نوجوانان نیز مانند بزرگسالان ممکن است هر روز استرس را تجربه کنند و یا دگیری مهارت های مدیریت استرس می تواند برای آنها مفید باشد. بیشتر نوجوانان زمانی استرس بیشتری احساس می کنند که موقعیت موجود را خطرناک، دشوار، یا دردناک تلقی کنند و توان کافی برای مواجه شدن با آن وضعیت را در خود احساس نمی کنند. در ذیل به برخی از ریشه های استرس نوجوانان اشاره شده است:
انتظارات موجود در محیط مدرسه و احساس نا امیدی و کلافگی
احساست و تفکرات منفی در باره ی خود
تغییر در بدن آنها
مشکلات در رابطه با دوستان و یا همکلاسی ها در مدرسه
عدم امنیت در محیط زندگی یا در همسایگی
جدایی یا طلاق والدین
بیماری های مزمن یا دیگر مشکلات جدی در خانواده
مرگ عزیزان
تغییر مدرسه
فعالیت بیش از حد یا انتظارات بیش از حد
مشکل مالی خانواده
برخی از نوجوانان در استرس غرق می شوند. زمانی که این اتفاق می افتد، میزان زیاد استرس که به اندازه ی کافی مدیریت نشده اند می تواند اضطراب، گوشه گیری، خشونت، بیماری های جسمی، یا روی آوردن به راه های ناسالم مقابله با استرس مانند مصرف موادمخدر و الکل را در پی داشته باشند.
ما هنگامی که شرایط را دشوار یا آزار دهنده می بینیم، در ذهن و جسم ما تغییراتی اتفاق می افتد که ما را برای مقابله با خطر آماده می سازد. این پاسخ های “جنگ، جنگ، یا گریز” شامل ضربان بالاتر قلب و ریتم تنفس بالاتر، افزایش خون رسانی به عضلات بازو ها و پاها، سردی دست و پا، احساس ناراحتی و درد معده و احساس وحشت می شوند.
مکانیزم یکسانی که پاسخ به استرس را شروع می کند، می تواند آن را متوقف سازد. پس از آنکه متوجه می شویم که شرایط دیگر خطرناک نیست، بلافاصله تغییرات می توانند در ذهن و بدن ما برای کمک به ما برای بازیافتن آرامش و آسودگی رخ دهند. این “پاسخ ریلکسیشن” شامل کاهش ضربان قلب و ریتم تنفس، و یک احساس کلی آسایش می شود. نوجوانانی که به یک به سطح مطلوبی از مهارت “پاسخ های ریلکسیشن” و دیگر مهارت های مدیریت استرس دست می یابند، کمتر در مقابل استرس دچار درماندگی شده و گزینه ها بیشتری برای مقابله با استرس در اختیار خواهند داشت.
والدین نیز می توانند به روش های زیر به نوجوان کمک کنند:
همواره نسبت به اثرات احتمالی استرس بر سلامت، رفتار، افکار، یا احساسات نوجوان گوش به زنگ باشند.
به حرف های نوجوان به دقت گوش کنند تا در صورت حمله ی استرس به سرعت متوجه آن شوند.
فراگیری و مدل سازی مهارت های مدیریت استرس
پشتیبانی در فعالیت های ورزشی و دیگر فعالیت های خیرخواهانه اجتماعی
نوجوانان با بکارگیری اصول و رفتارهای زیر می توانند استرس خود را کاهش دهند:
طبق یک برنامه ی دقیق و مداوم ورزش کرده و برنامه ی غذایی منظمی داشته باشند.
پرهیز از مصرف زیاد نوشیدنی ها و غذاهای حاوی کافئین که می توانند سبب تشدید احساس اضطراب و بی قراری شوند.
رشد مهارت های جرات ورزی. برای مثال، ابراز احساسات با قاطعیت و بدور از موضعی تهاجمی یا منفعل: (“زمانی که غر می زنی من عصبانی می شوم”، “لطفا دیگر غر نزن”).
با تمرین خود را برای کارها و موقعیت های استرس زا آماده سازند. برای مثال اگر صحبت کردن در جمع شما را مضطرب می سازد، برای تمرین ورفع این مشکل می توانید در یک سخنرانی و یا کنفراس در کلاس های مدرسه شرکت کنید.
کاستن از گفتگوی درونی منفی با خود: هنگامی که افکار منفی به شما هجوم می آورند، با افکار جایگزین مثبت یا افکار فاقد بار منفی، به مقابله با آنها بپردازید. “زندگی من هرگز بهتر نخواهد شد” را می توان با “اگر الان احساس نا امیدی می کنم، اما احتمالا زندگی من در آینده با تلاش خودم و کمک دیگران بهتر خواهد شد” جایگزین کرد.
به جای آنکه از خود و دیگران توقع داشته باشید همواره بی عیب و نقص و کامل باشید، سعی کنید یاد بگیرید تا از کارهای موثری که به اندازه ی کافی آنها رابخوبی انجام داده اید احساس رضایت داشته باشید.
هر ازگاهی از موقعیت های استرس زا فاصله گرفته و آرامش خود را باز یابید. کارهایی مانند گوش دادن به موسیقی، گفت وگو با یک دوست، نقاشی، نوشتن، یا گذراندن وقت خود با یک حیوان خانگی می توانند موجب کاهش استرس شوند.
تشکیل شبکه ای از دوستان که به شما در مقابله با استرس از طریق فعالیت های سالم کمک می کنند.
با استفاده از این تکنیک ها و روشهای دیگر، نوجوانان می توانند به مدیریت استرس خود بپردازند. اگر نوجوانی در باره ی تجربه ی استرس شدید با شما سخن می گوید و یا علایم آن را نشان می دهد، مشاوره با یک روان پزشک کودک و نوجوان یا یک متخصص در زمینه ی سلامت روانی می تواند به او کمک کند.
منبع: com.مشاوره-آنلاین
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/08/33069239_24621807fadce.jpg551795مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-08-08 08:29:372016-08-08 08:29:37نوجوان و مدیریت استرس
برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
ممکن است عجیب به نظر برسد که بچه هایی که به دیگران صدمه میزنند بچه هایی هستند که در واقع ترسو هستند!
ترسهایی که منجر به ایجاد مشکل در کودک آسیب رسان می شود، معمولا ریشه در تجارب ترس اولیه در زندگی اش دارد، با وجود اینکه کودک به هیچ وجه ترسو به نظر نمی رسد!
کودک وحشت زده برای مدیریت ترسش، رفتارهای پرخاشگرانه ای را تولید می کند که این رفتارها هر زمانی که او احساس تنش کند، شعله ور می شوند. به جای گریه یا صحبت کردن، وقتی که از چیزی میترسد، وحشت زده و هول می شود، و این امر ترسش را تشدید می کند طوری که نمی تواند درخواست کمک کند.
به منظور کمک به یک کودک ترسو، لازم نیست که حتما دلیل ترسو بودنش را بدانید. آنچه که لازم است انجام اقداماتی برای افزایش حس ایمنی اش و برقرار کردن ارتباط با شماست، چه پدر مادر او باشید چه یک مراقب و یا یک دوست محبوب او. همچنین شما باید اقداماتی برای جلوگیری از هرگونه اسیب رساندن تکانشی او به دیگران انجام دهید.
همانگونه که شما با او ارتباط برقرار می کنید و از او محافظت می کنید، کودک احساسات اتشینی که وی را به کتک زدن سوق می دهد با شما در میان می گذارد. گوش دادن به احساسات یک کودک در حالی که مانع از آسیب رسانی او به شخص دیگری می شوید، به او اجازه می دهد تا ترس های پنهانش را آزاد کند. بنابراین او آرام می شود و به دیگران به عنوان دوستانش نگاه می کند نه به عنوان یک تهدید. در زیر روش هایی برای مقابله با این رفتارهای ذکر شده اند:
اول، یک ارتباط قوی تر بسازید:
فرصت هایی را برای ارتباط بیشتر و کامل تر ایجاد کنید. صرف کردن زمان های خاص برای او ابزاری است که برای ایجاد ارتباط،ایده آل است. اگر او بچه خودتان است، تلاش کنید که یک زمان خاص کوتاهی را در همان اوایل روز به او اختصاص دهید، شاید به محض بیدار شدن، به طوری که کودک شما روز را با پیشنهاد شما درباره ی آنچه که او می خواهد برای 5 یا 10 دقیقه اول روز انجام دهد، آغاز کند. این کار را با صمیمیت انجام دهید، با مهربانی به او توجه کنید.
این کمک می کند که یک کودک بفهمد که برای شما مهم است، حتی با وجود خواهر و برادرهای دیگر، یک برنامه ی صبحگاهی و یا تماس های تلفنی در ابتدای روز که شما باید به آنها هم بپردازید.
اگر کودک فرد آشناییست که جزء خانواده شما نیست، تلاش کنید که در اولین فرصتی که او را دیدید برایش زمان ویژه ای در نظر بگیرید و به او اهمیت دهید.
برای مثال،در زمان بازی ،شما ممکن است تعدادی بازی پرسرو صدا یا بازی هایی مثل قایم باشک را برای ارتباط برقرار کردن بین بچه هایی که با هم بازی می کنند راه بیاندازید. خودتان را به جمع آنها اضافه کنید، روی زمین بنشینید و با آنها به شکلی محبت آمیز بازی کنید. اگر میتوانید با برعهده گرفتن نقش فردی که قدرت کمتری دارد باعث خنده و شادی آنها شوید، شرایطی فراهم کنید که بچه ها با هم به منظور”دستگیرکردن”شما با بالش ها یا بادکنک ها، یا با بیرون پریدن از جایی که در بازی قایم باشک برای “ترساندن” شما قایم شده اند، با هم همکاری کنند.
وقتی آنها می خندند (بدون اینکه غلغلک شوند) و حس”برنده” شدن دارند، این نشان می دهد که شما امر اهمیت دادن به آن ها را به خوبی انجام داده اید. خندیدن و احساس ایمنی و قدرت بچه ها که نتیجه ی اهمیت دادن به آنهاست،کمک میکند که با هم پیوند داشته باشند و تنش هارا کاهش می دهد و این امر به آنها کمک می کند که در حضور شما احساس امنیت و ارزشمندی و اطمینان خاطر داشته باشند.
در یک گردهمایی خانوادگی، شما ممکن است یک بازی گرگم به هوا و یا “من می خواهم شما را بگیرم” که بچه ها می توانند در آن برنده شوند، راه بیاندازید. برای مثال، شما ممکن است دست هایتان را باز کنید و سعی کنید به آنها نشان دهید که یک خرس بزرگ هستید. اما تلوتلو بخورید و مغلوب شوید ونشان دهید که از آنها شکست خوردید. ان ها عاشق این هستند که بهتر از شما باشند.سپس آنها را نوازش کنید و مطمئنشان کنید که آنها از شما بهترند. درحین بازی با انها تماس چشمی برقرار کنید. توسط آنها گول بخورید اما دوباره بلند شوید و تلاش کنید. این نوع بازی منجر به ایجاد احساس قدرت خالص در این نوع کودکان می شود.
یک کودک ممکن است در طول زمان بازی فرصتی پیدا کند تا ناراحتیش را به شیوه ای عملی تر نشان دهد، او ممکن است با آرنج محکم به شما ضربه بزند، یا در کلوچه ای که به او تعارف می کنید نقصی پیدا کند، یا به چشم های شما خیره شود و شروع کند با مداد رنگی دیوار خانه تان را خط خطی کند. وقتی شما به ارامی به او نزدیک می شوید تا محدودیت هایی را برای او ایجاد کنید، دلیلی برای گریه کردن، اوقات تلخی پیدا می کند. این ابراز احساسات در واقع شروعی برای درمان احساساتیست که او به همراه دارد، و به احتمال زیاد همان احساساتی هستند که گاهی اوقات او را تحریک به صدمه زدن می کنند.
دوم، وقتی که او گریه و زاری میکند شنونده باشید:
به این معنی که نزدیکش بمانید و متقابلا طوفان عاطفی به راه نیندازید و به کودک اجازه دهید که بداند شما کنار او هستید. اگر شما از او حمایت کنید، او ترس ها و ناراحتی هایش را بیرون می ریزد. اغلب یک کودک به سرعت ،گفتن:”کلوچه من شکسته شده،من یک کلوچه جدید می خواهم” را با”من مادرم را می خواهم” عوض می کند. به مرور شکایت او تبدیل به وحشت می شود. شنونده باشید. شما لازم نیست که تلاش کنید چیزی را رفع و رجوع کنید. شما فقط فرد مناسبی برای گوش کردن به او هستید. اجازه دهید در مورد ضریه خوردن دست یا آرنجش، در مورد نیاز داشتن به یک کلوچه کامل، یا در مورد هر نیاز فوری دیگری در ان لحظه احساس وحشت کند. بعدا وقت برای باندپیچی کردن دستش یا تهیه کلوچه کامل برای او وجود دارد. در حال حاضر، اجازه دهید او به شما نشان دهد که چقدر و چطور ناراحت است.
اگر دلتنگ پدر و مادرش است، به او اجازه دهید که بداند که آنها همیشه باز خواهند گشت. به او اطمینان ببخشید که مراقبش هستید، و ایمنی او را حفظ کنید. احساسات او به شدت و با نیروی زیاد برون ریزی خواهند شد، هرچند به نظر می رسد این اتفاقی وخیم است، اما این فوران احساسات تسکینی برای ذهن عاطفی کودک است. احساسات تند و شدیدی که شما شاهد آن هستید همان چیزیست که رفتارهای تکانشی او را تهدید می کند. اکنون یک درمان واقعی درونی رخ داده است.
همه ی کودکان به محبت، تماس چشمی، و کمی صحبت درباره ی این حقیقت که جای او کنار شما امن است نیاز دارند. وقتی این طوفان عبور کند، کودک احساس می کند که هزار درصد نسبت به قبل با شما راحت تر و درکنار شما امن تر است، حالا چه کودک خود شما باشد و یا کودک دیگری که شما به هر دلیلی از او مراقبت می کنید.
سوم،اگر برقراری ارتباط به سرعت منجر به داد و فریاد زیاد برای مسائل کوچک نشود بنابراین لازم است که شما به کودکی که تکانشی عمل می کند نزدیک بمانید:
مراقب نشانه های افزایش تنش باشید. بچه ها اغلب (اما نه همیشه) به شما نشانه هایی پیرامون اینکه احساسات منفی شان در حال بالا امدن و فوران شدن است نشان می دهند. صدای آنها تیز و زننده می شود، چهره آنها پویاییش را از دست می دهد، وگاهی اوقات هم رنگشان می پرد. از تماس چشمی طبیعی و ارتباطی دوری می کنند، و شروع به کنترل شرایط می کنند. وقتی شما این اوضاع را دیدید نزدیک تر شوید. سعی نکنید که از کتک زدن آنها با بیان کلماتی مثل”خب، بیا ببینیم چه میشه کرد، نیازی به ناراحتی نیست” جلوگیری کنید. در حال حاضر ناراحتی در درون کودک رخنه کرده است. وقتی یک کودک نشان می دهد که دچار مشکل شده است، با هیچ کلمه و حرفی نمی شود این مشکل را ناپدید کرد. آنچه که شما می توانید انجام دهید این است که مطمئن شوید رفتار تکانشی او به کسی صدمه نمی زند.
به شکلی فعالانه محدودیت هایی را وضع کنید:
به عنوان مثال، شما ممکن است سعی کنید که بازوهایتان را در اطراف کودک آسیب رسان قلاب کنید، و به آرامی او را یک گام از بچه های دیگر دور کنید. شما بازی کردن بیشتر را ممنوع نمی کنید، بلکه شما به سادگی امنیت ایجاد می کنید. شما می توانید بگویید: “سارا، من لازم است که بازویم را اینجا بگذارم،تو می توانی بازی کنی،اما من با تو می آیم و برای مدتی بازویم را اینجا می گذارم تا برای همه امنیت ایجاد شود”.
حس آرامش و تماس همراه با ملایمت از جانب شما احتمالا به او کمک می کند که متوجه تنشی که در حال افزایش است بشود. او نمی خواهد شما آنجا وجود داشته باشید. او ممکن است پیچ و تاب بخورد و سعی کند که از شما دور شود. ایستادگی کنید، بگویید:”من قصد دارم از تو محافظت کنم، من می دانم که تو می خواهی بازی کنی، و می توانی هم بازی کنی. من هرجا که بروی به همراه تو می آیم”. او ممکن است شما را گاز بگیرد و یا با یک گریه خوب کارش را راه بیاندازد.
ایجاد محدودیت توسط شما مفید است. شما به مشکل توجه داشتید و در محبت آمیزترین راه ممکن مداخله کردید.
شما از این امر جلوگیری کردید که یک کودک وحشت زده، به دلیل اینکه تکانه هایش بر او غلبه کرده اند و دوباره به کسی صدمه زده است، احساس شرمندگی کند. شما از قربانی شدن کودکان دیگر جلوگیری کرده اید. شما در حال مسئولیت پذیری به عنوان یک والد یا سرپرست در محیط بازی هستید.
شما او را شرمنده نمی کنید، جدا نمی کنید، و همچنین به او اجازه هم نمی دهید تکانه هایش کودک دیگری را قربانی کند. وقتی درنهایت شروع به گریه کردن کرد، همچنان شنونده باقی بمانید.
به او اطمینان دهید که او یک دوست خوب است و کودکان دیگر از بازی کردن با او خوشحال می شوند، و او امروز روز خوبی خواهد داشت، حتی اگر در حال حاضر همه چیز جور دیگری (ناخوشایند) احساس می شود. به او اجازه دهید که بفهمد که در کنار شما ایمن است و شما از بودن با او خوشحال هستید.
این فرآیند می تواند دوباره و دوباره تکرار شود، برای کمک به کودکی که یک عقده ی به اندازه کافی بزرگ از ترس دارد و نیاز به چند دور قرار گرفتن در محدودیت های فعال و آزادسازی عاطفی دارد.
ما شاهد تغییر شخصیت طیف بزرگی از کودکان در طول زمان بوده ایم که رفتار های مکرر تکانشی شان ذوب شدند و نسبت به کودکان دیگر حساسیت و همدلی کسب کردند، به وسیله داشتن فرصت مناسب برای بازی با یک بزرگسالی که به انها توجه میکند و سپس گریه و کج خلقی هایشان در حلقه بازوهای مهربان یک بزرگسال حمایت شده اند.
آیا اینها چیزی نیستند که همه ما بتوانیم استفاده کنیم؟
آیا وقتی ما حالی تند و زننده داریم و کسی به طرف ما نمی اید؟ آیا ما ناراحتیمان را به دیگری ترشح نمیکنیم و سپس وقتی که به ما گوش می دهد ناراحتی ما به احساس امنیت تبدیل نمی شود؟آیا کسی وجود دارد که به اندازه کافی مهربان باشد که تا زمانی که طوفان به پایان برسد به ما گوش بدهد و ما دوباره حس خوشایندی نسبت به زندگیمان بدست بیاوریم؟
بچههایی که گرایش به اسیب رساندن دارند به ما فرصت می دهند تا این نوع از مداخلات موثر را یاد بگیریم،-مداخلاتی برای ایجاد یک ارتباط دوستانه تر و قوی تر. مداخلاتی که مانع از رفتار تباه کننده از طریق گوش دادن و شنیدن می شوند، و بنابراین یک کودک می تواند دوباره در جهان خودش احساس امنیت کند.
منبع: کودک و نوجوان
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/08/فرزند_1.jpg268583مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-08-07 17:55:062016-08-07 17:55:06توقف کتک زدن بچه های دیگر
شیوه های فرزند پروری هر والد معمولا از تجربیات اجتماعی، نحوه تربیت خود والد در دوره کودکی وتکرار تجربیات ومشاهدات و الگوبرداری از محیط اطراف ناشی می شود.
بر اساس نحوه تربیت کودکان می توان چهار الگوی تربیتی را تشخیص داد.
1- الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت و قاطعیت.
2- الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت.
3- الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت و عدم قاطعیت.
4- الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و قاطعیت.
تحقیقات و بررسی ها حاکی از آن است که در شکل گیری خصوصیات تربیتی کودکان، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد. محققین عقیده دارند که اکثر کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری در الگوی اول و سوم یعنی خانواده های سرکوب گر و طرد کننده بزرگ می شوند.
فرایند این حانواده ها بدین صورت است که والدین و بچه ها برای کنترل یکدیگر از رفتار های منفی استفاده می کنند و در واقع والدین توانایی لازم برای هدایت فرزندان شان را ندارند. در چنین خانواده ای، والدین هیچ پروایی از فرمان دادن، فریاد زدن، سرزنش کردن و تنبیه نمودن بچه ها ندارند. بچه ها هم به همین ترتیب عمل می کنند تا بتوانند والدین شان را کنترل کنند. معمولا هر دو طرف تسلیم یکدیگر می شوند و این باعث تقویت رفتار در هر دو طرف می گردد.
1- الگوی تربیتی عدم محبت و قاطعیت
اکثر علائم عصبی که روزانه در افراد مشاهده می کنیم، از طریق این الگو به وجود می آید، نگرانی، تنش، اضطراب، افسردگی و در نهایت خودکشی، خصوصیات عاطفی، هیجانی ای هستند که به واسطه این الگوی تربیتی ایجاد می شوند.
کودکانی که بر اساس این الگو تربیت می شوند، معمولا به ترس های غیر منطقی مثل ترس از تنها خوابیدن، تاریکی، صدمه، عدم موفقیت،ترس از حیوانات بی آزار و… مبتلا می شوند واین ترس ها با سرزنش وتحقیر هر چه بیشتر والدین، شدیدتر می گردد. والدینی که مطابق با الگوی شماره یک با فرزندان خود رفتار می کنند، مقررات شدید و سختی را وضع می کنند که موجب می شود در نهایت بین آن ها و فرزندان شان روابط حاکم و پیشخدمتی برقرار گردد. با ادامه این روند جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم می شود که در بخش حقارت، کودک و در بخش برتری والدین اش قرار می گیرند.
2- الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت
در طول بیست سال گذشته والدین همواره به دلیل عدم محبت و سخت گیری زیاد نسبت به فرزندان شان مورد انتقاد قرار گرفته اند. اما اکنون الگوی تربیتی خود را نسبت به گذشته تغییر داده اند. بر اساس الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت رفتار می کنند. اما این الگو نیز نه تنها بهبودی در وضعیت کودک بوجود نمی آورد، بلکه در عوض مشکلات بسیاری برای جامعه ایجاد می کند. در گذشته کودکان را مسئولیت پذیر و سخت کوش تربیت می کردند. اما آ نها خود سرزنش گر می شدند و از احساس بی ارزشی و گناه کار بودن در رنج بودند. امروزه شاهد کودکان بسیاری هستیم که از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند. منفعل و پر توقع هستند، احساس می کنند همه دنیا به آن ها بدهکار است. با وجود این، کودکان امروزی کمتر دچار احساس افسردگی یا گناهکاری و شرمندگی می شوند، اما در عوض با مشکلات دیگری دست به گریبانند، مشکلاتی از قبیل بی حوصلگی، نارضایتی از زندگی و درک این مطلب که از استعداد های خود به نحو بهینه استفاده نکرده اند.
آن ها درماندگی و ناتوانی خود را احساس می کنند، اما از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند. آن ها مرتبا در خواست ها و تقاضاهای بیش تری از والدین شان دارند و خودشان در جهت رفع خواسته های خود کم تر تلاش می کنند و مسئولیت پذیر نیستند.
این الگوی تربیتی کودکانی ناز پرورده، لوس، ضعیف النفس و وابسته تربیت می کند که تا سنین بزرگسالی هم مانند کودک رفتار می کنند. با این کودکان با مهربانی و ملاحظه بیش از حد رفتار می شود. اجازه هر کاری را دارند و والدین محدودیت های بسیار کمی برایشان قایل می شوند وتقاضاهای کمی از آن ها دارند ومسئولیت انجام کار را در خانه به آن ها واگذار نمی کنند.
3- الگوی تربیتی عدم محبت وعدم قاطعیت
در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک عمدا بدرفتاری می کند واگر بخواهد می تواند به سادگی در تکالیف و کارهایش موفق شود. این والدین بر اساس رفتارهای اشتباه کودک خود، در مورد شخصیت اش قضاوت کرده و معتقدند کودک شان بدذات، پست و فرومایه است. آن ها معتقدند تعریف وتمجید کودک شان را شرطی و لوس می کند و رفتارهای خوب را تنها زمانی انجام خواهد داد که بخواهد هدیه و پاداش دریافت کند و با خشنود ساختن والدین اش جایزه ای بگیرد. این کودکان اگر بد رفتاری کنند طرد می شوند، اما اگر بد رفتاری نکنند مورد تشویق والدین شان قرار نمی گیرند. همیشه مورد سرزنش و مقایسه قرار می گیرند. چه کار ناشایسته ای انجام دهند و چه انجام ندهند. این کودکان سر در گم، آشفته، پریشان، سرخورده وناکام هستند. زیرا هیچ راهی برای آن ها جهت کسب موفقیت و جلب رضایت والدین وجود ندارد. در نتیجه این کودکان خشمگین و رنجیده خاطر می شوند. در این زمان احساسات خصمانه خود را یا به درون خود برده و یا به نزدیکان خود و به جامعه منتقل می کنند.
4- الگوی تربیتی محبت و قاطعیت
والدینی که بر اساس این الگو که بهترین و مطلوب ترین الگوی تربیتی است رفتار می کنند، درباره رفتارهای منفی کودک خود سخن می گویند، همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز خود او یا شخصیت اش را مورد خطاب قرار نمی دهند و بر اساس رفتارش در مورد شخصیت اش قضاوت نمی کنند.
کودک را طرد نمی کنند. هرگز به او نمی گویند تو را دوست ندارم. محبت شان به کودک مشروط به رفتار کودک نیست و محبت بی دریغ دارند. تمام توجه خود را به حل مسئله اختصاص می دهند. هرگز سعی نمی کنند کودک را هراسان و پریشان سازند و یا او را مقصر جلوه دهند. این گونه والدین به فرزندان خود می گویند که از رفتار آن ها نا راضی اند و آن ها را توجیه می کنند که تنبیه شان صرفا به منظور اصلاح رفتارشان است و هرگز قصد تخریب شخصیت آنان را ندارند.
این والدین به مسائل و مشکلات کودکان به عنوان جزئی از زندگی طبیعی کودک و به عنوان مشکلی که نیاز به راه حل دارد، توجه می کنند، نه به عنوان رفتاری ناپسند که کودک عمدا برای ناخشنود کردن والدین اش انجام می دهد. در هنگام مشکلات این والدین تلاش نمی کنند تا کودک را سرزنش کرده و مقصر جلوه دهند، بلکه سعی می کنند آگاهی او را بالا برده و به او مهارت های لازم و اندیشه منطقی را آموزش دهند.
آن ها بدون آن که کودک خود را سرخورده و ناکام کرده یا ناعادلانه با او رفتار کنند و بدون جنجال و غوغا، کودک را برای مقابله با مشکلات زندگی آماده می سازند. این والدین عقیده دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچک ترین خشونت و فشاری به آن ها می آموزند که خود نظم باشند.
این والدین قاطع و جدی هستند و حتی زمانی هم که کودک را تنبیه بدنی می کنند، هرگز خشم خود را در تنبیه کودک وارد نمی کنند و کنترل خود را از دست نمی دهند. به عقیده آنان کودک به دلیل این که بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه می شود، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. آن ها تنبیه بدنی را به عنوان آخرین راه و زمانی که سایر روش ها موثر نباشد، به کار می گیرند.
منبع: کودک و نوجوان
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/08/tasvirezendegi.ir64.jpg314500مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-08-06 20:52:552020-04-11 18:17:30شیوه های فرزند پروری
افرادی که عمدا خود را گرسنه نگه میدارند از یک اختلال در تغذیه به نام بی اشتهایی عصبی رنج میبرند. این اختلال، که معمولا در نوجوانان و در سن بلوغ شروع میشود شامل کاهش وزن شدید پایین تر از آنچه به صورت طبیعی حداقل است. بسیاری از افراد با این اختلال بسیار لاغر هستند ولی باور دارند که دارای اضافه وزن هستند. گاهی اوقات انها باید برای جلوگیری از گرسنگی شدید در بیمارستان بستری شوند.
این افراد معمولا خود را گرسنه نگه میدارند حتی وقتیکه بسیار از گرسنگی رنج میبرند. یکی از وحشتناکترین جنبه های این اختلال این است که انها همچنان فکر میکنند که اضافه وزن دارند حتی وقتیکه استخوانی هستد. به دلایلی که هنوز کاملا مشخص نیست، انها از اضافه کردن وزن وحشت دارند.
غذا و وزن به وسواس تبدیل میشوند. برای برخی، این وسواس به صورت عادات عجیب غذاخوردن یا امتناع از خوردن غذا مقابل دیگران را ظاهر می شود. غیر معمول نیست که این افراد دستورالعملهای غذایی را جمع اوری و برای خانواده و دوستان وعده های غذایی لذیذ اماده کنند ولی در وعده های غذایی خودشان شرکت نمیکنند. انها ممکن است پایبند دستورات ورزشی سخت برای حفظ کاهش وزن باشند. از دست رفتن دوره های عادات ماهیانه در زنان با این اختلال، معمول است. مردان با این اختلال اغلب دچار ناتوانی جنسی میشوند.
علائم خاص بی اشتهایی
شخصی که از این اختلال رنج میبرد معمولا با امتناع برای نگه داری وزن متناسب با ساختمان بدن، سن و قد وی می باشد مشخص می شود. سطح حداقل برای شدت این اختلال در بزرگسالان بر اساس شاخص توده بدنی فعلی (BMI) (پایین را ملاحظه کنید) یا برای کودکان و نوجوانان براساس صدکBMI است. محدوده های زیر از گروههای سازمان بهداشت جهانی برای لاغری در بزرگسالان بدست امده است. برای کودکان و نوجوانان صدکهای BMI مربوطه باید استفاده شود.
این افراد معمولا یک ترس شدید از افزایش وزن و چاقی را تجربه میکنند. این ترس علیرغم وزن واقعی شخص است و اغلب تا نزدیک مرگ شخص بدلیل گرسنگی ادامه مییابد. این مربوط به تصویر ضعیف فرد از خودش است، که یکی از نشانه های این اختلال است. این افراد معتقدند که وزن، شکل و سایز بندشان مستقیما درارتباط با این که انها چقدر خوب در مورد خود احساس کنند و ارزششان به عنوان یک انسان می باشد. افراد با این اختلال اغلب جدی بودن وضعیت خود را تکذیب میکنند و نمیتوانند به صورت عینی وزن خود را ارزیابی کنند.
بسیاری از زنان با این اختلال به آمنوره یا فقدان عادت ماهیانه دچار می شوند، اما این معیار در DSM 5 2013 به روز شده دیگر یک معیار مورد نیاز برای تشخیص بی اشتهایی نیست.
دو نوع بی اشتهایی عصبی وجود دارد: نوع محدودکننده- این شخص جذب غذای خود را محدود میکند و درگیر پرخوری افراطی یا رفتار پاکسازی نیست.
نوع پرخوری افراطی/پاکسازی- فرد خود را وادار به استفراغ یا سوء استفاده از داروهای مسهل، مدر یا تنقیه میکند.
ماشین حساب توده بدن:
شاخص توده بدن یا BMI یک وسیله برای نشان دادن وضعیت وزن بزرگسالان است. ان معیاری از وزن یک شخص در ارتباط با قدش است. موارد زیر محدوده های BMI مطابق با درجه شدت در بی اشتهایی هستند.
برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
مبحثی باموضوع درمان های غیر دارویی
بیماری که دچار درد مزمن است می خواهد هرچه سریعتر از درد خلاصی یابد. گفتن آن راحت است اما در عمل بسیار سخت است. کنترل درد امری پیچیده است و راه حلی ساده و قطعی برای آن وجود ندارد. حتی راه های درمانی مانند عمل جراحی ممکن است نتوانند موجب بهبود بیمار شوند، و چه بسا موجب بدتر شدن وضعیت بیمار، و یا حتی تشدید درد او شوند (به عنوان مثال دردهای قسمت پایین کمر). درمان های دارویی غیر مخدر نیز ممکن است فاقد اثر گذاری مطلوب و رضایت بخش برای تسکین درد باشند. درد مزمن موجب درد هیجانی می شود که خود به گونه ای آزار دهنده می تواند موجب تشدید حساسیت بیمار نسبت به درد جسمی شود. درد مزمن می تواند بیمار را از جنبه های جسمی، روحی، اجتماعی، و کارکرد های شغلی تضعیف کند. بر اساس برآورد اداره ی پیشگیری از بیماری های موسسه ی ملی سلامت (NIH) در گزارش سال 2014 خود، درد های مزمن یک سوم جمعیت، برابر با 100 میلیون آمریکایی را تحت تاثیر قرار داده است. این موضوع هزینه های سنگینی مانند از دست دادن شغل و هزینه های درمانی را در بردارد. هزینه های مالی این مسئله طبق محاسبات NIH رقمی بین 560 تا 630 میلیارد دلار در سال برآورد شده است.
استفاده از داروهای مخدر می تواند در کوتاه مدت موجب کاهش درد شود، اما استفاده از این داروها در دراز مدت می تواند خود مشکل ساز شود. برای مثال، دارو های مخدر خود عاملی برای ایجاد درد های مزمن هستند، خطر روی آوردن به سوء مصرف مواد مخدر را تشدید می کنند، و می توانند موجب تشدید افسردگی شوند. به علاوه استفاده از دارو های مخدر، به تنهایی یا همراه با دیگر داروها (با تجویز پزشک و یا به صورت غیر قانونی)، و یا استفاده نادرست توسط بیمارانی که علاوه بر درد های مزمن دچار مشکلات دیگری مانند وقفه تنفسی در خواب هستند، می تواند موجب بروز گستره وسیعی از عوارض جانبی از پایین آمدن سطح هوشیاری تا ناتوانی در تنفس گرفته تا آسیب دیدن کبد و یا حتی مرگ شوند.
بنابراین، راهبرد های جایگزین برای مدیریت درد ایجاد شده اند. این راهبرد ها شامل راهکارهایی درمانی با تکیه بر فاکتورهای روانی هستند، روان درمانی (مانند به کار بردن رفتار درمانی شناختی برای مقابله با تشویش افکار، ذهن اگاهی برای تغییر چارچوب و نگرش به درد، تعهد و پذیرش درمانی برای افزایش انعطاف پذیری روانی)، مدیتیشن، یوگا، رایحه درمانی، و طب سوزنی از جمله ی این راهبردهای درمانی هستند.این روش های درمانی به عنوان مکملی برای درمان های متعارف دارویی از جایگاه ویژه ای برخودار هستند. تاثیر محدود تا متوسط این درمان ها با مطالعات فراتحلیل انجام شده در این زمینه به اثبات رسیده است.
علیرغم اثرات منفی استفاده ی مداوم از داروهای مخدر، این داروها همچنان به صورت گسترده برای کنترل درد مورد استفاده قرار می گیرند. این موضوع از یک جهت می تواند ناشی از این مسئله باشد که ارایه درمان های غیر دارویی ممکن است مورد پذیرش بیماری که از درد رنج می برد واقع نشود. ارایه درمان های غیر مخدر می تواند مشکلاتی را در پی داشته باشد مانند: 1) ممکن است به بیمار نا امیدی از بهبودی را القاء کند. 2) آسیب های روحی آنان را تشدید کند. 3) ممکن است فکر کنند که پزشک به آنها برای سوء مصرف داروهای مخدر مشکوک شده است و یا 4) ممکن است این تصور در آنها به وجود آید که پزشک شدت درد آنها را دست کم گرفته است.
آیا راهی وجود دارد که پزشک بتواند بدون برانگیختن واکنش های تدافعی در بیمار، درمان های جایگزین را با او مطرح سازد؟ تغییر چارچوب مدیریت درد به عنوان کنترل هیجانی، یا تغذیه ی روانی می توانند از جمله این روش ها باشند.
تغذیه روانی مفهومی است که ما به وجود آورده ایم و هم اکنون در دسترس قرار داشته و برای بیمار به سادگی قابل فهم هستند، زیرا اصطلاحات و مفاهیمی به کار رفته درآن برای بیماران شناخته شده هستند، برای مثال تغذیه اصطلاحی است که برای غذاها به کار می رود، اما ما از این اصطلاح برای هیجان ها استفاده می کنیم. واکنش های روانی از دیدگاهی منحصر بفرد مطرح می شوند که هیجانات را به صورت مواد مغذی مصرفی تبیین می کند.
امروزه بسیاری از مردم به داشتن رژیم غذایی سالم اهمیت می دهند. آنها در هنگام خرید به مواد تشکیل دهنده ی غذا توجه می کنند تا از میزان چربی، سدیم، کالری، فیبر و دیگر مواد و عناصر موجود در غذا آگاه شوند. ولی مردم هنوز عادت نکرده اند که به بررسی این مسئله بپردازند که آیا تعاملات آنها با افرادی خاص یا تجربیات احساسی آنها در موقعیت های مشخص برای تغذیه هیجانی آنها مفید است یا خیر. در نتیجه، بسیاری از آنها از رژیمهای ناسالمی برای تغذیه ی هیجانی خود استفاده می کنند.
یک رژیم غذایی مملو از چربی (در اینجا پر از هیجانات منفی) یک رژیم سالم نخواهد بود. این رژیم می تواند موجب اتلاف انرژی و بوجود آمدن احساس خشم، ناخوشنودی، ترس، افسردگی، و نا امیدی شود. در حالی که رژیم غذایی کم چرب موجب افزایش انرژی و تقویت هیجان های مثبت نسبت به خود می شود. همان گونه که غذا های ناسالمی وجود دارند، هیجان های ناسالم نیز وجود دارند.
چگونه آگاهی از مواد مغذی هیجانی که مصرف می کنیم می تواند به کنترل درد کمک کند؟
درد مزمن با فعالیت مراکزی از مغز که مسئول تفسیر درد (قشر پیش پیشانی مغز) و هیجانات (سیستم لیمبیک) هستند در ارتباط است، مورد توجه قرار دادن چرایی فعالیت هیجانی و تفکرات شناختی می تواند ادراک فرد از درد را تغییر دهد. یقینا “تاریخچه درد” که شامل آگاهی ازعلت و چگونگی بروز درد و همچنین آگاهی و پیشبینی شدت و طول مدت درد است، نیز می تواند در کاهش آن موثر باشد.
راهبردهای مدیریت فردی که در آن فرد اقدام به تغییر چارچوب افکار و هیجانات خود در مورد درد می کند، در واقع می تواند موجب تغییر در فعالیت های عصبی شود (مانند کاهش فعالیت بخشی از آمیگدال یا بادامه مغز که به پاسخ های اضطراب و استرس مربوط است) که این چرخه می تواند در کاهش درد موثر باشد. درک این موضوع که موقعیت های احساسی منفی چگونه موجب تشدید درد می شوند خود جنبه ای دیگر از شناخت درد و مدیریت فردی است. مفاهیم سه گانه زیر اساس تغذیه روانی را تشکیل می دهند:
هیجانات پرچرب (یا منفی) موجب تضعیف فرد می شوند و می توانند احساس درد را تشدید کنند.
هیجانات کم چرب (یا مثبت) به فرد نیرو می بخشند و می توانند احساس درد را کاهش دهند.
تجربه ی موقعیت های پر استرس و بدون پاداش منجر به سنگینی رژیم بواسطه ی چربی زیاد ( احساسات منفی) و در نتیجه تغذیه ناسالم روانی می شود، در حالی که رژیم های با استرس پایین و پاداش دهنده مملو از احساسات مثبت بوده و با تغذیه خوب منجر به تقویت وضعیت روانی می شوند.
تهیه یک تصویر روزانه ی کلی از نسبت هیجانات پرچرب به کم چرب به فرد کمک می کند تا از وضعیت سلامت تغذیه هیجانی خود آگاه شود.
دردهای جسمی، رنج های روحی را در پی دارند و در یک چرخه ی پیوسته رنج های روحی منجر به افزایش احساس درد جسمی می شود که سبب برجسته تر شدن رنج ها و سختی ها برای فرد می شود. بنابراین شناخت و درک ماهیت چرخه چگونگی تاثیر پاسخ های هیجانی برروی احساس درد، از اهمیت بالایی برخوردار است. برای مثال، هرچه بیشتر برروی درد متمرکز شویم، درد بیشتری نیز احساس خواهیم کرد. این همان چرخه ای است که منجر به تغذیه ناسالم (پرچرب) هیجانی می شود، مانند استرس، ترس، نا امیدی، درماندگی، و افسردگی. درنتیجه، بیمار انگیزه ی پایین تری برای ادامه ی درمان های تجویز شده خواهد داشت و می تواند موجب تشدید درد و بدتر شدن وضعیت سلامت بیمار شود. اما، درصورتی که بیمار از رژیم تغذیه ی هیجانی کم چربی استفاده کند (مثل خوش بینی، آرامش، اعتماد به نفس، شادی)، درد آنها تسکین یافته و کمتر احساس می شود، و در نتیجه تمایل بیشتری نیزبرای ادامه ی درمان خواهند داشت.
تجویز تغذیه ی روانی برای کاهش درد
گام نخستین برای این کار، برآورد کیفیت زندگی است. این کار به بیمار و پزشک کمک می کند تا رویدادها و افرادی را که موجب تغذیه و یا سوء تغذیه روانی بیمار می شوند را تشخیص دهند. با این آگاهی ها، بیماربرای کارهای زیر آمادگی بیشتر پیدا خواهد کرد:
برای بیمار به گونه ای که برایش به راحتی قابل فهم باشد، آموزش ها و اطلاعات لازم را جهت آگاهی از وضعیت پزشکی او و ماهیت تجربه ی درد را در اختیار او بگذارید.عدم اطلاعات کافی می تواند عاملی برای برانگیختن اضطراب در بیمار باشد.
بیمار را تشویق کنید تا این خود باوری را به وجود آورد که می تواند درد خود را کنترل کند. همان گونه که همه افراد می توانند مصرف مواد غذایی خودرا کنترل کنند، بیماران نیز می توانند هیجانات تغذیه کننده ی روانی خود را نیز کنترل کنند.
به بیمار کمک کنید تا واکنش های هیجانی منفی (پرچرب) مربوط به درد خود را بشناسد (مانند ترس و افسردگی) و بداند در صورتی که به آنها کمتر توجه کند می تواند آنها را مدیریت کرده و بجای آنها هیجانات مثبت را دریافت کند ( یا هیجانات کم چرب، مثلا صرف زمان بیشتری برای انجام فعالیت ها و مشغول نگه داشتن ذهن خود با افکار و فعالیت هایی که تمرکز ذهن را از درد دور می سازند، نمونه هایی از این فعالیت ها پرداختن به امور تفریحی و معنوی هستند).
برروی کنترل استرس، مهارت های سازگاری، و آرامش تاکید کنید. در صورتی که درد را نمی توان به صورت کامل تسکین داد، احساس درد را می توان با یادگیری بهتر راهبرد های سازگاری تقلیل داد.
همان گونه که گروه های حمایتی برای کمک به افراد در تغییر رژیم غذایی و کاهش وزن وجود دارند، می باید این بیماران نیز به شرکت در گروه های حمایتی درد تشویق شوند. بیمار ممکن است در گروهی که تمامی افراد دچار مشکل مشابه هستند، به افراد احساس نزدیکی و اعتماد بیشتری داشته باشد و بتواند راحت تر به گفتگو در مورد مشکلات بیماری خود بپردازد که می تواند به آنها کمک کند تا بتوانند احساساتی که موجب تشدید احساس درد می شوند را تغییر دهند.
بیمار می باید به صورت دوره ای برآورد مجددی ازکیفیت زندگی و تغذیه ی روانی خود انجام دهد. با گذشت زمان و بهبود رژیم تغذیه هیجانی، تجربه و واکنش به درد نیز باید ارتقا یابد. تغذیه روانی یعنی با معنا زندگی کردن، زندگی که در آن درد در پس زمینه قرار گرفته و نه پیش زمینه.
مترجم: محمد آلاله
منبع: com.مشاوره-آنلاین
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/08/oddesy-of-the-mind.jpg480640مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-08-04 13:58:022019-07-16 19:10:25تغذیه روانی: روشی جدید برای درمان درد های مزمن
درمان شناختی برپایه ی این نظریه استوار است که چگونگی احساس ما به وسیله آنچه که ما فکر میکنیم مشخص می شود. تصور براین است که اختلالاتی مثل افسردگی نتیجهی افکار و اعتقادات معیوب باشند.با اصلاح این باورهای نادرست، ادراک فرد از حوادث و حالات عاطفی بهبود می یابد.
تحقیقات بر روی افسردگی نشان می دهند که افراد مبتلا به افسردگی اغلب باورهای نادرستی در مورد خود، وضعیت خود و جهان دارند. لیستی از خطاهای شناختی رایج و نمونه هایی از زندگی واقعی به شرح زیر است:
.شخصی سازی_ ربط دادن رویدادهای منفی به خود وقتی که هیچ پایه و اساسی ندارد.
مثال-درهنگام قدم زدن در راهرو درمحل کار، علی به رئیس شرکت سلام می کند. رئیس پاسخ نمی دهد و به راه رفتن ادامه می دهد. علی این مساله را به عنوان عدم احترام گذاشتن رئیس نسبت به خودش تعبیر می کند. او روحیه اش را از دست می دهد و احساس طرد شدن می کند. با این وجود رفتار رئیس ممکن است ارتباطی با علی نداشته باشد، او ممکن است فکرش مشغول جلسه آتی شرکت باشد، یا درصبح با همسرش جر و بحث کرده باشد. اگر علی در نظر می گرفت که ممکن است رفتار رئیس مربوط به شخص او نباشد، او احتمالا از این خلق و خوی منفی دور می شد.
.تفکردوقطبی_دیدن چیزها به عنوان سیاه یا سفید، همه یا هیچ. این معمولا وقتی تشخیص داده می شود که یک شخص دریک موقعیت تنها دو گزینه را در نظر می گیرد.
مثال-مریم در محل کار با یکی از ناظران مشکلی دارد و معتقد است که آن (ناظر) با او بد برخورد می کند. او خودش را متقاعد می کند که تنها دو انتخاب دارد: به رئیس بگوید که یا او را از آنجا اخراج کند یا ترک کردن و دست کشیدن از کار. او نمی تواند دسته ای از احتمالات دیگر را در نظر بگیرد: مثل حرف زدن سازنده با رئیس خود، جستجوی راهنمایی از یک ناظر بالاتر، تماس با مرکز ارتباطات پرسنل و غیره.
.انتزاع انتخابی_تمرکز تنها بر روی جنبه های خاصی از یک موقعیت، معمولا منفی ترین.
مثال-درطول دیدار کارکنان در محل کار، سارا برای حل یک مشکل پیشنهادی ارائه می دهد. راه حل او با علاقه مندی های زیاد شنیده می شود و بسیاری از ایده هایش مورد تحسین قرار می گیرند. با این وجود در یک مرحله سرپرست او اشاره می کند که به نظر می رسد بودجه اش برای این پروژه بسیار کم و ناکافی است. سارا از بازخوردهای مثبتی که دریافت کرده چشم پوشی می کند و بر روی همان یک نظر تمرکز می کند. او آن (نظر) را به عنوان یک عدم حمایت خود از سوی رئیس و تحقیرشدنش در مقابل گروه تفسیر می کند.
.بزرگ سازی کوچک سازی_تحریف اهمیت حوادث خاص.
مثال- نیما یک دانشجوی کالج است که قصد دارد به مدرسه پزشکی برود. او می داند که معدل نمرات کالجش در طول فرآیند پذیرش به وسیله مدرسه استفاده می شود. او یک نمره پایین در یک کلاس در درس تاریخ گرفته است. او تضعیف روحیه می شود که رویای مادام العمرش برای پزشک شدن دیگر ممکن نیست.
درمانگران شناختی با فرد کار می کنند تا خطاهای تفکرش مانند آنچه که در بالا ذکر شد را به چالش بکشند. با اشاره به راه های جایگزین در تفسیر یک موقعیت، دیدگاه فرد از زندگی و در نهایت خلق و خویشان را بهبود می بخشند. تحقیقات نشان می دهد که درمان شناختی می تواند به اندازه یک درمان درازمدت دارویی برای درمان افسردگی موثر باشد.
بسیاری از مردم گمان می کنند که خلاقیت یک ویژگی بالفطره و ذاتی است که کودکان آنها در هنگام تولد می توانند این ویژگی را داشته باشند یا فاقد آن باشند.
همانگونه که همۀ کودکان از سطح هوشی یکسانی برخوردار نیستند همۀ آنها نیز میزان خلاقیت یکسانی ندارند، اما در واقع خلاقیت بیشتر نوعی مهارت است تا یک ویژگی بالفطره و ذاتی و ارتقای سطح آن در کودکان نوعی مهارت برای والدین محسوب می شود، زیرا خلاقیت می تواند کلید موفقیت در هر زمینه ای باشد که ما مشغول فعالیت در آن هستیم.
خلاقیت یک عنصر کلیدی در سلامتی، شادی و هم چنین هستۀ اصلی در تمرین کردن و کار با کودکان است. خلاقیت تنها محدود به حوزه های هنری و موسیقایی نمی شود بلکه وجود خلاقیت برای فعالیت در زمینه هایی مثل علوم تجربی، ریاضیات نیز ضروری است و حتی به نوعی با سطح هوش اجتماعی و هیجانی نیز مرتبط می باشد. افراد خلاق اکثرا انعطاف پذیرتر هستند و از پس مشکلات به راحتی بر می آیند و این ویژگی آنها را قادر می سازد که خود را با پیشرفت های تکنولوژی راحت تر منطبق کنند و از مزایایی امکانات جدید بهره مند شوند.
بسیاری از محققان معتقدند که تجربه های کودکی ما به صورت بنیادی مانع گسترش و توسعه ی خلاقیت در وجودمان شده است. کمپانی های تولید کنندۀ اسباب بازی و سرگرمی ها شخصیت کودکان را به شکلی از پیش ساخته شکل داده است بطوری که با تصاویر و طرح ها تصور را مانع می شوند. کودکان دیگر نیازی به تصور یک شمشیر و یک بازی ندارند آنها می توانند جنگ ستارگان بازی کنند که در آن همۀ روش ها و نقش ها از پیش تعیین شده است.
در اینجا ایده هایی را برای افزایش سطح خلاقیت در کودکان ارائه می کنیم:
منابعی را که کودکان برای بروز خلاقیت خود به آن نیاز دارند فراهم کنید.
منبع اصلی در اینجا زمان است. کودکان به زمان زیادی برای برای بازی های بدون ساختار، کودک محور و تصوری نیاز دارند که این مسئله هیچ وابستگی ای با داشتن ابزارهای تجاری و اسباب بازی های مختلف ندارد. فضا نیز هم چنین یکی از منابعی است که کودک شما به آن نیاز دارد. اگر که شما نسبت به توده های خلاقانه در جا جی خانه حساس هستید هستید مکان مشخصی را در اختیار کودکتان قرار دهید تا بتواند وسایل خود را در هم بریزد مثل اتاق کوچکی که در آن لباس عوض می کنید و یا مکانی در گاراژ برای نقاشی کشیدن و یا گوشه ای از اتاق پذیرایی برای لگوها.
اگر دفعه ی بعد کسی تمایل داشت که هدیه ای برای کودکتان بخرد و از شما پیشنهاد خواست از او بخواهید که وسایل هنری، دوربین های ارزان قیمت و یا مصالح ساختمانی بخرد و این ها را در دسترس در سطل اسباب بازی ها قرار دهید که کودکتان بتواند با آنها به راحتی بازی کند.
خانه خود را با آزمایشگاهی برای ایجاد خلاقیت تبدیل کنید،
علاوه بر این شما برای ایجاد محیط های خلاقانه، نیاز دارید که یک اتمسفری و جو خوب برای پرورش خلاقیت ایجاد کنید.
به دنبال حجم بالایی از ایده های مختلف و متفاوت برای افزایش خلاقیت باشید اما اجازه بدهید که کودکانتان ایده هایی را که به ذهنشان می رسد به راحتی مطرح کنند. برای مثال شما می توانید برای تعطیلات آخر هفته ی کودکتان فعالیت ها و ایده های مختلفی داشته باشید و کودکتان را تشویق کنید که فعالیت هایی را که قبلا انجام نداده است برای اولین بار انجام دهد. مشخص نکنید که کدام فعالیت عملی و یا کدام غیر عملی است و اینکه کدام تصمیم بهترین و یا کدام یک بدترین است.
تمرکز فعالیت های خلاقیتی باید روی روی فرآیند باشد: فرآیند تولید ایده های جدید.
کودکان را برای انجام کارهای اشتباه و شکست خوردن در آنها تشویق کنید. کودکانی که مدام ترس از شکست و مورد قضاوت قرار گرفتن توسط دیگران را دارند نمی توانند افکار خلاقانه خود را پرورش دهند و آنها را در سطحی محدود نگه می دارند. اشتباهاتی را که خود اخیرا تجربه کرده اید با آنها در میان بگذارید تا آنها بدانند که اگر مرتکب اشتباهی شدند چندان مسئله ی بزرگی نیست و این ممکن است برای هر انسانی اتفاق بیفتد. خندیدن به خود زمان شکست یکی از عادات شاد زیستن است.
ابتکارات و یا خلاقیت ها را جشن بگیرید. دیوارهای خانه یا اتاق خود را با پوسترها و تصاویر هنری بپوشانید. با کودک خود دربارۀ هنرمندان، موسیقی دان ها و دانشمندان مورد علاقه ی خود صحبت کنید. اگر از تماشای یک اثر هنری و معماری و یا گوش دادن به موسیقی خاصی احساس اشتیاق و علاقه می کنید دربارۀ آن با کودکتان صحبت کنید.
از تکنولوژی های جدید مثل توئیتر و یا دیگر شبکه های اجتماعی استقبال کنید تا کودک شما بتواند به راحتی انتخاب کند، نه اینکه از آنها بترسد و کناره گیری کند.
به کودکتان آزادی و استقلال عمل دهیدتا بتواند ایده های خود را بیان کند و کاری که می خواهند را انجام دهند.
در واقع به شکلی رئیس مأبانه با آنها رفتار نکنید. سعی کنید ترس خود را از اینکه ممکن است آنها توسط آدم راباها ربوده شوند و یا به دانشگاه معتبری راه پیدا نکنند متوقف کنید. احتمال اینکه انها توسط آدم رباها ربوده شوند بسیار پایین است و رفتن به یک دانشگاه معتبر لزوما به معنای موفقیت فرزند شما نیست!
محدود کننده های بیرونی در صحبت کردن می توانند باعث عدم انعطاف در فکر کردن شوند. طی یک مطالعه، حتی توصیف اینکه چگونه تکلیف انجام شود میزان راه های خلاقانه که کودک برای انجام تکلیف نیاز داشت را کاهش دادند.
کودکان را برای خواندن کتاب های لذت بخش و شرکت در فعالیت های هنری تشویق کنید.
زمان تماشای تلویزیون را محدود کنید تا اتاق به فضایی تبدیل کنید برای انجام فعالیت های خلاقانه مثل تمرین یک نمایشنامه، یادگیری نقاشی و یا خواندن کتابی از نویسنده مورد علاقه کودکتان.
به کودکتان این فرصت را بدهید که افکار واگرای خود را بیان کند و یا مخالفت خود را با شما بیان کند.
آنها را تشویق کنید به دنبال راه حل مختلفی برای یک مشکل باشند و آنرا به روش متفاوتی انجام دهند. وقتی آنها یک مشکل را با موفقیت حل کردند از آنها بخواهید راه حل ممکن دیگری نیز برای حل آن مشکل پیدا کنند.
برای اینکه کودکان خلاقیت خود را بروز دهند به آنها جایزه ندهید،
دخالت های تشویقی در فرآیند خلاقیت باعث کاهش کیفیت و عدم انعطاف پذیری افکار خلاقانۀ کودکان می شود.
به کودک اجازه دهید فعالیت های خلاقانۀ خود رابه صورت غریزی و آزادانه بروز دهند و آنها را عملی کنند، نه اینکه شما برای انجام عملی خلاقانه مثل نواختن پیانو جایزه ای تعیین کنید و او با انگیزۀ دستیابی به جایزه این کار را انجام دهد. اجازه دهید او کاری را انجام دهد که از آن لذت می برد.
سعی کنید نسبت به اینکه هدف کودک شما چیست و در نهایت به چه چیزی می خواهد برسد اهمیت کمتری بدهید.
و تاکید بیشتر شما بر روی فرایند باشد تا محصول. در واقع فرایند مهم است تا محصول نهایی.
یکی از راههایی که شما می توانید مورد بالا را عملی کنید پرسیدن سوال هایی از قبیل آیا از انجام این کار لذت می بری؟ آیا این کار را به اتمام رساندی؟ چرا انجام کار برای تو لذت بخش است؟
منبع: کودک و نوجوان
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/07/ba1744.jpg271330مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-08-01 18:17:112020-04-11 18:17:06هفت راه برای ایجاد و افزایش خلاقیت در کودکانتان
عادت های بد، همانند چک کردن ایمیل در جلسه، می تواند بر شغل و حرفه شما تاثیر منفی بگذارد.
“ارزش خالصی که شما بر جهان دارید، معمولا از طریق کسر کردن رفتارهای بد شما از عادتهای خوبی که دارید، تعیین می شود”.
بنیامین فرانک لین ، مخترع و سیاست گذار آمریکایی
آیا شما دارای یک عادت می باشید که برای کار و حرفه شما مضر باشد؟ ممکن است شما ایمیل خود را در هنگامی که در جلسه هستید ، بررسی کنید، دیرتر به ملاقات مشتری بروید، یا از تلفن شخصی خود، در زمانی که باید بر روی کارتان تمرکز کنید، استفاده کنید. حتی ممکن است شما این عادت را داشته باشید که بیش از حد به تماشای تلویزیون بنشینید یا وب گردی بیش از حد داشته باشید ، به حدی که از پیگیری اهداف خود در هنگام عصر و آخر هفته های، منصرف شوید.
داشتن عادات بد، همانند مواردی که ذکر شد می تواند به اعتبار شما آسیب بزند و امکانات و تسهیلاتی را که در طول زندگی خود و مهارت خود داریم را محدود سازد، بنابراین ، یادگیری این نکته مهم می باشد که چگونه با این عادات بد مقابله کنیم.
در این مقاله، ما یک مرورری بر عادت های بد خواهیم داشت و جزئیات مربوط به آن را بررسی خواهیم کرد: ما برررسی خواهیم کرید که چرا برخی رفتارهای خاص ، در مرحله اول به عادت های ما تبدیل می شوند.
تعریف عادت ها
یک عادت، عبارت از یک رفتار اکتسابی یا یک الگوی فکری است که شما در موارد زیادی آن را تکرار کرده اید، به گونه ای که معمولا به صورت غیر آگاهانه هم آن کار را انجام می دهید. همانطور که شما هم احتمالا مطلع باشید، عادت ها می توانند مفید و یا مضر باشند.
عادات بدین دلیل مفید هستند که به صورت خودکار و اتوماتیک صورت می گیرند. ما عادت های خود را بدون فکر کردن انجام می دهیم، که ذهن ما را برای تمرکز کردن بر روی چیزهای دیگر ، باز می گذارد. زمانی که ما عادت های خوبی داشته باشیم، عادت هایی همانند رسیدن به محیط کار در وقت مناسب، یا یک فرد خوش بین بودن، ما انگیزه ها و محرک های مثبت و ذاتی را ایجاد می کنیم، بدون اینکه در مورد آن فکر کرده باشیم. بعد از آن ما می توانیم بر روی مواردی تمرکز داشته باشیم که نیاز به توجه مخصوص ما دارند.
با این حال، چنین موردی در مورد عادت های بد هم صحت دارد. ما این رفتارها را بدون اینکه در مورد آن فکر کنیم، انجام می دهیم، و این کار ها، بدون اینکه ما نسبت به آن آگاه باشیم، می تواند منجر به آسیب به زندگی و شغل و حرفه ما شود.
مثال های زیادی از نوع عادت های بد وجود دارد که می تواند تاثیر منفی بر حرفه ما بگذارد. برخی از این مثال ها عبارتند از :
تاخیر داشتن در هنگام رفتن به سر کار و جلسه
تفکر منفی داشتن
شایعه درست کردن
به دنبال جلب توجه بودن
مقاومت داشتن در مقابل تغییرات
تصمیم گیری عجولانه و بی احتیاط
حالت تدافعی به خود گرفتن و نپذیرفتن توصیه دیگران
به تعویق انداختن کارها
انجام دادن چند وظیفه با هم
خراب کاری کردن
مدیریت خرد
یک کمال گرای ( اعتقاد به قابلیت کمال انسان داشتن) نا سازگار بودن
توجه داشته باشید که :
به یاد داشته باشید که بد بودن یا نبودن یک عادت به زمینه انجام کار بستگی دارد. برای مثال، کمال گرایی در محیط کار، در مواردی که امنیت دارای اهمیت ویژه ای باشد، یک عادت خوب می باشد.
چرا از بین بردن عادت های بد، سخت می باشد
اصلی ترین و عمده ترین دلیل مربوط به این که چرا از بین بردن عادت های بد سخت می باشد به عاملی بر می گردد که محققان از آن به عنوان “پیش زمینه های شناختی ” یاد می کنند– این موارد مربوط به تفکرات غیر آگاهانه و اتومات می شوند که ما در هنگام مواجه شدن با یک موقعیت داریم.
این افکار غیر آگاهانه ، بر مبنای تجربیات گذشته ما می باشند. بنابراین، اگر یک موقعیتی پیش بیاید که ما قبلا بارها با آن مواجه شدهایم، ما یک رفتار ذاتی و نا خود آگاهانه ای را انجام می دهیم، بدون اینکه در مورد علت انجام آن فکر کرده باشیم. رفتار های ما به عادت های ما تبدیل خواهد شد.
در بیشتر مواقع، از بین بردن عادت های بد به راحتی ممکن نیست، به دلیل اینکه این رفتار ها به یک رفتاری تبدیل شده اند که فرد از انجام دادن آن لذت می برد و به همین دلیل می خواهد که آن را تکرار کند .( برای مثال، ما ممکن است از وب گردی ، به جای انجام دادن کار خود، لذت ببریم ، یا از فرستادن ایمیل از طریق گوشی خو در طول جلسه، لذت ببریم.)
این بدان دلیل است که زمانی که ما کارهای لذت بخش را انجام می دهیم، ذهن ما دوپامین انتشار می کند، که یک ماده شیمیایی بوده و مرکز پاداش مغز را فعال می سازد. این امر ما را تشویق می کند که بار دیگر این کار را انجام دهیم، و این اقدام و عمل به یک عادت تبدیل خواهد شد.
منبع: فارس پاتوق
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/07/student-life-vegetation-procrastination-breaking-bad-habits.jpg400600مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-07-31 10:52:212019-07-16 19:10:57عادات بد و تاثیر آنها در زندگی
برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید. چگونه عادت های خوب تلویزیون دیدن در بچه ها ایجاد کنیم؟
فوایدی که تلویزیون برای جامعه دارد بی حد و اندازه است. تلویزیون نقش یک رسانه سرگرمی را بازی می کند که باعث می شود حال خوبی برای ما به وجود آورد. تلویزیون اطلاعات جهانی را به طرز بسیار موثری انتقال می دهد و می تواند وسیله ای برای پیوند با خانواده و دوستان شود. با این وجود، مثل هر چیز دیگری در زندگی، خوب بودن بیش از حد با خود بدی هایی به همراه دارد. تلویزیون اغلب به عنوان وسیله ای برای فرار از واقعیت استفاده می شود. کودکان زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند و کمتر مطالعه کرده یا دراجتماع قرار می گیرند. براساس تحقیقات نویسنده ای به نام تایلر دانلوپ، وزیر آموزش سابق مرکز ریچارد رایلی امریکا، 90 درصد موفقیت بچه ها با حضور در مدرسه، میزان درس خواندن در خانه و میزان تماشای تلویزیون تعیین می شود. نمی توان اهمیت برنامه ریزی تماشای تلویزیون را نادیده گرفت.
والدین در خانه می توانند با دنبال کردن این تکنیک های ساده عادتهای خوب تماشای تلویزیون را برای بچه ها ایجاد و القا کنند.
پیشنهاد جایگزین
کتاب ها- کتاب یک جایگزین ساده ولی گرانبها است. ولی مساله اصلی این است که بیشتر بچه ها خواندن را خسته کننده می یابند. طی سالهای رشد و تکوین، زمان گذاشتن برای پروراندن علاقه به خواندن در کودک می تواند در بلند مدت به شکل فوق العاده ای موثر باشد. کتاب خواندن همراه فرزندتان به او می آموزد که کتاب ها جالب و سرگرم کننده اند و دروازه ای به سوی دنیای دیگر هستند. والدین می توانند خودشان با کتاب خواندن به طور مداوم و تخصیص زمانی بعد ازمدرسه منحصرا برای کتاب خواندن، مثال های عملی برای این کار بیاورند. بچه ها احترام زیادی برای والدین قائل هستند و غالبا کارهای بزرگترها را تقلید می کنند. اگر بچه ها باانگیزه تر باشند، پدر و مادر می توانند انها را حداقل یک بار در ماه به کتاب فروشی برده و به آنها اجازه بدهند هر کتابی که می خواهند بخرند. کتاب هاب زیادی برای کودکان وجود دارد که موضوعات مختلفی را پوشش می دهند. مثل ترسناک، فانتزی، و ماجراجویانه. بچه های مختلف تمایلات متفاوتی دارند، و اجازه دادن به انها برای انتخاب کتاب موردعلاقه موجب برانگیخته شدن حس مطالعه در آنها می شود. همانطور که قبلا ذکر شد، 90 درصد از دست آوردهای مدرسه تا حدی بخاطر مطالعه در منزل است و با ایجاد علاقه به مطالعه، موفقیت های عظیمی در مدرسه درانتظار کودک خواهد بود.
ورزش ها- بچه ها معمولا زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند تا بی حوصلگی خود را از بین ببرند! آشنا کردن کودک با ورزش نیاز او را به دیدن تلویزیون بیش از حد از بین می برد. بسکتبال، بیسبال، فوتبال، یا حتی هنرهای تجسمی تا حد زیادی می توانند برای بچه ها خوشایند باشند. اجازه دهید فرزندتان ورزشی که دوست دارد را انتخاب کند تا علاقه اش بیشتر شود. ورزش می تواند تاثیرات فوق العاده ای در ایجاد قدرت جسمانی ، هماهنگ سازی، و کارگروهی از راه دادن فرصت حس برتر بودن، داشته باشد. ورزش به عنوان یک فعالیت خانوادگی موجب افزایش الفت و پیوند در بین اعضاء خانواده می شود.
ابزار موسیقی- ایجاد علاقه مندی در بچه ها برای نواختن یک وسیله موسیقی میتواند تماشای بیش از حد تلویزیون را محدود کند، ولی مزیت های استفاده از موسیقی فقط این نیست. نواختن یک ابزار موسیقی تاثیر سرنوشت سازی بر تکوین خلاقیت دارد. پدر و مادرمی توانند برای شروع این فرایند فیلم های نوازندگان باتجربه در رشته های مختلف موسیقی را به فرزندانشان نشان دهند. تعداد زیادی از این فیلم ها به صورت رایگان در اینترنت وجود دارد. بچه ها بسیار تاثیر پذیر هستند. و شاهد چنین منظره فوق العاده بودن برای بچه ها، میل درونی به کسب همان شاهکار را ایجاد می کند. بعد از یک بحث جدی، والدین می توانند به بچه ها اجازه بدهند ابزار موسیقی مورد علاقه خودشان را انتخاب کنند، به شرطی که با بودجه ای که دارند سازگار باشد. مهم است که بچه خودش وسیله موسیقی را انتخاب کند. در غیر اینصورت اگر چیزی به آنها تحمیل شود، به سرعت علاقه مندی آنها از بین می رود و ترک موسیقی را با گفتن اینکه این نوع موسیقی آن چیزی نیست که می خواستند، توجیه می کنند. اگر چنین اتفاقی رخ داد، تقویت مثبت و یادآوری مداوم فواید و موفقیت ها به بچه کمک می کند انگیزه اش را بالا ببرد. اگر بودجه محدودی دارید، اجاره یا قرض گرفتن ابزار موسیقی کفایت می کند. اگر والدین استعداد موسیقایی داشته باشند، خودشان می توانند به فرزندشان آموزش دهند ، به این شکل پولشان را پس انداز می کنند و فرصتی برای قرض دادن ایجاد می کنند.
سرگرمی ها-تماشای تلویزیون یک شکل بسیار منفعل از تمرین خلاقیت است. عاقلانه تر است که فرزندتان را با سرگرمی هایی که رشد و ترقی آنها را ارتقا می دهد آشنا کنید. سرگرمی ها می توانند شامل جمع آوری سکه یا مهر، قصه گویی و نوشته های هنری خلاقانه، گل آرایی، رنگ آمیزی، عکاسی، و یا حتی بازی با اسباب بازی به تنهایی یا با دوستانش باشد. تمام این کارها جایگزین های بهتری نسبت به تماشای تلویزیون هستند و می توانند به کودک لذت سرگرمی های دنیای اطراف را آموزش دهند که بر خلاف خستگی بیهوده ای است که سرگرمی های رخوت بار مثل تلویزیون ایجاد می کند.
زمان بندی
زمان بندی می تواند تماشای بیش ازحد تلویزیون را متوقف کند. والدین می توانند کنار فرزندشان بنشینند و یک برنامه زمانی تهیه کنند، مطمئن شوید که یک زمانبندی واقعی و درست ترتیب داده اید که زمان سرگرمی مورد نیاز بچه ها نیز به همان اندازه که درس خواندن زمان می برد در آن لحاظ شده باشد. اجازه دهید بچه در تهیه این برنامه زمانی شرکت کند تا بعدها رضایتش فراهم شود. بعد از اینکه برنامه زمانی تهیه شد باید در دیدرسی آسان جلوی تلویزیون قرار داده شود. باید طی هفته های آ تی شدیدا به این زمان بندی وفادار بود چرا که ممکن است بچه با چانه زدن از انجام آن شانه خالی کند. مصمم بودن بسیار مهم است، چون اگر پدر و مادر به آسانی تسلیم خواست بچه بشوند، احترام و اعتماد از بین خواهد رفت. بعد از ماه ها استفاده منظم از زمانبندی، بچه ها می توانند اجازه داشته باشند خودشان زمان را مدیریت کنند و زمان بندی قبلی می تواند حذف شود. عادت هایی که در طول دوره نظارتی آموخته شده به شکل امیدوارانه ای کامل و به صورت خودکار دنبال می شوند.
خودگردان بودن
در این روش، اطمینان کامل در فرزند شما در توانایی مدیریت خویش ایجاد می شود. اگر این تکنیک استفاده شود، میزان آرزو و اراده برای کامیاب بودن در مدرسه و تمایل به بهترساختن خود به بالاترین سطح می رسد. در این روش به بچه آزادی همراه با محدودیت های منطقی داده می شود مثل زمانی که برای تماشای تلویزیون در اختیار دارد. این روش می تواند دراختیار بیشتر بچه ها قرار بگیرد و به آنها آزادی بیشتر داده و موجب شود به خودشان اعتماد داشته باشند. بعضی از بچه ها ممکن است از این فرصت سوء استفاده کنند و متعاقب آن نمره های بدی در مدرسه بگیرند. اگر چنین اتفاقی افتاد، پدر و مادر باید اجازه بدهند فرزندشان با نتیجه کاری که انجام داده اند روبه رو شوند حتی اگر به معنی حضور درکلاس خصوصی، تکالیف تنبیهی اضافی، ویا در بدترین حالت ممکن تکرار یک سطح تحصیلی باشد . این موضوع می تواند یک نقطه عطف در نگرش به بچه هایی که سخت مدیریت می شوند باشد. وقتی بچه ها به خاطر عملکرد خودشان نتایج بدی را تجربه می کنند و می دانند که مسئولیت درست کردن این وضعیت بد به عهده آنهاست، یک تمایل باطنی برای تغییر مثبت را تجربه می کنند که در سرتاسر زندگی آنها ادامه می یابد.
تبدیل عادت تماشای تلویزیون به یک کار خانوادگی
زمان تماشای تلویزیون می تواند به یک فعالیت گروهی خانوادگی تبدیل شود. تعیین زمان در هر هفته مثل شنبه شب ها برای تماشای تلویزیون به صورت دسته جمعی می تواند راه خوبی برای ایجاد پیوند بین خانواده باشد. تماشای تلویزیون با عزیزان یک تجربه اشتراکی عالی است که به سرعت در تضاد با حس تنهایی کسل کننده ای که هنگام تماشای تلویزیون به تنهایی ایجاد میشود قرار می گیرد. این روش به بچه ها فرصت پیوند با خانواده به صورت هفتگی می دهد تا برای گذراندن روزهای طولانی مدرسه مشتاق باشند و تنها تماشا کردن تلویزیون را کمتر جذاب بدانند.
استفاده از نرم افزارها و محصولات
نرم افزار ها و محصولات گوناگونی در بازار وجود دارند که می توانند تلویزیون را به صورت خودکارتنظیم کنند و وقتی که زمان محدودیت سر می رسد آن را خاموش کنند ، بنابراین زمان ارزشمند والدین برای تنظیم دستی تلوزیون هدر نمی رود و ذخیره می شود. برخی از محصولات از سیستم رمزدار استفاده می کنند مثل بازی های مرحله ای، که بچه باید هربار که می خواهد تلویزیون تماشا کند یک رمز وارد کند. رمز، تلویزیون را روشن می کند و بعد از گذشت مدت معین به صورت خودکار آن را خاموش می کند. برای روشن کردن مجدد تلویزیون رمز جدیدی نیار است. والدین می توانند تصمیم بگیرند یک سری رمز را هر هفته در اختیار بچه ها بگذارند. به این ترتیب این کار در بچه حس مسولیت نسبت به استفاده از رمز ها ایجاد می کند و به او ارزش بودجه بندی صحیح را می آموزد . این محصولات بسیار سودمند و بی شک و شبهه هستند.
قطع ارتباط
راه حل ابتدایی و به هرحال موثر، قطع کردن کابل یا سیگنال تلویزیون در زمانی است که بچه اجازه تماشای تلویزیون را ندارد. با وجود صفحه نمایش ها و گیرنده های کابلی مدرن، والدین به آسانی می توانند بدانند چطور موقتا سیگنال را قطع کنند بدون اینکه بچه ها بتوانند دوباره آن را وصل کنند. بدی این روش این است که احتمال ایجاد یک احساس بد بین والدین و فرزندان وجود دارد. بچه ها ممکن است احساس کنند درست نیست با تلویزیون تنها گذاشته شوند. با این وجود فایده قطع کردن این است که او مجبور می شود شکل های سازنده تری از سرگرمی ها را پیدا کند مثل کتاب خواندن یا ارتباط با دوستان.
تلویزیون می تواند تاثیر عمیقی در رشد و تکوین بچه ها در سال های شکل پذیری آنها داشته باشد. ایجاد عادت های خوب می تواند روابط با والدین، عملکرد تحصیلی، و تندرستی و خوشبختی کلی را بهبود دهد.
به پدر و مادر بر میگردد که با حفظ اعتدال نحوه استفاده از تلویزیون را به فرزندنشان آموزش دهند و کمک کنند بچه ها آینده اجتماعی و تحصیلی خود را کنترل کنند. این عادت چیزی است که نباید دست کم گرفته شود. آینده بچه ها به آن وابسته است.
منبع: e-teb.com
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/07/480641579_XS.jpg426640مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-07-30 10:43:412019-07-16 19:11:08تلویزیون و عملکرد تحصیلی
برنامه ریزی برای اینکه آنگونه که می خواهیم زندگی کنیم.
بسیاری از مردم احساس می کنند در زندگی هدفی ندارند. آنها سخت کار می کنند، اما احساس می کنند به چیزی که ارزش تلاش آنها را داشته باشد دست پیدا نمی کنند.چون به اندازه ی کافی زمان خود را صرف فکر کردن به اینکه از زندگی خود چه می خواهند نکرده اند. آیا ممکن است مسافرتی را شروع کنید بدون آنکه مقصد را بدانید؟ احتمالا خیر.هدف گذاری پروسه ی نیرومندی است که به شما در ترسیم آینده ی ایده آل خود کمک می کند و انگیزه ی شما را برای تحقق بخشیدن به آن افزایش می دهد.
هدف گذاری به شما در انتخاب مسیر زندگی کمک می کند. با آگاهی دقیق از اینکه در زندگی چه می خواهید، خواهید فهمید که تلاش های خود را برروی چه اموری متمرکز کنید. علاوه بر آن می توانید به سرعت چیزهایی را که موجب حواس پرتی شما می شوند و به آسانی می توانند شما را از هدفتان دور کنند تشخیص دهید.
چرا هدف تعیین کنیم؟
ورزشکاران حرفه ای سطح بالا، تاجران موفق و تمام افراد موفق در هر زمینه ای برای خود هدف تعیین می کنند. هدف گذاری به شما دید بلند مدت می دهد ودر کوتاه مدت به شما انگیزه می دهد. هدف گذاری باعث می شود که شما در تحصیل علم متمرکز عمل کنید، و به شما کمک می کند تا زمان و تمام امکانات خود را به گونه ای سازماندهی کنید که بیشترین بهره وری را از زندگی خود داشته باشید.
با بدست آوردن تعریفی صریح و روشن از اهداف خود، می توانید میزان موفقیت خود را درآن اهداف سنجیده و به دست آوردهای خود افتخار کنید. و در کارهایی که زمانی به نظر بسیار دشوار ودست نیافتنی می رسیدند پیشرفت را احساس کنید. بعلاوه اعتماد به نفس شما نیز بامشاهده ی توانایی ها و قابلیت هایتان در دست یابی به اهدافی که تعیین کرده بودید افزایش می یابد.
چگونه هدف گذاری را شروع کنیم؟
هدف گذاری خود را در چند سطح انجام دهید.
ابتدا تصویری کلی از کارهایی که می خواهید در زندگی (یا بطور مثال در 10 سال آینده) انجام دهید را ترسیم کنید و اهداف کلی خود را مشخص کنید.
سپس، این اهداف بزرگ را به اهدافی کوچک تر تقسیم کنید، این اهداف کوچک تر از کارهایی تشکیل می شود که برای دستیابی به اهداف بزرگ، ابتدا باید آنها را انجام دهید.
در پایان، هنگامی که برنامه ی خود را مشخص کرده اید، کار کردن برای محقق کردن اهداف خود را شروع کنید.
به این دلیل است که ما هدف گذاری را از ابتدا با توجه به اهداف بزرگ زندگی شروع می کنیم. سپس به برنامه ریزی برای کارهایی می پردازید که در طی – برای مثال- 5 سال آینده می توانید- انجام دهید، و پس از آن کارهایی را که در سال آینده، ماه آینده، هفته آینده، و امروز باید انجام شوند.
گام نخست:
هدف گذاری کلی زندگی
گام نخست در هدف گذاری فردی مشخص کردن چیزهایی است که می خواهید در زندگی به دست آورید ( یا حد اقل، در آینده ای دور). مشخص کردن اهداف زندگی به شما تصویری کلی از زوایای تصمیم گیری های بعدی خواهد داد.
برای اینکه هدف گذاری جنبه های مختلف زندگی شما را به صورتی گسترده و متعادل تری دربر گیرد، سعی کنید اهداف خود را به صورت زیر دسته بندی کنید (شما می توانید دسته بندی های دلخواه خود را داشته باشید):
کار: میخواهید در کارتان به چه سطحی برسید؟ و یا چه موفقیت هایی را کسب نمایید.
مالی: می خواهید چقدر درآمد کسب کنید؟، تا چه اندازه و چگونه این مساله به کار شما مربوط می شود؟
تحصیلات: آیا دانش خاصی را می خواهید بیاموزید؟ چه اطلاعات و مهارت هایی را برای دست یابی به اهداف دیگر باید کسب کنید؟
خانواده: آیا می خواهید پدر و یا مادر باشید؟ اگر جواب شما مثبت است چگونه می توانید پدر و یا مادر خوبی برای فرزند و یا فرزندانتان باشید؟ دوست دارید شریک زندگی خود و یا دیگر اعضای خانواده، شما را چگونه فردی ببینند؟
هنر: آیا می خواهید در زمینه ی هنر به هدف خاصی برسید؟
رفتار: آیا مساله ای در رفتار خود می بینید که فکر می کنید مانع پیشرفت شما شده است؟ آیا رفتارهایی از خود می بیند که شما را آزار می دهند؟ اگر این گونه است برای بهبود رفتار خود هدف گذاری کنید و برای مشکل خود راه حلی بیابید.
جسمی: آیا اهدافی در زمینه ی ورزش دارید؟ آیا می خواهید در سنین بالا تر و پیری تندرست باشید؟ برای دست یابی به این اهداف چه خواهید کرد؟
تفریح و لذت بردن از زندگی: چه لذت هایی را می خواهید در زندگی تجربه کنید؟ ( باید همواره اطمینان حاصل کنید که بخشی از و قت خود را صرف رسیدن به لذت ها و سرگرمی های مورد علاقه خودکنید).
خدمت به جامعه: آیا می خواهید در بهتر کردن جهان شما هم نقشی داشته باشید؟ اگر جواب شما مثبت است فکر می کنید چگونه می توانید این کار را انجام دهید؟
زمانی را کنار بگذارید و به این مسایل عمیقا فکر کنید، و سپس از هر دسته یک هدف ویا بیشتر را انتخاب کنید، اهدافی را انتخاب کنید که با خواسته های شما در زندگی مطابقت بیشتری دارند، و سپس یک بار دیگر اهداف خود را بازنگری کرده و اطمینان حاصل کنید اهداف مورد نظر شما تاحد ممکن کم شمار ولی پر اهمیت باشند و بتوانید تمام انرژی خود را براحتی برروی آنها متمرکز کنید.
اطمینان حاصل کنید که اهدافی را که تعیین کرده اید، آنهایی هستند که همیشه رویای رسیدن به آنها را درذهن داشته اید، و نه اهدافی که صرفا والدین، خانواده، یا کارفرمای شما برای شما تعیین کرده است ( اگر شما شریکی در زندگی خود دارید احتمالا برای تعیین اهداف خود خواسته های او را نیز در نظر می گیرید، با این حال اطمینان حاصل کنید که باخودتان رو راست هستید).
گام دوم:
تعیین اهداف کوچکتر
هنگامی که اهداف بزرگ زندگی خود را مشخص کردید، برنامه ای یک ساله از اهداف کوچک تر تهیه کنید که برای تحقق اهداف بزرگ زندگی ابتدا باید آنها را انجام دهید.
سپس برنامه هایی یک ساله، 6 ماهه، 1 ماهه، از اهدافی کوچکتر که برای تحقق اهداف بزرگ زندگی ضروری هستند تهیه کنید. هر یک از این برنامه های زمان بندی شده بر مبنای برنامه ی پیش از خود تهیه می شود سپس برنامه ای روزانه از کارهایی که باید انجام شوند تا هر روز در جهت تحقق اهداف بزرگ زندگی خود حرکت کنید.
در مراحل ابتدایی، اهداف کوچک تر شما ممکن است تنها از کار هایی مانند خواندن کتاب و بدست آوردن اطلاعات لازم برای تحقق اهداف سطوح بالاتر تشکیل شود. این کار به شما کمک می کند تا کیفیت هدفگذاری خود را بالا برده و اهدافی واقع گرایانه تر مشخص کنید.
در پایان برنامه های خود را بازنگری کنید، و اطمینان حاصل کنید که با آنچه شما از زندگی می خواهید مطابقت داشته باشند.
برنامه ریزی را ادامه دهید
هنگامی که اهداف خود را مشخص کردید و برنامه ریزی را به پایان رساندید. این روند را با بازنگری و بروزکردن و ایجاد تغییرات لازم در لیست برنامه ی کارهای روزانه ی خود ادامه دهید.
به صورت دوره ای برنامه های طولان مدت خود را نیز مورد بازنگری قرار داده، تغییرات لازم را با توجه به تغییر در اولویت ها و تجربیات جدید خود اعمال نمایید (یک روش خوب برای انجام این کار استفاده از نرم افزارهای زمان بندی کامپیوتر است).
راهنمایی های بیشتر برای هدف گذاری
راهنمایی های زیر به شما کمک می کنند به گونه ای موثر و قابل تحقق هدف گذاری کنید:
اهداف خود را به گونه ای مثبت بیان کنید.
اهداف را مثبت بیان کنید – گفتن “این کار را به خوبی انجام بده” بسیار بهتر از گفتن “این اشتباه احمقانه را انجام نده” است.
دقیق باشید: اهدافی دقیق تعریف کنید، برای آنها تاریخ تعیین کنید، و زمان و مقدار مشخص کنید تا بتوانید میزان موفقیت خود را با آنها بسنجید، با انجام این کار دقیقا می دانید چه زمانی یک هدف را محقق کرده اید، و می توانید رضایت کامل را از دست آورد های خود کسب کنید.
اولویت بندی کنید – زمانی که چند هدف دارید، فوریت هر کدام را مشخص کرده و آنها را اولویت بندی کنید. این کار به شما کمک می کند تا از سردرگمی در میان تعداد زیادی اهداف و کارها جلوگیری کنید و همچنین به شما اجازه می دهد تاانرژی خود را بر روی اهداف مهمتر متمرکز کنید.
اهداف خود را بنویسید- با این کار به اهداف و برنامه های خود شکل داده و قدرت برنامه ریزی خود را بالا خواهید برد.
در سطوح پایین اهدافی کوچک و دستیافتنی انتخاب کنید. اگر هدفی زیادی بزرگ را انتخاب کنید، ممکن است احساس کنید پیشرفتی ندارید و نا امید شوید. با کوچک و دست یافتنی بودن این اهداف انرژی بیشتر از مشاهده ی پیشرفت های خود دریافت خواهید کرد.
اهداف خود را بر اساس عملکرد خود تایین کنید و نه برپایه اتفاقات و احتمالات- باید مواظب باشید اهدافی را انتخاب کنید که تا حد ممکن روی آنها کنترل دارید. ناکامی در دستیابی به یک هدف بواسطه ی عواملی که از کنترل شما خارج اند می تواند بسیار دلسرد کننده باشد. در تجارت، این عومل می تواند شرایط بد بازار یا تاثیرات غیر منتظره ی سیاست گذاری های دولت باشد، در ورزش می تواند اشتباهات داوری، هوای بد، مصدومیت، و یا صرفا بد شانسی باشد. اگر اهدافتان را بر پایه ی عملکرد فردی خود تعریف کنید می توانید برروی موفقیت در اهداف خود کنترل داشته باشید، و از موفقیت احساس رضایتمندی کنید.
اهدافی واقع بینانه تعیین کنید – این مسئله بسیار اهمیت دارد که اهداف شما دست یافتنی باشند. تمام افراد می توانند برای شما اهدافی غیر معقول تعریف کنند ( برای مثال: کارفرماها، والدین، رسانه ها، یا جامعه). این افراد معمولا این کار را بدون توجه به خواست و میل شما انجام می دهند.
گاهی دستیابی به اهدافی که تعیین می کنید می تواند بیش از حد دشوار باشد، چون از موانع موجود در راه دست یابی به آن هدف آگاهی لازم را نداشته اید و یا نمی دانستید چه میزان مهارات برای رسیدن به سطح خاصی از توانایی مورد نیاز است.
موفقیت
هنگامی که به هدفی دست می یابید، زمانی را صرف لذت بردن و درک کامل احساس رضایتمندی از موفقیت خود کنید. این موفقیت خود را کاملا احساس کرده و پیشرفت های خود در دیگر اهداف را نیزمرور کنید.
اگر این یک هدف عمده و مهم بوده است به خودتان پاداشی شایسته دهید، تمام این کارها به شما کمک می کنند تابه خودتان اعتماد به نفس دهید، شما استحقاق آن را دارید. با توجه به موفقیت در این هدف، برنامه های دیگر اهداف خود را بازنگری کنید:
اگر به این هدف به آسانی دست یافته اید، هدف بعدی خود را هدفی سخت تر انتخاب کنید.
اگر رسیدن به این هدف بیش از حد زمان بر و دلسرد کننده بوده است، هدف بعدی را اندکی آسان تر انتخاب کنید.
اگر متوجه مسئله ی جدیدی شدیده اید که مایلید اهداف دیگر را باتوجه به آن تغییر دهید، حتما این کار را انجام دهید.
اگر با وجود دست یابی به هدف مورد نظرتان، کمبودی در مهارت های خود احساس می کنید، می توانید هدفی جدید برای رفع این مشکل تعیین کنید.
راهنمایی:
لازم است همیشه بخاطر داشته باشید که ناکامی در دست یابی به اهداف شما را ناامید نکند چون این ناکامی ها خود می توانند به تجربه ی شما اضافه کنند.
درس هایی که از شکست ها فرا گرفته اید رادر هدف گذاری های آینده بکار بگیرید. همچنین به خاطر داشته باشید که اهداف شما با گذشت زمان تغییر خواهند کرد. آنها را همواره با تجربیات و دانشی که در این راه کسب می کنید ارتقا دهید، و اگر احساس کردید اهدافی که تعیین کرده اید جذابیت خود را از دست داده اند می توانید آنها را رها کنید.
یک نمونه از اهداف فردی
با شروع سال جدید، اقای الف تصمیم گرفته است تا به این مسئله فکر کند که می خواهد در زندگی خود به کجا برسد. اهداف کلی زندگی او از این قرار هستند:
شغلی – سردبیر مجله ای که در آن مشغول کار هستم شوم.
هنری – به کار بر روی مهارت های تصویرسازی ادامه بدهم و روزی در گالری مرکز شهر آثارم را به نمایش بگذارم
جسمی – می خواهم در مسابقات دو ماراتون شرکت کنم.
حالا که آقای الف اهداف کلی و بزرگ زندگی خود را مشخص کرده است، هر کدام از این اهداف را به تعدادی اهداف کوچک تر و کنترل پذیرتر تقسیم می کند.
بیایید نگاهی نزدیکتر به چگونگی تقسم کردن هدف کلی شغلی او یعنی سردبیری مجله محل کارش بیندازیم.
هدف 5 ساله: معاون سردبیر شدن.
هدف 1 ساله: داوطلب شدن برای پروژه هایی که سردبیر فعلی در نظر می گیرد.
هدف 6 ماهه: تحصیلاتم را ادامه دهم و مدرک روزنامه نگاریم را بگیرم.
هدف 1 ماهه: گفتگو با سردبیر فعلی و کسب اطلاع از ویژگی ها و مهارت های لازم برای یک سردبیر.
هدف 1 هفته: تهیه یادداشت از مطالب بیان شده و راهنمایی های سردبیر فعلی.
همان گونه که در مثال بالا می بینید، تقسیم کردن اهداف بزرگ و تبدیل آنها به اهدافی کوچک تر و قابل کنترل تر مشاهده ی روند تحقق اهداف را آسان تر می کند.
نکات کلیدی:
هدف گذاری روشی است مهم برای:
تشخیص اینکه از زندگی چه می خواهید.
جدا کردن امور مهم از مسائل بی اهمیت یا مسائلی که تمرکز شما را بر روی امور مهم و اساسی از بین می برند
افزایش انگیزه
ایجاد اعتماد به نفس بر اساس موفقیت در دست یابی به اهداف
ابتدا اهداف کلی زندگی خود را مشخص کنید. سپس برنامه ای 5ساله از اهداف کوچکتری که برای دستیابی به هدف کلی زندگی ضروری هستند را تهیه کنید. به این روند برنامه ریزی و هدف گذاری با بازنگری و بروز کردن مداوم اهداف خود ادامه دهید. و به خاطر داشته باشید: همیشه پس از هر موفقیتی در اهداف خود، زمانی را صرف لذت بردن و تجربه ی احساس رضایتمندی از موفقیت کنید.
اگر هنوز هدف گذاری نکرده اید حتما این کار را انجام دهید. از هم اکنون شروع کنید، با گذشت زمان که این فن بخشی از زندگی شما می شود، موفقیت های شغلی خود را به چشم خواهید دید و با خود خواهید گفت بدون این تکنیک چگونه می توان زندگی کرد؟
منبع: e-teb.com
https://kanonm.ir/wp-content/uploads/2016/07/idp_purpose.jpg282425مشاورhttps://kanonm.ir/wp-content/uploads/2019/07/logo-kanonm-horizental-mobile.pngمشاور2016-07-29 10:25:592019-07-16 19:11:17هدف گذاری فردی – چگونه برای خود هوشمندانه هدف گذاری کنیم