سبک دلبستگی من چیست و چرا اهمیت دارد؟

همه ما در مورد رابطه های افراد (میان فردی) از ارتباط با همسر یا مراقب اصلی خود چیزهایی یاد می گیریم. درک سبک دلبستگی خود می تواند به شما در یافتن پایه و اساس نگرانی های موجود دررابطه کمک کننده باشد. فرضاً والدین امنیت و آرامش را فراهم می کنند و کودکان یاد می گیرند که به والدین خود اعتماد کنند که آنها نیازهای ما را برطرف خواهند کرد. والدین زمینه آسایش کودک را فراهم می کنند که این به ساکت بودن فرزند آنها در مواقع ناراحتی یا ترس کمک می کند. در نتیجه، کودکان پیوند با والدین خود را شکل می دهند که شالوده هیجانی امنی را بنا می کنند. بنابراین، کودکان می توانند با اطمینان دنیا را با دانستن آنکه توسط والدین امن است، کشف کنند. همانطور که می دانیم که انسان ها به رابطه معنا می بخشند و به یکدیگر وابسته اند، بقای ما به آن وابسته است! وابستگی به دیگران حتی در رابطه های بزرگسالان مفید است. ما زمانی بیشتر شاد و موفق هستیم که بتوانیم دلبستگی های مناسب و قابل اعتمادی با دیگر افراد شکل دهیم.

سه سبک دلبستگی اولیه وجود دارد: ایمن، اجتنابی و اضطرابی. در ادامه هر یک از سبک های دلبستگی را توصیف کرده ایم.

دلبستگی ایمن

· همواره نیازهای شما به عنوان یک کودک برآورده شده اند. مراقبان شما ملتفت و مسئول نیازهای شما بودند تا به شما برای داشتن احساس امنیت و دوست داشته شدن کمک کنند.

· شما با نزدیک شدن به دیگران و به طور هیجانی و مشتاقانه احساس صمیمیت و آرامش می کنید.

· شما در جستجو و حفظ رابطه های نزدیک و باثبات هستید.

· شما با ابزاز کردن نیازها و احساسات خود حال بهتری دارید.

دلبستگی اجتنابی

· مراقبان شما احتمالاً سرد، بی احساس یا بی توجه بودند. در نتیجه، شما مستقل تر و متکی به نفس می باشید و قادر به وابستگی به افراد جور واجور نیستید.

· رابطه های نزدیک گرایش به احساس سرکوب کردن دارند و انگار آنها مانع از استقلال طلبی شما می شوند.

· شما هنگام احساس نزدیکی شدید و هیجانی کناره گیری می کنید.

· نیاز به زمان بیشتری برای با خلوت با خود دارید.

· ممکن است در مقابل تعهد و سرسپردگی مخالفت کنید.

دلبستگی اضطرابی

· مراقبان در توجه به نیازهای شما متناقض و بی ثبات بودند. در نتیجه، شما به چسبیدن به دیگران ادامه داده اید بلکه بتوانند نیازهای شما را برآورده کنند.

· طالب صمیمیت هستید و هرگز نمی توانید به اندازه کافی به دیگران نزدیک شوید.

· سؤال می پرسید که یا والدین شما را واقعاً دوست دارند یا اینکه شما دوست داشتنی هستید و همواره در پی اطمینان خاطر هستید.

· سبک دلبستگی اضطرابی می تواند به عنوان محتاج یا وابسته توصیف شود.

· از روی نوامیدی امنیت و توجه را از والدین خود جستجو می کنید اما این می تواند به خشونت و بدرفتاری با شما منجر شود.

چرا سبک دلبستگی اهمیت دارند؟

نظریه دلبستگی از کار جان بولبی نشأت گرفته است کسی که رابطه مادران و نوزادان را مطالعه و بررسی کرد اما امروزه، ما تشخیص می دهیم که سبک دلبستگی هنوز هم در ارتباطات رومانتیک بزرگسالی نقش دارد. دلبستگی والد کودک مراحلی برای توانایی ما وضع می کند که ایمان داشته باشیم به آنکه والدین بزرگسال نیازهای هیجانی ما را برآورده می کنند. سبک دلبستگی ما یک پیش طرح برای حفظ سکون و آرامش در رابطه های صمیمی موجود در زندگی ما می باشد. سبک دلبستگی ما بر انتخاب همسران رومانتیک و نحوه ی ارتباط برقرار کردن ما با آنها تأثیر گذار است. ما بارها و بارها در مواجهه با افراد جدید به این الگوهای دلبستگی به عنوان روشی برای یافتن مدرک و شاهدی برای باورهای ما در مورد خود پاسخ می دهیم. برای مثال، بسیاری از افراد دارای سبک دلبسته اضطرابی با اجتنابی هایی ارتباط برقرار می کنند و یا ازدواج می کنند که به نظر می رسد هرگز به اندازه کافی با آنها حس صمیمیت و اطمینان خاطر را ندهند. این کار ترس های فرد دارای سبک دلبسته اضطرابی از رهایی و باور آنکه او نامحبوب و دارای نقص است را تثبیت می کند. درک سبک دلبستگی ما نه تنها به دلیل ایجاد بینشی به رابطه مادر کنار والدین و اینکه چگون کودک را حس کنیم می شود بلکه آن می تواند به شما در درک مشکلاتی که شما در ارتباطات بزرگسالی خود ممکن است داشته باشید نیز کمک می کند. عاقبت، درک سبک دلبستگی می تواند به شما در کشف روشی که امکان تغییر برای داشتن ارتباطات رضایت بخش تری در آن هست، کمک ی کند. به عبارتی دیگر، داشتن یک رابطه سالم به معنای انتخاب همسر مناسب و ایجاد یک سبک ایمن و سالم است.

چطور من می توانم فردی دارای سبک دلبسته ایمن تری باشم؟

اگرچه، الگوهای دلبستگی به خوبی محقق می شوند اما شما می توانید با یادگیری مهارت های جدید و تمرین زیاد آنها به سمت یک سبک دلسته ایمن تری متمایل شوید.

روش های معدودی برای شروع تغییر سبک دلبستگی وجود دارد:

· به الگوهای ارتباطی خود توجه کنید. از رفتارهای اجتنابی یا اضطرابی که مرحله نخست تغییر می باشند آگاهتر باشید.

· به آنچه شما در درون خود حس نیاز می کنید، توجه کنید.

· احساسات خود را با همسرتان به اشتراک بگذارید.

· اختلالات شناختی و چالش ها یا موانع موجود را بشناسید.

· نیازهای ارتباط خود و نیز انتظارات را به طور واضح با همسر خود درمیان بگذارید.

· به خودتان اهمیت بدهید.

· کارهایی را انجام دهید که موجب ایجاد حس خوبی درمورد خود می شود؛ نقاط قوت و موفقیت های خود را ارج گذاری کنید.

· با یک درمانگر مشورت کنید و براساس دستورالعمل های او پیش روید(تغییر سبک دلبستگی کار دشواری است).

· زمان بیشتری را با افرادی که برای شما نمونه شخص دارای ارتباط سالم است، بگذرانید.

امیدوارم این متن یک روزنه یا نور امیدی برای درک سبک دلبستگی خود و روش های تأثیرگذار بر ارتباطات بزرگسالی خود ایجاد کرده باشد. من برای اطلاعات بیشتر کتاب دلبستگی از آمیر لوین و راشل هیلر را توصیه می کنم، همیشه صبور و با خود مهربان باشید، همانطور که شما خود را با تغییر به چالش می کشانید.

هوشیار باشید

منبع: ساینس دیلی

زندگی مجردی در برابر زندگی متأهلی: برتری ای وجود ندارد

آیا زندگی متأهلی شما را شادتر، سالم تر یک پار چه تر و متحدتر در بطن جامعه و غنی تر ازهمه جهات فیزیکی هیجانی و بین فردی می سازد؟ من تا به حال نزدیک به دو دهه مواردی را دیده ام که در این ادعا به شدت اغراق می کنند یا فقط شکوه از اشتباه به عمل آمده است.

بعلاوه، روش های مهمی وجود دارد که در آن افراد مجرد مادام العمر نسبت به افراد متأهل حال بهتری دارند. اما بعید می دانم که یک پاسخ ساده و متناسب حال همه در جواب این سؤال که مجرد ماندن بهتر است یا متأهلی وجود داشته باشد. با من در ادامه برای تبیین این سؤال همراه شوید.

آنچه تحقیقات واقعاً نشان می دهد

انواع مطالعات و تطبیق ها از این ادعا حمایت می کنند که متأهل ها برنده اند ولی از صافی اجتماع علمی عبور داده نمی شوند. آنها در مسائلی که در آن افراد متأهل ظاهراً بهتر از آنچه واقعا به نظر می رسندو مجردها بدتر از آن مورد سوگیری واقع می شود. از این ادعا که متأهل ها از لحاظ روانشناختی منفعت می برند نیز طرفداری مغرضانه می شود. بررسی های تطبیقی به لحاظ علمی تأیید نشدنی می باشند. بیشتر و حتی بزرگتر از آن فواید زیادی است که در این تحقیق ها به دست می آید. گاهی اوقات افراد مجرد نسبت به افراد متأهل زندگی بهتری دارند. در برخی مطالعات شامل مطالعه با مقیاس هایبزرگ و نمونه های ملی معرف نشان دادند که افراد مجرد سالم ترین افراد می باشند.

اگر شما نیز آنها را در طی زمان با ورود از دوره مجردی به متأهلی درنظر بگیرید می بینید که آنها همواره نسبت به دوران مجردی خود شادتر نیستند. افرادی که ازدواج می کنندبه طور متوسط پس از جدا شدن نیز در مقایسه با دوران مجردی کمتر شادند. ازدواج و تأهل یک جاده آرمانی برای افزایش طول عمر نیست. زندگی مجردی نسبت به زندگی متأهلی به دلایل گوناگون بهتر است؛ از آن نظر که به دریافت آن همه میزان توجه نیاز ندارند. برای مثال، آنها نسبت به متأهل ها بیشتر در قید حفظ رابطه خود با دوستان، محارم، همسایگان و همکاران می باشند. آنها کارهای داوطلبانه بیشتری از افراد متأهل و کمک به دیگران مانند مراقبت از والدین سالخورده به اشتراک می گذارند و استقلال، خودتعیین گری و رشد شخصیت بیشتری را نسبت به متأهل ها دارند.

رقابتی بین این دو وجو دندارد: یک طرف برنده و دیگری بازنده نیست

از زمانی که در ماه آگوست آدرسم را در انجمن روانشناسی آمریکا لحاظ کردم، نکاتی را با سر عنوان جشن به طور خلاصه شده برشمردم که چندجانبه بود. برخی در پاسخ ادعا کردند که افراد مجرد شادتر و ثروتمندترند و زندگی پربارتری دارند. پس از دهه ها مشاهده نکردن چنین چیزی؛ اما متأهل ها برنده آن عنوان شدند. من از این همه حساسیت و ظرافت طبع نوین احساس خشنودی می کنم. اگرچه اینجا مسئله ای وجود دارد حاکی از آنکه منظور منآنست که برگ برنده در دست مجردها است. بله، درست است که به طرق بسیار مهمی افراد مجرد زندگی بهتری نسبت به متأهل ها دارند و ما به دلایلی که در آن اطمینان زیادی داریم افراد متأهل زندگی بهتری دارند؛ خوب، اغلب آنها واقعاً در برابر بررسی های موشکفانه علمی دوام نمی آورند.به هر طریق، دلایل متعددی وجود دارد که شما را به شک می اندازد، صرف نظر از اینکه می گویید متأهل ها برنده اند یا مجردها.

1. همه یافته هایی که مطالعه می کنید حد وسط را نشان می دهند. آنها به شما در مورد کلیات موضوع اطلاعاتی می دهند اما همواره استثناهایی وجود دارد و پیامدها و اثرات این مقوله برای همه یکسان نیست.

2. زندگی متأهلی و مجردی با هم فرق دارد. مطالعه ای را فرض کنید که نشان می دهد افراد متأهل به طرق مختلفی بهتر هستند. به یاد داشته باشید که افراد متأهل محکوم به بهتر شدن هستند و این مسیر را با وجود سختی ها انتخاب کردند. اگر شما سربه سر مجردها به ویژه افراد مجرد مادام العمر می گذارید و زندگی مجردی را تشویق می کنید آنها ممکن است فوایدی که شما به عنوان یک فرد متأهل دارید را تجربه نکنند. بگذارید یکی از کارتون های موردعلاقه ام را تفسیر کنم: اگر من متأهل بودم زندگی طولانی تری داشتم؛ نه این طور نیست آن فقط طولانی تر به نظر می رسد.

3. آنچه احتمالا ًمی تواند درست باشد آن است برخی از افراد بهترین خاطرات و دوران زندگی خود را با ازدواج می سازند ذز حالی که برخی دیگر بهترین حیات خود را با زندگی مجردی مقتدرانه تر، معنادار و رضایت بخش تری زنده می کنند.

4. شاید حتی پیچیده تر از آن هم باشد. برای برخی از ما زندگی مجردی در دوران خاصی از زندگی شیرین است در حالی که در مزدوج شدن دورانی دیگر خوب است(مثلا من با زنان بیوه ای صحبت می کردم که ازدواج های خیلی خوبی داشتند و برای سال هایی که متأهل بودند افسوس نمی خورند اما اکنون آنهایی که مجردند زندگی مجردی را با دل و جان می پذیرند و حاضر به ازدواج مجدد نیز نمی باشند). چیزهای دیگری نیز حائز اهمیت است: ما اگر به دیگر دلایل تأثیر گذار در زندگی، فقیر و مسکین نباشیم شانس بهتری برای خلق بهترین های زندگی داریم. چه متأهلی چه مجردی یا چیزی مابین این دو برهمگان آشکار است و واقعیت دارد، اما من فکر می کنم آن به ویژه برای مجردها صدق می کند. برای مثال در آمریکا، افرادی که رسماً متأهل هستند احتمال بیشتری دارد که از نظر اقتصادی هم حمایت شوند. این مورد مورد نه تنها به دلایل واضح و پذیرفتنی رخ می دهد بلکه(1) در زندگی آنها نفردومی وجود دارد که شاید می تواند آنها را در رویداد از دست دادن شغل و بیکاری یا نزول درآمد یاری کنند و (2) وقتی زوجین با یکدیگر در جایی ساکن می شوند ولی مجردها نه؛ زوجین از صرفه جویی به مقیاس یا مقیاس عملکرد سود می برند؛ آنها اجاره بها یا رهن، امور تأسیسات و رفاهی و همه دیگر مخارج خانوار را بین خود تقسیم می کنند. افراد متأهل از موهبت بیش از هزار منفعت و حمایت های ائتلافی و بسیاری از دیگر مزایای مالی بهره مند می شوند.

ازدواج همچنین در جامعه معاصر آمریکا به زوجین تماماًرده حق امتیاز یا مالکیت های منحصر اکتساب نشده شامل حق امتیاز استفاده از امور فرهنگی، سیاسی، هیجانی، روانشناختی و اجتماعی را می دهد. به طرق بیشماری که ما گاهی اوقات حتی متوجه آن ها نمی شویم، زندگی افراد متأهل با ارزش و مورد تجلیل واقع می شود در حالی که زندگی مجردها با حاشیه و حتی مورد تمسخرانگاشته می شوند. این بدان معناست که افراد مجرد به سطح یکسانی از سلامت یا بهزیستی مانند متأهل ها می رسند آنها در مقابل احتمالات بسیاری را انجام می دهند. من فکر می کنم که نشان می دهد افراد مجرد سطح مؤثر و برانگیزاننده ای از انعطاف یا برجهندگی برخوردارند؛ ولومیزان تحسین برانگیزی از آنها به ندرت بازشناسی می شوند یا مورد قدرشناسی قرار می گیرند.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

مسئله تعارض درونی و حل آن

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

در این مقاله مسئله اینکه چرا تعارض درونی مهم ترین مسئله شما به حساب می آید – به همراه سه مرحله برای حل کردن آن را به بحث گذاشته ایم.

افراد عصبی توسط تعارض درونی از درون بهم می ریزند…هر فرد عصبی، در جنگ با خودش است… ( کارن هورنای)

تعارض درونی یک واژه مبهم است که افراد در صورتی که دچار آن باشند، از آن رنج می برند.

با توجه به فقدان عمومی اطلاعات کاربردی در مورد تعارض درونی، بسیاری از افراد بدون درک مفهوم تعارض درونی، سعی در نشان دادن طیف وسیعی از علائم مربوط به آن می کنند.

دخالت دادن علائم در بررسی ها اغلب به دلیل وجود تعارض های درونی اصلی شکست می خورد. در واقع علت، بدون تغییر باقی مانده است.

آنچه در این نوشتار خواهید دید:

تعارض درونی به وضوح تعریف شده است.

مثال هایی از دنیای واقعی در مورد تعارض درونی ارائه شده است.

علائم خطرناک تعارض درونی نشان داده شده است.

دلایل اساسی برای درک تعارض درونی آورده شده است.

به طور اجمالی یک فرایند سه مرحله ای برای برطرف کردن این موضوع تشریح شده است.

تعارض درونی چیست؟

دو روح، در درون من وجود دارد، که هر کدام در پی تسلط بر دیگری است ~ یوهان ولفگانگ فون گوته

تعارض درونی در نتیجه دو انگیزه مخالف در درون یک فرد است. این انگیزه ها ممکن است مبنی بر اعتقادات متضاد و یا نیازهای متضاد فرد باشند.

در اینجا چند نمونه ساده آورده شده است که معمولا مشکلات قابل توجهی را برای فرد ایجاد نمی کنند، اما به درک تعارض درونی کمک می کنند:

نیاز های متضاد

تعارض: شما گرسنه هستند، اما زمان برای خوردن غذا ندارید، به دلیل این که در حال حاضر قرار ملاقات مهمی دارید. شما با نیازتان به خوردن غذا در مقابل نیاز به انجام کارتان در تضاد هستید.

علائم احتمالی این تضاد درونی: سرخوردگی، خشم، ناامیدی خفیف

درگیری: شما امشب برنامه ای برای گردش دارید، اما کودک تان تنها است و می گوید که واقعا می خواهد امشب با او وقت بگذرانید. در این مورد، نیازهای اجتماعی شما (همراهی، دوستی) در تضاد با نیاز های خانوادگی تان (نیاز به یک پدر و مادر / عضو مسئول خانواده) می باشد.

علائم احتمالی: سرخوردگی، سردرگمی، خشم، احساس گناه، حسادت ( به کسانی که مسئولیت پرورش کودک را ندارند)

تعارض : شما باید یک قبض را در اداره محلی پرداخت کنید، اما اداره در بخش خطرناکی از شهر واقع است. شما با رفتن به آن جا احساس امنیت نمی کنید. نیاز فیزیکی شما (برای آب، گرما یا برق مصرفی ) با نیاز برای امنیت شخصی تان در تضاد است.

علائم احتمالی این تضاد درونی: ترس، سردرگمی، تردید، ناامیدی، درماندگی

نیازهای متضادی که در این مثال ها ذکر شد، مسائل دشواری نیستند. شما می توانید آن ها را به سادگی حل و فصل کنید. وقتی به سمت جایی که برای ملاقات باید آن جا بروید در حال حرکت هستید، می توانید یک غذای آماده بخرید و در حین راه رفتن آن را بخورید. برای کودک خود می توانید توضیح دهید که به زودی به خانه می آیید و با اوبازی می کنید، و یا حتی می توانید برنامه تفریح خود را لغوکنید. می توانید از یکی از دوستانتان بخواهید برای رفتن به آن اداره جهت پرداخت قبض، شما را همراهی کند.

بسیاری از ما سعی می کنیم که تعارض درونی را توسط راهی که با آن بشود هر دو نیاز را برطرف کنیم، حل کنیم. در برخی از اوقات این کار به دلیل این که نیاز ها آگاهانه و درک شده هستند، امکان پذیر است. ولی وقتی نیاز ها نا آگاهانه باشند و ما آن ها را به درستی نتوانیم تشخیص دهیم، مشکلات اصلی نمایان می شوند. در ادامه این موضوع را بررسی می کنیم.

بیایید نگاهی به این که چگونه تعارض درونی از اعتقادات مخالف نشات می گیرد، بیندازیم.

در اینجا چند مثال از این که چگونه باورهای شخصی ممکن است با یکدیگر در تضاد باشند، آورده شده است.

باور های متضاد

اعتقاد 1: شما باور دارید که باید برای پیشرفت در شغل خود قاطعانه تر و صریح تر عمل کنید.

اعتقاد 2: شما باور دارید که تمسخر و یا اخراج خواهید شد و یا اگر تلاش برای اثبات خود کنید، کسی شما را جدی نخواهد گرفت.

علائم احتمالی : ترس، تردید، بیزاری از خود، انفعالی شدن، رفتارمنفعل – تهاجمی، خشم، نا امیدی، احساس بیهودگی، بی تفاوتی و یا پوچی درونی

اعتقاد 1: باور دارید که دیگران باید در خانه به شما بیشتر کمک کنند.

اعتقاد2 : باور دارید که تمام مسئولیت با خودتان است و نباید از دیگران گله کنید.

علائم احتمالی : خشم، ناامیدی، احساس قربانی بودن، درماندگی، بیهودگی

اعتقاد 1: باور دارید که برای داشتن انرژی بیشتر و جلوگیری از پیامدهای بهداشتی وخیم در آینده، باید غذای سالم بخورید و به طور مداوم ورزش کنید.

اعتقاد 2: باور دارید که برای اجرای یک برنامه سالم در زندگی، بیش از حد ضعیف و بی انضباط و یا نا شایسته هستید.

علائم احتمالی: دوره های یویو وار رژیم غذایی و یا عمل نکردن به رژیم غذایی، انتقاد از خود، تعویق، سرخوردگی، ناامیدی

چرا تعارض درونی می تواند مهمترین مسئله شما باشد؟

در این جا سه دلیل آورده شده است که نشان می دهد چرا تعارض درونی می تواند مسئله ای کلیدی برای تمامی ما باشد:

1. تعارض درونی تا حد زیادی اجتناب ناپذیر است. با توجه به نیازها، باورها و ماهیت زندگی به طور کلی، جلوگیری از هر گونه تجربه تعارض می تواند غیر ممکن باشد. شما نمی توانید زمانی که یک نیاز با نیاز دیگر در تضاد است، تعارض را کنترل کنید. این موضوع چنان رایج است که اکثر مردم حتی نمی توانند نیازهای متضاد را تشخیص دهند.

2. ذهن، ماشین ساخت باورها است. تجارب مثبت و منفی که در زندگی وجود دارد (به خصوص در کودکان)، همراه با این واقعیت است که باور های مثبت و منفی بدون هیچ گونه تلاش هوشیارانه و یا آگاهی شکل می گیرند.

3. مهم ترین دلیلی که تعارض درونی را مسئله کلیدی شما قرار می دهد، اثر جسمی و روانی تعارض درونی مزمن و یا استرس می باشد. همه ما می توانیم سال های سال با تعارض درونی حل نشده زندگی کنیم. علائم رایج این تعارض های حل نشده می تواند پریشانی مزمن، افسردگی، اضطراب، وحشت، بی خوابی، و بسیاری از شرایط مربوط به استرس باشد.

از آن بد تر، ممکن است که ما نتوانیم به طور آگاهانه ماهیت تعارض درونی را درک کنیم و بنابراین در برابر آن از انجام هر کاری ناتوان می شویم. به همین دلیل بسیار مهم است که این موضوع درک شود و روش های حل کردن آن مورد توجه قرار بگیرد.

چالش برانگیز ترین جنبه حل تعارض درونی

تعارض های یک فرد، نشان دهنده آن چه که او«واقعا هست» می باشد.(اریک اریکسون)

به طور معمول، ما از یک جنبه تعارض آگاهی هوشیارانه داریم ولی کل اثرات و علائمی که داشتن یک تعارض برای ما خواهد داشت را تجربه می کنیم.

چگونه این امر امکان پذیر است؟

تحقیقات نشان می دهد بسیاری از تصمیم های ما ناخودآگاه است. هر فرد در طول روز بیش از 10000 تصمیم می گیرد. این تصمیمات چند لحظه پس از آن که گرفته می شوند، به طور هوشیارانه به آگاهی فرد می رسند. با توجه به تحقیقات، فرآیندهای عمیق تر تصمیم گیری شامل عوامل ناخودآگاه (نیازها و باورها) هستند.

جان دیلن هاینز، یکی از عصب شناسان موسسه مکس پلانک ( که مطالعات انسان شناسی و علوم مغز در آن جا انجام می شود-واقع درلایپزیک آلمان)، می گوید:” ما فکر می کنیم که تصمیم گیری های ما آگاهانه هستند، اما [این] اطلاعات نشان می دهد که آگاهی، قسمت کوچکی از این فرایند را تشکیل می دهد.”

برخی می گویند که این موضوع اختیاری است. چه اختیاری باشد و چه نباشد، در درمان تعارض درونی اهمیت دارد.

زمانی که یک تعارض درونی که آن را درک نمی کنید، انتخاب های شما را تعیین می کند، می تواند باعث این شود که تمام عمر به خود آسیب بزنید. برای مثال:

می دانم که باید وزنم را کاهش دهم، اما به دلایلی، هرگز نمی توانم به یک رژیم غذایی پایبند شوم. خیلی نا امید کننده است!

دلیل این که شخص نمی تواند به یک رژیم غذایی پایبند باشد، می تواند با نیازهای شناخته نشده و متضاد و یا باور های شخصی در ارتباط باشد.

می خواهم که کسب و کار خودم را راه اندازی کنم، اما دائما آن را به تاخیر می اندازم. افتضاح است!

این به تعویق انداختن، احتمالا توسط نیازهای ناخودآگاه و یا باورهای محدود کننده حاصل می شود.

من واقعا نیاز دارم که رابطه عاطفی ام را پایان دهم. این رابطه خیلی ناسالم است. هر دفعه که سعی به انجام این کار می کنم، حالت منفعلانه به من دست می دهد. خیلی گیج شده ام.

باز هم، مشکل فرد در داشتن انتخابی سالم برای پایان دادن به رابطه، مطمئنا با نیازها وباور هایی که خارج از آگاهی هستند، در ارتباط است.

شما یک جنبه از آنچه که می خواهید، نیاز دارید و یا باور دارید را می دانید ولی علائم هر دو جنبه از تعارض درونی را تجربه خواهید کرد. نیاز ها و باور های غیر آگاهانه شما هنوز بر تصمیم شما اثر می گذارند، حتی اگر به طور آگاهانه چرایی و چگونگی آن را درک نکنید.

نوعی استرس و یا نا امیدی نتیجه اجتناب ناپذیر این مسئله است. قطعه تکمیل نشده ای در این پازل وجود دارد، که بدون آن نمی توانید مسئله را حل کنید و یا از تکرار الگوهایی مشابه آن در آینده جلوگیری کنید.

سه گام برای حل کردن تعارض درونی

حل شدن تعارض درونی معمولا با پیمودن چند گام صورت می پذیرد.در ادامه، مروری کلی بر این گام ها آورده شده است که بر اساس تجربه من در درمان افراد می باشد.

1. آگاهی کامل از تعارض درونی

آگاهی هوشیارانه از هر دو جنبه تعارض درونی چالش انگیز ترین قسمت درمان می باشد، و اغلب نیاز به کمک یک درمانگر و یا مربی دارد که بتواند به شما در کشف انگیزه های ناخودآگاه تان کمک کند.

دشواری در این است که: پذیرش قسمتی از تعارض درونی که در ضمیر ناخودآگاه شما وجود دارد ( سرکوب شده)، معمولا مشکل است. این قسمت پنهان اغلب در ارتباط با خاطره های ناخوشایند شما است. شما احتمالا از این که به ” آنجا بروید”، اجتناب می کنید.

اما این موضوع به طور خود به خودی و بدون افزایش سطح خود آگاهی حل نمی شود، اگرچه ممکن است رنج آور باشد.

هنگامی که شما به طور کامل از تعارض درونی تان آگاه باشید، می توانید هوشیارانه خود را بفهمید و جملاتی مانند جملات زیر را بگویید:

من می خواهم که خوشحال باشم و زندگی طولانی و راضی کننده ای داشته باشم . اما بخشی از وجود من موجب می شود که ناراحت بمانم. دلیل آن این است که باورهای من باعث می شود که احساس بدی در مورد خودم داشته باشم.

من می خواهم که نیازهای خود را بشناسم و به آن ها توجه کنم. اما بخشی از وجود من باور دارد که تنها هدف من شاد کردن دیگران است و توجه به نیازهای خودم خودخواهانه است.

من نیاز دارم که انگیزه خود را تقویت کنم و کار خود را به نحو احسن انجام دهم. من خواستار یک مسیر شغلی موفقیت آمیز هستم و ایمن که بتوانم درآمد بیشتری بدهست آورم. اما این باور را هم دارم که اگر موفق باشم، نمی توانم فشارهای کاری را تحمل کنم و به من باید به همه بگویم که درمورد ریسک کسب وکار جدیدم به اندازه کافی می دانم و خودم را ترفیع دهم که بتوانم سبک زندگی که خواهان آن هستم را به وجود بیاورم. اما این باور را هم دارم که وقتی مردم از کار من با خبر شوند، من را مسخره می کنند و به من می گویند که این کار را انجام ندهم یا از من دوری می کنند. وقتی شما به طور کامل از جنبه ناخودآگاه تعارض آگاه می شوید، می توانید برای حل آن اقدام کنید. تا زمانی که همه ی موارد ناخودآگاهانه درک نکنیم، حل کردن تعارض امکان پذیر نمی شود.

2- در مورد هر دو جنبه تعارض فکر کنید: حالا می توانید کمتر نگران باشید. تعارض های درونی قابل حل هستند.

الان، زمان آن است تا آرام بگیرید. تضاد های درونی قابل حل هستند. شما تضاد های درونی را نمی توانید از طریق هجوم بر آن ها و یا با تلاش برای از بین بردن آن بخشی از خودتان که با آن راحت نیستید، حل کنید . ولی اکثر ما سعی می کنیم که این کار را انجام دهیم.

بنابراین این روند را متوقف کنید. شما باید با درک هر دو جنبه ی تعارض، به آن ها توجه کنید. در این زمان یک رویکرد منطقی برای مواجه شدن با تعارض به ما کمک می کند.

با فراموش کردن مشکل، چیزی درست نمی شود. فقط به مقدار کمی از تعارض آگاه باشید و با هوشیاری به هر دو جنبه آن فکر کنید. با این کار احساس می کنید که مشکلی در عقاید و نیاز های تان وجود دارد. در این حال کمک گرفتن از یک مشاور ارزش زیادی دارد. این سخت است که ببینیم ما به چه چیزی باور داریم. گاهی اوقات حتی سخت تر هم می شود چون بطور باور ما ممکن است به طور کامل به بخش منفی یا دردناک یک تعارض مرتبط باشد. ممکن است باز خورد بیرونی و حضور مشاور با تجربه ضروری باشد.

اگر جنبه های تعارض درونی را به طور کامل در ذهن خود درک کرده اید ( که به خودی خود یک دستاورد بزرگ است ) و واقعا می خواهید با آگاهی کامل و بدون عیب جویی در مورد آن فکر کنید، آن وقت فرآیندی شگفت انگیز جهت بهبود در شما اتفاق می افتد.

تحقیقات نشان می دهد زمانی که آگاهانه به چیزهایی که بالقوه استرس زا هستند فکر می کنید، می توانید بدون عکس العمل استرس زا به آن ها رسیدگی کنید. این پدیده حتی در شرایط حاد فیزیکی مانند حبس اکسیژن نیز ثابت شده است.

تحت این شرایط، ذهن هوشیار شما منابع تعارض را مهار کرده و بطور طبیعی شروع به پیدا کردن راه حل می کند و ایده های جدیدی ظاهر می شوند.

3- تلاش برای یکی کردن تعارضات درونی و تطبیق درونی

منبع: مقالات کانون مشاوران ایران

دستورالعملی ساده برای برقراری ارتباط چشمی مناسب

تماس چشمی یکی از مهم ترین ابعاد برقراری ارتباط اجتماعی می باشد. در بحث زبان بدن بیش از هر بحث دیگری از تماس چشمی شنیده اید و اکنون در مطالعات مختلف نیز اهمیت این مسئله ذکر شده است. در این مقاله نیز سعی شده به بررسی این مهارت اجتماعی و زبان بدن مهم بپردازیم.

چندین دستورالعمل در اینترنت وجود دارند که مرتبط به اصول تماس چشمی است. لورا بینیک متخصص زبان بدن در فنلاند جزیی ترین و در عین حال آموزشی ساده در این باره را ترتیب می دهد. بینیک یک نوع طبقه بندی را توصیف می کند که متشکل از 3 تکنیک تماس چشمی است: خیره شدن اجتماعی، خیره شدن شغلی و خیره شدن صمیمی.

خیره شدن یا زل زدن شغلی

براساس این طبقه بندی، هنگام نگاه کردن به یک شخص هرگز نباید فراتر از بینی وی به او خیره شوید یا زل بزنید. چشمانتان را در مثلث تصوری در پیشانی شخص روبرویتان متمرکز کنید. هرچند وقت یکبار می توانید زاویه دیدتان را در راستای دومین مثلث تغییر دهید؛ مثلثی که چشم ها و بینی شکل می‌دهند. این نوع از نگاه کردن موجب خلق یک جو رسمی می شود. اگر کمی احساس ناامنی می کنید و یا فکر میکنید افراد شما را جدی نمی گیرند، سعی کنید بیشتر اوقات زل زدن شغلی را تمرین کنید با این کار خیلی زود متوجه تغییرات مثبت دراماتیک در نگرش تان خواهید شد.

زل زدن شغلی به صورت طبیعی ایجاد نمی شود. به همین دلیل، مهم است که این نوع از خیره شدن را در موقعیت های اجتماعی راحت تر تمرین کنیم. بدون تمرین کردن مستقیم به جلسات تخصصی نروید و آن را برای اولین بار آنجا به کار نگیرید. شما باید زل زدن شغلی را در یک موقعیت عادی امتحان کنید برای مثال، وقتی دوستانتان را می بینید آن را تمرین کنید، بدین ترتیب وقتی که در جلسات سطح بالا حضور یابید؛ رفتار و زل زدنتان یک جریان طبیعی و سلیس خواهد داشت.

اما اگر زیاد بر حفظ چشمانتان بر بینی شخص مداومت کنید ممکن است نتوانید بر چیز دیگری مانند گفتگوی دو نفره حقیقی متمرکز شوید. ممکن است شما به سادگی آنچه قصد گفتنش را داشتید فراموش کنید. قبل از آنکه تمرین زل زدن شغلی را در زندگی شغلی و حرفه ای خود به کار بگیرید مطمئن شوید که ان را بخوبی تمرین کرده اید.

زل زدن اجتماعی

زمانی است که ما مثلثی شامل چشمان و دهان را ترسیم می کنیم، در واقع این نوع تکنیک را به کار بردیم. زل زدن اجتماعی یکی از متداول ترین و گسترده ترین نوع تماس چشمی است معمولاً زل زدن اجتماعی یک جو تا حدی غیررسمی را خلق می کند. زمانی که شما به لب های شخصی نگاه می کنید شما اعلام می کنید که علاقه مند به گفتگو با او و مشتاق شنیدن آنچه او می گوید، هستید. این نوع نگاه کردن ممکن است حاکی از آن باشد که شما به جای یک مکالمه دو نفره از نظر هیجانی جذب شخص می شوید. آن را زمان تمایل به داشتن دوستان جدید، ملاقات با افراد جدید یا در حین گفتگو با اعضای خانواده به کار ببرید. این نوع نگاه کردن برای اقتباس آسانتر است ما هر روز از آن بهره مند می شویم بدون اینکه به آن فکر کنیم.

زل زدن صمیمانه

مثلث در این نوع زل زدن گسترش می یابد و فراتر از چشمان، تا دهان و حتی تمام بدن را در بر می گیرد. ما طبیعتاً این نوع تماس چشمی را وقتی استفاده می کنیم که می خواهیم ببینیم (برای مثال زمانی که لباس یا طرز لباس پوشیدن شخصی را مورد تمجید قرار می دهیم ) یا برعکس رد کردن آنچه که می بینیم. این نوع زل زدن اغلب وقتی رخ می دهد که زنی به زن دیگر نگاه می کند و به طور ناخودآگاه او را ارزیابی می کند. شما می توانید به آسانی چنین زل زدن انتقادی را تشخیص دهید. زنان دوست دارند از سر تا پای شما را ببینند و بنابراین به طور خلاصه از روی غرور رویش را برمی گرداند. در زل زدن صمیمی جانب احتیاط را رعایت کنید همانطور که این نگاه در وجود ما بسیار طبیعی است. اگر شما قصد فاش کردن علاقه شدیدتان به کسی را ندارید، پس سعی کنید حرکات چشمتان را کنترل کنید و مطابق با زل زدن اجتماعی یا شغلی عمل کنید.

در بحث مهارت های اجتماعی، زبان بدن و تماس چشمی در این سایت ما مطالب بیشتری نیز گذاشته ایم. با مطالعه انها راهبردهای بیشتری را می آموزید.

منبع: ساینس دیلی

روش های تقویت حافظه

بهبودی حافظه: 9 نکته برای تقویت توان مغز در همه سنین

گفته می شود که نمی توان به سگ های پیر تکنیک های جدیدی را آموزش داد اما، دانشمندان کشف کرده اند که این باور قدیمی صرفاً نادرست است و این مسئله در مورد انسان نیز صادق است. مغز انسان توانایی فوق العاده ای برای تغییر دادن و سازگاری با شرایط حتی هنگام پیری دارد. این توانایی را انعطاف پذیری عصبی می گویند. در راستای تحریک مناسب، مغزتان می تواند مسیرهای عصبی جدیدی به وجود آورد، ارتباطات موجود را اصلاح کند و با سبک های متغیر سازگار شده و به آنها واکنش نشان دهد. توانایی باورنکردنی مغز در تغییر شکل ورودی های حسی زمانی واقعیت دارد که موجب یادگیری و به یادسپاری شود. شما می توانید توان طبیعی انعطاف پذیری عصبی را کنترل کنید تا بدین طریق موجب افزایش توانایی های شناختی، تسهیل توانایی یادگیری اطلاعات جدید و بهبود حافظه تان در هر سنی شود. 9 نکته زیر می تواند به شما کمک کند که چگونه:

1. مغزتان را فعال کنید.

2. ورزش های جسمانی را نادیده نگیرید.

3. خواب کافی داشته باشید.

4. زمانی را برای باهم بودن با دوستان اختصاص دهید.

5. استرس را مهار کنید.

6. همواره شاد باشید.

7. از غذاهای مقوی و فعال کننده مغز استفاده کنید.

8. مشکلات ممکن در داشتن سلامت جسمانی و روانی را بازشناسی و درمان کنید.

9. به منظور کمک به پیشبرد روند یادگیری و حافظه سعی کنید یکسری اقدامات کاربردی را به کار ببندید.

نکته 1: مغزتان را تمرین بدهید.

با ورود به دوره بزرگسالی، مغزتان میلیون ها مسیر عصبی را برقرار می کند که به شما در پردازش و یادآوری سریع اطلاعات، حل مسائل آشنا و اجرای تکالیف مشابه با کمترین تلاش ذهنی کمک کند. اما، اگر همیشه به این مسیرهای پیش پا افتاده اتکا کنید، به مغزتان تحریک لازم برای رشد و برقراری مسیرهای جدید را نمی دهید. شما باید همواره موجب غافلگیری مغزتان شوید!

حافظه مانند نیروی عضلانی نیاز به ورزیدگی و منفعل شدن دارد. بیش از آنکه شما قادر به به کارانداختن مغزتان باشید باید بتوانید اطلاعات را پردازش و یادآوری کنید. اما، نباید همه فعالیت ها مشابه باشند. بهترین تمرینات مغزی، جریانات تکراری را نسخ می کند و شما را برای استفاده و کاربرد مسیرهای جدید مغز به چالش می کشد.

چهار عنصر کلیدی در تقویت مغزی مناسب

1.تمرین باید حاوی یادگیری بحثی جدید باشد. مسئله این نیست که یک فعالیت نیازمند چه مقدار کار ذهنی است، اگر از همان تمرینی استفاده می کنید که قبلاً در آن خوب عمل کرده اید، باید گفت این یک تمرین مغزی مناسب نبست. باید یک فعالیت ناآشنا باشد و سختی خاص خودش را بطلبد. به منظور تقویت مغز، شما نیاز دارید به اینکه یاد بگیرید و مهارت های جدید را ایجاد کنید.

2.تمرینات ذهنی باید چالش برانگیز باشند. بهترین فعالیت های تقویت کننده مغزی نیاز به توجه کامل و متمرکز شما دارند. به دنبال فعالیت های چالش برانگیز یک سویه نباشید. همیشه، باید فعالیتی باشد که نیاز به تلاش ذهنی شما داشته باشد. مانند یادگیری نواختن یک قطعه چالش برانگیز جدید از نت های موسیقی، البته، نواختن یک قطعه سخت که که از قبل نحوه نواختن آن را به خاطر دارید نیز درست نیست.

3. تمرین ذهنی مهارتی است که شما می توانید آن را گسترش دهید. فعالیت هایی را جستجو کنید که از سطح ساده شروع شوند و نیازمند کاربست روش هایتان در راستای بهبود مهارت هایتان باشد؛ همواره کیسه ای پر یا جامی را هل دهید، طوری که امکان گسترش نیرویتان در آن باشد. زمانی که سطوح از قبل مشکل برای شما شروع به آسان تر شدن می کنند به این معناست که زمان درگیری با سطح بعدی عملکرد فرا رسیده است.

4. هر تمرین باید دربردارنده پاداشی باشد. پاداش ها موجب حمایت فرآیند یادگیری می شوند. با رغبت و درگیری بیشتر شما در یک فعالیت، احتمال ادامه آن بیشتر است و فواید بیشتری را تجربه می کنید. پس فعالیت هایی را انتخاب کنید که ضمن چالش انگیز بودن باز هم لذت بخش و رضایت بخش باشند.

به چیز جدیدی فکر کنید که شما همیشه قصد انجام آن را داشته اید، مانند یادگیری چگونگی نواختن گیتار، سرودن شعر، تردستی، بازی شطرنج، مکالمه به زبان فرانسه، تانگو قصیدن یا بازی ماهرانه گلف. هر یک از فعالیت های فوق می توانند به شما در بهبود حافظه تان کمک کنند، به شرطی که زمینه چالش برانگیزی و درگیری شما را موجب شوند.

نکته 2: ورزش جسمانی را نادیده نگیرید. اینکه تمرین ذهنی برای سلامت مغز مهم است بدین معنی نیست که از ورزش جسمی دست بردارید. تمرین جسمی موجب می شود مغزتان هوشیار بماند. با این کار اکسیژن بیشتری به مغز می رسد و خطر ابتلا به عوامل زمینه ساز اختلالات حافظه همچون دیابت و بیماری قلبی ـ عروقی را کاهش می دهد. همچنین، ورزش اثرات فعل و انفعالات شیمیایی مفید مغز را افزایش می دهد و هورمون های استرس را کاهش می دهد. شاید به طور ویژه، ورزش ایفاگر نقش مهمی در انعطاف پذیری عصبی از طریق تقویت جنبه های رشدی و برانگیتخن ارتباطات عصبی جدید باشد.

مراحل تمرینات تقویت مغز

· ورزش ایروبیک ارزش ویژه ای در تقویت مغز دارد، پس فعالیت هایی را انتخاب کنید که موجب برقراری جریان خون تان شود. در کل، هر چیزی که برای قلب تان مفید است برای مغز نیز عالی است.

· آیا نرمش کردن صبحگاهی مدت زمان زیادی طول می کشد؟ اگر این طور است، ممکن است درک کنید که ورزش صبحگاهی قبل از اینکه روزتان را شروع کنید تفاوت زیادی را موجب می شود. این کار علاوه بر شادابی، همچنین شما را آماده یادگیری در تمام روز می کند.

· فعالیت های فیزیکی مستلزم هماهنگی چشم و دست یا مهارت های حرکتی پیچیده، مزایای بسیار زیادی برای ساختار مغز دارد.

· با ورزش نکردن ذهنتان ممکن است به دوره خستگی قبلی بازگردد و هنگام عصر دچار کسالت و بی حالی شوید. حتی یک پیاده روی کوتاه یا کمی شنا رفتن نیز می تواند برای فعالیت مجدد مغز مفید باشد.

نکته 3: به انداره کافی بخوابید

بین میزانی خوابی که شما توانسته اید داشته باشید و میزان موردنیاز بدن برای کاردکرد بهتر مغزتان تفاوت زیادی وجود دارد. واقعیت این است که بیش از 95 درصد از بزرگسالان نیاز به 5/ 7 تا 9 ساعت خواب شبانه دارند تا دچار محرومیت از خواب نشوند. حتی با کم کردن چند ساعت از میزان خواب نیز توانایی های حافظه، خلاقیت، حل مسئله و مهارت های تفکر انتقادی همه در معرض خطر قرار می گیرند. اما، خواب برای یادگیری و حافظه به روشی بسیار اصولی حائز اهمیت است. تحقیقات نشان می دهند که خواب برای تثبیت حافظه در راستای فعالیت مهم تقویت حافظه ضروری است که این عمل حین عمیق ترین مراحل خواب رخ می دهد.

برنامۀ خواب منظمی تهیه کنید. هر شب سر زمان معینی بخوابید وصبح ها نیز زمان مشخصی بیدار شوید. سعی کنید این روند را حتی در آخرهفته ها و تعطیلات حفظ کنید.

سعی کنید تا حداقل یک ساعت قبل از خواب از قرار گرفتن در معرض نور تمام مانتیتورها و امثال آن خودداری کنید. انتشار نور صفحات تلویزیون، تبلت ها، تلفن و رایانه ها در افراد موجب شب زنده داری شده و ترشح هورمون های خواب آوری همچون ملاتونین را سرکوب می کنند.

مصرف قهوه را قطع کنید. اثرات کافئین بر افراد مختلف است. برخی از افراد حساسیت بیشتری دارند به طوری که حتی خوردن قهوه هنگام صبح ممکن است در آنها موجب بی خوابی در شب شود. سعی کنید مقدار مصرف را کاهش دهید یا اگر نمی توانید و اثرات آن برایتان غیرقابل تحمل است، کلاً ترک کنید.

نکته 4: زمانی را برای بودن با دوستان اختصاص دهید.

آیا زمانی که به روش های بهبود حافظه فکر می کنید، فعالیت های مهمی مانند درگیری در حل جدول معمایی زمان های نیوریورک یا تسط بر فوت و فن شطرنج یا سرگرمی های شادتری از قبیل دیدن دوستان یا لذت بردن از تماشای فیلمی کمدی به ذهنتان خطور می کند؟ اگر کار یا سرگرمی مورد نظر در ذهنتان بسیار شبیه ماست، احتمالاَ اینها یک اولویت هستند. اما، مطالعات بی شماری نشان می دهند که زندگی پر از وجود دوستانی صمیمی و سرگرمی موجب بهبود توانایی های شناختی می شود.

ارتباطات سالم: آخرین تقویت کننده مغز

افراد بشر حیواناتی بسیار اجتماعی هستند. منظورمان فقط حیات و زنده ماندن نیست بلکه در رابطه های مجزا و رو در رو نیز جای پیشرفت است. ارتباطات مغزمان را تحریک می کنند؛ در واقع، تعامل با دیگران ممکن است بهترین نوع ممکن از ورزش مغز باشد. تحقیقات نشان می دهند که داشتن دوستانی صمیمی و نظام حمایتی نیرومند نه تنها برای سلامت هیجانی مفید است بلکه برای سلامت مغز نیز کآرایی دارد. برای مثال، در مطالعه ای جدید از دانشگاه هاروارد در مورد سلامت عمومی محققان دریافتند که افرادی که پویاترین زندگی اجتماعی را دارند به میزان بسیار کمتری دچار نقصان حافظه می شوند. روش های زیادی برای فرصت برخورداری از منفعت مزایای تقویت حافظه و مغز با اجتماعی شدن وجود دارد. خواستار تشکیل گروه با دوستانتان باشید؛ این کار موجب دیدن دوستان در فواصل کمتری می شود و یا با هم زیاد در تماس باشید. همچنین درصورت در دسترس نبودن افراد، با حیوانات اهلی به ویژه سگ های معاشرتی تعامل داشته باشید.

نکته 5: استرس را مهار کنید.

استرس یکی از بدترین رقیب های مغز است. با گذشت زمان، استرس مزمن موجب تخریب سلول های مغز و آسیب به هیپوکامپ به عنوان ناحیه ای از مغز که درگیر ایجاد خاطرات جدید و بازیابی خاطرات قبلی است می شود. همچنین مطالعات استرس را با نقصان حافظه مرتبط ساخته اند.

پیشنهاداتی برای کنترل استرس

· داشتن انتظارات واقع گرایانه را جا بیندازید (به نه گفتن بگرایید!)

· در طول روز برای خود وقت استراحت بگذارید.

· احساسات خود را به جای کتمان کردن بیان کنید.

· بین کار و فراغت یک تعادل درستی برقرار سازید.

· همزمان بر یک کار تمرکز کنید به جای انجام دادن چند کار باهم

فواید از بین بردن استرس و تقویت حافظه از طریق مراقبه

شواهد علمی از مزایای سلامت روان با استفاده از مراقبه به نقطه اوج رسیده اند. مطالعات نشان می دهند که مراقبه برای بهبود در همه شرایطی از قبیل افسردگی، اضطراب، درد مزمن و فشار خون بالا مفید می باشد. همچنین مراقبه موجب بهبود توجه، تمرکز، خلاقیت، حافظه و مهارت های یادگیری و استدلال می شود. مراقبه، جادوی تغییر بار فعلی مغز را عملی می کند. تصاویر مغزی نشان می دهند که در متفکران منظم قشر پیش پیشانی چپ، نواحی مغزی مرتبط با احساس لذت و اعتدال دارای فعالیت بیشتری است. همچنین مراقبه ضخامت قشرمخ را افزایش می دهد و موجب ارتباط بیشتری بین سلول های مغز می شود، طوری که هوشیاری ذهنی و توانایی حافظه تقویت می شوند.

7. بخنیدید

احتمالاً شنیده اید که خنده بهترین دواست و واقعیتی ماندگار در مغز و حافظه و نیز بدن برجای می گذارد. برخلاف واکنش های شیمیایی که محدود به نواحی خاصی از مغز است، خنده نواحی مختلفی را در کل مغز درگیر می کند.

بعلاوه، شنیدن جوک ها نیز نواحی حیاتی مغز درگیر در یادگیری و خلاقیت را فعال می کند. دنیل گولمن یکی از روانشناسان به نام در کتاب هوش هیجانی خود ذکر می کند” قهقهه زدن.. به نظر می رسد به افراد برای داشتن فکر بازتر و تداعی آزادتر کمک کند”.

به دنبال چه روش هایی برای خندیدن بیشتر در زندگی تان هستید؟ با اصول زیر شروع کنید:

به روی خودتان بخندید. برای خودتان لحظات بشاشی را رقم بزنید. بهترین روش برای کمتر جدی بودن خودمان گفتگو درمورد مواقعی است که ما حالتی خیلی جدی به خود می گیریم.

با شنیدن صدای خنده به سمت آن بروید. اکثر اوقات، افراد برای اشتراک مطلبی جالب خیلی شاد هستند به دلیل آنکه خنده به آنها فرصتی دوباره برای خندیدن می دهد و سرشار از شوخ طبعی که دنبال آن بودید می شوید. هنگامی که صدای خنده ای را می شنوید به دنبال آن بروید و سعی کنید در آن شریک شوید.

زمانی را برای سرگرمی با افراد شوخ طبع صرف کنید. این دسته از افراد به راحتی می خندند هم به خودشان و هم به چرندیات زندگی شان و همواره در هر کاری به دنبال مزاح و شوخ طبعی هستند. شوخ طبعی شان و بشاش بودن آنها نیز مسری است.

محیط اطرافتان را تا حد امکان پر از اشیای نورانی و پرزرق و برق کنید. یک اسباب بازی را روی میز یا جلوی ماشین خود بگذارید. یک پوستر جالب را بر روی اتاق محل کارتان بچسبانید. برای رایانه از محافظ صفحه نمایش نورانی استفاده کنید که با راه اندازی رایانه نور به صورتتان بتابد. عکس های خود و عکس های مورد علاقه و جالب تان را تنظیم کنید.

به کودکان توجه کنید و از آنها تقلید کنید. کودکان نابغه های بازی، شلوغ کردن زندگی و خندیدن هستند.

نکته 7: رژیم غذایی تقویت کننده مغز داشته باشید.

بدن و همینطور مغز همه جوره نیاز به سوخت و منابع انرژی زا دارند. احتمالاً از قبل می دانید که رژیم های غذایی حاوی میوه ها، سبزیجات، همه حبوبات، چربی های سالم (مانند روغن زیتون، آجیل، ماهی) و کم پروتئین دارای مزایای سلامتی زیادی می باشند؛ اما، این نوع رژیم غذایی موجب بهبود عملکرد حافظه نیز می شود. اگرچه، نه تنها سلامت مغز به آنچه می خورید، بستگی ندارد بلکه آن شامل چیزهایی است که نمی خورید. نکات تغذیه ای زیر به شما در تقویت توان مغزتان و کاهش ریسک زوال عقلی کمک خواهند کرد:

امگا3 بخورید. تحقیقات نشان می دهند که اسیدهای چرب امگا3 مزایای خاصی برای سلامت مغز دارند. مخصوصاً، ماهی منبعی غنی از امگا3 و به ویژه ماهی های چرب خون سرد، از قبیل قزل آلا، تونایاتون، اسقومری، ساردین، شاه ماهی.

اگر به غذاهای دریایی علاقه ندارید منابعی غیرماهی دارای امگا3 مانند جلبک دریایی، گردو، بذرکتان، روغن تخم کتان، نارنج قشلاقی، لوبیاهای چیتی و قلوه ای، اسفناج، بروکلی، تخم کدو تنبل و گیاه سویا استفاده کنید.

مصرف چربی های پرکالری و اشباع شده را محدود کنید. تحقیقات نشان می دهند که مواد خوراکی اشباع شده از چربی (گوشت قرمز، شیر پرچرب، کره، پنیر، سرشیر و بستنی) ریسک ابتلا به زوال عقلی و اختلال تمرکز و حافظه را افزایش می دهد.

میوه و سبزیجات بیشتری بخورید. محصولات با آنتی اکسیدان ها بسته بندی می شوند، موادی که سلول های مغزتان را از آسیب حفظ می کنند. میوه های رنگی و سبزیجات به طور ویژه منابع آنتی اکسیدانی مغذی مطلوبی می باشند.

چای سبز بنوشید.چای سبز حاوی پلی فنول،؛ از آنتی اکسیدان های قوی است که سلول های مغز را از آسیب ناشی از رادیکال های آزاد محافظت می کنند. در بین مزایای بیشمار دیگر، مصرف چای سبز ممکن است عملکرد حافظه، هوشیاری ذهنی را افزایش دهد و سرعت زوال مغز را کم می کند.

در مصرف شراب میانه روی کنید. مدوامت بر کنترل مصرف الکل مهم است، زیرا الکل سلول های مغز را از بین می برد. به نظر می رسد شراب قرمز بهترین گزینه باشد همانطور که آن سرشار از نوعی فلاونوید است که جریان خون در مغز را بالا می برد و ریسک بیماری آلزایمر را کاهش می دهد. دیگر گزینه های نوع فلاونویدی شامل عصاره انگور، تخم ماهی و انگورهای تازه و بادام زمینی ها می باشد.

منبع: فارس پاتوق

کمک به کودکان برای مواجهه با اضطراب موقعیتی

برای کودکان در هر سنی اضطراب می تواند بدون هیچ گونه زنگ خطری رخ دهد. معمولا کودکان نشانه های اضطراب را در مواجهه با موقعیت های جدید،هنگام ادراک درد مزمن یا هنگام ترس از جدایی بروز می دهند. ملاقات های روتین با متخصصان پزشکی، جاماندن از مدرسه یا تغییرات دیگر در جریانات روزانه کودک همه می توانند منجر به احساس اضطراب شوند. علی رغم بهترین تلاش ها برای آماده سازی کودک در مواجهه باموقعیت های جدید، آنها باز هم ممکن است وضعیت های اضطرابی خفیف، متوسط و یا حتی شدیدی را تجربه کنند. هر کودکی به روشهای گوناگون نشانه هایی از اضطراب را نشان می دهد اما معمولا نشانه هایی شامل تغییر در سطح فعالیتشان، خیس شدن کف دستان، ضعف در پاها، دل درد، سردرد یا سرنخ های رفتاری مانند گریه کردن، ناخن جویدن، کندن مو یا کوبیدن سر به در و دیوار را از خود نشان می دهند.

مهم نیست که در چه موقعیت هایی کودکتان دچار اضطراب می شود؛ راهکارهایی وجود دارد که می تواند به آنها کمک کند تا این احساس را تخلیه کرده و از بروز وقایع بعدی پیشگیری کنند.

اولین مرحله در مورد توجه قرار دادن اضطراب کودکتان آن است که به آنها کمک کنید تا تغییرات در بدن و رفتارشان را درک کنند. سپس به تدریج برای کودکتان رفتارهایی که مشاهده می کنید را برشمرید و نیزدر صورت متوجه شدن رفتارها از آنها سوأل بپرسید. برای مثال، اگر کودک هنگام عصبانی شدن شروع به ناخن جویدن می کند، سعی کنید عباراتی مانند “می بینم که شما در حال ناخن جویدن هستی. خودت متوجه شدی؟” بپرسید. با خاطر نشان ساختن رفتار کودک آن هم به روشی خنثی، شما در واقع به انها کمک می کنید که به نحوه پاسخ دهی خود به استرس توجه کنند. اگرچه، ممکن است از این رفتار ناامید شوید، اما از تأدیب کودکتان خودداری کنید زیرا ممکن است موجب احساس شرم شود که این هم به نوبه خود رفتارهای اضطراب مدار را تقویت می کند.

سپس، به کودکتان کمک کنید تا درک کند که احساس اضطراب عادی است و هرکسی نیز هنگام داشتن این احساس تغییراتی در رفتار یا خلقش به وجود می آید. برای کودکتان با اصطلاحاتی بیان کنید که بتواند درک کند چگونه موقعیت هایی را که موجب نگرانی ما می شوند می توانند مایۀ اضطراب و استرس شوند و اینکه این احساسات موجب آسیب رساندن به مغز و بدن ما می شوند. برای آنها توضیح دهید که همه افراد گاهگاهی احساس اضطراب و استرس می کنند و این احساسات برای هر کسی مختلف است. برای مثال، سعی کنید بگویید” من دوست ندارم با هر فرد غریبه ای مجبور به صحبت شوم. اگر یک زمانی واقعاً در این مورد دست پاچه شوم دست ها و پاهایم کاملاً سست می شوند”. به کودکتان کمک کنید تا درک کند در احساس اضطراب چیز اشتباهی وجود ندارد، بلکه این فقط روشی است که بدنمان به ما اجازه می دهد تا بدانیم آن موقعیت یا کار ناخوشایند است. پس از آنکه به کوکتان کمک کردید تا اضطراب را بشناسد و این احساس در او عادی شود؛ می توانید به او کمک کنید تا آرام شود. اولین گام آن است که با کودکتان در مورد آنچه باعث می شود در موقعیتی احساس اضطراب کنند صحبت کنید و سعی کنید در صورت امکان به شکل کلامی این ترس را کاهش دهید.برای مثال، ممکن است کودکتان در اتاق انتظار پزشک به دلیل ترس از آمپول، لمس با گوشی طبی سرد توسط پزشک یا نگرانی در مورد کم یا اضافه بودن وزن بسیار برانگیخته شود. با کودکتان راجع به آنچه که مایۀ پریشانی آنهاست صحبت کنید نه تنهامشکل اصلی را واضح سازید بلکه به کودکتان فرصت دهید تا اطلاعات صحیحی از آنچه مورد انتظار آنهاست کسب کنند. اگر کودکتان علایم اضطراب را ادامه می دهد از تکنیک های کاهش استرس برای کمک به آرام شدن آنها استفاده کنید. از برخی از مؤثرترین تکنیک ها شامل تمرین دم و بازدم، تصویرسازی جهت دار و اطمینان دوباره از وجود فیزیکی والدین در کنارشان کمک بگیرید.

به عنوان آخرین مورد، ممکن است لازم باشد که از موقعیت استرس زا دور بمانید و سعی کنید به زمان دیگری موکول کنید. اگر کودکتان جیغ می کشدیا علایمی از حملات پانیک را نشان می دهد، بهتر است او را به مکانی ببرید که در آنجا احساس امنیت می کند. کودک را به به انجام کاری که بیش از حد لزوم موجب ترس شود، مجبور نکنید. کودکی که از ارتفاع می ترسد نباید مجبور به زیاد نگریستن به لبه های ساختمان های بلند شود؛ کودکی که از لودگی می ترسد نباید مجبور به درآوردن ادای اشخاص دیگر برای تمسخر و ریشخند شود. کودکانی که این نوع از مداخلات اجباری را تجربه می کنند به احتمال بیشتری دچار تنفر و فوبیای ریشه دار می شوند. درعوض، کودکتان را تشویق کنید تا به تدریج در قالب گام های کوچکی بر اضطراب موقعیتی شان غلبه کنند. اگر اضطراب کودکتان شدید باشد به طوری که قادر به شرکت در فعالیت های ضروری و مناسب نباشند یا اگر به حدی مزمن است که مانع از داشتن زندگی اجتماعی سالم می شود، او را نزد پزشک متخصص اطفال برای ارائه دستورالعمل های لازم بیرید. از جمله عللی که باعث می شود شما در جستجوی پزشک باشید می توان نشانه هایی همچون امتناع از رفتن به مدرسه، نداشتن عادات خوابی مناسب، تغییرات غیرعادی در اشتها (افزایش یا کاهش اشتها)، پرتاب اشیا به عنوان مکانیسم سازگاری یا تغییرات در کارکرد ذهنی را نام برد.

شما به عنوان والدین بیشترین تأثیر را بر توانایی کودک در رویارویی با اضطراب دارید. شما با کمک به کودکان در پرچسب گذاری این نوع احساسات، عادی شدن احساسات و تدارک تکنیک های آرام سازی، در واقع؛ زمینه ایستادگی کودک در مواجهه با وقایع استرس زای بعدی را فراهم می کنید.

منبع: ساینس دیلی

۹ نشانه ای که شما یک انسان کمال گرا هستید

 

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره


برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

مسلماً، شما ممکن است اعتقادی به یک کشوی با دقت چیده شده از لباس هاس بنجل یا گنجه ای پر از لباس های مرتب شده از نظر رنگ و طول آستین نداشته باشید. اما، با این وجود رگه هایی از کمال گرایی هنوز هم در زندگی تان وجود داشته باشد.

این موارد بخوانید و در خودتان بنگرید که آیا هر یک از ویژگی های کمال گرایی گفته شده زیردر مورد شما نیز صدق می کند یا نه:

  1. به صورت همه یا هیچ فکر می کنید: هر چیزی یا کامل است یا ناقص، یا درست است یا اشتباه و یا خوب است یا بد. شما دوست دارید بالاترین یا پایین ترین حد یک چیز را درنظر بگیرید تا اینکه بخواهید ویژگی های افراد و موقعیت های موجود در یک پیوستار را مشاهده کنید. به عنوان مثال ” او میانه رو است” بر خلاف ” او فقط گاهی اوقات می تواند میانه رو باشد” می باشد به عبارتی حد میانی هر چیزی برای شما بی معناست.
  2. واکنش های شدید نسبت به هر چیزی ابراز می کنید. ” من یک کلوچه خوردم و رژیم غذایی ام را شکستم”! این کار می تواند برای شما به اندازه خوردن یک بشقاب پر ان هم چندین بار عذاب اور باشد و احساس شکست دهد.

3.شما نمی توانید به دیگران برای درست انجام دادن کارها اعتماد کنید، طوری که به ندرت کارها را به آنها محول می کنید.در حالی که دیگران ممکن است شما را تقریبا مدیریت کننده و تا حدودی کنترل گر  وسواسی بدانند، شما کار خود را توجیه کرده و اظهار می کنید که هدفتان فقط درست انجام دادن امور است.

  1. انتظارات شما از خود و دیگران کاملا بر اساس استانداردها می باشد.

چرا کارها نیمه کاره رها می شوند؟ شما معتقدید که کارها را باید به بهترین نحو انجام دهید و از دیگران انتظار آن را نیز دارید. علاوه بر اینکه، شما از احساس شکست واهمه دارید.

بیشتر بخوانید: شش موردی که افراد دارای امنیت عاطفی، بیشتر از دیگران انجام می دهند

  1. شما به زحمت می توانید یک پروژه را تا آخر انجام دهید چون فکر می کنید همیشه راهی دیگر برای بهتر انجام دادن آن وجود دارد: شما هنوز هم در مورد به اشتراک گذاشتن کتاب، پروژه، غذا، دعوت گرفتن، بیزنیس کارت، وب سایت، مقاله و سخنرانی هایتان با دیگران وسواس دارید. چون می خواهید از بهترین بودن آنها مطمئن شوید قبل از اینکه دیگران ببینند.
  2. هنگام فکر کردن واژه باید را زیاد به کار می برید. من باید فلان کار را انجام دهم و او باید فلان کار را انجام دهد عبارات متداول شما هستند هم هنگامی که بلند انها را ابراز می کنید و هم زمانی که با خود صحبت می کنید. شما دارای قواعد خاصی هستید که فکر می کنید خودتان و دیگران باید از آنها تبعیت کنند. زمانی که خود یا دیگری از آن سرپیچی می کنند ناراحت می شوید.
  3. اعتماد به نفس شما بستگی دارد به آنچه انجام می دهید یا چگونگی واکنش دیگران نسبت به شما. شما برای تحقق کارهایی عالی می کوشید. با وجود اینکه صادقانه کار می کنید، نیاز به تأیید درستی آن از دیگران است تا در راستای پیشرفتتان حس خوبی به شما دست دهد. بعلاوه، پس از اینکه به هدفی دست یافتید به سرعت برای انجام کار های بعدی دست به کار می شوید.
  4. در برابر کاری که به درستی انجام نداده اید بارها و بارها واکنش نشان می دهید. یقیناً شما ممکن است چیزی را درست انجام باشید اما انها را در نظر نمی گیرید و زمانی که کاری را خراب می کنید بارها و بارها واکنش نشان می دهید.”ای کاش فلان حرف را نگفته بودم..” یا “چی باعث اشتباهم شد؟” یا “باید فلان کار را انجام می دادم”.
  5. شما از انجام بعضی کارها طفره می روید یا از موقعیت های که در آن ها فکر می کنید نتوانید خوب باشید اجتناب می کنید. در حالی که ممکن است عجیب به نظر برسد اما، بسیاری از افرادی که از انجام کارها طفره می روند و یا اجتناب می کنند کمال گرا هستند. منطق شان نیز این است که”ممکن است نتوانم آن را کامل و به نحو احسنت انجام دهم، پس دردسر چرا”.

 

منبع: مشاورانه

 

 

نکات ذهن آگاهانه برای کاهش اضطراب

 نکات ذهن آگاهانه برای کاهش اضطراب

سرعت ضربان قلبتان بالاست، کف دستتان خیس می شود یا به دلیل شدت عصبانیت نمی توانید تمرکز کنید؟

این موارد برخی از علایم اضطراب تلقی می شوند. اضطراب می تواند  مختل کننده عملکرد برخی از افراد باشد و در برخی دیگر ممکن است فقط ظرف دقایقی آن هم هنگام احساس عصبانیت رخ دهد. متأسفانه، برخی از افراد هنگام اضطراب اقدام به خودزنی یا ضربه زدن به دیگران یا اشیاء پیرامون می کنند که موجب افسردگی و عدم تمرکز و واکنش یا رها کردن کارهای روزمره می شود. در بسیاری از افراد، اضطراب نتیجه فکر کردن به چیزهای خارج از کنترل یا امور مربوط به آینده و پیش اندیشی می باشد. دکتر جان کابات ـ زین پایه گذار رویکرد کاهش استرسی مبتنی بر بینش یا ذهن آگاهی (MBSR) است. این رویکرد مبتنی بر” برای رخ دادن تجارب لحظه به لحظه‌تان به اهداف کنونی و به دور از قضاوت توجه کنید”می باشد.

نفس زدن خود را تنظیم کنید

یکی از مهم ترین واکنش های فیزیکی هنگام تجربه اضطراب، افزایش میزان نفس کشیدن یا اندیشیدن به تعداد دفعات نفس کشیدن است. با استفاده از قاعده بینش یا ذهن آگاهی و توجه نمودن به هدف، متوجه خارج شدن هوا از سوراخ های بینی تان از طریق نفس گیری و آزاد کردن نفس در طی عمل دم و بازدم می شوید. به آهستگی سه نفس عمیق بکشید و وقتی که نفس می گیرید به خودتان بگویید”شروع” و حداقل تا چهار بشمرید و نفستان را نگه دارید سپس بگویید”آزاد” و نفستان را آزاد کنید.

وقتی که در آن واحد فقط و فقط بر نفس کشیدنتان تمرکز می کنید، تمرکز کردن بر چیزهای دیگر تقریباً غیر ممکن است. در صورت لزوم، می توانید سه نوبت عمل نفس کشیدن قبلی را ادامه دهید و تا تنظیم تنفستان این کار را تکرار کنید. اگر این تکنیک خیلی دشوار و چالش برانگیز است سعی کنید تا ده بشمرید و نفستان را حبس کنید، سپس آزاد کنید. از این رو هر دفعه حبس کردن و خارج کردن نفس یک دور و یک بار محسوب می شود. زمانی که ذهنتان مغشوش می شود که حالتی نرمال است دوباره از ده تا یک معکوس بشمرید. اکثر افراد تا رسیدن به ده بار صبر نمی کنند و می گویند تا اینجا خوب است. بخش مهم آن است که شما توجه خود را به نفس کشیدن معطوف کنید که برای تمرکز بر زمان حال مفید است و موجب کاهش اضطراب می شود.

مطالب بیشتر: ذهن آگاهی: راه حل شگفت انگیز درمان اضطراب که باید بدانید

تمام حس هایتان را به کار بگیرید.

بار دیگر، با تفکر ذهن آگاه و توجه کردن به حس هایتان می توانید بر آنچه در حال حاضر به آن توجه می کنید، متمرکز شوید.

به نکات زیر توجه کنید:

  • 5 چیزی که می توانید در دو حالت زیر بینید:
  • آنچه که می توانید در محیط اطراف خود ببینید.
  • آنچه که می توانید با چشم های بسته تجسم کنید.
  • 4 چیزی که می توانید لمس کنید
  • می توانید دست ها، پاها و یا چیزهای پیرامون را لمس کنید.
  • می توانید به نحوه ای که پاهایتان زمین را لمس می کند توجه کنید.
  • پاهایتان چگونه صندلی را هنگام نشستن لمس می کنند.
  • کتف تان چگونه صندلی یا نیمکت را هنگام نشستن و تکیه دادن لمس می کند.
  • چگونه اشیای اطرافتان را لمس می کنید.
  • 3چیزی که می توانید بشنوید
  • چه صداهایی می شنوید؟
  • اگر در هوای آزاد قرار دارید به صداهای طبیعت یا شاید برخاستن هواپیما گوش کنید.
  • اگر در فضای سربسته قرار دارید به صداهای درون اتاق، موسیقی در حال پخش یا جریان فعالیت تهویه گوش کنید.
  • 2چیز که می توانید بو کنید
  • اگر اسانس یا رایحه خاصی در هوا وجود دارد به آن توجه کنید.
  • با ناخن تان در پوست پرتقال خراش ایجاد کنید و گاز متساعد شده از آن را بو کنید.
  • از رایحه های اصل و واقعی استفاده کنید (عطر سنبل اغلب آرامش بخش است)
  • 1چیز که می توانید بچشید
  • آیا چیزی قابل خوردن وجود دارد؟
  • آب نبات بجویید.
  • آب نبات های شیرین زمخت را بچشید.

بیشتر بخوانید: ۷ روش آسان برای ذهن آگاهی در هر روز

فعالیت های مستلزم تمرکز را انجام دهید.

  • کتاب های رنگی یا ماندلا را رنگ کنید. وقتی فضاهای کوچک بین تصاویر را رنگ می کنید باعث می شود تمرکز بیشتری برای بیرون نزدن رنگ ها داشته باشید و احساس آرامش پیدا کنید.
  • آلات موسیقی را بنوازید.
  • چیزی بپزید. این کار تمرکز بیشتری را به علت درگیری در وزن کردن و اندازه گیری های دقیق می طلبد.
  • کشبافی، گره زدن زیکزاکی یا قلاب بافی را انجام دهید.
  • فعالیت هایی را انتخاب کنید که تمرکز کردن بر آن برایتان لذت بخش است.

به هر حال، شما که در صدد درگیری در فعالیت های ذهن آگاهانه هستید، به یاد داشته باشید که تلاش برای بودن و ماندن در زمان حال بسیار مهم است و از اندیشیدن به رویدادهای غیر قابل پیش بینی آینده اجتناب کنید تا بتوانید هر گونه علایم اضطراب را به کمترین میزان ممکن برسانید.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

وسواس فکری و اعتیاد به عشق

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

زمانی که وسواس فکری عملی بر ما غلبه می کند، قدرت اراده و میزان خرسندی از زندگی مان رو به ضعف و انحطاط می رود. در این اختلال، ما تحت تأثیر افراد و وقایع قرار می گیریم که در نتیجه به طور خودکار مشروح مکالمات و صحبت های گذشته را دوباره در ذهن مان شبیه سناریو منعکس می کنیم. هنگام مکالماتمان علاقه کمی به آنچه دیگران می گویند نشان می دهیم و فوراً سر صحبت وسواس و فراموشکاری مان را باز می کنیم تا بر مخاطبمان تأثیر بگذاریم. وسواس های فکری از نظر شدت تفاوت دارند. در وضعیت خفیف ما سعی در منحرف کردن حواسمان از محرک های مزاحم داریم؛ اما در وضعیت شدید، تفکرات بر وسواس غالب می شوند. همانطور که در حالت اضطراری وسواس قادر به کنترل هشیاری خود نیستیم و حتی با استدلال و منطق نیز قانع نمی شویم. تفکرات سرعتی پیش رونده و انتقالی یا تعمیمی دارند که از نگرانی های مداوم، خیال یا بررسی عکس العمل و کارها نشأت می گیرند. وسواس ها می توانند ذهن و عملکردمان را مخدوش کند. آنها می توانند افسار زندگی مان را به دست گیرند چنانچه از زمان، خواب و حتی روزها یا هفته های خاطره انگیز و فعالیت های مفید و زاینده غافل می شویم. وسواس ها موجب ناتوانی مان می گردند و گاهی اوقات ما را ملزم به انجام رفتارهای وسواسی از قبیل کنترل مکرر ایمیل ها، وزن یا درهای قفل شده می کنند. ما قادر به رسیدگی به خود و احساساتمان نمی باشیم و توانایی استدلال و حل مسئله را نیز نداریم. این گونه وسواس ها معمولا ریشه در ترس دارند.

بیشتر بخوانید: فرآیند عشق در مغز

وسواس و اعتیاد

وابستگی های روانشناختی از جمله اعتیادها بر جنبه های محیطی تمرکز دارند. اعتیادها شامل موارد الکلی مانند اعتیاد به شراب، اعتیاد به رابطه جنسی و اعتیادهای غذایی می شوند. تفکرات و رفتارمان حول مقصود اعتیادیمان می چرخد در نتیجه؛ واقعیت و درستی خودش را در لفافه ای از شرم می پیچد. لیکن، ما می توانیم به همه کس یا همه چیز وابسته شویم. دغدغه مان در احساس شرم این است که دیگران چگونه ما را ادراک می کنند که منجر به اضطراب و وسواس های نگران کننده‌ای از قبیل اینکه دیگران چطور راجع به اعمال گذشته، حال و آینده مان فکر می کنند، به ویژه قبل و بعد از هر گونه عملکرد یا رفتاری که دیگران هنگام تعیین وعده دیدار و بدقولی کردن بعد از آن می بینند. همچنین احساس شرم موجب ناامنی، شک، خود انتقادی، دودلی و احساس گناه غیرمنطقی می شود.

احساس گناه طبیعی همچنین می تواند معطوف به وسواس شود که آن نیز به روزها و ماهها شرم از خود می انجامد. احساس گناه طبیعی با تغییر و اصلاح رفتار کاهش می یابد اما، شرم در برابر تغییر مقاومت می کند به دلیل آنکه می گوییم ما بد هستیم نه اعمالمان و خود را مقصر می دانیم.

وسواس های فکری و رابطه ها

شخصیت های وابسته مشکلشان شامل وسواس در مورد فردی که دوست دارند و حمایت از او می باشد. افکار آنها ممکن است قابل کنترل نباشند و نگران شکل گیری رفتارهای الکلی باشند؛ در حالی که نمی دانند اعتیاد آنها به فرد مقابل مانند اعتیاد به الکل است. وسواس فکری می توانند منجر به اعمال اجباری برای کنترل دیگران شوند، مانند تعقیب کردن دیگران، خواندن دفترچه خاطرات، ایمیل ها یا مدارک فرد دیگری، آبکی کردن بطری نوشابه برای اینکه تاثیری نگذارد، جستجوی کلید، و یا داروهای مخدر. هیچیک از این موارد مفید و کمک کننده نیستند بلکه فقط موجب آشفتگی بیشتر و ناسازگاری می شوند. اکثر ما به فرد دیگری وسواس می شویم، بیش از آنکه به خودمان و فرو رفتن در باتلاق نابودی بیندیشیم. وقتی دیگران حالمان را می پرسند ممکن است فوراً موضوع را به فردی که ذهنمان را درگیر کرده؛ معطوف کنیم.

در رابطه های رمانتیک جدید فکر کردن در مورد کسی که دوستش داریم تا حدی عادی است، اما برای افراد وابسته به این حالت نمی ماند. زمانی که نگران و دلمشغولی وجود ندارد ممکن است ما به جهت گیری شریکمان وسواس شویم یا از دست نوشته هایی تهدید آمیز را برای لطمه زدن به رابطه استفاده کنیم. همچنین، وسواس فکری ما ممکن است از روی فرح بخشی مانند خیالبافی ها در مورد افسانه، رابطه جنسی یا کسب مقام و قدرت باشد.

ممکن است آن نوع رابطه یا شخص خواهان و مطلوبمان را تجسم کنیم. تفاوت زیاد بین تخیلات ما و واقعیت ممکن است حاکی از آن باشد که ما در زندگی مان غرق شده ایم. برخی از وابستگی ها به عنوان عشق یا دوست داشتن وسواسی فرض می شوند. آنها ممکن است روزی چند بار با کسی که عاشقش هستند تماس بگیرند، و خواستار توجه و واکنش های او باشند و به آسانی نیز او را  مورد آسیب، طرد یا بی اعتنایی قرار دهند. در واقع؛ در کل این عشق و دوست داشتن نیست بلکه اظهار درماندگی مستلزم پیوند و فرار از تنهایی و پوچی درونی است. عشق وسواسی معمولاً به شکلی متفاوت به فرد دیگری ضربه می زند. در یک عشق واقعی پذیرفتن شخص دیگری مطرح است و  اینکه برای خواسته هایش احترام قائل می شود.

برای مطالعه بیشتر: ده حقیقت روانشناسی که هر عاشقی باید بداند.

علت وسواس فکری چیست؟

انکار یک نشانه عمده وابستگی است؛ انکار واقعیت های دردناک، اعتیاد (به خودمان و دیگران)، و انکار نیازها و احساساتمان. بسیاری از افراد وابسته وجود دارند که در توصیف احساساتشان ناتوان هستند یا آنها ممکن است فقط بتوانند احساسات خود را نام گذاری کنند، نه اینکه بتوانند احساس خود را توصیف کنند. این ناتوانی در تحمل احساسات دردناک دلیل دیگری است در اینکه چرا با یک وابستگی ما مستعد وسواس هستیم. وسواس ما را در برابر احساسات دردناک محافظت می کند. بنابراین، ممکن است به عنوان یک مکانیسم دفاعی در برابر درد نیز در نظر گرفته شود. هر چقدر هم که وسواس ها ناخوشایند باشند واسطه هیجان های زیربنایی و مهمی مانند غم، تنهایی، خشم، پوچی، شرم و ترس می شوند. این وسواس می تواند ترس از طرد و ترس از فردی که دوست داریم باشد.

اغلب احساسات خاص شرم آور هستند به دلیل آنکه آنها در کودکی شرم بودند. وقتی که در بزرگسالی طغیان می کنند ممکن است در عوض ما دچار وسواس شویم. اگر به احساس خشم و ابراز آن اعتقادی نداشته باشیم؛ پس ممکن است قادر به ابراز خشم نسبت به آنها نباشیم تا اینکه به خودمان اجازه عصبانی شدن را بدهیم. اگر احساس غم ما به وسواس تبدیل شود، نسبت به یک ارتباط رمانتیک وسواس پیدا می کنیم تا از احساس درد تنهایی یا طرد اجتناب کنیم.

البته گاهی اوقات، ما واقعاً دچار وسواس فکری می شویم زیرا از اینکه معشوقه مان اقدام به خودکشی کند، دستگیرشود یا بمیرد و یا کسی را در حالت مست به قتل برساند واهمه داریم. همچنین در عین حال ممکن است از یک مشکل کوچک وسواس داشته باشیم و سعی می کنیم از مواجهه با به یک مشکل بزرگ خودداری کنیم. برای مثال، مادر معتاد به یک دارو ممکن است نگران شلختگی و تغییر وضع پسرش شود اما با او برخورد نکند یا حتی نپذیرد که ممکن است فرزندش به دلیل اعتیادش بمیرد. یک شخص کمال گرا ممکن است در نقص کوچکی در ظاهرش دچار وسواس شود اما احساس حقارت و دوست داشتنی نبودن را نپذیرد.

نکاتی برای بررسی وسواس ها

بهترین روش از بین بردن سواس فکری آن است که عقل را رها کنیم و به احساسات بچسبیم!

در صورتی که وسواس فکری برای خودداری از ابراز احساسات باشد؛ ممکن است نیاز باشد که احساسات را از نزدیک لمس کنیم و به آنها اجازه آزادشدن دهیم بلکه به برطرف کردن وسواس مان کمک کند. اگر وسواس به ما کمک می کند تا از عملی اجتناب کنیم، می توانیم کمک بگیریم تا پذیرای رویارویی با ترس و واکنش آن شویم. زمانی که وسواس های فکری-عملی غیرمنطقی است و به احساسات اجازه برطرف کردن آنها را نمی دهند ممکن است دلیلی برای درمیان گذاشتن و برون ریزی آنها با یک دوست یا روان درمان باشد.

  1. از خودتان بپرسید” من چه احساسی دارم؟” و صبورانه تا زمانی که آن را می فهمید، منتظر بمانید.
  2. با خود اندیشیدن را برای آرام کردن ذهنتان به کار ببرید.
  3. با موسیقی مهیجی آرام گام بردارید و به خودتان اجازه حس کردن را بدهید.
  4. در مورد احساساتتان بنویسید ( ترجیحاً با دست غیرغالب تان) و آن را برای شخصی بخوانید.
  5. در جلسات گروه درمانی با افراد مشابه خودتان شرکت کنید.
  6. زمانی را به قدم زدن در طبیعت اختصاص دهید.
  7. متون معنوی را مطالعه کنید یا در محافل مذهبی شرکت کنید (توجه داشته باشید که افراط در تمایلات مذهبی و عالم معنوی نیز منجر به وسواس می شود).
  8. اگر شخص وسواسی شده اید، حتما یک متخصص روان شناسی پیدا کنید و به ان مراجعه کنید.
  9. انرژی تان را صرف شبکه های اجتماعی بیرون از خانه کنید.
  10. ایده یا کار خلاقی را ترتیب دهید.
  11. به دنبال علاقه و تمایلاتی باشید که مایۀ پیشرفت، حرکت و پرورش روح و روان شما می شوند.
  12. آنچه را که از انجام آن لذت می برید انجام دهید. از کسی انتظار فراهم کردن لحظات فرح بخش را نداشته باشید.
  13. اگر وسواس زیاد در رابطه ناموفق دارید، لیستی ازکارها را برای انجام دادن و فکر کردن به آن تهیه کنید.

منظور از وسواس در این مطالعه اختلال وسواسی ـ اجباری  (OCD) نمی باشد که نوعی اختلال روانی است و بر یک درصد از بزرگسالان تأثیر می گذارد. این اختلال در دوره کودکی شروع می شود و اعتقاد بر وجود بر یک مؤلفه ژنتیکی در این اختلال می باشد. این اختلال ممکن است تنها شامل وسواس ها شود و معمولاً موضوعاتی است در مورد:

  • ترس از ناپاکی و کثافت
  • گذاشتن چیزها به ترتیب و هم سو
  • داشتن تفکراتی پیش رونده و مخوف در مورد آسیب به خود و دیگران
  • خطور کردن تفکرات ناخواسته ای مانند پرخاشگری، تمایلات جنسی یا موضوعات مذهبی

منبع: مقالات کانون مشاوران ایران

اهمیت هدف گذاری

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

دکتر کارل سیمونتون مدرس مرکز سرطان همواره اشاره داشت بر آنکه همکاری کردن در مرکز سرطان وی مستلزم انرژیمورد نیاز برای درمان و کار پیگیری اهداف که خودش مولد انرژی است، می باشد. هدف گذاری به ما کمک می کند تا منطق هایمان برای زندگی را درک کنیم. در یک برهه زمانی ما هدفی برای شدن داریم، ما در راستای رسیدن به آن دچار برانگیختگی زیادی می شویم هر قدر هم که برای خوب به دست آوردن آن زمان صرف شود.

به نظر می رسد زمان حال و آینده هنگام هدف گذاری مان واقعی تر باشند و همین قدرتنظیم اهداف نیز به بسیاری از افراد کمک می کند تا با تعهد در رفتارهای رضایت بخش درگیر شوند. اهداف موجب فراهم کردن معنای کنترل در تمام زندگی مان و مسلط شدن بر آنها می شود. فراتر رفتن از آنچه ما می خواهیم بدان معناست که ما بر این باوریم که زندگی مان ارزش دارد. در نهایت، اهداف به ما کمک می کند تا نیروی حیاتی، وقوع یا تکرار و قصدمندی را بپذیریم.

برای مطالعه بیشتر:

هدف گذاری فردی – چگونه برای خود هوشمندانه هدف گذاری کنیم  

دکتر ریچارد داویدسون محقق نوروپسیکولوژی (2000) گزارش می دهد که سخت کوشی در راستای هدف و پیشرفت با مشرف بودن بر پیش بینی آن باید تا مداومت بر فعال کردن تجارب مثبت درک شود، اضطراب و افسردگی کاهش یابد و این همان واقعیت امر است حتی بدون رسیدن واقعی به هدف. لورا کینگ محقق روانشناس (2001) دریافت که همبستگی مثبتی بین ثبت روزانه اعمال و اهداف وجود دارد. درست پس از چند هفته، افراد مطالعه اش که بیست دقیقه در روز را صرف فهرست کردن رسیدن عمیقانه به اکثر اهداف کردند نسبت به افرادی که بیست دقیقه را صرف صرفاً ثبت جرئیات رویداد های روزمره زندگی شان کردند، میزان افسردگی کمتر و شکایات پزشکی کمتری را گزارش دادند.به دنبال اثبات ارزش هدف گذاری، تحقیق دکتر سونجا لیوبومیرسکای و همکارانش (2005) نشان داد که شادترین و سالم ترین افراد تعهد عمیقانه تری به اهداف مادام العمر زندگی شان دارند. اما اینجا یک نکته هشداردهنده برای والدین وجود دارد.

تحقیقات روانشاسی دکتر آندریو ایلیوت و دکتر کنون شلدون (1998،1999) اشاره کردند به زمانی که کودکان اهدافی که والدینشان برای آنها تعیین کرده اند را نشانه گذاری می کنند و آنها این اهداف را تنها برای خشنودی والدین پیگیری می کنند، لذا، مقصود یا لذت از فعالیت هایی که مستلزم رسیدن به این اهداف است، از نظرشان بی معنا می باشد. اهدافی که فواید سلامت روانی را در بر دارد می بایست با اشتیاق های درونی شخصی همراه و مرتبط شوند. یک جنبه از درک مهم پیرامون فواید روانی اهداف که ممکن است تعجب برانگیز به نظر برسد،از نظر بی اهمیتی هنگام رسیدن به آنها است. ارزش گذاری بر داشتن هدف و پیگیری آنها می ارزد.

منبع: کانون مشاوران ایران