به چه نحوی می توان یک زندگی شادتری داشت

آیا می خواهید یک فرد خوشحال تری باشید؟ آیا کسی هست که نخواهد زندگی شادتری داشته باشد؟

اضطراب، استرس و افسردگی عبارت از مواردی می باشند که هر ساله در مابین آمریکایی ها و سایر افراد موجود در سرتاسر جهان افزایش پیدا می کند و این پیام را می رساند که ما تنها افرادی نیستیم که این شرایط را تجربه می کنیم.

نکته امیدوار کننده ای که وجود دارد عبارت از این مورد می باشد که خوشحالی به صورت گسترده ای مورد مطالعه قرار گرفته است.

نتایج بدست آمده نشانگر این مورد می باشد که برخی از رفتارهای نسبتا ساده دارای یک سری تاثیرات قابل توجهی بر روی کیفیت زندگی ما و خوشحالی کلی ما هستند.

آیا برای ایجاد یک تغییر در سبک زندگی تان و درست کردن یک زندگی شادتر آماده هستید؟

در ادامه ما سه روش را برای افزایش خوشحالی معرفی خواهیم کرد که کارایی آنها از نظر علمی مورد تایید قرار گرفته است.

چالش موجود عبارت از انتخاب کردن از مابین این سه فعالیت می باشد (انتخاب کردن یک مورد، دو مورد یا تمامی سه مورد موجود).

بعد از آن باید فعالیت (یا فعالیت های) انتخابی خودتان را به مدت 20 روز و در هر روز به مدت 20 دقیقه انجام دهید.

بعد از پایان 20 روز می توانید تاثیرات این موارد را بر روی زندگی خودتان مشاهده کنید.

من قول می دهم که شرایط بهتری را تجربه خواهید کرد.

1. پیاده روی در طبیعت به مدت 20 دقیقه

حتی در صورتیکه تمایل زیادی به بیرون رفتن نداشته باشید، صرف کردن بخشی از زمان خودتان در بیرون از خانه می تواند یک سری فوایدی را برای شما به دنبال داشته باشد.

برای مثال درخت ها و جنگل ها عبارت از موارد منحصر به فردی می باشند که در صورت بیرون رفتن از خانه می توانید از آنها بهره مند شوید.

مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع می باشند که گیاهان یک ماده شیمیایی به اسم فیتونسایدز (Phytoncides) منتشر می کنند که منجر به محافظت از گیاهان در برابر حشرات می شود.

ولی فیتونسایدز برای خود ما هم مفید می باشد.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که فیتونسایدز یک تاثیر مثبتی بر روی گلبول های سفید خون دارد.

علاوه بر این بودن در طبیعت منجر به کاهش سطح کورتیزول، کاهش فشار خون و بهبود وضعیت روانی می شود.

هر چند که تحقیقات صورت گرفته در این زمینه تا بحال به نتایج قطعی دست پیدا نکرده اند، ولی یکی از مطالعات صورت گرفته نشان داده است که بعد از پیاده روی 90 دقیقه ای در طبیعت، فعالیت لایه جلویی مغزی کاهش پیدا کنید (این بخش از مغز با تفکرات منفی ارتباط دارد).

به چه نحوی می توان یک زندگی شادتری داشت

2. 20 دقیقه روزنامه نویسی

شاید شما این باور را داشته باشید که “اما من یک نویسنده نیستم!” من شرایط شما را درک می کند.

زیبایی مربوط به روزنامه نویسی عبارت از این مورد می باشد که فقط خود شما این نوشته را می بینید، بنابراین هیچ لزومی وجود ندارد که نگران رعایت کردن گرامر یا تفکرات پراکنده خودتان باشید.

به جای این کار باید از این فرصت به عنوان یک ابزاری برای تفکر کردن در مورد تجربیات روزمره خودتان استفاده کنید.

بهترین بخش از روز خودتان را انتخاب کنید و آن مورد را بنویسید.

حتی در صورتیکه بهترین بخش از روز شما عبارت از قهوه مربوط به صبحانه باشد و بعد از آن اتفاقات بدی در طول روز شما افتاده باشد، همین مورد را یادداشت کنید.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند افرادی که روزنامه نویسی سپاسگزاری را تمرین می کنند، اضطراب کمتر، وضعیت روانی بهتر، استرس کمتر و وضعیت سلامت قلبی بهتری را تجربه می کنند.

اجبار کردن خودتان برای پیدا کردن یک سری موارد خوب در طول روز به شما کمک خواهد کرد تا این کار به مرور برای شما آسان تر شود.

علاوه بر این، زمانیکه شما یک روز بدی را تجربه می کنید، خواندن یادداشت های مربوط به روزهای قبلی به شما کمک خواهد کرد تا وضعیت روحی بهتری پیدا کنید.

2. 20 صفحه از یک داستان را بخوانید

اکثر افراد این احساس را دارند که فرصت زمانی مناسبی برای مطالعه یک کتاب ندارند، ولی واقعیت این است که ما بیش از هر زمان دیگری مطالعه می کنیم (فقط کافی است که توئیت ها، تبلیغات، پیام ها و سایر موارد را در نظر بگیرید).

متاسفانه این نوع مطالعه منجر به کاهش فواید مربوط به مطالعه یک کتاب می شود.

مطالعات صورت گرفته نشان دهنده وجود داشتن یک ارتباط مابین مطالعه داستان و سطح بالاتر همدلی، شناخت اجتماعی بهتر و سودمند بودن می باشند

هر چند که ارزیابی کردن این ویژگی ها به راحتی امکان پذیر نمی باشد، ولی نتایج مربوط به مطالعات صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که مطالعه یک داستان می تواند به ما کمک کند تا یک زندگی شادتر و عمیق تری داشته باشیم.

باید این نکته را به یاد داشته باشید که ادامه دادن به این موارد منجر به افزایش لذت شما از زندگی تان خواهد شد، چه در صورتیکه 20 صفحه را مطالعه کنید یا کل داستان را مطالعه کنید.

زمانیکه زندگی ما دارای فراز و نشیب های زیادی باشد، این امکان وجود دارد که سرگرمی های خودمان را فراموش کنیم، ولی سرگرمی ها عبارت از مواردی می باشند که ما را برای مقابله با چالش های پیش رو آماده می کنند.

در صورتیکه شما علاقمند به کسب اطلاعات بیشتر در زمینه خدمات مشاوره ای یا برنامه های آموزش ذهنی باشید، می توانید با مشاوران سایت مشاورانه ارتباط برقرار کنید و از آنها کمک بگیرید.

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

چگونه می توان از تفکر بیش از حد (نشخوار فکری) پیشگیری کرد

آیا تا بحال کاری انجام داده اید یا حرفی زده اید که از آن پشیمان شده باشید و شب ها هموار نسبت به آن فکر کرده باشید؟

آیا تا بحال برای شما پیش آمده است که منتظر یک اتفاق مهمی باشید و همواره نسبت به انجام شدن آن و کارهایی که در آن موقع باید انجام دهید فکر کرده اید؟

فکر کردن در مورد کارهایی که باید انجام دهید یک روش مناسبی برای حفظ کردن نظم موجود و منظم ماندن می باشد.

ولی در برخی مواقع فکر کردن مکرر به یک چیزی که در اغلب مواقع منفی می باشد، یک سری مضراتی برای شما خواهد داشت. این شرایط به عنوان نشخوار فکری شناخته می شود که یک مورد رایجی در مابین افراد مضطرب و (یا) افراد افسرده می باشد.

چرا افراد نشخوار فکری می کنند؟ (بیش از حد به یک چیزی فکر می کنند)

ممکن است برخی افراد به دلیل ویژگی های شخصیتی که دارند (ویژگی هایی همانند کمال گرایی) بیشتر در معرض نشخوار فکری قرار داشته باشند.

ولی در سایر افراد نشخوار فکری یا تفکر بیش از حد به عنوان یکی از علائم افسردگی یا اضطراب بروز پیدا می کند.

برخی از دلایل رایج مربوط به نشخوار فکری عبارتند از:

  • باور داشتن بر روی این مورد که تفکر مداوم در مورد یک مسئله منجر به دستیابی به آگاهی یا یک راه حل می شود
  • سابقه آسیب دیدن در گذشته
  • تجربه کردن برخی از عوامل استرس زا که خارج از حیطه کنترل شما می باشند

به چه نحوی می توان مانع از نشخوار فکری شد

1. پذیرفتن یک اتفاق بعد از صورت گرفتن

همانند سایر موارد مربوط به زندگی تان، تغییر زمانی صورت خواهد گرفت که شما نسبت به مواردی که برای ایجاد یک تغییر مورد نیاز است آگاهی داشته باشید.

در سری بعدی که متوجه فکر کردن بیش از حد خودتان به یک موضوع می شوید، از خودتان بپرسید که آیا این کار برای حل مشکل موجود مفید است یا اینکه منجر به بروز رفتار وسواسی می شود.

2. یک دیدگاه مثبتی نسبت به موارد اتفاق نیافتاده داشته باشید

تفکر بیش از حد در اغلب مواقع منجر به بروز ترس می شود (ترس از اینکه اتفاقات ناخوشایندی صورت خواهند گرفت یا اینکه یکی از نزدیکان شما فوت خواهد کرد و سایر موارد). زمانیکه احساس می کنید دچار ترس شده اید، این نکته را به یاد داشته باشید که شما صرفا به موارد فرضی فکر می کنید.

به دلیل اینکه این اتفاق مربوط به آینده است، در حال حاضر این اتفاق فقط در ذهن شما شکل می گیرد.

در موقعیت های فرضی این احتمال هم وجود دارد که اتفاقات خوبی صورت بگیرد.

سعی کنید بیشتر بر روی این اتفاقات مثبت تمرکز کنید.

چگونه می توان از تفکر بیش از حد (نشخوار فکری) پیشگیری کرد

3. سعی کنید که یک نظر و تفکر جدیدی داشته باشید

در اغلب مواقع مواردی که منجر به ایجاد استرس و اضطراب در ما می شوند، هیچ وقت اتفاق نمی افتند.

سعی کنید از خودتان این سوال را بپرسید که آیا چیزی که در مورد آن فکر می کنید، واقعا اتفاق خواهد افتاد؟

شاید به این نتیجه برسید که اتفاقات خیلی مهمی در زندگی شما صورت خواهد گرفت، ولی متاسفانه فقط بر روی موارد منفی و کوچک فکر می کنید.

4. مواردی که می توانید را تغییر بدهید و سایر موارد را رها کنید

از خودتان این سوال را بپرسید که در صورتیکه قدرت تغییر را داشته باشید، چه دلیل دارد در مورد آن موضوع فکر کنید.

در صورتیکه توانایی تغییر را داشته باشید، می توانید شروع به فکر کردن در مورد یک برنامه اقدام کنید.

در اغلب مواقع راکد ایستادن و انجام ندادن هیچ کاری می تواند منجر به بروز احساس درماندگی در شما شود؛ بنابراین تبدیل کردن حالت تنبلی به حالت فعال می تواند مفید باشد.

علاوه بر این در صورتیکه چیزی که به آن فکر می کنید خارج از کنترل شما باشد، این واقعیت را به خودتان یادآوری کنید و بپذیرید.

5. تفکرات خودتان را زیر سوال ببرید

این امکان وجود دارد که ما در زمان های مختلفی دچار انحرافات شناختی مختلفی شویم.

همچنین به راحتی می توان به این درک دست یافت که تفکرات ما درست نیستند. شاید این عقیده را داشته باشید که اشتباه بزرگی انجام داده اید یا مسئول یک سری مواردی هستید که خارج از کنترل شما هستند.

در صورتیکه این تفکر را داشته باشید که یکی از دوستان شما هم تفکراتی شبیه شما دارد، می توانید در شرایط بهتری قرار بگیرید.

به این دوست خودتان چه حرفی خواهید زد؟ با فرض کردن این شرایط هدفمندتر و خوشبین تر خواهید بود.

تشخیص دادن الگوهای فکری خطرناک (همانند نشخوار فکری) می تواند یک قدم مهمی برای بهبود وضعیت روانی و بهزیستی شما باشد.

علاوه بر این تکنیک ها، دوره درمان رو در رو می تواند به شما کمک کند تا نگرانی های خاص خودتان را شناسایی کنید و با توجه به نیازهای خاص خودتان یک سری مهارت های مقابله ای منحصر به فردی را در خودتان ایجاد کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

در صورتیکه می خواهید یک فرد شادتری باشید، باید همین الان این 5 نوع طرز تفکر را متوقف کنید

آیا در بدترین شرایط بحرانی قرار دارید؟ پاسخ اکثر افراد به این سوال مثبت است.

در حالیکه توانمند بودن شما به منظور قراردادن خودتان در شرایط دارای استاندارد بالا منجر به بهبود جنبه های مختلفی از زندگی تان خواهد شد، ولی اکثر الگوهای مربوط به تفکر و مکالمه درونی ما به جای مفید بودن، مضر هستند.

مطالعات زیادی در این زمینه صورت گرفته است و همه آنها نشان داده اند که تفکرات مخرب می توانند تاثیرات منفی بر روی سلامت فیزیکی ما و همچنین بهزیستی روانی ما داشته باشند.

داشتن توانایی لازم به منظور شناسایی و تغییر شکل این تفکرات مسموم می تواند به ما کمک کند تا از نظر ذهنی و فیزیکی در شرایط بهتری قرار داشته باشیم.

در ادامه چند مورد از انحرافات شناختی بیان شده است که باید آنها را شناسایی کنیم و تغییر دهیم تا بتوانیم یک فرد شادتری باشیم:

1. تجسم کردن فاجعه

در صورتیکه تا بحال در یک موقعیتی قرار گرفته باشید و انتظار داشته باشید که بدترین موقعیت ممکن پیش خواهد آمد، ممکن است فاجعه بارترین شرایط و پیامد ممکن را تصور کنید.

برای مثال قبل از روز ملاقات با یک فرد ناشناس ممکن است این تفکر را داشته باشید که “ما هیچ موضوع خاصی برای بحث کردن نداریم و آرزو خواهم داشت که این ملاقات هر چه زودتر تمام شود.”

در این شرایط تغییر دادن الگوی ذهنی تان به یک دیدگاه واقعی تر می تواند شرایط بهتری را برای شما ایجاد کند.

سعی کنید این تفکر را داشته باشید که “هر چند که ممکن است در لحظات اول برخورد ناشیانه و زشتی با هم داشته باشیم، ولی می توانیم این شرایط را تمام کنیم و لحظات خوبی در کنار هم داشته باشیم.”

2. همه یا هیچ

تفکر همه یا هیچ به معنای پیدا کردن موقعیت های قطعی می باشد. استفاده از کلماتی همانند “همواره” و “هرگز”، “همه” و “هیچ کس” عبارت از یک سری موارد رایج در این نوع انحراف می باشند.

این تفکر که “هر کسی غیر از من عملکرد بهتری در این کار دارد؛ من هیچ وقت نمی توانم یک کار درستی انجام دهم” را با این مورد “من در برخی مواقع نمی توانم به خوبی کار کنم، ولی امروز کارهای خوب زیادی را انجام داده ام” عوض کنید.

3. فیلتر ذهنی

اکثر افراد بر روی موارد منفی متمرکز می شوند و نسبت به موارد مثبت چشم پوشی می کنند؛ این مورد به عنوان فیلتر ذهنی شناخته می شود.

برای مثال در حین بررسی کردن عملکرد خودتان که اکثرا مثبت بوده است، ممکن است این تفکر را داشته باشید که “رئیس من از مدیریت زمان من انتقاد کرد؛

شاید این فکر را داشته باشد که من در شغل خودم بد هستم و کارایی لازم را ندارم.”

به جای این تفکر سعی کنید موقعیت را به صورت دقیق تری بررسی کنید و به این صورت فکر کنید که “رئیس من مطلع می باشد که من کارهای خوب زیادی انجام داده ام و من در شرایط فعلی به این آگاهی دست پیدا کرده ام که به چه نحوی در شغل خودم بهتر باشم.”

در صورتیکه می خواهید یک فرد شادتری باشید، باید همین الان این 5 نوع طرز تفکر را متوقف کنید

4. جملات “باید”

زمانی که شما در مورد اینکه “باید” به چه نحوی این کار یا آن کار را انجام می دادید فکر می کنید، ممکن است احساس گناه کنید؛

این شرایط نمی تواند یک محرک مناسب و سالمی را ایجاد کند.

به جای این تفکر که “من این هفته باید زیاد کار می کردم” این تفکر را داشته باشید که “هفته پیش از نظر کاری خیلی شلوغ بودم، به همین دلیل این هفته یک سری تغییراتی در کار خودم ایجاد خواهم کرد و این رویه را ادامه خواهم داد.”

5. برچسب گذاری

برچسب گذاری عبارت از استفاده کردن از کلمات منفی به منظور توصیف کردن خودتان به جای توصیف کردن کارتان می باشد.

برای مثال داشتن این طرز تفکر که “من احمق هستم” به جای این مورد که “من یک کار اشتباهی انجام داده ام” به عنوان برچسب گذاری شناخته می شود.

گفتن مکرر این مورد به خودتان که شما یک چیزی (تنبل، احمق، ناتوان) هستید، می تواند به صورت ناخودآگاه منجر به پذیرفتن این باور در شما شود.

از طرف دیگر باید از خودتان بپرسید که چرا به جای این تفکرات منفی نباید تفکرات مثبتی داشت؟

سعی کنید به خودتان بگویید که یک فرد باهوش، با انگیزه و توانمندی هستید تا تاثیرات آن را بر روی خودتان مشاهده کنید.

شناسایی الگوهای فکری خطرناک می تواند یک قدم مهمی برای بهبود وضعیت روانی و بهزیستی شما باشد.

همچنین این نکته را به یاد داشته باشید که مراقبت از سلامت روانی خودتان یک مورد مهمی برای مراقبت از سلامت کلی تان می باشد.

در صورتیکه می خواهید اطلاعات بیشتری در این زمینه به دست بیاورید، می توانید از سایر مقالات سایت مشاورانه استفاده کنید و از مشاوران آن کمک بگیرید.

منبع : کانون مشاوران ایران

درمانگر من در اولین جلسه درمانی چه سوالاتی خواهد پرسید؟

در صورتیکه برای اولین بار بخواهید در یک جلسه درمان حضور داشته باشید، احتمالا هیجان زده خواهید بود و یک مقداری اضطراب خواهید داشت.

همانطور که خودتان هم مطلع هستید درخواست کمک یک مورد مناسب و صحیحی است، ولی وجود داشتن یک مقدار اضطراب هم یک مورد نرمالی است (چرا که شما می خواهید احساسات شخصی خودتان را با یک فرد ناشناس در میان بگذارید).

هر چند که درمانگر شما یک فرد غریبه می باشد، ولی باید این نکته را به یاد داشته باشید که این فرد بدون هیچ نوع قضاوتی از شما حمایت خواهد کرد.

علاوه بر این پزشک شما نسبت به این موضوع مطلع است که ممکن است شما یک مقدار اضطراب داشته باشید و به نحوی آموزش دیده است که بتواند در این شرایط به شما کمک کند.

به منظور اینکه آمادگی لازم را برای اولین جلسه درمان داشته باشید، ما یک لیست از سوالاتی را در ادامه بیان کرده ایم که معمولا پزشکان در اولین جلسه درمانی می پرسند.

با بررسی این سوالات می توانید آمادگی مناسبی را برای اولین جلسه درمان داشته باشید.

1. چه چیزی باعث شد که به درمان مراجعه کنید؟

پاسخ به این سوال می تواند کاملا ساده باشد؛ برای مثال می توانید بگویید که “پزشک قبلی یک بیماری را در من تشخیص داد و به من توصیه کرد که به شما مراجعه کنم”.

همچنین این احتمال وجود دارد که پاسخ به این سوال مبهم باشد که کاملا عادی است.

همواره این نکته را به یاد داشته باشید که شما به منظور مراجعه به یک درمانگر، هیچ گونه نیازی به یک تشخیص یا ارجاع داده شدن ندارید.

مراجعه به پزشک یک مورد کاملا مناسبی است، چرا که خودتان به تنهایی نمی توانید به احساس آرامش دست پیدا کنید.

هیچ یک از دلایل مراجعه به پزشک نمی تواند اهمیت بیشتر یا کمتری نسبت به سایر دلایل داشته باشد.

حالت دیگر این سوال عبارت از این است که “شما چه علائم یا نگرانی هایی را تجربه می کنید؟” باید توجه داشته باشید که ندادن یک پاسخ صحیح به این سوال کاملا عادی است. فقط باید مواردی که به ذهنتان می رسد را بگویید.

2. چه مدت است که این شرایط را دارید؟

پزشکتان این سوال را از شما خواهد پرسید تا بتواند یک شناختی در مورد نحوه مدیریت کردن استرس عاطفی توسط شما داشته باشد.

مکانیزم های مقابله ای متنوعی در دسترس می باشند (از مکانیزم های مفید تا مکانیزم های مضر)؛ به همین دلیل درمانگر می خواهد سبک شما را بشناسد.

علاوه براین، پزشکتان می تواند یک سری مواردی را به شما پیشنهاد بدهد که به احتمال زیاد آنها را دوست خواهید داشت.

برای مثال در صورتیکه شما بخواهید بیرون از خانه باشید، شاید یک مدیتیشن همراه با پیاده روی بتواند یک تمرین آرامش بخش مناسبی برای شما باشد.

3. آیا قبلا به درمان مراجعه کرده اید؟

در صورتیکه شما قبلا به یک درمانگر دیگری مراجعه کرده باشید، این احتمالا وجود دارد که یک سری موارد خوب یا بدی در شما تشخیص داده شود.

اطلاع دادن این موارد به درمانگر جدید خودتان می تواند شناخت وی را در مورد شما افزایش دهد.

در صورتیکه قبلا به درمان مراجعه نکرده باشید، در این صورت درمانگر شما بیشتر بر روی ساختار و انتظارات معمول از این فرآیند تاکید خواهد داشت.

درمانگر من در اولین جلسه درمانی چه سوالاتی خواهد پرسید؟

4. هدف شما از مراجعه به مشاوره چیست؟

مشخص کردن یک سری اهداف می تواند یک ابزار مناسبی برای مشخص کردن انتظارات شما از جلسه درمان باشد.

در صورتیکه ذهنیت مشخصی در رابطه با مواردی نداشته باشید که می خواهید در نتیجه جلسه درمانی به دست بیاورید، پزشکتان می تواند یک سری اهداف مشخص و قابل سنجشی را برای شما مشخص کند.

برای مثال در صورتیکه هدف شما عبارت از “اضطراب کمتر” باشد، سنجش کردن این خواسته به راحتی امکان پذیر نخواهد بود.

پزشکتان می تواند این سوال را از شما بپرسد که در صورت داشتن اضطراب کمتر، چه کارهایی را می توانید انجام دهید.

یا این سوال را مطرح کند که در صورت داشتن اضطراب کمتر، کدام بخش از زندگی شما تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.

5. آیا تا به حال در مورد آسیب زدن به خودتان یا سایر افراد فکر کرده اید؟

این سوال یک سوال سختی برای اکثر افراد می باشد و می تواند منجر به بروز احساسات شدیدی شود. با این وجود، آگاهی یافتن پزشکتان در مورد وجود داشتن تفکر آسیب زدن به خودتان اهمیت زیادی دارد.

این اطلاعات باعث خواهد شد تا بر اساس وضعیت ذهنی و روانی که دارید، پزشکتان بهترین درمان ممکن را در اختیارتان قرار دهید.

این نکته را به یاد داشته باشید که درمانگرتان نمی خواهد در مورد شما قضاوت کند، بلکه تنها هدف وی عبارت از کمک کردن به شما و حمایت کردن از شما می باشد.

هر چند که هر پزشکی روش منحصر به فرد خودش را دارد، ولی این پنج سوال مطرح شده عبارت از رایج ترین موارد بحث شده در اولین جلسه درمان می باشند.

مطلع بودن در رابطه با مواردی که باید انتظار داشته باشید می تواند اضطراب شما را کاهش دهد؛

بنابراین سعی کنید قبل از مراجعه به پزشک یک تماس تلفنی با وی داشته باشید و سوالات و نگرانی های خودتان را مطرح کنید.

همچنین می توانید از مقالات و مشاوره های ارائه شده در سایت مشاورانه هم استفاده کنید.

منبع : کانون مشاوران ایران

آزمون استعداد (شایستگی)

آزمون استعداد یک آزمونی برای تشخیص و اندازه گیری توانایی فرد برای به دست آوردن برخی از مجموعه مهارت ها (شامل مهارت های ذهنی، حرکتی و سایر موارد مشابه) از طریق آموزش های آتی می باشد.

این آزمون ها فرض می کنند که افراد توانایی های خاص متفاوتی دارند و این تفاوت ها در پیشبینی دستاوردهای آینده مفید می باشند.

آزمون های استعداد عمومی یا چندگانه مشابه آزمون های هوشی هستند که طیف وسیعی از توانایی ها (برای مثال درک مطلب، منطق و استدلال عمومی، محاسبات عددی، سرعت درک یا دانش مکانیکی) را شامل می شوند.

آزمون استعداد (شایستگی)

آزمون ارزیابی تحصیلی (SAT) و آزمون ارزشیابی کالج آمریکایی (ACT) عبارت از یک سری آزمون هایی هستند که در ایالات متحده برای اندازه گیری توانایی آکادمیک عمومی مورد استفاده قرار داده می شوند؛

در فرانسه آزمون باشلیه (مهندسی) عمومی (le bac) از دانش آموزان دبیرستان گرفته می شود.

این آزمون ها به جای مشخص کردن یک عدد خاص برای IQ، یک سری امتیازات و نمراتی را برای فرد نمایش می دهند و به صورت گسترده ای در مشاوره آموزشی و شغلی مورد استفاده قرار می گیرند.

همچنین به منظور اندازه گیری توانایی تخصصی (همانند توانایی های حقوقی یا بالینی) و توانایی های خاص (همانند توانایی دفتری یا مکانیکی) از آزمون های استعداد استفاده می شود.

آزمون استعداد دیفرانسیلی (DAT) یک سری توانایی های خاص همانند سرعت انجام کارهای دفتری و استدلال مکانیکی و همچنین توانایی آکادمیک عمومی را اندازه گیری می کند.

منبع : کانون مشاوران ایران

اختلال اضطرابی

اختلال اضطرابی شامل چند مورد از اختلال هایی می باشد که ویژگی بارز آنها عبارت از احساس ترس، هراس یا وحشت زدگی می باشد که بدون علت یا نامناسب هستند.

معمولا اضطراب یک مکانیسم انطباقی است که نشان دهنده یک تغییر درونی یا خارجی دارای خطر بالقوه است و در نتیجه باعث می شود که فرد از خطر موجود اجتناب کند یا با استرس موجود مقابله کند.

زمانی که اضطراب بدون هیچ علت خاصی یا در واکنش به یک محرک نسبتا بی ضرر و به صورت اغراق آمیز بروز پیدا می کند و در زندگی شخصی فرد یک سری اختلال هایی را به وجود می آورد، ممکن است به عنوان یک اختلال اضطرابی در نظر گرفته شود.

اختلال های اضطرابی عبارت از رایج ترین اختلال های روان پزشکی موجود در سطح جهان می باشند.

در عین حال که روش های درمان موثر زیادی برای این اختلال وجود دارد، ولی اکثر افرادی که دچار این اختلال می شوند، این اختلال در آنها تشخیص داده نمی شود یا این افراد به صورت مناسب درمان نمی شوند.

اختلال های اضطرابی در اغلب مواقع عبارت از شرایط مزمن و ناتوان کننده ای هستند که آسیب های عاطفی و زیان های مالی زیادی را به فرد مبتلا تحمیل می کنند.

رایج ترین اختلال های اضطرابی

اختلال اضطراب عمومی

افراد دچار شده به اختلال اضطراب عمومی یک سری نگرانی ها یا علائم اضطرابی را دارند که حداقل به مدت شش ماه ادامه پیدا می کند.

زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر این شرایط قرار می گیرند و سن معمول شروع این اختلال سن 30 سالگی می باشد.

معمولا این اختلال به ایجاد یک شرایط مزمن و حاد منجر می شود.

اختلال اضطراب عمومی شده در اغلب مواقع به همراه یک سری شرایط دیگری بروز پیدا می کند که برخی از آنها شامل افسردگی، اختلال وحشت زدگی، اختلال اضطراب اجتماعی و سوء استفاده از مواد هستند.

علائم خاص ناتوانی در اختلال اضطراب عمومی شده (به خصوص اختلال نقشی)، از نظر شدت مشابه اختلال افسرده کننده عمده هستند.

بروز همزمان افسردگی یا شرایط دیگر به همراه اختلال اضطراب عمومی نه تنها منجر به افزایش میزان ناتوانی فرد می شود، بلکه (به دلیل دوری از کار، افزایش مراجعه به مراقبت سلامتی و بستری شدن در بیمارستان) همچنین یک سری هزینه های اقتصادی دیگری را به فرد تحمیل می کند.

اختلال وسواس فکری – وسواس عملی

ویژگی اختلال وسواس فکری – وسواس عملی عبارت از وجود داشتن تفکرات، تکانش ها یا تصویرهای تکراری، سرزده و تحریک کننده اضطراب آوری می باشد که به عنوان وسواس های فکری شناخته می شوند.

وسواس فکری تقریبا در 80 درصد از موارد منجر به بروز وسواس های عملی ذهنی و حرکتی (که شامل تفکرات یا اقدامات صورت گرفته مکرر می باشد) منجر می شود که برای کاهش اضطراب موجود صورت می گیرند.

این امکان وجود دارد که افراد دارای OCD چند ساعت از وقت روزمره خودشان را صرف انجام وسواس های عملی بکنند و این شرایط مانع از انجام دادن فعالیت های زندگی عادی شود.

معمولا OCD در کودکان یا بزرگسالان جوان بروز پیدا می کند، یک دوره افزایشی و کاهشی مزمن را ایجاد می کند و منجر به ایجاد ناتوانی قابل توجه در بیشتر حوزه های زندگی می شود.

اکثر افراد مبتلا به OCD عزت نفس پایین را گزارش کرده اند، تمایل دارند که خیلی دیر درخواست کمک کنند و در طول زندگی شان به صورت مکرر دچار افسردگی عمده می شوند.

این امکان وجود دارد که افراد مبتلا به OCD حاد یک سری نقایص قابل توجهی را در عملکرد اجتماعی خودشان تجربه کنند و از نظر مالی به یک سری افراد دیگری وابستگی داشته باشند.

اختلال وحشت زدگی

ویژگی مربوط به اختلال وحشتزدگی عبارت از حملات اضطرابی وحشت زای خودانگیخته است که به همراه برخی از علائمی همانند ترس، تپش قلب و عرق ریزی صورت می گیرد.

خود ترس از وحشت زدگی منجر به ایجاد یک الگویی از اجتناب می شود که ممکن است زندگی فرد را با محدودیت شدید مواجه کند.

در طول این وحشت زدگی، ترسی که می تواند نشان دهنده یک حمله قلبی، ضربه خفیف یا یک مشکل بالینی باشد، منجر به مراجعه مکرر فرد به اوژانس و تحمیل یک سری هزینه هایی به فرد می شود.

افراد مبتلابه اختلال وحشت زدگی در مقایسه با افرادی که دچار این شرایط نشده اند، معمولا بیشتر از مراقبت های بالینی استفاده می کنند.

میزان آسیب وارد شده به فرد در نتیجه اختلال وحشت زدگی تحت تاثیر عوامل مختلف (که برخی از آنها شامل سن، آموزش، تشخیص اختلال وحشت زدگی) یا وجود داشتن یک سری شرایط روان پزشکی دیگری (به خصوص افسردگی عمده) قرار دارد.

اختلال اضطرابی

اختلال استرس بعد از آسیب

افرادی که آسیب های مهلک (همانند سوء استفاده جنسی، درگیری و بلایای طبیعی) را تجربه می کنند، ممکن است تفکرات سرزده مکرر و خواب های مربوط به اتفاق آسیب زا، هوشیاری و اضطراب افزایش یافته به صورت غیرمعمول و بی حسی عاطفی را تجربه کنند و همچنین از مکان ها و موقعیت هایی که این آسیب را به آنها یادآوری می کند، اجتناب کنند.

این علائم عبارت از ویژگی های اختلال استرس بعد از آسیب (PTSD) هستند که یک شرایط کاملا رایجی است و معمولا به ایجاد یک شرایط مزمن منجر می شود.

این اختلال در اغلب مواقع به همراه سایر اختلال های اضطرابی، افسردگی و سوء مصرف مواد بروز پیدا می کند.

این امکان وجود دارد که بیماران مبتلا شده تحریک پذیری و عصبانیت را تجربه کنند و این شرایط منجر به ایجاد یک سری مشکلاتی در روابط میان فردی منجر شود.

در مابین بازنشستگان نظامی که PTSD مربوط به جنگ را تجربه می کنند، درصد افرادی که از شرایط سلامتی شان شکایت می کنند، دارای شرایط بالینی هستند و از مراقبت سلامتی استفاده می کنند یک درصد بالایی است.

اختلال های مشابه اضطراب ذهنی، سلامت فیزیکی و عاطفی ضعیف و عملکرد اجتماعی و کاردکردی معیوب عبارت از مواردی هستند که توسط بیماران PTSD غیرنظامی (برای مثال توسط قربانیان تجاوز جنسی) تجربه می شوند.

در اغلب مواقع PTSD به همراه شرایط وحشت زای مزمن و یک سری شرایط بالینی دیگری (همانند HIV) بروز پیدا می کند و منجر به ایجاد درد شدید، ناتوانی قابل توجه تر و پیامدهای بالینی وخیم تر می شود. همچنین PTSD منجر به افزایش میزان خودکشی ها می شود.

اختلال اضطراب اجتماعی و فوبیاهای خاص

اختلال اضطراب اجتماعی معمولا در دوره نوجوانی بروز پیدا می کند، میزان شیوع آن در مابین زنان بیشتر می باشد و همچنین منجر به ایجاد یک شرایط مزمنی می شود.

علائم مربوط به این اختلال می توانند شامل ترس از غریبه ها، ترس از تحقیر شدن یا قضاوت شدن توسط سایر افراد و همچنین اجتناب از موقعیت های اجتماعی می باشد که در آن افراد مورد توجه قرار می گیرند.

برخی از افراد در حین قرار گرفتن در این موقعیت ها، سرخ شدن، تهوع، افزایش ضربان قلب، استفراغ، عرق ریزی و تب و لرز را تجربه می کنند.

اختلال اضطراب اجتماعی در اغلب مواقع به همراه افسردگی و ریسک بالای سوء مصرف الکل بروز پیدا می کند.

بیمارانی که علائم محدودی از اختلال اضطراب اجتماعی را تجربه می کنند، ممکن است ناتوانی عمده را تجربه کنند؛ این شرایط می تواند منجر به افزایش افسردگی عمده شود.

فوبیاهای خاص شامل یک ترس غیرمنطقی می باشند که از طریق یک موجود خاص (همانند سگ ها) یا یک موقعیت خاص (همانند رانندگی کردن در داخل یک تونل) ایجاد می شوند.

علائم اضطراب انتظاری، احساس ناراحتی در حین قرار گرفتن در معرض یک موجود یا موقعیت ترس آور و اجتناب فعال از موقعیت های تحریک کننده عبارت از ویژگی های افراد دارای فوبیاهای خاص هستند.

درمان اختلال های اضطرابی

یک سری گزینه هایی برای درمان اختلال های اضطرابی وجود دارد که برخی از آنها شامل روش درمان شناختی – رفتاری و داروها می باشد.

با این وجود، خجالت، ترس و برچسب هایی (یا تهمت هایی) که در اغلب مواقع در نتیجه تشخیص داده شدن این شرایط ایجاد می شوند، باعث می شود که اکثر افراد در مراحل اول از مراجعه به درمان اجتناب کنند.

سایر موانعی که برای درمان وجود دارند می توانند شامل موارد مختلفی (از ایجاد نقص در سیستم سلامتی تا تشخیص داده شدن اختلال اضطرابی) باشند.

اکثر افراد حتی بعد از درمان شدن هم یک سری علائم و ناتوانایی های باقیمانده را تجربه می کنند.

با این وجود، یک سری از شواهد موجود به صورت کاملا بدیهی نشان داده اند که هر دو مورد روش های درمان روان درمانی و بالینی موثر می توانند عملکرد شخصی و کاکردی فرد را تقویت کنند، کیفیت زندگیش را افزایش دهند و هزینه های بالینی غیر اضطراری را در مورد اکثر اختلال های اضطرابی کاهش دهند.

علاوه بر این، مورد هدف قرار دادن پیشرفت های عملکردی به جای کاهش دادن علائم در طول درمان، منجر به بهبود عملکرد افراد دچار شده به اختلال های اضطرابی می شود.

استفاده روتین از مقیاس های دسته بندی تایید شده می تواند نقایص عملکردی را کاهش دهد، در ارزیابی کارایی درست از روش های درمانی مفید باشد، به افراد معلول کمک کند تا از مزایای مربوط به معلولیت خودشان استفاده کنند یا به صورت راحت تری خودشان را با شرایط کاری انطباق دهند.

نویسنده: Brian Martis

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

ارتباط

ارتباط یک اصل روانشناختی عمومی می باشد که با پدیده یادآوری یا حافظه مرتبط است.

در واقع این اصل بیان می کند که فرآیند یادآوری یا حفظ کردن تجربیات گذشته منجر به یادآوری یک سری اتفاقات یا تجربیات دیگری خواهد شد که به یک یا چند روش با تجربه یادآوری شده مرتبط هستند.

کاربرد این اصل در طول زمان گسترش می یابد و به اندازه ای می رسد که تقریبا شامل تمامی مواردی (به غیر از احساسات اولیه) می شود که می تواند در زندگی ذهنی (یا روانی) فرد اتفاق بیافتد. در نتیجه تداعی گرایی به یک دیدگاه نظری تبدیل شد که کل روان شناسی را شامل می شود.


مفهوم “ارتباط ایده ها” برای اولین بار توسط یک فیلسوف انگلیسی به اسم جان لاک (John Lock) و در مقاله وی به اسم ارزیابی شناخت انسانی (An Essay Concerning Human Understanding; 1690) به کار برده شد.

یک فیلسوف اسکاتلندی به اسم دوید هیوم (David Hume) یک مقاله ای به اسم تشریح ماهیت انسانی (A Treatise of Human Nature; 1739) نوشت و در آن از طریق استدلال شباهت، وابستگی در زمان یا مکان و علت و معلولی، مبناهای اصلی ارتباط را بیان کرد.


ویلیام جیمز (William James ) به عنوان یک فیلسوف و روان شناس آمریکایی در مقاله خودش به اسم اصول روان شناسی (The Principles of Psychology (1890)) به جای ارتباط ایده ها بر روی ارتباط فرآیندهای عصبی مرکزی تاکید کرد که از طریق همپوشانی یا محرک متوالی (توارثی) آنی ایجاد می شوند.

در سال 1903 یک روان شناس روسی به اسم ایوان پی. پاولو (Ivan P. Pavlov) این نظریه را مطرح کرد که تمامی رفتارها می توانند در نتیجه واکنش ها یا عکس العمل های اصلی یا شرطی ایجاد شوند.

نظریه های واکنش شرطی شده و موارد زیادی از نظریه های رفتاری مربوط به اوایل قرن بیستم ریشه در روان شناسی ارتباطی رفتار دارد؛

این مورد به این معنا می باشد که آنها هم با انتقادهایی مواجه شده اند که در مورد نظریه های ارتباط ایده ها وجود داشته است.

برای مثال یک روان شناس آمریکایی به اسم ادوارد ال. تورندایک (Edward L. Thondike) نشان داد که صرفا تکرار یک تاثیر محدود بر روی ارتباطات ایجاد شده مابین محرک و واکنش دارد یا اینکه هیچ نوع تاثیری ندارد.

برخی از محققان تاثیر مستقیم دانش بر روی نتایج را به عنوان دلیل این ارتباط بیان کردند؛

ارتباط

این در حالی بود که سایر محققان (از جمله یک روان شناس آمریکایی به اسم کلارک ال. هال در مقاله خودش به اسم اصول رفتار (Clark L. Hull (principles of Behavior; 1943)) یادگیری را یک موردی در نظر گرفته است که به دلیل کاهش نیاز ایجاد می شود (به همین دلیل در شرایط تجربی مختلف منجر به کاهش قدرت مربوط به محرک مرتبط و واکنش می شود).


در حالیکه هدف این متفکران عبارت از رد کردن اصول تداعی گرایی نبوده است، ولی آنها معتقد بودند که این اصول بیشتر دارای کاربرد محافظه کارانه می باشند.

با این وجود یک سری افرادی همانند روان شناسان گشتالت وجود داشتند که می خواستند تداعی گرایی را به صورت کامل رد کنند؛ این تمایل به اندازه ای شدید بود که فرآیندهای ذهنی سطح بالاتر هم مورد بحث قرار گرفت.


نظریه های تداعی گرایانه همانند تمامی اصول جذاب موجود در روان شناسی، به صورت قابل توجهی مورد انتقاد قرار گرفتند.

در حال حاضر روان شناسان بسیار محدودی وجود دارند (در صورتیکه وجود داشته باشند) که قدرت این نظریه ها را در حدی قبول داشته باشند که در مراحل اولیه مطرح شدن این نظریه ها ادعا می شد.

با این وجود، بیشتر روان شناسان با این موضوع موافق خواهند بود که ارتباط همچنان یک اصل مهم و تاثیرگذاری است که در تمامی فرآیندهای یادگیری و از طریق تجربه انباشته نقش فعالی دارد.

منبع : کانون مشاوران ایران

توجه

در روان شناسی توجه به معنای متمرکز کردن آگاهی و هوشیاری بر روی برخی پدیده ها و عدم تمرکز آگاهانه بر روی سایر موارد می باشد.

توجه عبارت از آگاهی داشتن بر روی زمان و مکان فعلی به صورت متمرکز و هوشیارانه می باشد. از نظر روان شناسان اولیه ای همانند ادوارد بردفورد تیچنر (Edward Bradford Tichener)، توجه مضمون هوشیاری را تعیین می کند و بر روی کیفیت تجربه هوشیارانه تاثیر می گذارد.

در سال های بعدی تمرکز کمتری بر روی مولفه ذهنی هوشیاری صورت گرفت و بیشتر الگوهای رفتاری مورد توجه قرار گرفتند که در آنها توجه می تواند توسط سایر افراد تشخیص داده شود.

هر چند که تجربه انسانی از طریق نحوه توجه کردن افراد مشخص می شود، ولی این موضوع کاملا مشخص می باشد که آنها کنترل کاملی بر روی مسیر و نحوه توجه خودشان ندارند.

برای مثال در برخی مواقع افراد برای تمرکز کردن بر روی یک کار، یک مکالمه یا مجموعه ای از اتفاقات با مشکلات مربوط به متمرکز کردن توجه خودشان مواجه می شوند.

در سایر مواقع، به جای اینکه فرد به صورت اختیاری بر روی یک موردی تمرکز کند،  یک اتفاق پیش بینی نشده منجر به جلب توجه وی می شود.

توجه از طریق تجربه زودگذر فرد صورت می گیرد؛ در واقع توجه عبارت از وضعیت آگاهی فعلی می باشد. البته یک مجموعه بی شماری از اتفاقات وجود دارند که همواره در سطح جهانی صورت می گیرند و هر یک از آنها با حس های فرد ارتباط دارد.

همچنین یک سری اتفاقاتی وجود دارند که در داخل بدن صورت می گیرند و بر روی توجه وی تاثیر می گذارند؛

این اتفاقات دقیقا مشابه معرفی و نمایش اتفاقات مربوط به گذشته می باشد که در حافظه فرد انباشته شده است ولی در شرایط مناسب قابل دسترسی می باشد.

در حالیکه ممکن است این انتظار وجود داشته باشد که هوشیاری فعلی عبارت از تمامی اتفاقاتی می باشد که در هر لحظه خاص صورت می گیرند، ولی کاملا مشخص است که چنین موردی مصداق ندارد.

در چارچوب این زمینه گسترده از تجربیات بالقوه، یک فرد فقط بر روی برخی از بخش های فرعی و محدود از کل تجربیات، تمرکز (یا توجه) می کند. این امکان وجود دارد که دلیل مربوط به این محدودیت را مشخص کرد.

کنترل و هماهنگی داده های مختلف و تجربیات انباشته شده و سازمان دهی الگوهای مناسب واکنش و پاسخ عبارت از اصلی ترین کارهای مغز می باشد.

مغز توانایی های پردازش موثری دارد، ولی ظرفیت آن محدود می باشد.

هیچ فردی نمی تواند تمامی اتفاقات و اطلاعات قابل دسترس در هر زمان را به صورت هوشیارانه تجربه کند. همچنین این امکان وجود ندارد که به طور همزمان، تعداد نامشخصی از واکنش های متفاوت را انجام داد.

سوالی که مطرح می شود عبارت از این است که به چه نحوی یک مجموعه مناسبی از داده ها، فرآیند های میانجی و خروجی ها برای ایجاد توجه و بکارگیری منابع در دسترس انتخاب می شوند.

بنابراین توجه می تواند عبارت از یک شرایط مربوط به هوشیاری انتخابی باشد که اندازه و کیفیت تعامل یک فرد با محیطش را مشخص می کند.

نمی توان به صورت حتمی گفت که این شرایط تحت کنترل فرد می باشد.

در ادامه بحث در مورد سابقه توجه و روش هایی که روان شناسان و سایر محققان برای شناسایی و مشخص کردن توجه مورد استفاده قرار داده اند، بحث می شود.

نظریات اولیه در مورد توجه

نظریات مربوط به قرن نوزدهم

روان شناسان در نیمه دوم قرن نوزدهم شروع به مطالعه توجه کردند. قبل از این زمان، فیلسوفان توجه را به عنوان یک موضوعی در چارچوب درک (یک مکانیزمی که در آن ایده های جدید با ایده های موجود ارتباط برقرار می کنند) در نظر می گرفتند.

به همین دلیل گاتفرید ویلهم لیبنیز (Gottfried Wilhelm Leibniz) بیان کرد که عدم آگاهی فرد از صدای ثابت و دائمی آبشار نشان می دهد که اتفاقات بدون توجه خاص، به چه نحوی می توانند منجر به توقف درک شوند (درکی که به صورت آگاهانه وجود دارد).

وی بیان کرد که توجه مشخص می کند که چه مواردی درک شود و چه مواردی درک نشود. عبارت درک در سایر دوره های مروبط به قرن نوزدهم و توسط ویلهلم ونت (Wilhelm Wundt)، که یکی از موسسان روان شناسی مدرن بود، به کار گرفته شد.

توجه

با این وجود، ونت یکی از اولین افرادی بود که تفاوت مابین ویژگی های موضعی و عمومی تر از آگاهی انسانی را بیان کرد.

وی آثار زیادی در مورد زمینه های گسترده هوشیاری (که وی آن را Blickfeld نامید) دارد که در آن تمرکز محدودتری بر روی توجه (Blickpunkt) دارد.

وی بیان کرد که یک طیفی از بلینک پانکت تقریبا شامل شش مورد یا گروه می باشد. همچنین وی بر این عقیده بود که توجه یک عملکرد مربوط به بخش پیشانی مغز می باشد.

یکی از تاثیرگذارترین روان شناسان در آن دوره عبارت از ویلیام جیمز (William James) بود. وی در اثر مشهور خودش به اسم اصول روان شناسی (The Principles of Psychology (1890)) بیان کرد که:

هر شخصی یک درکی نسبت به توجه دارد. توجه عبارت از تسلط یافتن ذهن به صورت مشخص و واضح و به صورت همزمان بر روی چند موضوع ممکن یا یک زنجیره ای از تفکرات می باشد.

تمرکز یا توجه هوشیارانه عبارت از ماهیت توجه می باشند. در واقع توجه به معنای کنار کشیدن از برخی چیزها به منظور داشتن توجه مناسب تر به سایر موارد می باشد.

جیمز بر این عقیده بود که توجه منجر به ایجاد مشاهده، درک، تشخیص و یادآوری موثرتر و تسریع واکنش های فرد می شود.

در سال 1906 یک روان شناس مشهور دیگری به اسم دبیلیو. بی. پیلسبری (W. B Pillsobury) سه روش را برای اندازه گیری توجه بیان کرد.

روش اول مربوط به آزمون هایی بود که از طریق بررسی کارایی فرد در کارهایی که به توجه زیادی نیاز دارند، میزان توجه را اندازه گیری می کرد.

روش دوم توجه کاهش یافته را از طریق عملکرد کاهش یافته اندازه گیری می کرد؛

همچنین روش سوم قدرت توجه را از طریق سطح محرکی اندازه گیری می کرد که برای حواسپرتی فرد مورد نیاز است.

در دوره های بعدی قرن بیستم، روان شناسی و مطالعه رفتاری تحت تاثیر یک سری موارد جدیدی قرار گرفتند که تاثیرات قابل توجهی بر روی مفاهیم توجه داشتند.

یکی از افراد تاثیر گذار بر روی این جریان عبارت از کارهای یک روان شناس روسی به اسم ایوان پتروویچ پاولو (Ivan Petrovich Pavlov) بود که برای اولین بار واکنش سوگیری را مطرح کرد.

این واکنش در سگ ها و سایر حیوانات به صورت گوش های سیخ شده، برگرداندن سر به سمت محرک، قدرت عضلانی بیشتر و تغییرات روان شناختی نشان داده می شود که از طریق یک سری ابزارهایی قابل کشف می باشد.

مورد دیگری که بر روی مفهوم توجه تاثیرگذار بود، عبارت از مطالعه بازتاب شناسی توسط ولادیمیر ام. بخترو (Vladimir M. Behterev) روسی بود.

روان شناسان زیادی واکنش شرطی (یک واکنش غیراختیاری که از طریق پاداش شرطی سازی می شود) را به عنوان مبنای یادگیری تمامی انسان ها در نظر گرفتند.

نویسنده: W. Cheyne McCallum

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

اختلال کمبود یا فزون کاری توجه

اختلال کمبود توجه یا فزونکاری (ADHD) یک سندرم رفتاری می باشد که ویژگی آن عبارت از بی توجهی و حواسپرتی، بی قراری، عدم توانایی برای نشستن در یک جا و مشکل داشتن در تمرکز بر روی یک چیز برای یک دوره زمانی خاص می باشد.

اختلال کمبود توجه یا فزونکاری (ADHD) بیشتر در نوجوانان و بچه ها صورت می گیرد، هر چند که احتمال مبتلا شدن افراد بزرگسال هم به این اختلال وجود دارد.

میزان شیوع ADHD در مردان، سه برابر میزان شیوع آن در زنان می باشد و در سطح جهان، 5 تا 7 درصد از کودکان به آن مبتلا می شوند.

هر چند که ویژگی های رفتاری این سندرم در تمامی فرهنگ ها مشخص می باشد، ولی این اختلال ها بیشتر در ایالات متحده مورد توجه قرار گرفته اند چرا که ADHD یکی از رایج ترین اختلال های روان شناختی می باشد که در کودکان آمریکایی تشخیص داده می شود.

تخمین های صورت گرفته نشان گر این است که 6 تا 11 درصد از کودکان و نوجوانان آمریکایی به ADHD مبتلا می شوند.

در اواسط دهه 1950 پزشکان آمریکایی افرادی را که در توجه کردن بر روی یک موضوع مشکل داشتند را به عنوان افراد “عقب مانده ذهنی” دسته بندی کردند.

عبارات مختلفی برای توصیف این رفتار به کار گرفته شد که از آن جمله می توان به آسیب ذهنی حداقلی و پرجنبی اشاره کرد.

در سال 1980، انجمن روان شناسی آمریکا (APA) عبارت اختلال کمبود توجه (ADD) را برای توصیف این شرایط به کار برد.

بعد از آن و در سال 1987، APA اختلال ADD را به عنوان یک مورد مرتبط با فزون کاری در نظر گرفت؛

فزون کاری یک شرایطی می باشد که در برخی مواقع به همراه اختلال های توجهی صورت می گیرد، ولی ممکن است به صورت مستقل هم وجود داشته باشد.

این سندرم جدید اختلال کمبود توجه یا فزونکاری یا ADHD نامیده شد.

علائم

ADHD فاقد علائمی می باشد که به راحتی بتوان آنها را تشخیص داد؛ همچنین هیچ آزمون مشخصی برای تشخیص این اختلال وجود ندارد.

پزشکان سه مورد فرعی از این اختلال را شناسایی کرده اند که عبارتند از: تکانش فزونکاری برجسته، بی اعتنایی برجسته و تکانش فزونکاری و بی توجهی ترکیب شده.

در صورتیکه بچه ها و بزرگسالان به صورت مداوم یک ترکیبی از رفتارهایی را نشان دهند که شامل فراموشی، حواسپرتی، بی قراری، ناراحتی، ناشکیبایی، مشکل داشتن در توجه بر روی کار، بازی یا مکالمه، یا مشکل داشتن در دنبال کردن راهنمایی ها و انجام دادن وظایفشان باشند.

، بر اساس معیاری که APA بیان کرده است، حداقل شش مورد از این ویژگی ها باید “تا سطح ناسازگارانه” در فرد وجود داشته باشند و این رفتار ها باید منجر به ایجاد “اختلال”  در یک یا دو بخش از زندگی فرد (برای مثال در مدرسه، کار یا خانه) شوند تا این اختلال در فرد تشخیص داده شود.

مطالعات صورت گرفته نشان داده اند که بیش از یک چهارم کودکان مبتلا به ADHD، یک کلاس در درس های خودشان عقب می افتند و یک سوم آنها نمی توانند از تحصیلات دبیرستانی فارغ التحصیل شوند.

با این وجود، مشکلات یادگیری مربوط به ADHD نباید به عنوان یک هوش دارای کمبود در نظر گرفته شود.

درمان

رایج ترین دارویی که برای درمان ADHD به کار گرفته می شود عبارت از متیل فندیدیت (Methylphenidate) می باشد (برای مثال ریتالین (RitalinTM)) که یک نوع آمفتامین (Ammphetamine) ملایمی است.

آمفتامین ها منجر به افزایش مقدار و فعالیت نوراپی نفرین (norepinephrine) انتقال دهنده پیام های عصبی (غیر آدرنالین) در مغز می شوند.

هر چند که این داروها در اکثر افراد همانند یک محرک عمل می کنند، ولی یک تاثیر منفی بر روی آرامش، تمرکز یا آسایش افراد مبتلا به ADHD دارند.

ریتالین (Ritalin) در سال 1955 کشف شد و تعداد کودکان مبتلا به ADHD که این دارو و داروهای مشابه را مصرف می کنند، از آن دوره به بعد به صورت یکنواختی افزایش یافته است.

نمک های ترکیبی آمفتامین (برای مثال آدرال (Adderall)) و داروهای دکسترو آمفتامین (dextroamphetamine) (برای مثال دکسدراین (dexdrine)) عبارت از سایر محرک هایی هستند که می توانند برای درمان ADHD به کار گرفته شوند.

ممکن است توصیه شود که این داروها به صورت کوتاه مدت مورد استفاده قرار داده شوند؛ تاثیرات مصرف این داروها می تواند تا چهار ساعت طول بکشد یا اینکه تاثیرات بلندمدتی داشته باشد و شش تا 12 ساعت به طول بکشد.

این واقعیت که افراد مبتلا به ADHD بعد از مصرف محرک هایی همانند ریتالین (Ritalin) مشکلات کمتری را تجربه می کنند، می تواند یک مبنای عصب شناختی را برای این شرایط تثبیت کند.

ریتالین و داروهای مشابه به افراد مبتلا به ADHD کمک می کنند تا تمرکز بهتری داشته باشند و در نتیجه کارهای بیشتری را انجام دهند، میزان ناامیدی در آنها کاهش پیدا کند و اعتمال بنفسشان افزایش یابد.

همچنین ADHD می تواند با استفاده از یک داروی غیر محرکی به اسم آتوموکستاین (استراترا) (atomoxetine (Strattera®)) درمان شود.

آتوموکستاین مانع از مصرف مجدد نوراپی نفرین توسط ترمینال های عصبی می شود و در نتیجه مقدار انتقال دهنده های پیام های عصبی موجود در مغز را افزایش می دهد.

داروهایی که برای درمان ADHD به کار گرفته می شوند دارای تاثیرات جانبی مختلفی هستند که برای مثال می توان به کاهش اشتها، تیک های عصبی غیراختیاری (حرکات تکراری)، سردرد، کج خلقی و بی خوابی اشاره کرد.

تغییرات وضعیت روانی و فزونکاری یا خستگی که در نتیجه مصرف این داروها ایجاد می شود، در طول مصرف یک دوز ثابت کاهش می یابد.

بیمارانی که برای درمان ADHD از آمفتامین ها استفاده می کنند، ممکن است با ریسک افزایش یافته روان پریشی مواجه شوند.

یک روش درمانی دیگری که در اغلب مواقع به همراه دارو درمانی مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت از روش درمان شناختی – رفتاری است که بر روی آموزش به افراد بیمار و یاد دادن نحوه نظارت و کنترل عواطفشان به آنها تاکید دارد.

اثبات شده است که رفتار درمانی یک روش موثری در ایجاد کارهای روتین ساختار یافته و ایجاد و به دست آوردن اهداف مشخص شده می باشد.

بیماران مبتلا به ADHD که نمی توانند دارو مصرف کنند، ممکن است شرایط لازم را برای روش های درمانی داشته باشند که در آنها از تحریک عصبی ملایم استفاده می شود.

در این روش درمانی، پالس های برقی سطح پایین برای تحریک عصب سه قلو به کار گرفته می شود و در نهایت به افزایش فعالیت در بخش هایی از مغز منجر می شود که در کنترل توجه و رفتار نقش دارند.

تحریک عصبی ملایم در حین خوابیدن بیمار و تحت نظر یک مراقب به کار گرفته می شود.

اختلال کمبود یا فزون کاری توجه

علت ها

متخصصان بر این عقیده هستند که ترکیبی از هر دو عوامل ارثی و محیطی منجر به ایجاد ADHD می شوند.

نظریه های زیادی در مورد علت ADHD وجود دارند؛

با این وجود، اکثر این نظریه ها فاقد شواهد کافی و مناسب می باشند (برای مثال نظریه های مربوط به سرپرستی نامناسب، آسیب های ذهنی ناشی از آسیب دیدن سر، مسمومیت یا مصرف الکل، آلرژی غذایی و مصرف بیش از حد قند).

فرض بر این است که ADHD حداقل تا یک سطحی ارثی باشد. در حدود 40 درصد از بچه های مبتلا به این اختلال دارای والدین مبتلا به ADHD هستند و 35 درصد آنها دارای برادر یا خواهر مبتلا به ADHD می باشند.

در حدود 15 درصد از افراد مبتلا به ADHD دارای اختلالات کروموزومی هستند که به عنوان کپی متغیرهای عددی شناخته می شوند.

این معایب شامل حذف و کپی شدن بخش هایی از کروموزوم ها هستند و منجر به صورت گرفتن اختلالات دیگری همانند اوتیسم و اسکیزوفرنیا (autism and Schizophrenia) می شوند.

متخصصان عصب شناسی با استفاده از تکنولوژی های تصویربرداری همانند پرتونگاری اشعه پوزیترونی و تصویر برداری رزونانس مغناطیسی کارکردی (fMRI) یک سری اختلافات ریزی را در ساختار و عملکرد مغز های افراد مبتلا به ADHD و سایر افراد پیدا کردند.

در یکی از مطالعات صورت گرفته که پسر بچه های مبتلا به ADHD و پسر بچه های فاقد ADHD را بررسی می کرد، این نتیجه گیری صورت گرفت که جسم پینه ای (باند مربوط به فیبرهای عصبی که دو نیمکره مغز را به هم متصل می کند)، در افراد مبتلا به ADHD بافت کمتری از مغز را شامل می شود.

یک مطالعه مشابهی اختلافات مشابهی را در یک بخش از ساختارهای مغزی مشاهده کرد که به عنوان هسته های دُم دار شناخته می شوند.

در بچه های فاقد ADHD، هسته های دم دار قسمت راست به طور متوسط 3 درصد بزرگتر از هسته های دم دار قسمت چپ مغز بودند؛ این عدم تقارن در پسر بچه های مبتلا به ADHD وجود نداشت.

مطالعات دیگر نه تنها یک سری اختلافات آناتومیکی (کالبد شناختی) بلکه همچنین یک سری تفاوت های عملکردی را هم مابین مغز افراد مبتلا به ADHD و افراد غیرمبتلا به این اختلال مشاهده کردند.

یک تیم تحقیقاتی جریان خونی کاهش یافته مربوط به هسته های دم دار قسمت راست مغز را در افراد بالغ مبتلا به ADHD مشاهده کرد.

یک مطالعه دیگری نشان داد که یک بخش از لایه پیشانی که به عنوان لایه پیشانی سمت چپ شناخته می شود، گلوکوز کمتری را در افراد مبتلا به ADH مصرف می کند؛

این مورد نشان می دهد که این بخش از مغز در افراد فاقد ADHD فعالیت کمتری دارد. مطالعات دیگری سطوح بالاتری از انتقال دهنده های عصبی را نشان دادند.

نوراپی نفرین های در سرتاسر مغز افراد مبتلا به ADHD وجود دارد و کمبود سایر مواد مانع از انتشار یافتن نوراپی نفرین می شود.

عناصر متابولیسم یا محصولات شکسته شده از انتقال دهنده عصبی دیگر یا دوپامین (dopamine)، در تراکم های ترفیع یافته مربوط به مایع مغزی نخاعی پسر بچه های مبتلا به ADHD وجود دارد.

افزایش تراکم های دوپامین می تواند با کمبود دریافت کننده ها و انتقال دهنده های دوپامین عصبی و انتقال دهنده ها در افراد مبتلا به ADHD مرتبط باشد.

دوپامین یک نقش محوری در سیستم پاداش مغز دارد؛ با این وجود، نبود دریافت کننده ها و انتقال دهنده ها مانع از مصرف سلولی در انتقال دهنده عصبی می شود و در نهایت منجر به بدعملکردی چرخه پاداش عصبی می شود.

این شرایط در نهایت منجر به ایجاد تغییرات قابل توجهی در وضعیت روانی و رفتار فرد می شود. این تفاوت های آناتومیکی و فیزیولوژیکی می تواند بر روی “سیستم مانع شونده” موجود در مغز تاثیرگذار باشد.

به صورت دائمی با همپوشانی تفکرات، عواطف، تکانش ها و محرک های حسی سر و کار دارد

توجه می تواند به صورت توانایی تمرکز بر روی یک محرک یا کار در حین مقاومت در برابر تمرکز بر روی محرک های خارجی و نامرتبط تعریف شود؛

افراد مبتلا به ADHD توانایی محدودی برای مقاومت تمرکزی در برابر این محرک های خارجی دارند.

مدار غشایی – تالاسمی – استریاتال (striatal) – پوستی یک زنجیره ای از سلول های عصبی موجود در مغز است که بخش پیشانی، عقده های پایه و تالاموس را در یک حلقه مداوم به هم مرتبط می کند و فرض بر این است که این ساختار یکی از اصلی ترین ساختارهای مربوط به پیشگیری از تکانش باشد.

تفاوت های مربوط به اندازه و فعالیت مشاهده شده در لایه پیشانه و عقده های پایه در افراد مبتلا به ADHD می تواند نشان دهنده تاخیر موجود در رشد عادی و توسعه ای چرخش بازداشتی باشد.

در صورتیکه این فرض درست باشد، این مورد می تواند دلیل مناسبی برای کاهش علائم ADHD همراه با بالا رفتن سن فرد باشد.

تا دهه سوم زندگی، مدار غشایی – تالاسمی – استریاتال– پوستی در مغز افراد مبتلا به ADHD به صورت کامل رشد نمی کند (بعد از رشد یافتن منجر به ایجاد سطوح عادی از بازداری تکانشی می شود) و ممکن است این تکامل در برخی از افراد هیچ وقت صورت نگیرد.

این تاخیر رشدی می تواند دلیل کارایی داروهای محرک را برای افزایش توجه توجیه کند. در یک مطالعه صورت گرفته، درمان با استفاده از ریتالین (Ritalin) از طریق هسته های دم دار منجر به ترمیم سطح متوسط جریان خونی می شود.

در یک آزمایش دیگری سطوح دوپامین (که معمولا همراه با افزایش سن کاهش می یابد، ولی در افراد مبتلا به ADHD در یک سطح ثابتی باقی می ماند) بعد از درمان با ریتالین از بین رفت.

یافته های موجود نشانگر این است که رشد اجتماعی کودکان مبتلا به ADHD مشابه همتایان آنها می باشد، ولی این رشد با یک تاخیر دو تا سه ساله صورت می گیرد.

ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران

نگرش

در روان شناسی نگرش به معنای یک شناختی می باشد که در اغلب مواقع همراه با یک مقداری از بیزاری و جاذبه (ارزش عاطفی) صورت می گیرد و نشان دهنده دسته بندی و ارزیابی موضوعات و اتفاقات مختلف می باشد.

هر چند که نگرش ها از نظر منطق عبارت از ساختارهای فرضی هستند (به این معنا که آنها استنباط می شوند)، ولی در قالب تجربه هوشیارانه، گزارشات زبانی، رفتار مشخص و شاخص های روان شناختی مشخص می شوند.

مفهوم نگرش در نتیجه تلاش های صورت گرفته برای توجیه نظم های مشاهده شده در رفتار افراد مطرح شد.

برای مثال یک فردی تمایل دارد تا سایر افراد را در گروه های رایج دسته بندی کند (به این معنا که تمامی افراد موجود در این اتاق یونیفرم های بسکتبال پوشیده اند)؛

همچنین یک فرد دیگری موضوعاتی همانند نقاشی یا اتفاقاتی همانند مبارزات را دسته بندی می کند.

کیفیت مربوط به نگرش یک فرد از طریق واکنش های قابل مشاهده و قابل ارزیابی صورت می گیرد که فرد از خودش بروز می دهد.

هر چند که این امکان وجود دارد تجربیات درونی یک فرد به عنوان نشان دهنده نگرش وی در نظر گرفته شود، ولی فقط رفتار عمومی می تواند به صورت واقعی مورد مطالعه قرار بگیرد.

به همین دلیل محققان بیشتر از شاخص های رفتاری مربوط به نگرش استفاده می کنند (برای مثال از گفته های افراد، نحوه پاسخ آنها به پرسشنامه ها یا علائم روان شناختی در حین تغییر یافتن ضربان قلب به عنوان یک معیار استفاده می کنند).

سایر محققان بر این عقیده اند که نگرش هر فردی نسبت به هر مقوله و دسته ای یک تاثیر مستقیم بر روی ارزش آن دسته برای فرد دارد.

برای مثال، ممکن است از فرد خواسته شود تا ارزش های خاصی همانند سلامتی، امنیت، استقلال یا عدالت را دسته بندی کند.

بعد از آن از فرد خواسته شود تا سطح ایجاد تسهیل یا ایجاد موانع توسط یک طبقه خاص (همانند سیاست گذاران، پزشکان بالینی یا پلیس) را تخمین بزند.

جمع به دست آمده از این دو دسته بندی یک ابزاری را برای سنجش نگرش فرد نسبت به آن گروه به دست می دهد.

بنابراین در صورتیکه عدالت در یک سطح بالایی فرض شود، ولی فرد سیاست گذاران را به عنوان افراد مانع شونده از عدالت در نظر بگیرد، در این صورت نگرش فرد نسبت به این گروه از افراد یک نگرش منفی خواهد بود.

در برخی مواقع نگرش ها به عنوان زمینه های مربوطه در نظر گرفته می شوند و نظر و فکر فرد به عنوان جلوه های مشخص در نظر گرفته می شوند.

یک دیدگاه متمایز تر، نگرش ها را معادل تمایلات غیرهوشیارانه و غیرعقلایی در نظر می گیرد، ولی نظر و فکر فرد را معادل فعالیت های هوشیارانه و عقلایی در نظر می گیرد.

سایر محققان نگرش را به عنوان یک مورد معنادار و اصلی در نظر می گیرند، ولی نظرات را به عنوان موارد پیرامونی تر و بی اهمیت تر در نظر می گیرند.

یک دیدگاه رایج تری نگرش را به عنوان نشان دهنده سلیقه (برای مثال، ترجیح دادن خوراکی خاص یا یک نوع موسیقی) و نظرات را به عنوان سوالات مربوط به حقیقت (برای مثال آیا حمل و نقط عمومی باید یارانه دریافت کند) در نظر می گیرد.

برخی از مقامات یک تمایز مهمی را مابین نگرش ها و سایر عبارات مرتبط در نظر می گیرند.

این تمایل می تواند به صورت یک سلسله مراتب و بر مبنای سطح تخصص یا امتیاز آنها باشد.

“ارزش ها” نشان دهنده انواع گسترده ای از این نوع تمایلات می باشد، “علایق” شمول کمتری دارند و “احساسات”  نسبت به علایق محدودتر می باشند؛ “نگرش ها” دارای زمینه های محدود تری نسبت به احساسات هستند؛

این در حالی است که “عقاید” و “نظرات” موارد خاص تر و محدودتری از این سلسله مراتب را شامل می شوند. بر اساس این ترمینولوژی، تفاوت یک درجه می باشد نه یک نوع.

برخی افراد از عبارت “دانش” برای توصیف موارد قطعی و از عبارت “نگرش ها” برای توصیف موارد مشکوک و متغیر استفاده می کنند؛

حتی برخی افراد از کلمه “درست” برای توصیف موارد قطعی و از کلمه “نادرست” برای توصیف موارد غیرقطعی استفاده می کنند.

همچنین در برخی مواقع نگرش ها اشاره به عقایدی دارد که منجر به بروز یافتن یک اقدامی می شوند و دانش عبارت از یک مورد ذهنی تر و انفعالی تر می باشد.

مطالعه مربوط به تغییر نگرش (عبارت از یک فرآیندی می باشد که در نتیجه آن افراد نگرش های جدیدی را اکتساب می کنند) از اواسط قرن بیستم، بیشتر بر روی تحقیقات روان شناختی اجتماعی متمرکز است .

مطالعات صورت گرفته در این زمینه منجر به صورت گرفتن پیشرفت های نظری (برای مثال، ناهماهنگی شناختی) و کاربردهای عملی (در سیاست ها و تبلیغات) شده است.

منبع : کانون مشاوران ایران