استدلال استنتاجی و استقرایی

در اغلب بحث های منطق از دو روش گسترده مربوط به دلیل آوردن و بیان کردن منطق استفاده می شود که عبارت از رهیافت های استنتاجی و استقرایی هستند.


استدلال استنتاجی از موارد کلی به موارد خاص تر و جزئی تر دست پیدا می کند

در برخی مواقع این روش به عنوان رهیافت “از بالا به پایین” (top – down) نامیده می شود.

ما می توانیم یک نظریه ای را در مورد یک موضوع مورد علاقه خودمان بیان کنیم.

از آن این نظریه را به فرضیه های تخصصی تری اختصاص می دهیم که می توانیم مورد آزمایش قرار دهیم.

بعد از آن این فرآیند را jh بخش های جزئی تر ادامه می دهیم و به منظور بررسی کردن فرضیه ها یک سری مشاهداتی را جمع آوری می کنیم.

این فرآیند در نهایت ما را قادر می سازد تا با یک اطلاعات خاص (تایید یا عدم تایید فرضیه های اصلی خودمان) فرضیه را آزمایش کنیم.

استدلال استقرایی یک روش دیگری می باشد و از مشاهدات خاص به یک سری نتیجه گیری های عمومی و نظریاتی دست پیدا می کند.

در برخی مواقع این استدلال به عنوان رهیافت “از پایین به بالا” (bottom up) نامیده می شود. (باید توجه کنید که عنوان این استدلال bottom up می باشد و bottoms up نیست.

استدلال استنتاجی و استقرایی

Bottoms up یک اصطلاحی است که کارکنان کافه ها در نزدیکی های غروب به مشتریان خودشان می گویند).

در منطق استقرایی ما می توانیم بحث خودمان را با مشاهدات و ابزارهای خاص شروع کنیم، شروع به پیدا کردن یک سری الگوها و قوانینی کنیم، برخی از فرضیه ها مقدماتی را بیان کنیم که می توانیم کشف کنیم و در نهایت به یک سری نظریه ها و نتیجه گیری های عمومی دست پیدا کنیم.

این دو روش استدلال در طول تحقیق دارای کارایی های کاملا متفاوتی هستند. استدلال استقرایی به دلیل ماهیتی که دارد، (به خصوص در مراحل اولیه) یک روش بی انتها و اکتشافی است.

استدلال استنتاجی بر اساس ماهیتی که دارد محدودتر می باشد و با آزمایش یا تایید کردن فرضیه ها سر و کار دارد. هر چند که ممکن است یک مطالعه خاصی به عنوان یک مورد کاملا استنتاجی به نظر برسد

(برای مثال آزمایشی که برای بررسی کردن تاثیرات فرض شده برخی از روش های درمان بر روی نتایج به دست آمده طراحی شده است)، ولی بیشتر تحقیقات اجتماعی در برخی از مراحل پروژه از هر دو فرآیند استدلال استقرایی و استنتاجی استفاده می کنند.

ما در نتیجه ترکیب کردن دو نمودار نشان داده بالا در یک نمودار می توانیم به صورت مداوم از نظریه ها به مشاهدات برسیم و یک بار دیگر به نظریه ها دست پیدا کنیم.

حتی محققان در آزمایشات محدود می توانند یک سری الگوهایی را در اطلاعات مشاهده کنند که منجر به ایجاد نظریه های جدیدی می شود.

منبع : کانون مشاوران ایران

تصمیم گیری

تصمیم گیری عبارت از پروسه و منطقی می باشد که افراد بر اساس آن به تصمیم دست پیدا می کنند.

انواع مختلف تصمیم گیری منجر به بدست آمدن تحلیل ها و پیشبینی های کاملا متفاوتی می شود.

نظریه های مربوط به تصمیم گیری از تصمیم گیری عقلایی هدفمند (که فرض می کند همه افراد دارای اطلاعات و شرایط یکسانی یک تصمیم ثابتی را می گیرند) تا تصمیم گیری بر مبنای منطق مبتنی بر تناسب و اقتضاء (که بیان می دارد چارچوب ها و زمینه های سازمانی و نهادی خاص بر روی تصمیمات افراد تاثیرگذار هستند) متغیر می باشند.

تصمیم گیری عاقلانه

در جوامع مدرن غربی تصمیم گیری بیشتر به عنوان یک مورد عقلایی در نظر گرفته می شود (که مبتنی بر منافع فرد، هدفمند و موثر است). در حین تصمیم گیری عقلایی، افراد گزینه های در دسترس را ارزیابی می کنند، پیامد مربوط به هر یک از گزینه ها را بررسی می کنند و در نهایت کاری را انجام می دهند که فکر می کنند بهترین نتیجه ممکن را برای آنها به دنبال خواهد داشت.

عوامل کلیدی که در تصمیم گیری نقش مهمی دارند عبارت از کیفیت اطلاعات مربوط به گزینه های جایگزین و اولویت های فردی هستند.

علوم اقتصاد مدرن بر مبنای این نوع درک از نحوه تصمیم گیری افراد می باشد.

تصمیم گیری عقلایی زمانی یک تصمیم گیری مناسب خواهد بود که اطلاعات با هم ترکیب شوند و اولویت ها با استفاده از حداقل منابع ممکن به دست بیایند.

در جوامع مدرن، تصمیم گیری عقلایی در سطح بازارها یا شرکت ها صورت می گیرد. در هر دو مورد فرض بر این است که افراد به صورت عقلایی رفتار می کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری می رسانند، ولی هر یک از این موارد تحت شرایط متفاوت بیشترین کارایی ممکن را خواهند داشت.

بازارها زمانی حداکثر کارایی ممکن را خواهند داشت که خریداران و فروشندگان وجود داشته باشند، محصولات یا خدمات از هم مجزا باشند تا مبادله به صورت یک بار صورت بگیرد، اطلاعات مربوط به یک محصول یا خدمت (همانند تکنولوژی آن یا ارزشیابی آن) در سطح گسترده ای شناخته شده باشد و همچنین مجازات هایی برای تقلب وجود داشته باشد.

نبود این شرایط باعث خواهد شد که طرفین مبادله ناراضی باشند و افراد عقلایی سعی خواهند کرد تا از سایر افراد تقلب کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری برسانند. در چنین مواردی یک سازمان دارای سلسله و مراتب کارایی بیشتری خواهد داشت.

یک جامعه شناس آلمانی به اسم ماکس وبر (Max Weber) بیان کرد که عوامل و بروکراسی ها به چه نحوی در نتیجه رشد مهارت های فنی و مهمتر از آن، یک تقسیم بندی جدید از نیروی کار (که به نیروی کار، کارشناسان ماهر و نیروهای هماهنگ تقسیم بندی می شوند) در یک سلسله مراتب مبتنی بر نظم به بیشترین کارایی ممکن دست پیدا می کنند.

بروکراسی ها تکنولوژی های پیشرفته را به بخش های قابل مدیریت تجزیه می کنند و باعث می شوند که افراد در یک مجموعه مهارت تعریف شده تخصص و مهارت پیدا کنند.

استفاده از یک سلسه مراتبی که در آن هر موقعیتی بر مبنای یک سیستم قوانین ثابت و بدون تبعیض کنترل و نظارت شود، باعث خواهد شد که کار و تخصص هر یک از افراد به نحوی با هم هماهنگ شود که بیشترین اهداف سازمانی (که از پیروز شدن در جنگ ها تا تولید لباس متغیر هستند) به دست بیایند.

عقلانیت رضایت بخش و محدود

نظریه پردازان سازمانی در دهه 1940دو فرضیه اصلی مربوط به تصمیم گیری عقلایی را به چالش کشیدند؛

این دو فرضیه در موارد شکست بازار و لزومی بودن سلسله مراتب کاملا مشخص می باشند.

مورد اول عبارت از این است که هیچ وقت اطلاعات کامل نمی باشد و همواره افراد بر مبنای اطلاعات ناقص تصمیم گیری می کنند.

همچنین مورد دوم عبارت از این است که افراد قبل از تصمیم گیری، تمامی گزینه ها و انتخاب های ممکن را مورد ارزیابی قرار نمی دهند.

این رفتار ارتباط مستقیمی با هزینه های مربوط به جمع آوری اطلاعات دارد، چرا که دستیابی به اطلاعات به مرور زمان سخت تر و پرهزینه تر می شود.

در واقع افراد به جای انتخاب کردن بهترین گزینه ممکن، اولین مورد رضایت بخشی که پیدا می کنند را انتخاب می کنند.

یک دانشمند جامعه شناس آمریکایی به اسم هربرت سیمون (Herbert Simon) این فرآیند را به عنوان “ایجاد رضایت” نام گذاری کرد و به این نتیجه دست یافت که تصمیم گیری انسان یک نوع عقلانیت محدود را نشان می دهد.

هر چند که عقلانیت هدفمند منجر به دستیابی به یک نتیجه گیری عقلایی ممکن می شود، ولی ایجاد رضایت می تواند به نتایج عقلایی زیادی منجر شود که بستگی به اطلاعات در دسترس و تصورات تصمیم گیرنده دارد.

سیمون بیان کرد که افراد غیر عقلایی قرار گرفته در یک چارچوب و زمینه مناسب (به خصوص در یک سازمان قانونی و رسمی) می توانند به صورت عقلایی رفتار کنند.

سازمان ها از طریق تغییر دادن منطق مربوط به تصمیم گیری ها می توانند تصمیمات فردی را سازمان دهی یا محدود  کنند.

سازمان ها می توانند اطلاعات را فیلتر کنند یا به آن اهمیت دهند، یک سری حقایقی را به یک فرد نشان دهند و حقایق خاصی را به عنوان موارد مهم یا قانونی در نظر بگیرند.

افرادی که در یک سلسله مراتب قرار می گیرند، می توانند موارد موجود در پیرامون خودشان را به عنوان یک نوع موهبت در نظر بگیرند و فقط بر روی یک سری تصمیمات مهم و کلیدی تمرکز کنند.

سلسله مراتب عبارت از موارد موثری می باشند، چرا که اطلاعات صحیح را در اختیار تصمیم گیرندگان قرار می دهند و همچنین باعث می شوند که یک فرد مناسبی تصمیمات را بگیرد.

در عین حال سازمان های دارای سلسله مراتب از طریق ایجاد کردن یک سری ارزش های مربوط به تصمیم گیری که بر روی قضاوت تصمیم گیرندگان در مورد انجام دادن کارهای درست یا خوب تاثیر دارد، می توانند افراد را به نحوی اجتماعی کنند که از تقلب کردن اجتناب کنند.

این ارزش ها، عقاید یا هنجارها می توانند از خانواده، مدرسه یا در داخل یک سازمان به دست بیایند، ولی یک سازمان می تواند محیط هایی را ایجاد کند که در حین تصمیم گیری، بیشترین ارزش های مطلوب نمایان باشند.

تصمیم گیری

سازمان های دارای سلسله مراتب می توانند منطق های تصمیم گیری با ارزش و واقعی را ایجاد کنند که در نتیجه آن اقدامات فرد تا حدی محدود شود که فقط یک گزینه (که عبارت از انتخاب عقلایی می باشد) امکان پذیر باشد.

ساختار بندی منطق های مربوط به تصمیم گیری می تواند به صورت مستقیم از طریق مدیریت کردن اطلاعات، قبول کردن افراد به صورت گزینشی، آموزش دادن اعضا و ایجاد الگوهای پیشرفته محدود صورت بگیرد.

سازمان ها از طریق موردی که سیمون آن را زنجیره دستیابی به هدف نامیده است، در دستیابی به اهداف خودشان عقلایی عمل خواهند کرد.

رهبران ماموریت سازمانی را تعریف می کنند، یک مجموعه ابزاری را برای دستیابی به اهداف پیدا می کنند، هر یک از این موارد را به عنوان هدف فرعی در نظر می گیرند و بعد از آن ابزاری را برای دستیابی به این اهداف فرعی و موارد بعدی پیدا می کنند تا در نهایت تمامی اعضای سازمان به اهداف خودشان دست پیدا کنند.

بنابراین رهبران یک سلسله مراتبی از اهداف را ایجاد می کنند که در آن هر یک از اهداف سطح سازمانی یک رابطه ای با اهداف سطح پایین تر دارد و ابزاری برای دستیابی به اهداف سازمانی سطح بالاتر می باشد.

در نتیجه کار صورت گرفته توسط هر یک از افراد یک بخش کوچکی در فرآیند دستیابی به ماموریت سازمانی می باشد.

تصمیم گیری سیاسی درون سازمانی

سایر نظریه پردازان از طریق تغییر دادن عقلانیت محدود مد نظر سیمون، این بحث را مطرح کردند که سازمان ها عبارت از بازیگران مرتبط و هدفمند نمی باشند، بلکه گروه های مرتبط رقابت کننده ای هستند که از افراد دارای منافع و علایق متمایز تشکیل شده اند.

افراد منافع سازمانی را بیان نمی کنند، ولی سازمان ها منافع فردی را نشان می دهند. بر اساس این دیدگاه، نسبت دادن یک ماموریت برای یک سازمان نادرست می باشد.

در عوض سازمان ها دارای اهدافی هستند که از طریق ائتلاف و پیوستگی برجسته موقتی تعیین می شوند؛

این سازمان دارای اهداف ثابت و دائمی نیست و اعضای آن می توانند تغییر کنند. اعضای یک ائتلاف برجسته از طریق چانه زنی، مذاکره و پرداخت های جانبی یک سری تصمیماتی می گیرند.

تصمیم گیری سازمانی محصول یک بازی است و یک فرآیند عقلایی و مبتنی بر هدف نمی باشد.

بر اساس این دیدگاه که افراد اهداف فردی و مبتنی بر منافع خودشان را دنبال می کنند، تصمیم گیری یک مورد عقلایی می باشد، هر چند که این مورد همواره نمی تواند به صورت مستقیم انجام بگیرد. افراد باید اهداف خودشان را انتخاب کنند و به صورت هدفمند به دنبال دستیابی به آن باشند.

به منظور درک و پیشبینی کارهایی که یک سازمان انجام خواهد داد، شناخت و تحلیل عضویت ائتلاف برجسته اهمیت زیادی دارد. چارت سازمانی رسمی نمی تواند یک نقشه راه مطمئنی برای قدرت سازمانی باشد.

در عوض تحلیل گران باید قدرت و توانایی را تحلیل کنند. افرادی که می توانند مشکلات فنی را رفع کنند، منابع را جذب کنند یا اختلافات درونی را مدیریت کنند، کارایی خودشان را به بقیه سازمان نشان می دهند و قدرت به دست می آورند.

کار کردن افراد به صورت صحیح با سایر افرادی که عملکردهای با ارزش مشابهی دارند، باعث می شود که یک ائتلاف برجسته ای شکل بگیرد.

اندازه و ترکیب ائتلاف بزرگ بستگی به نااطمینانی محیطی، فنی یا هماهنگی دارد که باید به منظور ادامه حیات سازمان رفع شوند.

سازمان های دارای پیچیدگی های فنی بیشتر و همچنین سازمان های بزرگی که به سرعت تغییر می کنند، دارای ائتلاف های عمده بزرگتری خواهند بود.

 نویسنده: Keith Nitta

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

خلّاقیت

خلّاقیت عبارت از داشتن توانایی لازم برای ایجاد یا مطرح کردن یک چیز جدیدی می باشد که در گذشته وجود نداشته است؛

این مورد جدید می تواند عبارت از یک راه حل جدید برای یک مسئله، یک روش یا ابزار جدید، یا یک شئی هنری یا فرم جدیدی باشد.

ویژگی های شخصیتی افراد خلّاق

مطالعات صورت گرفته نشان دهنده مرتبط بودن یک سری از ویژگی های شخصیتی با بهره وری یا بارآوری خلّاقانه بوده اند.

یکی از این ویژگی ها عبارت از استقلال می باشد: افراد خلّاق تمایل دارند تا در تفکرات و اقدامات خودشان مستقل و ناموافق باشند.

مورد مهم دیگری که در شخصیت این افراد وجود دارد عبارت از تسلط داشتن در یک حوزه خاص است (این حوزه عبارت از حوزه فعالیت یا دانشی می باشد که به توانایی سطح بالا نیاز دارد).

برای مثال مخترعانی همانند استیو جابز و استو وزنیاک (Steve Jobs and Steve Wozniak) در حین بکارگیری دانش کامپیوتر خودشان در طراحی Apple II، از طریق بکارگیری کامپیوتری در افراد و همچنین تجارت ها منجر به ایجاد یک انقلابی در صنعت کامپیوتر شدند.

یک طراح مد فرانسوی به اسم کوکو چنل (Coco Chanel) از طریق طراحی لباس های ساده و شیک، منجر به ایجاد یک تغییر دائمی در نحوه لباس پوشیدن زنان شد.

از طرف دیگر، این امکان وجود دارد که افراد خلّاق توانایی یکسانی در تمامی حوزه های مربوط به قابلیت های انسانی نداشته باشند.

(یک مورد استثنای قابل توجه عبارت از لئوناردو دا وینچی (Leonardo da Vinci) بود که موفقیت هایش در هنرهای تجسمی، علم مکانیک و طراحی نشان داد که این فرد در حوزه های مختلفی دارای استعداد خارق العاده است).

برخی از افراد خلّاق به یک اختلال، تناقض و عدم تعادل خاص علاقمند هستند (دلیل این موضوع می تواند عبارت از به چالش کشیده شدن آنها در نتیجه عدم تقارن و هرج و مرج باشد).

برخی از این افراد یک شناخت عمیق، گسترده و انعطاف پذیر استثنائی نسبت به خودشان دارند. سایر افراد خلّاق عبارت از رهبران باهوشی می باشند که نسبت به مشکلات حساسیت زیادی دارند.

وزنیاک، استیو؛ جابز، استیو

استیو وزنیاک (سمت چپ) و استیو جابز (سمت راست) به عنوان مختران Apple I در سال 1976

تفکرات مخالف با آداب و رسوم که در برخی مواقع در افراد خلّاق مشاهده می شود، می تواند نشان دهنده مقاومت این افراد در برابر فرهنگ پذیری باشد و این مورد می تواند به عنوان مورد مقتضی ماهیت بنیادی منحصر به فرد یک فرد در نظر گرفته شود.

در واقع استقلال یکی از جنبه های مهم فرآیند خلّاقانه می باشد؛ افراد خلّاق در اغلب مواقع می توانند به تنهایی کار کنند و همچنین متمایل به بیان کردن ایده ها یا انجام دادن کارهایی باشند که ممکن است سایر افراد آنها را به عنوان موارد رادیکال و افراطی در نظر بگیرند.

با این وجود، این نکته باید یادآوری شود که یک سبک زندگی نامقلّد یکی از موارد مهم مربوط به خلّاقیت نمی باشد؛

درواقع اغلب افراد خلّاق دارای زندگی های کاملا عادی هستند و استقلال خودشان را بیشتر در ایده های غیرمرسوم و کار خودشان نشان می دهند.

ویژگی دیگر افراد خلّاق عبارت از درون نگری آنها می باشد. در حالیکه این موارد نشان دهنده نبود مهارت های اجتماعی نمی باشند، ولی این نتیجه گیری صورت گرفته است که افراد خلّاق تمایل دارند انعکاسی و درون نگر باشند؛

این افراد بیشتر متکی به درک خودشان هستند و به منظور اطلاع یافتن از ویژگی ها و پاسخ های خودشان، وابستگی کمتری به تعاملات خودشان با سایر افراد دارند.

سومین ویژگی مهم افراد خلّاق عبارت از حس کنجکاوی و تمایل این افراد نسبت به پیدا کردن مشکل می باشد. به نظر می رسد که افراد خلّاق به پیدا کردن یک مورد جدید و توانایی لازم برای ارائه کردن سوالات منحصر به فرد نیاز دارند.

برای مثال روان شناسان آمریکایی به اسم های روبرت استرنبرگ و تاد لوبارت (Robert Sternberg and Todd Lubart) در کتاب تحریک کردن افراد به جنگ (Defying the Crowd(1995)) ویژگی های ترکیبی استقلال و حل مسئله را با خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا در “بازار ایده ها” مرتبط دانسته اند.

در واقع این افراد بیان کردند که افراد خلّاق یک نیاز منحصر به فرد را شناسایی می کنند (احتمالا یک مشکل یا فرصتی را شناسایی می کنند که هیچ فرد دیگری آن را تشخیص نداده است). این مرحله عبارت از مرحله “خرید با قیمت پایین” می باشد، چرا که در حالت معمول شامل رد کردن یک راه حل عمومی و شناخته شده و مطرح کردن یک راه حل عجیب و غریب یا یک ایده ای می باشد که تا بحال بیان نشده است.

زمانیکه افراد خلّاق یک راه حل خلّاقانه را پیدا می کنند، شروع به فروختن این مفهوم و راه حل به سایر افراد می کنند.

این پروسه می تواند در کارهای مخترعانی همانند مارگارت نایت (Margaret Knight)، به عنوان یک فردی که یک سری از ابزارهای خانگی و صنعتی را طراحی کرد.

خلّاقیت

رایموند کورزویل (Raymond Kurzweil)، به عنوان فردی که اسکنرهای متن و نرم افزار تشخیص صدا را طراحی کرد و دین کامن (Dean Kamen) مشاهده شود که اختراعات بی شمار این فرد شامل ابزارهای پزشکی، سیستم های خالص سازی آب و IBOT (یک ویلچر دارای موتور) می باشد.

هوش سطح بالا از جمله ویژگی های رایج افراد خلّاق می باشد؛ هر چند که این افراد می توانند همانند سایر افراد یک دیدگاه عقلایی نسبت به مشکلات زندگی داشته باشند، ولی نیروی عقلایی این افراد صرف درک مستقیم یا سایر تاثیرات ظاهرا غیرعقلایی نمی شود.

همچنین بیشتر مطالعات صورت گرفته در زمینه ارتباط مابین خلّاقیت و هوش نشان داده اند که برای داشتن یک خلّاقیت قابل توجه، هیچ نیازی به هوش عمومی بیش از حد وجود ندارد.

یافته هایی همانند این مورد بیان شده منجر به ایجاد یک مدل “آستانه ای” از هوشیاری و خلّاقیت شده است که بیان می دارد هوشیاری بالاتر از یک سطح خاص رابطه کمتری با خلّاقییت دارد (در واقع به این معنا می باشد که یک فرد دارای سطح هوش بالا، ممکن است دارای درجه خلّاقیت سطح بالا  نباشد).

این نتیجه گیری دلالت بر این دارد که ممکن است هوش یک سری محدودیت هایی را بر روی مقدار اطلاعاتی اعمال کند که فرد می تواند یاد بگیرد و حفظ کند؛

این در حالی است که تفکر خلّاقانه می تواند یک انعطاف پذیری مورد نیاز را برای ایجاد ایده های اصیل ایجاد کند.

در برخی مواقع مابین تفکر همگرا (استدلال تحلیلی که از طریق آزمون های هوش اندازه گیری می شود) و تفکر واگرا (که از طریق غنی بودن ایده ها و اصیل بودن تفکرات مشخص می شود) یک ارتباطی وجود دارد.

هر دو این موارد برای عملکرد خلّاقانه ضروری هستند، هر چند که درجه هر یک از آنها بر اساس وظیفه یا شغل تغییر می کند (این بدان معنا است که ریاضی دانان ممکن است تفکر همگرای بیشتری نسبت به تفکر واگرا داشته باشند؛

این وضعیت در مورد یک فرد هنرمند کاملا معکوس است).

آزمایش های روان شناختی صورت گرفته در حوزه های انگیزه و یادگیری نشان دهنده قدرت نو بودن به عنوان یک مورد ایجاد کننده اقدام می باشد.

این مورد ریشه در کشش ها و قدرت هایی دارد که مابین نظم یک زندگی روزمره و وقفه هایی وجود دارد که احتمال صورت گرفتن یک تجربه جدید را فراهم می کنند.

مطالعات روان شناختی صورت گرفته بر روی افراد دارای خلّاقیت بالا این قدرت و کشش را به صورت دوگانگی هایی همانند هوش و کشف، هوشیاری و ناهوشیاری، سلامت روانی و اختلال روانی، موارد مرسوم و موارد غیرمرسوم و بدیع و پیچیدگی و سادگی نشان داده اند.

سایر ویژگی های افراد خلّاق از طریق یک روان شناس آموزشی ایالات متحده به اسم ای پائول تورنس ( E. Paul Torrance) مشخص شده است.

این موارد شامل سیّالیت یا توانایی فکر کردن در مورد ایده های مختلف به صورت سریع، انعطاف پذیری یا توانایی استفاده از ایده ها و ابزارها به صورت های غیرمعمول و اصالت یا توانایی در نظر گرفتن ایده ها و نتایج جدید می باشند.

تورنس و همکارانش در سال 1966 یک ابزاری را برای ارزیابی هوش اختراع کردند که به عنوان آزمون تورنس برای تفکر خلّاقانه (Torrance Test of Creative Thinking یا TTCT) نامیده می شود که تمامی این مهارت ها را شامل می شود.

TTCT به یکی از ابزارهایی تبدیل شده است که در سطح گسترده ای به منظور اندازه گیری خلّاقیت به کار گرفته می شود.

 نتایج مطالعات تورنس بعد از 7، 12 و 22 سال این رهیافت را بیشتر حمایت کرد و این گذر زمانی نشان داد که TTCT یکی از معتبرترین آزمون های خلّاقیت می باشد.

منبع : کانون مشاوران ایران

نافردی کردن یا نافردی شدن

نافردی کردن (deindividuation) عبارت از پدیده ای می باشد که در آن افراد در نتیجه قرار گرفتن در موقعیت هایی که به صورت شخصی قابل شناسایی نباشند، (برای مثال در حین قرار گرفتن در گروه ها، جاهای شلوغ و اینترنت) یک سری اقدامات تکانشی، انحرافی و در برخی مواقع خشن را انجام می دهند.

عبارت نافردی کردن در دهه 1950 توسط یک روان شناس اجتماعی آمریکایی به اسم لئون فستینگر (Leon Festinger) و به منظور توصیف کردن موقعیت هایی به کار گرفته شد که در آن افراد نمی توانند از دیگران تفکیک یا جدا شوند.

در موقعیت های نافردی شده میزان مسئولیت افراد کاهش پیدا می کند، چرا که افراد مخفی شده در درون یک گروه نمی توانند به خاطر کارهای خودشان شناسایی یا سرزنش شوند.

بنابراین تاثیرات مربوط به نافردی کردن در برخی مواقع به عنوان یک مورد نامطلوب از نظر اجتماعی (همانند موارد آشوب و شورش) در نظر گرفته می شود.

در برخی مواقع هنجارهای این افراد نسبت به هنجارهای اجتماعی متفاوت می باشد، ولی این هنجارها همواره عبارت از موارد منفی نیستند.

در واقع تاثیرات نافردی کردن می تواند یک مورد بی اهمیت یا حتی یک مورد مثبت (همانند کمک کردن به سایر افراد) باشد.

ریشه های نظریه نافردی کردن

نظریه های مربوط به رفتار اجتماعی به عنوان ریشه های مربوط به نظریه نافردی کردن مدرن در نظر گرفته می شوند.

کار صورت گرفته توسط گستواو ل بون (Gustave Le Bo) در قرن بیستم و در فرانسه به صورت خاصی منجر به انتشار یک انتقاد دارای انگیزه سیاسی نسبت به رفتار اجتماعی شد.

در این دوره زمانی جمعیت فرانسه یک جمعیت در حال تغییری بود و اعتراض ها و آشوب ها یک مورد عادی در این کشور بود.

ل بون رفتار گروهی را به عنوان یک مورد غیرعقلایی و بی ثباتی توصیف کرد و این تعریف طرفداران زیادی را پیدا کرد.

ل بون معتقد بود که قرار گرفتن در یک موقعیت شلوغ باعث می شود افراد نسبت به تکانش هایی واکنش نشان دهند که در حالت معمول قابل کنترل هستند یا اینکه فقط احساسات فرد را تغییر می دهند.

ل بون بیان کرد که چنین رفتارهای نامطلوب می توانند در نتیجه سه مکانیزم به وجود بیایند. مورد اول عبارت از بی نامی است که مانع از تفکیک شدن یا شناخته شدن افراد می شود و در نتیجه فرد احساس می کند که غیر قابل لمس است و همچنین احساس مسئولیت شخصی را از دست می دهد.

ل بون بعدا مطرح کرد که این نوع از دست دادن کنترل منجر به سرایت می شود، به نحوی که عدم مسئولیت در کل اجتماع گسترش می یابد و همه افراد در مورد فکر و اقدام از یک روش استفاده می کنند.

در نهایت افراد موجود در موقعیت های شلوغ  اجتماعی به یک سری افراد آسیب پذیرتر و پذیراتری تبدیل خواهند شد.

در دهه 1920 یک روان شناس آمریکایی به اسم ویلیام مک داگل (William McDougall) که دارای اصلیت بریتانیایی بود، این بحث را مطرح کرد که اجتماع ها منجر به خارج شدن افراد از احساسات اولیه غریزی (همانند عصبانیت و ترس) می شوند.

به دلیل اینکه همه افراد این احساسات مبنایی را تجربه می کنند و همچنین به دلیل اینکه احتمال بروز عواطف پیچیده تر در اجتماع یک احتمال پایینی می باشد، احساسات مبنایی به سرعت و در حین ابراز شدن آنها توسط افراد گسترش خواهند یافت.

همچنین این بحث مطرح شده است که این فرآیند (همانند ایده ل بون در مورد سرایت و عمومی شدن) منجر به صورت گرفتن رفتارهای کنترل نشده و تکانشی می شود.

نقش مسئولیت پذیری و جواب گویی

نظریه های مدرن به منظور شناخت رفتار افراد در گروه های مشابه و در سایر چارچوب ها (همانند زمانیکه افراد این فرصت را پیدا می کنند تا با سایر افراد تعامل داشته باشند و در عین حال هویت خودشان را مخفی کنند و بی نام بمانند) به کار گرفته شد و تعمیم یافت.

فستینگر (Festinger) و همکاران بعد از ل بون این مورد را مطرح کردند که نافردی شدن (به خصوص در داخل یک گروه) منجر به کاهش محدودیت های عادی مربوط به رفتار می شود و افراد را تشویق به انجام دادن کارهایی می کند که در حالت عادی انجام نمی دهند، چرا که این افراد به صورت مستقیم مسئول اقدامات خودشان نخواهند بود.

این افراد احساس خواهند کرد که برای انجام دادن هر کاری آزاد هستند.

فستینگر در یک مطالعه ای نشان داد افراد بعد از پوشیدن یک لباس مشابه و قرار گرفتن در یک اتاق تاریک که قابل شناسایی نباشند، در مقایسه با وضعیتی که در گروه کنترل شده قرار داشتند، یک سری اظهارنظرهای منفی تری را نسبت به والدین خودشان بیان می کنند؛ 

این مطالعه بیشتر از ایده فستینگر حمایت کرد.

به بیان دیگر، موقعیت نافردی شده این اجازه را به شرکت کنندگان می دهد تا یک سری دیدگاه هایی را بیان کنند که معمولا مخفی نگه می دارند.

فیلیپ زیمباردو (Philip Zimbardo) به عنوان یک روان شناس آمریکایی در دهه های 1960 و 1970 متغیرهایی را مورد مطالعه قرار داد که منجر به نافردی شدن می شوند و همچنین رفتار های حاصل شده از این نافردی شدن را هم مورد بررسی قرار داد.

زیمباردو معتقد بود عواملی که منجر به نافردی شدن می شوند شامل بی نامی، مسئولیت مشترک، نامشخص یا فراموش شده، دیدگاه موقتی تغییر یافته (که در نیتجه آن فرد به جای گذشته یا آینده بیشتر بر روی زمان حال و شرایط حال تمرکز می کند).

انگیزه های روان شناختی، بیش از حد تحت فشار قرار گرفتن از نظر احساساتی، موقعیت های جدید یا بدون ساختار و وضعیت های هوشیارانه تغییر یافته (همانند شرایطی که در نتیجه مصرف الکل یا مواد مخدر ایجاد می شوند) می باشند.

زیمباردو این ادعا را مطرح کرد که این عوامل و سایر موارد باعث می شوند که نظارت بر خود و ارزیابی خود به سطح حداقلی برسد، نگرانی های مربوط به ارزیابی اجتماعی کاهش پیدا کند و کنترل های مبتنی بر احساس گناه، خجالت، ترس و اتهام ضعیف تر شوند.

نافردی کردن یا نافردی شدن

بنابراین موانع مربوط به بیان کرن رفتارهای ممنوع کاهش می یابد و رفتارهایی که تکانشی و در اغلب مواقع منفی و ضد اجتماعی هستند، بروز پیدا می کنند.

در دهه 1970 زیمباردو یک سری آزمایشاتی را انجام داد که در آن شرکت کنندگان در نتیجه پوشیدن لباس هایی که به سبک کو کلاکس کلن (Ku Klux Klan) بودند، در یک موقعیت نافردی شده قرار گرفتند.

در یک آزمایش از شرکت کنندگان زن خواسته شد تا در واکنش نسبت به پاسخ های نادرست بیان شده در یک وظیفه مربوط به یادگیری، یک شوکی را به یک شرکت کننده زن دیگری (که در واقع همدستش می باشد و پاسخ نادرستی را بیان کرده است) وارد کنند.

نتایج به دست آمده نشان داد افراد نافردی شده (غیر قابل تشخیص) یک سری شوک هایی را وارد می کردند که دوبرابر شوک های وارد شده توسط شرکت کنندگانی بود که لباس نافردی کننده را نپوشیده بودند.

همچنین زیمباردو و همکارانش یک آزمایش مهمی به اسم آزمایش زندان استنفورد (Stanford Prison Experiment) انجام دادند که در آن شرکت کنندگان تحت مطالعه به عنوان زندانیان یا محافظات زندان و در یک مجموعه زندانی شبیه سازی شده ای در دانشگاه استنفورد نافردی می شدند.

دانشجویانی که در موقعیت محافظان قرار داشتند، نسبت به دانشجویان که به عنوان زندانیان نافردی شده بودند، یک رفتار وحشیانه ای داشتند، به نحوی که مجور شدند آزمایش را زودتر تمام کنند.

یک روان شناس آمریکایی به اسم اد دینر (Ed Diener) از طریق معرفی کردن خود آگاهی هدفمند، نظریه زیمباردو را به صورت مشخص تری بیان کرد.

بر اساس دیدگاه دینر، خود آگاهی عینی و مورد هدف در زمانی بالا می باشد که توجه فرد به سمت درون و خود فرد جلب شود و افراد به صورت فعالی رفتار خودشان را تحت نظر داشته باشند؛

همچنین خودآگاهی هدفمند زمانی در سطح پایین قرار خواهد داشت که توجه فرد به سمت بیرون متمرکز شود و رفتار وی کمتر مورد نظارت قرار بگیرد یا اصلا مورد نظارت قرار نگیرد.

نافردی شدن به دلیل کاهش در خودآگاهی هدفمند صورت می گیرد و عواملی که می توانند خودآگاهی را کاهش دهند (همانند بی نام بودن یا قرار گرفتن در یک گروه) می توانند منجر به نافردی شدن شوند.

در شرایطی که نافردی شدن وجود دارد، توجه از خود دور می شود و افراد در مورد هنجارهای درونی و استانداردها، توانایی کمتری در مورد کنترل رفتارهای خودشان خواهند داشت.

در دهه 1970،دینر و همکاران به منظور تثبیت کردن این ایده رفتار بیش از 1300 کودک شرکت کننده در جشن هالووین را مورد مطالعه قرار دادند؛

این کودکان در 27 خانه تقسیم شده بودند و از کودکان خواسته شده بود تا یک شمع را از روی میز بردارند. از نصف بچه ها محل زندگی و اسمشان پرسیده شده بود؛

اطلاعات شخصی مربوط به نیم دیگری از بچه ها پرسیده نشده بود.

نتایج به دست آمده از این مطالعه نشان داد که شرکت کنندگان نافردی شده و همچنین کودکانی که در گروه ها قرار داشتند، در مقایسه با سایر کودکان به احتمال دو برابر بیش از یک شمع را بر می دارند.

دینر و همکارانش به این نتیجه دست یافتند که کودکان موجود در گروه ها و کودکان بی نام به دلیل اینکه شرایط نافردی شدن خودآگاهی هدفمندشان را کاهش داده است و آنها را از محدودیت های عادی مربوط به برداشتن بیش از یک شمع آزاد کرده است، دست به این تخلف زده اند.

در دهه 1980 استون پرنتیس – دان و رونالد روگرز (Steven Prentice – Dunn and Ronal Rogers) از آمریکا در نتیجه معرفی تفاوت مابین خود آگاهی عمومی و شخصی در چارچوب های نافردی شده، نظریه دینر را به یک شکل دیگری تعریف کردند.

خودآگاهی عمومی در نتیجه نافردی شدن کاهش می یابد و به همین دلیل افراد آگاهی کمتری را در مورد ظاهر عمومی خودشان و دیدگاه سایر افراد نسبت به خودشان پیدا می کنند.

برای مثال، افراد نافردی شده و فاقد هویت قابل تشخیص آگاهی کمتری نسبت به ظاهر خودشان دارند و در نتیجه رفتار آنها غیرهنجاری یا بر خلاف استانداردها و هنجارهای پذیرفته شده خواهد بود.

همچنین خودآگاهی شخصی یا آگاهی در مورد هنجارها و استانداردهای شخصی، به دلیل انگیختگی روان شناختی حاصل از قرار گرفتن در یک گروه و سطوح بالای به هم پیوستگی کاهش می یابد.

در نتیجه افراد آگاهی کمتری نسبت به استانداردهای درونی رفتار پیدا می کنند و این شرایط باعث خواهد شد که افراد بیشتر بر مبنای عوامل تحریک آمیز رفتار کنند.

در نتیجه نافردی شدن از طریق کاهش سطح کنترل مشخصی که افراد بر روی تفکرات و اقدامات خودشان دارند، بر روی رفتارهایشان تاثیر می گذارد.

نویسنده: Karen M. Douglas

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

مکانیزم دفاعی

مکانیزم دفاعی در نظریه روان کاوی عبارت از هر گروه از فرآیندهای ذهنی می باشد که ذهن را قادر می سازد تا در مورد اختلافاتی که قادر به رفع آن نیست، به یک راه حل دفاعی دست پیدا کند.

این فرآیند معمولا به صورت ناخودآگاه صورت می گیرد و معمولا این سازش و دفاع شامل مخفی کردن محرک ها یا احساسات درونی می باشد که منجر به کاهش عزت نفس می شوند یا اضطراب فرد را افزایش می دهند.

فرضیه های روانکاوی بیان می دارند که در ذهن یک سری نیروهایی وجود دارند که در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و با هم مخالفت می کنند.

این عبارت برای اولین بار در یکی از مقاله های سیگموند فروید (Sigmund Freud) به اسم “عوامل عصبی – روانی دفاع” (1894) بکار گرفته شد.

برخی از مکانیزم های دفاعی عمده ای که روان کاوها بیان کرده اند، عبارتند از:

1. سرکوب که عبارت از صرفنظر کردن از هوشیاری و آگاهی مربوط به یک ایده، احساسات یا تمایل ناخواسته از طریق بی توجهی کردن نسبت به آن، یا سرکوب کردن آن یا قرار دادن آن در بخش ناخودآگاه مغز می باشد.

یکی از موارد مربوط به سرکوب می تواند عبارت از فراموشی هستریایی باشد که در آن فرد قربانی یک سری اقدامات اضطراب آور را انجام می دهد یا می بیند و بعدا این کار و شرایط مربوط به آن را به صورت کامل فراموش می کند.

2. ایجاد واکنش که عبارت از تثبیت کردن یک ایده، احساسات یا تمایلی می باشد که نقطه مقابل یک محرک ناخودآگاه ترسناک است.

برای مثال یک زنی که به صورت ناخواسته باردار شده است، می تواند از طریق داشتن تمایل شدید نسبت به بچه و محافظت بیش از حد خودش و کودک و در نتیجه متقاعد کردن خودش در مورد این مسئله که یک مادر خوبی است، نسبت به احساس گناه خودش در مورد نخواستن بچه واکنش نشان دهد.

3. فرافکنی که یک نوع مکانیزم دفاعی می باشد که در آن احساسات ناخواسته به یک فرد دیگری نسبت داده می شود و بعد از آن این احساسات به عنوان یک تهدیدی از دنیای خارجی در نظر گرفته می شود.

مکانیزم دفاعی

معمولا فرافکنی زمانی صورت می گیرد که یک فرد تهدید شده از طریق احساس عصبانیت خودش، یک فرد دیگر را به داشتن تفکرات خصومت آمیز متهم کند.

4. برگشت عبارت از بازگشت به مراحل اولیه رشد و  از دست دادن لذت مربوط به این پیشرفت می باشد که به دلیل خطرات یا تضادهای ایجاد شده در مراحل بعدی صورت می گیرد. برای مثال یک همسر جوان می تواند بعد از دعوا کردن با همسرش به خانه والدین خودش برگردد.

5. سلطه پذیری عبارت از انحراف از محرک های غریزی (که معمولا محرک های جنسی هستند) و حرکت کردن در کانال های غیرغریزی می باشد.

نظریه روانکاوی معتقد است که انرژی صرف شده در محرک های جنسی می توانند به منظور دستیابی به پیشرفت های قابل قبول و ارزشمند اجتماعی (همانند فعالیت های هنری یا علمی) صرف شوند.

6. انکار به معنای امتناع هوشیارانه از درک کردن حقایق ناراحت کننده و رنج آور موجود می باشد.

در نتیجه انکار احساسات مخفی مربوط به همجنس گرایی یا خصومت، یا معایب ذهنی موجود، یک کودک یا یک فرد به تفکرات، احساسات یا اتفاقات غیر قابل تحمل دست پیدا می کند.  

7. توجیه عقلی یک نوع جایگزینی برای توضیح ایمن و عقلایی مربوط به علت واقعی (ولی تهدید کننده) رفتار می باشد.

روانکاو ها بر این مورد تاکید دارند که استفاده از مکانیزم دفاعی یک بخش عادی از عملکرد شخصیتی می باشد و به تنهایی نمی تواند نشان دهنده یک اختلال روان شناختی خاصی باشد.

با این وجود اکثر اختلال های روان شناختی از طریق وجود داشتن افراطی یا شدید این مکانیزم های دفاعی قابل تشخیص می باشد.

منبع : کانون مشاوران ایران

تاخیر در خشنودی یا لذت

تاخیر در خشنودی یا لذت عبارت از مقاومت در برابر یک تکانش به منظور دستیابی به یک پاداش قابل دسترس سریع است که با هدف دستیابی به یک پاداش با ارزش تر در آینده صورت می گیرد.

توانایی مربوط به تاخیر در خشنودی نقش مهمی در خود سازمان دهی یا خود کنترلی دارد.

آزمایش میشل

والتر میشل (Walter Mischel) به عنوان یک روان شناس آمریکایی و همکاران به منظور مطالعه شرایطی که منجر به ترویج در تاخیر مربوط به لذت می شوند.

یک موقعیت آزمایشی را طراحی کردند (آزمون شیرینی مارش مالو) که در آن از یک کودک خواسته شده بود ما بین یک مورد لذت بخش بزرگ تر (همانند کلوچه ها یا شیرینی های مارش مالو) و یک مورد لذت بخش کوچک تر (همانند یک کلوچه یا یک شیرینی مارش مالو) یک موردی را انتخاب کنند.

یک کودک بعد از بیان کردن اولویت خودش در مورد دستیابی به یک لذت بزرگ تر، این مورد را یاد می گیرد که به منظور دستیابی به این مورد بزرگ تر  حتما باید منتظر برگشت فرد آزمون گیرنده باشد.

همچنین این مورد به کودک گفته می شود که در صورتیکه وی یک سیگنالی به آزمایش دهنده بدهد، آزمایش کننده بر خواهد گشت و کودک یک لذت کوچکتری را دریافت خواهد کرد.

بنابراین در حال حاضر امکان دستیابی به لذت کوچک تر وجود دراد، ولی دستیابی به لذت بزرگ تر نیاز به زمان و انتظار دارد.

به منظور اینکه کودک به لذت بزرگ تر دست یابد، باید در مقابل وسوسه خودش برای دستیابی به لذت سریع مقاومت کند.

این مورد اثبات شده است که موقعیت آزمایشی هم به منظور شناسایی اهمیت توانایی فرد در تاخیر در لذت و همچنین شناسایی استراتژی هایی که دستیابی کودک را به تاخیر در لذت امکان پذیر می کنند، یک موقعیت کاربردی است.

کودکان چهار ساله ای که در این شرایط بهترین توانایی را برای صبر کردن داشتند، اجتماعی تر بودند و در دبیرستان خودشان دارای موفقیت آکادمیکی بیشتری بودند و همچنین امتیازات بالاتری را در آزمون استعداد مدرسه ای (Scholastic Aptitude Test (SAT)) به دست آوردند.

همچنین یک روان شناسی به اسم ادلگار والفرت (Edelgard Wulfert) و همکارانش در یک موقعیت تطبیق داده شده برای نوجوانان و جوانان به این نتیجه دست یافتند که دانش آموزان دوره راهنمایی و دبیرستانی که توانسته بودند یک هفته منتظر دریافت جوایز نقدی باشند.

(در مقایسه با همتایان خوشان که نمی تواستند صبر کنند، نمرات بالاتری را به دست آورده بودند، مشکلات رفتاری کمتری را در مدرسه داشتند و احتمال سوء مصرف سیگار، الکل و سایر مواد مخدر در این افراد یک احتمال پایین تری بود.

مدل داغ و خنک (The Hot – And – Cool Model)

محققان از طریق تغییر دادن موقعیت ها و ایجاد تنوع در آنها، عواملی که منجر به توانمند شدن کودک برای صبر کردن می شوند را شناسایی کردند.

صبر کردن در زمانی سخت تر می شود که کودکان به موقعیت “داغ” یا عاطفی، یا جوانب مختلف پاداش توجه کنند؛ همچنین صبر کردن در شرایطی آسان تر خواهد شد که کودکان به جنبه های “خنک” یا عقلایی موقعیت توجه کنند.

برای مثال کودکانی که به آنها گفته شده بود تا در مورد پاداش مربوط به شیرینی مارش مالو، این شیرینی را به عنوان  بادهای پف دار در نظر بگیرند، در مقایسه با کودکانی که به آنها گفته شده بود تا شیرینی و محتویات جویدنی مارش مالو ها را در نظر بگیرند، توانایی بیشتری برای صبر کردن داشتند.

پیشخدمت های خوب یک سری روش هایی را برای حواس پرت کردن خودشان از پاداش های داغ مربوط به غذاهای تازه و لذیذ یاد گرفته اند و به جای آن سعی می کنند سیستم های خنک خودشان را فعال کنند.

یک کودکی که توانایی خوبی برای به تاخیر انداختن لذت دارند، بیشتر به کلوچه ها و مزه شیرین آن توجه خواهد کرد.

مهارت های خنک کودکان به مرور زمان پیشرفت پیدا می کند، به نحوی که تقریبا تمامی نوجوانان می توانند تا 10 دقیقه را به راحتی تحمل کنند؛

این در حالی است که این مدت زمان صبر برای یک کودک پیش دبستانی چالش زا می باشد.

متاسفانه زمانی که سیستم خنک بیشتر از هر زمان دیگری مورد نیاز می باشد، دستیابی به آن سخت تر می شود.

استرس توانایی فرد را برای به تاخیر انداختن لذت کاهش می دهد.

برای مثال، در نیمسال اول کالج که کنترل کردن تمایلات مربوط به خوردن و نوشیدن بیش از حد بیشترین منافع را برای فرد به دنبال دارد، تمایل فرد به این موارد در بالاترین سطح قرار می گیرد.

علاوه بر این، استرس مزمن مربوط به دوران کودکی توسعه و رشد توانایی فرد به منظور به تاخیر انداختن لذت را دچار نقص می کند.

تاخیر در خشنودی یا لذت

تاخیر به عنوان یک گرایش انگیزشی

جان بلاک و دوید فاند (Jack Block and David Funder) به عنوان روان شناسان آمریکایی و همکاران آنها به جای مفهوم سازی تاخیر لذت به عنوان یک توانایی متمایز و قابل تشخیص، این مورد را به عنوان یک نوع بروز و تجلی از کنترل خود تعریف کردند (کنترل خود عبارت از تمایل بیش از حد فرد به منظور پیشگیری از تکانش ها می باشد).

در حد پایین این زنجیره یک سری افراد دارای کنترل کم قرار دارند که بی اختیار و بدون اراده هستند و بر مبنای خواسته های خودشان عمل می کنند و هیچ نگرانی نسبت به آینده ندارند.

همچنین در حد بالای این زنجیره یک سری افراد دارای کنترل بالا قرار دارند که حتی در مواقع غیر ضروری هم از لذت بردن خودشان پیشگیری می کنند.

هر دو مورد کنترل بیش از حد و کنترل کمتر از حد عبارت از موارد ناهنجار می باشند. افراد دارای کنترل کمتر از حد نمی توانند به اهداف بلند مدت خودشان (همانند دنبال کردن مسیر مربوط به یک شغل چالش زا) دست پیدا کنند.

همچنین افراد دارای کنترل بیش از حد فرصت های مربوط به تجربه کردن لذت و بیان کردن احساسات خودشان را از دست می دهند.

این محققان به منظور اندازه گیری کردن تمایل به تاخیر یک موقعیت آزمایشی را ایجاد کردند که در آن کادوهای بسته بندی شده جذاب به کودکان نشان داده شد و به آنها گفته شد که این هدیه مال آنها است، ولی بعد از کامل کردن پازل داده خواهد شد.

در این آزمایش تاخیر در لذت از طریق درجه ای تعیین می شد که کودک در برابر تمایل خودش برای انتظار کشیدن هدیه و باز کردن آن مقاومت می کرد.

به دلیل اینکه کودکان نسبت به این موضوع مطلع بودند که در هر شرایطی و در صورت بروز هر رفتاری هدیه به آنها داده خواهد شد، رفتار تاخیری مربوط به این موقعیت ضرورتا قابل تطبیق با بقیه شرایط نمی باشد.

تفاوت های جنسیتی

نکته جالب توجه که وجود داشت عبارت از این بود که تاخیر مربوط به لذت بردن در موقعیت های آزمایشی در مورد دختران (در مقایسه با پسرها) مثبت تر بود.

افراد بزرگسالی که این دختران را می شناختند، این افراد را به عنوان “افراد دارای توانایی ذهنی بالا”، “با صلاحیت” و “مبتکر” توصیف می کردند، در حالیکه افراد فاقد تاخیر در لذت به عنوان افراد “بی ثبات از نظر عاطفی” و “عبوس یا روان رنجور” توصیف شده بودند.

از طرف دیگر، پسرهایی که یک نوع تاخیر را در لذت نشان داده بودند، به عنوان افراد “خجالتی و خود دار”، “مطیع” و مضطرب” توصیف شدند؛

این در حالی است که پسرهای فاقد تاخیر در لذت به عنوان افراد “سرزنده”، “با انرژی”، “با نشاط” و “خود بیانگر” در نظر گرفته شدند.

چنین تفاوت هایی می تواند نشان دهنده ارزشی باشد که فرهنگ آمریکایی نسبت به دختران دارای خود کنترلی قائل است؛

این در حالی است که همین فرهنگ رفتارهای تکانشی و انگیزشی را تا یک سطحی در بین پسرها قبول می کند.

در نتیجه این فرهنگ می تواند پسران را به داشتن الگوهای رفتاری تشویق کند که ممکن است این رفتارها در مراحل بعدی زندگی یک سری مشکلاتی را به وجود بیاورند.

این مورد کاملا بدیهی است که منتظر ماندن در همه شرایط نمی تواند با یک سری پاداش ها و لذت هایی همراه باشد؛

شناسایی این مورد که تاخیر و منتظر ماندن در چه مواردی مناسب و در چه مواردی نامناسب می باشد، (به خصوص برای پسران) کاملا سخت می باشد.

بنابراین تاخیر در لذت در زندگی واقعی یک عملکرد مربوط به هر دو مورد کنترل خود و حالت انعطافی خود است (حالت انعطافی خود عبارت از اصطلاحی است که محققان برای توصیف توانایی مربوط به انعطاف پذیر بودن و ماهر بودن در تصمیم گیری های اجتماعی به کار می گیرند.)

این تصمیمات می تواند پیچیده تر از حالتی باشند که در ابتدا به نظر می رسند.

نویسنده: Regine Conti

 ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

افسردگی چیست و من در صورت مبتلا بودن به آن چه کاری می توانم انجام بدهم

نارحتی، غمگین بودن و از دست دادن علاقمندی و لذت مربوط به فعالیت های روزمره عبارت از یک سری احساساتی هستند که معمولا تجربه می کنیم.

ولی در صورتیکه این احساسات ادامه داشته باشند و تاثیر قابل توجهی بر روی زندگی ما بگذارند، این شرایط می تواند نشان دهنده ابتلای ما به افسردگی باشد.

بر اساس اعلامیه سازمان بهداشت جهانی (WHO)، افسردگی اصلی ترین علت ناتوانی و از کار افتادگی افراد در سطح جهانی می باشد. این شرایط می تواند بر روی زندگی افراد بزرگسال، نوجوانان و کودکان تاثیرگذار باشد.

شما با مطالعه این مقاله با مواردی که افسردگی می باشند و دلایل ایجاد آن آشنا خواهید شد.

یک فرد مبتلا به افسردگی می تواند دلتنگی و ناراحتی دائمی را تجربه کند.

همچنین در این مقاله انواع افسردگی، روش های درمان آنها و یک سری مطالب مرتبط دیگری توضیح داده خواهد شد.

افسردگی یک اختلال مربوط به حالت روانی است که شامل یک احساس مداوم ناراحتی و از دست دادن علاقمندی است.

این حالت متفاوت از نوسانات روانی می باشد که افراد به صورت مداوم و به عنوان بخشی از زندگی شان تجربه می کنند.

اتفاقات مهم زندگی، همانند عزا دار شدن یا از دست دادن شغل می توانند منجر به افسردگی شوند. با این وجود، پزشکان فقط در صورتی احساس ناراحتی را به عنوان افسردگی در نظر خواهند گرفت که مداوم باشد.

افسردگی یک مشکل ادامه داری می باشد و دارای ماهیت موقتی و گذرا نیست. این شرایط شامل اتفاقاتی می باشد که در طول آنها علائم ایجاد شده حداقل به مدت 2 هفته ادامه پیدا می کنند. افسردگی می تواند به مدت چند هفته، چند ماه یا چند سال ادامه داشته باشد.

علائم و نشانه ها

علائم مربوط به افسردگی عبارتند از:

  • وضعیت روانی اندوهگین
  • کاهش علاقمندی یا لذت نسبت به فعالیت هایی که قبلا لذت بخش بوه اند
  • کاهش تمایلات جنسی
  • تغییر در وضعیت اشتها
  • کاهش یا افزایش وزن به صورت ناخواسته
  • خوابیدن بیش از حد یا خیلی کم
  • بی قراری، آشفتگی و قدم زدن
  • حرکات و صحبت کردن آهسته
  • خستگی یا از دست دادن انرژی
  • احساس بی ارزش بودن یا احساس گناه
  • مشکل داشتن در تفکر، تمرکز و تصمیم گیری
  • فکر کردن مداوم نسبت به مرگ یا خودکشی یا اقدام به خودکشی

علائم افسردگی در زنان

بر اساس مطالعات مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری (CDC)، میزان شیوع افسردگی در مابین زنان تقریبا دو برابر میزان شیوع آن در مابین مردها است.

برخی از علائم مربوط به افسردگی که بیشتر در زنان بروز پیدا می کنند، عبارتند از:

  • بی قراری
  • اضطراب
  • تغییرات وضعیت روانی
  • خستگی
  • فکر کردن بیش از حد (غرق شدن در تفکرات منفی)

همچنین برخی از علائم افسردگی که مختص زنان می باشند، عبارتند از:

  • افسردگی مربوط به دوره بعد از وضع حمل
  • اختلال بد شکلی قبل از قاعدگی

علائم افسردگی در مردها

بر اساس اعلامیه انجمن روان شناسان آمریکا تقریبا 9% از مردهایی که در ایالات متحده زندگی می کنند، دارای احساس افسردگی یا اضطراب هستند.

در نتیجه ایجاد شدن این شرایط، مردهای افسرده در مقایسه با زنان افسرده به احتمال بیشتری در مصرف الکل زیاده روی می کنند، عصبانیت خودشان را بروز می دهند و دست به کارهای خطرناکی می زنند. سایر علائم افسردگی مربوط به مردها عبارتند از:

  • دوری کردن از موقعیت های خانوادگی و اجتماعی
  • کار کردن مداوم و بدون استراحت
  • مشکل داشتن در ادامه دادن به مسئولیت های کاری و خانوادگی
  • بروز دادن رفتارهای سوء استفاده کننده یا کنترلی در روابط

علائم افسردگی در دانشجویان دانشگاهی

دوره دانشگاه یک دوره استرس زایی می باشد که در آن فرد برای اولین بار با سبک های زندگی، فرهنگ ها و تجارب مختلفی آشنا می شود.

برخی از دانشجوها در مقابله با این تغییرات با یک سری مشکلاتی مواجه می شوند و این شرایط می تواند منجر به بروز افسردگی، اضطراب یا هر دو این موارد شود.

برخی از علائم افسردگی دانشجویان دانشگاهی به افسردگی عبارتند از:

  • مشکل داشتن در تمرکز بر روی تکالیف دانشگاهی
  • بی خوابی
  • خوابیدن بیش از حد
  • کاهش یا افزایش اشتها
  • اجتناب کردن از موقعیت ها یا فعالیت های اجتماعی که قبلا لذت بخش بودند.

علائم افسردگی در نوجوانان

تغییرات فیزیکی، فشار همتاها و سایر عوامل می توانند منجر به بروز افسردگی در نوجوانان شوند. این افراد ممکن است یکی از علائم زیر را تجربه کنند:

  • دوری کردن از دوستان و خانواده
  • مشکل داشتن در تمرکز بر روی تکالیف دانشگاهی و مدرسه ای
  • احساس گناه، ناامیدی یا بی ارزش بودن
  • بی قراری، همانند عدم توانایی برای نشستن در یک جا

علائم افسردگی در کودکان

CDC تخمین زده است که در ایالات متحده، 3.2 درصد از کودکان و نوجوانان 3 تا 17 ساله دچار اختلال افسردگی هستند.

علائم افسردگی در کودکان می توانند عبارت از چالش زا بودن فعالیت های مدرسه ای و اجتماعی باشند. برخی از علائمی که کودکان افسرده تجربه می کنند، عبارتند از:

  • گریه کردن
  • نداشتن انرژی
  • وابسته بودن
  • رفتار دفاعی
  • صحبت کردن همراه با عصبانیت

نوجوانان کم سن و سال ممکن است برای بیان کردن احساسات خودشان مشکل داشته باشند. در نتیجه این شرایط باعث خواهد شد که این افراد نتوانند به صورت مناسبی احساس ناراحتی خودشان را بیان کنند.

علت

جامعه پزشکی تا به حال نتوانسته است علت های ایجاد افسردگی را شناسایی کند.

این اختلال دارای علت های احتمالی زیادی است  و در برخی مواقع عوامل مختلف منجر به بروز افسردگی می شوند.

عواملی که می توانند در ایجاد افسردگی نقش داشته باشند، عبارتند از:

  • خصوصیات ژنتیکی
  • تغییرات مربوط به سطوح انتقال دهنده های پیام های عصبی مغز
  • عوامل محیطی
  • عوامل روان شناختی و اجتماعی
  • وجود داشتن اختلالات دیگری همانند اختلال دو قطبی

درمان

افسردگی یک اختلال قابل درمانی است و فرآیند مربوط به مدیریت کردن علائم آن شامل سه مولفه زیر است:

حمایت: این مورد می تواند از بحث کردن در مورد راه حل های عملی و علل اجتماعی تا آموزش دادن به اعضای خانواده متغیر باشد.

روان درمانی: این مورد همچنین به عنوان گفتار درمانی شناخته می شود؛ برخی از گزینه های در دسترس شامل مشاوره رو در رو و روش درمان شناختی رفتاری (CBT، Cognitive Behavioral Therapy) می باشند.

درمان دارویی: یک پزشک می تواند یک سری داروهای ضد افسردگی را تجویز کند.

دارو

داروهای ضد افسردگی می توانند برای درمان افسردگی ملایم تا شدید مناسب باشند؛ برخی از این داروها که در دسترس هستند، عبارتند از:

  • بازدارنده های مصرف مجدد سرتونین انتخابی (SSRIs)
  • بازدارنده های مونو آمین اوکسایدز (MAOIs)
  • داروهای ضد افسردگی سه چرخه ای
  • داروهای ضد افسردگی غیر معمول
  • بازدارنده های سرتونین انتخابی و مصرف مجدد نوراپی نفرین (SNRIs)

هر یک از این داروهای ضد افسردگی بر روی انتقال دهنده های عصبی مختلف یا ترکیبی از انتقال دهنده های عصبی تاثیر می گذارد.

فقط در صورت تجویز پزشک باید از این داروها مصرف کرد. ممکن است برخی از این داروها همراه با هم مورد استفاده قرار بگیرند، تا بتوانند یک تاثیری داشته باشند.

همچنین در نتیجه متوقف کردن مصرف این داروها، ممکن است فرد فواید مربوط به آن دارو را تجربه نکند.

برخی از افراد بعد از بهبود یافتن علائم موجود مصرف این داروها راترک می کنند، ولی این مورد ممکن است منجر به برگشت علائم قبلی شود.

بنابراین سعی کنید تمامی تصمیمات خودتان در مورد داروهای ضد افسردگی (از جمله تصمیم خودتان برای ترک مصرف آن) را با پزشک خودتان در میان بگذارید.

تاثیرات جانبی داروها

SSRI ها و SNRI ها می توانند یک سری تاثیرات جانبی به دنبال داشته باشند. یک فرد ممکن است علائم زیر را تجربه کند:

  • بی خوابی
  • یبوست
  • اسهال
  • قند خون پایین
  • کاهش وزن
  • جوش پوستی
  • بدعملکردی جنسی

اداره غذا و دارو (FDA) تولید کنندگان را الزام کرده است تا یک سری هشدارهایی را بر روی بسته بندی داروهای ضد افسردگی بنویسند.

این هشدار باید نشان دهد که این داروها در کنار سایر خطراتی که دارد، در طول چند ماه اول ممکن است تفکرات یا اقدامات خودکشی را مابین کودکان، نوجوانان و افراد جوان افزایش دهد.

روش های درمان طبیعی

برخی از افراد به منظور درمان افسردگی ملایم تا شدید خودشان از روش های طبیعی (همانند داروهای گیاهی) استفاده می کنند.

با این وجود به دلیل عدم نظارت FDA بر روی داروهای گیاهی، ممکن است ادعای تولیدکنندگان این داروها کاملا صحیح نباشد.

همچنین این امکان وجود دارد که این داروها ایمن یا مفید نباشند. 

یک سری از گیاهان و علف های محبوبی که افراد مختلف برای درمان افسردگی مورد استفاده قرار می دهند، عبارتند از:

گیاه سنت جانز (St. John’s wort): این دارو برای افراد مبتلا به اختلال دو قطبی یا افراد مشکوک به این اختلال مناسب نمی باشد.

جینسینگ (Ginseng): افرادی که از داروهای مرسوم استفاده می کنند، ممکن است از این دارو به منظور منظم کردن تفکرات خودشان و کاهش استرس استفاده کنند.

بابونه معمولی یا معطر (Chamomile): این داروی گیاهی شامل یک سری موادی است که دارای تاثیر ضد افسردگی هستند.

اسطو خودوس: این داروی گیاهی می تواند برای کاهش اضطراب و بی خوابی مفید باشد.

حتما قبل از مصرف این داروهای گیاهی یا مکمل ها و به منظور درمان افسردگی خودتان با یک پزشک متخصص صحبت کنید.

ممکن است برخی از این داروهای گیاهی با داروهای مصرفی تان واکنش داشته باشند یا وضعیت علائم موجود را وخیم تر کنند.

مکمل ها

ممکن است برخی از افراد از گیاهان بیان شده در بالا به منظور درمان علائم افسردگی ملایم تا شدید استفاده کنند.

سایر مکمل ها هم می توانند برای درمان این علائم مفید باشند.

نکته مهمی که باید به یاد داشته باشید عبارت از این مورد می باشد که FDA هیچ گونه نظارتی بر روی مکمل ها ندارد و به همین دلیل کارایی یا ایمن بودن این موارد مورد تایید نمی باشد.

برخی از مکمل های غیرگیاهی که ممکن است برای درمان افسردگی مفید باشند، عبارتند از:

متیونین اس آدنوزیل (SAMe, S-adenosyl methionine): این مورد عبارت از حالت ترکیبی یک ماده شیمایی طبیعی می باشد که در بدن وجود دارد.

هیدروکسی تریپتوفان 5 (5 – hydroxytryptophan): این مکمل برای تقویت سرتونین مفید است؛

سرتونین عبارت از انتقال دهنده پیام عصبی موجود در مغز است که بر روی وضعیت روانی فرد تاثیرگذار است.

برخی از مطالعات صورت گرفته نشان داده است که SAMe همانند داروهای ضد افسردگی تجویز شده سه چرخه ای و اسیتالوپرام (escitalopram) می تواند مفید باشد، ولی کارایی آن باید بیشتر مورد مطالعه قرار بگیرد.

غذا و رژیم غذایی

خوردن بیش از حد غذاهای شیرین و غذاها فرآوری شده می تواند مشکلات سلامتی فیزیکی متعددی را ایجاد کند.

نتایج مربوط به یک مطالعه صورت گرفته در سال 2019 نشان داده است که یک رژیم غذایی که انواع مختلفی از این غذاها را دارد، می تواند بر روی سلامت ذهنی افراد جوان تاثیرگذار باشد.

همچنین این مطالعه نشان داد که مصرف کردن غذاهای زیر می تواند برای کاهش علائم افسردگی مفید باشد:

  • میوه ها
  • سبزیجات
  • ماهی
  • روغن زیتون

روان درمانی

یک سری از روش های درمان روان شناختی یا گفتار درمانی که برای رفع افسردگی به کار گرفته می شوند، شامل CBT، روان درمانی میان فردی، روش درمان حل مسئله و سایر موارد هستند.

در مورد برخی از حالت های افسردگی، معمولا روان درمانی به عنوان اولین روش درمان مورد استفاده قرار می گیرد؛

این در حالی است که استفاده کردن از روان درمانی و داروها در مورد سایر افراد کارایی بهتری دارد.

CBT و روان درمانی میان فردی عبارت از دو روش اصلی روان درمانی می باشند که برای درمان افسردگی به کار گرفته می شوند.

همچنین این امکان وجود دارد که CBT به صورت خصوصی، گروهی، از طریق تلفن یا به صورت آنلاین صورت بگیرد.

روش درمان میان فردی به منظور شناسایی موارد زیر به کار گرفته می شوند:

  • مشکلات عاطفی که بر روی روابط و ارتباطات تاثیرگذار هستند
  • نحوه تاثیر این مشکلات بر روی وضعیت روانی این افراد
  • نحوه تغییر یافتن تمامی این موارد
افسردگی چیست و من در صورت مبتلا بودن به آن چه کاری می توانم انجام بدهم

ورزش

ورزش اروبیک منجر به افزایش سطح اندورفین می شوند و نوارپی نفرین های انتقال دهنده پیام عصبی (که با وضعیت روانی مرتبط است) را تحریک می کند.

این شرایط می تواند منجر به بهبود یافتن افسردگی خفیف شوند.

روش های درمان تحریک کننده ذهن

روش های درمان تحریک کننده ذهن یک گزینه درمانی دیگری می باشند. برای مثال، تحریک مغناطیسی جمجمه ای ترنس تکراری یک سری محرک های مغناطیسی را به ذهن می فرستد و به رفع افسردگی عمده کمک می کند.

در صورتی که افسردگی در نتیجه استفاده از دارو رفع نشود، فرد می تواند از روش درمان با تشنج برقی (electroconvulsive therapy) یا ECT استفاده کند.

در صورتی که روان پریشی به همراه افسردگی صورت بگیرد، این روش درمان می تواند مفید باشد.

انواع افسردگی

افسردگی انواع مختلفی دارد. در ادامه برخی از رایج ترین حالت های افسردگی بحث می شود.

افسردگی عمده

یک فردی مبتلا به افسردگی عمده، یک وضعیت ناراحتی ثابتی را تجربه می کند. ممکن است افراد مبتلا به این نوع افسردگی نسبت به فعالیت هایی بی علاقه شوند که در گذشته برای آنها لذت بخش بوده است. روش درمان مورد استفاده شده برای این افسردگی در اغلب مواقع شامل تجویز دارویی و روان درمانی می باشد.

اختلال افسردگی مداوم

اختلال افسردگی مداوم که همچنین به عنوان افسرده خویی شناخته می شود، منجر به بروز علائمی می شود که این علائم در برخی مواقع تا 2 سال ادامه پیدا می کنند.

این احتمال وجود دارد که فرد مبتلا به این اختلال افسردگی عمده و همچنین علائم خفیف تر را تجربه کند.

اختلال دو قطبی

افسردگی یکی از علائم اصلی اختلال دو قطبی می باشد و تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که علائم مربوط به این اختلال می تواند تا نیم ساعت ادامه داشته باشد؛ این شرایط باعث شده است که تشخیص اختلال دو قطبی به سختی امکان پذیر باشد.

افسردگی روان پریشی

برخی از افراد به همراه افسردگی، روان پریشی را هم تجربه می کنند. روان پریشی ها می تواند شامل هذیان باشد؛ برخی از موارد هذیان شامل عقاید نادرست و جدا شدن از واقعیت می باشد.

همچنین این اختلال می تواند شامل توهمات هم باشد (که عبارت از احساس کردن مواردی می باشد که در واقعیت وجود ندارند).

افسردگی پس از وضع حمل

اکثر زنان بعد از به دنیا آوردن نوزاد خودشان یک سری شرایطی را تجربه می کنند که برخی افراد آن را به عنوان افسردگی بعد از وضع حمل می شناسند.

زمانی که بعد از وضع حمل هورمون ها دوباره تعدیل می شوند، ممکن است یک سری تغییراتی در وضعیت روانی فرد صورت بگیرد.

افسردگی بعد از وضع حمل یا افسردگی بعد از تولد نوزاد یک مورد شدیدی می باشد.

وضع حمل عبارت از تنها دلیل مربوط به این نوع افسردگی نمی باشد و همچنین این افسردگی ممکن است چند ماه یا چند سال ادامه داشته باشند. هر شخصی که بعد از وضع حمل افسردگی مداوم را تجربه می کند، حتما باید به یک پزشک مراجعه کند.

اختلال افسرده کننده عمده همراه با الگوی فصلی

این نوع از افسردگی که قبلا به عنوان اختلال عاطفی فصلی (Seasonal affective disorder) یا SAD شناخته می شد، مربوط به کاهش روشنایی روز در طول پاییز و زمستان می باشد.

افرادی که در کشورهای دارای زمستان های طولانی یا شدید زندگی می کنند، بیشتر به این اختلال دچار می شوند.

این اختلال در سایر فصل های سال و در نتیجه روشنایی درمانی از بین می رود.

تشخیص

در صورتیکه یک فردی نسبت به داشتن علائم افسردگی در خودش مظنون باشد، باید به یک پزشک یا یک متخصص سلامت روان مراجعه کند.

یک متخصص سلامت صلاحیت دار می تواند وجود داشتن علت های مختلف را مشخص کند، یک تشخیص دقیقی انجام دهد و همچنین یک درمان ایمن و موثری را ارائه دهد.

معمولا پزشکان یک سری سوالاتی را در مورد علائم افسردگی می پرسند؛

برای مثال آنها این سوال را می پرسند که این علائم از چه زمانی وجود داشته است.

همچنین یک پزشک به منظور بررسی کردن علت های فیزیکی می تواند یک آزمایشی را انجام دهد و همچنین به منظور مشخص کردن سایر مشکلات سلامتی محتمل، آزمایش خون را تجویز کند.

آزمایش ها

متخصصا سلامت روان در اغلب مواقع از درمانجو ها می خواهند یک سری پرسشنامه هایی را کامل کنند تا بتوانند شدت افسردگی شان را به صورت مناسبی تشخیص دهند.

برای مثال مقیاس درجه بندی افسردگی همیلتون (The Hamilton Depression Rating Scale) دارای 21 سوال است.

نمرات به دست آمده از این مقیاس نشان دهنده میزان شدت افسردگی در افرادی می باشد که قبلا افسردگی در آنها تشخیص داده شده است.

پرسشنامه افسردگی بک (The Beck Depression Inventory) یک پرسشنامه دیگری است که به متخصصان سلامت روان کمک می کند تا علائم موجود در فرد را اندازه گیری کنند.

هاتلاین های حمایت کننده

هاتلاین های ملی از طریق متخصصان آموزش دیده و به صورت 24 ساعته یک سری خدماتی را به صورت آنلاین ارائه می دهند.

این هاتلاین ها می توانند برای افرادی مفید باشند که تمایل یا نیاز دارند تا در مورد احساستشان با یک فردی صحبت کنند.

برخ از هاتلاین های حمایت کننده ای که در دسترس هستند، عبارتند از:

نیکوکاران (Smaritans): این سازمان یک سازمان غیر انتفاعی است که یک سری حمایت های عاطفی را به همه افراد افسرده یا تنها یا افرادی که تمایل به خودکشی دارند، ارائه می دهند.

به منظور ارتباط با این سازمان می توانید با 877-870-4673 تماس بگیرد یا پیام بدهید.

خط کمک ملی پیشگیری از خودکشی: به منظور صحبت کردن با یکی از کارمندان این شبکه ملی مربوط به مراکز بحران محلی، می توانید با شماره 1-800-273-8255 تماس بگیرد.

چت لایف لاین: این مورد یک سرویس چت آنلاین مربوط به خط زندگی ملی پیشگیری از خودکشی می باشد.

پیشگیری از خودکشی

در صورتیکه شما یک فردی را می شناسید که با ریسک خود آسیب زنی، خودکشی یا آسیب زدن به یک فرد دیگری مواجه است:

  • با شماره 911 یا شماره آژانس ملی تماس بگیرید.
  • تا زمانی که یک متخصص بیاید، در کنار این فرد بمانید.
  • هر نوع اسلحه، دارو یا وسایل آسیب رسان بالقوه را از کنار این فرد دور کنید.
  • بدون هیچ نوع قضاوتی به صحبت های این فرد گوش دهید.
  • در صورتیکه شما یا یکی از افراد آشنا دارای تفکرات خودکشی باشد، یک هاتلاین پیشگیری از خودکشی می تواند مفید باشد. لایف لاین ملی مربوط به پیشگیری از خودکشی به صورت 24 ساعته و با خط تماس 1-800-273-8255 در دسترس می باشد.

آیا افسردگی یک مورد ارثی است؟

احتمال ابتلای یک فردی دارای والدین یا برادران یا خواهران افسرده به افسردگی در مقایسه با سایر افراد، دو برابر می باشد.

با این وجود تعداد زیادی از افراد افسرده هیچگونه سابقه خانوادگی در این زمینه ندارند. یک مطالعه ای که اخیرا صورت گرفته است، نشان داد که داشتن استعداد افسردگی هیچ رابطه ای با مسائل ژنتیکی ندارد.

این محققان به این نتیجه دست یافتند که هر چند ممکن است افسردگی به صورت ارثی انتقال پیدا کند، ولی عوامل دیگری هم وجود دارند که بر روی پیشرفت این اختلال تاثیرگذار هستند.

آیا افسردگی یک نوع ناتوانی است؟

بر اساس بیانیه WHO (سازمان بهداشت جهانی)، افسردگی اصلی ترین عامل ناتوانی و از کار افتادگی است.

در ایالات متحده، اداره امنیت اجتماعی اختلال های افسردگی، دو قطبی و اختلال های مربوطه را به عنوان ناتوانایی در نظر گرفته است.

در صورتیکه افسردگی یک فرد مانع از کار کردن وی شود، این فردی می تواند صلاحیت استفاده از تسهیلات مربوط به بیمه ناتوانی امنیت ملی را داشته باشد.

یک فردی به منظور استفاده از تسهیلات مربوط به ناتوانی، باید در یک دوره طولانی و اخیرا به اندازه کافی کار کرده باشد.

آیا افسردگی قابل درمان می باشد؟

در حال حاضر هیچ نوع روش درمان قطعی برای افسردگی وجود ندارد، ولی یک سری روش های درمانی وجود دارند که می توانند برای بهبود فرد مفید باشند.

هر چقدر که درمان زودتر شروع شود، احتمال موفقیت آن بیشتر خواهد بود.

تعداد زیادی از افراد افسرده بعد از یک برنامه درمان بهبود پیدا می کنند.

با این وجود، حتی در صورت استفاده از یک روش درمان هم احتمال برگشت افسردگی وجود دارد.

افرادی که به دلیل افسردگی خودشان از داروها استفاده می کنند، به منظور بهبود خودشان تا زمانیکه پزشک توصیه کرده است (که حتی ممکن است تا مدت ها بعد از بهبود علائم یا از بین رفتن آنها به طول بکشد)، باید همچنان به مصرف دارو ادامه دهند.

محرک ها

محرک ها عبارت از اتفاقات یا شرایط عاطفی، روان شناختی یا فیزیکی هستند که می توانند منجر به بروز علائم افسردگی یا برگشت آنها شوند.

برخی از این محرک ها عبارتند از:

  • اتفاقات استرس زای زندگی، همانند از دست دادن یک فرد، اختلافات خانوادگی و ایجاد یک سری تغییراتی در روابط
  • دوره درمان ناکامل بعد از متوقف کردن خیلی زود درمان
  • شرایط پزشکی همانند چاقی، بیماری قلبی و دیابت ها

عوامل ریسک:

برخی از افراد ریسک افسردگی بالاتری نسبت به سایر افراد دارند. عوامل ریسک موجود عبارتند از:

  • تجریه کردن اتفاقات خاصی در زندگی، همانند عزاداری، مشکلات کاری، تغییراتی در روابط، مشکلات مالی و نگرانی های پزشکی
  • تجربه کردن استرس حاد
  • کمبود داشن در استراتژی های مقابله ای موفق
  • داشتن یک خویشاوند افسرده
  • استفاده کردن از برخی داروهای تجویز شده، همانند کورتیکو استروئید ها، برخی از داروهای بلوکه کننده بتا و اینترفرون (corticosteroids, beta – blockers and interferon)
  • استفاده از موارد تحریک کننده، همانند الکل یا آمفتامین ها
  • داشتن یک صدمه دائمی در سر
  • داشتن افسردگی عمده در گذشته
  • داشتن یک شرایط مزمن، همانند دیابت ها، بیماری ریوی مسدود کننده مزمن (COPD) یا بیماری قلبی عروقی
  • زندگی کردن همراه با یک درد مداوم

آمارها

بر اساس آمارهای ارائه شده در ایالات متحده، افسردگی عمده بر روی بیش از 16.1 میلیون نفر از افراد بالای 18 سال تاثیر می گذارد که این آمار تقریبا برابر با 6.7% از جمعیت بزرگسال این کشور می باشد.

بر اساس آمارهای CDC، در 3.2 درصداز کودکان و نوجوانان مابین 3 تا 17 ساله ( که تقریبا 1.9 میلیون نفر را شامل می شود) اختلال افسردگی تشخیص داده شده است.

همچنین CDC بیان کرده  است که 7.6% از افراد 12 ساله یا بزرگتر آمریکایی در طول هر دوره دو هفته ای افسردگی را تجربه می کنند.

بررسی مقاله از نظر پزشکی: Timoty J. Legg, Ph.D CRNP در 22 نوامبر 2019

نویسنده: Laura Goldman

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

من به چه نحوی می توانم یک درمانگر خوبی پیدا کنم؟

پیدا کردن یک درمانگر یا مشاور می تواند یک کار طاقت فرسایی باشد.

همچنین در برخی مواقع شناسایی مراکزی که بیمه شما را قبول می کنند هم ممکن است به راحتی امکان پذیری نباشد.

در صورتیکه این شرایط در مورد شما مصداق داشته باشد، اصلا نگران نباشید؛

ما در ادامه این مقاله یک سری روش هایی را برای پیدا کردن یک درمانگر یا مشاور بیان خواهیم کرد که حوزه تخصصی آنها مطابق با نیازهای خاص شما می باشد.

3 توصیه برای پیدا کردن یک درمانگر خوب

1. نیازهای خودتان را مشخص کنید

نکته مهمی که در مرحله اول وجود دارد عبارت از شناسایی و مشخص کردن چیزی است که به دنبال آن هستید.

ممکن است نیازهای شما با گذشت زمان تغییر کنند، ولی باید نیازهایی که در حال حاضر دارید را مشخص کنید.

آیا شما مضطرب هستید یا احساس افسردگی می کنید؟

آیا یک تغییر قابل توجهی در زندگی شما صورت گرفته است؟ آیا به یک فردی نیاز دارید تا بر روی تفکرات شما کار کند؟

مشخص کردن نیازهایتان به شما کمک خواهد کرد تا موثرترین رابطه و مراقبتی که می تواند به شما کمک کند را مشخص کنید.

این نکته را همواره به یاد داشته باشید که اعتبارنامه ها و گواهی نامه های مختلف متخصصان به معنای تخصص داشتن این افراد در زمینه های مختلف می باشد.

  • در حالی که یک روان شناس می تواند دارو تجویز کند، ولی اکثر آنها گفتار درمانی را انجام نمی دهند.
  • یک روان شناس بالینی می تواند آزمایش روان شناختی ، یک تشخیص و گفتار درمانی انجام دهد. اکثر متخصصان به صورت خصوصی یا برای یک بیمارستان کار می کنند، دارای تخصص های مختلفی هستند و هیچ دارویی را تجویز نمی کنند.
  • گفتار درمانی توسط یک مددکار اجتماعی بالینی (LMSW, LCSW)، درمانگر یا مشاور صورت می گیرد.

2. بررسی کردن مسائل مالی

درمانگران و مشاوران زیادی وجود دارند که با بیمه ها همکاری می کنند، بنابراین در صورتیکه بیمه داشته باشید، از نظر تامین هزینه ها شرایط خوبی خواهید داشت.

شما می توانید با شماره موجود در کارت بیمه خودتان تماس بگیرید و در مورد نوع پوشش بیمه ای و نوع خدماتی که تحت پوشش بیمه تان هستند، مطلع شوید.

در صورتیکه شما دارای بیمه نباشید یا خودتان هزینه ها را پرداخت کنید، با توجه به این واقعیت که دوره های درمانی ارائه شده توسط متخصصان مختلف دارای هزینه های متفاوتی هستند، باید قیمت آنها را با هم مقایسه کنید.

من به چه نحوی می توانم یک درمانگر خوبی پیدا کنم؟

پیدا کردن یک متخصصی که نیازهای شما را تامین کند اهمیت زیادی دارد، ولی داشتن توانایی مالی به منظور ادامه دادن به درمان هم اهمیت زیادی دارد.

با توجه به بودجه ای که دارید، شاید مجبور باشید دوره درمان خودتان را به صورت هفتگی، دو هفته یک بار یا به صورت ماهیانه تغییر دهید.

3. داشتن یک رابطه خوب

در صورتیکه شما یک رابطه مناسبی با درمانگر یا مشاور نداشته باشید، هیچ یک از متخصصان نخواهند توانست شرایط شما را بهبود بخشند.

در طول درمان باید احترام، اعتماد و درک دو طرفه وجود داشته باشد. ولی در اغلب مواقع درمان موثر در نتیجه به چالش کشیده شدن و مورد تایید قرار گرفتن به دست می آید.

درمانگر یا مشاور شما باید یک سری روش های مفیدی را برای تغییر الگوها و رفتارهای شما در زندگی تان ارائه دهد و همچنین شما باید این احساس را داشته باشید که توانایی لازم را برای این تغییرات دارید تا یک پیشرفت واقعی صورت بگیرد.

همواره این نکته را به یاد داشته باشید که مراقبت از سلامت روان منجر به مراقبت از سلامت کلی تان می شود.

مراجعه به یک متخصص نه تنها یک مورد نرمالی است، بلکه همچنین یک مورد مناسبی است که برای سلامتی تان مفید می باشد.

پیدا کردن یک درمانگر یا مشاور خوب می تواند یک نقطه شروع مناسبی برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی تان باشد.

20 مارچ 2019

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

تنهایی به چه نحوی بر روی ما تاثیر می گذارد؟

در نتیجه اختراع اینترنت، گوشی های هوشمند و رسانه اجتماعی، این فرض که نسبت به هر دوره زمانی دیگری با یکدیگر ارتباط بیشتری پیدا کرده ایم می تواند یک فرض منطقی باشد، چرا که فاصله ما به اندازه یک پیام یا DM (پیام دیجیتال) می باشد؛

با این وجود یک مطالعه صورت گرفته نشان داده است که در واقعیت میزان تنهایی آمریکایی ها افزایش پیدا کرده است.

بعد از انجام این مطالعه در سال 2018، یک افزایش 13% در میزان تنهایی آمریکایی ها گزارش شده است.

در حالیکه تنهایی بر روی افراد دارای سنین مختلف تاثیرگذار می باشد، ولی نشان داده شده است که ژن Z (افرادی که در سال 2018 مابین سن 18 و 22 سالگی بودند) تنهاترین نسل می باشد.

بنابراین باید این موضوع را مطرح کر که میزان افزایش تنهایی در واقعیت چه معنایی برای ما دارد.

تنهایی و تنها شدن

نکته مهمی که باید مورد توجه قرار بگیرد عبارت از این است که تنهایی لزوما یک مورد بدی نمی باشد، ولی احساس تنهایی یا منزوی بودن می تواند یک مورد منفی و بدی باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند افرادی که به تنهایی زندگی می کنند، در مقایسه با همتایان ازدواج کرده خودشان دارای ارتباطات اجتماعی بهتر و قوی تری هستند.

یکی از مطالعات صورت گرفته نشان داد افراد مجردی که به تنهایی زندگی می کنند در مقایسه با دوستان متاهل خودشان، به احتمال بیشتری شب خودشان را به همراه دوستانشان در بیرون از خانه خواهند بود، به رستوران ها خواهند رفت و در کلاس هنر شرکت خواهند کرد.

علاوه بر این ممکن است قرار گرفتن در کنار سایر افراد هیچ تاثیری بر روی احساس تنهایی یا انزوا نداشته باشد.

برای مثال این امکان وجود دارد که یک پدر یا مادر جدید احساس کند ارتباطش با دنیای بیرون از بین رفته است و احساس منزوی بودن کند.

در حالیکه تنها بودن یک روش مناسبی برای شارژ کردن و بررسی کردن وضعیت خودتان می باشد، ولی احساس تنهایی یا انزوای بلند مدت می تواند خطرناک باشد.

تنهایی و سلامت ذهن و روان

همانطور که قابل پیشبینی می باشد، تنهایی با نرخ بالاتر افسردگی و اضطراب مرتبط است.

افسردگی و اضطراب عبارت از دو موردی می باشند که با انحطاط ساختاری هیپوکامپوس و کورتکس جلوی مغز ارتباط دارند.

بنابراین این شرایط نه تنها بر روی وضعیت روانی فرد تاثیر می گذارد، بلکه همچنین بر روی خود ذهن هم تاثیر می گذارد.

همچنین این امکان وجود دارد که تنهایی مزمن بر روی شناخت، توانایی تمرکز، حل مسئله و تصمیم گیری فرد تاثیر گذار باشد.

همچنین تحقیقات صورت گرفته نشان داده اند که تنهایی می تواند ترکیب شیمیایی مغز ما را تغییر دهد.

یک مطالعه صورت گرفته بر روی موش ها نشان داده است که تنهایی منجر به ایجاد یک عدم توازن عصبی – شیمیایی می شود که می تواند بر روی بادامه مغز و هیپوتالاموس تاثیر داشته باشد؛

هیپوتالاموس و بادامه مغز عبارت از بخش هایی از مغز می باشند که بر روی احساسات تاثیرگذار هستند.

هر چند که اکثر افراد در انزوای واقعی زندگی نمی کنند، ولی یافته های موجود نشان دهنده وجود داشتن یک ارتباطی مابین احساس انزوا و سلامت ذهنی و روانی می باشند.

تنهایی و سلامت فیزیکی

سلامتی فقط بر روی بهزیستی روانی و تفکر ما تاثیر نمی گذارد؛

بر اساس نتایج مربوط به یک مطالعه صورت گرفته در کلینیک کلیولند (Cleveland Clinic) تنهایی منجر به افزایش کورتیزول می شود که می تواند “عملکرد شناختی را معیوب کند، سیستم ایمنی را با خطر مواجه کند و ریسک بوجود آمدن مشکلات عروقی، التهاب و بیماری قلبی را افزایش دهد.”

مطالعات صورت گرفته به این نتیجه دست یافته اند که تنهایی همچنین می تواند یک تاثیر منفی بر روی کیفیت خواب داشته باشد، سطح کلسترول را بالا ببرد و ریسک دیابت نوع 2 را افزایش دهد.

تنهایی به چه نحوی بر روی ما تاثیر می گذارد؟

امیدوار بودن برای مقابله با تنهایی

در صورتیکه شما با احساس تنهایی مواجه باشید، یک سری مواردی وجود دارد که شما از طریق انجام دادن آن می توانید احساس در ارتباط بودن بیشتری داشته باشید.

نسبت به احساسات خودتان مطلع باشید.

در صورتیکه بیش از هر زمان دیگری احساس منزوی بودن بکنید، زودرنجی یا پرخاشگری بیشتری داشته باشید یا مصرف الکل یا مواد مخدر را شروع کرده باشید، در این صورت باید یک سری تغییرات ارادی را در سبک زندگی خودتان ایجاد کنید.

با دیگران ارتباط برقرار کنید. در صورتیکه دوستان یا خانواده تان علاقه ای به بودن در کنار شما نداشته باشند، شاید به این احساس دست پیدا کنید که با آنها ارتباط ندارید؛

همچنین این امکان وجود دارد که این شرایط در مورد شما مصداق نداشته باشد. افراد نزدیک شما در اغلب مواقع سرگرم کارهای روتین خودشان می باشند، ولی در صورتیکه یک زمان با کیفیتی را در کنار شما سپری کنند، خوشحال تر خواهند بود.

سعی کنید به همراه یک سری از دوستان خودتان ناهار یا قهوه بخورید و تاثیرات آن را بر روی احساسات خودتان مشاهده کنید.

خودتان را سرگرم کنید. سعی کنید در یک کلاس، یک باشگاه یا یک کار خیرخواهانه عضو شوید. بیرون آمدن عبارت از اولین قدمی می باشد که باید برای ایجاد ارتباطات جدید بردارید.

همچنین کمک کردن به سایر افراد یک روش مناسبی برای بهبود وضعیت روانی خودتان می باشد.

از برخی رسانه های اجتماعی جدا شوید. رسانه اجتماعی می تواند یک ابزار مناسبی برای در ارتباط بودن با سایر افراد باشد، ولی این مورد همچنین می تواند منجر به تحریک یک سری قیاس ها یا حسادت های ناسالمی شود.

سعی کنید به مدت چند روز یا چند هفته از این رسانه ها دور باشید تا تاثیر آن را بر روی بهبود وضعیت روانی خودتان مشاهده کنید.

برای دریافت درمان اقدام کنید. به دلیل اینکه تنهایی در اغلب مواقع با اضطراب یا افسردگی مرتبط است، درمان می تواند یک استراتژی مناسبی برای مقابله با مشکلات متعدد باشد.

درمانگران می توانند یک سری استراتژی های مقابله ای، آگاهی های هدفمند و ابزارهای مناسبی را در اختیار شما قرار دهند.

هر چند که احساس تنهایی در برخی مواقع می تواند منجر به ایجاد احساس ناامیدی شود، ولی کار مهمی که باید انجام دهید عبارت از غلبه بر این موارد می باشد.

در صورت تمایل می توانید با مشاوران سایت مشاورانه ارتباط برقرار کنید تا راهنمایی های مورد نیازتان را دریافت کنید.

6 فوریه 2020

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

به چه نحوی می توان یک زندگی شادتری داشت

آیا می خواهید یک فرد خوشحال تری باشید؟ آیا کسی هست که نخواهد زندگی شادتری داشته باشد؟

اضطراب، استرس و افسردگی عبارت از مواردی می باشند که هر ساله در مابین آمریکایی ها و سایر افراد موجود در سرتاسر جهان افزایش پیدا می کند و این پیام را می رساند که ما تنها افرادی نیستیم که این شرایط را تجربه می کنیم.

نکته امیدوار کننده ای که وجود دارد عبارت از این مورد می باشد که خوشحالی به صورت گسترده ای مورد مطالعه قرار گرفته است.

نتایج بدست آمده نشانگر این مورد می باشد که برخی از رفتارهای نسبتا ساده دارای یک سری تاثیرات قابل توجهی بر روی کیفیت زندگی ما و خوشحالی کلی ما هستند.

آیا برای ایجاد یک تغییر در سبک زندگی تان و درست کردن یک زندگی شادتر آماده هستید؟

در ادامه ما سه روش را برای افزایش خوشحالی معرفی خواهیم کرد که کارایی آنها از نظر علمی مورد تایید قرار گرفته است.

چالش موجود عبارت از انتخاب کردن از مابین این سه فعالیت می باشد (انتخاب کردن یک مورد، دو مورد یا تمامی سه مورد موجود).

بعد از آن باید فعالیت (یا فعالیت های) انتخابی خودتان را به مدت 20 روز و در هر روز به مدت 20 دقیقه انجام دهید.

بعد از پایان 20 روز می توانید تاثیرات این موارد را بر روی زندگی خودتان مشاهده کنید.

من قول می دهم که شرایط بهتری را تجربه خواهید کرد.

1. پیاده روی در طبیعت به مدت 20 دقیقه

حتی در صورتیکه تمایل زیادی به بیرون رفتن نداشته باشید، صرف کردن بخشی از زمان خودتان در بیرون از خانه می تواند یک سری فوایدی را برای شما به دنبال داشته باشد.

برای مثال درخت ها و جنگل ها عبارت از موارد منحصر به فردی می باشند که در صورت بیرون رفتن از خانه می توانید از آنها بهره مند شوید.

مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که گیاهان یک ماده شیمیایی به اسم فیتونسایدز (Phytoncides) منتشر می کنند که منجر به محافظت از گیاهان در برابر حشرات می شود.

ولی فیتونسایدز برای خود ما هم مفید می باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که فیتونسایدز یک تاثیر مثبتی بر روی گلبول های سفید خون دارد.

علاوه بر این بودن در طبیعت منجر به کاهش سطح کورتیزول، کاهش فشار خون و بهبود وضعیت روانی می شود.

هر چند که تحقیقات صورت گرفته در این زمینه تا بحال به نتایج قطعی دست پیدا نکرده اند، ولی یکی از مطالعات صورت گرفته نشان داده است که بعد از پیاده روی 90 دقیقه ای در طبیعت، فعالیت لایه جلویی مغزی کاهش پیدا کنید (این بخش از مغز با تفکرات منفی ارتباط دارد).

به چه نحوی می توان یک زندگی شادتری داشت

2. 20 دقیقه روزنامه نویسی

شاید شما این باور را داشته باشید که “اما من یک نویسنده نیستم!” من شرایط شما را درک می کند.

زیبایی مربوط به روزنامه نویسی عبارت از این مورد می باشد که فقط خود شما این نوشته را می بینید، بنابراین هیچ لزومی وجود ندارد که نگران رعایت کردن گرامر یا تفکرات پراکنده خودتان باشید.

به جای این کار باید از این فرصت به عنوان یک ابزاری برای تفکر کردن در مورد تجربیات روزمره خودتان استفاده کنید.

بهترین بخش از روز خودتان را انتخاب کنید و آن مورد را بنویسید.

حتی در صورتیکه بهترین بخش از روز شما عبارت از قهوه مربوط به صبحانه باشد و بعد از آن اتفاقات بدی در طول روز شما افتاده باشد، همین مورد را یادداشت کنید.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند افرادی که روزنامه نویسی سپاسگزاری را تمرین می کنند، اضطراب کمتر، وضعیت روانی بهتر، استرس کمتر و وضعیت سلامت قلبی بهتری را تجربه می کنند.

اجبار کردن خودتان برای پیدا کردن یک سری موارد خوب در طول روز به شما کمک خواهد کرد تا این کار به مرور برای شما آسان تر شود.

علاوه بر این، زمانیکه شما یک روز بدی را تجربه می کنید، خواندن یادداشت های مربوط به روزهای قبلی به شما کمک خواهد کرد تا وضعیت روحی بهتری پیدا کنید.

2. 20 صفحه از یک داستان را بخوانید

اکثر افراد این احساس را دارند که فرصت زمانی مناسبی برای مطالعه یک کتاب ندارند، ولی واقعیت این است که ما بیش از هر زمان دیگری مطالعه می کنیم (فقط کافی است که توئیت ها، تبلیغات، پیام ها و سایر موارد را در نظر بگیرید).

متاسفانه این نوع مطالعه منجر به کاهش فواید مربوط به مطالعه یک کتاب می شود.

مطالعات صورت گرفته نشان دهنده وجود داشتن یک ارتباط مابین مطالعه داستان و سطح بالاتر همدلی، شناخت اجتماعی بهتر و سودمند بودن می باشند

هر چند که ارزیابی کردن این ویژگی ها به راحتی امکان پذیر نمی باشد، ولی نتایج مربوط به مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که مطالعه یک داستان می تواند به ما کمک کند تا یک زندگی شادتر و عمیق تری داشته باشیم.

باید این نکته را به یاد داشته باشید که ادامه دادن به این موارد منجر به افزایش لذت شما از زندگی تان خواهد شد، چه در صورتیکه 20 صفحه را مطالعه کنید یا کل داستان را مطالعه کنید.

زمانیکه زندگی ما دارای فراز و نشیب های زیادی باشد، این امکان وجود دارد که سرگرمی های خودمان را فراموش کنیم، ولی سرگرمی ها عبارت از مواردی می باشند که ما را برای مقابله با چالش های پیش رو آماده می کنند.

در صورتیکه شما علاقمند به کسب اطلاعات بیشتر در زمینه خدمات مشاوره ای یا برنامه های آموزش ذهنی باشید، می توانید با مشاوران سایت مشاورانه ارتباط برقرار کنید و از آنها کمک بگیرید.

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران