خود هیپنوتیزمی : آموزش و تمرین

خود هیپنوتیزمی یک روش محبوب و رایجی از خود کمکی به سلامت روانی می باشد.

این مورد در اغلب مواقع با عناوینی همانند خود هیپنوتیزمی و (یا) تجسم خلاقانه، مدیتیشن یا مدیتیشن پویا مورد اشاره قرار می گیرد.

این مورد در اغلب مواقع با خود تلقینی اشتباه گرفته می شود؛ در واقع خود تلقینی یک حالتی از خود هیپنوتیزمی یا برنامه ریزی ذهنی می باشد.


این مقاله به منظور معرفی این بخش از تکنیک های قدرت ذهن تهیه شده است و هدف از آن ارائه یک سری راهنماهایی در مورد نحوه تجربه کردن و اجرا کردن روش خود هیپنوتیزمی برای خود شما می باشد.

به دلیل اینکه خود هیپنوتیزمی یک نوع هیپنوتیزمی می باشد که توسط خود شما صورت می گیرد، به منظور شناخت آن در مرحله اول باید یک شناختی در مورد هیپنوتیزم داشته باشید.

به همین منظور ما هیپنوتیزم مربوط به درمان یا هیپنوتیسم درمانی را بحث خواهیم کرد.


تکنیک های هیپنوتیزم درمانی


هیپنوتیزم درمانی در حالت مبنایی عبارت از تسکین یافتن فرآیندهای ذهنی دردناک یا مشکل زا با استفاده از تکنیک های ریلکسیشن درمانی می باشد.

تکنیک های هیپنوتیزم درمانی از طریق متمرکز شدن بر روی تفکرات خود شما و شل و ریلکس کردن بدنتان صورت می گیرد.


با استفاده از تکنیک های قدرت ذهنی، فشار خون شما، ضربان قلبتان و ریتم موج های مغزی کاهش می یابد.

در صورتیکه این کار به صورت درستی صورت بگیرد، شما یک خلسه و بیهوشی را تجربه خواهید کرد که همانند وضعیتی می باشد که در آن بدنتان شل می شود و ذهنتان در یک سطحی از هوشیاری قرار می گیرد که ریلکس و باز باشد.


هر چند که فرد قرار گرفته در حالت هیپنوتیزم هوشیاری کمتری را تجربه می کند، ولی سایر فرآیندهای ذهنی (شامل موارد مرتبط با ذهن نیمه هوشیار) بیشتر بر روی تغییرات مثبت متمرکز می شوند و نسبت به آنها پذیرا هستند.

به منظور انجام دادن هیپنوتیزم در اغلب مواقع از تصور، تلقین، NLP و سایر تکنیک های قدرت ذهنی استفاده می شود.


همین مراحل در خود هیپنوتیزمی هم صورت می گیرند.

همانطور که آندرئو سالتر (Andrew Salter) گفته است “سه تکنیک خود هیپنوتیزمی” وجود دارد، تفاوت مابین خود هیپنوتیزمی و موردی که در اغلب مواقع “هیپنوتیزم خواب آور” (به این معنا که توسط یک هیپنوتیزم درمانگر صورت می گیرد) نامیده می شود عبارت از این است که “خلسه توسط خود فرد بر روی خودش تلقین می شود و فقط خود فرد کنترل کاملی بر روی خلسه دارد.”


تکنیک های هیپنوتیزم برای تغییر


مرکز پزشکی دانشگاه ماری لند مراحل زیر را برای هیپنوتیزم درمانی بیان کرده است:


چارچوب بندی مجدد مشکل: در برخی مواقع افراد نمی توانند یک مشکل خاص را به یک صورت متفاوتی ببینند؛ هیپنوتیم به این افراد کمک می کند تا فرآیند تفکر خودشان را در مورد مسائل مختلف تغییر دهند.


ریلکسیشن بعد از جذب: هیپنوتیزم درمانی به معنای ریلکس شدن فیزیکی و ذهنی به صورت کامل و بعد از آن پذیرا بودن و مشغول شدن با کلمات، تصویرها یا ایده های مثبتی می باشد که هدف آنها تمرکز بر روی فرآیند درمان می باشد.


جدا شدن: این مرحله مربوط به جدا شدن از تفکرات منفی یا سایر ارتباطات منفی می باشد.


خود هیپنوتیزمی : آموزش و تمرین


پاسخ دادن: هر چند که این کار بیشتر مابین یک درمانگر و یک بیمار صورت می گیرد، ولی در خود هیپنوتیزمی و تجسم راهنمایی شده هم وجود دارد. این مرحله در مورد صریح بودن یا موافقت کردن با پیشنهاد های درمانگر یا صریح بودن و مشغول بودن با اهداف خود می باشد.


برگشت به آگاهی “نرمال”. این مرحله مشابه باز کردن پیچ ها می باشد و به منظور تسهیل فرآیند برگشت فرد به وضعیت ذهنی معمول انجام می شود.


تفکر کردن در مورد تجربه: معمولا بعد از صورت گرفتن خود هیپنوتیزمی یا هیپنوتیزم درمانی، مورد مهمی بعدی که باید صورت بگیرد عبارت از مطرح کردن و تامل کردن کردن در مورد این تجربه به صورت هوشیار تر می باشد.

این کار باعث خواهد شد که شما این روش درمانی را به صورت بهتری انجام دهید و این روش یک سری فوایدی برای زندگی روزمره شما داشته باشد.


آموزش و فرآیند خود هیپنوتیزمی


به منظور انجام دادن هیپنوتیزم، شما در مرحله اول باید نحوه وارد شدن به یک وضعیت خلسه مانند عمیق را یاد بگیرید. بعد از آن باید یک سری روش هایی را یاد بگیرید تا در این وضعیت مورد استفاده قرار دهید.


در صورتیکه شما برای اولین بار بخواهید این کار را انجام دهید، من توصیه می کنم که این کار را با آموزش خود هیپنوتیزمی شروع کنید (این آموزش می تواند به صورت آنلاین یا از طریق یک برنامه صوتی صورت بگیرد).


مطالب بیان شده در اینجا فقط یک خلاصه ای از فرآیند کمکی می باشد که من آن را انجام می دهم و این کار برای بهبود وضعیت روانی من مفید بوده است.

این روش از چند قرن پیش مورد استفاده قرار گرفته است و در حال حاضر هم به عنوان یک روش درمانی مورد پذیرش و استفاده قرار می گیرد.

در صورتیکه شما برای اولین بار بخواهید از این روش استفاده کنید، در مراحل اول سعی کنید از برنامه های راهنمایی شده استفاده کنید و بررسی کنید که کدام یک از روش ها برای شما مناسب می باشد.

منبع : کانون مشاوران ایران

فرار (رفتار اجتنابی)

رفتار اجتنابی یک نوع فعالیتی است که در حیوانات و انسان های قرار گرفته در معرض یک محرک یا خطر صورت می گیرد؛ در این حالت تمایل به واکنش دفاعی قوی تر از تمایل به حمله کردن می باشد.

در واقع به این معنا می باشد که یک مکانیسم عصبی منحصر به فرد درگیر شده در این فرآیند (همانند یک بخش خاصی از مغز که به نظر می رسد در نتیجه یک تحریک الکتریکی آسیب می بیند) در حد یک فرضیه باقی می ماند.

این موضوع کاملا مشخص می باشد که انواع مشابهی از رفتار اجتنابی می توانند به مکانیسم های روان شناختی متفاوتی منجر شوند.

هر چند که دو گانگی ها یا قطبیت های مختلفی از رفتار (همانند مثبت و منفی) وجود دارد، ولی زندگی روان کاوی یا غرایز مرگ و مفاهیم پذیرش و رد می توانند منطقی یا فلسفی باشند، هر چند که فاقد معنای مشخص روان شناختی هستند.

یک تعریف جایگزین برای رفتار اجتنابی از طریق توصیف یک سری الگوهایی تعریف می شود که عبارتند از: اجتناب فعال (گریختن)، اجتناب منفعل (بی حرکت ماندن در یک جا یا مخفی شدن) و الگوی انعکاس های حفاظتی که در واکنش وحشت زدگی مشاهده می شود.


برای مثال شواهد موجود به خوبی از این ایده حمایت می کنند که در مورد گربه ها، این الگو به صورت مجزا در مغز ایجاد می شود.

یک نوع فراری با استفاده از تحریک الکتریکی بخش های خاصی از مغز (بخش های هیپوتالامیک) ایجاد می شود که نشان دهنده نحوه حرکت مداوم گربه ها و بالا رفتن آنها می باشد.

تحریک سایر بخش ها (در تالاموس) یک نوع دیگری از حرکات مربوط به فرار را ایجاد می کند که منجر به قوز کردن حیوان، نگاه کردن به افراد، حرکت کردن، دزدکی حرکت کردن و در صورت امکان مخفی شدن حیوان می شود.

معمولا در مورد پرندگان و پستانداران، موقعیت های مغزی مربوط به فرار نوع اول در بخش های هیپوتالامیک و مزن سفالیک (hypothalamic and mesencephalic) صورت می گیرد.


واکنش های دفاعی مربوط به پستانداران شامل جمع گوش و قرار دادن آن در یک موقعیت ایمن (که معمولا گوششان را در مقابل یا پشت سرشان قرار می دهند) می باشد؛

برای مثال اسب در برخی مواقع گوش های خودش را به عقب می کشد.

میمون ها در حین قرار گرفتن در موقعیت خطرناک، گوش های خودشان را به صورت مداوم باز و بسته می کنند.

همچنین میمون ها در شرایط تهدید آمیز چشم های خودشان را می بندند و عضلات موجود در اطراف چشم منقبض می شوند.

در طول این رفلکس وحشت زدگی، نفس حبس می شود و گوشه های دهان به عقب بر می گردد تا دندان ها نشان داده شوند؛

این حالت هم به منظور آمادگی برای گاز زدن در حین دفاع و همچنین برای حرکت دادن زبان و سر به منظور دور انداختن هر ماده خطرناک و ناخوشایندی می باشد که ممکن است وارد دهان شده باشد.

اکثر پستانداران قبل از پریدن، بدن خودشان را خم می کنند؛

زمانیکه انسان دچار وحشت زدگی می شود، دست های خودش را به صورت محکم به سمت بیرون می آورد تا یک حمایت مناسبی را دریافت کند.

رفتار اجتنابی را می توان به عنوان عواملی در نظر گرفت که منجر به بروز این رفتار (برای مثال، محرک خاص) و کنترل کردن آن (برای مثال، هورمون ها) می شوند.


عوامل تاثیر گذار در رفتار اجتنابی


محرک خاص


سیگنال های صوتی و تصویری هشدار دهنده که برای گونه های مختلف پرندگان و پستانداران منحصر به فرد هستند، به طور موثر و خاص منجر به صورت گرفتن الگوهای اجتنابی می شوند.

در برخی از موارد، یادگیری هم جزء یکی از عوامل تاثیرگذار می باشد؛

بنابراین اعضای یک کلنی پرندگان یاد می گیرند که به صداهای هشدار دهنده تمامی گونه های موجود در کلنی جواب بدهند.

در مابین جوجه اردک ها، یک مدل تصویری از فرار کردن و مخفی کردن می تواند به یک مدل خودکار تبدیل شود.

زمانی که یک شاهین در بالای سر اردک ها و در یک مسیر می چرخد، به صورت یک شاهین گردن کوتاه و دم دراز به نظر می رسند و اردک ها از آنها فرار می کنند؛

ولی زمانیکه شاهین مسیر پرواز خودش را تغییر می دهد، به صورت یک غاز بی خطر و گردن دراز به نظر می رسد و اردک ها احساس آرامش می کنند (هیچ نوع خطری را احساس نمی کنند).

با این وجود، این مدل فقط در زمانی برای انتخاب دو نوع رفتار مناسب می باشد که اردک ها به فرار از غازها عادت کرده باشند نه فرار از شاهین.

فرار (رفتار اجتنابی)


عوامل درونی هم در انجام دادن چنین واکنش هایی نقش مهمی دارند (که به عنوان غریزه شناخته می شوند).

برای مثال جوجه های اهلی در واکنش به یک صدای هشدار بلند از گونه های خودشان، قوز می کنند و در یک جایی ثابت می شوند.

اکثر پرندگانی که عادت به نشستن دارند (همانند گنجشک ها)، زمانی که در نتیجه دیدن جغد تحریک می شوند، در یک جا جمع می شوند.

چشم های جغد اهمیت زیادی در این واکنش دفاعی گنجشگ ها دارد؛ زمانی که پرندگان زیادی در نزدیکی چشم جغد قرار می گیرند، جغد آنها را به عنوان یک انسان در نظر می گیرد و از آنها دور می شود.

چنین موضوعی در مورد انسان ها هم مصداق دارد؛ بررسی های صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که انسان ها در حین دیدن مارها به صورت قابل توجهی (و شاید به صورت غریزی) دچار اضطراب می شوند (شاید تصور یک شئی بدون پا یک محرک کلیدی باشد).

همچنین واکنش انسان به عنکبوت ها و هزار پاهای دارای پاهای برجسته هم یک واکنش شدیدی است.

حداقل در مورد واکنش به مارها، با وجود اینکه نظریه فرودین توضیح می دهد که آنها ارگان های جنسی مردانه را نشان می دهند، ولی رفتار انسان می تواند با رفتار جغدی مقایسه شود که در میان گنجشک های زیادی قرار گرفته است.


سیگنال های شیمیایی خاص می توانند منجر به القای رفتار اجتنابی شوند؛ برخی از این سیگنال ها توسط ماهی کپول و بچه های قورباغه و در حین آسیب دیدن پوستشان انتشار می یابد (معمولا به هم نوع های خودشان نشان می دهند که با یک خطری مواجه هستند).

تعداد زیادی از مورچه ها ماده هشدار دهنده فرار (ترپنterpenes ) را تولید می کنند که مقدار کمی از آن جذب سایر مورچه ها می شود؛

تراکم شدید این ماده منجر به صورت گرفتن تحرک سریع، حالت دفاعی و در برخی مواقع فرار می شود.

برخی از واکنش های اجتنابی ثابت عبارت از واکنش هایی هستند که توسط یک محرک کاملا خاصی تحریک می شوند؛

برای مثال، شنای سریع صدف ها که منجر به ایجاد صدای ناگهانی در پوسته آنها می شود، از طریق شیره ستاره دریایی تحریک می شود.

در مورد حلزون آب شیرین (Physa) حرکت سریع پوسته از طریق تماس برقرار کردن با انگل تحریک می شود که یک واکنش خاصی در برابر شکار کننده ها می باشد.


درد، وحشت زدگی و تازگی


محرک دردناک یکی از اصلی ترین محرک هایی می باشد که منجر به اجتناب و فرار می شود.

در مابین پستاندارن (از جمله انسان)، اکثر این واکنش ها ذاتی و غریزی می باشند که برای مثال می توان به واکنش عقب کشیدن دست در حین برخورد کردن به یک چیز داغ اشاره کرد.


به منظور اینکه یک محرک به عنوان یک وحشت زدگی جدید دسته بندی شود، این محرک باید با محرک قبلی مقایسه شود.

واکنش های انسانی (بازتاب سوگیری) به یک محرک وحشت زا یا جذاب می تواند از طریق ارائه یک سری رنگ ها یا صداهای تکراری مورد مطالعه قرار بگیرد؛

بازتاب سوگیری در زمانی صورت می گیرد که یک سری تغییراتی در سلسله مراتب و زنجیره های معمول (همانند صداهای بلندتر یا کوتاه تر) صورت بگیرد.

برخی از شواهد موجود نشانگر این موضوع هستند که هیپوکامپوس (به عنوان یک ساختار مغزی) در تجربه شدن یک مورد جدید توسط انسان نقش دارد.

جدا کردن هیپوکامپوس در اکثر حیوانات و با استفاده از عمل جراحی باعث شده است که واکنش های اجتنابی به اشیاء ناشناس یک واکنش مداوم تری باشد؛

یک جراحی صورت گرفته در هیپوکامپوس طوطی کوچک (مرغ عشق) منجر به افزایش تداوم صدای این حیوان می شود و باعث می شود که حیوانات هم نوع زیادی در کنارش جمع شوند.

احتمالا هیپوکامپوس در ایجاد تجربه از هر نوع محرک جدید نقش دارد و زمانی که چنین تجربه ای صورت می گیرد، این محرک یک محرک تازه و نو نخواهد بود.

جدا کردن سایر ساختارهای مغزی (بادامه مغز) منجر به واکنش اجتناب از اشیاء ناشناس (برای مثال در مورد مرغ های عشق) می شود و همچنین احتمال صورت گرفتن فرار و واکنش های دفاعی را کاهش می دهد.

نویسنده: Richard J. Andrew
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

اثر بارنوم

اثر بارنوم که همچنین در روان شناسی به عنوان اثر فورر (Forer Effect) شناخته می شود، یک پدیده شناخته شده ای می باشد و در زمانی اتفاق می افتد که افراد باور داشته باشند توصیفات شخصی (در مقایسه با سایر افراد) به طور ویژه در مورد آنها صورت می گیرد؛

این باور بر خلاف این واقعیت می باشد که این توصیف در مورد هر فردی صورت می گیرد.

کلمه اثر به این معنا می باشد که افراد گمراه می شوند، چرا که آنها فکر می کنند اطلاعات فقط مربوط به آنها می باشد؛

این در حالی است که اطلاعات بیان شده عمومی می باشند و مختص یک فرد خاصی نیستند.

اثر بارنوم از یک عبارتی گرفته شده است که در اغلب مواقع (شاید به صورت اشتباه) به تبلغات مشهور P. T. Barnum نسبت داده می شود؛

این عبارت بیان می دارد که در هر دقیه یک طفلی به دنیا می آید. روان شناسان، جادوگران، طالع نماها، کف بین ها و ساحران در حین فریب مردم از اثر بارنوم استفاده می کنند؛

در واقع آنها وانمود می کنند که توصیفشان از یک فرد کاملا خاص و منحصر به فرد است و نمی تواند در مورد سایر افراد مصداق داشته باشد.

اثر بارنوم به دو صورت در روان شناسی مورد مطالعه یا استفاده قرار می گیرد.

هدف از یکی از این روش ها عبارت از ایجاد یک فیدبکی برای مشارکت کنندگان در آزمایش های روان شناختی می باشد؛ این افراد باور پیدا می کنند که این آزمایش به طور خاص برای آنها ایجاد شده است.

زمانیکه مشارکت کنندگان یک مقیاس هوشی یا شخصیتی را کامل کنند، در برخی مواقع آزمایش گیرنده آن را ارزشیابی می کند و یک امتیاز واقعی به شرکت کنندگان می دهد.

با این وجود، آزمایش گیرنده در برخی مواقع یک سری فیدبک های اشتباه و عمومی را به مشارکت کنندگان ارائه می دهد تا یک احساس نادرستی را در آنها ایجاد کند (برای مثال این برداشت و عقیده را در مشارکت کنندگان ایجاد می کند که آنها به طور استثنائی افراد خوبی هستند).

دلیل مربوط به اینکه این فیدبک تاثیرگذار می باشد و به عنوان یک توصیف کننده منحصر به فرد از یک فرد در نظر گرفته می شود، عبارت از این است که در واقعیت اطلاعات بیان شده عمومی می باشند و می توانند در مورد هر فردی مصداق داشته باشند.

اثر بارنوم

یک روش دیگری که برای مطالعه اثر بارنوم مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت از مطالعه با استفاده از کامپیوترهایی می باشد که یک فیدبک شخصیتی (درستی) را به مشارکت کنندگان ارائه می دهند.

در مورد دسته بندی های شخصیتی با استفاده از کامپیوترها این انتقاد صورت گرفته است که این دسته بندی ها عمومی می باشند و به راحتی مورد پذیرش قرار می گیرند.

برخی از محققان یک سری آزمایش هایی را انجام داده اند تا بررسی کنند که آیا افراد مختلف فیدبک های درست واقعی را دقیق تر از فیدبک های مبهم در نظر می گیرند یا نه.

نتایج مربوط به این مطالعات نشانگر این موضوع بود که افراد توصیفات واقعا درست را دقیق تر از فیدبک های مبهم در نظر می گیرند، ولی تفاوت قابل ملموسی مابین آنها وجود ندارد.

اثر بارنوم بیشتر در مورد جملات مثبت مصداق دارد. زمانیکه توصیفات منفی بیان می شود (برای مثال در صورتیکه شما به عنوان یک فردی توصیف شوید که در صورتیکه سایر افراد یک سری کارهایی را انجام دهند که شما دوست نداشته باشید، به فکر آسیب زدن به آنها خواهید بود)، افراد تمایل کمتری برای پذیرش آن نشان می دهند.

بنابراین اثر بارنوم بیشتر شامل جملات مثبت می باشد. توجه داشته باشید که اثرات مربوط به عبارت های منفی از طریق عبارات مثبت بیان شده در آخر جملات خنثی می شوند.. برخی از این جملات مثبت عبارتند از:

شما برای به دست آوردن افرادی تمایل دارید که شما را می پذیرند و دوستتان دارند.

در برخی مواقع شما بیش از حد بر روی پروژه هایی کار می کنید که هیچ نوع کارایی ندارند.

شما تغییر را ترجیح می دهید و دوست ندارید در مورد کارهایی که انجام می دهید، محدودیت خاصی داشته باشید.

شما یک متفکر مستقلی هستید که به خاطر انجام دادن کارها به صورت متفاوت از سایر افراد، به خودش افتخار می کند.

در برخی مواقع شما می توانید صدای خودتان را بلند کنید، عصبی شوید و یک فرد مقتدری باشید، ولی در سایر مواقع می توانید ساکت، خجالتی و محافظه کار باشید.

شما می توانید نسبت به خودتان خشن و منتقد باشید.

هر چند که شما یک سری ضعف هایی دارید، ولی برای غلبه بر روی آنها سخت تلاش می کنید و روز به روز به یک فرد بهتری تبدیل می شوید.

نویسنده: Kathleen D. Vohs

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

روان شناسی پول: نکاتی که شما باید در مورد نحوه ایجاد یک زندگی مالی (نسبتا) مناسب بدانید

روان شناسی پول: نکاتی که شما باید در مورد نحوه ایجاد یک زندگی مالی (نسبتا) مناسب بدانید

(نکاتی در مورد نحوه انجام دادن انتخاب های مهم در تجارت)

هیچ شخصی در مورد مسائل مالی دارای عقلانیت کاملی نمی باشد.

ما هیچ وقت یک بودجه بندی مناسبی را ایجاد نمی کنیم یا بعد از دریافت حقوقمان هیچ مقداری از آن را ذخیره نمی کنیم، هر چند که می دانیم این روش بهترین روش ممکن می باشد.

ما نسبت به نیاز خودمان در مورد داشتن یک برنامه مالی مطلع می باشیم ولی به یک بهانه ای این کار را انجام نمی دهیم؛ در هر صورت این کار هیچ وقت صورت نمی گیرد.

ما در اکثر موارد هیچ ترسی نسبت به وضعیت مالی مان نداریم و با وفور منابع مالی مواجه هستیم، یا اینکه در مواقع محدودی با مشکل مواجه می شویم.

در اغلب مواقع رفتارهای مالی ما خجالت آور می باشند.

در نظر گرفتن روان شناسی پول به عنوان یک موردی که شما با آن یک رابطه پیچیده ای دارید، اهمیت زیادی دارد.

پول شما (و در حالت گسترده تر، وضعیت مالی شخصی شما) یک ذات و هویت تثبیت شده نمی باشد بلکه یک مجموعه پیچیده از مراحل، چالش ها و فرصت های مهمی می باشد که در اطراف شما وجود دارند، با آنها برخورد می کنید و نسبت به آنها احساس دارید.

تصمیمات شما در مورد پول بر روی وضعیت مالی شما تاثیر می گذارند و این تاثیرات در نهایت به صورت متقابل، بر روی احساسات و رفتارهای آینده شما تاثیر می گذارند.

این رابطه یک نوع رابطه ای می باشد که در طول زندگی رشد پیدا می کند.

نکات مهم در مورد روان شناسی پول

  • عواطف نقش مهمی دارند
  • اضطراب و اجتناب یک چرخه نامناسبی را ایجاد می کند
  • از نظر روان شناختی، شما نمی توانید به صورت کامل از خانواده و گذشته خودتان فرار کنید.

عواطف و پول

مهمترین عواطف مربوط به پول عبارت از ترس، خجالت، گناه و حسادت می باشند.

یک مورد مهمی که در این زمینه وجود دارد، عبارت از صرف کردن یک سری تلاش هایی به منظور مطلع شدن نسبت به عواطفی می باشد که به پول شما مرتبط است.

چرا که بدون مطلع شدن نسبت به این موراد، شما یک سری تفکرات غیر عقلایی و واکنش های نامناسبی خواهید داشت.

از چه چیزی باید ترسید؟ احتمالات موجود در این زمینه، به تعداد افراد درگیر با این مسئله متغیر می باشند.

ولی ترس های رایج شامل ترسیدن در مورد نداشتن پول کافی، ترس داشتن در مورد احمق به نظر رسیدن، ترس داشتن از حسادت تحریک کننده و ترس داشتن از افشاء شدن یا تحقیر شدن می باشند.

گناه و خجالت عواطف مشابهی نیستند.

گناه عبارت از داشتن یک احساس بد به دلیل یک تاثیری بدی است که شما بر روی افراد دیگری داشته اید، در حالی که احساس خجالت زمانی ایجاد می شود که شما سرتان را پایین می اندازید یا نمی توانید انتظارات یا نیازهای موجود را تامین کنید.

ممکن است که شما به دلیل اینکه پول زیادی نسبت به دوستانتان دارید، یا هیچ نوع کار خیری انجام نداده اید و یا اینکه خیلی راحت پول به دست می آورید، احساس گناه بکنید.

روان شناسی پول

خجالت کشیدن یکی از رایج ترین و قوی ترین عواطف مرتبط با پول و وضعیت مالی می باشد.

این مورد یکی از اصلی ترین عواملی است که باعث می شود افراد از انجام دادن کارهایی صرف نظر کنند که نسبت به اهمیت انجام دادن آنها مطلع می باشند.

اجتناب کردن از موردی که شما در حین قرار گرفتن در مقابل آن احساس خجالت می کنید، یک مورد کاملا طبیعی است.

یک سری احساسات خجالت آوری که در مورد پول وجود دارند، عبارتند از:

  • من پول کافی ندارم
  • من هیچ وقت در مورد مسال مالی فکر نکرده ام.
  • من از کارهایی که باید در مورد مسائل مالی انجام می دادم، اجتناب کرده ام (ایجاد یک ایمنی، برنامه ریزی برای بازنشتگی، بودجه بندی معقول)
  • من نسبت به همه این موارد بی توجه هستم.
  • من بیش از حد خرج می کنم.
  • زمانی که ناراحت هستم، به خرید می روم.

خجالت کشیدن بر روی حالت اجتناب تاثیر می گذارد و در نهایت یک چرخه نامناسبی را ایجاد می کند.

زمانی که شما به صورت قابل توجهی احساس خجالت داشته باشید، به صورت طبیعی تمایل خواهید داشت تا از مواجهه با مواردی که منجر به ایجاد احساس ناراحتی در شما می شوند، اجتناب کنید.

این اجتناب منجر به ایجاد احساس خجالت بیشتر و در نهایت اجتناب بیشتر می شود.

مورد دیگری که شما نسبت به آن مطلع می باشید، عبارت از این است که از موعد مربوط به مالیات شما گذشته است و الان شش سال است که شما (برای حل مسائل مالی) می خواهید یک جلسه مشاوره با یک برنامه ریز مالی داشته باشید، ولی تا به حال هیچ کاری را انجام نداده اید.

افرادی که از انجام دادن موارد مالی ضروری طفره می روند، برچسب طفره رو به خودشان می زنند و فرض می کنند که تنبل یا بی نظم هستند.

این روش تحقیر آمیز، قضاوت کننده و نامفید می باشد. عوامل روان شناختی مربوط به اجتناب عبارت از مواردی هستند که ما آنها را طفره روی می نامیم.

زمانی که ما با موارد اضطراب آور یا ناراحت کننده مواجه می شویم، تمایل شدیدی نسبت به انجام دادن کارهای اجتنابی پیدا می کنیم.

ترفندی که در این شرایط می توان به کار گرفت، عبارت از اجتناب کردن از کارها برای کاهش اضطراب در یک دوره کوتاه مدت می باشد.

این روش تاثیر گذار می باشد و شما تمایل پیدا خواهید کرد تا یک بار دیگر این کار را در همان شرایط انجام دهید.

در این شرایط شما یک دید مناسبی نسبت به شرایط موجود پیدا می کنید.

شما سعی می کنید که یک دیدگاه مناسبی نسبت به موقعیت مالی تان پیدا کنید و یک برنامه مالی واقع بینانه ایجاد کنید.

ولی صرفا فکر کردن در مورد مسائل موجود، منجر به افزایش اضطراب شما می شود، چرا که نسبت به عدم توانایی تان در مورد مواجه با واقعیت ترس خواهید داشت؛

برای مثال شما برای تامین هزینه آموزش فرزندانتان، هیچ نوع پس اندازی ندارید.

اضطراب ایجاد شده منجر به صورت گرفتن رفتار اجتنابی می شود.

در نتیجه این کار را به تعویق می اندازید و توجه خودتان را نسبت به این مسئله منحرف می کنید.

در این لحظه میزان اضطراب شما به صورت قابل توجهی کاهش پیدا می کند و شما تشویق می شوید که از این موقعیت اجتناب کنید.

این چرخه بارها و بارها تکرار می شود.

ولی هر کاهش فوری صورت گرفته در اضطراب، شما را به صورت کامل به سطح اضطراب مبنایی قبلی بر نمی گرداند (بلکه در مقایسه با حالت مبنایی، به یک سطح اضطراب بالاتر بر می گرداند).

همچنین در طول زمان، سطح اضطراب شما به صورت مکرر افزایش پیدا می کند.

این الگو را با الگوی مواجهه با یک کار وحشت زا مقایسه کنید.

زمانی که شما با واقعیات مواجه می شوید، میزان اضطراب شما به مرور افزایش پیدا می کند.

با این وجود، در صورتی که شما همچنان با این شرایط مواجه باشید (از آن کار اجتناب نکنید)، سطح اضطراب شما به صورت یکنواخت کاهش می یابد.

به منظور اینکه بتوانید به کاهش اضطراب در یک دوره بلند مدت دست پیدا کنید، باید بتوانید افزایش کوتاه مدت اضطراب (در نتیجه برخورد اول با شرایط وحشت زا) را تحمل کنید.

در نهایت، نکته ای که همواره باید به یاد داشته باشید عبارت از این مورد می باشد که واقعیت همواره دوست شما است.

سایر عواطفی که بر روی پول تاثیر دارند شامل حسادت، طمع، هیجان بیش از حد و یک پدیده روان شناختی اجتماعی می باشد که به عنوان “پریدن به روی ارابه[1]” شناخته می شود.

سلامت روانی و بیماری روانی

از هر سه فرد آمریکایی، یک نفر مشکلات سلامت روانی زیر را در طول زندگیش تجربه می کند: اختلال مصرف الکل، افسرگی عمده، اختلال دو قطبی یا ADHD یا ADD. هر یک از این بیماری ها می توانند تاثیر قابل توجهی بر روی وضعیت مالی فرد داشته باشند.

مصرف بیش از حد الکل و سایر مواد منجر به تشخیص ضعیف، بی توجهی نسبت به مسائل مالی، به خطر انداختن خود و مخفی کاری می شود.

افسردگی می تواند باعث شود که کارکنان از انجام دادن کارشان طفره روند یا حتی توانایی انجام دادن وظایفشان را نداشته باشند.

افراد افسرده در اغلب مواقع نمی توانند مسولیت های مالی را بر عهده بگیرند، چرا که آنها انرژی یا انگیزه کافی را برای انجام دادن این کار ندارند.

افراد دارای اختلال دو قطبی، افراد غیر قابل اعتمادی هستند.

تخمین زده شده است که در حال حاضر 2.4% از جمعیت آمریکا دارای این اختلال ژنتیکی هستند.

همچنین این احتمال وجود دارد که یک سری موارد کمتر از حد یا کاملا ملایم از این اختلال وجود داشته باشند که هیچ وقت تشخیص داده نشده اند.

افراد دارای ژن های اختلال دو قطبی ملایم می توانند وضعیت های “جنون خفیف” قابل شناسایی را تجربه کنند که در این وضعیت انرژی آنها افزایش می یابد، کمتر می توانند از بروز احساساتشان اجتناب کنند و یک سری برنامه های تهییج کننده خواهند داشت؛

این افراد در این شرایط بیش از حد تحریک می شوند و مخارجشان به صورت قابل توجهی افزایش می یابد.

اکثر افراد خلاق و موفق دارای این وضعیت ذهنی هستند.

ایده های مناسبی که برای این شرایط توصیه می شوند عبارت از اجتناب کردن از سفر به Costco، ماندن در خانه با یک تلویزیون و تردمیل جدید و همچنین خوردن آناناس و ایبوپروفین می باشند.

افراد بزرگسالی که دارای اختلال کمبود توجه (ADD یا ADHD) هستند، معمولا به درستی تشخیص داده نمی شوند.

عنوان استفاده شده برای این افراد نامناسب می باشد. این افراد دارای کمبود توجه نیستند، بلکه در اغلب مواقع می توانند بر روی چند مورد متمرکز شوند یا توجه عمیقی داشته باشند.

ولی این شرایط فقط در رابطه با کارهایی مصداق دارد که این افراد نسبت به آن علاقمند هستند.

آنها می توانند مشخص کنند که چه چیزی خسته کننده یا عادی می باشد.

جزئیات و کارهای تکراری به راحتی مورد بی توجهی قرار می گیرند (قرض ها فراموش شده و انباشت می شوند، نامه ها باز نشده باقی می مانند).

بهترین روش در مورد این افراد، انجام دادن وظایف مالی به صورت روزمره می باشد.

ولی ممکن است که آنها در برنامه ریزی های بزرگ مقیاس عملکرد فوق العاده ای داشته باشند.

تاثیرات خانواده و دوران کودکی هیچ وقت از بین نمی روند

هر خانواده ای روان شناسی مخصوص خودش را در مورد پول دارد.

مواردی که می توان در مورد آنها صحبت کرد، افرادی که باید تحت کنترل قرار داشته باشند، مسولیت هایی مالی که برای هر جنسیت مشخص می شود، میزان مهم بودن یا مهم نبودن پول.

علاوه بر این، یک سری داستان هایی در مورد روان شناسی پول وجود دارد که بخشی از هویت یک خانواده می باشد.

شاید یک پدر بزرگ دارای طرح های کارآفرینی زنجیره ای، کل دارایی خانواده را در نتیجه شکست خوردن طرح هایش از دست بدهد و یک محافظه کاری اقتصادی بیش از حدی را در نسل های بعدی ایجاد کند.

یا والدین با استعداد (از طریق تصمیمات مالی مناسب) بتوانند سرنوشت مناسبی را برای خودشان و نسل بعدیشان ایجاد کنند.

شاید شما به دلیل انتخاب های اشتباه صورت گرفته توسط نسل قبلی تان یک سری فشارهای مالی را در زندگی تان متحمل شوید.

یا برای مقابله با ذهنیت خانواده در مورد پول، یک سری فشارهای درونی را تجربه کنید.

در صورتی که شما اولین فرد در خانواده باشید که به موفقیت مالی مناسبی دست یافته اید، ممکن است بخواهید که از سایر اعضای خانواده هم حمایت کنید و نسبت به نیازهای مالی خودتان بی توجه باشید.

نحوه کنترل کردن هیجانات پولی

هیجان همواره یک مورد بدی نمی باشد.

هیجان مشخص می کند که شما نسبت به چه چیزی علاقمند هستند و چه چیزی به صورت واقعی برای شما اهمیت دارد.

این شرایط باعث می شود که شما احساس سرزنده بودن داشته باشید. اضطراب هم یک مورد بدی نمی باشد.

سطح اضطراب خفیف تا ملایم، یک مورد تهییج کننده ای می باشد.

روان شناسی پول

برای کنترل کردن مواردی که باید با آنها مواجه شوید، این احساسات را کنترل کنید تا بتوانید به یک احساس مناسبی دست پیدا کنید.

نکته کلیدی که در این بحث وجود دارد، عبارت از خودآگاهی می باشد.

بیشتر عواطف ما به صورت ناخودآگاه صورت می گیرند.

ولی در صورتی که شما نسبت به هدفی که دارید، مطلع باشد و یک طرح اولیه در مورد عواطف و داستان های خانوادگی داشته باشید که بر روی روابط شخصی شما با پول تاثیر می گذارند، کنترل کردن این عواطف برای شما یک کار سختی نخواهد بود.

منبع: کانون مشاوران ایران


[1] Jumping on bandwagon

روان شناسی بیولوژیکی

روان شناسان بیولوژیکی به اندازه گیری متغیرهای بیولوژیکی، روان شناختی یا ژنتیکی  و ایجاد یک رابطه مابین آنها و متغیرهای روان شناختی یا رفتاری علاقمند هستند.

به دلیل اینکه تمامی رفتارها تحت کنترل سیستم عصبی مرکزی قرار دارد، روان شناسان به منظور شناخت پیدا کردن از رفتار باید یک شناخت مناسبی را از عملکردهای مغز داشته باشند.

اصلی ترین حوزه هایی که باید مورد بررسی قرار بگیرند عبارت از احساس و درک، رفتار انگیزشی (همانند گرسنگی، تشنگی و رابطه جنسی)، کنترل حرکت، یادگیری و حافظه، خواب و ریتم های بیولوژیکی و احساسات می باشند.

به دلیل اینکه مهارت های فنی منجر به صورت گرفتن پیشرفت هایی در روش های تحقیقاتی شده است، موضوعات پیشرفته ای همانند زبان، منطق، تصمیم گیری و خودآگاهی هم در حال حاضر تحت مطالعه قرار می گیرند.

روان شناسی بیولوژیکی ریشه در مطالعات روان شناختی ساختار گرا و کارکردگرا دارد و همانند تمامی دیدگاه های عمده یک دیدگاه رایجی می باشد.

در ادامه سابقه و توسعه مربوط به کارکردگرایی و ساختارگرایی را بررسی خواهیم کرد.

همچنین جنبه های نظری و روش شناختی مربوط به دو رهیافت موجود در دیدگاه بیولوژیکی بیان خواهد شد.

روان شناسان کارکردگرا و ساختارگرای اولیه معتقد بودند که مطالعه تفکرات هوشیارانه نقش مهمی در شناخت مغز دارد.

رهیافت آنها در مورد مطالعه ذهن مبتنی بر مشاهدات سیستماتیک و قاطع بود که مبنای آزمایشات روان شناختی مدرن می باشند.

در نتیجه این مطالعات، ونت و تیچنر (Wundt and Titchener) موضوعاتی از قبیل گستره توجه، زمان واکنش، تجسم، عواطف و درک زمان را مطرح کردند که امروزه هم مطالعاتی بر روی آنها صورت می گیرد.

روش اصلی ونت برای تحقیق عبارت از درون نگری بود که شامل آموزش دادن به افراد برای تمرکز کردن و گزارش دادن تجربیات آگاهانه خودشان در حین واکنش نشان دادن به محرک می باشد.

این روش همچنان در تحقیقات مدرن به کار گرفته می شود؛ با این وجود، اکثر دانشمندان استفاده از درون گرایی را به دلیل نبود رهیافت تجربی و عینیت مورد انتقاد قرار داده اند.

همچنین ساختارگرایی هم به دلیل اینکه بخش اصلی آن (تجربه هوشیارانه) نمی تواند از طریق آزمایش های کنترل شده مطالعه شود، مورد انتقاد قرار گرفته است.

متکی بودن ساختار گرایی به درون نگری (بر خلاف راهنماهای سخت گیرانه تیچنر) و قابل اطمینان نبودن و نداشتن پایایی از جمله انتقاداتی بوده است که منتقدان در مورد این رهیافت بیان کرده اند.

منتقدان بیان کرده بودند که خود تحلیلی امکان پذیر نیست و درون نگری با توجه به موضوع تحت بررسی می تواند به نتایج متفاوتی منجر شود.

همچنین یک سری انتقادهایی در مورد احتمال بازنگری یا خاطره از احساسات به جای خود احساسات بیان شده است.

امروزه محققان معتقد هستند که روش های درون نگرانه یک ابزار مهمی برای شناخت تجربیات و زمینه های خاصی هستند.

دو نفر از محققان مینه سوتا (Jones & Schiid, 2000)، از خودنژادنگاری (یک رهیافت داستان سرایانه برای تحلیل درون نگری (Ellis, 1999) برای مطالعه تجربه پدیدار شناختی دنیای زندان و انطباق ها و تبدیل های بعدی استفاده کردند.

جونز (که محکوم به یک سال حبس در زندان دارای امنیت حداکثری شده بود) در مطالعات خودش بر روی تاثیرات روان شناختی این تجربه، از تجربه شخصی خودش استفاده کرد.

از ساختار گرایی تا کارکرد گرایی

بعد از مواجه شدن ساختار گرایی با چالش های ایجاد شده در نتیجه بررسی دقیق علمی، طرفداران این رهیافت یک سری روش های جدیدی را برای مطالعه ذهن مطرح کردند.

یکی از روش های جایگزین مهم عبارت از کارکردگرایی بود؛ این روش در اواخر قرن نوزدهم و توسط ویلیام جیمز (William James) مطرح شد و در کتاب دو جلدی وی به اصول روان شناسی (1890) مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

کارکردگاریی که بر مبنای دیدگاه ساختارگرایی ایجاد شد، در مراحل اول بر روی عملکردهای ذهن و در مراحل بعدی بر روی رفتارگرایی متمرکز بود.

کارکردگرایی زندگی ذهنی و رفتارها را بر اساس انطباق فعال با محیط فرد بررسی می کند.

همچنین این رهیافت یک مبنای عمومی را برای رشد نظریات روان شناختی (همانند روان شناسی کاربردی) ایجاد کرد که از طریق آزمایشات کنترل شده قابل آزمون نمی باشند.

رهیافت کارکردگرایانه ویلیام جیمز نسبت به روان شناسی کمتر به ترکیب ذهن مربوط می شد و بیشتر به روش هایی مربوط می شد که ذهن از طریق آنها با موقعیت ها و محیط های در حال تغییر انطباق پیدا می کند.

در کارکرد گرایی، ذهن این باور را پیدا می کند که برای داشتن توانایی بقاء بهتر، باید از طریق پردازنده اطلاعات تکمیل شود. در پردازش اطلاعات، ذهن کارهایی مشابه با کارهای کامپیوتر را انجام می دهد.

کارکردگراها یک بار دیگر بر روی تجربه آگاهانه تاکید کردند. روان شناسی بیولوژیکی همچنین به عنوان یک کاهش گری در نظر گرفته می شود.

در نظریه کاهش گری، موارد ساده عبارت از منابع موارد پیچیده می باشند. به بیان دیگر، به منظور توضیح دادن یک پدیده پیچیده (همانند رفتار انسانی) باید مولفه های آن را کاهش داد.

در نقطه مقابل نظریه هالیست (holist) قرار دارد که بیان می دارد یک کل چیزی فراتر از جمع بخش های تشکیل دهنده آن می باشد.

تفسیر یک رفتار در ساده ترین سطح می تواند به عنوان کاهش گری در نظر گرفته شود.

رهیافت های آزمایشگاهی و کتابخانه ای در حوزه های مختلف روان شناسی (برای مثال در رفتار گرایی، بیولوژیکی و شناختی) یک دیدگاه کاهش گری می باشد.

این رهیافت باید یک رفتار پیچیده را به یک مجموعه ساده از متغیرهایی تبدیل کند تا امکان شناسایی علت و تاثیر را فراهم کند (برای مثال، رهیافت بیولوژیکی بیان می دارد که مشکلات روان شناختی می توانند به عنوان یک بیماری در نظر گرفته شوند و به همین دلیل از طریق داروها قابل درمان هستند).

مغز و عملکردهای آن مورد توجه روان شناسان بیولوژیکی بوده است و روان شناسان امروزی هم به مطالعه آن علاقمند هستند.

روان شناسان شناختی در حین بحث در مورد رابطه مابین تاثیر، عاطفه و محیط یا اتفاقات و نتیجه آنها در ادراک خاص از نظریات کارکردگراها استفاده می کنند.

روان شناسی بیولوژیکی

روان شناسان بیولوژیک ذهن انسان را بر حسب بخش های خاص یا سیستم ها و روابط پیچیده آنها مطالعه می کنند. مطالعات صورت گرفته نشان دهنده وجود داشتن بافت های عصبی در هیپوکامپوس (بخش دم اسبی) هستند.

بر اساس این نظریه، ذهن انسان یک جرم ثابت از بافت های عصبی نمی باشد.

همچنین این نتیجه گیری به دست آمده است که عوامل محیطی تاثیرگذار در طول کل زندگی تاثیر می گذارند.

در مابین عوامل منفی که وجود دارد، صدمه آسیب زا و مواد مخدر می توانند منجر به تخریب مغز شوند.

در نقطه مقابل، رژیم غذایی سالم و برنامه ورزشی مناسب یک تاثیر مثبتی بر روی رشد ذهنی و روان شناختی دارند.

ذهن دارای چهار حفره می باشد:

حفره پیشانی:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس حرکتی شناخته می شود در مهارت های حرکتی، شناخت سطح بالاتر و صحبت کردن معنادار نقش دارد.

حفره پس سری:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس بصری شناخته می شود، در تفسیر محرک ها و اطلاعات بصری نقش دارد.

حفره جداری:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس حس های بدنی شناخته می شود، در فرآیند مربوط به پردازش اطلاعات حسی لامسه ای، همانند فشار، لمس و درد نقش دارد.

حفره گیجگاهی:

این بخش از مغز که همچنین به عنوان کورتکس شنیداری شناخته می شود، در تفسیر صداها و زبان هایی که می شنویم نقش دارد.

یک بخش مهم دیگری از سیستم عصبی عبارت از سیستم عصبی پیرامونی می باشد که به دو بخش تقسیم می شود:

  1. سیستم عصبی بدنی که واکنش های مربوط به عضلات اسکلتی را کنترل می کند.
  2. سیستم عصبی خودکار که واکنش های خودکار، همانند تپش قلب، تنفس و فشار خون را کنترل می کند. سیستم عصبی خودکار دارای دو بخش می باشد:
  3. سیستم عصبی سمپاتیک، که واکنش دفاع یا فرار را کنترل می کند؛ واکنش فرار یا دفاع عبارت از واکنشی می باشد که بدن را برای واکنش نشان دادن به یک خطر موجود در محیط آشنا می کند.
  4. سیستم عصبی پاراسمپتایک، که کارکرد آن عبارت از برگرداندن بدن به وضعیت نرمال خودش بعد از واکنش دفاع یا فرار می باشد.

در بررسی روان شناختی دیگری که دارای ماهیت بیولوژیکی بود و در دانشگاه تورنتو صورت گرفت، شمیز، چنگ و دِ روسا (Scmitz, Cheng and De Rosa) (2010) نشان دادند .

توجه بصری (توانایی ذهن برای فیلتر انتخابی اطلاعات ناخواسته و نامطلوب از دستیابی به آگاهی) در نتیجه افزایش سن کاهش پیدا می کند و در نتیجه افراد مسن تر توانایی کمتری برای فیلتر کردن اطلاعات حواس پرت کننده یا نامرتبط دارند.

این فیلتر توجهی که در نتیجه افزایش سن کاهش پیدا می کند، بر روی روش کد بندی اطلاعات بصری در داخل ذهن تاثیر می گذارد. بزرگسالان مسن تر که دارای توجه بصری معیوبی هستند، حافظه بهتری برای اطلاعات “نامرتبط” دارند.

در این مطالعه تیم تحقیق تصاویر ذهنی را در یک گروه جوان (دارای میانگین سنی 22 سال) و در بزرگسالان مسن تر (دارای میانگین سنی 77 سال) با استفاده از تصویر برداری رزونانس مغناطیسی کارکردی (fMRI) مورد مطالعه قرار دادند؛

شرکت کنندگان در این مطالعه به تصاویر مربوط به چهره ها و مکان های (خانه ها و ساختمان های) دارای همپوشانی نگاه می کردند.

از مشارکت کنندگان خواسته شده بود که فقط به تصاویر صورت ها نگاه کنند و جنسیت فرد را تشخیص دهند.

هر چند که آنها تصویر مربوط به مکان را هم می دیدند، ولی این مورد هیچ ارتباطی به کار درخواست شده از آنها نداشت. محققان نتیجه گیری کردند که:

در افراد جوان، بخش مربوط به پردازش تصاویر مغز فعال بود، در حالیکه بخش مربوط به پردازش مکان های مغز غیرفعال بود. با این وجود هر دو بخش مربوط به چهره و مکان در افراد مسن تر فعال بود.

این شرایط باعث شد که حتی در اولین مراحل درک، افراد مسن تر توانایی کمتری برای فیلتر کردن اطلاعات حواسپرت کننده داشته باشند.

یک مورد شگفت انگیزی که صورت گرفت عبارت از این بود که افراد بزرگسال توانایی بیشتری برای مطابقت دادن تصاویر مربوط به صورت ها و مکان هایی داشتند که همراه با هم نشان داده شده بودند.

این یافته ها نشان داد در شرایطی که به توجه نیاز وجود داشته باشد (برای مثال در صورتیکه از فرد خواسته شود تا در یک جدول در هم ریخته کلیدها را پیدا کند)، مشکلات سنی مربوط به پیدا کردن یک شئی مورد نظر می تواند با روش انتخاب اطلاعات و پردازش آنها در بخش حسی مغز مرتبط باشد.

هر دو مورد اطلاعات حسی مرتبط (کلید ها) و اطلاعات نامرتبط (در هم ریختگی) درک می شوند و کم و بیش کدبندی می شوند.

در سایر افراد بزرگسال، تغییرات صورت گرفته در توجه بصری می توانند تاثیرات گسترده ای بر روی انواع معایب شناختی داشته باشند که در پیری نرمال، به خصوص در بخش حافظه، بروز پیدا می کنند.

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

فرضیه بیوفیلیا

فرضیه بیوفیلیا عبارت از این است که انسان دارای یک تمایل درونی برای ایجاد رابطه با طبیعت و سایر حالت های زندگی می باشد.

عبارت biophilia توسط یک روانکاو آمریکایی دارای اصلیت آلمانی به اسم اریج فروم (Erich Fromm) و در کتاب وی به اسم آناتومی ویرانگری انسان (1973) به کار گرفته شد؛

در این کتاب بیوفیلیا به عنوان “عشق احساساتی نسبت به زندگی و تمامی موجودات زنده” تعریف شده بود.

در دوره های بعدی این عبارت توسط یک زیست شناس آمریکایی به اسم ادوارد او. ویلسون (Edward O. Wilson و درکتاب وی به اسم بیوفیلیا (1984) مورد استفاده قرار گرفت؛

در این کتاب بیان شده بود که تمایل انسان ها برای تمرکز بر طبیعیت و سایر سبک های زندگی و پذیرفتن آنها تا یک حدی دارای مبنای ژنتیکی می باشد.

رابطه انسان با طبیعت


شواهد کیفی و کمی نشان گر این هستند که انسان ها ذاتا مجذوب طبیعت می شوند.

برای مثال، ظاهر دنیای طبیعت همراه با تنوع غنی از شکل ها، رنگ ها و زندگی در سطح جهانی مورد قدردانی قرار می گیرد.

این قدردانی در اغلب مواقع به عنوان شواهدی از بیوفیلیا در نظر گرفته می شود.

استفاده نمادین از طبیعت در زبان انسانی (در اصطلاحاتی از قبیل “مثل خفاش کور بودن” و “علاقمند بودن مثل سگ آبی (معادل داغ تر از کاسه آش بودن)) و رواج داشتن احترام به حیوانات و طبیعت در فرهنگ های انسانی موجود در سرتاسر جهان نمونه هایی از وجود داشتن بیوفیلیا می باشند.

به نظر می رسد که چنین تجربیات روحی و وابستگی گسترده نسبت به استفاده از استعاره های طبیعی ریشه در تاریخچه تکاملی گونه های انسانی داشته باشد و از دورانی شروع شده باشد که مردم در مقایسه با زندگی امروزی، ارتباط بیشتر و نزدیکتری با طبیعت داشته اند.

واگرایی رابطه مابین انسان و دنیای طبیعت به دلیل پیشرفت های تکنولوژیکی صورت گرفته است؛ پیشرفت های صورت گرفته در قرن های 19 و 20 بیشترین تاثیر ممکن را بر روی تغییر رابطه انسان با طبیعت گذاشته است.

به طور ملموس این جدایی در نتیجه ایجاد فضاهای نسبتا عمیق و بسته (از محیط خانه تا محل کار و ماشین) ایجاد شد، به نحوی که انسان های مدرن از طبیعت دور شده اند و در حال حاضر اکثر انسان ها (به خصوص افرادی که در کشورهای توسعه یافته تر زندگی می کنند) بیشتر زمان خودشان را دور از طبیعت می گذرانند.

فرضیه بیوفیلیا


قوی ترین و ملموس ترین شواهد مربوط به وجود داشتن یک ارتباط درونی مابین انسان ها و طبیعت در نتیجه مطالعات صورت گرفته در موردبیوفوبیا (biophobia ، به معنای ترسیدن از طبیعت) به دست آمده است، به نحوی که واکنشهای روان شناختی قابل اندازه گیری در نتیجه قرار گرفتن در مقابل یک شئی ترسناک، همانند مار یا عنکبوت ایجاد شده بودند.

این واکنش ها در نتیجه تکامل موجود در یک محیطی ایجاد شده است که در آن انسان ها در معرض شکارچی ها، گیاهان و حیوانات سمّی و یک سری پدیده های اجتماعی از قبیل طوفان و رعد و برق قرار داده شده بودند.

ترس یک ارتباط مبنایی با طبیعیت بود که امکان ادامه حیات را فراهم می کرد و در نتیجه انسان ها به حفظ کردن یک رابطه نزدیک با محیط خودشان، استفاده از نورها و صداها به عنوان راهنماهای مهم (به خصوص در واکنش های فرار یا دفاع) نیاز پیدا کرده بودند.


بیوفیلیا و حفظ منابع طبیعی


ژن هایی که بر روی بیوفیلیا تاثیرگذار هستند تا به حال شناخته نشده اند و این شک وجود دارد که وابستگی افزایش یافته گونه های انسانی نسبت به تکنولوژی، منجر به تضعیف رابطه انسان با طبیعت شده است.

ویلسون و سایر محققان معتقد هستند که چنین نظم ها و الگوهایی در رفتار بیوفیلیک می تواند به از بین رفتن اهمیت طبیعت منجر شود و در نهایت انسان ها احترام کمتری را نسبت به دنیای طبیعت قائل شوند.

در واقع از بین رفتن تمایل به ارتباط با دنیای طبیعی منجر به کاهش ارزش تنوع فرم های زندگی شده است که این تنوع نقش مهمی در ادامه حیات انسان دارند؛

این شرایط یک عامل بالقوه ای برای تخریب محیط زیست و تسریع در انقراض گونه های موجود می باشند.

بنابراین ایجاد رابطه مجدد مابین انسان و طبیعت نقش مهمی در حفاظت از منابع طبیعی دارد.


در حوزه بیوفیلییا، ویلسون اصول اخلاقی محافظت از طبیعت را بر مبنای چند بعد از رابطه درونی انسانی معرفی کرد که این ابعاد در طبیعت هم وجود دارند.

وی مفهوم دوستی با طبیعت را بیان کرد که بر مبنای مفاهیم متنوعی می باشد؛ این مفاهیم شامل وابستگی مفید انسان ها نسبت به طبیعت می باشد که مبتنی بر خدمات بوم شناختی (همانند آب و خاک تمیز) است که طبیعت فراهم می کند؛

این رضایت در نتیجه یک تعامل مستقیم با طبیعیت ایجاد می شود که این تعامل از طریق توسعه و گسترش مهارت های بیرونی به دست می آید؛

ارتباط فیزیکی با طبیعت یک منبع الهام بخش و آرامش می باشد؛ همچنین رابطه انسان با طبیعیت به صورت ارتباطات عاطفی می باشد که با مناظر طبیعی و حیوانات صورت می گیرد.


طبیعت و سلامتی


صرف نظر از احساس یا درکی که انسان ها از بیوفیلییا دارند، تحقیقات صورت گرفته نشان داده است که صرف سپری کردن زمان در طبیعت برای سلامتی انسان مفید می باشد.

در یکی از مطالعات صورت گرفته، افرادی که در طول هر هفته فقط دو ساعت از وقت خودشان را به بودن در طبیعت اختصاص داده بودند، در مقایسه با افرادی که مدت زمان کمتری در طبیعت بودند، رضایت بیشتر و وضعیت سلامتی بهتری را گزارش کردند.

در مابین افراد بزرگسال، صرف کردن زمان در محیط های طبیعی منجر به بهبود سلامت روانی و روحی شده بود؛

همچنین نشان داده شده است که در صورتیکه کودکان مدت زمان بیشتری در طبیعت باشند، انگیزه بیشتری را برای انجام دادن فعالیت فیزیکی و بازی کردن پیدا می کنند.


نوشته شده توسط: Kara Rogers
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

اختلال شخصیتی مرزی

معرفی

اختلال شخصیتی مرزی یک نوع اختلال سلامت روانی می باشد که بر روی نحوه تفکر و احساس شما در مورد خودتان و سایر افراد تاثیر می گذارد و همچنین منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در عملکرد مربوط به زندگی روزمره فرد می شود.

این اختلال شامل مشکلات خود تصویری، مشکلات مربوط به مدیریت احساسات و رفتار و یک الگویی از روابط ناپایدار می باشد.

شما در صورت ابتلاء به اختلال شخصیتی مرزی یک ترس شدیدی نسبت به ترک شدن و ناپایداری خواهید داشت و تحمل کردن تنهایی برای شما سخت خواهد بود.

همچنین عصبانیت نامناسب، تکانشگری و تغییرات مداوم وضعیت روانی هم منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در شما خواهد شد، هر چند که خود شما تمایل خواهید داشت تا روابط عاشقانه و پایداری داشته باشید.

معمولا اختلال شخصیتی مرزی در اوایل دوران بزرگسالی شروع می شود.

به نظر می رسد که این شرایط در دوران جوانی در بدترین شرایط ممکن قرار می گیرد و همراه با افزایش سن فرد، به صورت تدریجی کاهش پیدا می کند.

در صورتیکه شما به اختلال شخصیتی مرزی دچار شده باشید، امیدواری خودتان را به هیچ وجه از دست ندهید.

اکثر افراد دچار شده به این اختلال به مرور زمان و با استفاده از درمان می توانند به شرایط بهتری دست پیدا کنند و می توانند نحوه داشتن یک زندگی رضایت بخش را یاد بگیرند.

علائم

اختلال شخصیتی مرزی بر روی احساس شما در مورد خودتان، رابطه شما با سایر افراد و نحوه رفتار شما تاثیر می گذارد.

علائم و نشانه های مربوط به این اختلال می توانند شامل موارد زیر باشند:

یک ترس شدید نسبت به ترک شدن، حتی استفاده از ابزارهای افراطی برای اجتناب از جدایی یا طرد واقعی یا تجسم شده

یک الگویی از روابط شدید ناپایدار، همانند تصور کردن یک فردی به عنوان فرد ایده آل در یک لحظه و بعد از آن تغییر یافتن دیدگاه نسبت به آن فرد و در نظر گرفتن وی به عنوان فردی که به اندازه کافی اهمیت قائل نمی شود یا بی رحم است.

تغییرات سریع در هویت خود و خود تصویری که شامل تغییر اهداف و ارزش ها و در نظر گرفتن خود به عنوان یک فرد بد یا فردی که اصلا وجود ندارد

دوره های پارانویای مربوط به استرس و از دست دادن ارتباط با واقعیت که چند دقیقه تا چند ساعت به طول می کشد.

رفتارهای تکانشی و ریسکی؛ همانند قماربازی، رانندگی پرخطر، روابط جنسی ناایمن، ولخرجی کردن، سوء مصرف تغذیه ای یا مواد مخدر، ورشکستگی در نتیجه ترک سریع یک شغل یا خاتمه دادن به یک رابطه مثبت

تهدید یا اقدام به خود کشی یا خود آسیب زنی که در اغلب مواقع در پاسخ به ترس از جدا شدن یا طرد شدن صورت می گیرد.

تغییرات مربوط به وضعیت روانی که از چند ساعت تا چند روز به طول می کشد و می تواند شامل خوشحالی شدید، تحریک پذیری، خجالت یا اضطراب باشد.

احساس پوچی و بیهودگی مداوم

عصبانیت شدید و نامناسب، همانند از دست دادن کنترل خود، طعنه آمیز  یا تلخ صحبت کردن یا دعوا کردن به صورت فیزیکی

چه زمانی باید به پزشک مراجعه کرد

در صورتیکه شما متوجه وجود داشتن یکی از علائم بیان شده در بالا در خودتان شوید، باید پزشک خودتان یا یک متخصص سلامت روانی را از وضعیت خودتان مطلع کنید.

در صورتیکه تفکرات خودکشی داشته باشید، چه کاری باید انجام دهید

در صورتیکه شما یک سری فانتزی ها یا تصایر ذهنی در مورد آسیب زدن به خودتان داشته باشید یا اینکه تفکرات خودکشی دیگری داشته باشید، باید یکی از کارهای زیر را انجام دهید:

  • با شماره 115 یا اوژانس محلی خودتان تماس بگیرید
  • با یکی از مراکز پیشگیری از خودکشی تماس بگیرید.
  • با یک متخصص سلامت روان، پزشک یا ارائه دهنده خدمات سلامتی تماس بگیرید.
  • به پیش یکی از اعضای خانواده، دوستان، همکاران یا یک فرد مورد اعتماد دیگری بروید.
  • با یکی از افرادی که دین مشترکی با شما دارند، ارتباط برقرار کنید.

در صورتیکه متوجه وجود داشتن علائم و نشانه های بیان شده در یکی از اعضای خانواده یا دوستان خودتان شوید، با این فرد صحبت کنید و سعی کنید وی را برای رفتن به پزشک یا یک مراقب سلامتی متقاعد کنید.

باید توجه داشته باشید که نمی توانید این فرد را مجبور به دریافت کمک بکنید. در صورتیکه رابطه موجود منجر به ایجاد استرس قابل توجهی در شما شود، در این صورت مراجعه خود شما به پزشک می تواند یک ایده مناسبی باشد.

اختلال شخصیتی مرزی

علت ها

علت ایجاد اختلال شخصیتی مرزی همانند علت مربوط به سایر اختلا های شخصیتی تا به حال به صورت کاملی شناخته نشده است.

اختلال شخصیتی مرزی علاوه بر عوامل محیطی (همانند سابقه سوء استفاده شدن در دوران کودکی یا بی توجهی شدن در این دوره) می تواند در نتیجه یکی از عوامل زیر ایجاد شود:

عوامل ژنتیکی.

برخی از مطالعات صورت گرفته بر روی دوقلوها و خانواده ها نشانگر این موضوع می باشند که اختلال های شخصیتی می توانند به صورت ارثی منتقل شوند و یک رابطه قوی با سایر اختلال های روانی موجود در مابین اعضای خانواده داشته باشند.

وضعیت های غیرعادی ذهنی. برخی از تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که تغییرات صورت گرفته در بخش های خاص مغز بر روی کنترل عواطف، تکانش گری و عصبانیت تاثیر می گذارند.

علاوه بر این، مواد شیمیایی خاصی که در مغز وجود دارند و بر روی کنترل وضعیت روانی تاثیر می گذارند (مواد شیمیایی همانند سرتونین)، ممکن است فاقد عملکرد مناسبی باشند.

عوامل ریسک

برخی از عوامل مربوط به رشد شخصیتی می توانند ریسک ایجاد اختلال شخصیتی مرزی را در فرد افزایش دهند. این موارد عبارتند از:

زمینه های ارثی:

در صورتیکه یکی از بستگان نزدیک شما (مادر، پدر، برادر یا خواهر شما) دارای یک اختلال خاص یا اختلال مشابهی باشد، ریسک وجود داشتن این اختلال خاص در شما  یک احتمال بالایی خواهد بود.

دوران کودکی استرس زا: اکثر افراد مبتلا به این اختلال گزارش کرده اند که در دوران کودکی مورد سوء اسفاده جنسی یا فیزیکی یا مورد بی توجهی قرار گرفته اند.

برخی از این افراد در دوران کودکی والدین خودشان را از دست داده اند یا جدا شدن یکی از والدین یا مراقبان را تجربه کرده اند یا والدین یا مراقبان آنها سوء مصرف مواد یا یک مشکل سلامت روانی دیگری داشته اند.

سایر افراد دچار شده به این اختلال هم با یک تعارض خصمانه و روابط خانوادگی ناپایدار مواجه بوده اند.

عوارض

اختلال شخصیتی مرزی می تواند بر روی بخش های مختلف زندگی تاثیرگذار باشد.

این اختلال می تواند یک تاثیر منفی بر روی روابط صمیمی، فعالیت های شغلی، مدرسه ای و اجتماعی و همچنین تصویر از خود داشته باشد که برخی از آنها عبارتند از:

  • تغییرات یا زیان های شغلی مکرر
  • کامل نشدن یک آموزش
  • مشکلات قانونی متعدد، همانند زمان حبس
  • روابط متناقض و ناسازگار، استرس مربوط به روابط ازدواجی یا طلاق
  • خود آسیب زنی، همانند بریدن یا سوزاندن و بستری شدن در بیمارستان به صورت مکرر
  • درگیر شدن در روابط سوء استفاده ای
  • بارداری های برنامه ریزی نشده، عفونت های انتقال یافته از طریق رابطه جنسی، تصادفات با اتومبیل و دعواهای فیزیکی به دلیل رفتار تکانشی و ریسکی
  • اقدام به خودکشی یا انجام دادن خودکشی

علاوه بر این، این امکان وجود دارد که شما یک سری اختلال های سلامت روانی دیگری را هم تجربه کنید که برخی از آنها عبارتند از:

  • افسردگی
  • سوء مصرف الکل یا مواد مخدر
  • اختلال های اضطرابی
  • اختلال های تغذیه ای
  • اختلال دو قطبی
  • اختلال فشار استرسی پس آسیبی(PTSD)
  • فزون کاری یا کمبود توجه
  • سایر اختلال های شخصیتی

منبع : کانون مشاوران ایران

قلدری

قلدری عبارت از یک الگوی مشخص از اذیت کردن و توهین کردن تکراری و عمدی نسبت به سایر افراد (به خصوص افراد کوچک تر، ضعیف تر، کوتاه تر یا سایر افرادی که در نتیجه قلدری شدن آسیب می بینند) می باشد.

مورد هدف قرار دادن یک فرد دارای قدرت کمتر عبارت از تفاوت مابین قلدری و پرخاشگری می باشد.

قلدری می تواند شامل حمله ها یا تجاوزهای زبانی (اسم گذاری و مسخره کردن سایر افراد) و حمله های فیزیکی، تهدید به اذیت کردن، سایر حالت های تهدید و محروم سازی عمدی از فعالیت ها باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که بیشترین قلدری در سنین 11 تا 13 سالگی صورت می گیرد و با بزرگتر شدن فرد، میزان قلدری کاهش می یابد.

پرخاشگری فیزیکی مشخص (همانند کتک زدن، لگد زدن و هل دادن) عبارت از رایج ترین حالت های قلدری در مابین بچه های کوچک می باشد؛

پرخاشگری رابطه ای (آسیب زدن یا دستکاری در روابط سایر افراد، همانند شایعه پخش کردن و محروم کردن از فعالیت های اجتماعی) در مابین بچه های بزرگتر رایج می باشد.

اکثر موارد قلدری در داخل یا اطراف مدارس و زمین های بازی صورت می گیرند، هر چند که خود اینترنت هم یکی از ابزارهای قلدری می باشد.

بر اساس گزارش مرکز ملی آمار آموزشی ایالات متحده، تقریبا 20 درصد از دانش آموزان گزارش کرده بودند که در دوران مدرسه مورد قلدری قرار گرفته اند.

چرا افراد قلدری می کنند

افراد به دلیل اینکه فکر می کنند قلدری (حداقل در کوتاه مدت) بهترین و موثرترین روش برای دستیابی به اهداف خودشان است، دست به این اقدام می زنند؛

همچنین عدم وجود مهارت اجتماعی در این افراد برای انجام دادن کار خودشان بدون آسیب رساندن به دیگران هم یکی از علل بروز این رفتار می باشد.

قلدری همچنین یک روشی برای ایجاد تسلط اجتماعی می باشد، هر چند که با گذشت زمان (که نوجوانان رفتارهای گسترده تری را از خودشان نشان می دهند) معایب این روش افزایش پیدا می کند.

آیا برخی افراد قلدر به دنیا می آیند یا به افراد قلدر تبدیل می شوند؟

افراد قلدر ایجاد می شوند و هیچ فردی از همان ابتدای تولد قلدر نمی باشد، همچنین این اتفاق در سنین پایین صورت می گیرد؛

در صورتیکه یک پرخاشگری ملایم صورت گرفته از طرف یک کودک دو ساله به خوبی مدیریت نشود، این فرد توانایی لازم را برای کنترل درونی چنین رفتاری نخواهد داشت.

قلدری یک سبک رفتاری کاملا پایداری است، چرا که افراد قلدر در اغلب مواقع به خواسته های خودشان دست پیدا می کنند (این مورد حداقل در مراحل اولیه مصداق دارد).

افراد قلدر از نظر روان شناختی چه ویژگی هایی دارند؟

تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که افراد قلدر دارای وضعیت روان شناختی مشخصی هستند.

این افراد فاقد رفتار حرفه ای اجتماعی هستند، در نتیجه اضطراب خودشان دچار مشکل نمی شوند و احساسات سایر افراد را درک نمی کنند.

این افراد دارای یک ویژگی شناختی بارزی هستند که یک نوع پارانویا می باشد؛

این شرایط باعث می شود که این افراد تفسیر نادرستی از خواسته های سایر افراد داشته باشند و در موقعیت های عادی و خنثی سایر افراد را به دشمنی متهم کنند.

این امکان وجود دارد که دیگران افراد قلدر را دوست نداشته باشند، ولی این افراد خودشان را به عنوان افراد کاملا مثبت در نظر می گیرند.

افرادی که به صورت شدید قلدری می کنند، معمولا یک سری روابط اجباری با سایر افراد دارند.

افراد قلدر به چه کسانی آسیب می زنند؟

قلدری نمی تواند بدون قربانی باشد و معمولا افراد قلدر به بیش از یک نفر آسیب می زنند.

تحقیقات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که افراد تحت قلدری قرار گرفته (حتی در موقعیت های بدون تهدید) فاقد جرات می باشند و این افراد قبل از مواجهه با قلدری یک ترسی را از خودشان نشان می دهند.

همچنین یک سری بچه هایی وجود دارند که از خودشان دفاع نمی کنند.

افراد قلدر به چه نحوی در مورد انتخاب افراد مورد نظر تصمیم گیری می کنند؟

افراد قلدر تا قبل از سن 7 سالگی تقریبا نسبت به تمامی افراد قلدری می کنند. بعد از این دوره، آنها معمولا نسبت به افراد کم سن و سال تر قلدری می کنند.

قلدری این افراد به صورت دخالت کردن در تصمیم مربوط به “فرآیند خرید” صورت می گیرد و از این طریق هدف های خودشان را تعیین می کنند.

افراد قلدر همانند قربانیانی هستند که در حین قلدری شدن ناراحت به نظر می رسند و هیچ دوستی ندارند.

محققان به این نتیجه دست یافته اند که قربانیان یک نوع ناایمنی و ترس از خودشان نشان می دهند.

ویژگی های بارز افراد قربانی چه مواردی می باشند؟

مطالعات صورت گرفته بر روی کودکان نشان داده است قربانیان به راحتی تسلیم درخواست های قلدری می شوند و دوچرخه، اسباب بازی و سایر وسایل بازی شان را به راحتی تحویل فرد قلدر می دهند. این افراد گریه می کنند و یک حالت دفاعی به خودشان می گیرند؛

وضعیت درد و رنج کشیدن این افراد یک رضایتی را در افراد قلدر ایجاد می کند و همچنین این شرایط نشان دهنده تسلط افراد قلدر می باشد.

کودکانی که به افراد قربانی تبدیل می شوند، نمی توانند مانع تجاوز شوند و این شرایط باعث می شود که حتی برخی از دوستانشان که قلدر نیستند هم آنها را دوست نداشته باشند.

چرا قلدری آثار مخرب زیادی دارد

قلدری کردن این پیام را انتقال می دهد که تجاوز و خشونت یک راه حل قابل قبولی برای مشکلات هستند.

شراکت و راه حل مسالمت آمیز منجر به ایجاد یک فضای مناسب و مرتبطی می شود.

قلدری نه تنها به افراد قربانی آسیب می زند، بلکه برای خود افراد قلدر هم یک سری زیان هایی دارد.

اکثر افراد قربانی یک شرایط نامناسب و زیانباری را در زندگی خودشان تجربه می کنند، چرا که خشونت و تجاوز آنها منجر به ایجاد مشکلاتی در یادگیری، پیدا کردن شغل و ایجاد و حفظ روابط صمیمی می شود.



قلدری

آیا افراد قلدر می توانند این رفتار خودشان را ترک کنند؟

برخی از افراد قلدر رفتار قبلی خودشان را ترک می کنند. ولی تعداد زیادی از آنها همچنان به رفتارهای قبلی خودشان ادامه می دهند؛

پرخاشگری و تجاوز یک سبک تعامل اجتماعی کاملا ثابت و پایداری است.

اکثر افرادی که در دوران کودکی خودشان هم قلدر بودند، به افراد بزرگسال جامعه ستیز تبدیل می شوند که احتمال صورت گرفتن جرایم، آسیب رساندن به همسرانشان و سوء استفاده از کودکانشان (و ایجاد نسل های قلدر بعدی) توسط این افراد (در مقایسه با سایر افراد که در دوران کودکی شان تجاوز کار نبودند) یک احتمال بالایی می باشد.

چرا افرادی که قلدری را می بینند، مانع از صورت گرفتن آن نمی شوند؟

اکثر افراد قلدر به دور از چشم همتایان خودشان پرخاشگری یا تجاوز خودشان را انجام می دهند و در صورتیکه یک فرد دیگری شاهد این قلدری باشد، فرد قلدر احساس قدرت بیشتری خواهد کرد.

ولی افراد مشاهده کننده قلدری در موارد محدودی اقدام به توقف پرخاشگری و تجاوز می کنند؛ حتی این امکان وجود دارد که این افراد از تماشای قلدری صورت گرفته لذت ببرند.

حتی در صورتیکه این افراد چنین موقعیتی را قبول نداشته باشند، ممکن است فرد قربانی را دوست نداشته باشند یا از عکس العمل فرد قلدر بترسند.

افراد قلدر به چه نحوی به سایر افراد آسیب می رسانند (تجاوز می کنند)؟

قلدری سایبری

از زمانیکه زندگی اجتماعی افراد جوان به اینترنت انتقال یافته است، قلدری با استفاده از ابزار های الکترونیکی منجر به ایجاد مشکلات قابل توجه تری نسبت به دوره های قبلی شده است.

در گذشته قلدری به محیط مدرسه ای محدود بود، ولی شیوع ابزارهای دستی باعث شده است که افراد قلدر همواره به قربانیان خودشان دسترسی داشته باشند.

آزار و اذیت سایبری می تواند منجر به ایجاد اختلالات زیادی در زندگی افراد شود، چرا که در اغلب موارد می تواند بدون اسم صورت بگیرد؛

این شرایط باعث شده است که افراد قربانی در برخی مواقع هیچ شناختی نوع نسبت به هویت افراد قلدر نداشته باشند.

بی اسم بودن قلدری سایبری منجر به از بین رفتن محدودیت های مربوط به پرخاشگری و تجاوز و افزایش ستمگری شده است.

قلدری سایبری منجر به راحت تر شدن فرآیند آسیب رساندن به سایر افراد شده است، چرا که افراد قلدر مجبور نیستند به چشم های افراد قربانی نگاه کنند و اذیت شدن آنها را از نزدیک مشاهده کنند.

پیشرفت مداوم تکنولوژی های دیجیتالی باعث شده است که روش های جدیدی برای گسترش اطلاعات نادرست در مورد افراد مورد هدف در دسترس باشد.

افراد قلدر به چه نحوی از طریق اینترنت به سایر افراد آسیب می زنند؟

هر دو مورد تجاوز مستقیم و تجاوز رابطه ای در اینترنت پیشرفت کرده است.

افراد قلدر سایبری می توانند شایعات نادرست را به سرعت ویرس در رسانه اجتماعی پخش کنند.

آنهامی توانند هویت های برخی از افراد را جعل کنند و با اسم یک فرد دیگری هر کاری را انجام بدهند.

آزار و اذیت جنسی و گفتگوی اینترنتی به طور خاصی در مورد زنان صورت می گیرد.

همچنین بعد از اتمام قلدری فعال، اطلاعات رسوا کننده آن همچنان می تواند در اینترنت وجود داشته باشد و این شرایط منجر به ادامه دار شدن آزار و اذیت فرد شود.

به چه نحوی می توان یک قلدری را مدیریت کرد؟

بهترین روش دفاع در مقابل قلدری عبارت از افزایش دادن مهارت های اجتماعی می باشد (باید مهارت های اجتماعی به تمامی کودکان آموزش داده شود و به آنها اجازه داده شود که اعتماد بیشتری نسبت به توانایی های خودشان داشته باشند).

مهندسی کردن مسائل اجتماعی در مورد کودکان و والدین، نقش مهمی در پیشگیری از صورت گرفتن قلدری بر روی کودکان دارد؛

این شرایط باعث می شود والدین به صورت مداوم نسبت به چالش های پیشروی فرزندانشان مطلع باشند و راه حل های مناسبی را در اختیار آنها قرار بدهند.

روش مناسب دیگری که برای پیشگیری از قلدری پیشنهاد شده است، عبارت از دور شدن از این موقعیت ها و مواجه نشدن با آنها می باشد.

شما به چه نحوی می توانید با یک قلدری مقابله کنید؟

مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که موثرترین روش برای متوقف کردن یک قلدری عبارت از فعال کردن تماشا کنندگان می باشد؛

حداقل کاری که تماشا کنندگان می توانند انجام دهند عبارت از مجازات کردن فرد قلدر از طریق توجه کردن می باشد.

به دلیل اینکه اکثر کودکان در برخی مواقع یک قلدری را از نزدیک می بینند، آموزش دادن این نکته به کودکان که باید نقش مهمی در متوقف کردن قلدری داشته باشند، اهمیت زیادی دارد.

این امکان وجود دارد که فرد قلدر بخواهد در مقابل یک فردی بلند صحبت کند، ولی نمی تواند در مقابل چند فرد بلند صحبت کند و آنها را اذیت کند.

آیا برنامه هایی که در مدرسه برای مقابله با قلدری انجام می شوند، برنامه های موثری هستند؟

در طول دهه های گذشته، مدارس برنامه های مختلفی را برای مقابله با قلدری اجرا کردند. با این وجود، گزارش های متعدد و برخی مواقع متناقضی در مورد کارایی این برنامه ها ارائه شده است.

کارشناسان بر این عقیده هستند که بیشتر موارد قلدری در محیط مدرسه صورت می گیرد، ولی متاسفانه روش برخورد با زورگویی و تجاوز، مهارت های مربوط به کنترل عواطف یا مهارت های اجتماعی (که عوامل تعیین کننده و کلیدی در پیشگیری از قلدری هستند) به آنها آموزش داده نمی شود.

منبع : کانون مشاوران ایران

وابستگی شیمیایی

مصرف مواد مخدر

(عنوان های جایگزین: وابستگی، وابستگی به مواد مخدر)

وابستگی شیمیایی عبارت از اعتیاد فیزیکی و (یا) روان شناختی بدن به یک ماده روان گردان (ایجاد کننده تغییر در وضعیت روانی یا ایجاد کننده یک درک نادرست) می باشد که برای مثال می توان به مواد مخدر، الکل یا نیکوتین اشاره کرد.

وابستگی فیزیکی به این مواد شیمیایی به عنوان داروهای تجویز شده یا الکل، ریشه در استفاده مکرر از آنها دارد که به تدریج منجر به افزایش آستانه تحمل بدن یا توانایی بدن برای مطابقت یافتن با این دارو (یا مواد مخدر) می شود.

بنابراین بتدریج باید دوزهای بیشتری از این مواد استفاده شود تا فرد بتواند به تاثیرات مورد دلخواه خودش دست پیدا کند که این تاثیرات شامل تسکین افسردگی یا اضطراب به صورت موقتی یا القاء رضایت یا خوشحالی می باشد.

در صورتیکه دوز مصرفی فرد افزایش پیدا نکند، این امکان وجود دارد که علائم ترک این مواد در فرد بروز پیدا کند.

دو مورد از رایج ترین موارد مربوط به وابستگی شیمیایی عبارت از الکلیسم و اعتیاد به داروهای غیر مخدری مربوط به سیستم عصبی مرکزی می باشند.

این داروها شامل باربیتوریک (barbiturates) های دارای تاثیر کوتاه مدت و میان مدت، همانند سکو باربیتال، پنتو باربیتال و آما باربیتال (secobarbital, pentobarbital and amabarbital)، مسکن هایی همانند کلوردیازپوکساید، دیازپام، مپروبامیت و متاکولون (chlordiazepoxide, diazepam, meprobamate and methaqualone) و آمفتامین هایی همانند مت آمفتامین و دکسترو آمفتامین (methamphetamine and dextroamphetamine) می باشند.

مشخصات وابستگی به این مواد شامل تمایل یا نیاز شدید به ادامه مصرف این مواد، تمایل دوره ای به افزایش دوز مصرفی این مواد و وجود داشتن یک نیاز روانی و فیزیکی به تاثیرات این مواد برای حفظ هموستاسیز (homeostsis، توازن فیزیکی) می باشد.

افرادی که به یک نوع ماده مخدر وابستگی پیدا می کنند، ممکن است انواع دیگری از داروهای روان گردان را هم مصرف کنند تا این مواد بر روی احساسات و درک آنها تاثیرگذار باشد.

وابستگی شیمیایی

افرادی که مواد مختلفی را مصرف می کنند، ممکن است به صورت متناوب از باربیتوریک ها (مواد آرامش دهنده) و آمفتامین ها (مواد افزایش دهنده خوشحالی) استفاده کنند.

زیاده روی در مصرف هر دو مورد باربیتوریک ها و الکل می تواند منجر به ایجاد یک مستی (مسمومیت) شود که علائم مشابهی با مهارت های روانی یا روانی – حرکتی معیوب دارد.

مصرف همزمان باربیتویک ها و الکل منجر به افزایش تاثیر هر دو آنها می شود؛ به همین دلیل تاثیر مصرف دو مواد به طور همزمان، قوی تر از جمع تاثیر مصرف آنها به صورت مجزا می باشد.

ترک ناگهانی مواد مخدر می تواند منجر به بروز علائم مرتبط با روان آشفتگی الکلی شود که شامل تکانش سریع، افزایش فشار خون، عرق ریزی مکرر، هذیان گویی پارانویایی و توهمات می باشند.

درمان وابستگی شیمیایی (که به عنوان سم زدایی شناخته می شود) فقط باید با نظارت یک ناظر بالینی صورت بگیرد؛ معمولا سم زدایی در بیمارستان انجام می شود.

برنامه های سم زدایی می توانند محدود به برنامه های درمان روان شناختی یا گسترده تر از آن باشند و معمولا هر دو مورد متخصصان بالینی و روان شناختی در این پروسه مشارکت می کنند.

روان درمانی فردی و گروهی نقش مهمی در کمک به درمانجو برای تحمل کردن علائم فیزیکی ترک و فشارهایی را دارد که فرد باید برای ترک اعتیاد خودش تحمل کند.

گروه های حمایتی (همانند معتادان بی نام وابسته به الکل و مواد مخدر) عملکرد کاملا موفقی را در ترک وابستگی به الکل و مواد مخدر داشته اند.

با این وجود، دیدگاه عمومی عبارت از این است که فرد آسیب پذیر در برابر مصرف یک ماده شیمایی خاص، هیچ وقت نمی تواند به صورت بالینی درمان شود؛

وی باید همواره نسبت به اجتناب از پیش آمدن مشکلات مشابه در آینده هوشیار و متعهد باشد.

در واقع توانایی فرد برای پذیرفتن اعتیاد و تمایل وی به تغییر عبارت از اولین مراحله ای می باشد که باید در هر برنامه سم زدایی موفق وجود داشته باشد.

وابستگی فرد به یک سری مواد افیونی همانند هروئین و مورفین می تواند به یک وابستگی دائمی تبدیل شود. یک متخصص امراض داخلی آمریکا به اسم وینسنت پی.

دول (Vincent P. Dole) و یک روان پزشک آمریکایی به اسم ماری ای. نیسواندر (Marie E. Nyswander) در سال 1967 بیان کردند که یک وابستگی شیمیایی حاد به مواد افیونی، منجر به تحریک یک تغییر فیزیولوژیکی در سطح سلولی می شود که دائمی است و در نتیجه ترک این مواد، از بین نمی رود.

افراد معتاد به مواد افیونی در اغلب مواقع همراه با ادامه مصرف متادون ترکیبی درمان می شوند؛

این روش دقیقا مشابه تزریق انسولین به افراد دیابتی می باش که برای جبران کمبود فیزیولوژیکی صورت می گیرد.  

منبع : کانون مشاوران ایران

سابقه و مفاهیم کلیدی مربوط به روان شناسی رفتاری

رفتار گرایی (که همچنین به عنوان روان شناسی رفتاری شناخته می شود) عبارت از یک تئوری یادگیری است و مبتنی بر این ایده می باشد که تمامی رفتارها در نتیجه شرطی سازی ایجاد می شوند.

شرطی سازی از طریق تعامل با محیط ایجاد می شود. متخصصان رفتار گرا بر این عقیده هستند که واکنش های ما نسبت به محرک محیطی منجر به شکل گیری واکنش های ما می شوند.

بر اساس نظرات این مکتب فکری، صرف نظر از وضعیت های روانی داخلی، رفتار می تواند به صورت سیستماتیک و مشاهده پذیر مطالعه شود.

بر اساس این دیدگاه، فقط رفتار های قابل مشاهده باید در نظر گرفته شوند (شناخت ها، عواطف و حالت های روانی بیش از حد ذهنی و درونی هستند و نباید در نظر گرفته شوند).

رفتارگرایان افراطی معتقد هستند که هر فردی صرف نظر از پس زمینه ژنتیکی، ویژگی های شخصیتی و تفکرات درونی (در چارچوب محدودیت های مربوط به توانایی های فیزیکیش) می تواند برای انجام دادن یک وظیفه ای آموزش داده شود.

این فرآیند فقط به یک شرطی سازی مناسب نیاز دارد.

بررسی مختصر سابقه رفتار گرایی

رفتارگرایی برای اولین بار در سال 1913 و با انتشار مقاله کلاسیک جان بی. واتسون (Jahn B. Watson) به اسم “روان شناسی بر مبنای دیدگاه های رفتارگرایی نسبت به آن” ایجاد شد.

واتسون که همچنین به عنوان پدر رفتارگرایی در نظر گرفته می شود، یک نقل قول مشهوری در مورد رفتار گرایی دارد که عبارت است از:

“در صورتیکه چند نوزاد سالم، دارای فیزیک مناسب و یک دنیای مخصوص در اختیار من باشند تا آنها را بزرگ کنم، تضمین می کنم که در صورت انتخاب هر یک از آنها به صورت تصادفی می توانم به نحوی آنها را آموزش دهم که صرف نظر از هر نوع استعداد، علاقه، توانایی، شغل و نژادی که دارند، به یک متخصص مورد نظر (پزشک، وکیل، هنرمند، تاجر، فقیر و سارق) تبدیل شوند.

همچنین طرفداران افراطی مکتب رفتارگرایی بر این باورند که تمامی رفتارها در نتیجه تجربه ایجاد می شوند.

هر فردی صرف نظر از پیش زمینه هایی که دارد، در صورت شرطی سازی  شدن مناسب می تواند برای عمل کردن به یک روش خاص آموزش داده شود.

رفتارگرایی تقریبا از سال 1920 تا اواسط دهه 1950 توسعه پیدا کرد و به یک مکتب فکری برجسته ای در روان شناسی تبدیل شد.

برخی از متخصصان بر این باورند که محبوبیت روان شناسی به دلیل تمایل متخصصان این حوزه به ایجاد یک روان شناسی مبتنی بر علم ملموس و قابل اندازه گیری می باشد.

محققان به ایجاد نظریه هایی علاقمند بودند که می توانستند به صورت مشخصی توصیف شوند و به صورت تجربی اندازه گیری شوند، ولی عادت به ایجاد پیشبردهایی کرده بودند که بر روی ماهیت زندگی های روزمره انسانی تاثیرگذار بودند.

انواع شرطی سازی

شرطی سازی کلاسیک

شرطی سازی کلاسیک یک تکنیکی می باشد که به صورت مکرر در آموزش رفتاری به کار گرفته می شود و در آن یک محرک خنثی با یک سری محرک های طبیعی همراه می شود.

در نهایت محرک خنثی منجر به ایجاد واکنش هایی مشابه با واکنش های صورت گرفته در حین صورت گرفتن محرک طبیعی می شود، حتی در صورتی که محرک طبیعی وجود نداشته باشد.

محرک مرتبط به عنوان محرک شرطی شده و رفتار یادگیری شده به عنوان واکنش شرطی شده در نظر گرفته می شود.

شرطی سازی عامل

شرطی سازی عامل (که در برخی مواقع به عنوان شرطی سازی وسیله ای یا ابزاری مورد اشاره قرار می گیرد) یک روش یادگیری می باشد که از طریق پاداش ها و مجازات ها صورت می گیرد.

از طریق شرطی سازی عامل یک رابطه ای مابین یک رفتار و یک پیامد و نتیجه ای برای آن رفتار ایجاد می شود.

زمانیکه یک اقدام به یک نتیجه مطلوب منجر شود، احتمال صورت گرفتن مجدد این اقدام در آینده یک احتمال بالایی خواهد بود.

از طرف دیگر، واکنش های صورت گرفته بعد از یک نتیجه معکوس باعث می شود که احتمال صورت گرفتن این کار در آینده کاهش پیدا کند.

سابقه و مفاهیم کلیدی مربوط به روان شناسی رفتاری

یادگیری می تواند از طریق ارتباطات صورت بگیرد.

در آزمایش های کلاسیک یک روان شناسی به اسم ایوان پاولو[1]، سگ ها در مرحله اول به وجود داشتن یک رابطه ای مابین غذا (که به صورت طبیعی و اتوماتیک وار منجر به تحریک ترشح بزاق می شود) و صدا زنگ و در مراحل بعدی به وجود داشتن یک رابطه ای مابین غذا، صدای زنگ و دیدن کت سفید دستیار آزمایشگاه عادت داده شده بودند.

در نهایت کت آزمایشگاهی منجر به تحریک ترشح بزاق در سگ ها شده بود.

فرآیند مربوط به شرطی سازی کلاسیک از طریق ایجاد یک رابطه ای مابین یک محرک محیطی و یک محرک ایجاد می شود که به صورت طبیعی صورت می گیرد.

عوامل مختلف می توانند بر روی فرآیند شرطی سازی کلاسیک تاثیرگذار باشند.

در طول اولین مرحله از فرآیند شرطی سازی کلاسیک که به عنوان اکتساب یا کشف شناخته می شود، یک واکنشی ایجاد و تقویت می شود.

عواملی از قبیل برجستگی محرک و زمان بندی ارائه می توانند نقش مهمی در سرعت ایجاد یک ارتباط داشته باشند.

زمانیکه یک رابطه ای ایجاد می شود (این مورد به عنوان خاموش سازی یا انهدام شناخته می شود) علت رفتار به تدریج ضعیف می شود یا از بین می رود.

عواملی از قبیل قدرت واکنش اولیه می توانند نقش مهمی در سرعت خاموش سازی داشته باشند.

برای مثال هر چقدر یک واکنش به صورت طولانی تری شرطی سازی شود، خاموش سازی آن یک فرآیند طولانی تری خواهد بود.

یادگیری هم می تواند از طریق پاداش ها و مجازات ها صورت بگیرد.

یک متخصص رفتارگرایی به اسم بی. اف. اسکینر (B. F. Skinner) شرطی سازی عامل را به عنوان یک فرآیندی توصیف کرد که یادگیری مربوط به آن از طریق پاداش و مجازات صورت می گیرد.

در واقع شما از طریق ایجاد یک رابطه ای مابین یک رفتار خاص و پیامدهای آن رفتار یک چیزی را یاد می گیرید.

برای مثال در صورتیکه والدین بعد از اینکه فرزندشان وسایل و عروسک های خودش را جمع کند، یک پاداش و جایزه ای را به او بدهند، این رفتار مطلوب تکرار خواهد شد.

در نتیجه احتمال تمیز کردن اتاق و مرتب نگه داشتن آن توسط کودک افزایش خواهد یافت.

برنامه های مربوط به پاداش ها نقش مهمی در شرطی سازی عامل دارند.

این فرآیند کاملا صحیح و بدیهی به نظر می رسد (فقط یک رفتاری را مشاهده می کنید و یک پاداش یا مجازاتی را برای آن ارائه می دهید).

با این وجود، اسکینر مشاهده کرد که زمان بندی این پاداش ها و مجازات تاثیر قابل توجهی بر روی یادگیری یک رفتار جدید و قدرت واکنش مربوطه دارد.

پاداش مداوم شامل پاداش دادن به هر یک از رفتارهای منحصر به فرد می باشد.

در اغلب مواقع این مورد در ابتدای فرآیند شرطی سازی عامل به کار گرفته می شود. ولی بعد از یاد گرفته شدن رفتار، برنامه می تواند به یک پاداش جزئی تبدیل شود.

این مورد شامل ارائه دادن یک پاداش بعد از چند مورد از واکنش ها یا بعد از گذشتن یک دوره زمانی می باشد.

در برخی مواقع پاداش جزئی در یک برنامه ثابت یا پایدار صورت می گیرد.

در سایر موارد، قبل از ارائه یک پاداش باید یک متغیر و یک تعداد غیر قابل پیشبینی از واکنش ها باید صورت بگیرد یا یک مدت زمانی بگذرد.

برخی از متفکران که بر روی روان شناسی رفتاری تاثیرگذار بوده اند.

علاوه بر افرادی که در بالا ذکر شده اند، یک سری نظریه پردازان و روان شناسان برجسته دیگری هم وجود دارند که نقش قابل توجهی در روان شناسی رفتاری داشته اند.

برخی از این افراد شامل ادوار تورندایک (Edward Thorndike)، یک روان شناس پیشگامی که قانون تاثیر را معرفی کرده است و کلارک هال (Clark Hull) می باشد که نظریه یادگیری را بیان کرده است.

یک سری تکنیک های درمانی وجود دارند که از روان شناسی رفتاری به دست آمده اند.

هر چند که بعد از سال 1950 روان شناسی رفتاری به عنوان یک پس زمینه در نظر گرفته شده است، ولی اصول آن همچنان اهمیت دارد.

حتی امروزه هم در اغلب مواقع از تحلیل رفتاری به عنوان یک تکنیک درمانی و برای کمک به کودکان مبتلا به اوتیسم و کودکان دارای تاخیر رشدی در بدست آوردن مهارت های جدید استفاده می شود.

تحلیل رفتاری در اغلب مواقع شامل فرآیندهایی از قبیل شکل دهی (تقریب های نزدیک تر پاداش به یک رفتار مطلوب) و زنجیره ای کردن (تقسیم کردن یک وظیفه ای به بخش های کوچک تر و بعد از آن آموزش دادن و زنجیره ای کردن تمامی مراحل بعدی) می باشد.

سایر تکنیک های درمان رفتاری شامل درمان اجتنابی، حساسیت زدایی سیستماتیک، اقتصاد ژتونی، مدل سازی و مدیریت احتمالات می باشد.

روان شناسی رفتاری دارای یک سری نقاط قوت می باشد. رفتارگرایی بر مبنای رفتارهای قابل مشاهده می باشد، بنابراین کمّی کردن و جمع آوری اطلاعات در حین تحقیق راحت تر می باشد.

تکنیک های درمای موثر (همانند مداخله رفتاری موثر، تحلیل رفتاری، اقتصاد ژتونی و آموزش آزمایشگاهی گسسته) ریشه در رفتارگرایی دارند.

در اغلب مواقع این رهیافت در تغییر رفتارهای ناسازگار و مضر کودکان و والدین کاملا مفید می باشند.

این رهیافت یک سری نقاط ضعفی را هم دارد. اکثر منتقدان معتقدند که این رهیافت یک رهیافت تک بعدی برای شناخت رفتار انسان می باشد.

منتقدان رفتار گرایی بیان کرده اند که نظریه های رفتاری تاثیرات اختیار و قدرت های درونی (همانند وضعیت های روانی، تفکرات و احساسات) را در نظر نمی گیرند.

همچنین این رهیافت سایر یادگیری هایی که بدون استفاده از روش پاداش و مجازات صورت می گیرد را مورد بی توجهی قرار می دهد.

علاوه بر این، انسان ها و حیوانات در نتیجه مطلع شدن از اطلاعات جدید می توانند رفتارهای خودشان را تغییر دهند، حتی در صورتیکه این رفتار در نتیجه بی توجهی به برخی از عوامل تاثیرگذار مهم بر روی رفتار ایجاد شود.

برای مثال فروید معتقد بود که رفتار گرایی نمی تواند تفکرات ذهن ناخودآگاه، احساسات و تمایلاتی را توجیه کند که بر روی اقدامات افراد تاثیر می گذارند.

سایر متفکران (همانند کارل روگرز (Carl Rogers) و سایر روان شناسان طرفدار روان شناسی انسان دوستانه) معتقد بودند که رفتار گرایی یک رهیافت انعطاف ناپذیر و محدودی می باشد و نمی تواند وضعیت فرد را به صورت کاملی نشان دهد.

اخیرا روان شناسی بیولوژیکی بر روی تاثیر قدرت ذهن و عوامل ژنتیکی در مشخص کردن و تاثیر گذاشتن بر روی اقدامات انسانی تاکید دارد.

رهیافت شناختی مربوط به روان شناسی بر روی فرآیندهایی همانند تفکر، تصمیم گیری، زبان و حل مسئله متمرکز است.

در هر دو این موارد، رفتارگرایی نسبت به فرآیندها و تاثیرات مربوط به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده بی توجه می باشد.

یکی از نقاط قوت روان شناسی رفتاری عبارت از توانایی آن برای مشاهده و اندازه گیری دقیق رفتارها می باشد.

نقاط ضعف این رهیافت شامل عدم توانایی برای شناسای فرآیندهای شناختی و بیولوژیکی می باشد که بر روی واکنش های انسانی تاثیرگذار هستند.

یک توصیه ای برای داشتن یک زندگی بهتر

هر چند رهیافت رفتاری همانند گذشته برجسته نمی باشد، ولی تاثیرات قابل توجهی بر روی شناخت روان شناسی انسان دارد.

فرآیند شرطی سازی به تنهایی برای شناخت انواع مختلفی از رفتارها (شامل روش های یادگیری افراد تا روش های یادگیری زبان) به کار گرفته می شوند.

شاید بزرگترین کاربرد روان شناسی رفتاری عبارت از کاربردهای عملی آن می باشد.

تکنیک های این رهیافت می توانند نقش مهمی در اصلاح رفتارهای مشکل زا و تشویق کردن افراد به ابراز واکنش های مثبت تر و مفیدتر داشته باشند.

در خارج از حوزه روان شناسی، والدین، معلمان، مربیان حیوانات و سایر افراد از اصول رفتار مبنایی برای کمک به یادگیری رفتارهای جدید و اجتناب از رفتارهای نامطلوب استفاده می کنند.

نویسنده: Kendra Cherry

بررسی مطالب از نظر پزشکی: Steven Gans. MD

به روز رسانی شده در: 24 سپتامبر 2019

منبع : دکتر دادخواه