۲۲ داستان آموزنده جدید کودکانه

۲۲ داستان آموزنده جدید کودکانه برای شما آماده کردیم امیدواریم مفید باشد. این داستان ها همگی جدید هستند و همیشه به این داستان ها اضافه می کنیم. سایت کودک و نوجوان را در گوشی خود ذخیره کنید.

داستان های آموزنده

داستان دوست داشتن حیوانات

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی کنجکاو بود. علی همیشه دوست داشت چیزهای جدید یاد بگیره و می‌خواست همه چیز رو بدونه. یه روز، علی داشت توی خونه بازی می‌کرد که یه کتاب دید که رویش نوشته بود “دنیای حیوانات”. علی خیلی کنجکاو شد که داخل کتاب رو ببینه، پس کتاب رو باز کرد و شروع به خوندن کرد.

علی چیزهای خیلی جالبی در مورد حیوانات یاد گرفت. یاد گرفت که حیوانات شکل و اندازه‌های مختلفی دارند، در جاهای مختلفی زندگی می‌کنند و غذاهای مختلفی می‌خورند. علی خیلی از کتاب لذت برد و تصمیم گرفت که بیشتر در مورد حیوانات مطالعه کنه.

روز بعد، علی به کتابخانه رفت و چند تا کتاب دیگه در مورد حیوانات گرفت. علی با دقت کتاب‌ها رو خوند و یاد گرفت که حیوانات خیلی چیزهای جالبی برای گفتن دارند. علی خیلی از اینکه می‌تونست در مورد حیوانات بیشتر بدونه خوشحال بود.

یک روز، علی با پدرش به پارک رفت. علی در پارک یه گربه، یه سگ، یه پرنده و یه ماهی دید. علی خیلی از دیدن حیوانات واقعی خوشحال شد. علی با حیوانات پارک بازی کرد و کلی خوش گذشت.

علی از اون روز به بعد، همیشه به حیوانات علاقه داشت و دوست داشت بیشتر در موردشون بدونه. علی به بقیه بچه‌ها هم در مورد حیوانات می‌گفت و بهشون کمک می‌کرد که بیشتر در موردشون بدونن.

اینم یه داستان آموزنده برای کودکان. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد میده که کنجکاوی خیلی خوبه و باعث میشه که بیشتر در مورد دنیای اطرافشون بدونن. همچنین این داستان به کودکان یاد میده که حیوانات موجودات جالبی هستن که باید ازشون محافظت کنیم.

داستان آموزنده راستگویی

در یک سرزمین دور، یک دختر کوچولو به نام سارا زندگی می‌کرد. سارا خیلی راستگو بود. راستگویی در این سرزمین خیلی مهم بود. مردم به راستگوها اعتماد می‌کردند و به آنها احترام می‌گذاشتند.

یک روز، سارا داشت توی جنگل قدم می‌زد که یک گرگ رو دید. گرگ داشت به یک بچه گوسفند حمله می‌کرد. سارا خیلی ترسیده بود، اما می‌دونست که باید کاری کنه. سارا شروع کرد به جیغ کشیدن و کمک خواستن.

یک شکارچی که داشت از نزدیکی رد می‌شد، صدای جیغ سارا رو شنید. شکارچی اومد و گرگ رو از بچه گوسفند دور کرد. بچه گوسفند خیلی از سارا تشکر کرد.

شکارچی از سارا پرسید که چطوری از گرگ خبردار شدی. سارا به شکارچی گفت که گرگ رو دید، اما نترسیده بود که اگر راستش رو بگه، شکارچی بهش نخندد. شکارچی خیلی از راستگویی سارا تعجب کرد و بهش گفت که خیلی دختر شجاعی هستی.

سارا از شکارچی تشکر کرد و به راهش ادامه داد. سارا خیلی خوشحال بود که تونسته بود به بچه گوسفند کمک کنه. سارا می‌دونست که راستگویی همیشه ارزشمنده، حتی اگر خطرناک باشه.

در این نسخه اصلاح شده، سارا به خاطر ترسش از شکارچی دروغ می‌گه. این کارش باعث می‌شه که شکارچی بهش شک کنه و به بچه گوسفند کمک نکنه. اما سارا در نهایت تصمیم می‌گیره که راستش رو بگه. این کارش باعث می‌شه که شکارچی بهش احترام بگذاره و به بچه گوسفند کمک کنه.

معجزه مشارکت در کارها (باب اسفنجی و پاتریک)

در یک شهر زیردریایی زیبا به نام بیکینی باتم، پسری به نام باب اسفنجی زندگی می‌کرد. باب اسفنجی یک اسفنج دریایی مهربان و شاد بود که دوست داشت با دوستانش بازی کند.

بیکینی باتم یک شهر پر از رنگ و زیبایی بود. خانه‌ها و مغازه‌ها از جنس مرجان و صدف ساخته شده بودند. درختان و گیاهان شهر همیشه سرسبز و پربار بودند.

روزها به همین منوال سپری می‌شد تا اینکه یک روز، یک طوفان بزرگ به بیکینی باتم رسید. طوفان آنقدر شدید بود که همه خانه‌ها و مغازه‌ها را تخریب کرد.

باد شدید، درختان و گیاهان شهر را از ریشه کند و به دریا انداخت. باران شدید، خیابان‌های شهر را پر از گل و لای کرد.

باب اسفنجی و دوستانش، که شامل پاتریک ستاره دریایی، اختاپوس هشت پا و سندی فاکس بودند، از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدند. آنها تصمیم گرفتند که به هم کمک کنند تا شهر را بازسازی کنند.

باب اسفنجی و پاتریک به کمک اختاپوس رفتند تا درختان و گیاهان شهر را دوباره بکارند. آنها با هم، خاک را نرم کردند و درختان و گیاهان را در زمین کاشتند.

سندی هم به کمک حیوانات شهر رفت تا آنها را از گرسنگی نجات دهد. او با خود غذا و آب آورد و به حیوانات داد.

با کمک هم، آنها توانستند شهر را به حالت قبلی خود بازگردانند. همه مردم شهر از آنها تشکر کردند و گفتند که آنها بهترین دوستان هستند.

باب اسفنجی و دوستانش فهمیدند که مشارکت چقدر مهم است. آنها یاد گرفتند که با کمک هم می‌توانند هر کاری را انجام دهند.

امیدوارم این داستان مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

داستان کمک به والدین

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه دختر کوچولو به اسم سارا بود که خیلی دوست داشت به والدینش کمک کنه. سارا همیشه سعی می‌کرد که کارایی که از دستش برمیاد رو انجام بده.

یه روز، سارا داشت با پدرش توی باغچه کار می‌کرد. پدر سارا داشت گل‌ها رو آب می‌داد. سارا از پدرش پرسید که می‌تونه بهش کمک کنه. پدر سارا گفت که البته که می‌تونه.

سارا با خوشحالی شروع کرد به آب دادن به گل‌ها. سارا خیلی با دقت آب می‌داد تا گل‌ها خراب نشن. پدر سارا خیلی از سارا تشکر کرد.

بعد از اینکه کارشون تموم شد، سارا گفت که می‌خواد یه غذای خوشمزه درست کنه. مادر سارا خیلی خوشحال شد. مادر سارا به سارا گفت که می‌تونه بهش کمک کنه.

سارا و مادرش با هم دست به کار شدن و یه غذای خوشمزه درست کردن. سارا خیلی خوب کمک کرد و غذا خیلی خوشمزه شد. پدر و مادر سارا خیلی از غذای سارا خوششون اومد.

سارا خیلی خوشحال بود که تونسته به والدینش کمک کنه. سارا می‌دونست که کمک به والدین خیلی مهمه و باعث خوشحالیشون می‌شه.

اینم یه داستان کودکان در مورد کمک به والدین. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که کمک به والدین خیلی مهمه و باعث خوشحالیشون می‌شه. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که باید از توانایی‌هاشون برای کمک به دیگران استفاده کنن.

 داستان آموزنده درس خودن

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی درسخوان بود. علی همیشه دوست داشت درس بخونه و نمرات خوبی بگیره.

علی هر روز بعد از مدرسه، درسش رو می‌خونده. علی درس‌هاش رو خیلی خوب می‌فهمید و به سوالات معلمش خیلی خوب جواب می‌داد.

علی از درس خوندن لذت می‌برد و به آینده‌اش امیدوار بود. علی می‌دونست که درس خوندن باعث می‌شه که بتونه در آینده شغل خوبی پیدا کنه و به موفقیت برسه.

علی در کلاس درس همیشه با دقت گوش می‌داد و سوالات معلمش رو می‌پرسید. علی همیشه تکالیف مدرسه‌اش رو با دقت انجام می‌داد.

علی در درس‌های ریاضی، علوم، فارسی و زبان انگلیسی خیلی خوب بود. علی همیشه در امتحانات مدرسه نمرات خوبی می‌گرفت.

علی دوست داشت که یک دانشمند یا مهندس بشه. علی می‌خواست که به مردم کمک کنه و دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه.

علی می‌دونست که برای رسیدن به اهدافش باید خیلی تلاش کنه. علی هر روز بیشتر از قبل درس می‌خوند و تمرین می‌کرد.

یک روز، علی در مسابقه علمی مدرسه شرکت کرد. علی در این مسابقه یک اختراع جدید رو ارائه داد. اختراع علی خیلی جالب بود و همه از اون تعجب کردند.

علی در مسابقه علمی مدرسه اول شد. معلمان و دانش‌آموزان مدرسه خیلی از علی تعریف کردند.

علی خیلی خوشحال بود که در مسابقه علمی مدرسه اول شده بود. علی می‌دونست که این موفقیت، نتیجه تلاش و پشتکارش بوده است.

علی از اون روز به بعد، بیشتر از قبل درس می‌خوند و تمرین می‌کرد. علی می‌خواست که در آینده به یک دانشمند یا مهندس بزرگ تبدیل بشه و به مردم کمک کنه.

اینم یه داستان کودکانه طولانی تر در مورد درس خوندن. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که درس خوندن مهمه و باعث می‌شه که به موفقیت برسند. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که باید برای رسیدن به موفقیت تلاش کنند.

در این داستان، علی با تلاش و پشتکارش به موفقیت رسید. او به کودکان یاد می‌ده که اگر بخواهند، می‌تونند به هر چیزی که می‌خوان برسن.

داستان کودکانه در مورد غلبه بر ترس از تاریکی:

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه دختر کوچولو به اسم سارا بود که خیلی از تاریکی می‌ترسید. سارا همیشه از اینکه شب بخوابه می‌ترسید.

سارا فکر می‌کرد که هیولاهایی در تاریکی زندگی می‌کنند که می‌خوان اون رو بخورند. سارا هر شب قبل از خواب، زیر پتو قایم می‌شد و از تاریکی می‌ترسید.

یک روز، سارا با یه دوست جدید آشنا شد که اسمش علی بود. علی خیلی شجاع بود و از تاریکی نمی‌ترسید.

علی به سارا گفت که نباید از تاریکی بترسه. علی به سارا گفت که تاریکی فقط یه چیز خالی است و هیولایی در اون زندگی نمی‌کند.

سارا حرف‌های علی رو باور کرد و تصمیم گرفت که سعی کنه بر ترسش از تاریکی غلبه کنه.

یک شب، سارا تصمیم گرفت که بدون ترس بخوابه. سارا زیر پتو قایم نشد و به تاریکی خیره شد.

سارا اولش خیلی ترسیده بود، اما بعد از چند دقیقه، دید که هیچ هیولایی وجود نداره. سارا متوجه شد که تاریکی چیزی نیست که ازش بترسه.

سارا از اون روز به بعد، دیگه از تاریکی نمی‌ترسید. سارا می‌دونست که تاریکی فقط یه چیز خالی است و هیولایی در اون زندگی نمی‌کند.

سارا با غلبه بر ترسش از تاریکی، یه دختر شجاع تر شد. سارا می‌تونست از هر چیزی که ازش می‌ترسید، بترسه و اون رو شکست بده.

اما یک روز، اتفاقی افتاد که سارا رو مجبور کرد که دوباره با ترسش از تاریکی روبرو بشه.

سارا و خانواده‌ش برای تعطیلات به یه جنگل رفتند. سارا خیلی خوشحال بود که قرار بود در طبیعت زندگی کنه.

یک شب، سارا و خانواده‌ش دور آتش نشسته بودند و داستان می‌شنیدند. یه دفعه، باد شروع به وزش کرد و صدای غرش درختان بلند شد.

سارا خیلی ترسیده بود. اون فکر می‌کرد که یه هیولا اومده تا اون رو بگیره. سارا زیر پتو قایم شد و از ترس گریه کرد.

علی، که کنار سارا نشسته بود، دست سارا رو گرفت و گفت: «نترس، سارا. هیچ هیولایی وجود نداره.»

سارا به علی نگاه کرد و گفت: «ولی من خیلی می‌ترسم.»

علی گفت: «می‌دونم، اما باید نترسی. باید یاد بگیری که با ترست روبرو بشی.»

سارا تصمیم گرفت که حرف علی رو گوش بده. اون از زیر پتو بیرون اومد و به تاریکی خیره شد.

سارا اولش خیلی ترسیده بود، اما بعد از چند دقیقه، دید که هیچ هیولایی وجود نداره. سارا متوجه شد که تاریکی چیزی نیست که ازش بترسه.

سارا با غلبه بر ترسش از تاریکی در جنگل، یه دختر شجاع تر و قوی تر شد. اون می‌دونست که می‌تونه از هر چیزی که ازش می‌ترسد، بترسه و اون رو شکست بده.

اینم یه داستان کودکانه تخیلی در مورد غلبه بر ترس از تاریکی. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که ترس چیز بدی نیست و همه می‌تونن از تاریکی بترسن. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که می‌تونن با تلاش و پشتکار بر ترس‌هاشون غلبه کنن.

در این داستان، سارا با تلاش و پشتکارش بر ترسش از تاریکی غلبه کرد. او به کودکان یاد می‌ده که اگر بخواهند، می‌توانند به هر چیزی که می‌خوان برسن.

در این نسخه تخیلی، سارا با ترسش از تاریکی در یک موقعیت خطرناک روبرو شد. او با غلبه بر ترسش، به دختری قوی تر و شجاع تر تبدیل شد. این داستان به کودکان یاد می‌دهد که می‌توانند از هر چیزی که ازش می‌ترسند، بترسند و اون رو شکست بده.

با دوستی و اتحاد جلوی قلدرا رو بگیریم

در یک شهر کوچک، دختری به نام سارا زندگی می‌کرد. سارا دختری مهربان و خوش‌قلب بود، اما کمی خجالتی بود. او دوستی نداشت و همیشه تنها بازی می‌کرد.

یک روز، سارا در حال بازی در کوچه بود که ناگهان دید که یک موجود عجیب و غریب در مقابلش ظاهر شد. موجود عجیب و غریب شبیه یک گربه بزرگ بود، اما موهای بلندی داشت که روی زمین می‌کشیدند.

سارا خیلی ترسیده بود و نمی‌دانست چه کاری باید بکند. موجود عجیب و غریب به سارا نگاه کرد و گفت: «سلام، من کیتی هستم.»

سارا با تعجب گفت: «کیتی؟! شما کی هستید؟»

کیتی گفت: «من یک گربه جادویی هستم. من از دنیای دیگری آمده‌ام.»

سارا باورش نمی‌شد که یک گربه جادویی با او صحبت می‌کند. او گفت: «واقعاً؟!»

کیتی گفت: «بله، واقعاً.»

سارا و کیتی با هم دوست شدند. آنها با هم بازی می‌کردند و خوش می‌گذراندند. کیتی به سارا کمک کرد تا با اعتماد به نفس بیشتری با دیگران صحبت کند و دوست پیدا کند.

یک روز، سارا و کیتی در حال بازی در پارک بودند که ناگهان یک گروه از بچه‌های زورگو به آنها حمله کردند. بچه‌های زورگو می‌خواستند از سارا و کیتی پول بگیرند.

سارا خیلی ترسیده بود، اما کیتی از او محافظت کرد. کیتی به بچه‌های زورگو گفت: «شما حق ندارید از این دختر کوچک پول بگیرید.»

بچه‌های زورگو از کیتی ترسیده بودند و فرار کردند. سارا خیلی از کیتی تشکر کرد و گفت: «تو یک قهرمان واقعی هستی.»

سارا و کیتی همیشه در کنار هم بودند و با هم از هر خطری یکدیگر را محافظت می‌کردند. آنها بهترین دوستان دنیا بودند.

در مورد احترام به بزرگتر ها

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی مودب و با ادب بود. علی همیشه به بزرگترها احترام می‌گذاشت و ازشون حرف شنوی داشت.

یک روز، علی با پدرش به یه پارک قشنگ و سرسبز رفتند. علی داشت توی پارک بازی می‌کرد که یه پیرمرد رو دید که روی یه نیمکت چوبی نشسته بود. پیرمرد موهای سفید و بلندی داشت و عینک دودی به چشم داشت.

نسیم آرامی در پارک می‌وزید و برگ‌های درختان را به رقص درآورده بود. پرندگان روی شاخه‌های درختان آواز می‌خواندند و صدای خنده کودکان در پارک طنین‌انداز بود.

علی از روی نیمکتش بلند شد و رفت پیش پیرمرد.

علی گفت: «سلام، آقا. حالتون خوبه؟»

پیرمرد لبخندی همچون گلهای بهشتی به کودک هدیه داد و گفت: «خوبم، ممنون.»

علی پرسید: «آقا، می‌خواید کمکتون کنم؟»

پیرمرد گفت: «نه، ممنون. من فقط یه کم خسته شدم.»

علی گفت: «پس من می‌رم یه کم بابا رو تنها بذارم و دوباره میام.»

علی رفت پیش بابا و گفت: «بابا، من می‌رم یه کم با پیرمردی که روی نیمکت نشسته صحبت کنم.»

بابا گفت: «خوبه، پسرم. احترام به بزرگترها خیلی مهمه.»

علی رفت پیش پیرمرد و شروع کرد به صحبت کردن باهاش. علی از پیرمرد سوال‌های زیادی پرسید و پیرمرد هم با حوصله جواب سوال‌های علی رو می‌داد.

علی از صحبت کردن با پیرمرد خیلی لذت می‌برد. او از پیرمرد در مورد زندگی‌اش، گذشته‌اش و تجربیاتش پرسید. پیرمرد هم با حوصله تمام سوال‌های علی رو جواب داد.

بعد از یه مدت، علی گفت: «آقا، باید برم.»

پیرمرد گفت: «خیلی ممنون از اینکه با من صحبت کردی. خیلی خوش گذشت.»

علی گفت: «خواهش می‌کنم، آقا. منم خیلی خوش گذشت.»

علی رفت پیش بابا و گفت: «بابا، خیلی خوش گذشت. پیرمرد خیلی خوبی بود.»

بابا گفت: «خوشحالم که خوشت اومد، پسرم.»

علی و بابا از پارک رفتن لذت بردند و علی هم به خاطر احترام گذاشتن به پیرمرد، احساس خوبی داشت.

در مورد حرف زدن با غربه ها

در یک روز آفتابی، دختری به نام نگار با مادرش به پارک رفته بود. نگار دختری مهربان و خوش‌رو بود و دوست داشت با همه سلام و احوالپرسی کند.

نگار در حال بازی بود که دید مردی با لباس مرتب و لبخندی مهربان به سمت او می‌آید. مرد گفت: «سلام، دخترم. اسمت چیه؟»

نگار گفت: «سلام. من نگارم. شما کی هستید؟»

مرد گفت: «من آقای احمدی هستم. من هم اینجا بازی می‌کنم.»

نگار و آقای احمدی شروع به صحبت کردند. آقای احمدی خیلی مهربان بود و داستان‌های جالبی برای نگار تعریف می‌کرد. نگار خیلی خوشش آمده بود و از صحبت کردن با آقای احمدی لذت می‌برد.

بعد از مدتی، مادر نگار او را صدا زد. نگار از آقای احمدی خداحافظی کرد و به سمت مادرش رفت.

مادرش پرسید: «چرا با اون مرد صحبت می‌کردی؟»

نگار گفت: «آقای احمدی خیلی مهربان بود. اون داستان‌های جالبی تعریف می‌کرد.»

مادر نگار گفت: «درست است که آقای احمدی مهربان بود، اما نباید با غریبه‌ها صحبت می‌کردی.»

نگار گفت: «چرا؟»

مادر نگار گفت: «چون غریبه‌ها رو نمی‌شناسیم و نمی‌دونیم که آدم‌های خوبی هستند یا نه. ممکنه که قصد بدی داشته باشند.»

نگار گفت: «من که احساس خطر نمی‌کردم.»

مادر نگار گفت: «درسته که احساس خطر نمی‌کردی، اما باز هم نباید با غریبه‌ها صحبت می‌کردی. این یک قانون مهمه.»

نگار گفت: «باشه، دیگه با غریبه‌ها صحبت نمی‌کنم.»

نگار و مادرش از پارک بیرون رفتند. نگار به حرف‌های مادرش فکر می‌کرد. او فهمید که مادرش درست می‌گفت. نباید با غریبه‌ها صحبت کند.

از آن روز به بعد، نگار همیشه به حرف‌های مادرش گوش می‌داد و با غریبه‌ها صحبت نمی‌کرد. او می‌دانست که این یک قانون مهمه و باید آن را رعایت کند.

در این داستان، نگار در ابتدا با غریبه صحبت می‌کند، اما بعد از اینکه مادرش به او می‌گوید که نباید با غریبه‌ها صحبت کند، از این کار دست می‌کشد. این نشان می‌دهد که نگار متوجه اهمیت این قانون می‌شود و به آن عمل می‌کند.

در بازنویسی داستان، من نکاتی که در مورد صحبت کردن با غریبه‌ها و رفتن به مکان‌های جدید گفته بودم را اضافه کردم. این نکات به کودکان کمک می‌کند تا در این زمینه آگاه‌تر شوند و از خود در برابر خطرات احتمالی محافظت کنند.

در اینجا نکاتی که در بازنویسی داستان اضافه شد آورده شده است:

  • نگار در ابتدا به غریبه لبخند می‌زند و سلام می‌کند، اما وقتی احساس راحتی نمی‌کند، به او می‌گوید که نمی‌خواهد با او صحبت کند.
  • نگار به غریبه اسمش را نمی‌گوید یا آدرس یا شماره تلفنش را به او نمی‌دهد.
  • نگار از مادرش اجازه می‌گیرد که با غریبه صحبت کند.
  • نگار از مادرش کمک می‌گیرد اگر غریبه‌ای به او پیشنهاد داد که چیزی را امتحان کند یا کاری انجام دهد که او مطمئن نیست درست است.

امیدوارم این داستان بازنویسی شده به کودکان کمک کند تا در حرف زدن با غریبه‌ها دقت کنند و به افراد ناشناس اعتماد نکنند منبع:bard.

قصه کودکان در مورد دوست خوب

روزی روزگاری، در یک شهر بزرگ، پسری به نام آرمان زندگی می‌کرد. آرمان پسری مهربان و خوش‌قلب بود، اما کمی درونگرا بود. او دوستی نداشت و همیشه تنها بازی می‌کرد.

یک روز، آرمان در حال بازی در پارک بود که دختری را دید که در حال گریه کردن است. آرمان به دختر نزدیک شد و پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟»

دختر گفت: «اسم من نگار است. من گم شده‌ام و نمی‌دانم چطور به خانه برگردم.»

آرمان به نگار دلداری داد و گفت: «نگران نباش، من کمکت می‌کنم تا به خانه برگردی.»

آرمان نگار را به خانه‌اش برد و با مادرش تماس گرفت. مادر نگار خیلی خوشحال شد که دخترش را پیدا کرده است. او از آرمان تشکر کرد و گفت: «تو یک پسر مهربان و دوست‌داشتنی هستی.»

از آن روز به بعد، آرمان و نگار با هم دوست شدند. آنها هر روز با هم بازی می‌کردند و خوش می‌گذراندند. آرمان متوجه شد که نگار هم دختری مهربان و خوش‌قلب است.

یک روز، آرمان و نگار در حال بازی در پارک بودند که ناگهان یک گروه از بچه‌های زورگو به آنها حمله کردند. بچه‌های زورگو می‌خواستند از آرمان و نگار پول بگیرند.

نگار خیلی ترسیده بود، اما آرمان از او محافظت کرد. آرمان به بچه‌های زورگو گفت: «شما حق ندارید از این دختر کوچک پول بگیرید.»

بچه‌های زورگو از آرمان ترسیده بودند و فرار کردند. نگار خیلی از آرمان تشکر کرد و گفت: «تو یک قهرمان واقعی هستی.»

آرمان و نگار همیشه در کنار هم بودند و با هم از هر خطری یکدیگر را محافظت می‌کردند. آنها بهترین دوستان دنیا بودند.

این داستان به ما یاد می‌دهد که دوست خوب کسی است که در هر شرایطی کنار ما می‌ماند و از ما حمایت می‌کند.

دوستی یعنی همین

داستان من درباره دو دوست به نام‌های سارا و علی است. سارا و علی از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و بهترین دوستان یکدیگر هستند. آنها همیشه در کنار هم هستند و در شادی و غم یکدیگر را همراهی می‌کنند.

یک روز، سارا و علی تصمیم می‌گیرند که به پارک بروند. آنها در پارک مشغول بازی و تفریح هستند که ناگهان سارا روی یک سنگ لیز می‌خورد و به زمین می‌افتد. علی با دیدن این صحنه، سریع به کمک سارا می‌رود. او سارا را از زمین بلند می‌کند و به او کمک می‌کند تا بلند شود.

سارا از علی تشکر می‌کند و می‌گوید: «خیلی ممنونم علی که به من کمک کردی.»

علی می‌گوید: «خواهش می‌کنم. دوستی یعنی همین.»

سارا و علی دوباره شروع به بازی می‌کنند. آنها از بازی کردن با یکدیگر لذت می‌برند و خوشحال هستند که دوستی یکدیگر را دارند.

این داستان یک پیام مهم برای کودکان دارد: دوستی یعنی کمک کردن به یکدیگر در شادی و غم. دوستی یک ارزش مهم است که می‌تواند به کودکان کمک کند تا در دنیای اطراف خود بهتر ارتباط برقرار کنند و روابط سالم و پایداری ایجاد کنند.

البته این تنها یک ایده برای داستان آموزنده برای کودکان است. می‌توان داستان‌های آموزنده دیگری هم با موضوع‌های مختلف نوشت. مثلاً می‌توان داستانی درباره اهمیت مهربانی، صداقت، شجاعت، یا مسئولیت‌پذیری نوشت. مهم این است که داستان جذاب و گیرا باشد و پیام ارزشمندی را به کودکان منتقل کند.

داستان آموزنده کودکانه برای کاهش وابستگی به مادر

در یک شهر کوچک، دختری به نام رها زندگی می‌کرد. رها یک دختر مهربان و باهوش بود، اما خیلی به مادرش وابسته بود. او همیشه دوست داشت در کنار مادرش باشد و از مادرش جدا نمی‌شد.

یک روز، مادر رها به او گفت که باید برای خرید به شهر برود. رها خیلی ناراحت شد و شروع به گریه کرد. او می‌ترسید که مادرش را از دست بدهد.

مادرش به رها گفت: «نگران نباش، من زود برمی‌گردم. فقط باید چند ساعتی را بیرون از خانه باشم.»

رها با اکراه، مادرش را به راه انداخت. وقتی مادرش رفت، رها احساس غم و تنهایی کرد. او نمی‌دانست چه کار کند.

رها تصمیم گرفت که به دوستانش زنگ بزند. او با دوستانش قرار گذاشت تا با هم در پارک بازی کنند.

وقتی رها به پارک رسید، دوستانش خیلی خوشحال شدند. آنها با هم بازی کردند و کلی لذت بردند.

رها متوجه شد که وقتی با دوستانش است، احساس بهتری دارد. او دیگر احساس غم و تنهایی نمی‌کرد.

رها از آن روز به بعد، سعی کرد که بیشتر با دوستانش وقت بگذراند. او متوجه شد که دنیای بزرگی خارج از خانه‌اش وجود دارد و او می‌تواند بدون مادرش هم خوشبخت باشد.

رها و مادرش همچنان رابطه خوبی با هم داشتند، اما رها دیگر به مادرش وابسته نبود. او توانسته بود استقلال خود را به دست آورد.

این داستان پیام مهمی برای کودکان دارد: کودکان باید یاد بگیرند که مستقل باشند و به دیگران وابسته نباشند. آنها باید بتوانند بدون کمک والدین خود، کارهایشان را انجام دهند و از زندگی لذت ببرند.

امیر و آیدا و جمع کردن اسباب بازی ها

یک روز، در یک شهر کوچک، دو دوست به نام‌های امیر و آیدا در حال بازی بودند. آنها با هم توپ بازی می‌کردند و حسابی سرگرم شده بودند.

بعد از مدتی، امیر و آیدا خسته شدند و تصمیم گرفتند که بازی را تمام کنند. آنها توپ را کنار گذاشتند و به خانه رفتند.

فردای آن روز، امیر و آیدا دوباره برای بازی به پارک آمدند. وقتی به محل بازی رسیدند، دیدند که توپ هنوز همان‌جا افتاده است.

آیدا گفت: «امیر، چرا توپ را جمع نکردیم؟»

امیر گفت: «من یادم رفت.»

آیدا گفت: «حالا باید آن را جمع کنیم.»

امیر و آیدا توپ را جمع کردند و در جای خودش گذاشتند. آنها از اینکه کار درست را انجام داده بودند، احساس خوبی داشتند.

آیدا به امیر گفت: «خیلی خوب شد که توپ را جمع کردیم. حالا کسی به خاطر ما اذیت نمی‌شود.»

امیر گفت: «درسته. جمع کردن وسایل بعد از بازی خیلی مهم است.»

امیر و آیدا از آن روز به بعد، همیشه بعد از بازی، وسایلشان را جمع می‌کردند. آنها می‌دانستند که این کار درست است و به دیگران کمک می‌کند.

پیام داستان:

جمع کردن وسایل بعد از بازی، یکی از کارهای درستی است که کودکان باید یاد بگیرند. این کار به دیگران کمک می‌کند و محیط را تمیز نگه می‌دارد.

دیزنی و دوستان

در یک سرزمین دوردست، دنیایی وجود داشت که در آن همه چیز از کارتون بود. در این دنیا، شخصیت های کارتونی محبوب از سراسر جهان زندگی می کردند.

در این دنیا، یک گروه دوستی وجود داشت که از شخصیت های کارتونی مختلف تشکیل شده بود. این گروه شامل میکی موس، باب اسفنجی، پو، سوفی و آنجلینا، پری دریایی کوچولو، سفید برفی، رابین هود، و سیندرلا بود.

این دوستان با هم ماجراهای زیادی را تجربه کردند. آنها از جنگل های انبوه تا اعماق اقیانوس سفر کردند. آنها با هیولاهای ترسناک و جادوگران شرور مبارزه کردند. و آنها همیشه در کنار هم بودند تا از یکدیگر محافظت کنند.

یک روز، این دوستان متوجه شدند که یک خطر بزرگ در انتظار دنیای آنها است. یک جادوگر شرور به نام مالفیسنت قصد داشت دنیای کارتون را نابود کند.

میکی موس و دوستانش تصمیم گرفتند که جلوی مالفیسنت را بگیرند. آنها به سفری خطرناک رفتند تا جادوگر را شکست دهند.

در طول سفر، دوستان با چالش های زیادی روبرو شدند. آنها باید از دست جادوهای مالفیسنت فرار می کردند و با سربازان او می جنگیدند.

اما با کمک یکدیگر، آنها موفق شدند به قلعه مالفیسنت برسند. در نبرد نهایی، دوستان با شجاعت و فداکاری، مالفیسنت را شکست دادند و دنیای کارتون را نجات دادند.

میکی موس و دوستانش قهرمانان واقعی بودند. آنها نشان دادند که با دوستی و شجاعت، می توان هر چالشی را غلبه کرد.

خلاقیت های که در این داستان به کار رفته است:

  • استفاده از شخصیت های کارتونی محبوب از سراسر جهان
  • خلق یک داستان ماجراجویی
  • تاکید بر اهمیت دوستی و شجاعت

این داستان برای کودکان جذاب است، زیرا شخصیت های کارتونی مورد علاقهٔ آنها را در خود دارد. همچنین، این داستان پیام‌های مهمی مانند اهمیت دوستی و شجاعت را به کودکان منتقل می‌کند.

داستان هزار یک شب (همه را به یک چشم نبینیم)

در زمان‌های قدیم، در یک سرزمین دوردست، پادشاهی به نام شهریار زندگی می‌کرد. شهریار مردی عادل و مهربان بود، اما او یک عیب بزرگ داشت: او از خیانت متنفر بود.

یک روز، شهریار متوجه شد که همسرش به او خیانت کرده است. او بسیار خشمگین شد و دستور داد که همسرش را بکشند.

از آن روز به بعد، شهریار هر شب با دختری تازه ازدواج می‌کرد و بامداد روز بعد، دستور قتلش را می‌داد. او می‌خواست با این کار، از خیانت زنان در امان بماند.

وزیر شهریار، مردی دانا و مهربان بود. او نگران دخترانی بود که هر شب قربانی خشم شهریار می‌شدند. او به فکر چاره‌ای افتاد.

یک روز، وزیر شهریار دخترش، شهرزاد را به همسری شهریار درآورد. شهرزاد دختری زیبا و باهوش بود. او می‌دانست که باید کاری کند تا از مرگ نجات پیدا کند.

شب اول ازدواج، شهرزاد به شهریار گفت: «من یک قصه برای شما دارم که خیلی جالب است. اما آنقدر طولانی است که باید چند شب ادامه داشته باشد.»

شهریار از شنیدن این حرف خوشحال شد. او عاشق قصه‌های شهرزاد شد و هر شب مشتاقانه منتظر شنیدن ادامه آن بود.

شهرزاد هر شب یک قصه جدید تعریف می‌کرد. قصه‌های او آنقدر جذاب و پرکشش بودند که شهریار نمی‌توانست آنها را نیمه‌کاره رها کند. او هر شب دستور می‌داد که شهرزاد را به قتل نرسانند تا بتواند ادامه قصه را بشنود.

این ماجرا تا هزار و یک شب ادامه داشت. در طول این مدت، شهرزاد توانسته بود شهریار را از خشم و کینه‌اش رها کند. شهریار متوجه شد که همه زنان مانند همسرش نیستند. او عاشق شهرزاد شد و با او ازدواج کرد.

شهریار و شهرزاد زندگی خوشی را در کنار هم داشتند. آنها صاحب چندین فرزند شدند و پادشاهی را با عدالت و مهربانی اداره کردند.

این داستان پیام مهمی دارد: نباید همه افراد را با یک دیدگاه قضاوت کرد. هر کس ممکن است نقاط ضعف و قوتی داشته باشد. ما باید سعی کنیم با همه با مهربانی و احترام رفتار کنیم.

باشه، اینجا یک داستان دیگه با اسم جدید و توضیحات بیشتر در مورد چرا خواب کافی خوبه هست:

لیلا و خواب کافی

یک روز، در یک شهر کوچک، دختری به نام لیلا زندگی می‌کرد. لیلا دختری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او خیلی دیر می‌خوابید.

لیلا هر شب تا دیروقت بیدار می‌ماند و بازی‌های کامپیوتری می‌کرد. او فکر می‌کرد که این کار هیچ ضرری ندارد، اما اشتباه می‌کرد.

یک روز، لیلا در مدرسه خیلی خسته بود. او نمی‌توانست تمرکز کند و درس‌ها را یاد بگیرد. معلمش به او گفت که باید بیشتر بخوابد.

لیلا تصمیم گرفت که به حرف معلمش گوش کند. او از آن روز به بعد، هر شب زودتر می‌خوابید.

لیلا متوجه شد که وقتی زود می‌خوابد، صبح‌ها سرحال‌تر است و می‌تواند بهتر درس بخواند. او همچنین متوجه شد که وقتی شب‌ها زود می‌خوابد، خواب بهتری دارد.

لیلا از اینکه به موقع می‌خوابد، خیلی خوشحال بود. او می‌دانست که این کار برای سلامتی‌اش خوب است.

چرا خواب کافی خوبه؟

خواب کافی برای سلامتی کودکان بسیار مهم است. خواب کافی به کودکان کمک می‌کند تا:

  • رشد کنند و به رشد مغزشان کمک کنند.
  • یاد بگیرند و تمرکز کنند.
  • خلق و خوی بهتری داشته باشند.
  • سالم‌تر باشند و کمتر مریض شوند.

کودکان باید هر شب ۸ تا ۱۰ ساعت بخوابند. اگر کودک شما شب‌ها به اندازه کافی نمی‌خوابد، با پزشک یا یک متخصص بهداشت روان مشورت کنید.

داستان کودکانه ترسیدن از آمپول

یک روز، در یک شهر کوچک، پسری به نام علی زندگی می‌کرد. علی پسری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او از آمپول می‌ترسید.

علی هر وقت که قرار بود آمپول بزند، شروع به گریه و زاری می‌کرد. او از درد آمپول می‌ترسید و فکر می‌کرد که آمپول خیلی خطرناک است.

یک روز، علی سرما خورد و حالش خیلی بد شد. مادرش او را نزد دکتر برد. دکتر به علی گفت که باید آمپول بزند تا خوب شود.

علی از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد. او گریه کرد و گفت: «من از آمپول می‌ترسم.»

مادر علی به او گفت: «نگران نباش، درد آمپول خیلی زیاد نیست.»

اما علی حرف مادرش را باور نمی‌کرد. او همچنان می‌ترسید.

دکتر به علی گفت: «من یک راه حل برای ترس از آمپول دارم.»

دکتر یک عروسک کوچک را آورد و به علی گفت: «این عروسک را بگیر و به او آمپول بزن.»

علی عروسک را گرفت و به او آمپول زد. او دید که عروسک اصلاً درد نمی‌کشد.

علی از دیدن این صحنه تعجب کرد. او گفت: «چرا عروسک درد نمی‌کشد؟»

دکتر گفت: «چون من یک آمپول پلاستیکی به او زدم. این آمپول هیچ دردی ندارد.»

علی از اینکه فهمید آمپول‌های واقعی درد ندارند، خیلی خوشحال شد. او از دکتر تشکر کرد و گفت: «من آمپول می‌زنم.»

دکتر به علی آمپول زد و علی اصلاً درد ندید. او از اینکه آمپول زده بود، خیلی خوشحال بود.

علی از آن روز به بعد، دیگر از آمپول نمی‌ترسید. او می‌دانست که آمپول‌ها برای سلامتی او خوب هستند.

پیام داستان:

ترس از آمپول یک ترس طبیعی است، اما کودکان باید یاد بگیرند که آمپول‌ها برای سلامتی آنها خوب هستند. اگر کودک شما از آمپول می‌ترسد، می‌توانید راه‌های زیر را برای کمک به او امتحان کنید:

  • به کودک خود توضیح دهید که آمپول‌ها برای سلامتی او خوب هستند.
  • به کودک خود بگویید که آمپول‌های واقعی درد زیادی ندارند.
  • از کودک خود بخواهید که به عروسک یا اسباب‌بازی خود آمپول بزند.
  • اگر کودک شما خیلی می‌ترسد، می‌توانید از دکتر بخواهید که آمپول را به آرامی و با احتیاط تزریق کند.

پس انداز کردن، کلید موفقیت

در یک شهر کوچک، دختری به نام سارا زندگی می‌کرد. سارا دختری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او هیچ وقت پس انداز نمی‌کرد.

سارا همیشه پول خود را برای خرید اسباب‌بازی‌ها و خوراکی‌های مورد علاقه‌اش خرج می‌کرد. او فکر می‌کرد که پس انداز کردن، کار خسته‌کننده‌ای است و هیچ فایده‌ای ندارد.

یک روز، سارا با مادرش به خرید رفت. سارا دید که یک عروسک جدید به بازار آمده است. او خیلی از این عروسک خوشش آمد و تصمیم گرفت که آن را بخرد.

اما وقتی قیمت عروسک را دید، خیلی تعجب کرد. قیمت عروسک خیلی زیاد بود و سارا نمی‌توانست آن را بخرد.

سارا خیلی ناراحت شد. او به مادرش گفت: «چرا این عروسک اینقدر گران است؟»

مادر سارا گفت: «عروسک‌های جدید همیشه گران هستند.»

سارا گفت: «من دوست دارم این عروسک را داشته باشم.»

مادر سارا به سارا گفت: «اگر می‌خواهی این عروسک را داشته باشی، باید پس انداز کنی.»

سارا از مادرش پرسید: «چطوری پس انداز کنم؟»

مادر سارا گفت: «می‌توانی هر روز مقداری از پول خود را در یک صندوقچه بگذاری.»

سارا از مادرش تشکر کرد و تصمیم گرفت که پس انداز کردن را شروع کند.

سارا هر روز مقداری از پول خود را در صندوقچه می‌گذاشت. او خیلی صبر داشت و هیچ وقت از پس انداز کردن خسته نمی‌شد.

بعد از چند ماه، سارا توانست مقدار زیادی پول پس انداز کند. او با پول پس انداز شده، عروسک مورد علاقه‌اش را خرید.

سارا از اینکه پس انداز کرده بود، خیلی خوشحال بود. او فهمید که پس انداز کردن، کلید موفقیت است.

پیام داستان آموزنده جدید:

پس انداز کردن، یک عادت مهم است که باید از کودکی به آن عادت کرد. پس انداز کردن به کودکان کمک می‌کند تا:

  • برای آینده خود برنامه‌ریزی کنند.
  • در هنگام مشکلات، با مشکلات مالی روبرو شوند.
  • اهداف خود را محقق کنند.

اگر می‌خواهید به کودک خود کمک کنید تا پس انداز کردن را یاد بگیرد، می‌توانید راه‌های زیر را امتحان کنید:

  • به کودک خود توضیح دهید که پس انداز کردن، برای او چه فایده‌هایی دارد.
  • به کودک خود کمک کنید تا یک صندوقچه پس انداز برای خود درست کند.
  • به کودک خود کمک کنید تا مقداری از پول خود را هر روز یا هر هفته در صندوقچه بگذارد.
  • به کودک خود نشان دهید که پس انداز کردن چگونه می‌تواند به او کمک کند تا اهداف خود را محقق کند.

کامران و انضباط مدرسه

در یک شهر کوچک، پسری به نام کامران زندگی می‌کرد. کامران پسری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او در مدرسه خیلی شلوغ بود و همیشه قوانین مدرسه را رعایت نمی‌کرد.

کامران همیشه در کلاس درس صحبت می‌کرد، حواسش به درس نبود و به معلم گوش نمی‌کرد. او همچنین در زنگ تفریح، با دوستانش دعوا می‌کرد و شیطنت می‌کرد.

معلم و مدیر مدرسه از رفتار کامران خیلی ناراحت بودند. آنها سعی کردند که با کامران صحبت کنند و او را متوجه اشتباهاتش کنند، اما کامران گوش نمی‌کرد.

یک روز، کامران در کلاس درس، با یکی از دوستانش دعوا کرد. معلم که از این رفتار کامران خیلی عصبانی شده بود، او را از کلاس بیرون کرد.

کامران که از کار خودش پشیمان شده بود، به مدیر مدرسه رفت و از او عذرخواهی کرد. مدیر مدرسه به کامران گفت: «اگر می‌خواهی در مدرسه موفق شوی، باید یاد بگیری که قوانین را رعایت کنی.»

کامران تصمیم گرفت که از آن روز به بعد، قوانین مدرسه را رعایت کند. او در کلاس درس، حواسش به درس بود و به معلم گوش می‌داد. او همچنین در زنگ تفریح، با دوستانش با احترام رفتار می‌کرد.

کامران از اینکه قوانین مدرسه را رعایت می‌کرد، خیلی خوشحال بود. او فهمید که رعایت انضباط، برای موفقیت در مدرسه و زندگی ضروری است.

پیام داستان جدید آموزنده:

رعایت انضباط در مدرسه، یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت در تحصیل است. دانش‌آموزان باید قوانین مدرسه را رعایت کنند تا:

  • بتوانند درس‌های خود را بهتر یاد بگیرند.
  • در محیطی سالم و آرام تحصیل کنند.
  • احترام به معلم و سایر دانش‌آموزان را یاد بگیرند.

اگر می‌خواهید به فرزند خود کمک کنید تا در مدرسه موفق شود، به او یاد دهید که قوانین مدرسه را رعایت کند.

ننه آل و مرد عنکبوتی

در یک شهر بزرگ، پسری به نام پیتر پارکر زندگی می‌کرد. پیتر پسری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او خیلی خجالتی بود و نمی‌توانست با دیگران ارتباط برقرار کند.

یک روز، پیتر در حال آزمایش یک دستگاه جدید بود که پدرش ساخته بود. دستگاه کار نکرد و پیتر در اثر انفجار، نیش یک عنکبوت را خورد.

بعد از آن، پیتر متوجه شد که قدرت‌های فوق‌العاده‌ای پیدا کرده است. او می‌توانست از دیوار بالا برود، خیلی سریع بدود و از تار عنکبوتی استفاده کند.

پیتر تصمیم گرفت که از قدرت‌های خود برای کمک به مردم استفاده کند. او لباسی شبیه به عنکبوت پوشید و به عنوان مرد عنکبوتی، شروع به مبارزه با جرم و جنایت کرد.

یک روز، مرد عنکبوتی در حال تعقیب یک گروه از دزدها بود که به یک موزه حمله کرده بودند. دزدها تعدادی از آثار هنری ارزشمند را دزدیده بودند و قصد داشتند آنها را از کشور خارج کنند.

مرد عنکبوتی توانست دزدها را دستگیر کند، اما در این راه، آسیب زیادی دید. او به بیمارستان منتقل شد و برای مدتی در آنجا بستری شد.

در همین حال، ننه آل، یک جن مهربان و دلسوز، از ماجرای مرد عنکبوتی باخبر شد. ننه آل تصمیم گرفت که به مرد عنکبوتی کمک کند تا بهبود پیدا کند.

ننه آل به بیمارستان رفت و به مرد عنکبوتی سر زد. او از مرد عنکبوتی پرسید: «چرا به مردم کمک می‌کنی؟»

مرد عنکبوتی گفت: «چون می‌خواهم دنیا را به جای بهتری تبدیل کنم.»

ننه آل گفت: «من هم می‌خواهم دنیا را به جای بهتری تبدیل کنم. بیا با هم همکاری کنیم.»

مرد عنکبوتی و ننه آل با هم متحد شدند و شروع به مبارزه با جرم و جنایت کردند. آنها با همکاری یکدیگر، توانستند بسیاری از مجرمان را دستگیر کنند و شهر را به جای امن‌تری تبدیل کنند.

مرد عنکبوتی از کمک ننه آل خیلی خوشحال بود. او گفت: «از اینکه به من کمک کردی، متشکرم.»

ننه آل گفت: «مهم نیست. من خوشحالم که توانستم به کسی که به مردم کمک می‌کند، کمک کنم.»

مرد عنکبوتی و ننه آل همیشه با هم بودند و به مردم کمک می‌کردند. آنها نشان دادند که حتی دو نفر هم می‌توانند دنیا را به جای بهتری تبدیل کنند.

پیام داستان:

همکاری و کمک به یکدیگر، می‌تواند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند.

معلم بودن یعنی این…

در یکی از روستاهای کوهستانی “دیاربکر” ترکیه، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در ۵ کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی ندیده‌ ایم.معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر “بورسا” فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد. معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوته‌های توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت.بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفته‌اید، به پدر و مادرتان یاد بدهید.وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه می‌آورید. برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.وقتی میوه‌ ها رسیدند، بچه‌ها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه ‌آوردند.معلم میپرسد که مزه‌شان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم. معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید، میتوانید بخورید.بچه‌ ها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند.بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.معلم بودن یعنی این…فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست. معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد. در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم.کاری کنیم بعد از مرگمان ما را بخاطر بیارند… 

داستان آموزنده کودکانه در مورد کمک به حیوانات

در یک شهر کوچک، دختری به نام ملیکا زندگی می‌کرد. ملیکا دختری مهربان و باهوش بود و به حیوانات خیلی علاقه داشت.

یک روز، ملیکا در حال بازی در پارک بود که دید که یک سگ کوچک، در حال عبور از خیابان است. سگ کوچک خیلی سریع بود و ملیکا نگران بود که او را ماشین بزند.

ملیکا سریع به سمت سگ کوچک دوید و او را از خیابان رد کرد. سگ کوچک از ملیکا خیلی تشکر کرد و به ملیکا گفت: «تو خیلی مهربانی.»

ملیکا گفت: «مهم نیست. من همیشه به حیوانات کمک می‌کنم.»

ملیکا و سگ کوچک با هم دوست شدند و ملیکا شروع به رسیدگی به سگ کوچک کرد. ملیکا به سگ کوچک غذا می‌داد، او را پیاده‌روی می‌برد و با او بازی می‌کرد.

یک روز، ملیکا در حال بازی با سگ کوچک در پارک بود که دید که یک گربه کوچک، در حال گریه کردن است. گربه کوچک گم شده بود و ملیکا تصمیم گرفت که به او کمک کند.

ملیکا به گربه کوچک غذا داد و به او کمک کرد تا به خانه‌اش برگردد. گربه کوچک از ملیکا خیلی تشکر کرد و به ملیکا گفت: «تو خیلی مهربانی.»

ملیکا گفت: «مهم نیست. من همیشه به حیوانات کمک می‌کنم.»

ملیکا به حیوانات دیگری هم کمک می‌کرد. او به پرندگان غذا می‌داد، به ماهی‌ها در رودخانه غذا می‌داد و به حیوانات زخمی کمک می‌کرد.

ملیکا نشان داد که هر کسی می‌تواند به حیوانات کمک کند. او یک الگو برای همه بود و همه او را به خاطر مهربانی‌اش دوست داشتند.

پایان

پیام داستان:

هر کسی می‌تواند به حیوانات کمک کند. مهربانی با حیوانات، یک کار نیک است.

داستان آموزنده دستشویی رفتن

داستان “آیا آماده هستی؟”

روزی روزگاری، پسری به نام علی بود که دو سال داشت. علی پسری باهوش و مهربان بود، اما در دستشویی رفتن مشکل داشت. او گاهی اوقات فراموش می‌کرد که به دستشویی برود و گهگاه در لباسش خیس می‌شد.

یک روز، مادر علی تصمیم گرفت که به او کمک کند تا یاد بگیرد که چگونه به دستشویی برود. او برای علی یک کتاب داستان در مورد یک پسر کوچک به نام امیر خرید. امیر هم در دستشویی رفتن مشکل داشت، اما با کمک مادرش یاد گرفت که چگونه به دستشویی برود.

علی از کتاب داستان خیلی خوشش آمد. او هر روز آن را می‌خواند و داستان امیر را دنبال می‌کرد. با گذشت زمان، علی شروع کرد که نشانه‌های بدنش را بهتر درک کند. او متوجه شد که وقتی نیاز به دستشویی دارد، بدنش چه احساسی دارد.

یک روز، علی داشت در حال بازی با اسباب‌بازی‌هایش بود که احساس کرد نیاز به دستشویی دارد. او به مادرش گفت: «مامان، من نیاز به دستشویی دارم.»

مادر علی خیلی خوشحال شد. او علی را به دستشویی برد و به او کمک کرد تا لباس‌هایش را عوض کند. علی در دستشویی ادرار کرد و احساس خیلی خوبی داشت.

از آن روز به بعد، علی هر زمان که نیاز به دستشویی داشت، به مادرش می‌گفت. او یاد گرفته بود که چگونه به دستشویی برود و از لباس‌هایش خیس شدن جلوگیری کند.

پایان

پیام داستان:

یادگیری دستشویی رفتن می‌تواند برای کودکان دشوار باشد، اما با کمک و صبر والدین، آنها می‌توانند این مهارت را یاد بگیرند.

در اینجا چند نکته برای کمک به کودکان در یادگیری دستشویی رفتن آورده شده است:

  • از نشانه‌های بدن فرزندتان آگاه باشید. وقتی فرزندتان نیاز به دستشویی دارد، بدنش چه احساسی دارد؟
  • به فرزندتان کمک کنید تا لباس‌هایش را عوض کند. این کار را تا زمانی که فرزندتان بتواند خودش لباس‌هایش را عوض کند، ادامه دهید.
  • از فرزندتان تعریف و تمجید کنید. هر بار که فرزندتان به دستشویی می‌رود، از او تعریف و تمجید کنید.
  • صبور باشید. یادگیری دستشویی رفتن زمان می‌برد. با فرزندتان صبور باشید و به او کمک کنید تا این مهارت را یاد بگیرد(bard).

منبع : ۲۲ داستان آموزنده جدید کودکانه

علائم افسردگی در نوجوانان دختر و پسر و راه تشخیص آن

علائم عمومی افسردگی در نوجوانان دختر و پسر بسیار زیاد می باشد.

در ادامه مباحث ابتدا با تغییرات و نشانه های عمده افسردگی در نوجوانان و جوانان شروع می کنیم.

  • تغییر در عادات غذا خوردن و برنامه خواب (خوردن و خواب بسیار زیاد یا بسیار کم)
  • تغییرات قابل توجه در وزن (افزایش یا کاهش)
  • عدم تمایل به حضور در مدرسه یا کاهش عملکرد مدرسه
  • حذف، ترک دوستان یا اعضای خانواده
  • اضطراب، تنش ناگهانی
  • بی اعتقادی یا اضطراب عمومی
  • واکنش شدید به انتقاد، حتی انتقاد سازنده
  • عزت نفس یا گناه
  • مشکلات غیر معمول با مقامات قدرت
  • بی اعتنایی و امتناع از شرکت در سرگرمی و کار گروهی که قبلا مورد علاقه آنها بوده است.
  • کم تمرکز، فراموشی
  • احساس آزاد و گناهکار بودن.
  • شکایات موفقیت آمیز بیماری در سلامت کامل بدن
  • عدم انگیزه و اشتیاق برای زندگی روزمره
  • استفاده از مواد مخدر و الکل
  • فکر کردن درباره خودکشی یا بیان آن

علل افسردگی نوجوانان

دلایل بسیاری برای افسردگی در نوجوانان وجود دارد.

رایج ترین دلایل این امر عبارتند از:

  • یک فاجعه بزرگ در زندگی، مانند مرگ یک عضو خانواده نزدیک، جدایی والدین، رابطه با دوست جنس مخالف، حرکت به مدرسه یا محله جدید .
  • نادیده گرفتن نیازهای احساسی و فیزیکی، جدا شدن از یک حمایت مهم در زندگی، بدرفتاری با دیگران، کاهش عزت نفس.
  • بسیاری از تغییرات که در یک زمان بسیار کوتاه اتفاق می افتد می تواند موجب افسردگی شود.
  • برای برخی از نوجوانان، حتی یک تغییر بزرگ در یک مرحله از زندگی می تواند به افسردگی منجر شود.
  • استرس روانشناختی، به ویژه هنگامی که نوجوان حمایت کمی از والدین، سایر اعضای خانواده یا دوستان خود دریافت می کند.
  • حوادث ناگوار قبلی یا تجربیاتی مانند سوء استفاده جنسی، سوء استفاده عمومی و سایر تجربیات وحشتناکی که در دوران کودکی اتفاق افتاده است و دوباره در نوجوانی به یاد می آیند.
  • بسیاری از کودکان می توانند چنین وقایع را به موقع درک کنند، اما آنها را در ذهن نگه دارند.
  • همانطور که همه چیز رشد می کند، این اتفاقات و تجربیات واضح تر و معانی جدیدی می گیرند.
  • تغییرات در بلوغ باعث احساس افسردگی زیر بالینی می شود.
  • استفاده از مواد مخدر یا مواد دیگری مانند این می تواند تغییرات در فرآیندهای شیمیایی مغز را ایجاد کند که در بسیاری از موارد باعث افسردگی می شود.
  • برخی معتقدند که بعضی از مشکلات پزشکی مانند کم کاری تیروئید، بر عملکرد هورمون ها و تعادل روحیه افراد تأثیر می گذارد.
  • علائم فیزیکی مزمن نیز می تواند موجب افسردگی شود.
  • در بسیاری از موارد افسردگی ناشی از مشکلات پزشکی پس از درمان از بین می رود.
  • افسردگی یک اختلال ژنتیکی است و نوجوانانی که اعضای خانواده آنها افسرده هستند، در معرض خطر بیشتر بیماری هستند.

اختلال افسردگی

تمامی مقالات معتبر و جدید در مورد افسردگی و راه تشخیص و درمان

آمار و داده های موجود

افسردگی شایع ترین اختلال یا بیماری روانی در میان نوجوانان و بزرگسالان است.

آمار زیر نشان می دهد که با توجه به این مسئله مهم و ضروری است.

حدود بیست درصد افراد افسردگی را به عنوان نوجوانان تجربه می کنند.

در ده الی پانزده درصد از نوجوانان، علائم افسردگی مداوم هستند.

حدود پنج درصد از نوجوانان به طور دائمی از افسردگی شدید رنج می برند.

حدود هشت و سه درصد از نوجوانان افسردگی را حداقل یک سال تجربه می کنند.

بسیاری از نوجوانان بیش از یک بار افسرده می شوند.

بیست تا چهل درصد از آنها افسردگی بیش از یک بار در دو سال متوالی در حال گسترش هستند و هفتاد درصد آنها بیش از یک بار قبل از رسیدن به بزرگسالی افسرده می شوند.

افسردگی در نوجوانان معمولا هشت ماه طول می کشد.

کج خلقی و افسردگی، خفیف تا افسردگی طولانی مدت، تاثیر می گذارد دو درصد از نوجوانان، و کم و بیش به همان تعداد از نوجوانان از اختلال دو قطبی در دوران نوجوانی رنج می برند.

در نهایت پانزده درصد نوجوانان افسرده اختلال دو قطبی را ایجاد می کنند.

یک درصد از نوجوانان نیز از افسردگی فصلی رنج می برند، که معمولا در مناطق سرد زمستان رخ می دهد.

سی درصد از نوجوانانی که افسردگی دارند، مشکلی با مصرف مواد دارند.

کمتر از سی و سه درصد نوجوانان مبتلا به افسردگی درمان می شوند.

اضطراب در نوجوانان

اضطراب مربوط به افسردگی در افراد مختلف در تمام گروه های سنی تاثیر می گذارد و می تواند به خصوص در نوجوانان مضر باشد.

این کاملا رایج است و حتی معمولی است که افراد اضطراب، به ویژه در دوره های زندگی پر از استرس مانند اضطراب، مانند قبل از آزمایش یا قرار ملاقات مهم، تجربه می کنند.

برای بسیاری، این اضطراب مفید است زیرا باعث انگیزه آنها برای تحقیق بیشتر یا رفتار بهتر است.

اما برای بسیاری از افراد دیگر، اضطراب بیش از دوره های معمول تنش است.

تنش های گاه به گاه نگران کننده نیستند و حتی می توانند برای سلامت مفید باشند، اما بسیاری از مردم دائما در معرض اضطراب هستند.

افراد، به ویژه نوجوانانی که از اضطراب رنج می برند، متوجه می شوند که روال های روزانه آنها ممکن است مشکلاتی مانند ترس و نگرانی های طولانی مدت داشته باشند.

اضطراب کشنده نیست، اما این امر می تواند یک مشکل جدی برای افراد به طور طبیعی در زندگی روزمره باشد.

احساس اضطراب و ترس شدید باعث بی خوابی می شود و باعث می شود افراد به خوبی و سالم نخوابند. اضطراب می تواند باعث سردرد، درد معده و حتی تهوع شود.

علاوه بر این، تنش می تواند سبب از دست رفتن اشتها و یا مشکل تغذیه مردم شود.

یکی از سخت ترین جنبه های اضطراب برای دانش آموزان دشواری تمرکز است.

هنگامی که یک فرد در مورد یک مشکل نگران است، او دائما افکار وحشتناکی پیدا می کند.

برخی علائم افسردگی در کودکان و نوجوانان عبارتند از:

خلق و خوی خشن و ناخوشایند از علائم افسردگی در نوجوانان دختر و پسر

کودک و نوجوان افسرده، گاهی اوقات غم و ناراحتی برای چند هفته  دارند.

در طول این دوره، ممکن است تغییری در روح او در ساعات مختلف روز یا روزها رخ دهد، اما به طور کلی، با وجود وضعیت تغییر و محیط زیست، غم و اندوه او همچنان باقی است.

همیشه تشخیص این غم و اندوه ثابت نیست.

گاهی دختر یا پسر خود نمی خواهد اعتراف و پنهان کردن خلق و خوی و احساسات ناخوشایند خود را بپوشد.

ممکن است مشکلات رفتاری دیگری در یک کودک یا نوجوان با افسردگی وجود داشته باشد که از دیدگاه ما خلق و خوی ما را پنهان می کند، مانند یک معامله سخت با هر چیزی و هر کس، نافرمانی و حتی بی نظمی.

باید گفت که هر کودک یا نوجوان یک مشکل یا اختلال افسرده نیست، اما تعداد قابل توجهی از آنها افسرده هستند.

گاهی اوقات افسردگی با دلهره توام است و در گونه های مختلف درد، به ویژه درد معده دیده می شود که از لحاظ پزشکی قابل توجیه نیستند، در این صورت والدین به طور جدی نگران هستند و تمام توجه شان به یافتن علت جسمی متمرکز می شود.

عدم لذت و رضایت از فعالیت های روزانه

بسیاری از کودکان و نوجوانان گاهی اوقات احساسات خود را از نا امیدی بیان می کنند.

این نوع خستگی معمولا نشانه افسردگی نیست.

یک لحظه نگران کننده نشان دهنده یک افسردگی است که برای او برای سرگرمی و فعالیت هایی که کودک قبل از لذت بردن از آن انجام می دهد نشان گر افسردگی است.

برای مثال، دوستانش او را صدا می زنند، اما او صبر نداشته است تا آنها را ببیند، یا قبلا در مدرسه، او بسیار علاقه مند به ورزش بوده، اما اکنون به آنها علاقه ای ندارد.

هر گاه چنین تغییرات رفتاری برای چند هفته ادامه می یابد، این نشانه ای واضح از افسردگی است.

اختلالات خواب

اختلال خواب یکی از علائم افسردگی در نوجوانان دختر و پسر است.

اختلالات خواب ممکن است به طرق مختلفی ظاهر شود، کودک یا نوجوان در رختخواب خسته نشده اند و این برای او دشوار است، در شب بیدار می شود و دوباره خوابید، بیدار می شود خیلی زودتر از معمول در صبح، شما می توانید به ندرت ناراحت، خواب منظم، پیاده روی یا صحبت کردن را مشاهده کنید.

تغییر در اشتها از علائم افسردگی در نوجوانان دختر و پسر

بعضی از کودکان افسرده در انتخاب مواد غذایی بسیار سختگیرانه هستند و تمایلی به خوردن ندارند.

راه دیگری برای یافتن صلح این است که پناه ببرید و خیلی بیشتر از خوردن غذا بخورید.

در هر صورت، اگر عادت های غذا خوردن خود را برای یک مدت طولانی تغییر دهند، می تواند نشانه افسردگی باشد.

رژیم ها بسیار رایج هستند، به ویژه در میان دختران. این نشانه افسردگی نیست.

یک دختر که از خوردن غذا لذت نمی برد و با بی میلی می خورد، نشانه افسردگی است.

قصد یا خودکشی

بی شک این علامت بدترین علامت افسردگی است.

باید بدانید که تمام نوجوانانی که فکر خودکشی کرده اند، افسرده نیستند.

اندیشه های کوتاه مدت در میان نوجوانان در مورد این واقعیت است که زندگی ارزش زندگی ندارد.

این ممکن است تنها صحنه ای که در نمایش تلویزیونی دیده می شود تقلید کند، به خصوص اگر کودک نیم ساعت بعد با شادی با دوست خود در حیاط با دوستانش درگیر شود.

برخی از نوجوانانی که خودکشی می کنند یا حتی خودکشی می کنند ممکن است افسرده نشوند.

آنها ممکن است عصبانی باشند یا از اضطراب و یا کمال گرایان پیروی کنند که در صورت شکستی که برای آنها غیرقابل تحمل است، خودکشی می کنند.

بدون شک افسردگی یکی از دلایل اصلی خودکشی است و هر نشانه ای از خودکشی توسط جوانان باید بسیار مهم باشد.

بعضی از بچه ها و نوجوانان، به خصوص پسران، به طور مداوم از کاراکترهایی که داستان ها را خوانده اند یا در فیلم دیده می شوند، رویای خود را می بینند و از داستان هایشان در بازی هایشان استفاده می کنند.

برای اطمینان از اینکه چنین بازی یک کودک علامت افسردگی نیست، باید علائم دیگر افسردگی را در نظر بگیریم.

در غیاب علائم دیگر، در این کودک افسردگی وجود ندارد.

سرزنش خود

گاهی اوقات کودکان و نوجوانان با افسردگی، مسئولیت های خانوادگی و دوستان به بار می افتند.

آنها خواستار و هدفمند در سطح بسیار بالایی هستند.

آنها خود را در دعوا و طلاق والدین و برادران و خواهرانشان سرزنش می کنند و اطمینان می دهند که آنها اعتقاد ندارند که آنها به این حوادث هستند.

خودپرستی علائم رایج افسردگی نیست.

اما گاهی اوقات، از طریق صحبت با نوجوانان و کودکان در مورد مسائلی که سبب استرس و ترس می شوند، وضعیت روشن می شود.

در کودکان کوچک تر، بازی کردن یا نقاشی، می توانیم بفهمیم که آنها در زندگی خود احساس بدی می کنند و احساس می کنند که مجبور به گناه هستند و مرتکب نشده اند.

فقدان اعتماد به نفس و افسردگی، اگر چه آنها یکسان نیستند، بسیار متفاوت هستند و به ندرت ممکن است سبب برون رفت از افسردگی در نوجوانان دختر و پسر شود.

مهم تر از همه، پانزده درصد از نوجوانان مبتلا به افسردگی در نهایت اختلال دو قطبی را ایجاد می کنند، یا در ساده ترین شکل تغییر شکل خلق و خوی خود را  دارند.

این علائم و نشانه های افسردگی بالینی است که باعث می شود دختر آسیب پذیر و شکننده به کمترین درد و رنج زندگی باشد.

از شیوه زندگی خود آگاهی داشته باشد، با توجه به رویدادهایی که او هر روز تجربه می کند.

برای درمان افسردگی نوجوان، نکات مهم یا راهنمایی یا مشاوره ای وجود دارد.

در واقع، هیچ کس نمی داند چگونه یک نوجوان افسرده با مسائل جاری در جهان ارتباط برقرار می کند.

بعید است یک دارو بتواند به دختر کمک کند که چگونه اعتماد به نفسش را افزایش دهد یا اعتماد به نفس او را بالا ببرد.

منبع : ۱- نشاط دوست حمیدطاهر. افسردگی نوجوانان و عوامل مرتبط فردی و خانوادگی. مجله پژوهشی علوم انسانی دانشگاه اصفهان :   ۱۳۸۱ , دوره  ۱۴ , شماره  ۲

۲- طهماسیان کارینه, اناری آسیه. رابطه بین ابعاد خودکارآمدی و افسردگی در نوجوانان. روان شناسی کاربردی :   بهار ۱۳۸۸ , دوره  ۳ , شماره ۱

منبع : علائم افسردگی در نوجوانان دختر و پسر و راه تشخیص آن

۱۰۰ داستان آموزنده جدید کودکانه

۱۰۰ داستان آموزنده جدید کودکانه برای شما آماده کردیم امیدواریم مفید باشد. این داستان ها همگی جدید هستند و همیشه به این داستان ها اضافه می کنیم. سایت کودک و نوجوان را در گوشی خود ذخیره کنید.

فهرست مطالب

داستان های آموزنده

داستان دوست داشتن حیوانات

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی کنجکاو بود. علی همیشه دوست داشت چیزهای جدید یاد بگیره و می‌خواست همه چیز رو بدونه. یه روز، علی داشت توی خونه بازی می‌کرد که یه کتاب دید که رویش نوشته بود “دنیای حیوانات”. علی خیلی کنجکاو شد که داخل کتاب رو ببینه، پس کتاب رو باز کرد و شروع به خوندن کرد.

علی چیزهای خیلی جالبی در مورد حیوانات یاد گرفت. یاد گرفت که حیوانات شکل و اندازه‌های مختلفی دارند، در جاهای مختلفی زندگی می‌کنند و غذاهای مختلفی می‌خورند. علی خیلی از کتاب لذت برد و تصمیم گرفت که بیشتر در مورد حیوانات مطالعه کنه.

روز بعد، علی به کتابخانه رفت و چند تا کتاب دیگه در مورد حیوانات گرفت. علی با دقت کتاب‌ها رو خوند و یاد گرفت که حیوانات خیلی چیزهای جالبی برای گفتن دارند. علی خیلی از اینکه می‌تونست در مورد حیوانات بیشتر بدونه خوشحال بود.

یک روز، علی با پدرش به پارک رفت. علی در پارک یه گربه، یه سگ، یه پرنده و یه ماهی دید. علی خیلی از دیدن حیوانات واقعی خوشحال شد. علی با حیوانات پارک بازی کرد و کلی خوش گذشت.

علی از اون روز به بعد، همیشه به حیوانات علاقه داشت و دوست داشت بیشتر در موردشون بدونه. علی به بقیه بچه‌ها هم در مورد حیوانات می‌گفت و بهشون کمک می‌کرد که بیشتر در موردشون بدونن.

اینم یه داستان آموزنده برای کودکان. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد میده که کنجکاوی خیلی خوبه و باعث میشه که بیشتر در مورد دنیای اطرافشون بدونن. همچنین این داستان به کودکان یاد میده که حیوانات موجودات جالبی هستن که باید ازشون محافظت کنیم.

داستان آموزنده راستگویی

در یک سرزمین دور، یک دختر کوچولو به نام سارا زندگی می‌کرد. سارا خیلی راستگو بود. راستگویی در این سرزمین خیلی مهم بود. مردم به راستگوها اعتماد می‌کردند و به آنها احترام می‌گذاشتند.

یک روز، سارا داشت توی جنگل قدم می‌زد که یک گرگ رو دید. گرگ داشت به یک بچه گوسفند حمله می‌کرد. سارا خیلی ترسیده بود، اما می‌دونست که باید کاری کنه. سارا شروع کرد به جیغ کشیدن و کمک خواستن.

یک شکارچی که داشت از نزدیکی رد می‌شد، صدای جیغ سارا رو شنید. شکارچی اومد و گرگ رو از بچه گوسفند دور کرد. بچه گوسفند خیلی از سارا تشکر کرد.

شکارچی از سارا پرسید که چطوری از گرگ خبردار شدی. سارا به شکارچی گفت که گرگ رو دید، اما نترسیده بود که اگر راستش رو بگه، شکارچی بهش نخندد. شکارچی خیلی از راستگویی سارا تعجب کرد و بهش گفت که خیلی دختر شجاعی هستی.

سارا از شکارچی تشکر کرد و به راهش ادامه داد. سارا خیلی خوشحال بود که تونسته بود به بچه گوسفند کمک کنه. سارا می‌دونست که راستگویی همیشه ارزشمنده، حتی اگر خطرناک باشه.

در این نسخه اصلاح شده، سارا به خاطر ترسش از شکارچی دروغ می‌گه. این کارش باعث می‌شه که شکارچی بهش شک کنه و به بچه گوسفند کمک نکنه. اما سارا در نهایت تصمیم می‌گیره که راستش رو بگه. این کارش باعث می‌شه که شکارچی بهش احترام بگذاره و به بچه گوسفند کمک کنه.

معجزه مشارکت در کارها (باب اسفنجی و پاتریک)

در یک شهر زیردریایی زیبا به نام بیکینی باتم، پسری به نام باب اسفنجی زندگی می‌کرد. باب اسفنجی یک اسفنج دریایی مهربان و شاد بود که دوست داشت با دوستانش بازی کند.

بیکینی باتم یک شهر پر از رنگ و زیبایی بود. خانه‌ها و مغازه‌ها از جنس مرجان و صدف ساخته شده بودند. درختان و گیاهان شهر همیشه سرسبز و پربار بودند.

روزها به همین منوال سپری می‌شد تا اینکه یک روز، یک طوفان بزرگ به بیکینی باتم رسید. طوفان آنقدر شدید بود که همه خانه‌ها و مغازه‌ها را تخریب کرد.

باد شدید، درختان و گیاهان شهر را از ریشه کند و به دریا انداخت. باران شدید، خیابان‌های شهر را پر از گل و لای کرد.

باب اسفنجی و دوستانش، که شامل پاتریک ستاره دریایی، اختاپوس هشت پا و سندی فاکس بودند، از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدند. آنها تصمیم گرفتند که به هم کمک کنند تا شهر را بازسازی کنند.

باب اسفنجی و پاتریک به کمک اختاپوس رفتند تا درختان و گیاهان شهر را دوباره بکارند. آنها با هم، خاک را نرم کردند و درختان و گیاهان را در زمین کاشتند.

سندی هم به کمک حیوانات شهر رفت تا آنها را از گرسنگی نجات دهد. او با خود غذا و آب آورد و به حیوانات داد.

با کمک هم، آنها توانستند شهر را به حالت قبلی خود بازگردانند. همه مردم شهر از آنها تشکر کردند و گفتند که آنها بهترین دوستان هستند.

باب اسفنجی و دوستانش فهمیدند که مشارکت چقدر مهم است. آنها یاد گرفتند که با کمک هم می‌توانند هر کاری را انجام دهند.

امیدوارم این داستان مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

داستان کمک به والدین

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه دختر کوچولو به اسم سارا بود که خیلی دوست داشت به والدینش کمک کنه. سارا همیشه سعی می‌کرد که کارایی که از دستش برمیاد رو انجام بده.

یه روز، سارا داشت با پدرش توی باغچه کار می‌کرد. پدر سارا داشت گل‌ها رو آب می‌داد. سارا از پدرش پرسید که می‌تونه بهش کمک کنه. پدر سارا گفت که البته که می‌تونه.

سارا با خوشحالی شروع کرد به آب دادن به گل‌ها. سارا خیلی با دقت آب می‌داد تا گل‌ها خراب نشن. پدر سارا خیلی از سارا تشکر کرد.

بعد از اینکه کارشون تموم شد، سارا گفت که می‌خواد یه غذای خوشمزه درست کنه. مادر سارا خیلی خوشحال شد. مادر سارا به سارا گفت که می‌تونه بهش کمک کنه.

سارا و مادرش با هم دست به کار شدن و یه غذای خوشمزه درست کردن. سارا خیلی خوب کمک کرد و غذا خیلی خوشمزه شد. پدر و مادر سارا خیلی از غذای سارا خوششون اومد.

سارا خیلی خوشحال بود که تونسته به والدینش کمک کنه. سارا می‌دونست که کمک به والدین خیلی مهمه و باعث خوشحالیشون می‌شه.

اینم یه داستان کودکان در مورد کمک به والدین. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که کمک به والدین خیلی مهمه و باعث خوشحالیشون می‌شه. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که باید از توانایی‌هاشون برای کمک به دیگران استفاده کنن.

 داستان آموزنده درس خودن

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی درسخوان بود. علی همیشه دوست داشت درس بخونه و نمرات خوبی بگیره.

علی هر روز بعد از مدرسه، درسش رو می‌خونده. علی درس‌هاش رو خیلی خوب می‌فهمید و به سوالات معلمش خیلی خوب جواب می‌داد.

علی از درس خوندن لذت می‌برد و به آینده‌اش امیدوار بود. علی می‌دونست که درس خوندن باعث می‌شه که بتونه در آینده شغل خوبی پیدا کنه و به موفقیت برسه.

علی در کلاس درس همیشه با دقت گوش می‌داد و سوالات معلمش رو می‌پرسید. علی همیشه تکالیف مدرسه‌اش رو با دقت انجام می‌داد.

علی در درس‌های ریاضی، علوم، فارسی و زبان انگلیسی خیلی خوب بود. علی همیشه در امتحانات مدرسه نمرات خوبی می‌گرفت.

علی دوست داشت که یک دانشمند یا مهندس بشه. علی می‌خواست که به مردم کمک کنه و دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه.

علی می‌دونست که برای رسیدن به اهدافش باید خیلی تلاش کنه. علی هر روز بیشتر از قبل درس می‌خوند و تمرین می‌کرد.

یک روز، علی در مسابقه علمی مدرسه شرکت کرد. علی در این مسابقه یک اختراع جدید رو ارائه داد. اختراع علی خیلی جالب بود و همه از اون تعجب کردند.

علی در مسابقه علمی مدرسه اول شد. معلمان و دانش‌آموزان مدرسه خیلی از علی تعریف کردند.

علی خیلی خوشحال بود که در مسابقه علمی مدرسه اول شده بود. علی می‌دونست که این موفقیت، نتیجه تلاش و پشتکارش بوده است.

علی از اون روز به بعد، بیشتر از قبل درس می‌خوند و تمرین می‌کرد. علی می‌خواست که در آینده به یک دانشمند یا مهندس بزرگ تبدیل بشه و به مردم کمک کنه.

اینم یه داستان کودکانه طولانی تر در مورد درس خوندن. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که درس خوندن مهمه و باعث می‌شه که به موفقیت برسند. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که باید برای رسیدن به موفقیت تلاش کنند.

در این داستان، علی با تلاش و پشتکارش به موفقیت رسید. او به کودکان یاد می‌ده که اگر بخواهند، می‌تونند به هر چیزی که می‌خوان برسن.

داستان کودکانه در مورد غلبه بر ترس از تاریکی:

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه دختر کوچولو به اسم سارا بود که خیلی از تاریکی می‌ترسید. سارا همیشه از اینکه شب بخوابه می‌ترسید.

سارا فکر می‌کرد که هیولاهایی در تاریکی زندگی می‌کنند که می‌خوان اون رو بخورند. سارا هر شب قبل از خواب، زیر پتو قایم می‌شد و از تاریکی می‌ترسید.

یک روز، سارا با یه دوست جدید آشنا شد که اسمش علی بود. علی خیلی شجاع بود و از تاریکی نمی‌ترسید.

علی به سارا گفت که نباید از تاریکی بترسه. علی به سارا گفت که تاریکی فقط یه چیز خالی است و هیولایی در اون زندگی نمی‌کند.

سارا حرف‌های علی رو باور کرد و تصمیم گرفت که سعی کنه بر ترسش از تاریکی غلبه کنه.

یک شب، سارا تصمیم گرفت که بدون ترس بخوابه. سارا زیر پتو قایم نشد و به تاریکی خیره شد.

سارا اولش خیلی ترسیده بود، اما بعد از چند دقیقه، دید که هیچ هیولایی وجود نداره. سارا متوجه شد که تاریکی چیزی نیست که ازش بترسه.

سارا از اون روز به بعد، دیگه از تاریکی نمی‌ترسید. سارا می‌دونست که تاریکی فقط یه چیز خالی است و هیولایی در اون زندگی نمی‌کند.

سارا با غلبه بر ترسش از تاریکی، یه دختر شجاع تر شد. سارا می‌تونست از هر چیزی که ازش می‌ترسید، بترسه و اون رو شکست بده.

اما یک روز، اتفاقی افتاد که سارا رو مجبور کرد که دوباره با ترسش از تاریکی روبرو بشه.

سارا و خانواده‌ش برای تعطیلات به یه جنگل رفتند. سارا خیلی خوشحال بود که قرار بود در طبیعت زندگی کنه.

یک شب، سارا و خانواده‌ش دور آتش نشسته بودند و داستان می‌شنیدند. یه دفعه، باد شروع به وزش کرد و صدای غرش درختان بلند شد.

سارا خیلی ترسیده بود. اون فکر می‌کرد که یه هیولا اومده تا اون رو بگیره. سارا زیر پتو قایم شد و از ترس گریه کرد.

علی، که کنار سارا نشسته بود، دست سارا رو گرفت و گفت: «نترس، سارا. هیچ هیولایی وجود نداره.»

سارا به علی نگاه کرد و گفت: «ولی من خیلی می‌ترسم.»

علی گفت: «می‌دونم، اما باید نترسی. باید یاد بگیری که با ترست روبرو بشی.»

سارا تصمیم گرفت که حرف علی رو گوش بده. اون از زیر پتو بیرون اومد و به تاریکی خیره شد.

سارا اولش خیلی ترسیده بود، اما بعد از چند دقیقه، دید که هیچ هیولایی وجود نداره. سارا متوجه شد که تاریکی چیزی نیست که ازش بترسه.

سارا با غلبه بر ترسش از تاریکی در جنگل، یه دختر شجاع تر و قوی تر شد. اون می‌دونست که می‌تونه از هر چیزی که ازش می‌ترسد، بترسه و اون رو شکست بده.

اینم یه داستان کودکانه تخیلی در مورد غلبه بر ترس از تاریکی. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

این داستان به کودکان یاد می‌ده که ترس چیز بدی نیست و همه می‌تونن از تاریکی بترسن. همچنین این داستان به کودکان یاد می‌ده که می‌تونن با تلاش و پشتکار بر ترس‌هاشون غلبه کنن.

در این داستان، سارا با تلاش و پشتکارش بر ترسش از تاریکی غلبه کرد. او به کودکان یاد می‌ده که اگر بخواهند، می‌توانند به هر چیزی که می‌خوان برسن.

در این نسخه تخیلی، سارا با ترسش از تاریکی در یک موقعیت خطرناک روبرو شد. او با غلبه بر ترسش، به دختری قوی تر و شجاع تر تبدیل شد. این داستان به کودکان یاد می‌دهد که می‌توانند از هر چیزی که ازش می‌ترسند، بترسند و اون رو شکست بده.

با دوستی و اتحاد جلوی قلدرا رو بگیریم

در یک شهر کوچک، دختری به نام سارا زندگی می‌کرد. سارا دختری مهربان و خوش‌قلب بود، اما کمی خجالتی بود. او دوستی نداشت و همیشه تنها بازی می‌کرد.

یک روز، سارا در حال بازی در کوچه بود که ناگهان دید که یک موجود عجیب و غریب در مقابلش ظاهر شد. موجود عجیب و غریب شبیه یک گربه بزرگ بود، اما موهای بلندی داشت که روی زمین می‌کشیدند.

سارا خیلی ترسیده بود و نمی‌دانست چه کاری باید بکند. موجود عجیب و غریب به سارا نگاه کرد و گفت: «سلام، من کیتی هستم.»

سارا با تعجب گفت: «کیتی؟! شما کی هستید؟»

کیتی گفت: «من یک گربه جادویی هستم. من از دنیای دیگری آمده‌ام.»

سارا باورش نمی‌شد که یک گربه جادویی با او صحبت می‌کند. او گفت: «واقعاً؟!»

کیتی گفت: «بله، واقعاً.»

سارا و کیتی با هم دوست شدند. آنها با هم بازی می‌کردند و خوش می‌گذراندند. کیتی به سارا کمک کرد تا با اعتماد به نفس بیشتری با دیگران صحبت کند و دوست پیدا کند.

یک روز، سارا و کیتی در حال بازی در پارک بودند که ناگهان یک گروه از بچه‌های زورگو به آنها حمله کردند. بچه‌های زورگو می‌خواستند از سارا و کیتی پول بگیرند.

سارا خیلی ترسیده بود، اما کیتی از او محافظت کرد. کیتی به بچه‌های زورگو گفت: «شما حق ندارید از این دختر کوچک پول بگیرید.»

بچه‌های زورگو از کیتی ترسیده بودند و فرار کردند. سارا خیلی از کیتی تشکر کرد و گفت: «تو یک قهرمان واقعی هستی.»

سارا و کیتی همیشه در کنار هم بودند و با هم از هر خطری یکدیگر را محافظت می‌کردند. آنها بهترین دوستان دنیا بودند.

در مورد احترام به بزرگتر ها

یکی بود، یکی نبود، یه روز یه پسر کوچولو به اسم علی بود که خیلی مودب و با ادب بود. علی همیشه به بزرگترها احترام می‌گذاشت و ازشون حرف شنوی داشت.

یک روز، علی با پدرش به یه پارک قشنگ و سرسبز رفتند. علی داشت توی پارک بازی می‌کرد که یه پیرمرد رو دید که روی یه نیمکت چوبی نشسته بود. پیرمرد موهای سفید و بلندی داشت و عینک دودی به چشم داشت.

نسیم آرامی در پارک می‌وزید و برگ‌های درختان را به رقص درآورده بود. پرندگان روی شاخه‌های درختان آواز می‌خواندند و صدای خنده کودکان در پارک طنین‌انداز بود.

علی از روی نیمکتش بلند شد و رفت پیش پیرمرد.

علی گفت: «سلام، آقا. حالتون خوبه؟»

پیرمرد لبخندی همچون گلهای بهشتی به کودک هدیه داد و گفت: «خوبم، ممنون.»

علی پرسید: «آقا، می‌خواید کمکتون کنم؟»

پیرمرد گفت: «نه، ممنون. من فقط یه کم خسته شدم.»

علی گفت: «پس من می‌رم یه کم بابا رو تنها بذارم و دوباره میام.»

علی رفت پیش بابا و گفت: «بابا، من می‌رم یه کم با پیرمردی که روی نیمکت نشسته صحبت کنم.»

بابا گفت: «خوبه، پسرم. احترام به بزرگترها خیلی مهمه.»

علی رفت پیش پیرمرد و شروع کرد به صحبت کردن باهاش. علی از پیرمرد سوال‌های زیادی پرسید و پیرمرد هم با حوصله جواب سوال‌های علی رو می‌داد.

علی از صحبت کردن با پیرمرد خیلی لذت می‌برد. او از پیرمرد در مورد زندگی‌اش، گذشته‌اش و تجربیاتش پرسید. پیرمرد هم با حوصله تمام سوال‌های علی رو جواب داد.

بعد از یه مدت، علی گفت: «آقا، باید برم.»

پیرمرد گفت: «خیلی ممنون از اینکه با من صحبت کردی. خیلی خوش گذشت.»

علی گفت: «خواهش می‌کنم، آقا. منم خیلی خوش گذشت.»

علی رفت پیش بابا و گفت: «بابا، خیلی خوش گذشت. پیرمرد خیلی خوبی بود.»

بابا گفت: «خوشحالم که خوشت اومد، پسرم.»

علی و بابا از پارک رفتن لذت بردند و علی هم به خاطر احترام گذاشتن به پیرمرد، احساس خوبی داشت.

در مورد حرف زدن با غربه ها

باشه، اینم داستان بازنویسی شده:

در یک روز آفتابی، دختری به نام نگار با مادرش به پارک رفته بود. نگار دختری مهربان و خوش‌رو بود و دوست داشت با همه سلام و احوالپرسی کند.

نگار در حال بازی بود که دید مردی با لباس مرتب و لبخندی مهربان به سمت او می‌آید. مرد گفت: «سلام، دخترم. اسمت چیه؟»

نگار گفت: «سلام. من نگارم. شما کی هستید؟»

مرد گفت: «من آقای احمدی هستم. من هم اینجا بازی می‌کنم.»

نگار و آقای احمدی شروع به صحبت کردند. آقای احمدی خیلی مهربان بود و داستان‌های جالبی برای نگار تعریف می‌کرد. نگار خیلی خوشش آمده بود و از صحبت کردن با آقای احمدی لذت می‌برد.

بعد از مدتی، مادر نگار او را صدا زد. نگار از آقای احمدی خداحافظی کرد و به سمت مادرش رفت.

مادرش پرسید: «چرا با اون مرد صحبت می‌کردی؟»

نگار گفت: «آقای احمدی خیلی مهربان بود. اون داستان‌های جالبی تعریف می‌کرد.»

مادر نگار گفت: «درست است که آقای احمدی مهربان بود، اما نباید با غریبه‌ها صحبت می‌کردی.»

نگار گفت: «چرا؟»

مادر نگار گفت: «چون غریبه‌ها رو نمی‌شناسیم و نمی‌دونیم که آدم‌های خوبی هستند یا نه. ممکنه که قصد بدی داشته باشند.»

نگار گفت: «من که احساس خطر نمی‌کردم.»

مادر نگار گفت: «درسته که احساس خطر نمی‌کردی، اما باز هم نباید با غریبه‌ها صحبت می‌کردی. این یک قانون مهمه.»

نگار گفت: «باشه، دیگه با غریبه‌ها صحبت نمی‌کنم.»

نگار و مادرش از پارک بیرون رفتند. نگار به حرف‌های مادرش فکر می‌کرد. او فهمید که مادرش درست می‌گفت. نباید با غریبه‌ها صحبت کند.

از آن روز به بعد، نگار همیشه به حرف‌های مادرش گوش می‌داد و با غریبه‌ها صحبت نمی‌کرد. او می‌دانست که این یک قانون مهمه و باید آن را رعایت کند.

در این داستان، نگار در ابتدا با غریبه صحبت می‌کند، اما بعد از اینکه مادرش به او می‌گوید که نباید با غریبه‌ها صحبت کند، از این کار دست می‌کشد. این نشان می‌دهد که نگار متوجه اهمیت این قانون می‌شود و به آن عمل می‌کند.

در بازنویسی داستان، من نکاتی که در مورد صحبت کردن با غریبه‌ها و رفتن به مکان‌های جدید گفته بودم را اضافه کردم. این نکات به کودکان کمک می‌کند تا در این زمینه آگاه‌تر شوند و از خود در برابر خطرات احتمالی محافظت کنند.

در اینجا نکاتی که در بازنویسی داستان اضافه شد آورده شده است:

  • نگار در ابتدا به غریبه لبخند می‌زند و سلام می‌کند، اما وقتی احساس راحتی نمی‌کند، به او می‌گوید که نمی‌خواهد با او صحبت کند.
  • نگار به غریبه اسمش را نمی‌گوید یا آدرس یا شماره تلفنش را به او نمی‌دهد.
  • نگار از مادرش اجازه می‌گیرد که با غریبه صحبت کند.
  • نگار از مادرش کمک می‌گیرد اگر غریبه‌ای به او پیشنهاد داد که چیزی را امتحان کند یا کاری انجام دهد که او مطمئن نیست درست است.

امیدوارم این داستان بازنویسی شده به کودکان کمک کند تا در حرف زدن با غریبه‌ها دقت کنند و به افراد ناشناس اعتماد نکنند منبع:bard.

قصه کودکان در مورد دوست خوب

روزی روزگاری، در یک شهر بزرگ، پسری به نام آرمان زندگی می‌کرد. آرمان پسری مهربان و خوش‌قلب بود، اما کمی درونگرا بود. او دوستی نداشت و همیشه تنها بازی می‌کرد.

یک روز، آرمان در حال بازی در پارک بود که دختری را دید که در حال گریه کردن است. آرمان به دختر نزدیک شد و پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟»

دختر گفت: «اسم من نگار است. من گم شده‌ام و نمی‌دانم چطور به خانه برگردم.»

آرمان به نگار دلداری داد و گفت: «نگران نباش، من کمکت می‌کنم تا به خانه برگردی.»

آرمان نگار را به خانه‌اش برد و با مادرش تماس گرفت. مادر نگار خیلی خوشحال شد که دخترش را پیدا کرده است. او از آرمان تشکر کرد و گفت: «تو یک پسر مهربان و دوست‌داشتنی هستی.»

از آن روز به بعد، آرمان و نگار با هم دوست شدند. آنها هر روز با هم بازی می‌کردند و خوش می‌گذراندند. آرمان متوجه شد که نگار هم دختری مهربان و خوش‌قلب است.

یک روز، آرمان و نگار در حال بازی در پارک بودند که ناگهان یک گروه از بچه‌های زورگو به آنها حمله کردند. بچه‌های زورگو می‌خواستند از آرمان و نگار پول بگیرند.

نگار خیلی ترسیده بود، اما آرمان از او محافظت کرد. آرمان به بچه‌های زورگو گفت: «شما حق ندارید از این دختر کوچک پول بگیرید.»

بچه‌های زورگو از آرمان ترسیده بودند و فرار کردند. نگار خیلی از آرمان تشکر کرد و گفت: «تو یک قهرمان واقعی هستی.»

آرمان و نگار همیشه در کنار هم بودند و با هم از هر خطری یکدیگر را محافظت می‌کردند. آنها بهترین دوستان دنیا بودند.

این داستان به ما یاد می‌دهد که دوست خوب کسی است که در هر شرایطی کنار ما می‌ماند و از ما حمایت می‌کند.

دوستی یعنی همین

داستان من درباره دو دوست به نام‌های سارا و علی است. سارا و علی از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و بهترین دوستان یکدیگر هستند. آنها همیشه در کنار هم هستند و در شادی و غم یکدیگر را همراهی می‌کنند.

یک روز، سارا و علی تصمیم می‌گیرند که به پارک بروند. آنها در پارک مشغول بازی و تفریح هستند که ناگهان سارا روی یک سنگ لیز می‌خورد و به زمین می‌افتد. علی با دیدن این صحنه، سریع به کمک سارا می‌رود. او سارا را از زمین بلند می‌کند و به او کمک می‌کند تا بلند شود.

سارا از علی تشکر می‌کند و می‌گوید: «خیلی ممنونم علی که به من کمک کردی.»

علی می‌گوید: «خواهش می‌کنم. دوستی یعنی همین.»

سارا و علی دوباره شروع به بازی می‌کنند. آنها از بازی کردن با یکدیگر لذت می‌برند و خوشحال هستند که دوستی یکدیگر را دارند.

این داستان یک پیام مهم برای کودکان دارد: دوستی یعنی کمک کردن به یکدیگر در شادی و غم. دوستی یک ارزش مهم است که می‌تواند به کودکان کمک کند تا در دنیای اطراف خود بهتر ارتباط برقرار کنند و روابط سالم و پایداری ایجاد کنند.

البته این تنها یک ایده برای داستان آموزنده برای کودکان است. می‌توان داستان‌های آموزنده دیگری هم با موضوع‌های مختلف نوشت. مثلاً می‌توان داستانی درباره اهمیت مهربانی، صداقت، شجاعت، یا مسئولیت‌پذیری نوشت. مهم این است که داستان جذاب و گیرا باشد و پیام ارزشمندی را به کودکان منتقل کند.

داستان آموزنده کودکانه برای کاهش وابستگی به مادر

در یک شهر کوچک، دختری به نام رها زندگی می‌کرد. رها یک دختر مهربان و باهوش بود، اما خیلی به مادرش وابسته بود. او همیشه دوست داشت در کنار مادرش باشد و از مادرش جدا نمی‌شد.

یک روز، مادر رها به او گفت که باید برای خرید به شهر برود. رها خیلی ناراحت شد و شروع به گریه کرد. او می‌ترسید که مادرش را از دست بدهد.

مادرش به رها گفت: «نگران نباش، من زود برمی‌گردم. فقط باید چند ساعتی را بیرون از خانه باشم.»

رها با اکراه، مادرش را به راه انداخت. وقتی مادرش رفت، رها احساس غم و تنهایی کرد. او نمی‌دانست چه کار کند.

رها تصمیم گرفت که به دوستانش زنگ بزند. او با دوستانش قرار گذاشت تا با هم در پارک بازی کنند.

وقتی رها به پارک رسید، دوستانش خیلی خوشحال شدند. آنها با هم بازی کردند و کلی لذت بردند.

رها متوجه شد که وقتی با دوستانش است، احساس بهتری دارد. او دیگر احساس غم و تنهایی نمی‌کرد.

رها از آن روز به بعد، سعی کرد که بیشتر با دوستانش وقت بگذراند. او متوجه شد که دنیای بزرگی خارج از خانه‌اش وجود دارد و او می‌تواند بدون مادرش هم خوشبخت باشد.

رها و مادرش همچنان رابطه خوبی با هم داشتند، اما رها دیگر به مادرش وابسته نبود. او توانسته بود استقلال خود را به دست آورد.

این داستان پیام مهمی برای کودکان دارد: کودکان باید یاد بگیرند که مستقل باشند و به دیگران وابسته نباشند. آنها باید بتوانند بدون کمک والدین خود، کارهایشان را انجام دهند و از زندگی لذت ببرند.

امیر و آیدا و جمع کردن اسباب بازی ها

یک روز، در یک شهر کوچک، دو دوست به نام‌های امیر و آیدا در حال بازی بودند. آنها با هم توپ بازی می‌کردند و حسابی سرگرم شده بودند.

بعد از مدتی، امیر و آیدا خسته شدند و تصمیم گرفتند که بازی را تمام کنند. آنها توپ را کنار گذاشتند و به خانه رفتند.

فردای آن روز، امیر و آیدا دوباره برای بازی به پارک آمدند. وقتی به محل بازی رسیدند، دیدند که توپ هنوز همان‌جا افتاده است.

آیدا گفت: «امیر، چرا توپ را جمع نکردیم؟»

امیر گفت: «من یادم رفت.»

آیدا گفت: «حالا باید آن را جمع کنیم.»

امیر و آیدا توپ را جمع کردند و در جای خودش گذاشتند. آنها از اینکه کار درست را انجام داده بودند، احساس خوبی داشتند.

آیدا به امیر گفت: «خیلی خوب شد که توپ را جمع کردیم. حالا کسی به خاطر ما اذیت نمی‌شود.»

امیر گفت: «درسته. جمع کردن وسایل بعد از بازی خیلی مهم است.»

امیر و آیدا از آن روز به بعد، همیشه بعد از بازی، وسایلشان را جمع می‌کردند. آنها می‌دانستند که این کار درست است و به دیگران کمک می‌کند.

پیام داستان:

جمع کردن وسایل بعد از بازی، یکی از کارهای درستی است که کودکان باید یاد بگیرند. این کار به دیگران کمک می‌کند و محیط را تمیز نگه می‌دارد.

دیزنی و دوستان

در یک سرزمین دوردست، دنیایی وجود داشت که در آن همه چیز از کارتون بود. در این دنیا، شخصیت های کارتونی محبوب از سراسر جهان زندگی می کردند.

در این دنیا، یک گروه دوستی وجود داشت که از شخصیت های کارتونی مختلف تشکیل شده بود. این گروه شامل میکی موس، باب اسفنجی، پو، سوفی و آنجلینا، پری دریایی کوچولو، سفید برفی، رابین هود، و سیندرلا بود.

این دوستان با هم ماجراهای زیادی را تجربه کردند. آنها از جنگل های انبوه تا اعماق اقیانوس سفر کردند. آنها با هیولاهای ترسناک و جادوگران شرور مبارزه کردند. و آنها همیشه در کنار هم بودند تا از یکدیگر محافظت کنند.

یک روز، این دوستان متوجه شدند که یک خطر بزرگ در انتظار دنیای آنها است. یک جادوگر شرور به نام مالفیسنت قصد داشت دنیای کارتون را نابود کند.

میکی موس و دوستانش تصمیم گرفتند که جلوی مالفیسنت را بگیرند. آنها به سفری خطرناک رفتند تا جادوگر را شکست دهند.

در طول سفر، دوستان با چالش های زیادی روبرو شدند. آنها باید از دست جادوهای مالفیسنت فرار می کردند و با سربازان او می جنگیدند.

اما با کمک یکدیگر، آنها موفق شدند به قلعه مالفیسنت برسند. در نبرد نهایی، دوستان با شجاعت و فداکاری، مالفیسنت را شکست دادند و دنیای کارتون را نجات دادند.

میکی موس و دوستانش قهرمانان واقعی بودند. آنها نشان دادند که با دوستی و شجاعت، می توان هر چالشی را غلبه کرد.

خلاقیت های که در این داستان به کار رفته است:

  • استفاده از شخصیت های کارتونی محبوب از سراسر جهان
  • خلق یک داستان ماجراجویی
  • تاکید بر اهمیت دوستی و شجاعت

این داستان برای کودکان جذاب است، زیرا شخصیت های کارتونی مورد علاقهٔ آنها را در خود دارد. همچنین، این داستان پیام‌های مهمی مانند اهمیت دوستی و شجاعت را به کودکان منتقل می‌کند.

داستان هزار یک شب (همه را به یک چشم نبینیم)

در زمان‌های قدیم، در یک سرزمین دوردست، پادشاهی به نام شهریار زندگی می‌کرد. شهریار مردی عادل و مهربان بود، اما او یک عیب بزرگ داشت: او از خیانت متنفر بود.

یک روز، شهریار متوجه شد که همسرش به او خیانت کرده است. او بسیار خشمگین شد و دستور داد که همسرش را بکشند.

از آن روز به بعد، شهریار هر شب با دختری تازه ازدواج می‌کرد و بامداد روز بعد، دستور قتلش را می‌داد. او می‌خواست با این کار، از خیانت زنان در امان بماند.

وزیر شهریار، مردی دانا و مهربان بود. او نگران دخترانی بود که هر شب قربانی خشم شهریار می‌شدند. او به فکر چاره‌ای افتاد.

یک روز، وزیر شهریار دخترش، شهرزاد را به همسری شهریار درآورد. شهرزاد دختری زیبا و باهوش بود. او می‌دانست که باید کاری کند تا از مرگ نجات پیدا کند.

شب اول ازدواج، شهرزاد به شهریار گفت: «من یک قصه برای شما دارم که خیلی جالب است. اما آنقدر طولانی است که باید چند شب ادامه داشته باشد.»

شهریار از شنیدن این حرف خوشحال شد. او عاشق قصه‌های شهرزاد شد و هر شب مشتاقانه منتظر شنیدن ادامه آن بود.

شهرزاد هر شب یک قصه جدید تعریف می‌کرد. قصه‌های او آنقدر جذاب و پرکشش بودند که شهریار نمی‌توانست آنها را نیمه‌کاره رها کند. او هر شب دستور می‌داد که شهرزاد را به قتل نرسانند تا بتواند ادامه قصه را بشنود.

این ماجرا تا هزار و یک شب ادامه داشت. در طول این مدت، شهرزاد توانسته بود شهریار را از خشم و کینه‌اش رها کند. شهریار متوجه شد که همه زنان مانند همسرش نیستند. او عاشق شهرزاد شد و با او ازدواج کرد.

شهریار و شهرزاد زندگی خوشی را در کنار هم داشتند. آنها صاحب چندین فرزند شدند و پادشاهی را با عدالت و مهربانی اداره کردند.

این داستان پیام مهمی دارد: نباید همه افراد را با یک دیدگاه قضاوت کرد. هر کس ممکن است نقاط ضعف و قوتی داشته باشد. ما باید سعی کنیم با همه با مهربانی و احترام رفتار کنیم.

باشه، اینجا یک داستان دیگه با اسم جدید و توضیحات بیشتر در مورد چرا خواب کافی خوبه هست:

لیلا و خواب کافی

یک روز، در یک شهر کوچک، دختری به نام لیلا زندگی می‌کرد. لیلا دختری مهربان و باهوش بود، اما یک مشکل داشت: او خیلی دیر می‌خوابید.

لیلا هر شب تا دیروقت بیدار می‌ماند و بازی‌های کامپیوتری می‌کرد. او فکر می‌کرد که این کار هیچ ضرری ندارد، اما اشتباه می‌کرد.

یک روز، لیلا در مدرسه خیلی خسته بود. او نمی‌توانست تمرکز کند و درس‌ها را یاد بگیرد. معلمش به او گفت که باید بیشتر بخوابد.

لیلا تصمیم گرفت که به حرف معلمش گوش کند. او از آن روز به بعد، هر شب زودتر می‌خوابید.

لیلا متوجه شد که وقتی زود می‌خوابد، صبح‌ها سرحال‌تر است و می‌تواند بهتر درس بخواند. او همچنین متوجه شد که وقتی شب‌ها زود می‌خوابد، خواب بهتری دارد.

لیلا از اینکه به موقع می‌خوابد، خیلی خوشحال بود. او می‌دانست که این کار برای سلامتی‌اش خوب است.

چرا خواب کافی خوبه؟

خواب کافی برای سلامتی کودکان بسیار مهم است. خواب کافی به کودکان کمک می‌کند تا:

  • رشد کنند و به رشد مغزشان کمک کنند.
  • یاد بگیرند و تمرکز کنند.
  • خلق و خوی بهتری داشته باشند.
  • سالم‌تر باشند و کمتر مریض شوند.

کودکان باید هر شب ۸ تا ۱۰ ساعت بخوابند. اگر کودک شما شب‌ها به اندازه کافی نمی‌خوابد، با پزشک یا یک متخصص بهداشت روان مشورت کنید.

منبع : ۱۰۰ داستان آموزنده جدید کودکانه

همسرم خیلی شکاک است. با شکاکیت همسر چه باید کرد؟

با شکاکیت همسر چه کنیم؟ شک و بی اعتمادی قاتل ازدواج است.

یک همسر یا شوهر، که مشکوک است، به زمین و زمان و خصوصا همسرش، با عینک بدبینی نگاه می کند و بسیار در معرض سوء تفاهم رفتار دیگران است.

چنین فردی حتی به روزمره ترین امور زندگی، مانند خرید همسرش، شک می کند و دائما سعی می کند همسرش را با توهمات بدبینانه سرزنش کند.

طرف دیگر معمولا با نگرانی از این بی اعتمادی احساس ناراحتی می کند و در موارد حاد تصمیم می گیرد که طلاق بگیرد و جدا شود.

در این مقاله در مورد این موضوع، به ویژه با کسانی که زندگی مشترک خود را به دلیل سوء ظن بی پروا همسر خود در آستانه فروپاشی می بینند صحبت می کنیم.

شکاکیت همسر

در زیر، با ما همراه شوید تا دانش لازم را درباره نگرش همسر شکاک پیدا کنید.

  1. شما عامل سوء ظن همسر نیستید

قبل از هر چیز، سعی کنید قبول کنید که شما علت شک و تردید همسرتان نیستید، یا اگر شما چیزی برای انجام آن دارید، توانایی های شما خیلی زیاد نیست.

به عنوان مثال، همسرتان عادت دائمی چک کردن تماس های تلفنی و یا پیام های تلگرام را دارد، اما باید بدانید که شما علت چنین رفتارهایی نیستید، اما سوء ظن همسر شما به خاطر نگرش های مختلف او است، به این معنی که او به دنبال حوادثی متفاوت از زندگی دیگران است.

شوهر که با سوء ظن آلوده نیست، هیچ مشکلی در صحبت کردن با همسرش با همکاران مردش نمی بیند، اما شوهر مشکوک ممکن است از یک گفتگوی معمولی، داستان داستان عاشقانه و توهمات غیر منطقی برای خود بسازد.

بعید است که بتوانید به چنین افرادی ثابت کنید که ادراک آنها غلط است و آنها باید نگاه خود را تغییر دهند، بنابراین بهتر است که سوء ظن همسر خود را شخصی نکنید.

در حقیقت، گرایش شدید شکاکان به خیانت، نشان دهنده یک احساس ناامنی یا عدم استقلال است که سبب می شود دیگران گمراه و گناهکار شوند تا سوء ظن و بی اعتمادی خود را توجیه کنند.

درست است که سوء ظن همسر شما، حتی اگر شما نماینده او نیستید، در نهایت شما را متوجه خواهد کرد، اما سعی کنید سوالات و پاسخ های همسر خود را تا آنجا که ممکن است پاسخ دهید و به خودتان آسیب نرسانید.

  1. سخنان همسر خود را بشنوید

بگذارید طرف دیگر بداند که می تواند احساساتش را به شما بگوید.

ترس ها و نگرانی های او را بشنوید و سعی کنید کشف کنید که این احساسات منفی از چه قرار است.

وقتی همسرتان به شما می آموزد و می تواند مسائل را با شما مطرح کند، او تشویق خواهد شد تا عواطف منفی و ترس های غیر قابل توجیه را کنار بگذارد.

  1. حالت تدفاعی نگیرید

هنگامی که همسرتان چند بار از شما سوال می کند، مثلا کسی که با او صحبت می کنید و با آن صحبت می کنید، هر لحظه ممکن است صبر شما سرشار شود، اما به جای دفاع از خود، به آرامش برسید.

اگر شما در میان کلمات همسرتان پرش یا حرکت کنید و واکنش های خود را نشان دهید، تنها چیزها را بدتر می کنید و سوء ظن همسرتان را تشدید می کنید.

در عوض، حسادت همسر خود را در نظر بگیرید.

گفته هایی مانند “وای دوباره دوباره شروع نکن ” یا “واقعا معایبی که فکر می کنید نیست” فقط طرف دیگر اشتباه می کند هیچ کدام از مشکلات شما را حل نمی کند.

به جای این جملات تحریک آمیز، اجازه دهید همسر شما صحبت کند و فرصتی برای شنیدن داشته باشد.

وقتی که تمام کلمات همسرتان را می شنوید، می توانید موضع خود را بیان کنید.

  1. در مورد رفتار خود مراقب باشید

شاید گاهی اوقات شما بدون اضطراب به عنوان بهانه ای برای همسر خود عمل می کنید.

به عنوان مثال، کسی که ساعت ها با ساعت تلفنی صحبت می کند یا با گوشی ور می رود، سوء ظن همسرش ممکن است فقط ناشی از رفتار غیر متعارف او باشد.

ممکن است فکر کنید که چنین رفتارهایی بهانه ای برای سوء ظن نیستند، اما این احتمال را می دهد که طرف دیگر این رفتارها را نشانه های مخفی ببیند.

برای جلوگیری از این شک و تردید، باید سعی کنید شکاف های رابطه تان را پر کنید و اعتماد همسر خود را با صحبت کردن در مورد دلیل رفتار خود جذب کنید.درباره انواع اختلال روانی

  1. خلق و خوی خود را فراموش نکنید

آسان نیست اعتراف کنید که هر روز باید با سوء ظن همسر خود مواجه شوید، اما این اشتباه گمراه کننده را نادیده نگیرید، روزتان را خراب نکنید یا به ان صدمه نزنید.

به خاطر داشته باشید که تنها می توانید احساسات خود را کنترل کنید و در کنترل احساسات دیگران نباشید.

بنابراین قدرت را که می توانید به احساسات خود اعمال کنید نادیده نگیرید.

فراموش نکنید که شما مسئول احساسات خود هستید و همسرتان نمی تواند بدون اینکه از خودتان سوال کند ناراحت نشود یا باعث ناراحتی شما شود.

یکی از ویژگی های منفی در زوجین که می تواند زمینه ساز به وجود آمدن اختلافات بسیار زیادی در طول زندگی مشترک برای زن و شوهر باشد شکاکیت آنهاست.

در واقع شکاکیت یکی از طرفین نسبت به فرد دیگری می توانند باعث آزرده شدن فرد مقابل و نیز خود فرد شود.

لذا شکاکیت همسر را می توان به عنوان یکی از معضلات مهم به خصوص در زندگی های مشترک کنونی در میان جوانان دانست.

شاید علت اصلی شکاکیت همسر را بتوان به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز نسبت داد چرا که به دلیل وجود روابط مخفی در برخی خانواده ها که متاسفانه روزبه روز نیز در حال افزایش است.

شکاکیت همسران زیاد شده است.

شک همسر نه تنها خود فرد را مورد آزار و اذیت قرار می دهد بلکه طرف مقابلش را نیز اذیت می کند چرا که یکی از ویژگی های آنها چک کردن مداوم طرف مقابل است و در این لحظات همواره طرف مقابل تصور می کند که آیا کار اشتباهی انجام داده است که همسر او در حال چک کردن اوست.

شکاکیت و بدبینی رابطه مستقیم دارند.

در واقع افراد بدبین احتمال بیشتری برای مبتلا شدن به شکاکیت در طول زندگی و به خصوص در کنار همسر خود دارند.

آنها مداوم به تفکرات و خیال بافی های منفی پرداخته و همواره تصور می کنند که همسر آنها در حال خیانت به آنهاست.

نوع حاد شکاکیت به همسر نوعی است که با وجود هیچ گونه علائم مشکوکی در همسر فرد به صورت مداوم به همسر خود شک می کند.

ولی نوع معمولی آن نوعی است که فرد بعد از دیدن برخی اقدامات و حرکات و رفتارهای مشکوک در طرف مقابل خود شک می کند.

واقع حالت اول کاملا نابجا است و اختلالی روانی است و مسلما به مشاوره های تلفنی و ازدواج برای بهبود شرایط نیاز دارد.

اما مورد دوم به دلیل وجود علائم و نشانه ها می تواند قابل قبول تر بوده ولی به هر حال بایستی مورد مشاوره روانشناسی برای بهبود شرایط و روابط با همسر قرار بگیرد.

شکاکیت و بدبینی همسر می تواند سبب به وجود آمدن شرایط بسیار ناگوار در طول زندگی مشترک برای افراد باشد.

تصور کنید که در زیر یک سقف به صورت مشترک با فردی زندگی می کنید که مرتب در حال چک کردن گوشی تلفن همراه شما، جستجو کردن در لباس ها و جیب های شما و در وسایل شخصی شما است.

مسلما شما احساس نا مطلوبی از این امر خواهید نمود و شرایط به گونه ای بد برای شما رقم خواهد خورد حتی در برخی موارد بدبینی همسر و شکاکیت او به حدی زیاد می باشد که سبب به وجود آمدن مشکلات بسیار اساسی و ریشه ای در طول زندگی مشترک برای افراد می شود.

در نهایت موجبات جدایی و طلاق عاطفی و در نهایت گسیختگی خانواده را فراهم می کند.

عده ای گمان می کنند که شکاکیت و بدبینی فقط مختص جنس مرد بوده و در واقع مردم به خاطر وجود حس غیرت و تعصب بدبین و بدگمان می شود.

اما بایستی گفت بسیاری از خانم ها نیز در شرایط کنونی و در طول زندگی مشترک با همسر خود دچار بدبینی و شکاکیت شده و تنها نمی توان مردان را آغازکننده شکاکیت و دارنده این ویژگی نامطلوب و منفی دانست.

راهکار کاهش تنش در بین زن و شوهر

در ادامه به ارائه راهکارهای می پردازیم که می تواند سبب کاهش تنش در بین زن و شوهر به هنگامی که یکی از آنها به شکاکیت مبتلا است بشود.

  • همواره باید رفتارها و حرکات خود را مدنظر قرار دهیم.
  • مثلا اگر همسرمان شک می کند بایستی تلاش کنیم تا حرکات تحریک آمیزی که موجبات شک بیشتر او می شود را حذف نموده و رفتار خود را اصلاح کنیم.
  • مثلا اگر همسرمان نسبت به رفت و آمد ما با دوستانمان در محیط های بیرون از خانه حساس است باید تلاش کنیم تا حد امکان این رفت و آمدها را کاهش دهید.
  • اگر از رفت و آمد با یک شخص خاص خوشش نمی آید باید تلاش کنیم تا به خاطر رابطه مهم زندگی مشترک روابط با فرد مورد نظر را کاهش دهیم.
  • مطالب گفته شده به این معنا نیست که در مقابل همسر شکاک و شکاکیت همسر خود بایستی خود را در خانه حبس نموده و تمام ارتباطات خود را با کسانی که به هر نحوی او با آنها ارتباط مناسبی برقرار نمی کند را قطع نمایید.
  • اما به هر حال باید بدانید که زندگی مشترک شما اولویت شماست و شوهر شماست و یا زن شماست که با شما خواهد ماند.
  • این مسائل می تواند تأثیر مستقیمی بر روابط عاطفی میان شما در درون محیط خانواده و در نتیجه پوشش دادن تمام مسائل مهم زناشویی شما باشد.
  • لذا تلاش کنید تا حد امکان با کاهش حساسیت های همسر خود نسبت به موضوع خاصی که او مد نظر دارد شکاکیت همسر خود را تا حد امکان کاهش دهید.
  • به او اطمینان دهید که فرد مناسب برای ادامه زندگی مشترک و نیز رابطه مناسب عاطفی و زناشویی هستید.

منبع : همسرم خیلی شکاک است. با شکاکیت همسر چه باید کرد؟

بررسی مغز کودکان با نقص توجه و بیش فعالی

مغز کودکان دارای اختلال نقص توجه و بیش فعالی فقر پروتئینی را نشان می دهد

تحقیقات جدید در کودکان با بیش فعالی و کمبود توجه به فقر مواد شیمیایی مورد نیاز در خون این کودکان پی بردند. به نظر می رسد کودکان با بیش فعالی و کمبود توجه، حدود۵۰ درصد سطوح پایین تری از آمینو اسید یا به اصطلاح تریپتوفان؛ پروتئین عامل تولید دوپامین، نورآدرنالین و استروتونین؛ و نیز یک مؤلفه مهم برای توجه و یادگیری دارند. جسیکا جاناسون از دانشگاه اربرو سویس به همراه تیم تحقیقاتی اش در پی بررسی فرضیه تفاوت بین انتقال پروتئین هاس تریپتوفان، تیروسین و آلانین در کودکان ADHD بودند، از آنجایی که این آمینو اسیدها مواد متشکله شیمیایی مغز و دخیل در ابتلای به ADHD محسوب می شوند. آنها سلول های بافتی پیوندی یا فیبروبلاست های ۱۴ پسر ۶ تا۱۲سال دارایADHD را تحلیل کردند و به این نتیجه رسیدند که توانایی سلولی برای انتقال تریپتوفان در پسرانADHD نسبت به دیگر پسران کمتر است.

جانستون بیان کرد این یافته ها اختلالات بیوشیمیایی بیشتر در مغز افراد ADHD را در مقایسه با دانسته های قبلی نشان می دهد. وی اذعان می کند “این نشان دهنده چندین ماده مخابره گر بسیار مهم در ADHD است که این وضع در آینده می تواند موجب راهگشای واردات داروهای دیگری نسبت به داروهای در دسترس کنونی باشد “. جانستون تمرکز کاری خود را بر تحلیل مواد انتقال دهنده مهم در مغز برشمرد. سطوح بسیار پایین این مواد ممکن است دلیل پشتوانه ایجاد شرایطی از قبیل ADHD باشد.

برای مطالعه بیشتر:

فرزندپروری برای کودک بیش فعال

آیا تغذیه روی بیش فعالی کودکان موثر است؟

او گفت احتمالاً این یافته ها به معنای آنست که مغز سروتونین کمتری را تولید می کند. تاکنون عمدتاً تمرکز بر ماده انتقال دهنده دوپامین و نورآدرنالین در درمان پزشکی ADHD بوده است. اما اگر سطوح پایین سروتونین نیز عامل مشترک باشد داروهای دیگر ممکن است برای درمان موفقیت آمیز لازم باشد.

میزان پایین سرتونین با تکانشگری بیشتر ارتباط دارد که نشانه اصلیADHD است. او بر این باوراست که بررسی بیشتر سروتونین در افراد ADHD و اختلال رفتارهای آشوب زا بسیار مهم است.

همچنین کودکان گروه ADHD آمینو اسید آلانین بیشتری در سلول های فیبروبلاست مغز منتقل شد. متخصصان می گویند مشخص نیست این آمینو اسید چقدر بر ADHD اثردارد اما به نظر آنها شاید بر انتقال امینواسیدهای مهم دیگر برای فعالیت نرمال مغز تأثیرگذار باشد.

به طور قابل توجهی انتقال بیشتری از آلانین در کودکان اوتیستیک یافت شده است و در بررسی نُه پسر و دو دختر مبتلا به اوتیسم نمونه های فیبروبلاست ظرفیت فوق العاده ای برای انتقال آلانین را نشان دادند. محققان بیان کردند این افزایش انتقال در سطح غشای سلول ممکن است بر انتقال چندین آمینواسید دیگر در سطح سد خونی-مغزی تأثیر بگذارد  و آنها نیز اضافه کردندکه معناداری این یافته ها باید بیشتر مورد کنکاش قرار گیرد. هیچ گونه تفاوتی در کار آمینواسید تریوسین در نمونه های پسران دارای ADHD دیده نشد که به نظر متخصصان فعالیت تریپتوفان در پسران در شرایط بدونADHD علت تفاوت بود. اما آنها فکر می کنند که این می تواند به معنای تغییر در تریپتوفان باشد که با تبدیل کلی تر در عملکرد یاخته سلولی ADHDها ارتباط دارد. تغییرات مشابه در یاخته های سلولی در اختلالات روانی دیگر مانند اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی دیده شده است.

سرپرست تیم دکتر نیکولاس ونیزولوس برشمرد که سطوح کاهشی شدید گیرنده های استیل کولین نیز در پسران ADHD دیده شد. این فقدان می تواند منجر به مشکلاتی در تمرکز و یادگیری شود. داروهای بهبود دهنده سطوح استیل کولین هم اکنون موجودند و در حال حاضر در درمان بیماری آلزایمر به کار برده می شوند. جزئیات کامل این مطالعه در  مجله کارکردهای مغز و رفتار منشتر شده است.

دکتر ونیزیلوس اضافه کرد “من درحال انجام تحقیقی در مورد بیمارهای روانی و اختلالات کارکردی در سطوح سلولی هستم”. فرض بر این است که بسیاری از اینها نتیجه سطوح بسیار پایین مواد انتقال دهنده مهم در مغز باشند، بنابراین تحلیل بیوشیمی سلولی به ما در درک فرآیندهای سهیم در این تغییرات کمک می کند.

این مطالعه به دلیل نمونه کوچکی از بیماران و آن هم فقط جامعه پسران با محدودیت آماری مواجه شد. اما این تیم نتیجه گرفتند “کودکانADHD ممکن است دسترسی کمتری به تریپتوفان و دستیابی بیشتری به آلانین در مغز داشته باشند”. دسترسی پذیری فزاینده تریپتوفان در مغز ممکن است علت اختلالات در سیستم انتقال دهنده عصبی ساختارهای سروتونرژیک، عامل ثانویه در تغییرات در سیستم کته کولامنرژیک (که فعالیت دوپامین را پوشش می دهد) باشد.

بدین ترتیب این اکتشافات جدید با مطالعه قبلی همسو است که در آن ژن ها باADHD ارتباط دارند که از آن جمله چندین ژن مرتبط با سیستم  کته کولامینرژیک را در بر می گیرد.

در نهایت متخصصان خواستار بررسی گسترده  وبیشتری با تمرکز بر اختلال در انتقال دهی آمینواسید در کودکان ADHDشدند.

منبع : بررسی مغز کودکان با نقص توجه و بیش فعالی

ترمیم دلبستگی ناایمن

در مقالات قبلی این سایت نکاتی در مورد دلبستگی ناایمن و راه های کمک به بهبود آن مطالعه کردید. در این مقاله نیز در ادامه بحث های گفته شده راه های دیگری برای ترمیم دلبستگی ناایمن ذکر شده اند.

ترمیم دلبستگی ناایمن از طریق کمک به ایجاد حس محبت در کودک خود

کودکی که در اوایل زندگی اش پیوندی نداشته است اوقات سختی را هنگام پذیرفتن محبت به ویژه محبت از طریق لفظ کلامی در پیش خواهد داشت. اما شما می توانید کمک کنید تا او پذیرفتن محبت را با گذشت زمان، ثبات و تکرار یاد بگیرد. حس اعتماد و امنیت از بارها و بارها مشاهده اعمال محبت آمیز، شنیدن عبارات دلگرم کننده و احساس آرامش نشأت می گیرد.

چیزهای خوبی که به کودک شما حس خوبی می دهند را پیدا کنید. در صورت امکان محبت به کودک خود را از طریق تکان دادن، نوازش کردن و در آغوش گرفتن نشان دهید؛ ابرازهای دلبستگی که او از اول از آنها محروم بوده است. اما همواره آنچه به کودک احساس امنیت می دهد و برایش خوب است را محترم بدانید. در مواردی که سابقه تروما و سوءاستفاده های قبلی وجود دارد شما ممکن است بسیار کند پیش روید زیرا کودک ممکن است در برابر لمس فیزیکی مقاومت زیادی از خود نشان دهد.

بیشتر بخوانید: علائم و نشانه های مشکلات دلبستگی در کودک

سن هیجانی کودک را در نظر بگیرید. کودکان دارای اختلالات دلبستگی اغلب مانند کودکان کوچکتر هم به لحاظ اجتماعی و هم هیجانی رفتار می کنند. ممکن است نیاز باشد آنها با استفاده از روش های غیرکلامی آرامبخش و دلگرم کننده درمان کنید گویی آنها کوچکتر شدند.

به کودک خود کمک کنید تا هیجان ها و ابرزهایی که نیاز دارد را بازشناسی کند. کودکان دارای اختلالات دلبستگی ممکن است اینکه چه احساسی دارند یا چگونه به آنچه آنها نیاز دارند را درخواست کنند آگاه نباشند. این ایده که همه احساسات بسیار خوب هستند را تقویت کنید و به آنها روش های سالمی برای بیان هیجان های خود را نشان دهید.

به کودک خود گوش دهید و با او صحبت و بازی کنید زمان هایی که می توانید به کودک خود توجه کامل و متمرکز داشته باشید را گسترش دهید، طوری که به او احساس آرامش بدهید. این کار ممکن است سخت به نظر برسد که همه چیز با هم کم شود، حواسپرت کننده ها از زندگی حذف شوند و فقط و تنها یک لحظه برای با هم بودن در نظر گرفته شود، اما کمیت و کیفیت با هم، فرصت بیشتری برای کودک شما فراهم می کنند تا با شما صمیمی شود و حس کند که شما به او توجه و مراقبت متمرکز دارید.

نکاتی برای حمایت از سلامت کودک خود

عادات خوردن، خوابیدن و ورزش کردن همواره مهم می باشند اما آنها در کودکان دارای مسائل دلبستگی اهمیت بسیار بیشتری دارند. عادات سبک زندگی سالم می توانند روشی درکاهش سطوح استرس کودک شما و متعادل کردن نوسانات خلقی باشند. زمانی که کودک دارای اختلالات دلبستگی آرام، با انرژی و خوشحال هستند اداره کردن چالش های زندگی برای آنها آسانتر خواهد بود.

رژیم غذایی. مراقب کودک خود باشید که رژیم غذایی سرشار از همه حبوبات، میوه ها، سبزیجات  و پروتئین های گرم را بخورد. اما او را توجیه کنید که مصرف قند را حذف کند و میزان زیادی از غذاهای مفید مانند ماهی، تخم کتان، اوکادوها و روغن زیتون برای سلامت بهینه مغز در برنامه غذایی خود بگنجاند.

خواب. اگر کودک شما در طی روز خسته می شود پس تمرکز بر یادگیری چیزهای جدید سخت تر است. یک برنامه خواب(زمان خواب و بیداری) با ثبات برای آنها تنظیم کنید.

ورزش. ورزش یا هر گونه فعالیت فیزیکی می تواند پادزهر خوبی بر علیه استرس، ناکامی،تحت کنترل درآوردن هیجان ها و نیز تحریک آندروفین برای ایجاد حس خوب در کودک باشد. فعالیت فیزیکی به ویژه برای کنترل خشم کودک مهم است. اگر کودک شما ذاتاً فعال نیست سعی کنید کلاس ها یا ورزش های مختلف و جذاب را برای کودک خود بیابید. هریک از چیزهایی مانند غذا، استراحت و ورزش می توانند  بین روز بد و خوب در یک کودک دارای اختلال دلبستگی تمایز ایجاد کنند. این اصول تضمین می کنند که مغز کودک سالم خواهد بود و در نتیجه برای ارتباط آماده است.

منبع : ترمیم دلبستگی ناایمن

رهایی از کتک خوردن از همسر

رهایی از کتک خوردن از همسر چگونه ممکن است؟ سازمان بهداشت جهانی می گوید هر هجده ثانیه یک فرد قربانی خشونت خانگی است.

در ایران، طبق مطالعات انجام شده در سال ۲۰۰۴، شصت و شش درصد از زنان در ایران از زمان آغاز به زندگی درگیر خشونت بوده اند، آیا وی باید چنین اعمال خشونت آمیز علیه همسرش انجام دهد .

آیا مردان حق دارند که توسط خشم خود او را مورد ضرب و شتم قرار دهند؟ در این زمینه مشاوره خانواده مهم است.

رهایی از کتک خوردن از همسر

این گروه خشن

خشونت معمولا توسط آقایان در برابر زنان اعمال می شود و این به فرهنگ ما محدود نمی شود، بلکه به دلیل شرایط فیزیولوژیکی مردان از لحاظ جسمی قوی تر از زنان و به دلیل فرهنگ پدرسالارانه ای است که در اکثر کشورهای جهان وجود دارد.

این در همه جا در جهان است.

به طور معمول، فردی که به نظر می رسد در برابر خانواده اش خشونت آمیز است، فردی با شخصیت غیر قابل انتقاد، خودسر و غیر عاطفی است.

این افراد در دوران کودکی و نوجوانی و یا حتی در زندگی فعلی خود در محل کار یا در جوامعی دیگر که در آن حضور دارند، در معرض خشونت و سوء استفاده قرار می گیرند.

به دلیل توانایی کنار آمدن یا اظهارنظر در مورد آنها، این حالت آنها را ترک نمی کنند.

خشمشان بیشتر از خانواده هایشان است که به عنوان جابه جایی خشونت شناخته می شوند.

یکی از رایج ترین علل خشونت خانگی، سوء مصرف مواد است.

معتاد مستعد ابتلا به رفتارهای خشونت آمیز است، هر دو در زمان آشفتگی و به علت اثرات مخرب اعتیاد به مغز.

این شامل الکل و انواع داروها و محرک ها است.

همه این مواد به رفتار خشونت آمیز منجر می شود.

یکی دیگر از دلایل خشونت خانگی که عجیب است اعمال خشونت برای آزادی عشق و وفاداری همسر است.

در این مورد، فرد به لحاظ احساسی وابسته به او است.

اما او همسرش را می زند تا ببیند آیا همسر او هنوز او را دوست دارد؟

سپس او یک قدم بیشتر می رود و او را حسابی کتک می زند تا ببیند آیا همسرش بعد از ضرب و شتم با وی زندگی می کند.

با این حال، افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی با اختلال شخصیت سادیست معمولا با روش سختی برای حسادت برای طرف مقابل شان ارزیابی می شوند و این کاملا غیر طبیعی است.

در این مورد، یک کودک ممکن است در یک محیط کودکانه خشونت آمیز رشد کرده باشد یا این رفتار را با مادرش پذیرفته است و به عنوان یک مدل این رفتار را یاد گرفته است.

این اعتقاد دروغین در ذهن او است که “یک زن خوب زنی است که می سوزاند می سازد

قربانی نشوید

ایده “سوختن و ساختن” یا گفتن بعضی از خانم ها “من هیچ گزینه دیگری ندارم جز مقاومت در برابرش!” همه باورهای اشتباه شکل گرفته اند.

بسیاری از زنان با این ایده که اگر من ازدواج کنم، آینده فرزندان من تخریب می شود یا «خانواده ام طلاق قبول نمی کنند»، خودشان برای دیگران قربانی می کنند.

اما این تفکر بسیار اشتباه است.

کودکان بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارند و اگر کودک در محیط پر از خشم، فریاد و خشونت باشد و والدین هر روز با آنها مقابله کنند و مادر را کتک بزند، گاهی اوقات خشونت آمیز خواهند شد.

مادر، که دائما در معرض خشونت است، ممکن است از طریق خشونت آواره شود و فرزندانش عصبانی شوند؛ بنابراین، کودکان از هر دو طرف خشونت آمیز خواهند بود و مطمئنا صدمه خواهند دید، پس باید کاری انجام داد.

محیط اطراف خانه با کمک یک مشاور و با حضور هر دو والدین یا والدین واجد شرایط باید محرمانه باشد، به طوری که کودک به صورت شفاهی و جسمی مورد سوء استفاده قرار نگیرد.

به یاد داشته باشید که شخصی که این تخلفات را قبول می کند و خود را برای کودک افزایش می دهد و با خشونت همسرش را رنج می دهد، او مطمئنا رابطه ای دارد که برای همسرش دشوار است.

او فکر می کند که نمی تواند بدون شوهرش زندگی کند و یا نگران است که اگر او مشاوره دریافت کند، طلاق به عنوان اولین تصمیم او توصیه شود.

او ممکن است خشونت مشابهی را در دوران کودکی اش بین والدینش و مادرش دیده باشد که خشونت را تحمل می کند.

بنابراین خشونت را پذیرفته و به دنبال کمک گرفتن نیست، بنابراین این فرد نیاز به مشاوره و حمایت دارد.

  • مغز کودک شما کوچک نیست

مبارزه با خشونت خانگی و خشونت علیه کودکان ضربه بزرگی است.

علاوه بر این، اگر کودک چنین پدیده ای در مراحل رشد مغز و شکل گیری شخصیت داشته باشد، اثرات برگشت ناپذیر بر بدن و روح او به وجود خواهد آمد.

یافته های تحقیق نشان می دهد آسیب مغزی به کودکانی که از خشونت (حتی خشونت کلامی) رنج می برند و در معرض بسیاری از بیماری ها، از جمله افسردگی هستند.

  • گول نخورید

برخی از افراد پس از رفتارهای خشونت آمیز و رفتارهای تکان دهنده احساس گناه می کنند و بعد از یک لحظه از هیجان و خشونت، آنها تنها با درک احساسات خود به آنچه انجام می دهند و تلاش می کنند انتقام بگیرند تا شکنجه وجدان خود را کاهش دهند.

آنها اهمیتی نمی دهند که زن با این واقعیت که شوهرش او را دوست دارد و قصد ندارد ضرب و شتم و توهین را نادیده بگیرد متقاعد شده است .

متاسفانه این رفتار بارها و بارها توسط همسر تکرار شده است و عشق با وجدان مجازات شده است، و همسرش دوباره او را می بخشد و این دوره بارها تکرار می شود.

رفتار صحیح این است که وقتی شوهر از شما عذرخواهی می کند و احساساتش را بیان می کند، بگویید : اگر ما می خواهیم زندگی خودمان را ادامه دهیم و این مشکلات را حل کنیم، باید مشاوره را از مشاور دریافت کنیم.

تحمل خشونت اشتباه است

هرگز نباید اجازه دهید که خشونت علیه شما یا فرزندتان ادامه داشته باشد و نباید ذهن و فکر همسرتان را نادیده بگیرید یا بسوزید و بسازید.

همچنین هنگامی که همسر شما خشونت را قبول نمی کند و هیچ گونه هزینه ای را قبول نمی کند، مشاوره از مشاور، روانشناس یا روانپزشک می تواند به فردی که احتمال خشونت در آینده را دارد کمک کند و اگر مفید نیست در نهایت تعیین می کند که ما نباید با هم زندگی کنیم.

گاهی اوقات خشونت بسیار شدید است که زندگی زن و کودک در معرض خطر است. مشاوره روانشناسی باید در این حالت صورت بگیرد.

در این صورت فرد نباید شرایط را تحمل کند و باید به سرعت و به آسانی از اورژانس پزشکی، رفاه یا سایر موارد اضطراری اجتماعی و در نهایت قوه قضاییه کمک بگیرد.

تا تعیین کند که آیا فرد دارای یک مشکل خاص روانپزشکی، اعتیاد و در نهایت توانایی مراقبت از خانواده اش است.

خود را درمان کنید

در اعمال خشونت آمیز و خشونت آمیز گاهی اوقات عوامل خارجی مانند حضور بستگان و آشنایان می توانند مانع از پیشگیری از خشونت شوند، اما در خشونت کلامی، کمک گرفتن از آشنا خوب نیست و باید مطمئن باشید که او یک مشاور است و از روانشناس کمک بگیرید.

به دنبال این روند، مهم ترین درمان پیشنهاد شده، خانواده درمانی است، بدین معنا که تمام اعضای خانواده، بسته به سن کودک، باید در روند درمان دخالت داشته و به حل مسائل مشکوک از جمله مصرف الکل و مواد مخدر کمک کنند.

اختلالات شخصیتی مختلف یکی از مواردی است که در جلسات درمان انجام می شود.

در نهایت، این درمان ها در یک گروه توصیه می شود: یک مشاور، یک روانپزشک و یک سازمان حمایت کننده (مانند رفاه)، یا در صورت لزوم مراجعه به کار بر روی روند درمان.

به همین ترتیب، درمان خانواده و درمان دارویی، اقدامات قانونی و پیشگیرانه برای عود می تواند از بیماری جلوگیری کند و طرح درمان را بهبود بخشد.

اگر فرد اختلالی شخصیتی دارد، می توانید از برخی رفتارهای شدید و مشخص او مطلع شوید.

این افراد افکار ناسالم دارند و البته رفتارهایشان کاملا طبیعی و سالم هستند.

آنها ناگهان عصبانی هستند، از کوره در می روند، قادر به کنترل رفتارهایشان نیستند، و گاهی اوقات از مواد مخدر استفاده می کنند که رفتار اشتباه آنها را تشدید می کند.

آیا چهار ستون روان آن ها سالم است؟

فقط بیماران مبتلا به اختلال شخصیتی که خشونت خانگی را مرتکب می شوند.

اند گاهی اوقات فرد آسیب ندیده است، اما می تواند در رفتار و شخصیت او دیده شود.

خشم آنها نیز می تواند به آزار و اذیت فیزیکی تبدیل شود و رفتار انفجاری نشان دهد که یکی دیگر از ویژگی های این افراد است.

اگر چه این افراد علائم اختلال شخصیت را به طور کامل تشخیص نمی دهند، آنها می توانند بسیار آسیب پذیر باشند و خشم آنها به سادگی درمان می شود.

البته اگر شما آنها را در محیط و محیط های مختلف مشاهده کنید، ممکن است از این واقعیت بی اطلاع باشید، زیرا این افراد می توانند آرام و راحت باشند.

آیا یک نگاه مودبانه و صادقانه دارد؟

شما نمی توانید رفتار اجتماعی خود را محک بزنید تا تعیین کنید آیا فرد احتمال دارد رفتار آینده خشونت آمیز در محیط خانه را نشان دهد.

شما نیاز به محیطی دارید که معمولا در چنین رفتارهایی دخالت می کند و واقعیت تلخی این است که در بسیاری از موارد، شکل گیری رابطه ای بین زن و شوهر است که به او فرصتی برای نشان دادن این رفتارها می دهد.

علاوه بر این، در اغلب موارد، حتی شخص خود نمی داند که او در آینده به یک شخص خشن تبدیل خواهد شد.

به عنوان مثال، او همسرش را ضرب و شتم می کند و اگر چنین روابطی را پیش از آن تجربه نکرده باشد، احتمالا از چنین ویژگی ای آگاه نیست.

در بسیاری از موارد دشوار است که این افراد را بیش از آنچه قبلا گفته شد شناسایی کنیم، زیرا ممکن است با تبدیل شدن به یک مکانیسم دفاعی، دیگر رفتارهای کاملا مخالف را نشان دهند و کاملا آرام و موقر باشند.

آیا زود از کوره در می روید؟

افرادی که تلخ  هستند توان بالقوه خشونت را دارند، اما آنها همیشه چنین شخصی نیستند، اما اگر کسی که یک فرد خشن است، این نوع رفتار را بیان کند ؛ این شخص ممکن است فردی نباشد که هر کس را ضرب و شتم کند و مشکل او خیلی واضح است که می تواند به آسانی قابل تشخیص باشد.

اما همانطور که گفتیم، تمام افراد خشونت دار بیمار نیستند و در بسیاری موارد، آنها با خشونت، آزار و اذیت فیزیکی، آزار و اذیت و آزار روانی مواجه می شوند، که به آنها اجازه می دهد تا این کار را انجام دهند.

عزت نفس آنها کم است

افرادی که به افراد اجازه می دهند چنین رفتارهایی را نشان دهند اغلب دارای عزت نفس کم هستند.

این افراد توانایی ابراز خواسته های خود را ندارند و نمی توانند در برابر آنچه که آنها به عنوان غلط و یا حتی بی رحمانه می بینند مقاومت کنند.

آنها می ترسند

ترس از آینده آسیب زننده خواهد بود. ازدواج به خاطر ترس از ماندن در خانه پدر، ترس تنها بودن، ترس از اذیت و آزار به دلیل بی رحمی های در سن جوانی قطعا دلپذیر نخواهد بود.

منابع :

  1. عامری فریده, نوربالا احمدعلی, اژه ای جواد, رسول زاده طباطبایی سیدکاظم. بررسی تاثیر مداخلات خانواده درمانی راهبردی در اختلافات زناشویی. مجله روانشناسی :   پاییز ۱۳۸۲ , دوره  ۷ , شماره  ۳۳
  2. سفیری خدیجه , محرمی معصومه. بررسی پیوند ناهم سان همسری فرهنگی با میزان اختلافات زناشویی. مطالعات اجتماعی – روان شناختی زنان (مطالعات زنان:   زمستان ۱۳۸۸ , دوره  ۷ , شماره  ۳
  3. عطادخت اکبر , جعفریان دهکردی فاطمه, بشرپور سجاد, نریمانی محمد. اثربخشی آموزش گروهی تحلیل رفتار متقابل در افزای

ش انعطاف پذیری شناختی و ارتقای عملکرد خانواده در زنان دارای اختلافات زناشویی. شخصیت و تفاوت های فردی :   تابستان ۱۳۹۴ , دوره  ۴ , شماره 

منبع : رهایی از کتک خوردن از همسر

یک بازی برای بالا بردن خودآگاهی

کنترل از دور:

این بازی خود آگاه بودن را بالا می برد، چرا که بچه ها را ملزم می کند دقت کرده و مطابق دستورالعمل، رفتار بکنند.

ابزارهای مورد نیاز:

دستگاه کنترل از راه دور

نحوه انجام بازی:

برای بچه ها توضیح بدهید که شما کنترل از راه دور دارید و این کنترل دکمه هایی دارد که به این شکل کار می کند:

حرکت: حرکت به جلو با سرعت مطمئن (عادی)

حرکت سریع: حرکت کردن با سرعت

عقب رفتن: عقب رفتن محتاط

حرکت آرام: به آهستگی حرکت نمود

ایست: اتمام بازی

مکث: توقفی کوتاه

از بچه ها بخواهید که از دستورالعمل پیروی نمایند.

پیشنهاد:

بوسیله کلید مکث و حرکت آهسته، شما قادر هستید شکل های حرکت را به خصوص در زمان هایی که بچه ها بیش از حد هیجان زده هستند کنترل نمایید و آن ها را آرام کنید. بعضی وقت ها به بچه ها اجازه دهید کنترل در دست خودشان باشد. این تمرین منجر به این می شود که رفتار خود- کنترلی در آن ها تقویت شود.

بیشتر بخوانید:

انواع بازی در کودکان

بسته بازی درمانی

یک بازی برای تقویت همکاری

بازی های تقویت اعتماد به نفس

منبع : یک بازی برای بالا بردن خودآگاهی

در دوره کنکور به افسردگی و استرس مبتلا می شوید مگر…

اختلال افسردگی یکی از مهم ترین اختلالات روحی در افراد است.

این اختلال سبب به وجود آمدن مشکلات زیادی مانند استرس و اضطراب به خصوص در مواقع حساس مانند روزهای قبل از کنکور برای داوطلبان کنکور می شود.

در این مقاله به بررسی این موضوع می پردازیم.

به منظور کاهش استرس و افزایش کارایی ذهن، در این چند روز شما باید یک رژیم غذایی متفاوت از قبل داشته باشید، اما نه تا زمانی که این تفاوت به پایان برسد.

اگر استرس و افسردگی کنکور دارید این مقاله را حتما مطالعه کنید.

چگونه برای کنترل استرس کنکور اقدام کنیم؟

برای کاهش استرس و افزایش بهره وری از ذهن خود، در این چند روز شما باید یک رژیم غذایی متفاوت از گذشته داشته باشید، اما نه بسیار که این تفاوت به شما اسیب بزند.

ترک برنامه های معمول، داشتن موارد سرگرم کننده یا داشتن استراحت و خوردن غذاهای مناسب ممکن است به نظر شما بستگی به امتحان نداشته باشد، اما کارشناسان چیز دیگری می گویند.

آنها در طول آخرین روزها به کاهش استرس و اضطراب کمک می کنند.

۱) خواب خوب است

متخصص تغذیه به داوطلبان توصیه می کند که به راحتی در شب بخوابند تا بهتر بخوابند و غذاهای میان وعده ای که حاوی کربوهیدرات های پیچیده مانند نان، برنج و سیب زمینی هستند نخورند.

غذا بخورند، زیرا آنها در طول روز تغذیه می کنند تا به آرامی آزاد شوند و توانایی ذهنی را افزایش دهند.

دکتر به درستی بر اضطراب، افسردگی و کابوس تأکید می کند، داوطلبان را ریلکس می کند و استرس ان ها را از بین می برد و از پاسخ دادن به سوالات راحت برخوردار می شوند.

با توجه به این که داوطلبان از استرس ناشی از امتحان رنج می برند، خانواده ها باید این استرس را از دست جوانان برطرف کنند تا بتوانند ذهن خود را به اسانی آماده کنند.

از آنجا که امتحان سریع، دقیق و حساس است، خواب منظم و تغذیه مناسب برای داوطلبان مهم است.

بنابراین، چون مغز محل یادگیری و حافظه محل پردازش است، خانواده ها باید توجه بیشتری به تغذیه مناسب، خواب مناسب و معیشت سالم برای فرزندان خود داشته باشند.

در شب های باقی مانده تمرین نکنید و برای مطالعه مجددا مطالعه نکنید، زیرا با اختلال در بدن، استرس دوگانه را به سیستم عصبی وارد می آورید و این واکنش خسته کننده و بد است.

این می تواند منجر به اختلال حافظه و یادگیری شود.

۲) بیش از حد فکر نکنید

این برای کمتر از یک هزارم ثانیه است: داشتن استرس کمی برای یک داوطلب طبیعی است و می تواند خلاقیت را در داوطلب ایجاد کند و زندگی خود را تنظیم کند و کارایی او را در زندگی اش افزایش دهد.

استرس خوب است، برای یادگیری عشق مهم است ، راه رفتن و روشنگری، و بنابراین داوطلبان باید با عشق و نه به دلیل ارزش های خاصی که جامعه به آن اختصاص داده است، مطالعه کند.

برای مقابله با استرس و افسردگی کنکور چه مواردی کافی است؟

یک روانپزشک، معتقد است که آزمون اساسا اضطراب و استرس غیر طبیعی است.

اضطراب کمی افزایش میزان یادگیری و دقت برای پاسخ به سوالات را افزایش می دهد.

اضطراب یک نگرانی است که تأثیر منفی بر عملکرد فرد دارد.

البته، مرز بین اضطراب طبیعی و غیر طبیعی باید شناسایی شود و برای حل آن تلاش شود.

در برخی افراد، اضطراب با علائم جسمی مانند درد شکمی و سردرد مشخص می شود که بعضی اوقات منجر به نارسایی های آموزشی می شود.

برای غلبه بر این اضطراب، قبل از امتحان باید از روش هایی مانند آرامش استفاده کنید.

راه هایی که در آن فرد، عضلات خود را شل می کند و از طریق نفس عمیق شل می شود.

۳) معتاد نشوید!

واقعیت این است که داوطلبان نباید از خواب اور یا آرامش دهنده استفاده کنند ممکن است ان ها معتاد شوند زیرا این خود یک اختلال روانی را به وجود می آورد.

کارشناسان می گویند که جدا از استامینوفن ساده نباید در صورت سردرد استفاده شود.

اگر داوطلبان امتحانان احساس استرس شدید می کنند، می توانند از سایر روش های غیر دارویی و درمان رفتاری استفاده کنند.

دکتر کیهارز تأکید می کند که داوطلبان باید از دو روز نهایی خود برای استرس و استرس خودداری کنند و رژیم متعادل را حفظ کنند.

توجه به تغذیه مناسب و تحرک، استرس را کاهش می دهد و سطح فکری و بهره ی هوش در داوطلبان را افزایش می دهد.

۴) اگر می توانید شیر را بخورید

به منظور کاهش استرس، داوطلبان توصیه می شود که مصرف لبنیات را نادیده نگیرند.

به ویژه، خوردن یک لیوان شیر گرم قبل از خواب ممکن است در آرامش نقش داشته باشد.

نکته اینجاست که بسیاری از داوطلبان در کالج به صبحانه اهمیت نمی دهند در حالی که نخوردن صبحانه می تواند حتی باعث عوارضی مانند قند خون ، ضعف و اضطراب، خشم، خستگی، افسردگی و فقدان انگیزه برای مطالعه و در نتیجه همه اینها، افزایش میزان استرس در فرد باشد.

البته، استفاده از محصولات لبنی نظر تمام کارشناسان نیست.

از آنجایی که اضطراب دستگاه گوارش را مختل می کند، توصیه می شود افرادی که تجربیات ناخوشایند با شیر دارند روز قبل از آزمون نبایستی ان را بخورند.

۵) بررسی دوره های مشابه!

یک روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، گفت که داوطلبان دانش خود را با تست زنی آزمایش کنند.

داوطلبان نیمی از وقت خود را به تمرینات مانند راه رفتن، ورزش و شنا می رسانند و امروزه برنامه غذایی خود را از برنامه خود حذف نمی کنند.

۶) تنظیم ساعت بیولوژیکی

حالت های فیزیکی در طول ساعت ها متفاوت است.

کسی که به مدت دو ساعت در بعد از ظهر به خواب میرود، اگر یک روز زمان خواب نداشته باشد احساس درد و خستگی می کند.

فردی که برای ساعتهای خاص تحصیل کرده است، کمتر به این موضوع اهمیت خواهد کرد که آیا او می خواهد این ساعت ها را به صورت موثری تغییر دهد.

به طور مشابه، عادت های مختلف تجربه در زمان های مختلف و سازگاری بدن با این شرایط است.

دکتر به درستی می گوید: داوطلبان باید روزی یک ساعت خاص از خواب بیدار شوند تا بتوانند از طریق محل و در جلسه حضور یابند.

اگر تا اواخر شب بیدار بمانند، آنها صبح دیر می کنند، هر زمان که بخواهند صبحانه بخورند و یک برنامه مختصر، برنامه سازگار با شرایط روز ندارند، آنها مشکل خواهند داشت.

۷)  شادمانی خود را حفظ کنید

استراحت ارتباط مستقیم با شادی دارد.

کار خود را به میزان زیادی انجام دهید که در موقع امتحان به سختی و دردسر بیفتید و خسته و ناراحت شوید.

شما باید شاد و خوشحال باشید که وقتی به امتحان برسید، برای جلسه آمادگی داشته باشید.

چندین چیز وجود دارد که باید در ذهن داشته باشید: اول، ترتیبی که در مورد آن صحبت شد.

دومین تمرین و ممارست است که باید هر روز انجام شود.

به همان اندازه ورزش کنید، به خصوص در صبح، تمرین کنید.

این توصیه برای مراقبت روزانه را فراموش نکنید.

سوم، تغذیه مناسب است، که در مورد ان مشابه جزئیات بحث شده است.

۸) به والدین مراجعه کنید

امتحان تمام زندگی نیست و در صورت شکست در آزمون، زمان برای جبران آن وجود دارد.

به طرز خوبی آرامش فضای خانه خود را حفظ کنید و از مقایسه توانایی های فرزندانتان با دیگران جلوگیری کنید.

خانواده ها باید، به همان اندازه که در مورد مطالعه فرزندانشان مشغول به کار هستند، باید محیط آرام و بدون تنش را اماده کنند.

کیفیت مطالعه بیشتر از مقدار آن است و یک ساعت بدون اضطراب می تواند برای ده ساعت خواندن با اضطراب مفید باشد. موافقید؟

بعضی از خانواده ها خود باعث اضطراب فرزند می شوند. شما از این دسته هستید؟

برای کاهش استرس، یکی دیگر از نکات مهم استفاده از ویتامین های گروه بی است که به طور گسترده در غلات دیده می شود، بنابراین آنها باید بیشتر از دانه های جامد استفاده شود.

امگا ۳ در ماهی، به ویژه ماهی های چرب، باعث کاهش اضطراب، تنش و افسردگی می شود.

بنابراین، توصیه می شود که دانش آموزان از دو تا سه وعده ماهی در هفته استفاده کنند.

استفاده از غذاهای مناسب خانگی به جای خوردن در خارج از منزل در روزهای نزدیک امتحان ورودی بسیار مهم است، زیرا خطر مسمومیت را کاهش می دهد، و همچنین صبح امتحان باید یک صبحانه کامل داشته باشد.

حتی کسانی که صبحانه نمی خورند، باید این وعده را به طور جدی در روز آزمون امتحان کنند.

لازم به ذکر است که مکمل قرص ها یا آمپول ها می تواند به علاوه مکمل ویتامین های این خانواده علاوه بر غلات نیز استفاده شود.

  • لبنیات تمرکز شما را به هم می زند

برخی از محصولات لبنی و مشتقات آنها مانند شیر گاو و بستنی افراد را به مواد افزودنی موجود مانند لاکتوز شیر، اضطراب و یا مصرف بیش از حد نوشابه های گازدار، باعث استرس و اضطراب در میان افراد می شود.

  • دانه های خوراکی که استرس را از شما دور می کنند

پسته، بادام و سایر دانه ها منبع خوبی از چربی های سالم هستند.

خوردن یک قطعه پسته، گردو یا بادام روزانه کلسترول و خطر ابتلا به دیابت را کاهش می دهد و بدن را در برابر استرس محافظت می کند، گرچه توصیه می شود هنگام خوردن آن را خوب بجوید.

علاوه بر غذا، نمی توان اثر تمرین روزانه را در کاهش استرس نادیده گرفت.

تمرینات هوازی برای ذخیره اکسیژن مفید هستند.

اکسیژن کافی در آرامش بدن بسیار موثر است.

بنابراین فعالیت بدنی به طور منظم سه تا چهار بار در هفته یا نیم ساعت در روز به طور موثر در کاهش استرس و رژیم غذایی موثر است.

  • خوردن و خوابیدن برای جلوگیری از استرس

اولین کار برای کاهش استرس یاد خداوند است، گفت که افراد باید به خدا اعتماد کنند.

ریزه های کوچک نیز باید خواب و تغذیه مناسب داشته باشند.

  • به راحتی کارایی را افزایش می دهد

در این روز، مقالات را مطالعه کنید و از یادگیری محتوای جدید خودداری کنید.

علاوه بر این، داوطلبان باید انتظار داشته باشند که تا حد ممکن واقعی باشند.

تمرکز بر نقاط ضعف آنها را حل می کند و با طبقه بندی مطالب مهم تر از اهمیت کمتر و خواندن یادداشت های انتزاعی، سرعت مرور می تواند به راحتی افزایش یابد.

این همچنین اولویت بندی می کند.

سوالات دشوار و آسان امتحان نیز راحت خواهند بود که در یک زمان خاص پاسخ داده می شوند.

برای افزایش کارآیی، بهتر است با بقیه ساعتهای مطالعه هماهنگ شود.

  • بهترین نتایج با حداقل استرس

روانشناسی بالینی و مشاور آموزشی اعلام کرد که داوطلبان باید از یک مشاور یا روانشناس برای کمک به کاهش استرس خود کمک بگیرند.

خانواده ها نباید بر این استرس ناشی از تأثیرات استرس آنها تأکید کنند.

خانواده ها باید برای فرزندان خود آرام باشند و در مورد ان حساس باشند.

پذیرش در امتحان تنها شرط شادی و موفقیت در زندگی نیست و می تواند با هر مهارت و پیشرفت در زندگی به دست آید.

سایت مشاورانه در زمینه یاد شده سایتی مفید است که افراد می توانند به راحتی از مطالب موجود در ان برای افزایش دانش و آکاهی لازم برای کاهش استرس و افسردگی در دوره مطالعه برای کنکور استفاده کنند.

منابع :

  1. کاویانی حسین, پورناصح مهرانگیز, صیادلو سعید, محمدی محمدرضا. ثربخشی آموزش کنترل استرس در کاهش اضطراب و افسردگی شرکت کنندگان در کلاس کنکور. تازه های علوم شناختی :   تابستان ۱۳۸۶ , دوره  ۹ , شماره  ۲
  2. چینی فروشان مسعود, نشاط دوست حمیدطاهر, عابدی محمدرضا. ثر بخشی مداخله گروهی مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری بر اضطراب امتحان پسران داوطلب کنکور سراسری. مطالعات روانشناسی بالینی :   تابستان ۱۳۹۵ , دوره  ۶ , شماره  ۲۳

منبع : در دوره کنکور به افسردگی و استرس مبتلا می شوید مگر…

بهترین مرکز مشاوره کجاست؟

شاید شما هم جزء ان دسته از افراد هستید که قصد دارید تا برای حل مشکلات تان به مشاور یا روانشناس مراجعه کنید و برای انتخاب مرکز مشاوره مناسب با مشکل مواجه هستید.

ممکن است افکار و نگرانی هایی از این قبیل داشته باشید که ” از کجا بدانم متخصص است؟ اگر قضاوتم کرد چه؟ مشکلم را بارها و بارها گفته ام. اگر باز هم به نتیجه نرسیدم چه؟ آیا حرف هایم محرمانه باقی می ماند؟ و..”

به هنگام مراجعه به مشاور و یا مرکز مشاوره روبه رو شدن با چنین افکاری کاملا طبیعی است.

آنچه مهم است این است که بتوانید با افکارتان به درستی روبه رو شوید و با دانستن ویژگی های یک مشاور خوب، از صحت انتخاب تان مطمین شوید.

با ادامه ی مطلب همراه باشید تا شما را با مهم ترین و اساسی ترین ویژگی های یک مرکز مشاوره خوب آشنا کنیم.شعبه غرب تهران

سعادت آباد ضلع جنوب غربی چهارراه سرو، خیابان پاکنژاد، کوچه گلها، پ ۵، طبقه ۴مسیریابی با نشانمسیریابی با ویز (Waze)مسیریابی با گوگل مپ

رزرو یا تعیین وقت مشاوره

۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
۰۹۰۳-۵۶۷۳۰۵۰ تماس ضروری

شعبه مرکز و شرق تهران

شریعتی چهارراه قصر، خ ش قدوسی، پ ۱۵۶، واحد ۱مسیریابی با نشانمسیریابی با ویز (Waze)مسیریابی با گوگل مپ

رزرو یا تعیین وقت مشاوره

۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

شعبه شمال تهران

چیذر میدان ندا، جنب بانک دی، پلاک ۵۶، طبقه چهارم شرقیمسیریابی با نشانمسیریابی با گوگل مپمسیریابی با ویز (Waze)

رزرو یا تعیین وقت مشاوره

۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰ خط ویژه
۰۹۰۳-۱۲۳۶۴۴۶ تماس ضروری

افتخارات بهترین مراکز مشاوره

بهترین مشاور و ویژگی های آن

تا به حال به این فکر کرده اید که مشاور خوب چه ویژگی هایی دارد؟

آیا اینکه به هنگام مراجعه به فردی احساس می کنید به اندازه ی کافی خودتان هستید، آرامش دارید و می توانید در مورد مشکلات تان صحبت کنید اما در مواجهه با یک مشاور دیگر چنین حالاتی را ندارید اتفاقی است؟

به عبارت دیگر لازم است یک مشاور چه ویژگی هایی داشته باشد تا شما بتوانید به او به عنوان فردی ناآشنا اطمینان کنید و شخصی ترین مسایل تان را عنوان کنید.

این ویژگی ها عبارتند از :

۱٫ خودش است و نقش بازی نمی کند.

قرار است تا در مواجهه با یک مشاور خوب بتوانید نقاب های روزانه ی تان را کنار بگذارید و خود واقعی تان را نشان دهید.

این مساله زمانی اتفاق می افتد که مشاورتان فردی اصیل باشد و نقش بازی نکند.

در غیر این صورت ممکن است احساس کنید برای گفتن افکار، احساسات، خاطرات و داستان زندگی تان راحت نیستید و جلساتی سطحی و بی اثر را دنبال می کنید.

۲٫ به احساسات تان توجه می کند.

مشاور خوب فردی است که می تواند احساسات واقعی تان را درک کند و آن ها را مورد توجه قرار دهد.

در حقیقت او همانند کوهی فاقد احساس رو به روی تان نمی نشیند بلکه تلاش می کند تا وارد دنیای تان شود و مسایل را به گونه ای که شما درک کرده اید، مورد توجه قرار دهد.

اما آیا این به تنهایی کافی است؟ نه. پس مورد سوم را دنبال کنید.

۳٫ روش خاصی برای حل مشکلات تان دارد.

مشاور متخصص، از یک روش درمانی خاص به منظور حل مشکلات تان استفاده می کند که رویکرد نظری او را تشکیل می دهد.

بنابراین صرف گوش دادن به حرف ها و احساسات تان کافی نیست و اگرچه ممکن است احساس خوبی در شما ایجاد کند اما نمی تواند به تنهایی منجر به حل مساله شود.

بنابراین می توانید از مشاورتان بخواهید تا رویکردش را در ارتباط با شما توضیح دهد.

حتی اگر این سوال را نپرسید مشاور متخصص فردی است که در طول جلسات درمانی، تلاش می کند تا تکنیک ها و روش های موثری را برای حل مساله به شما آموزش دهد.

۴٫ به جای شما تصمیم نمی گیرد اما به شما کمک می کند.

اگر با مشاوری رو به رو هستید که دایما به جای تان تصمیم می گیرد، راه حل می دهد و از این طریق شما را به خود وابسته نگه داشته است باید بدانید که با فردی غیر حرفه ای روبه رو هستید.

ممکن است در شرایطی که اوضاع روحی خوبی ندارید، این حالت برای تان خوشایند باشد اما پس از مدتی خواهید دید که به فردی وابسته تبدیل شده اید که انتخاب کردن برای تان سخت است.

بنابراین همواره به یاد داشته باشید که مشاور خوب کسی است که به شما کمک می کند تا توانمند شوید و به استقلال شخصی دست یابید و از رشد و پیشرفت شما لذت می برد.

۵٫ به رفتارها و افراد برچسب خوب و بد نمی زند.

مشاور خوب فردی است که تلاش می کند تا رفتارهای ناکارآمد را شناسایی و اصلاح کند.

اما اگر با فردی روبه رو هستید که به اتفاقات، افراد یا حتی افکارتان برچسب خوب و بد می زند، قضاوت می کند و یا در یک اختلاف بین فردی، جانب شما یا طرف مقابل را می گیرد، بهتر است به فکر یک مشاور جدید باشید.

در حقیقت مشاور خوب فردی است که با نگاهی غیر قضاوت گرانه، رفتارها را مشاهده و سعی در اصلاح آن ها دارد و در نقش یک کارآگاه، پلیس و یا ناظر عمل نمی کند.

مرکز مشاوره مشاورانه همواره در کنار شماست.

۶٫ ممکن است شما را مضطرب کند، به گریه بیندازد و یا به فکر فرو برد.

فرایند شناخت خود، دنیای اطراف و تغییر و بهتر شدن همواره با درد همراه است.

در حقیقت شما برای تبدیل شدن به انسانی بهتر نیازمند آن هستید که با واقعیت هایی رو به رو شوید.

روبه رو شدن با این واقعیت ها ممکن است احساس مسئولیت را در شما بالا ببرد و جایگاه تان را از صندلی قربانی به صدنلی مسئول تغییر دهد.

بنابراین اگر در طول جلسات احساس کردید که برای تغییر تحت فشار قرار گرفته اید و یا احساسات جدیدی را تجربه می کند که قبل از آن داشتید، ممکن است بخاطر این باشد که مشاوری حرفه ای در کنارتان قرار گرفته است.

بنابراین اضطراب، احساسات و افکارتان را مورد توجه قرار دهید و مسیر مشاوره تان را ادامه دهید چرا که در پس این رنج ها، شخصیتی قوی تر و مستقل تر در انتظار شماست.

بهترین مرکز مشاوره ازدواج

اگر به دنبال فردی هستید تا به عنوان مشاور ازدواج به او اعتماد کنید و او را در تصمیم گیری درباره ی مهم ترین بنای زندگی تان یعنی ازدواج سهیم کنید، از نکات زیر غافل نشوید:

۱٫ مرکز مشاوره ازدواج هرگز به جای شما تصمیم نمی گیرد.

او به شما کمک می کند تا شرایط را بهتر ببینید و در نهایت این خودتان هستید که تصمیم گیرنده اید.

یک مشاور ازدواج متخصص هرگز نمی گوید که شما به در هم می خورید یا نمی خورید بلکه تلاش می کند تا مخاطرات یک ازدواج را به شما نشان دهد تا بهتر تصمیم بگیرید.

۲٫ از تست های روانشناسی به صورت افراطی استفاده نمی کند.

لازم است بدانید که انسان ها ماشین نیستند و درک رفتارهای ان ها از طریق یک پرسشنامه بیش از اندازه مکانیکی به نظر می رسد.

اگر مشاورتان فردی متخصص باشد تلاش می کند تا از طریق گفت و گو و مصاحبه، رفتارهای تان را بررسی کند و در موارد بسیار ضروری از آزمون ها نیز کمک بگیرد.

استفاده افراطی و صرف از آزمون ها، تست ها و ابزارهای دیگر می تواند نشانه ای بر عدم تخصص کافی مشاورتان باشد.

۳٫ عوامل خطرناک در ازدواج تان را شناسایی می کند.

مشاوره ازدواج بر اساس هماهنگی معیارها ی دو طرف، بیش از حد ساده انگارانه به نظر می رسد.

ممکن است احساس کنید شما و طرف مقابل تان در بسیاری از معیارها مشابه یکدیگر هستید اما همچنان در ارتباط تان دچار مشکل هستید و نمی دانید که ازدواج تان صحیحی است یا خیر.

به همین دلیل یک مشاور ازدواج متخصص تلاش می کند تا عوامل خطر آفرین را شناسایی و به شما نشان دهد تا بتوانید با در نظر گرفتن آن ها تصمیم بگیرید.

۴٫ به شما کمک می کند تا یکدگیر را بیشتر بشناسید.

۵٫ به شما آموزش هایی را ارایه می دهد تا در صورتی که تصمیم به ازدواج دارید، با حداقل مخاطرات رو به رو شوید.

یکی از مسئولیت های مهم مشاور ازدواج تان آن است که شما را دعوت به یادگیری مهارت های ضروری کند.

اینکه بخواهید مهارت های تان را ارتقاء دهید، تصمیم نهایی خودتان است اما او تلاش می کند تا ضرورت این مساله را به شما یادآوری کند.

میتوانید از دفاتر برتر کانون مشاوران ایران راهنمایی بگیرید.

امیدواریم تا با درنظر داشتن موارد ذکر شده، بتوانید مشاور متخصص و یاری گر واقعی تان را راحت تر انتخاب کنید و با کمک او، مسیر انتخاب های دشوار زندگی تان را بهتر پشت سر بگذارید.

منبع : بهترین مرکز مشاوره کجاست؟