو دره، باعث می شود که اتاق کاملا روشن باشد.

آشپزخانه دارای وسایل مدرنی برای افرادی می باشد که به آشپزی علاقمندند؛

همچنین این آشپزخانه در قسمت بالایی، موزائیک کاری شده است، دارای جاهای انباری می باشد و همچنین یک کابینت اطلسی با رنگ سفید دارد که تا سقف ادامه پیدا می کند.

آپارتمان تک اتاقه در استکهلم
آپارتمان تک اتاقه
آپارتمان تک اتاقه
آپارتمان تک اتاقه
آپارتمان تک اتاقه
آپارتمان تک اتاقه
آپارتمان تک اتاقه

منبع: کانون مشاوران ایران


  • [1] Stockholm
  • [2] Vasatan/Odenplan

آیا من باید به یک درمانگر مراجعه کنم؟

در صورتیکه مواردی از قبیل افسردگی، اضطراب یا ADHD در شما تشخیص داده شود، کاملا بدیهی خواهد بود که باید به یک پزشک مراجعه کنید.

ولی در مورد سایر افرادی که تشخیص خاصی در مورد آنها صورت نگرفته است، تصمیم گیری برای مراجعه به یک پزشک یک مورد مبهم تری می باشد.

در حالیکه مطالعات صورت گرفته نشانگر یک افزایشی در میزان مراجعه افراد 20 تا 30 ساله به درمان هستند، ولی همچنان افراد زیادی وجود دارند که به درمان مراجعه نمی کنند.

تا زمانیکه یک تشخیص قطعی در مورد افراد صورت نگیرد، اکثر آنها این طرز تفکر را خواهند داشت که شرایط آنها آنقدر وخیم نمی باشد که مجبور به مراجعه به درمان باشند.

مشکلی که این طرز تفکر دارد عبارت از این مورد است که شما برای مراجعه به درمان، هیچ نیازی به یک تشخیص خاص ندارید.

در واقع اکثر افراد یک سری دوره هایی را در زندگی شان تجربه می کنند که در آن مواقع به منظور دستیابی به یک شرایط بهتر، فقط به یک کمک جزئی نیاز دارند.

در ادامه یک سری دلایل رایج برای مراجعه افراد به درمان بیان می شوند:

1. در حال تصمیم گیری در مورد یک موضوع مهمی باشید یا یک تغییر مهمی در زندگی تان ایجاد شده باشد

تصمیم گیری در مورد شروع کردن یک کار جدید، ایجاد یک خانواده یا خرید خانه عبارت از تصمیمات مهم در زندگی می باشند که شما به تنهایی نمی توانید یک تصمیم کاملا درستی در مورد آنها بگیرید و به کمک سایر افراد نیاز دارید.

در این شرایط یک درمانگر می تواند شما را راهنمایی کند تا یک تصمیم مناسبی را در این موقعیت از زندگی تان بگیرید.

همچنین اکثر افراد بعد از بررسی کردن گزینه های خودشان و انتخاب کردن بهترین مورد ممکن، به دلیل بروز یک سری تغییرات مهم در زندگی شان یک نوع احساس نارضایتی را تجربه می کنند (حتی در صورتیکه این تغییرات مثبت و خواسته شده باشد).

دستیابی به یک پیشرفت، پدر یا مادر شدن یا خرید اولین خانه عبارت از تغییرات مهمی در زندگی می باشند که می توانند به بروز اضطراب، استرس، اختلال های خوابی و سایر موارد منجر شوند.

در این شرایط مشورت گرفتن از یک متخصص آموزش دیده می تواند به شما کمک کند تا ابزارهای لازم را برای مقابله با این تغییرات داشته باشید.

2. دارای مشکلات رابطه ای باشید

همه روابط به صورت طبیعی دارای یک سری فراز و نشیب هایی هستند (این مورد عادی و حتی مفید است). ولی در برخی مواقع این الگوها در یک شرایط نامناسب قرار می گیرند.

در این شرایط مشورت گرفتن از یک درمانگر (هم به صورت انفرادی و هم به عنوان یک زوج و همراه با همسرتان) می تواند یک ایده مناسبی باشد.

درمانگر می تواند یک سری الگوهای تکراری را مشخص کنید که تشخیص آن برای شما به راحتی امکان پذیر نمی باشد.

این مورد می تواند منجر به تقویت روابط شود یا مناسب بودن طلاق یا ادامه دادن به رابطه را مشخص کند.

علاوه بر این در صورتیکه شما در یک رابطه سالمی قرار داشته باشید، مشاوره زوجین می تواند یک روش مناسبی برای ادامه دادن به این رابطه باشد.

یادگیری مهارت های ارتباطی موثر و ابزارهای مدیریت اختلاف می تواند یک ابزار مناسبی در بلندمدت باشد.

آیا من باید به یک درمانگر مراجعه کنم؟

3. در حال طلاق گرفتن باشید

در صورتیکه شما پروسه های مربوط به طلاق را انجام می دهید، برگشت به شرایط عادی برای شما سخت خواهد بود. از دست دادن همسر می تواند منجر به ایجاد این احساس در شما شود که هویت و هدف خودتان را از دست داده اید.

طلاق منجر به تحمیل فشار عاطفی زیادی بر روی شما خواهد شد که به تنهایی نمی توانید آن را تحمل کنید. درمانگران می توانند حمایت، واقع بینی و منابع لازم را به شما ارائه دهند و به شما کمک کنند.

4. در حال تکرار کردن تفکرات یا رفتارهای ناسالم باشید

در برخی مواقع ما یک سری الگوهای فکری داریم که ناسالم یا مخرب هستند. صحبت کرن منفی با خود، تفکرات تکراری یا تصور کردن موارد فاجعه بار به صورت مداوم عبارت از مواردی هستند که می توانند یک تاثیر منفی بر روی سلامت روانی شما داشته باشند.

تشخیص دادن این الگوهای فکری به راحتی امکان پذیر نمی باشد، بنابراین یک درمانگر می تواند به شما کمک کند تا این موارد را شناسایی کنید؛

همچنین درمانگر می تواند یک سری روش هایی را برای تغییر این موارد به شما ارائه دهد.

در سایر مواقع واکنش ها و رفتارهای ما نشان دهنده یک مشکل عمیق تر می باشند.

مشروب خواری بیش از حد، استفاده از مواد مخدر، داشتن روابط جنسی ناسالم، انجام دادن خشونت یا دعوا کردن، یا ایجاد روابط ناسالم و مصرف غذاهای نامناسب می توانند نشان دهنده این موضوع باشند که شما به کمک نیاز دارید.

در نهایت باید این نکته را به خودتان یادآوری کنید که مراجعه به درمانگر به هیچ دلیل خاصی نیاز ندارد.

در صورتیکه احساس افسردگی داشته باشید یا اینکه آرامش نداشته باشید، درمان می تواند یک ابزار مناسبی برای از بین این احساسات باشد.

درمان می تواند برای هر فردی مفید باشد، بنابراین همواره می توانید به درمان مراجعه کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

دو جنسیتی

دو جنسیتی عبارت از شرایطی می باشد که در آن ویژگی های مربوط به هر دو جنسیت به صورت همزمان در یک فرد وجود دارد.

در زیست شناسی دوجنسیتی اشاره به افرادی دارد که ارگان های جنسی مربوط به هر دو جنسیت به صورت کامل در آنها وجود دارد؛

همچنین این افراد خنثی نامیده می شوند. ساختار بدنی و سایر ویژگی های فیزیکی این افراد ترکیبی از ویژگی های عادی مردانه و زنانه می باشند.

کلمه androgynous  (به معنای دو جنسه) ریشه در کلمات یونانی andro (مرد) و gyn (زن) دارد.

آریستوفانز (Aristophanes) در مهمانی کاری پلاتو (Plato) در مورد وجود داشتن یک سری افرادی صحبت کرد که دوجنسبه نامیده شدند که دارای یک شکل گرد، چهار دست، چهار پا، دو صورت و یک سر هستند و ویژگی های جنسی مذکر و مونث را به همراه هم داشتند؛

چنین انسان هایی نیرومند بودند و زئوس (Zeus) آنها را به دو بخش تقسیم کند. بعد از تبدیل شدن هر یک از آنها به دو بخش، هر یک از نیم بخش ها به دنبال پیدا کردن بخش دیگر بود.

نکته مهمی که باید به آن توجه کرد عبارت از این مورد می باشد که کلمه sex از کلمه secare به دست آمده است؛ این کلمه به معنای بخش بندی می باشد (به نظر می رسد که این اقتباس منعکس کننده یک داستان مربوط به افسانه دوجنسیتی است).

هر چند که این افسانه مربوط به یونان قدیم کاملا شایع می باشد، ولی برخی از مذاهب شرک گرایانه، کابالاه (Kabbalah)، کیمیاگری، عرفان، پادشاهی تائوت (taote king) و سایر موارد خدایان دوجنسی را تعریف و پرستش می کردند؛

به نظر می رسد که دلیل این مورد عبارت از این باشد که انسان های موجود در دوران باستان، به دلیل هماهنگی و یکپارچگی ویژگی های نرینه و زنانه دچار شیفتگی و تشویش شده بودند.

کلمه دو جنسیتی در زمینه های پزشکی و روان شناختی مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد، چرا که اصلی ترین مسائل موجود در برخی از موقعیت ها عبارت از تضاد شخصی می باشد که از طریق وجود داشتن ویژگی های زنانه و مردانه در یک نفر ایجاد می شود.

در روان شناسی، دو جنسیتی اشاره به افرادی دارد که ویژگی های شخصیتی بارز آنها مربوط به هر دو جنسیت است و رفتارهای این افراد ترکیبی از محکم بودن و نجابت، قاطع بودن و تربیتی بودن می باشد که بر اساس شرایط موجود مشخص می شود.

احتمال بروز رفتارهای فراتر از جنسیت در افراد دو جنسیتی زیاد می باشد و این افراد در موارد محدودی نقش های جنسیتی محدودی را انجام می دهند.

گسترش یافتن فمینیسم و تاثیر نهضت حقوق زنان باعث شده است که بخش های خاصی از رفتارهای دو جنسیتی در مقایسه با گذشته محبوبیت اجتماعی بیشتری پیدا کند.

شکل های دو جنسیتی به صورت مکرر در اسطوره شناسی یونانی تکرار شده است و در اغلب مواقع ترکیبی از ویژگی های مردانه و زنانه مطلوب می باشد.

غیب گوی نابینای شهر تبس در یونان که یک حکیم مشهوری بوده است، در برخی جاها به صورت یک فرد دو جنسه نقاشی شده است.

در علم پزشکی عبارت دو جنسیتی اشاره به افرادی دارد که ویژگی های جنسیتی ظاهری زنانه دارند و همچنین دارای بافت های بیضه ای هستند که در داخل بدنشان قرار دارد.

کلمات خنثی و دو جنسبه به افرادی اشاره می کند که دارای بیضه و تخمدان هستند؛

این شرایط منجر به ایجاد یک سری موارد غیرنرمال بدنی می شود و باعث می شود که ظاهر این افراد ویژگی های زنانه و مردانه را به صورت همزمان داشته باشند.

در این زمینه کلمات دو جنسیتی، خنثی و نر و ماده مترادف هم می باشند.

زمانیکه یک فرد ویژگی هایی فراتر از تعاریف مرسوم زن و مرد داشته باشد، این فرد ترنس جندر (transgender) نامیده می شود؛

این گروه شامل ترانس سکسوال (transsexual که یک نوع اختلال هویت جنسی می باشد)، افرادی که در لباس و رفتار از جنس مخالفشان تقلید می کنند (transvestities)، درگ کوئین (drag queen)، زنان نر، مردان مونث و سایر موارد می باشند.

بنابراین ترنس جندر یک کلمه ای است که برای توصیف افراد گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد که تجارب و (یا) اظهارات جنسی آنها برعکس انتظارات موجود از آنها می باشد، ولی این مورد در رابطه با دوجنسیتی، خنثی یا نروماده (زیستی) وجود ندارد.

دو جنسیتی روان شناختی

از دهه 1970 و به دلیل نهضت های فمینیستی و روان شناسی اجتماعی، تحقیقات زیادی در مورد میزان تاثیر نقش های جنسیتی (نرینگی و زنانگی) در شکل گیری هویت شخصی، برنامه ریزی های شخصی، عملکرد فرد در جامعه و سلامت روانی صورت گرفته است.

در همین دوره مفهوم دوجنسیتی روان شناختی در روان شناسی اجتماعی ایجاد شد.

نقش های جنسیتی و دو جنسیتی

مارگارت فولر (Margaret Fuller) بیان کرده است که: هر چند مذکر و مونث عبارت از دو جنبه مربوط به دوگانگی رادیکال قابل توجه می باشند، ولی امکان ترکیب این ویژگی ها وجود دارد.

در دنیای فیزیک مایعات سفت می شوند و جامدات ذوب می شوند در واقع هیچ مردی وجود ندارد که کاملا ویژگی های مردانه داشته باشد و هیچ زنی وجود ندارد که به صورت کامل ویژگی های زنانه داشته باشد.

نقش های جنسیتی به ویژگی ها، مشخصات و رفتارهای شخصیتی اشاره دارند که هر فرهنگی نسبت به جنسیت های مختلف در نظر می گیرد.

تفاوت های موجود در رفتار مردان و زنان تا حد زیادی بستگی به تعاملات مابین فشار اجتماعی – فرهنگی و وراثت خاص دارد.

هویت جنسی (هویت) معمولا عبارت از ویژگی های نسبتا ثابتی می باشد که در دوره نوجوانی شکل می گیرد و معمولا یک پدیده پیچیده ای است، چرا که به طیف وسیعی از متغیرها بستگی دارد؛

این متغیرها شامل ویژگی های روان شناختی افراد، ساختار آناتومی و فیزیولوژی مشخص شده، گروه اجتماعی که فرد در آن بزرگ می شود، الگوهای آموزشی و تاثیرات فرهنگی موجود می باشند.

از طرف دیگر هویت یک مرد یا زن (نقش های آنها) نشان دهنده یک جنبه پویایی می باشد که باعث می شود افراد رفتارهای مردانه یا زنانه معمولی را در موقعیت های روزمره متفاوت انجام دهند.

در یک دوره ای مذکر یا مونث بودن به عنوان یک بعد منحصر به فردی تصور می شدند که هر کدام از آنها مربوط به دو قطب متضاد بودند و باعث می شد که همه افراد در یکی از سمت های مربوط به این دسته بندی دوبخشی قرار بگیرند.

دو جنسیتی

در اقع این امکان وجود داشت که یک فرد درجات بیشتر یا کمتری از ویژگی های مردانه یا زنانه داشته باشد، ولی هیچ وقت هر دو آنها به صورت همزمان در یک فرد وجود نداشت.

جامعه پدرسالاری و معتقد به فلسفه عقل گرایی عبارت از دوره مدرنیسم می باشد که در آن انتظارات و دستور العمل های اجتماعی خاصی برای هر دو مورد از جنسیت ها وجود داشت.

ویژگی مردان عبارت از بروز دادن رفتار سلطه گرایانه، داشتن هوش، قدرت و مهارت تحلیلی بیشتر در حل مشکلات و چالاکی بود.

همچنین مردان بیشتر به طراحی و توسعه نظریه ها، اقتصاد ها و سیاست ها علاقمند بودند.

شخصیت مردانه منجر به برجسته شدن ویژگی های استقلال، تسلط، رهبری و زیان دار نبودن می شد و همچنین یک جنسیت فعال و قدرتمندی بود که تمایل به تصاحب چند شریک جنسی داشت.

ویژگی زنان عبارت از بروز دادن رفتار پرمعنی بود و علاقه خاصی به ارزش های زیباشناختی، اجتماعی و مذهبی داشتند.

مشخصات بارز زنان عبارت از وابسته بودن، عاطفی بودن، مطیع بودن، پرحرف بودن و همدلی بود و در روابط جنسی یک نقش پذیرا داشتند و نقش اکتشافی محدودی داشتند.

این دسته بندی در دهه 1970 و در نتیجه نهضت های فمینیستی زیر سوال رفت و مفهوم دوجنسیتی در روان شناسی اجتماعی مطرح شد.

بنابراین دوجنسیتی روان سشاختی به عنوان توانایی یک فرد برای بروز دادن ویژگی های مفید و نرینه معمولی به همراه بروز دادن ویژگی های پرمعنی و رفتارهای زنانه معمولی می باشد.

این مفهوم جدید ویژگی های مردانه و زنانه را به عنوان یک مورد دوگانه در نظر نمی گیرد، بلکه آنها را به عنوان موارد مستمر و متصله در نظر می گیرد؛

بنابراین این امکان وجود دارد که هر فردی یک سطح بیشتر یا کمتری را از این دو ویژگی بروز دهد.

در این روش، ویژگی دو جنسیتی قابل تعریف است و برای تعریف افرادی به کار گرفته می شود که ویژگی های مردانه و زنانه را به صورت مساوی و متوازن در برخوردها و رفتارهای خودشان بروز می دهند.

پست مدرنیسم منجر به ایجاد تغییرات رایکال و اساسی در تمدن شد، جامعه محافظت شده از طریق قانون و مرسوم را زیر سوال برد و منجر به تسهیل حرکت به سمت تفکر کل نگر شد.

این دیدگاه پست مدرن منجر به ظهور یک جامعه ای شد که در آن ویژگی ها یا مشخصاتی که قبلا برای هر یک از جنسیت ها در نظر می گرفتند، به طور تبادل پذیری در هر دو جنسیت وجود داشت.

در این دیدگاه دو جنسیتی اهمیت خاصی پیدا می کند، چرا که به افراد اجازه می دهد تا یک طیف وسیعی از ویژگی ها را بروز دهند و این شرایط باعث می شود به راحتی با محیط معاصر تغییر یافته ای تطابق پیدا کنند که نقش های مرسوم آن تغییر یافته است و تصورات ثابت مربوط به نقش ها به شرایط موجود بستگی پیدا کرده است؛

این مورد نه تنها عبارت از وفور تصورات خارجی می باشد که قبلا در فرهنگ ما وجود داشته است (مردان دارای موها و گوش های دراز یا زنان دارای موهای کوتاه، بدن های لاغر و استخوانی و ویژگی های مردانه سابق بودند).

بلکه همچنین می تواند برخی از ناراحتی های مربوط به قرار دادن یک مدل دوتائی “مرد” یا “زن”، عدم پذیرش مشخص هویت های از قبل مشخص شده و نیاز به توسعه استراتژی هیا عملیاتی چندگانه و تغییریافته را هم نشان دهد.

پست مدرنیسم به عنوان تسهیل کننده دو جنسیتی

بشریت در شروع قرن بیست و یکم در تمامی جنبه ها (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی) یک سری تغییراتی را تجربه کرد.

این بحث مطرح شده است که ما در یک دوره پست مدرن هستیم که لیپوتسکی (Lipovestky) آن را “دوره تهی شدن” نامید؛

در این دوره تمامی ترتیبات، رسومات، سبک های هنری، تصورات قالبی، تعهدات و فرآیندهای مربوط به نظم ثابت، مزیت مربوط به محرک ایجاد کننده را از دست دادند .

بحث تساوی مابین جنسیتی ها و تضعیف معنویت اخلاقی مطرح شد و تجدید فعالیت افراد دو جنسیتی مابین افراد مربوط به این جامعه جدید تسهیل و تسریع شد.

پست مدرنیسم منجر به برجسته شدن دموکراسی لذت گرایی، تخصیص گسترده مصرف گرایی، تفکر شخصی و کل نگر و همچنین ایجاد یک برتری قابل توجه افراد نسبت به جهان، روان شناسی نسبت به ایدئولوژی ها، ارتباطات نسبت به سیاست بافی و تنوع نسبت به همگن و مشابه شده است.

منبع : کانون مشاوران ایران

بی اشتهایی عصبی

بی اشتهایی عصبی یک اختلال تغذیه ای می باشد که ویژگی بارز آن عبارت از پرهیز غذایی یک انسان لاغری می باشد که فاقد وزن بدنی عادی است.

معمولا وزن یک فرد دارای بی اشتهایی عصبی کمتر از 85% وزن مورد انتظار از یک فرد (بر اساس سن، قد و جنسیت) می باشد و این افراد در اغلب مواقع حتی وزن کمتری هم دارند.

علاوه بر این، افراد دارای بی اشتهایی عصبی یک ارزشیابی تحریف شده ای را از شکل و وزن بدنشان دارند.

این افراد بدن های لاغر خودشان را غیر جذاب یا حتی خیلی چاق در نظر می گیرند، دارای رژیم غذایی محدود و سرسختانه هستند و یک ترس وحشتناکی نسبت به افزایش وزنشان دارند.

کاهش وزن زنان منجر به عدم صورت گرفتن قاعدگی می شود (این افراد حدقل به مدت سه ماه طولانی هیچ نوع  قاعدگی را تجربه نمی کنند).

یافته های مطالعات صورت گرفته نشانگر این است که 5 تا 20 درصد از افراد مبتلا شده به این نوع اختلال در نتیجه گرسنگی یا یک سری عوارض پزشکی فوت می کنند که به دلیل وزن پایین یا یک رژیم غذایی محدود بروز می یابند.

دسته بندی

بی اشتهایی عصبی دومین اختلال تغذیه ای رایج می باشد. اصلی ترین اختلال تغذیه ای عبارت از جوع عصبی می باشد که ویژگی بارز آن عبارت از رفتارهای جبرانی (همانند استفراغ ایجاد شده توسط خود فرد، روزه گرفتن یا ورزش بیش از حد) بعد از خوردن غذا می باشد.

بعد از تشخیص اختلال عصبی، یک متخصص سلامت هم وجود داشتن بیماری های پرخوری یا پاکسازی یا محدود کننده را در فرد بررسی می کنند.

ویژگی بیمای پرخوری یا پاکسازی عبارت از پرخوری (خوردن مقادیر زیادی غذا در یک دوره زمانی مشخص) یا پاکسازی (استفراغ ایجاد شده توسط خود فرد یا سوء استفاده از ضدیبوست ها، ادرارآورها یا تنقیه ها) در طول بی اشتهایی عصبی می باشد.

ویژگی نوع محدود کننده عبارت از داشتن یک وزن ناسالمی می باشد که به دلیل محدودیت غذایی ایجاد می شود.

هر چند که اکثر افرد دارای بی اشتهایی عصبی در اغلب مواقع پرخوری و بعد از آن پاکسازی را هم انجام می دهند، ولی در جوع عصبی وزن بدن در سطح عادی یا بالاتر از سطح عادی باقی می ماند.

بر اساس تخمین های صورت گرفته، 0.5 تا 3.7 درصد از زنان آمریکایی در برخی از مراحل زندگی شان بی اشتهایی عصبی را تجربه می کنند.

با این وجود بی اشتهایی دارای سندرم جزئی رایج تری می باشد.

محققان گزارش کرده اند که تقریبا 5 درصد از دختران نوجوان دارای علائم خفیف بی اشتهایی عصبی هستند  در برخی از آنها علائم بالینی این اختلال بروز پیدا می کند.

پیشرفت های تاریخی

سیر ریچارد مورتون (Sir Richard Morton) در نتیجه اولین توصیف خودش از بی اشتهایی عصبی به زبان انگلیسی شهرت زیادی به دست آورد.

مورتون دو مورد از نوجوانانی را گزارش کرد (که یکی از آنها دختر و یکی از آنها پسر بودند) که دارای مصرف عصبی بودند و به دلیل ناراحتی عاطفی وزن بدنشان کاهش پیدا می کرد.

در سال 1874، دو پزشک به اسم های سیر ویلیام ویتی گال (Sir William WitheyGull) از بریتانیا و کارلز لاسگو (Charles Lasegue) از فرانسه، بی اشتهایی عصبی را به عنوان یک تشخیص پزشکی معرفی کردند.

هر دو این پزشکان در گزارش های بالینی خودشان بر روی جنبه های متفاوت این شرایط اشاره کردند ولی هر دو آنها بی اشتهایی را به عنوان یک بیماری “عصبی” در نظر گرفتند که مشخصه بارز آن عبارت از گرسنگی کشیدن می باشد.

این پزشکان عبارت از اولین افرادی بودند که این بیماری را به عنوان یک بیماری بالینی مجزا در نظر گرفتند.

گال مطالعه خودش را به جامعه پزشکان لندن گزارش کرد و برای توصیف این اختلال از عبارت بی اشتهایی عصبی استفاده کرد که به معنای “کاهش عصبی اشتها” می باشد.

گال اولین فردی بود که این عنوان را مورد استفاده قرار داد. گزارشات گال در سال بعد توسط این انجمن منتشر شد و این عبارت در سال های بعدی در یک سطح گسترده ای مورد پذیرش و استفاده قرار گرفت.

مواردی که امروزه به عنوان بی اشتهایی عصبی شناخته می شوند، مربوط به سرتاسر تاریخ می باشد، ولی این اختلال در سال 1980 و بعد از شایع شدن در سطح گسترده، به عنوان یک اختلال روان پریشی تشخیص داده شد.

بی اشتهایی عصبی

اکثر متخصصان افزایش محبوبیت بی اشتهایی عصبی را در رسانه های محبوب زنان (به خصوص مواردی که لاغری را به عنوان یک مورد ایده آل معرفی می کنند) مورد انتقاد قرار داده اند.

این انتقاد بیشتر متوجه استاندارنهای فرهنگی مربوط به زیبایی در جوامع صنعتی شده می باشد و میزان شیوع بی اشتهایی عصبی در ایالات متحده، اروپا و کشورهای صنعتی آسیا بیشتر از سایر بخش های جهان می باشد.

عوامل و فاکتورهای ریسک

بی اشتهایی عصبی معمولا در دوره نوجوانی و اوایل دوره بزرگسالی بروز پیدا می کند.

عوامل ایجاد این بیماری شامل چند مورد می باشند که عبارتند از: فاکتورهای ریسک ژنتیکی و بیولوژیکی، فاکتورهای رشد که می توانند به ایجاد تصویر بدنی دارای ذهنییت منفی تبدیل شوند، عدم اطلاع از احساسات درونی (شامل گرسنگی و عواطف)، سابقه خانوادگی در زمینه اختلالات غذایی، تاثیر اجتماعی و عوامل روان شناختی.

عوامل روان شناختی می توانند شامل یک دامنه ای از عوامل تاثیرگذار باشند که برای مثال می توان به مزاج اضطرابی، گرایشات کمال گرایانه یا وسواسی، سابقه آسیب دیدن، اختلال روان شناختی مکرر (همانند افسردگی، اختلال وسواس فکری – وسواس عملی، اختلال کمبود – فزون کاری توجه و یک سری اختلالات شخصیتی خاص) و استرس مزمن یا شدید اشاره کرد.

عوامل ژنتیکی که می توانند در بی اشتهایی یا کم اشتهایی فرد نقش داشته باشند شامل تغییرات ژن هایی می باشد که در عملکرد متابولیسم نقش دارند، به خصوص تغییراتی که بر روی متابولیسم قند و چربی تاثیر می گذارند.

سابقه خانوادگی در زمینه مصرف مواد، سوء استفاده فیزیکی، عاطفی یا جنسی، بیماری روانی، یا اختلافات والدینی شدید هم منجر به افزایش ریسک ابتلا به این اختلال می شوند.

علاوه بر این، اکثر موارد مربوط به بی اشتهایی در نتیجه یک محدودیت غذایی ایجاد می شود که در نهایت به یک محدودیت غذایی یا خود محروم سازی شدید تبدیل می شود.

با این وجود تا بحال مشخص نشده است که آیا چنین رفتار غذایی عامل ایجاد بیماری است یا صرفا یک علامت اولیه می باشد.

درمان و مراقبت

تا به حال تحقیقات صورت گرفته نتوانسته اند به یک روش درمان موثر و منحصر به فردی برای درمان بی اشتهایی عصبی در بزرگسالان دست پیدا کنند.

در درمان چنین مواردی از روش های مختلف روان درمانی و تغذیه درمانی استفاده می شود.

در مورد بیماران نوجوان، خانواده درمانی می تواند شامل والدین و در برخی مواقع برادران و خانواده و یک رهیافت درمانی مبتنی بر خانواده باشد که به عنوان مازلی تراپی (Maudsley therapy) شناخته می شود و یک روش درمان مفیدی می باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که صرف نظر از سن فرد در حین شروع بیماری، ترمیم وضعیت وزنی یک عامل کلیدی در درمان می باشد و اکثر علائم تشخیصی بی اشتهایی در نتیجه گرسنگی یا شبه گرسنگی بروز پیدا می کنند.

در مواردی که فرد مقدار قابل توجهی از وزن خودش را از دست می دهد ممکن است که به بستری شدن فرد نیاز پیدا شود، چرا که این شرایط می تواند یک تهدید بالقوه ای برای زندگی فرد باشد.

معمولا افراد دارای بی اشتهایی عصبی یک سری رفتارهای سرسختانه ای دارند و از چاق شدن به شدت می ترسند؛

بنابراین این امکان وجود دارد که پرسنل پزشکی بیمارستانی در برخی مواقع از یک سری ابزارهای اجباری، همانند غذا دادن اجباری یا یک سری موارد محدود کننده استفاده کنند و این روش را تا دستیابی فرد به یک وزن مناسب ادامه دهند.

درمان این اختلال با استفاده از روان درمانی یا داروهای ضد افسرده کننده با یک سری چالش هایی مواجه شده است. مطالعاتی که در حال حاضر صورت می گیرند، به دنبال دستیابی به یک سری داروهای روان گردانی هستند که در درمان بی اشتهایی مفید باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند افرادی که به دلیل مبتلا شدن به بی اشتهایی عصبی تحت درمان قرار می گیرند، وزن بدنشان حتی چند سال بعد از درمان هم کمتر از سطح مورد انتظار می باشد و اکثر آنها همچنان با مشکلات مربوط به تغذیه، محدودیت غذایی و تصویر بدنی مواجه هستند.

نویسنده: Robert E. Emery, Sari Shepphird

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران