اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) مرگبار است

اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD)

. اختلال شخصیت ضد اجتماعی با بی توجهی به عواقب و حقوق دیگران مشخص می شود، تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی با معیارهای بالینی می باشد. درمان آن نیز ممکن است شامل درمان شناختی-رفتاری، داروهای ضد روان پریشی و داروهای ضد افسردگی باشد.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی برای سود یا لذت شخصی و بدون عذاب وجدان مرتکب اعمال غیرقانونی، فریبکارانه، استثمارگرانه و بی پروا می شوند. آن ها ممکن است کارهای زیر را انجام دهند:

  • رفتار خود را توجیه یا منطقی می دانند.
  • قربانی را به خاطر احمق بودن یا درماندگی سرزنش کنید.
  • نسبت به آثار اعمال خود بر دیگران بی تفاوت هستند.

بر اساس معیارهای راهنمای تشخیصی و آماری قدیمی تر اختلالات روانی [DSM]) بین ۰٫۲ تا ۳٫۳ افراد این اختلال را تجربه می کنند و در میان مردان شایع‌تر از زنان است.

یک مؤلفه وراثتی قوی نیز در ایجاد این اختلال وجود دارد و شیوع با افزایش سن کاهش می یابد، که نشان می دهد بیماران می توانند در طول زمان یاد بگیرند که رفتار ناسازگار خود را تغییر دهند.

بیشتر افراد درگیر اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارای اختلال مصرف مواد هستند (و حدود نیمی از مبتلایان به اختلال مصرف مواد معیارهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی را دارند). بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب دارای اختلال کمبود توجه، بیش فعالی یا اختلال شخصیت مرزی هستند .

علت اختلال شخصیت ضد اجتماعی

هم عوامل ژنتیکی و هم عوامل محیطی (به عنوان مثال، سوء استفاده در دوران کودکی ) در ایجاد اختلال شخصیت ضد اجتماعی نقش دارند. پرخاشگری این افراد به عملکرد غیر طبیعی ناقل سروتونین مربوط می شود. بی توجهی به درد دیگران در اوایل کودکی با رفتارهای ضد اجتماعی در اواخر نوجوانی مرتبط است.

اختلال شخصیت ضداجتماعی در میان بستگان درجه یک بیماران مبتلا به این اختلال بیشتر از جمعیت عمومی است.

اگر اختلال سلوک همراه با اختلال کمبود توجه یا بیش فعالی قبل از ۱۰ سالگی باشد، خطر ابتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی در بزرگسالی افزایش می یابد. خطر تبدیل شدن اختلال سلوک به اختلال شخصیت ضداجتماعی زمانی افزایش می یابد که والدین از کودک سوء استفاده کنند یا از او غافل شوند

علائم و نشانه های اختلال شخصیت ضد اجتماعی

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است با تخریب اموال، آزار و اذیت دیگران یا دزدی، بی توجهی خود را نسبت به دیگران و قانون ابراز کنند. آن ها ممکن است مردم را فریب دهند، استثمار کنند، کلاهبرداری کنند، یا دروغ بگویند تا به آنچه می خواهند (مثلاً پول یا قدرت) برسند.

این بیماران تکانشی هستند، از قبل برنامه ریزی نمی کنند و عواقب یا ایمنی خود یا دیگران را در نظر نمی گیرند. در نتیجه، ممکن است ناگهان شغل، خانه یا روابط خود را تغییر دهند.

آن ها همچنین ممکن است هنگام رانندگی سرعت بگیرند، در حالت مستی رانندگی کنند که گاهی منجر به تصادف می شود، بیش از حد الکل مصرف کنند یا داروهای غیرقانونی مصرف کنند که ممکن است اثرات مضری داشته باشد.

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی از نظر اجتماعی و مالی غیرمسئول هستند. آن ها ممکن است بدون برنامه ای برای گرفتن شغل دیگری تغییر شغل دهند، صورتحساب های خود را پرداخت نکنند، وام ها را پرداخت نکنند.

این بیماران اغلب به راحتی تحریک می شوند و از نظر فیزیکی پرخاشگر هستند. آن ها ممکن است شروع به دعوا کرده یا حتی از همسر یا شریک زندگی خود سوء استفاده کنند. در روابط جنسی، آن ها غیرمسئول هستند، شریک زندگی خود را استثمار می کنند و نمی توانند تک همسر بمانند.

پشیمانی از اعمال برای آن ها وجود ندارد. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است با سرزنش کسانی که به آن ها صدمه زده اند یا شیوه زندگی خود اعمال شان را منطقی کنند. آن ها مصمم هستند که تحت فشار قرار نگیرند و به هر قیمتی آنچه را که فکر می کنند برای خودشان کاری که بهترین است را انجام می دهند.

این بیماران نسبت به دیگران احساس همدلی ندارند و ممکن است نسبت به احساسات، حقوق و رنج دیگران بی تفاوت باشند.

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی معمولاً نظر بالایی نسبت به خود دارند و ممکن است بسیار متفکر، خودباور یا متکبر باشند، علاوه بر این برای رسیدن به خواسته خود هرکاری می کنند.

تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی

  • معیارهای بالینی ( براساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، ویرایش پنجم [DSM-5])

برای تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بیماران باید نشانه های زیر را داشته باشند:

  • بی توجهی مداوم به حقوق دیگران
  • بی توجهی به قانون
  • فریبکار بودن
  •  دروغ گفتن مکرر، استفاده از نام مستعار، یا فریب دادن دیگران برای نفع شخصی یا لذت
  • به صورت تکانشی عمل کردن
  • عمل بدون برنامه ریزی
  • به راحتی تحریک شدن یا پرخاشگری کردن، که با دعوای فیزیکی مداوم یا حمله به دیگران نشان داده می شود.
  • بی احتیاطی ایمنی خود را نادیده می گیرند.
  • رفتار غیرمسئولانه، مانند ترک شغل بدون برنامه‌ای برای پیدا کردن کار یا پرداخت نکردن صورت‌حساب
  • عدم احساس پشیمانی نیز نشان دهنده بی تفاوتی آن ها می باشد.

همچنین، بیماران باید شواهدی مبنی بر وجود اختلال سلوک قبل از ۱۵ سالگی داشته باشند. اختلال شخصیت ضد اجتماعی فقط در افراد بالای ۱۸ سال تشخیص داده می شود.

اختلال های مشابه

اختلال شخصیت ضد اجتماعی را باید از موارد زیر متمایز کرد:

  • اختلال مصرف مواد :تعیین اینکه تکانشگری و بی مسئولیتی ناشی از اختلال مصرف مواد است یا از اختلال شخصیت ضداجتماعی می‌تواند دشوار باشد، اما بر اساس بررسی تاریخچه بیمار، از جمله شرح حال اولیه، اختلال شخصیت ضداجتماعی پس از درمان اختلال مصرف مواد به راحتی قابل تشخیص است، اما اختلالات شخصیت ضداجتماعی حتی در صورت وجود اختلال مصرف مواد قابل تشخیص است.
  • اختلال سلوک :اختلال سلوک الگوی مشابهی در نقض هنجارها و قوانین اجتماعی دارد، اما باید قبل از ۱۵ سالگی وجود داشته باشد.
  • اختلال شخصیت خودشیفته:بیماران خوشیفته به طور مشابه استثمارگر و فاقد همدلی هستند، اما مانند اختلال شخصیت ضداجتماعی، تمایل به پرخاشگری و فریبکاری ندارند.
  • اختلال شخصیت مرزی:بیماران به طور مشابه فریبکاری می‌کنند، اما این کار را برای به دست آوردن آنچه می‌خواهند انجام نمی دهند(مثلاً پول، قدرت).

درمان

در درمان اختلال شخصیت ضد اجتماعی در برخی موارد، درمان شناختی- رفتاری و گاهی دارودرمانی استفاده می شود.

هیچ مدرکی مبنی بر اینکه درمان خاصی منجر به بهبود طولانی مدت این اختلال شود وجود ندارد. بنابراین هدف درمان رسیدن به هدف کوتاه مدت دیگری مانند اجتناب از عواقب قانونی است تا تغییر بیمار.

بیماران پرخاشگر با تکانشگری ممکن است از درمان شناختی-رفتاری یا داروها (به عنوان مثال، لیتیوم و والپروات، مهارکننده‌های بازجذب سروتونین ) سود ببرند. داروهای ضد روان پریشی غیر معمول می توانند به درمان کمک کنند، اما شواهد کمتری برای استفاده از آن ها وجود دارد.

منبع : اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) مرگبار است

درمان سوء استفاده جنسی

درمان سوء استفاده جنسی

درمان تجاوز جنسی اغلب از افراد می خواهد که بخش‌هایی از خاطرات خود را برای مقابله با موضوعات دشوار بررسی کنید، این امر ممکن است برای بهبودی لازم باشد. خبر خوب این است که وقتی ابزار و کمک مناسب برای درمان آسیب‌های جنسی ارائه داده می‌شود، حرکت رو به جلو می‌تواند راحت تر شود.

گاهی اوقات صحبت در مورد تجربیات نگران کننده می باشد بخصوص زمانی که ممکن است مورد قضاوت قرار بگیرید، می‌تواند تجربه‌ای دلخراش باشد. صحبت در مورد تجاوزی جنسی بسیار سخت می باشد بنابراین افراد ممکن است از صحبت در مورد سوء استفاده یا تجربیات آسیب زا خودداری کنند تا مشکلات را پشت سر بگذارند.

این موضوع به ویژه در مورد نوجوانان صادق می باشد. با این حال، خودداری از مرور خاطرات دردناک می تواند باعث آسیب طولانی مدت شود.

تجاوز جنسی اغلب یکی از آسیب زاترین تجربیاتی است که فرد می تواند متحمل شود، افراد می توانند این رویدادها را برای مدت طولانی سرکوب کنند، برخی از مردم حتی تا سال ها پس از این واقعیت در مورد سوء استفاده جنسی در دوران کودکی صحبت نمی کنند. اما بحث در مورد آن راهی برای درمان است.

جلسات مشاوره که به شما کمک می کند با این دوره از زندگی خود روبرو شوید و زندگی شما را تغییر دهید. ممکن است متوجه شوید که ضربه ای که تجربه کرده اید همچنان بر بخش های مختلف زندگی شما تأثیر می گذارد و آرامش را از شما ربوده است.

مزایای مشاوره درمان سوء استفاده جنسی

سوء استفاده به هر شکلی و در هر سنی می تواند تأثیر زیادی بر سلامت روان افراد داشته باشد. چه این حادثه اخیرا رخ داده باشد و چه ۲۰ سال پیش، افراد ممکن است اثرات روانی سوء استفاده جنسی را در طول زندگی خود تجربه کنند.

شرایط احتمالی ناشی از سوء استفاده جنسی شامل اضطراب، افسردگی، مسائل مربوط به اعتماد، عزت نفس پایین، احساسات و افکار شرم و گناه، اختلال استرس پس از ضربه (PTSD)، نوسانات خلقی، دوره های خشم شدید، گسستگی رفتارهای مخرب و موارد دیگر باشد. اگر این احساسات درمان نشوند، اثرات آن می تواند برای ماه ها یا حتی سال ها باقی بماند.

هر ۹۸ ثانیه یک نفر در ایالات متحده مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرد، سالانه ۳۲۰۰۰ فرد که تحت سوء استفاده جنسی در آمریکا وجود دارد. اگرچه آزار جنسی می تواند فرد را تنها و منزوی کند، اما فرد تنها نیست و حمایت های زیادی را می تواند برای تجربه خود دریافت کند.

اگر مورد آزار جنسی قرار گرفتید می توانید به مشاور مراجعه کنید و زندگی خود را بهبود ببخشید.

آمار سوء استفاده جنسی همواره در حال افزایش است بنابراین به مرور مشاوران بیشتری آموزش می بینند تا به قربانیان تجاوز کمک کنند تا در مورد مسائل خود صحبت کنند.

آزار جنسی در دوران کودکی

آزار جنسی در دوران کودکی یکی از آسیب زاترین اعمال خشونت آمیز است. بسیاری از کودکان نمی دانند چه اتفاقی افتاده است. به همین دلیل، سوء استفاده جنسی در دوران کودکی اغلب تا اواخر زندگی سرکوب می شود، که می تواند منبع آسیب در بزرگسالی باشد.

دریافت کمک حرفه ای در اسرع وقت بسیار مهم است. با مشاور مناسب، می‌توانید آسیب‌های ناشی از سوء استفاده جنسی را از بین ببرید و علائم ایجاد شده را برطرف کنید.

مراجعه به مشاوره برای افراد قربانی خشونت جنسی آسان نیست. این می تواند بسیار استرس زا باشد، به ویژه برای کسانی که برای مدت طولانی سعی در سرکوب خشونت جنسی داشته اند. اما بازماندگان سوء استفاده جنسی باید بدانند که تنها نیستند.

بر اساس گزارش مرکز کنترل بیماری ها ، تقریباً از هر پنج زن یک نفر و از هر ۳۸ مرد یک نفر در طول زندگی خود تجاوز جنسی را تجربه می کنند. در میان کودکان، از هر چهار دختر، یک نفر و از هر ۱۳ پسر یک پسر، نوعی سوء استفاده جنسی را تجربه خواهند کرد.

مشاوره علائم مربوط به سوء استفاده جنسی را کاهش می دهد. با مشاوره، بازماندگان سوء استفاده جنسی می توانند با گذشته خود روبرو شوند و یاد بگیرند که چگونه بدون توجه به گذشته خود به جلو بروند.

روان درمانی برای قربانیان تجاوز جنسی

هنگامی که در جلسات روان درمانی شرکت کرده یا با یک متخصص سلامت روان به صورت آنلاین صحبت می کنید، روند بهبودی شروع شده است. این بدان معنی است که شما استراتژی ها و تاکتیک های مختلف مراقبت از خود را یاد خواهید گرفت  تا در طول زندگی روزمره به شما کمک کند.

این استراتژی‌ها می‌توانند به کاهش زمانی کمک کنند که بازمانده‌ها غرق افکار در مورد حادثه قبلی و جریان‌های هیجانی مرتبط با آن باشند.

یکی از مهم ترین مزایای مشاوره سوء استفاده جنسی این است که می تواند به شما کمک کند احساس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید. تجربه سوء استفاده جنسی اغلب می تواند بازماندگان را با افکار و باورهای منفی در مورد خود رها کند.

یک مشاور می تواند با شما همکاری کند تا بتوانید کمتر بر گذشته و بیشتر بر روی آینده ای روشن تر تمرکز کنید. با کمک مناسب، می‌توانید هویت جدیدی پیدا کنید و فضایی برای به دست آوردن رضایت بیشتر در زندگی خود ایجاد کنید.

مشاوره سوء استفاده جنسی

برخی از بازماندگان سوء استفاده جنسی احساسات خود را پایین می آورند تا بتوانند آنها را نادیده بگیرند. بسیاری از تکنیک های ذهنی و تجربی در طول درمان می توانند به روند بهبودی کمک کنند. این ها شامل یادگیری مدیتیشن، نوشتن خطرات ، ایجاد یک اثر هنری و غیره می باشند.

بازمانده از آزار جنسی ممکن است با احساس بی‌حسی، ترس از صمیمیت با شریک فعلی، شرم از حادثه و موارد دیگر دست و پنجه نرم کند. در حالی که مواجهه با احساسات درونی می‌تواند چالش برانگیز باشد، استفاده از آنها برای چیزهای مثبت نیز کمک می‌کند.

بسیاری از بازماندگان سوء استفاده جنسی اغلب در بیان و تأیید افکار و احساسات خود مشکل دارند. مشاوره سوء استفاده جنسی می تواند به بازماندگان کمک کند مسیر خود را اصلاح کنند.

صحبت با مشاور دارای مجوز می تواند به شما کمک کند تا احساسات خود را بهبود بخشید همچنین می تواند اعتماد به نفس شما را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. بسیاری از بازماندگان سوء استفاده جنسی در نهایت با احساسات دردناک خود مواجه می شوند اما درمان به آن ها کمک می کند احساس رهایی و آرامش را تجربه کنند.

مزایای گروه درمانی

در جلسات گروه درمانی متوجه خواهید شد که در مواجهه با این تجربیات، افکار و احساسات تنها نیستید. شما می توانید با همسالان خود در مورد آنچه در ذهن شما و در زندگی شما اتفاق می افتد صحبت کنید.

این می تواند به شما در مدیریت احساس گناه، شرم و سایر احساسات مرتبط با این آسیب جنسی کمک کند. به اشتراک گذاری داستان خود می تواند به شما در روند بهبودی کمک کند، حتی داستان شما می تواند به دیگران کمک کند.

دیدن سایر بازماندگان که در حال غلبه بر چالش‌های مشابه با آسیب‌های جنسی هستند می‌تواند به شما قدرت دهد و حس جدیدی از امید به شما بدهد. صحبت کردن با کسانی که درد مشابهی را تجربه کرده‌اند، می‌تواند بخش مهمی از روند بهبودی برای بسیاری از افراد باشد.

قربانیان سوء استفاده جنسی ممکن است گاهی اوقات خود را مسئول سوء استفاده بدانند. شنیدن تجربیات سایر بازماندگان می‌تواند به شما کمک کند تا بفهمید که آزار و اذیت ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد و مسئولیت آنچه برای شما اتفاق افتاده بر گردن آزارگر شما است، نه خودتان.

خانواده درمانی خوب است زیرا می تواند به شما در مسائل مربوط به خانواده کمک کند و همچنین می تواند چگونگی تأثیر تجاوز بر توانایی شما در برقراری ارتباط با دیگران را نیز برطرف کند.

تاثیر تجاوز جنسی

تاثیر ضربه های جنسی عمیق است. این بر نحوه دید بازماندگان از خود، دیگران و دنیای اطراف تأثیر می گذارد. بازماندگان اغلب مکانیسم‌های دفاعی دارند که ممکن است در برخورد با سوء استفاده مفید بوده باشد، اما در ایجاد روابط شاد و سالم بسیار مشکل‌ساز شده است.

بسیاری از بازماندگان سوء استفاده جنسی در آینده در برابر روابط آسیب پذیر شوند، گروهی دیگر ممکن است از هر نوع رابطه ای دوری کنند و برخی ممکن است در اعتماد کردن و بازگرداندن افراد به زندگی خود مشکل داشته باشند.

به دست آوردن حس خودآگاهی به بازماندگان سوء استفاده جنسی اجازه می دهد تا تشخیص دهند که چگونه افکار و رفتارهای خاص ممکن است بر روابط و خلق و خوی فعلی آن ها تأثیر بگذارد. خودآگاهی می تواند بازماندگان را قادر سازد تا ابزارهایی را برای مقابله موثر شناسایی و اجرا کنند.

مشاوران آسیب های جنسی

بسیاری از مشاوران سوء استفاده جنسی از روش‌های درمانی مختلف مانند درمان شناختی رفتاری و رفتار درمانی دیالکتیکی استفاده می‌کنند تا به بازماندگان سوء استفاده جنسی کمک کنند مهارت‌هایی کسب کنند که به آن ها امکان می‌دهد تا با موفقیت احساس خود را در مورد سوءاستفاده مدیریت کنند.

درمان سوء استفاده جنسی می تواند ابزارهایی را در اختیار شما بگذارد که به شما امکان می دهد احساسات خود را به روش های موثر و سازنده مدیریت کنید. مهارت‌هایی مانند تمرکز حواس یا تحمل پریشانی می‌تواند به بازماندگان کمک کند تا با احساسات سخت و دردناکی که به وجود می‌آیند کنار بیایند.

درمان آسیب های جنسی

آسیب های جنسی می تواند منجر به احساسات دردناکی مانند خشم، گناه و شرم شود. این مهم است که این احساسات را بیان کنید و شروع به التیام زخم هایی کنید که به این احساسات اجازه می دهد بروز پیدا کنند. مشاوره می تواند به شما کمک کند دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی ایجاد کنید.

مواجهه با احساسات به بازماندگان این فرصت را خواهند داشت تا دیدگاه خود را به چالش بکشند و امید جدیدی را برای آینده خود پرورش دهند.

آینده نباید با گذشته تعریف شود. اگر پس از تجربه آزار جنسی به کمک نیاز دارید تا زندگی خود را پس بگیرید، صحبت با یک مشاور ابزار موثری برای شروع روند بهبودی است.

صحبت در مورد تجاوز برای کسانی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند ممکن است سخت تر باشد زیرا این تروما بسیار پیچیده تر است. اما هرکسی می تواند یاد بگیرد که چگونه بهبود یابد و کنترل زندگی خود را دوباره به دست گیرد.

کمک گرفتن

جستجوی کمک برای کسانی که سوء استفاده جنسی را تجربه کرده‌اند می‌تواند بسیار دشوار باشد، و ممکن است لازم باشد قدرت و شجاعت خود را افزایش دهید تا به دنبال کمک باشید. اگر به حمایت نیاز دارید، در اینجا نکاتی وجود دارد که به شما کمک می کند تا در اولین جلسه مشاوره خود موفق باشید.

به فرآیند درمان اعتماد کنید

متخصصانی که برای درمان سو استفاده جنسی آموزش دیده اند روش های درمان خاصی را مانند روشی به نام درمان شناختی رفتاری (CBT) استفاده می کنند که یکی از رایج‌ترین و مؤثرترین روش‌های درمانی است. می تواندی در مورد میزان تاثیر این روش با مشاور خود صحبت کنید و زمانی که مطمئن شدید درمان را شروع کنید.

به عنوان مثال، در یک مطالعه، قربانیان سوء استفاده جنسی که دچار PTSD بودند به سه گروه تقسیم شدند. یک گروه درمان شناختی رفتاری را امتحان کردند، یک گروه شکل دیگری از درمان را امتحان کردند که به عنوان درمان حل مسئله شناخته می شود، و گروه آخر هیچ درمان را دنبال نکردند.

این مطالعه نشان داد که بازماندگان در گروه درمان شناختی رفتاری به‌طور قابل‌توجهی بهتر مورد درمان قرار گرفته اند.

هنگامی که به دنبال مشاوره هستید، می توانید اعتماد کنید که به شما گوش داده و درک خواهید کرد. شما می توانید داستان خود را در فضایی امن و بدون قضاوت به اشتراک بگذارید. علاوه بر این مشاور ابزارهایی را در اختیار شما قرار می دهد که برای درمان و کمک به خود در آینده نیاز دارید.

همه ما می دانیم که چه زمانی آماده بهبودی هستیم، به طور مثال ممکن است تمایل شدیدی برای تغییر شکل زندگی خود داشته باشید. شیوه زندگی و کار ما ممکن است به دلیل ضربه ای که تجربه کردیم آسیب دیده باشد بنابراین طبیعی است که بخواهیم مسیر را اصلاح کنیم.

انواع مختلف درمان برای ترومای جنسی

چندین نوع درمان می تواند به شما در غلبه بر آسیب جنسی کمک کند. برای شروع، اگر آسیبی را تجربه کرده اید که بر توانایی شما در رابطه جنسی تأثیر می گذارد، سکس تراپی و مشاوره جنسی می تواند به این موارد کمک کند.

سوء استفاده جنسی، خشونت جنسی، و سایر مشکلاتی که باعث ایجاد مشکلاتی در توانایی شما برای داشتن رابطه جنسی می شود را می توان از طریق سکس تراپی درمان کرد.

بسیاری از بزرگسالان قربانی سوء استفاده جنسی در دوران کودکی برای ایجاد زندگی جنسی سالم تلاش می کنند. مشاوره جنسی نیز به این امر کمک می کند. اگر شریک زندگی شما از سوء استفاده اطلاع داشته باشد، زوج درمانی ممکن است راه حل باشد.

هنر درمانی یکی دیگر از گزینه‌های خوب برای کمک به افرادی است که تجربه سوء استفاده جنسی را داشته‌اند، زیرا به بازماندگان اجازه می‌دهد آسیب‌های خود را به طور خلاقانه بیان کنند.

برای درمان آزار و اذیت در دوران کودکی می‌توانند از هنردرمانی برای حل آن استفاده کنند و این می‌تواند به کسانی که آزار جنسی را تجربه کرده‌اند، از جمله کسانی که در دوران کودکی آزار جنسی را تجربه کرده‌اند، کمک کند.

روان درمانی که معمولاً به عنوان گفتار درمانی شناخته می شود نیز درمانی عالی است. با گفتار درمانی، می توانید در مورد مسائل جنسی، از جمله مسائل مربوط به فعالیت جنسی صحبت کنید.

اگر در دوران کودکی سوء استفاده جنسی یا تجاوز جنسی بزرگسالان را تجربه کرده اید و برای مقابله با آن به مصرف مواد مخدر روی آورده اید، مشاوره مواد مخدر نیز می تواند کمک کننده باشد. این مشاوره می تواند به شما کمک کند تا به دلیل سوء استفاده از آن مواد و چگونگی غلبه بر اعتیاد و سوء مصرف مواد پی ببرید.

منبع : درمان سوء استفاده جنسی

ناگفته های اختلال شخصیت اجتنابی (AVPD)

اختلال شخصیت اجتنابی (AVPD)

اختلال شخصیت اجتنابی، اجتناب از موقعیت های اجتماعی یا تعاملاتی که مستلزم خطر طرد، انتقاد یا تحقیر است می باشد. تشخیص این اختلال با معیارهای بالینی انجام می شود. درمان آن نیز با روان درمانی، داروی ضد اضطراب و ضد افسردگی می باشد.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی، احساس شدید بی کفایتی دارند و با اجتناب از هر موقعیتی که ممکن است در آن مورد ارزیابی منفی قرار بگیرند، ناسازگاری نشان می دهند.

تخمین زده شده است که حدود ۲٫۴٪ می باشد. اختلال شخصیت اجتنابی زنان و مردان را به یک اندازه تحت تأثیر قرار می دهد.

شخصیت اجتنابی با بیماری های شایعی همراه است. بیماران درگیر اختلال شخصیت اجتنابی اغلب دارای اختلال افسردگی اساسی، اختلال افسردگی مداوم، اختلال وسواس فکری-اجباری، یا یک اختلال اضطرابی هستند (به عنوان مثال، اختلال هراس، به ویژه فوبیای اجتماعی).

آن ها همچنین ممکن است اختلال شخصیت دیگری داشته باشند (مثلاً شخصیت وابسته یا مرزی ). بیماران مبتلا به فوبیای اجتماعی و اختلال اجتنابی، علائم و ناتوانی شدیدتری نسبت به دیگران دارند.

دلایل اختلال شخصیت اجتنابی (AVPD)

تحقیقات نشان می دهد که تجارب طرد و به حاشیه رانده شده در دوران کودکی و ویژگی های ذاتی اضطراب اجتماعی و اجتنابی ممکن است به اختلال شخصیت اجتنابی منجر شود. اجتناب از موقعیت های اجتماعی در اوایل سن ۲ سالگی تشخیص داده شده است.

علائم و نشانه ها

بیماران مبتلا به این اختلال از تعامل اجتماعی، از جمله با افرادی که در محل کار هستند، اجتناب می‌کنند، زیرا می‌ترسند مورد انتقاد یا طرد شدن قرار گیرند یا اینکه مردم آن ها را تأیید نکنند، مانند شرایط زیر:

  • آن ها ممکن است ترفیع را رد کنند زیرا می ترسند همکاران از آن ها انتقاد کنند.
  • آن ها ممکن است از حضور در جلسات اجتناب کنند.
  • آن ها از پیدا کردن دوستان جدید اجتناب می کنند، مگر اینکه مطمئن باشند که دوستی در آنجا خواهند داشت.

بیماران مبتلا به شخصیت اجتنابی مشتاق تعامل اجتماعی هستند اما از اعتماد به دیگران می ترسند. از آنجایی که این بیماران تعاملات خود را با افراد محدود می کنند، تمایل دارند نسبتاً منزوی باشند و شبکه اجتماعی از دوستان ندارند که بتواند در صورت نیاز به آن ها کمک کند.

این بیماران نسبت به هر چیز کمی انتقادی، ناپسند یا تمسخر آمیز بسیار حساس هستند زیرا دائماً به انتقاد یا طرد شدن توسط دیگران فکر می کنند. آن ها مراقب هر نشانه ای از پاسخ منفی به خود هستند. ظاهر پرتنش و مضطرب آن ها ممکن است باعث تمسخر دیگران شود.

عزت نفس پایین و احساس بی کفایتی این بیماران را از حضور در موقعیت های اجتماعی به ویژه موقعیت های جدید منع می کند. از تعامل با افراد جدید جلوگیری می شود زیرا بیماران خود را از نظر اجتماعی ناتوان، غیر جذاب و پست تر از دیگران می دانند.

آن ها تمایل دارند ساکت و ترسو باشند و سعی می کنند ناپدید شوند زیرا تمایل دارند فکر کنند که اگر چیزی بگویند، دیگران می گویند اشتباه است. این افراد تمایلی به صحبت در مورد خود ندارند تا مبادا مورد تمسخر یا تحقیر قرار گیرند. آن ها نگران هستند که وقتی مورد انتقاد قرار می گیرند سرخ شوند یا گریه کنند.

بیماران مبتلا به این اختلال به دلایل بسیاری تمایلی به ریسک های شخصی یا شرکت در فعالیت های جدید ندارند.

در چنین مواردی، آن ها تمایل دارند در مورد خطرات اغراق کنند و از علائم یا سایر مشکلات برای توجیح اجتناب خود استفاده می کنند. آن ها ممکن است یک سبک زندگی خاص را به دلیل نیاز به امنیت و اطمینان ترجیح دهند.

تشخیص شخصیت اجتنابی (AVPD)

معیارهای بالینی ( براساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، ویرایش پنجم [DSM-5])

برای تشخیص اختلال شخصیت اجتنابی، بیماران باید ویژگی های زیر را داشته باشند:

  • اجتناب از تماس اجتماعی، احساس بی کفایتی و حساسیت بیش از حد به انتقاد و طرد شدن
  • پرهیز از فعالیت‌های مرتبط با شغل که شامل تماس بین فردی می‌شود، زیرا می‌ترسند مورد انتقاد یا طرد قرار گیرند یا مردم با آن‌ها مخالفت کنند.
  • عدم تمایل به درگیر شدن با مردم، مگر اینکه مطمئن باشند که مورد پسند قرار می گیرند.
  • احساسات خود را بیان نمی کنند زیرا از تمسخر یا تحقیر می ترسند.
  • نگرانی در مورد انتقاد یا طرد شدن در موقعیت های اجتماعی.
  • بازداری از حضور در موقعیت‌های اجتماعی جدید، زیرا احساس ناکفایتی می‌کنند.
  • خودارزیابی به عنوان فردی که از نظر اجتماعی بی کفایت، غیر جذاب یا پست تر از دیگران است.
  • بی میلی به ریسک های شخصی یا شرکت در هر فعالیت جدید زیرا ممکن است خجالت زده شوند.

علاوه بر این، علائم باید از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد.

اختلال های مشابه 

اختلال شخصیت اجتنابی را باید از ۲ اختلال زیر متمایز کرد:

  • هراس اجتماعی : تفاوت بین فوبیا اجتماعی و اختلال شخصیت اجتنابی ظریف است. اختلال شخصیت اجتنابی شامل اضطراب و اجتناب فراگیرتری نسبت به فوبیای اجتماعی است، که اغلب مختص موقعیت هایی است که ممکن است منجر به خجالت عمومی شود (مانند سخنرانی در جمع، اجرا روی صحنه).

با این حال، فوبیای اجتماعی ممکن است شامل یک الگوی اجتناب گسترده‌تر باشد و در نتیجه تشخیص آن دشوار می باشد. این ۲ اختلال اغلب با هم رخ می دهند.

  • اختلال شخصیت اسکیزوئید : هر دو اختلال با انزوای اجتماعی مشخص می شوند. با این حال، بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید به دلیل بی علاقگی به دیگران منزوی می شوند، در حالی که مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی منزوی می شوند زیرا نسبت به طرد یا انتقاد احتمالی دیگران حساس هستند.

سایر اختلالات شخصیت نیز ممکن است از جهاتی شبیه به اختلال شخصیت اجتنابی باشند، اما می توانند با ویژگی های مشخصی متمایز شوند (به عنوان مثال، نیاز به مراقبت در اختلال شخصیت وابسته در مقابل اجتناب از طرد و انتقاد در اختلال شخصیت اجتنابی).

درمان اختلال شخصیت

  • درمان شناختی رفتاری با تمرکز بر مهارت های اجتماعی
  • روان درمانی حمایتی
  • روان درمانی روان پویشی
  • داروهای ضد اضطراب و ضد افسردگی

درمان عمومی اختلال شخصیت اجتنابی مشابه درمان همه اختلالات شخصیت است البته متاسفانه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی اغلب از درمان اجتناب می کنند.

درمان‌های مؤثر برای بیماران مبتلا به هراس اجتماعی و اختلال شخصیت اجتنابی عبارتند از:

  • درمان شناختی رفتاری که بر کسب مهارت های اجتماعی متمرکز است و به صورت گروهی انجام می شود.
  • اگر گروه متشکل از افراد با مشکلات مشابهی باشد، درمان های گروهی دیگری انجام می شود.

روان درمانی روان پویشی، که بر تعارضات اساسی تمرکز دارد نیز ممکن است مفید باشد.

درمان دارویی موثر شامل موارد زیر می باشد:

  • مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین(SSRIs)
  • داروهای ضد اضطراب، که به کاهش اضطراب کمک می کنند تا بیماران بتوانند خود را در معرض موقعیت های اجتماعی جدید قرار دهند.
  • مهارکننده های مونوآمین اکسیداز(MAOIs).

منبع : ناگفته های اختلال شخصیت اجتنابی (AVPD)

اختلال شخصیت وسواسی اجباری (OCPD)

اختلال شخصیت وسواسی اجباری (OCPD)

اختلال شخصیت وسواس فکری- اجباری با نگرانی در مورد نظم، کمال گرایی و کنترل شناسایی می شود که در نهایت انجام کارهای روزانه را مختل می کند. تشخیص شخصیت وسواس اجباری با معیارهای بالینی انجام می شود.

 درمان این اختلال با روان درمانی، درمان شناختی- رفتاری و داروهای مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) انجام می شود.

از آنجایی که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی-اجباری نیاز به کنترل دارند، کم تر به دیگران اعتماد می کنند و نگران تر هستند.

تخمین زده می شود که حدود ۲٫۱ تا ۷٫۹ درصد از جمعیت اختلال شخصیت وسواس فکری-اجباری را تجربه می کنند و در بین مردان شایع تر می باشد.

البته ویژگی‌های خانوادگی، ژنتیک و کمال‌گرایی در ایجاد این اختلال نقش دارد.

ممکن است اختلال های دیگری وسواس اجباری را همراهی کند. افراد درگیر وسواس اجباری اغلب دارای یک نوع اختلال افسردگی (اختلال افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم) یا اختلال مصرف الکل هستند .

علائم و نشانه های اختلال شخصیت وسواسی اجباری

علائم اختلال شخصیت وسواس فکری-اجباری ممکن است حتی در یک دوره زمانی کوتاه از ۱ سال کاهش یابد، اما تداوم آن ها (یعنی میزان بهبودی و عود) در دراز مدت کمتر می باشد.

در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواس فکری، اشتغال به نظم، کمال گرایی و کنترل خود باعث اختلال در انعطاف پذیری افراد می شود. این بیماران در تمام فعالیت های خود اصرار دارند که همه چیز به روش های خاص انجام شود.

برای حفظ حس کنترل، بیماران بر قوانین، جزئیات دقیق، رویه‌ها، برنامه‌ها و فهرست‌ها تمرکز می‌کنند. این بیماران به طور مکرر اشتباهات را بررسی می کنند و توجه فوق العاده ای به جزئیات دارند.

آن ها از زمان خود به خوبی استفاده نمی کنند و اغلب مهم ترین کارها را به پایان می گذارند. مشغولیت آنها به جزئیات و اطمینان از اینکه همه چیز بی نقص است، می تواند تکمیل را به تاخیر می اندازد.

آن ها از اینکه رفتارشان چگونه بر همکارانشان تأثیر می گذارد بی خبرند. هنگامی که این بیماران بر روی یک کار متمرکز می شوند، ممکن است تمام جنبه های دیگر زندگی خود را نادیده بگیرند.

از آنجایی که این بیماران می خواهند همه چیز به روشی خاص انجام شود، در واگذاری وظایف و کار به دیگران مشکل دارند. این افراد زمانی که با دیگران کار می کنند، ممکن است فهرست های مفصلی در مورد نحوه انجام یک کار تهیه کنند و اگر یکی از همکاران آن ها راه دیگری را پیشنهاد کند، ناراحت می شوند.

آن ها ممکن است حتی زمانی که از برنامه عقب هستند کمک را رد کنند.

این بیماران از قبل با جزئیات برنامه ریزی می کنند و نمی خواهند تغییرات را در نظر بگیرند. تلاش بی امان آنها ممکن است همکاران و دوستان را ناامید کند.

افراد درگیر شخصیت وسواس اجباری به ندرت ابراز محبت می کنند، این بیماران ممکن است به صورت رسمی، سخت یا جدی با دیگران ارتباط برقرار کنند. آن ها اغلب فقط زمانی صحبت می کنند که چیزی عالی برای گفتن داشته باشند. آنرها ممکن است بر منطق و عقل تمرکز کنند و نسبت به رفتار عاطفی بی توجه باشند.

این بیماران ممکن است در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی سختگیر باشند. آن ها اصول اخلاقی سفت و سختی را برای خود و دیگران به کار می برند و به شدت از خود انتقاد می کنند، علاوه بر این بسیار به رعایت قوانین علاقه مند هستند.

تشخیص شخصیت وسواسی اجباری

  • معیارهای بالینی تشخیص ( براساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، ویرایش پنجم [DSM-5])

برای تشخیص اختلال شخصیت وسواسی، بیماران باید نشانه های زیر را داشته باشند:

  • مشغولیت به نظم. کمال گرایی؛ و کنترل خود، دیگران و موقعیت ها
  • اهمیت به جزئیات، قوانین، برنامه ها، سازماندهی و فهرست ها
  • تلاش برای انجام کار به بهترین شکل ممکن
  • نتیجه غفلت از فعالیت های اوقات فراغت و دوستان و کار بیش از حد بدون نیاز به پول آن
  • وظیفه شناسی و سخت گیری بیش از حد در مسائل و ارزش های اخلاقی
  • عدم تمایل به دور انداختن اشیایی که دیگر به آن ها نیازی ندارند.
  • علاقه ای به اشتراک کار با دیگران ندارند و این امر باعث می شود که معمولا تنها به انجام کار بپردازند.
  • به ندرت پول خرج می کنند و ترجیح می دهند که پول را برای آینده ذخیره کنند.

علائم اختلال وسواس اجباری معمولا از اوایل بزرگسالی شروع می شود.

اختلال های مشابه با اختلال وسواس اجباری

اختلال شخصیت وسواس فکری اجباری را باید از اختلالات زیر متمایز کرد:

  • اختلال وسواس فکری اجباری (OCD) :بیماران مبتلا به OCD دارای وسواس های واقعی (افکار تکراری، ناخواسته و مزاحم که باعث اضطراب می شود) و اجبار (رفتارهای تشریفاتی که فرد احساس می کنند باید برای کاهش وسواس های مرتبط با اضطراب خود انجام دهند) هستند.

 بیماران مبتلا به وسواس فکری  (OCD) اغلب به دلیل فقدان کنترل بر همه چیز مضطرب می شوند. در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواس اجباری، نیاز به کنترل ناشی از اهمیتی است که به نظم می دهند، بنابراین رفتار، ارزش ها و احساسات آنها قابل قبول و سازگار با احساس آنها از خود است.

  • اختلال شخصیت اجتنابی : هر دو اختلال شخصیت اجتنابی و وسواسی اجباری با انزوای اجتماعی مشخص می شوند. اما در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی، انزوا ناشی از اولویت دادن به کار به جای روابط است و این افراد تنها به دلیل کمال گرایی به دیگران بی اعتماد می شوند.
  • اختلال شخصیت اسکیزوئید :هر دو اختلال شخصیت اسکیزوئید و وسواسی جبری با جدایی و رسمی بودن روابط مشخص می شود. با این حال، دلایل این دو اختلال متفاوت است.

درمان اختلال شخصیت وسواسی اجباری

  • روان درمانی
  • درمان شناختی- رفتاری
  • مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs)

درمان عمومی اختلال شخصیت وسواسی-اجباری مشابه درمان تمام اختلالات شخصیت می باشد.

اطلاعات در مورد درمان اختلال شخصیت وسواس فکری-اجباری کم است. همچنین، درمان به دلیل سخت‌گیری، لجبازی و نیاز به کنترل بیمار پیچیده می‌شود.

درمان روان پویشی و درمان شناختی-رفتاری می تواند به بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی کمک کند. 

منبع : اختلال شخصیت وسواسی اجباری (OCPD)

۵ افسانه در مورد اختلال شخصیت اجتنابی

۵ افسانه در مورد اختلال شخصیت اجتنابی

افسانه های زیادی در مورد اختلال شخصیت اجتنابی و افراد مبتلا به آن وجود دارد. یادگیری حقایق می تواند به این افراد در یافتن درمان مناسب کمک کند.

بسیاری از تصورات نادرست در مورد افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی (AVPD) وجود دارد. در حالی که افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی ممکن است خجالتی یا ضداجتماعی دیده شوند، اما در واقع دارای یک اختلال روانی هستند که مانع از توانایی آن ها از معاشرت با دیگران می شود.

پس از تشخیص، مبتلایان به اختلال شخصیت اجتنابی می توانند با موفقیت درمان شود. درک اختلال شخصیت اجتنابی برای یافتن کمک مناسب یا کمک به مبتلایان به این بیماری برای دریافت درمان مورد نیاز کلیدی می باشد.

۵ افسانه در مورد اختلال شخصیت اجتنابی

افسانه اول: افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی خجالتی هستند.

واقعیت: افراد مبتلا به اختلال شخحصیت اجتنابی یک وضعیت روانی دارند که فراتر از احساس خجالتی بودن است.

بسیاری از افراد خجالتی، عصبی بوده و صحبت کردن با افراد جدید باعث ترس خفیف یا خجالت آن ها در یک موقعیت اجتماعی می شود. افراد خجالتی با این احساسات به شیوه ای سالم برخورد می کنند و همچنان زندگی اجتماعی رضایت بخشی دارند.

با این حال، اختلال شخصیت اجتنابی باعث می شود این احساسات طاقت‌فرسا شده و از رفتن افراد به مکان‌هایی که امکان تعامل اجتماعی وجود دارد، جلوگیری کرده و تأثیر منفی شدیدی بر زندگی روزمره و شخصی آن ها می گذارد.

افسانه دوم: اختلال شخصیت اجتنابی همان درونگرایی است.

واقعیت: اختلال شخصیت اجتنابی و درونگرایی کاملاً متفاوت هستند.

برعکس این که بسیاری از افراد درون گرایی را مانند اختلال شخصیت اجتنابی می دانند. درونگرایی به هیچ وجه یک اختلال روانی نیست، بلکه یک ویژگی شخصیتی طبیعی و سالم می باشد. بسیاری از افراد درونگرا در واقع از معاشرت لذت می برند، دوستان زیادی دارند و دوست دارند با افراد جدید ملاقات کنند.

آن ها صرفاً به مقدار مشخصی زمان یا خلوت نیاز دارند تا احساس آرامش، استراحت یا شارژ داشته باشند. این افراد ممکن است در هر نقطه ای از طیف برون گرایی-درون گرایی قرار بگیرند و برخی از آن ها کم و بیش احساس درون گرایی دارند.

از سوی دیگر، افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی ممکن است شرکت در موقعیت های اجتماعی را تقریبا غیرممکن بدانند. این اجتناب ناشی از تمایل به گذراندن زمان به صورت تنهایی نیست، بلکه به دلیل نگرانی بیش از حد در مورد انتقاد یا احساس خجالت است.

افسانه سوم: افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی دیگران را دوست ندارند.

واقعیت: افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی اغلب تمایل به صمیمیت و روابط نزدیک دارند.

اجتناب افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی از موقعیت های اجتماعی به این دلیل نیست که از افراد دیگر خوششان نمی آید. بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال شخصیت اجتنابی تمایل شدیدی به دوستی یا ارتباط صمیمانه با دیگران دارند.

با این حال، آن ها اغلب از ایجاد این پیوندهای نزدیک به دلیل ترس شدیدشان از مورد منفور شدن، تمسخر یا قضاوت خشن باز می مانند. اغلب اوقات آن ها نقص‌های درک شده خود را دلیلی برای ناتوانی در برقراری روابط سالم می‌دانند و تنها زمانی وارد تعاملات اجتماعی می‌شوند که مطمئن باشند پذیرفته می‌شوند و مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند

افسانه چهارم: اختلال شخصیت اجتنابی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی یکی هستند.

واقعیت: اختلال شخصیت اجتنابی و اختلال شخصیت ضداجتماعی دو حالت متمایز هستند.

شباهت های متعددی بین اختلال شخصیت اجتنابی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی وجود دارد. در هر دو مورد، افراد اغلب از رفتارهای اجتماعی معمولی پیروی نمی کنند. آن ها ممکن است در حفظ روابط سالم با دیگران مشکل داشته باشند یا ترس از وابستگی عاطفی به افراد دیگر داشته باشند که به عنوان اضطراب دلبستگی شناخته می شود .

با این حال، این دو اختلال شخصیت از چند جهت کلیدی کاملاً متفاوت هستند. اختلال شخصیت ضد اجتماعی با ترس از موقعیت های اجتماعی مانند اختلال شخصیت اجتنابی مشخص نمی شود

. در عوض، افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی به گونه ای رفتار می کنند که هنجارهای اجتماعی را نقض می کند. آن ها همچنین انتخاب می کنند که با افراد دیگر تعامل داشته باشند، اما فقط به روشی که خودشان دوست دارند.

افسانه پنجم: اختلال شخصیت اجتنابی قابل درمان نیست.

واقعیت: اختلال شخصیت اجتنابی قابل درمان است.

درمان اختلال شخصیت اجتنابی گاهی اوقات می تواند چالش برانگیز باشد زیرا بیماران ممکن است تمایلی به درخواست کمک نداشته باشند. تماس گرفتن برای جلسه درمان برای افراد مبتلا به این اختلال یک چالش سخت می باشد.

با این حال، با درمان مناسب، اغلب افراد می توانند یاد بگیرند که با موفقیت شرایط خود را مدیریت کنند. درمان اختلال شخصیت اجتنابی معمولاً شامل روان درمانی، مانند درمان شناختی رفتاری است. از طریق این نوع گفتگو درمانی و مشاوره رفتاری، بیماران می توانند یاد بگیرند که اضطراب خود را در مورد تمسخر یا طرد شدن مدیریت کنند.

در اغلب اوقات، بیماران مبتلا به این عارضه دارای اختلالات همزمانی مانند افسردگی یا اضطراب نیز هستند که با دارو درمانی قابل پیشگیری و درمان است.

با این حال، در حال حاضر هیچ دارویی وجود ندارد که بتواند به طور مستقیم اختلال شخصیت اجتنابی را درمان کند. اگرچه این یک فرآیند طولانی است اما درمان از طریق روان درمانی معمولاً موفقیت آمیز می باشد.

اختلالات شخصیتی مانند اختلال شخصیت اجتنابی اغلب همراه با اختلالات مصرف مواد رخ می دهد . اگر شما یا یکی از عزیزانتان با اختلال شخصیت و اعتیاد به مواد مخدر یا الکل دست و پنجه نرم می کنید در اولین فرصت باید به روانشناس و درمانگر متخصص مراجعه کنید.

منبع: ۵ افسانه در مورد اختلال شخصیت اجتنابی

کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

اینکه یکی از از عزیزانتان اختلال استرس پس از سانحه رنج می برد، طاقت فرساست. اما مراحل زیر به شما کمک می کند تا به دوست یا همسرتان کمک کرده و آن ها را به زندگی عادی و طبیعی بازگردانید.

، دوست یا یکی از اعضای خانواده شما به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. زندگی با فرد دچار اختلال استرس پس از سانحه آسان نیست و آسیب ها

زندگی با کسی که اختلال استرس پس از سانحه دارد

ابتلا شریک ی زیادی به روابط و زندگی خانوادگی می زند.از سردی و بدخلقی عزیزتان آزار می‌بینید و همیشه سعی می کنید او را درک کنید، چرا که آن ها کمتر می‌توانند محبت کنند و بی ثبات هستند. احساس می کنید که زندگی شکننده و بی ثباتی دارید یا با یک غریبه زندگی می کنید. همچنین مجبور می شوید سهم بیشتری از کارهای خانه را بر عهده بگیرید و با ناامیدی عزیزتان کنار بیایید.

علائم اختلال استرس پس از سانحه حتی منجر به از دست دادن شغل، سوء مصرف مواد و سایر مشکلاتی شود که کل خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.

به یاد داشته باشید که فرد مبتلا به استرس پس از سانحه کنترلی روی رفتارهای خود ندارد و نباید رفتارهای آن ها را به دل بگیرید یا ناراحتی های آن ها را به خودتان ربط دهید. سیستم عصبی فرد مورد علاقه شما در حالت هوشیاری دائمی «قفل» شده است و باعث می شود که دائماً احساس آسیب پذیری و ناامنی کند یا مجبور شود بارها و بارها تجربه آسیب زا را دوباره مرور کند.

همۀ اینها منجر به عصبانیت، تحریک پذیری، افسردگی، بی اعتمادی و سایر علائم اختلال استرس پس از سانحه می شود که فرد مورد علاقه شما نمی تواند به سادگی آن ها را متوقف کند.

با این حال، با حمایت مناسب از سوی شما و سایر اعضای خانواده و دوستان، سیستم عصبی او به حالت عادی برمی گردد. با این نکات به آن‌ها کمک کنید تا از رویداد آسیب‌زا خارج شوند و زندگی مشترکتان را به حالت عادی بازگردانید.

کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

نکته۱: حمایت اجتماعی ارائه دهید

معمولاً افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه از خانواده و دوستان کناره گیری می کنند. آن ها احساس شرمندگی می کنند، نمی خواهند سربار کسی باشند یا باور پیدا کرده اند که دیگران متوجه احساسات آن ها نمی شوند.

اگرچه مهم است که به حریم خصوصی عزیزتان احترام بگذارید، اما آرامش و حمایت شما به او کمک می کند بر احساس درماندگی، اندوه و ناامیدی غلبه کند. در واقع، متخصصان بر این باورند که ارتباط چهره به چهره از سوی دیگران مهم ترین عامل در بهبود اختلال استرس پس از سانحه است.

اینکه چگونه عشق و حمایت خود را به بهترین شکل به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه نشان دهید، همیشه آسان نیست. شما نمی توانید فرد مورد علاقه خود را مجبور به بهبودی کنید، اما می توانید صرفا با گذراندن وقت در کنار او، نقش مهمی در روند بهبودی او داشته باشید.

به عزیزتان فشار نیاورید تا صحبت کند. برای افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه صحبت در مورد تجربیات آسیب زا بسیار دشوار است. برای برخی حتی باعث بدتر شدن احساس آن ها می شود. درعوض، به او آگاهی بدهید که اگر خواست حرف بزند، در کنارش هستید که گوش بدهید. احساس همراهی و پذیرفته شدن از سوی شماست که به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه آرامش می‌دهد، نه لزوما صحبت کردن.

همراه عزیزتان کارهای عادی و روزمره انجام دهید، کارهایی که ربطی به اختلال استرس پس از سانحه یا تجربه آسیب زا ندارد. فرد مورد علاقه خود را تشویق کنید که دوستانی داشته باشد، سرگرمی هایی را دنبال کند که برای او لذت بخش است و به ورزش هایی مانند پیاده روی، دویدن، شنا یا صخره نوردی بپردازد. با هم در یک کلاس تناسب اندام شرکت کنید، به رقص بروید یا یک قرار ناهار هفتگی با دوستان و خانواده داشته باشید.

به جای اینکه به او بگویید چه کاری باید انجام دهد، اجازه دهید عزیزتان رهبری را بر عهده بگیرد. با اینکه افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه مانند یکدیگر نیستند. اما بیشتر آن ها به طور غریزی می دانند که چه چیزی باعث می شود احساس آرامش و امنیت کنند. راهنمایی بگیرید که چگونه می توانید به بهترین شکل عزیزتان را حمایت و همراهی کنید.

استرس خود را مدیریت کنید

هر چه آرام تر و متمرکزتر باشید، بهتر می توانید به عزیزتان کمک کنید.

صبور باشید

بهبودی فرآیندی است که زمان می برد و اغلب با شکست‌هایی همراه است. نکته مهم این است که مثبت بمانید و از همسر خود حمایت کنید.

درباره اختلال استرس پس از سانحه آموزش ببینید.

هر چه بیشتر در مورد علائم، اثرات و گزینه‌های درمانی بدانید، برای کمک به عزیزتان و درک آنچه که او از سر می‌گذراند، مجهزتر بوده و نگاه جامع تری به موضوع پیدا می کنید.

احساسات منفی را بپذیرید 

وقتی که در حال گذراندن شرایط هیجانی هستید، برای ترکیب پیچیده ای از احساسات آماده باشید مانند، چیزهایی که هرگز نمی خواستید بشنوید. فقط به یاد داشته باشید، داشتن احساسات منفی نسبت به اعضای خانواده به معنی دوست نداشتن آن ها نیست.

نکته ۲: شنونده خوبی باشید

اگرچه نباید فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه را مجبور به صحبت کنید، اما اگر خود او تصمیم به گفتن گرفت، سعی کنید بدون توقع یا قضاوت گوش دهید. او را متوجه کنید که به موضع علاقه مند هستید و برایتان مهم است، اما نگران راهنمایی هایی که باید در پاسخ بدهید، نباشید. همین گوش دادن با دقت، برای محبوب شما مفید است، نه آنچه می گویید.

لازم است که یک فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بارها و بارها در مورد رویداد آسیب زا صحبت کند. این بخشی از روند بهبودی است، بنابراین به عزیزتان نگویید که از تکرار وقایع گذشته خودداری کند، درعوض، به او پیشنهاد دهید که هر چند بار که نیاز دارد صحبت کند.

ممکن است گوش دادن به برخی از چیزهایی که عزیزتان به شما می گوید بسیار سخت باشد. حتی اگر از حرف های او خوشتان نمی آید به احساسات و واکنش های او احترام بگذارید. اگر با شنیدن حرف های او ناراضی، وحشت زده یا قضاوتگر شوید، بعید است که دوباره با شما صحبت کند.

مشکلات ارتباطی که باید از آن ها اجتناب کرد:

نبایدها:

  • پاسخ‌های دم دستی یا اینکه فقط به عزیزتان بگویید همه چیز درست می‌شود.
  • اینکه اجازه ندهید عزیزتان در مورد احساسات یا ترس های خود صحبت کند.
  • توصیه کردن یا اینکه به عزیزتان بگویید که چه کاری باید انجام دهد.
  • همه مشکلات مربوط به رابطه یا خانواده خود را به اختلال استرس پس از سانحه عزیزتان مربوط کرده و او را سرزنش کنید
  • تجربه آسیب‌زای او را نفی کنید، دست کم بگیرید یا انکار کنید.
  • او را تهدید کنید.
  • کاری کنید که عزیزتان احساس ضعف کند، زیرا دیگران بهتر از او با همین مشکل کنار آمده اند.
  • اینکه به عزیزتان بگویید خوش شانس بوده که وضعیتش بدتر نشده است.
  • با تجربیات یا احساسات شخصی خود روند را مدیریت کنید و به همسرتان اجازه دخالت ندهید.

نکته ۳: اعتماد و ایمنی را بازسازی کنید

برخی از حوادث نگرش فرد به جهان را تغییر داده و آن را مکانی همیشه خطرناک و ترسناک جلوه می‌دهد، همچنین به توانایی افراد برای اعتماد به دیگران و خود آسیب می رساند. اگر راهی پیدا کنید که بتوانید احساس امنیت عزیزتان را بازسازی کنید، به بهبود او کمک خواهید کرد.

تعهد خود را به رابطه ابراز کنید.

به عزیزتان آگاهی بدهید که شما برای مدت طولانی در کنار او هستید، تا او احساس کند که مورد علاقه و حمایت قرار گرفته است.

برنامه هایی ایجاد کنید.

سازماندهی و ایجاد برنامه های قابل پیش بینی حس ثبات و امنیت را به افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه اعم از بزرگسالان و کودکان باز می گرداند: برنامه‌های روزمره مانند وادار کردن عزیزتان به کمک در تهیه مواد غذایی یا کارهای خانه، زمان‌بندی منظم برای وعده‌های غذایی، یا صرفاً «در کنار او بودن» از این دست برنامه ها می باشد.

استرس را در خانه به حداقل برسانید.

مطمئن شوید که فرد مورد علاقه شما فضا و زمان مناسب برای استراحت و آرامش دارد. از هرگونه استرس یا اضطرابی دوری کنید، حتی ممکن است لازم باشد شنیدن اخبار را به حداقل برسانید.

از آینده صحبت کنید و برنامه ریزی کنید.

این کار به مقابله با این احساس مشترک در بین افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمک می کند که فکر می کنند آینده ای ندارند.

به وعده های خود عمل کنید

با نشان دادن اینکه قابل اعتماد هستید، به بازسازی اعتماد کمک کنید. ثبات داشته باشید و حتما آنچه را که می گویید انجام دهید.

بر نقاط قوت عزیزتان تاکید کنید.

به عزیزتان بگویید که فکر می کنید او خوب می شود و به تمام ویژگی های مثبت و موفقیت های او اشاره کنید، البته حتما توجه داشته باشید که زیاده روی در این امر اثر عکس را به دنبال دارد.

به دنبال راه هایی برای توانمندسازی او باشید.

به جای اینکه کارهایی را برای او انجام دهید که او خودش قادر به انجام آن هست، بهتر است با دادن قدرت انتخاب و کنترل بیشتر، اعتماد به نفس او را تقویت کنید.

نکته ۴: محرک ها را پیش بینی و مدیریت کنید

محرک هر چیزی می تواند باشد (یک فرد، مکان، شیء یا موقعیت) که به فرد مورد علاقه شما آسیب یا حادثه را یادآوری و علائم اختلال استرس پس از سانحه را در او بیدار کند، مانند خاطرات.

گاهی اوقات، محرک ها آشکار هستند. برای مثال، یک کهنه سرباز نظامی با دیدن دوستان رزمندۀ خود یا صداهای بلندی که شبیه شلیک گلوله است، تحریک می شود. برخی دیگر مدتی طول می کشد تا شناسایی و درک شوند، مثلاً شنیدن آهنگی که در زمان وقوع حادثه آسیب زا در حال پخش بوده. همچنین محرک ها لزوما خارجی نیستند: احساسات و عواطف درونی نیز علائم اختلال استرس پس از سانحه را تحریک می کنند.

محرک های خارجی رایج PTSD

  • مناظر، صداها یا بوهای مرتبط با حوادث.
  • افراد، مکان ها یا چیزهایی که آسیب را به یاد می آورند.
  • تاریخ ها یا زمان های مهم، مانند سالگردها یا زمان خاصی از روز.
  • طبیعت (انواع خاصی از آب و هوا، فصل ها و غیره).
  • مکالمات یا پوشش رسانه ای در مورد حادثه های مشابه.
  • موقعیت هایی که احساس محدودیت می دهند (گیر کردن در ترافیک، مطب دکتر یا یک جمعیت).
  • روابط، خانواده، مدرسه
  • کار یا فشارها و مشاجرات مالی.
  • مراسم تشییع جنازه، بیمارستان یا درمان پزشکی.

محرک های داخلی رایج PTSD

  • ناراحتی جسمی، مانند گرسنگی، تشنگی، خستگی، بیماری و ناکامی جنسی.
  • هر گونه احساس بدنی که حوادث را به یاد می آورد، از جمله درد، زخم های قدیمی یا آسیب های مشابه.
  • احساسات شدید، به ویژه احساس درماندگی بیش از حد یا به دام افتادن.
  • احساسات نسبت به اعضای خانواده، مانند آمیزه ای از حس عشق، آسیب پذیری و رنجش.

صحبت با فرد مورد علاقه خود در مورد محرک های PTSD

از عزیزتان بیش تر در مورد کارهایی که در گذشته انجام داده بپرسید تا دربارۀ محرکی که کمک کننده بوده (و همچنین اقداماتی که کمک نکرده است) پاسخ دهد. سپس برای نحوه پاسخگویی در آینده نشانه ها و قرارهایی بگذارید.

با عزیزتان تصمیم بگیرید که وقتی دچار کابوس، خاظرات یا حمله هراس می شود، چگونه واکنش نشان دهید. برنامه داشتن از پیش، ترسناکی وضعیت را برای هر دوی شما کمتر می کند. همچنین در موقعیت بسیار بهتری خواهید بود تا به عزیزتان کمک کنید آرام شود.

چگونه به فردی که دچار فلاش بک یا حمله هراس شده است کمک کنیم

در طول خاطرات، اغلبِ انسان ها احساس می‌کنند که گویی از بدن خود جدا شده اند. هر کاری که بتواند آن ها را به زمان حال برگرداند مفید خواهد بود. اقدامات زیر می تواند در این کار شما را یاری کنند:

  • به عزیزتان بگویید که اگرچه به نظر می‌رسد در آن شرایط قرار می گیرد، اما رویداد واقعاً دوباره تکرار نمی شود.
  • به او کمک کنید تا اطراف خود را مرور کند (مثلاً از او بخواهید به اطراف اتاق نگاه کرده و آنچه را که می بیند با صدای بلند توصیف کند).
  • او را تشویق کنید که نفس های عمیق و آهسته بکشد (تنفس سریع و نامنظم باعث افزایش احساس وحشت می شود).
  • از حرکات ناگهانی یا هر چیزی که ممکن است او را شگفت زده کند خودداری کنید.
  • قبل از اینکه او را لمس کنید اجازه بگیرید. لمس کردن یا قرار دادن بازوهای خود در اطراف فرد ممکن است باعث شود او احساس کند در دام افتاده که منجر به تحریک بیشتر و حتی خشونت می شود.

نکته ۵: با نوسانات خلقی و عصبانیت مقابله کنید

اختلال استرس پس از سانحه منجر به مشکلاتی در مدیریت احساسات و تکانه ها می شود. در این شرایط عزیزتان دچار تحریک پذیری شدید، بدخلقی، یا خشم شدید می‌شود.

افرادی که از اختلال استرس پس از سانحه رنج می برند در یک وضعیت دائمی استرس جسمی و عاطفی زندگی می کنند. از آنجا که آن ها معمولاً با خوابیدن مشکل دارند، دائماً خسته، پرخاشگر و از نظر جسمی ضعیف هستند. این مشکلات باعث می‌شود که به استرس های روزانه بیش از حد واکنش نشان دهند.

برای بسیاری از افراد مبتلا به PTSD، خشم تنها پوششی برای سایر احساسات مانند غم و اندوه، درماندگی یا احساس گناه است. خشم باعث می شود به جای اینکه ضعیف و آسیب پذیر باشند، احساس قدرت کنند. برخی دیگر سعی می کنند خشم خود را تا زمانی که شما انتظارش را ندارید سرکوب کنند.

مراقب نشانه‌های عصبی بودن مانند فک قفل شده یا مشت‌های گره شده، بلند صحبت کردن یا آشفته شدن، باشید. به محض مشاهده علائم هشدار دهنده اولیه، اقداماتی را برای خنثی کردن وضعیت انجام دهید.

سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید.

در طول پ طغیان عاطفی، تمام تلاش خود را بکنید تا آرام بمانید. این کار به عزیزتان نشان می دهد که شما «امن» هستید و از تشدید وضعیت جلوگیری می کند.

به فرد فضا بدهید.

از شلوغ کردن اطراف یا گرفتن فرد خودداری کنید زیرا باعث می شود که فرد آسیب دیده احساس خطر کند.

بپرسید چگونه می توانید کمک کنید.

مثلا این سؤال: در حال حاضر چه کاری می توانم برای کمک به تو انجام دهم؟ می تواند مفید باشد، شما همچنین می توانید زمان استراحت یا رفتن به جایی دیگر برای عوض شدن حال و هوا را پیشنهاد بدهید.

ایمنی را اولویت قرار دهید

اگر وضعیت فرد با وجود تلاش های شما برای آرام کردن اوضاع بدتر شد، خانه را ترک یا خود را در اتاق حبس کنید. اگر می ترسید که عزیزتان به خودش یا دیگران صدمه بزند با پلیس یا دکتر تماس بگیرید.

به فرد مورد علاقه خود کمک کنید خشم خود را مدیریت کند.

خشم یک احساس طبیعی و سالم است، اما زمانی که مزمن، انفجاری و خارج از کنترل شود، تأثیرات جدی بر روابط، سلامت و وضعیت ذهنی فرد می‌گذارد. عزیزتان می تواند با تحقیق درباره مسائل ریشه ای و یادگیری روش های سالم تر برای ابراز احساسات، خشم خود را کنترل کند.

نکته ۶: درمان حمایتی

عشق و حمایت شما و نزدیکان اگر چه ضروری است، اما همیشه کافی نیست. بسیاری از افرادی که آسیب دیده اند به درمان حرفه ای اختلال استرس پس از سانحه نیاز دارند. اما مطرح کردن آن می تواند حساسیت برانگیز باشد. به این فکر کنید که اگر کسی پیشنهاد کند که شما به درمان نیاز دارید چه احساسی خواهید داشت.

منتظر زمان مناسب برای مطرح کردن نگرانی های خود باشید.

وقتی در حال مشاجره یا در وسط بحران هستید، آن را مطرح نکنید. همچنین مراقب زبان خود باشید. از هر جمله ای که دلالت بر «دیوانه یا بیمار بودن» همسر شما دارد اجتناب کنید. در عوض موضوع را در یک چشم انداز مثبت و عملی ارائه دهید: درمان راهی برای یادگیری مهارت های جدید است که می تواند برای مدیریت طیف گسترده ای از چالش های مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه مورد استفاده قرار گیرد.

بر مزایای آن تاکید کنید.

به عنوان مثال، درمان به او کمک می کند تا مستقل تر و تحت کنترل باشد یا به کاهش اضطراب و اجتنابی کمک می کند که او را از انجام کارهایی که می خواهد انجام دهد باز می دارد.

روی مشکلات خاص تمرکز کنید.

زمانی که در مورد اختلال استرس پس از سانحه یا مشاوره صحبت می‌کنید و عزیزتان واکنش تندی ندارد و گوش می دهد، بر این تمرکز کنید که چگونه درمان می‌تواند به مسائل خاصی مانند مدیریت خشم، اضطراب، یا مشکلات تمرکز و حافظه کمک کند.

مشکلات و محدودیت های درمان را بپذیرید.

برای مثال، می‌توانید بگویید: «می‌دانم که درمان یک راه حل سریع یا جادویی نیست و پیدا کردن درمانگر مناسب ممکن است کمی طول بکشد. اما حتی اگر کمی کمک کند، ارزشش را دارد.»

از افرادی که عزیزتان به آن ها احترام می گذارد و به آن ها اعتماد دارد کمک بگیرید.

اگر این ایده از جانب شخص دیگری مطرح شود، ممکن است فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بهتر بپذیرد. به فرد پیشنهاد دهید که به پزشک مراجعه کند یا مثلاً با یک دوست، معلم، مربی یا روحانی خاص صحبت کند.

فرد مورد علاقه خود را تشویق کنید تا به یک گروه پشتیبانی بپیوندد.

برقراری ارتباط با افراد دیگری که تجربیات آسیب زای مشابهی را پشت سر گذاشته به برخی از افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمک می کند که کمتر احساس آسیب دیدگی و تنهایی کنند.

نکته ۷: مراقب خود باشید

اگر به اختلال استرس پس از سانحۀ عزیزتان اجازه دهید بر زندگی شما مسلط شود و نیازهای خود را نادیده بگیرید حتما فرسوده و حتی ممکن است دچار آسیب ثانویه شوید. شما هم ممکن است با گوش دادن به داستان ها یا قرار گرفتن در معرض علائم آزاردهنده مانند خاطرات دچار مشکل شوید. هر چه بیشتر احساس فرسودگی و غرق شدن کنید، خطر آسیب دیدنتان بیشتر است.

برای اینکه قدرت این را داشته باشید که در طولانی مدت در کنار عزیزتان باشید و خطر آسیب ثانویه را کاهش دهید، باید خودتان را قوی نگه دارید، اگر احساس نیاز می کنید حتما به مشاور مراجعه کنید.

به نیازهای جسمانی خود توجه کنید

به اندازه کافی بخوابید، به طور منظم ورزش کنید، به درستی غذا بخورید، و مراقب هرگونه مشکل پزشکی باشید.

یک گروه پشتیبانی برای خود ایجاد کنید

به سایر اعضای خانواده، دوستان مورد اعتماد، درمانگر یا گروه پشتیبانی خود تکیه کنید. صحبت کردن در مورد احساسات خود و آنچه که از سر می گذرانید بسیار مفید است و می تواند به آرامش شما کمک کند.

برای زندگی خود وقت بگذارید.

دوستان، سرگرمی ها یا فعالیت هایی که شما را خوشحال می کند را رها نکنید. مهم است که چیزهایی در زندگی خود داشته باشید که در شما اشتیاق ایجاد می‌کنند.

مسئولیت را تقسیم کنید.

از سایر اعضای خانواده و دوستان هم کمک بخواهید تا بتوانید به اندازه کافی استراحت کنید. همچنین می توانید به دنبال مددکار اجتماعی در محل خود باشید.

حدود را مشخص کنید

در مورد آنچه می توانید انجام بدهید واقع بین باشید. محدودیت‌های خود را بشناسید، آن‌ها را با اعضای خانواده‌ و دیگران مطرح کرده و به آن‌ها پایبند باشید.

حمایت از افرادی که از جانبازان مراقبت می کنند

اگر شخصی که از او مراقبت می کنید یک کهنه سرباز است، مطلب اختلال استرس پس از سانحه در کهنه سربازان را بخوانید. همچنین برای گرفتن حمایت مالی و مراقبتی به بنیاد شهید و ایثارگران مراجعه کنید.

منبع : کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

5 باور غلط درباره کمرویی و اضطراب اجتماعی+ درمان

آیا کمرویی و اضطراب اجتماعی فرق دارد؟ آیا به عزت نفس مربوط می شود؟ اگر فردی خجالتی هستید احتمالا تاکنون با این سوالات برخورد کرده اید.

شاید شما خجالتی بودن را با ساکت بودن مرتبط می دانید، اما خجالتی بودن می تواند برای هرکسی متفاوت باشد. به طور مثال برخی از افراد خود را خجالتی می دانند زیرا در جمع نمی توانند صحبت کنند، یا هنگام حرف زدن قرمز می شوند.

بنابراین تفاوت بین یک فرد خجالتی و اضطراب اجتماعی چیست؟ و چگونه خجالتی بودن با درونگرایی و عزت نفس ارتباط دارد؟

خجالت چیست؟

انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) اعلام کرد است که خجالت معمولاً به این معنی است که وقتی فرد در یک محیط اجتماعی قرار می‌گیرد یا زمانی که در جمع جدیدی است، احساس عصبی، ناراحتی یا عصبانیت می‌کند.

یک فرد خجالتی ممکن است در موقعیت های جدید یا اجتماعی احساس اضطراب کند و در مورد اینکه دیگران در مورد خود چه فکر می کنند نگران باشد.

گاهی اوقات، خجالت می تواند به این معنا باشد که فرد در مواجهه با موقعیت های خاص، علائم فیزیکی مانند تعریق، ضربان قلب سریع یا معده درد را نیز تجربه می کند.

برای مثال، اگر خجالتی هستید، ممکن است اغلب اوقات سرخ شوید. همچنین ممکن است ترجیح دهید از اجتماعات یا ملاقات با افراد جدید خودداری کنید زیرا این تجربیات ممکن است بسیار طاقت فرسا باشد.

پیشنهاد مشاور: 

با این حال، همه افراد خجالتی کمرویی را به یک شکل تجربه نمی کنند.

شاید شما فقط در روابط عاشقانه خجالتی هستید، در حالی که شخص دیگری با هر فردی که با او در تماس است خجالتی است. یا ممکن است شخص دیگری در تعاملات فردی خجالتی باشد اما مشکلی برای صحبت در جمع نداشته باشد، با وجود تمام این تفاوت ها همه جلوه های معتبری از کمرویی هستند.

افسانه ها و حقایق در مورد کمرویی

  • افسانه 1:افراد خجالتی درونگرا هستند
  • واقعیت: افراد خجالتی نیز می توانند برونگرا باشند.

درونگرایی در مورد تحرک و فعالیت است در حالی که کمرویی بیشتر با اضطراب مرتبط می باشد.

یک فرد خجالتی ممکن است ترس از تعامل را تجربه کند زیرا احساس می کند دیگران ممکن است او را به صورت منفی ارزیابی کنند. به همین دلیل، آن ها ممکن است از موقعیت های اجتماعی اجتناب کنند. از سوی دیگر، درونگراها ممکن است تمایل به اجتناب از تجمعات اجتماعی بزرگ و دورهمی ها داشته باشند و ترجیح دهند زمان بیش تری را به صورت تنهایی یا تنها با دوستان صمیمی خود بگذرانند.

اگر یک درونگرا زمان لازم برای تنهایی را داشته باشد می تواند بدون نگرانی در مورد قضاوت با افراد دیگر تعامل فعال داشته باشد.

آیا ممکن است هم خجالتی و هم درونگرا باشیم؟ بله، برخی افراد هر دو هستند، اما همان طور که گفته شد باهم تفاوت دارند و بنابراین نباید آن ها را علت و معلول هم دانست.

  • افسانه 2: برونگراها نمی توانند خجالتی باشند.
  • واقعیت: هر کسی، از جمله افراد برون گرا، می تواند در برخی یا همه موقعیت ها خجالتی باشد.

برونگراها معمولاً افرادی هستند که از تعامل انسانی انرژی می گیرند. با این حال، این بدان معنا نیست که آن ها نمی توانند خجالتی باشند.

 خجالت ناشی از قضاوت شدن یا نگاه منفی دیگران یک فرد برون گرا را نیز می تواند تحت تاثیر قرار دهد و باعث شود که احساس خجالت زدگی پیدا کند.

 یک مطالعه در سال 2015 نشان داد که افراد برون گرا کمتر خجالتی هستند، اما هر فرد متفاوت است بنابراین نمی توان یک قانون در این مورد صادر کرد. برخی موقعیت‌های اجتماعی ممکن است هر چند وقت یک‌بار باعث ایجاد احساس خجالت در یک فرد برون‌گرا شود.

  • افسانه 3: اگر فرد خجالتی هستید، نمی توانید سخنران عمومی باشید.
  • واقعیت: بسیاری از افراد خجالتی بر کمرویی غلبه می کنند و سخنرانان عمومی خوبی می شوند.

خجالتی بودن به این معنی نیست که نمی توانید مهارت های ارتباطی خود را توسعه دهید. ممکن است هنگام صحبت در جمع احساس اضطراب و ناامنی کنید، اما هنوز هم می توانید این کار را به خوبی انجام دهید، تنها نیاز دارید تا مهارت های لازم را یاد بگیرید.

  • افسانه 4: کمرویی همان اضطراب اجتماعی است
  • واقعیت: اضطراب اجتماعی یک اختلال سلامت روان است و کمرویی یک ویژگی شخصیتی است.

کمرویی و اضطراب اجتماعی شباهت هایی با هم دارند. هر دو شامل ترس از قضاوت شدن توسط دیگران در محیط های اجتماعی می باشند.

اما با توجه به بیانیه موسسه ملی سلامت روان (NIMH) اگر با یک اختلال اضطراب اجتماعی زندگی می کنید، علائم شدیدتر و طولانی تری را تجربه خواهید کرد، از جمله:

  • تپش قلب
  • حالت تهوع یا استفراغ
  • تعریق شدید
  • تکان دادن پا یا دست
  • ترس از موقعیت های اجتماعی
  • احساس سردرگمی در طول مکالمه
  • افکار مداوم و غیرقابل کنترل در مورد موقعیت های اجتماعی
  • مشکل در برقراری تماس چشمی

کمرویی هم می تواند این علائم را به همراه داشته باشد، اما تأثیر کمتری بر  زندگی شما خواهد داشت.

مثال، به عنوان یک فرد خجالتی، ممکن است هنگام ملاقات با شخصی جدید عصبی شوید. این می تواند منجر به تپش قلب سریع، عرق کردن کف دست ها و از دست دادن اتمرکز بر آنچه که می گویید، شود.

با این حال، این احتمال وجود دارد که پس از چند لحظه، این واکنش کاهش یابد. علاوه بر این، این علائم شما را از حضور در فعالیت هایی مانند کار، مدرسه، مهمانی ها یا سرگرمی ها باز نمی دارد.

برای فردی که دارای اضطراب اجتماعی است، این علائم آنقدر شدید هستند که منجر به اجتناب از همه موقعیت‌های اجتماعی می‌شود. این می تواند بر نحوه تصمیم گیری آن ها مانند یافتن شغل، عملکرد آن ها در مدرسه یا پیدا کردن دوستان جدید تأثیر بگذارد.

در برخی موارد محدود، کمرویی ممکن است منجر به بروز علائم اضطراب اجتماعی شود.

  • افسانه 5: افراد خجالتی عزت نفس پایینی دارند
  • واقعیت: کمرویی و عزت نفس ممکن است مرتبط باشند، اما یک چیز نیستند.

عزت نفس با ارزش یا طرز فکر فرد مرتبط است. خجالت می تواند بر دید شما نسبت به خودتان تأثیر بگذارد و باعث شود در برخی جنبه ها احساس ناامنی کنید.

مقاله ای در سال 2022 نشان داد که خجالتی بودن تأثیر بیشتری بر عزت نفس دارد.

8 نکته برای غلبه بر اضطراب اجتماعی و کمرویی| درمان قطعی خجالتی بودن

  1. کافئین و الکل را کاهش دهید.
  2.  با مشاور صحبت کنید.
  3. لبخند زدن را تمرین کنید.
  4. سرگرمی های مناسبی انتخاب کنید.
  5. علت نگرانی های خود را پیدا کنید.
  6. دوستان صمیمی داشته باشید.
  7. مدیتیشن را امتحان کنید.
  8. از خودتان مراقبت کنید.

سخن آخر

فرد خجالتی معمولاً در مورد اینکه دیگران در مورد او چه فکری می کنند احساس اضطراب می کند. این ممکن است باعث شود که آن ها در موقعیت های اجتماعی به روش های خاصی، مانند سرخ شدن، از دست دادن مسیر مکالمات و تجربه ضربان قلب سریع واکنش نشان بدهند.

از طرف دیگر خجالتی بودن به این معنا نیست که شما درونگرا هستید یا برعکس. برخی از درونگراها خجالتی هستند.

منبع : 5 باور غلط درباره کمرویی و اضطراب اجتماعی+ درمان 

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

یکی از شایع ترین اختلال های عصبی – تحولی، اختلال نارسایی توجه، بیش فعالی می باشد که در دوران کودکی اتفاق می افتد.

این اختلال به عنوان الگوهای پایداری از نارسایی توجه و بیش فعالی و تکانشگری نامتناسب با سن شناخته می شود و این اختلال عملکرد یا رشد فرد را تحت تاثیر قرار می دهد،

این نشانه ها در محیط های  مختلفی ( از قبیل خانه، مدرسه، کار با دوستان یا خویشاوندان یا فعالیت های دیگر) اتفاق  می افتد و عملکرد های مختلفی مانند اجتماعی، درسی و شغلی را تحت تاثیر قرار می دهد و بسیاری از نشانه های این اختلال در سن قبل از ۱۲ سالگی خودش را نشان می دهد.( انجمن روان پزشکی آمریکا، ۲۰۱۳)

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

در سنین مدرسه میزان شیوع سطح جهانی این اختلال حدود ۵ درصد می باشد. میزان شیوع این اختلال در بزرگسالی ۲٫۵ درصد می باشد و نشانه ها و علائم این اختلال در بیش از ۶۵ درصد موارد در دوره بزرگسالی مداومت دارد. ( فاراوان، بیدرمن و میک، ۲۰۰۶، سیمون، کزوبور، بالینت، میسزاروس و بایتر ، ۲۰۰۹)

با وجود آن که درصد شیوع این بیماری در بزرگسالی بالا می باشد کمتر از ۲۰ درصد از این گروه تشخیص و درمان می شوند.( گینسبرگ، کوینترو، آناند، کاسیلاس و آپاداهایا، ۲۰۱۴).

علاوه بر این بیش از ۹۰ درصد افراد دارای اختلال های روان پزشکی می باشند که در زیر نمونه هایی از آن را بیان می کنیم. ( گیلبرگ و همکاران ۲۰۰۴، نوت و همکاران ۲۰۰۷، لین ، یانگ و گای ۲۰۱۵، کیساری، دوریش و هیگس، ۲۰۱۷)

  • افسردگی
  • اختلال های خلقی
  • اضطراب
  • اختلال های شخصیت
  • اختلال های سوء مصرف مواد
  • اختلال نافرمانی مقابله ای
  • مشکلات خواب
  • اختلال های یادگیری ویژه
  • مشکلات خوردن

چالش های ارزیابی و تشخیص برای گروهی از کودکان و همچنین سایر نارسایی های عصبی تحولی به ویژه در سنین پایین وجود دارد.

کودکانی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی هستند به دلیل شرایط تشخیصی به خاطر رفتار های آزارشی مانند ویژگی های کج خلقی، پرخاشگری و مشکلات روان شناختی والد _ کودک بغرنج تر و ناراحت کننده تر خواهد بود. ( لاوین و همکاران، ۲۰۰۱).

برای مدیریت نشانه ها و رفتار های چالش بر انگیزی که برای گروه کودکان و نوجوانان به وجود می آید مداخلاتی انجام می شود که توجه به جنبه های مختلف برای سازگاری بهتر آن ها از اهمیت بالایی برخوردار می باشد.

این مداخلات برای بهبود نشانه های نارسایی توجه، بیش فعالی، عملکرد کارکردی و برداشتن موانع رفتاری انجام می گیرد. ( فیلت، بیرمنن، کریستینر، کوچهار و هریسون، ۲۰۱۴).

شرایطی مانند ماهیت، شرایط تحولی و حتی شرایط سنی باعث می شود تا تصمیمات متفاوتی در ارتباط با این گروه گرفته شود برای نمونه مداخله رویکرد رفتاری برای گروه های سنی زیر ۶ سال در غالب موارد زیر توصیه می شود.( کراچ و همکاران ، ۲۰۱۳)

برای اختلالات نارسایی توجه، بیش فعالی که حداقل در کوتاه مدت و بسیار زیاد، مداخله هایی انجام می گیرد که از آن می توان به داروهای روان محرک و غیر روان محرک اشاره کرد.

همچنین در این مورد مداخله های غیر دارویی مانند تغذیه و درمان روان شناختی به طور قابل توجهی مورد بررسی قرار گرفته است. ( استیونس و همکاران، ۲۰۱۴، کورتس و همکاران ، ۲۰۱۵).

همچنین برای مداخلات غیر دارویی برای گروه دارای نارسایی توجه، بیش فعالی از روش نوروفیدبک استفاده می کنند و به عنوان راهبردی امید بخش از اوایل دهه ۱۹۷۰ مورد توجه افراد قرار گرفته است.( هانریش، اشترل، آرنس، روتنبرگر و راس، ۲۰۱۶).

نوروفیدبک یکی از روش های ویژه پسخوراند زیستی و مبتنی بر امواج الکتریکی مغز می باشد، به صورتی که امواج مغزی به صورت پس خوراند بهره می گیرند.

در این روش بر اساس دیدگاه ذهن- بدن شکل گرفته می شود و بر عواملی مانند توانایی ذهن در انعطاف پذیری، تغییر و بهبود روش درمان تاکید می کند.

در روش نوروفیدبک سنسورهای تحت عنوان الکترود در پوست سر فرد دارای اختلالات نارسایی توجه و بیش فعالی قرار می گیرد تا فعالیت های الکتریکی مغز به صورت امواج مغزی و در قالب بازی های رایانه ای یا فیلم های ویدیویی به فرد مورد نظر ارائه می شود.

همچنین فرد هدایت بازی یا فیلم را از طریق امواج مغزی فراهم می کند و در صورتی دریافت پاداش امکان کسب مهارت های خود کنترلی و خود تنظیمی برای فردی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی می باشد فراهم می کند.

نوروفیدبک برای فردی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی می باشد از طریق آموزش خود تنظیمی و با استفاده از شیوه های تقویت کنشگر یا عواملی که بر گرفته از رویکرد رفتار درمانی می شود برای فرد به کار می رود.

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

همچنین هدف نوروفیدبک کاهش نشانه های نارسایی توجه و بیش فعالی از طریق هدف قرار دادن الگوهای نامتعارف فعالیت های عصبی مغزی می باشد.

مهم ترین عامل برای رسیدن به اهداف خواسته شده آموزش های خود تنظیمی می باشد و همچنین ایده اصلی و پشتوانه نظری نوروفیدبک بر این استوار می باشد که فرد از طریق فعالیت شرطی سازی شده می تواند فعالیت های مغزی خود را به کنترل در آورد و به هدایت الگوهای نامتعارف فعالیت های عصبی مغزی خود بپردازد.

هدایت الگوهای نامتعارف امواج مغزی در کودکانی که دچار نارسایی توجه، بیش فعالی می باشند از طریق کاهش امواج آهسته ( تتا) و افزایش امواج سریع ( بتا) به واسطه نوروفیدبک اتفاق می افتد.( کورتس و همکاران، ۲۰۱۶، هنریخ و همکاران ۲۰۱۶)

برای درمان اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی میزان افزایش و پذیرش نوروفیدبک به ارتباط با پایه های اصلی که منجر به رخ دادن نشانه های اصلی عصب شناسی می شود دانست .

بر اساس دیدگاه های عصب شناسی که تاکید بر این دارند که اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی شرایطی می باشد که به واسطه تحریکات پایین مغزی در تولید کافی انتقال دهنده های عصبی ایجاد می شود و در این صورت مشکلاتی در ارتباط بین نورون های عصبی ایجاد می شود.

به همین دلیل دیدگاه های نوروفیدبک با استفاده از انعطاف پذیری مغزی و از طریق شرطی سازی کنشگر در فرایند مداخله به دنبال تنظیم امواج مغزی نامتعارف برای افرادی که دارای اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی هستند، می باشد. ( بوتنیگ، ۲۰۰۵).

پس از این که روش نوروفیدبک برای کودکانی که دارای اختلالات تشنجی بوده اند و عملکرد تحصیلی آن ها ضعیف بوده است مفید واقع شد و از نظر عملکرد مدرسه ارتقا یافته اند برای کودکانی که دارای اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی هستند از این روش استفاده می کنند. ( لوبار و شویز، ۱۹۷۶، بوتنیگ ۲۰۰۵).

از سوی دیگر و بر اساس شواهد پژوهشی روش نوروفیدبک بر اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تاثیر بسیاری داشته است و اثر بخشی این رویکرد درمانی باعث کاهش نشانه های نارسایی توجه و بیش فعالی می شود، زمانی که با روش های دارو درمانی ترکیب شود تاثیر بهتری بر روی درمان خواهد داشت.( لی، یانگ، زو و وانگ، ۲۰۱۳).

با توجه به پیشینه پژوهشی در مورد اثر بخشی نوروفیدبک که در تعدیل رفتار و موفقیت های درسی کودکانی که دچار اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی بوده اند گزارش هایی موجود است که در آن اثر بخشی نوروفیدبک بر روی گروهی از کودکان در ایران در غالب موارد مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ( برای مثال لو و بارکلی، ۲۰۰۵، مرزبانی، مراتب و منصوریان ۲۰۱۶).

این مقاله تلاش کرده است تا به نقد و بررسی برخی از پژوهش های انجام شده به وسیله نوروفیدبک برای افرادی که دچار اختلالاتی مانند نارسایی توجه و بیش فعالی می باشند بپردازد و وضعیت ها و شرایط مزمن و مادام عمر را مورد بررسی قرار داد.

منبع : اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

اختلال شخصیت وابسته

اختلال شخصیت وابسته (DPD)

اختلال شخصیت وابسته با نیاز فراگیر و مفرط به مراقبت مشخص می شود که منجر به رفتارهای تسلیم پذیر می شود. تشخیص اختلال شخصیت وابسته با معیارهای بالینی صورت می گیرد و درمان آن با روان درمانی و احتمالاً داروهای ضد افسردگی انجام می شود.

در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، نیاز به مراقبت منجر به از دست دادن استقلال و علایق آن ها می شود. از آنجایی که آن ها به شدت نگران مراقبت از خود هستند، بیش از حد وابسته و مطیع می شوند.

تخمین زده می شود که کمتر از ۱٪ از جمعیت عمومی ایالات متحده به اختلال شخصیت وابسته مبتلا باشند. این اختلال بیشتر در زنان تشخیص داده می شود، اما در برخی مطالعات، شیوع آن در مردان و زنان به یک اندازه بوده است.

اختلالات همراه نیز در شخصیت وابسته شایع می باشند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته اغلب دارای اختلال افسردگی (اختلال افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم )، اختلال اضطرابی، اختلال مصرف الکل یا اختلال شخصیت (مثلاً مرزی، هیستریونیک ) هستند.

اختلال شخصیت وابسته چیست؟

تصور می‌شود که عوامل فرهنگی، تجربیات اولیه منفی و آسیب‌پذیری‌های بیولوژیکی مرتبط با اضطراب در ایجاد اختلال شخصیت وابسته نقش دارند. ویژگی های خانوادگی مانند تسلیم بودن، ناامنی و رفتار خودآزاری نیز ممکن است در این امر نقش داشته باشند.

علائم و نشانه های شخصیت وابسته

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته فکر نمی کنند که بتوانند از خود مراقبت کنند. آن ها از تسلیم شدن استفاده می کنند تا دیگران را وادار به مراقبت از خود کنند.

بیماران مبتلا به این اختلال معمولاً هنگام تصمیم گیری های معمولی به اطمینان خاطر و مشاوره زیادی نیاز دارند. آن ها اغلب به دیگران، اغلب یک نفر، اجازه می دهند که مسئولیت بسیاری از جنبه های زندگی آن ها را بر عهده بگیرند. 

برای مثال، آن ها ممکن است به همسرشان وابسته باشند تا به آن ها بگوید چه بپوشند، به دنبال چه شغلی باشند و با چه کسی معاشرت کنند.

این بیماران خود را حقیر می دانند و تمایل دارند توانایی های خود را کوچک جلوه دهند. آن ها هر گونه انتقاد یا عدم تایید را دلیلی بر بی کفایتی خود می دانند که اعتماد به نفس شان را بیشتر تضعیف می کند.

ابراز مخالفت با دیگران برای آن ها دشوار است زیرا می ترسند حمایت خود را از دست بدهند. آن ها ممکن است به جای از دست دادن کمک دیگران، با چیزی که می دانند اشتباه است موافقت کنند. 

حتی زمانی که باید عصبی شوند یا احساسات خود را بروز دهند، از ترس از دست دادن حمایت خود، از دست دوستان و همکاران عصبانی نمی شوند.

این بیماران برای به دست آوردن مراقبت و حمایت تمام تلاش خود را می کنند (مثلاً انجام کارهای ناخوشایند، تسلیم شدن به خواسته های نامعقول، تحمل آزار جسمی، جنسی یا عاطفی). تنها بودن باعث می شود آن ها احساس ناراحتی یا ترس زیادی داشته باشند زیرا می ترسند نتوانند از خود مراقبت کنند.

بیماران مبتلا به این اختلال تمایل دارند تنها با افراد معدودی که به آن ها وابسته هستند تعامل اجتماعی داشته باشند. هنگامی که یک رابطه نزدیک به پایان می رسد، بیماران مبتلا به این اختلال بلافاصله سعی می کنند جایگزینی پیدا کنند. 

این بیماران از رها شدن توسط افرادی که به آن ها وابسته هستند می ترسند، حتی زمانی که دلیلی برای این کار وجود ندارد.

تشخیص شخصیت وابسته

معیارهای بالینی ( بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، ویرایش پنجم [DSM-5])

برای تشخیص اختلال شخصیت وابسته، بیماران باید ویژگی های زیر را داشته باشند:

  • نیاز مداوم و مفرط به دیگران که منجر به تسلیم آن ها می شود.
  • مشکل در تصمیم گیری روزانه بدون توصیه و اطمینان بیش از حد از سوی افراد دیگر.
  • نیاز به اینکه دیگران مسئول مهم ترین جنبه های زندگی آن ها باشند.
  • مشکل در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از دست دادن حمایت یا تایید آن ها
  • مشکل در شروع پروژه ها به تنهایی به دلیل عدم اطمینان به توانایی های خود (نه به دلیل کمبود انگیزه یا انرژی)
  • تمایل به انجام کارهای زیاد (مثلاً انجام کارهای ناخوشایند) برای جلب حمایت دیگران
  • احساس ناراحتی یا درماندگی زمانی که تنها هستند زیرا می ترسند نتوانند از خود مراقبت کنند
  • نیاز فوری به برقراری یک رابطه جدید با شخصی دیگر

همچنین این علائم باید از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد.

اختلال های مشابه

چندین اختلال شخصیت دیگر مشابه اختلال شخصیت وابسته وجود دارند. با این حال، می توان آن ها را از اختلال شخصیت وابسته بر اساس ویژگی های زیر تشخیص داد:

  • اختلال شخصیت مرزی : بیماران مبتلا به این اختلال آنقدر ترسیده اند که نمی توانند به همان درجه کنترلی که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته دارند، تسلیم شوند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بر خلاف مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته، بین تسلیم و خصومت خشمگین در نوسان هستند.
  • اختلال شخصیت اجتنابی : بیماران مبتلا به این اختلال نیز به اندازه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، می‌ترسند که تحت کنترل درآیند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی تا زمانی که مطمئن شوند بدون انتقاد پذیرفته می شوند کنار می کشند. در مقابل، افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته به دنبال و تلاش برای حفظ روابط با دیگران هستند.
  • اختلال شخصیت هیستریونیک : بیماران مبتلا به این اختلال بیشتر به دنبال جلب توجه می باشند تا اطمینان (همانطور که مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته هستند)، اما پرزرق و برق تر هستند و فعالانه به دنبال توجه هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته خجالتی می باشند.

اختلال DPD باید از وابستگی موجود در سایر اختلالات روانپزشکی (مانند اختلالات افسردگی، هراس و آگورافوبیا ) متمایز شود.

درمان شخصیت وابسته

  • درمان شناختی- رفتاری
  • روان درمانی روان پویشی
  • داروهای ضد افسردگی

روان درمانی روان پویشی و درمان شناختی-رفتاری که بر بررسی ترس از استقلال و مشکلات تمرکز دارد، می تواند به بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته نیز کمک کند. پزشکان باید مراقب باشند که وابستگی را در رابطه درمانی ترویج نکنند.

شواهد در مورد تاثیر درمان دارویی برای این اختلال اندک است. مهارکننده‌های مونوآمین اکسیداز (MAOIs)مانند مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) می تواند در درمان شخصیت وابسته مؤثر باشند، البته باید زیر نظر دکتر متخصص مصرف شود.

بنزودیازپین ها در درمان اختلال شخصیت وابسته استفاده نمی شوند زیرا باعث می شود مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته درگیر اعتیاد به مواد مخدر شو

منبع : اختلال شخصیت وابسته (DPD)

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

در این مقاله قصد داریم رابطه افسردگی را نسبت به خیانت همسر بسنجیم. در این مورد علائم دیگری مانند اختلالات استرسی که ممکن است همراه افسردگی باشند را نادیده می گیریم. در این مقاله قصد داریم ۳ مورد را توضیح دهیم و راجع به آنها نتیجه گیری کنیم.

سعی داریم بر تحقیقاتی که درباره ارتباط افسردگی و خیانت زوجین است مروری داشته باشیم و درباره تاثیر درمان افسردگی بررسی و تحلیل داشته باشیم.

زوج درمانگران در مواجهه با خیانت، باید انتظار برخورد با زوجینی که یک نفر یا هر دوی آنها احساس افسردگی و خیانت به رابطه زناشویی دارند را داشته باشند.

تحقیقات به طور واضح رابطه خیانت و افسردگی را تایید می کنند در این مقاله ابتدا مروری بر تحقیقات حوزه افسردگی و خیانت زناشویی خواهیم داشت پس از آن به ارتباط این دو خواهیم پرداخت. سپس تاثیر درمان زوجین را بررسی می کنیم و در نهایت چالش های پیش رو برای محققین هنگامی که هر دو مشکل اتفاق می افتد بررسی می کنیم

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

زوج درمانگر ها می توانند انتظار برخورد با زوجینی که یک نفر یا هر دوی آنها مبتلا به افسردگی هستند و در رابطه زناشویی خود خیانت کرده اند را داشته باشند.

در مورد شیوع خیانت آمار ها متغیر است. ۲۵ درصد یا کمتر میزانی است که توسط تخمین جهانی اعلام شده که بیشتر آن متشکل از مردان است. گاتمن درباره ی زوج درمانی  می گوید ۲۵ درصد مشکلات حاضر به خیانت به همسر مرتبط است.

ویکس گامبسیا و جنکین ادعا می کنند که بیشتر زوجینی که تحت درمان افسردگی هستند حالاتی از خیانت به همسر را یا در گذشته بروز داده اند یا در زمان حال بروز می دهند.

متاسفانه مقوله خیانت به همسر و مشکلات این چنینی به مشکل بزرگی از سمت مراجع کنندگان تبدیل شده.

در این مورد شواهدی وجود دارد که خیانت زناشویی را با افسردگی ارتباط می دهد. این حالت در بعضی از مراجعین به عنوان حالت پیش گویی کننده خیانت به همسر( مرحله قبل از خیانت به همسر) بروز پیدا می کند .

در بعضی دیگر مثل پاسخی در برابر خیانت صورت گرفته به همسر ( مرحله بعد از خیانت کردن به همسر ) و در بعضی دیگر به عنوان یک انگیزه و نیروی محرک برای به حرکت در آوردن افسردگی زمینه ای که فرد قبلا به آن مبتلا بوده است.

این قضیه موجب می شود دومین درمان زوجین که پیش زمینه خیانت به همسر را دارند احتمال وجود افسردگی بسیار زیاد باشد.

مروری بر یک پژوهش که بر روی زوجین درباره افسردگی و ارتباط آن با خیانت به همسر انجام گرفته.

این تحقیق وجود یک رابطه بین افسردگی و خیانت به همسر را نمایان می کند. نتیجه گیری اول آن مربوط به ۳۸ درصد از زنانی است که نسبت به خیانت همسر خود مطلع شدند و در عوض ۱ ماه به افسردگی مبتلا شدند.

جالب است بدانید آنها قبلا سابقه افسردگی نداشته اند. برای خانم هایی که قبلا به افسردگی مبتلا بوده اند آمار بسیار بالاتر و وحشتناک تر است.

این آمار ها نشان می دهد ۷۲ درصد آن ها افسردگی پنهان داشته اند که با متوجه شدن مقوله خیانت دوباره فعال شده. آمار مربوطه نحوه رابطه بین خیانت همسر و افسردگی را نشان می دهد.

الگوی ملی مرتبط با افسردگی

در تحلیلی که توسط اولفسون ـ مارکوس ـ دروس و همکاران انجام گرفته الگوهای ملی قید شده. آنها اطلاعاتی که از تیم تحقیقاتی پزشکی ملی در سال ۱۹۸۷ و هیئت تحقیقات پزشکی ملی در سال ۱۹۹۷ جمع کرده بودند استفاده کردند.

آنها در دو بازه زمانی متفاوت الگوهای درمانی استفاده شده در کشورها را در گروه های مختلف بیماران سرپایی بیمارستانی تحلیل و بررسی کردند. در آزمایش بالینی مدل سال ۱۹۸۷ تعداد ۱۵۵۹۰ نفر خانم خانه دار بودند و در مدل سال ۱۹۹۷ تعداد ۱۴۱۴۷ نفر خانم خانه دار حاضر بودند.

نکته ی بسیار مهمی که در این بررسی مشهود بود این بود که درمان افسردگی از ۰٫۷۳افراد در گروه ۱۰۰ نفره در سال ۱۹۸۷ به ۲٫۳۳ در ۱۰۰ نفر مورخ سال ۱۹۹۷ بیشتر شده بود. در واقع می توان گفت بیشترین افزایش سطح درمانی از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۷ مربوط به بانوان جدا شده و طلاق گرفته بود. این گروه افراد نسبت به افراد متاهل برای دریافت درمان افسردگی دوبرابر شانس داشتند.

دارودرمانی برای افسردگی از ۴۴٫۶ درصد در سال ۱۹۸۷ به ۷۹٫۴ درصد در سال ۱۹۹۷ ارتقا یافت. طبق تحقیقات (دروس ـ اولفسون ـ مارکوس  و همکاران) داروهای ضد افسردگی متداول ترین داروهای تجویز شده در تحقیقات بعدی بود و علت آن نیز افزایش وجود دسته خانواده دارویی ssri بود که از تاریخ ۱۹۸۷ تولید شد.

در سال ۱۹۹۷ این دسته دارویی به ۵۸٫۳ درصد افرادی که در آن زمان تحت درمان افسردگی قرار داشتند تجویز شود. پس از آن درصد افرادی که برای درمان افسردگی به روان درمانی احتیاج  داشتند از ۷۱٫۱ درصد به ۶۰٫۲ درصد کاهش پیدا کرد.

مارکوس ـ اولفوسون ـ دروس و همکاران این سوال را مطرح کردند که آیا پزشکان با تجویز داروهای ضد افسردگی در کاهش بروز علائم افسردگی موفق بوده اند یا خیر؟

شرکت های داروسازی در این زمینه رقابت تنگاتنگی داشته که عموم مردم و پزشکان را هدف خود قرار دادند.

در سال ۱۹۸۷ دولت طرحی با هدف شناسایی و درمان افسردگی عموم تصویب کرد. تغییر در مراقبت های بهداشتی بر روند درمان افسردگی نیز موثر بود که طی آن مسئولین خدمات بهداشتی، دارودرمانی توسط پزشکان را بر دیگر روش ها ارجح دانستند.

علاوه بر الگوهای ملی برای درمان افسردگی عده ای الگوهای جهانی وجود دارد که آگاهی انسان را ضمانت می کند. طی مطالعاتی که توسط لوپز و موری در مورخ ۱۹۹۶ انجام شد از ۲۰ کشور جهان و بالغ بر ۱۰۰ دانشمند برای جمع آوری داده های اولیه ۱۳٫۸ میلیون مرگ از ۵۰٫۵ مرگ و میر کلی جهان در سال ۱۹۹۰ استفاده شد.

هدف ابتدایی ایت تحقیق ارتقا دستیابی یه تخمین ۱۰۰۷ دلیل اصلی مرگ و میر بود.

برای مقایسه کردن فاکتورهای خطر و شرایط مختلف ابزار ترکیبی مقیاس مشکلات پزشکی به اسم دالی طراحی شد( موری و لوپزـ ۱۹۹۶) نکته مهم در این تحقیق افسردگی تک قطبی ماژور دومین عامل اصلی ناتوانی در سراسر جهان خواهد بود.

هنگامی که زوجین با مشکلات زناشویی ناراحت کننده ای چون خیانت به همسر یا مشکلات مباحث جنسی به روان درمانگر مراجعه می کنند روان درمانگر باید علائم احتمالی افسردگی را سریعا بررسی کند.

تیم دی ـ ای ـ ام ـ آی ـ وی ـ تی ـ آر در سال ۲۰۰۰ معیارهای درمانی برای مشکلات افسردگی از نوع ماژور را خلاصه بندی کردند. پنج مورد از نه گزینه زیر حتما باید در بیمار وجود داشته باشد که یکی از این ها خلق کسل و افسرده و از دست دادن انگیزه و اشتیاق در فعالیت هایی است که قبلا برای فرد هیجان آور بوده است.

۱) احساس کسالت و بی حالی در اکثر ساعات روز

۲) کاهش علاقه و هیجان نسبت بر کارهایی که قبلا برای فرد مهیج بوده

۳) کاهش یا افزایش وزن شدید که مربوط به رژیم غذایی نبوده باشد

۴) احساس بی خوابی یا تمایل بسیار زیاد به خواب در تمام روز

۵) آشفتگی و خستگی ذهنی ـ عدم تمرکز ذهنی

۶) احساس دائمی خستگی ـ از پا افتادگی و رمق نداشتن

۷) احساس بی ارزش بودن ـ بی کفایت بودن و احساس گناه

۸) عدم تمرکز و تصمیم گیری در موضوعات ساده

۹) تفکر کردن دائمی درباره مرگ و یا تصمیم به خود کشی و آسیب رساندن بهخود

اگر این علائم به همراه یک غم بزرگ یا یک عزاداری باشد اختلال افسردگی ماژور محسوب نمی شود. توجه به غم و عزاداری سوگ می تواند در برابر سایر مشکلات بزرگی که ممکن است فرد متحمل شود کمی کنایه آمیز است.

وقتی فرد یا زنی مورد خیانت قرار می گیرد احساس اندوه خود را طوری توصیف می کند که اگر فرد فوت می کرد برایش راحت تر و قابل تحمل تر بود. بعضی از علائم افسردگی مانند

۱) احساس بدبختی

۲) بی رمقی و خستگی مفرط

۳) لذت نبردن از تفریحات مهیج

۴) احساس پریشان حالی در نتیجه کاهش سطح رضایت از روابط زناشویی ایجاد می شوند.

(ویسمن ۲۰۰۱) با توجه به این که یکی از تاثیرات خاص داروهای ضد افسردگی کاهش میل جنسی است. این مسئله می تواند مشکلاتی نا خواسته در رابطه ایجاد کند.

عوامل استرس زای نسبی پیش گویی کننده افسردگی

اکثر تحقیقاتی که بر موضوع خیانت به همسر به افسردگی تمرکز دارد به رابطه ی میان افراد متاهل هتروسکشوال اشاره می کند. طبق آمار در این روابط حس بی ارزشی فرد می تواند به ابتلای او به اختلال افسردگی حاد منجر شود.

(کانو و اولیری ـ ۲۰۰۰، گلاس و رایت ـ ۱۹۹۷) مثلا برای یک زن فهمیدن رابطه خیانت آمیز شوهرش، تهدید او به طلاق، آزار و خشونت های جسمی از مواردی هستند که فرد را مستعد ابتلا به افسردگی کلینیکال می کنند.

(اولیری ـ ۲۰۰۵) اولیری و کانو در سال ۲۰۰۰ دو گروه را مقایسه کردند. زندگی در گروه اول وقایع شرم آور و تحقیر آمیز رخ داده بود و در گروه دوم اختلاف و دعواهای زناشویی بدون وقایع شرم آمیز مثل خیانت جنسی رخ داده بود.

آنها تحقیقات را از چند بعد مانند تاریخچه خانوادگی افسردگی، سابقه خانوادگی فرد و غیره مورد مطالعه قرار دادند. نتایج به این صورت بودند که زنانی که در زندگی زناشویی شاهد وقایع تحقیر آمیز بودند علائم افسردگی شدیدتری به نسبت گروه مقابل از خود بروز دادند.

در واقع سه چهارم افرادی که در زندگی با وقایع شرم آور مواجه شده بودند مبتلا به افسردگی بالینی شدند. یکی از توضیحات برای میزان بالای افسردگی در این افراد این بود که برخی زنان تمایل دارند وقایع شرم آمیزی که برایشان رخ داده را درونی کنند و در واقع در خود بریزند.

این زنان خود را مقصر می دانند و دائما خود را سرزنش می کنند. با این کار فقط خود را بیشتر مستعد افسردگی می کنند. (اسپرینگ ـ ۱۹۹۶)

عقاید دوران تاهل افراد می تواند به سلامت روانی او در زندگی مشترک کمک زیادی کند ( سیمون و مارکوسن ـ ۱۹۹۹)

سیمون و مارکوسن به مسائلی مانند سلامت روانی و تصورات شخصی هر کس درباره ی باورهایش از میزان اهمیت و نقش ازدواج بر سلامتی فرد هنگام حوادث ناگهانی مانند طلاق پرداختند.

آنها به این نتیجه رسیدند که افرادی که در ازدواج به تعهد خود پایبند هستند کمتر مستعد افسرده شدن هستند سپس نتیجه گرفتند که وقتی فکر و عمل فرد با هم همخوانی و ارتباط داشته باشد فرد از سلامت روانی بیشتری برخوردار است.

(کریستین هرمن ـ اولیری ـ آوری لیف ـ ۲۰۰۱) لیست وسیعی از اعمال استرس آور زندگی که با آغاز افسردگی در ارتباط است را گرد آوری کردند.

چیزی که برای این گروه یک معما بود این بود که آیا دغدغه های شدید و مسائل و اختلافات متاهلی می تواند برای زنانی که قبلا سابقه افسردگی نداشتند زمینه ساز ابتلا به افسردگی باشد یا خیر. سپس ۵۰ زن بین سنین ۱۸ تا ۴۴ سال در آزمایش خود بررسی کردند.

نتیجه این طور نشان می داد که ۳۸ درصد شرکت کننده ها با شرایط افسردگی مواجه هستند. از بین ۱۱ نفری که جدایی همسر را عاملی استرس زا بیان کرده بودند ۶۳ درصدشان شرایط ابتلا به افسردگی را داشتند.

این مطالعه برای ۳۸ درصدی قابل اهمیت است که بلافاصله کمی از یک واقعه منفی از ازدواجشان به افسردگی مبتلا می شوند در صورتی که قبل از آن سابقه ابتلا به افسردگی را نداشتند.

رابطه ای که بین خیانت به همسر ـ سلامت روانی و طلاق است به شدت پیچیده است طبق تحقیقات روابط خارج زناشویی ( خیانت) عامل ۲۷ ـ ۲۰ درصد از طلاق ها می باشد.

( گاتمن ـ ۱۹۹۹) هورویتز و سوئینی در سال ۲۰۰۱ چنین مطالعه ای آماده کردند تا پیوند میان خیانت زناشویی ـ همسری که مورد خیانت قرار گرفته و شروع فرآیند طلاق و سلامت روانی پس از آن را ارزیابی کند.

آن ها اطلاعات خام خود را از آنالیزگر ملی تحلیل مسائل خانواده گرفتند و شروع به بررسی کردند. در سال های ۱۹۸۸ـ۱۹۸۷ تعداد ۱۳۰۰۷شرکت کننده و در بین سالهای ۱۹۹۲ـ۱۹۹۴تعداد ۱۰۰۰۵ شرکت کننده در این تحقیق حضور داشتند.

هوروتیز و سوئینی در سال ۲۰۰۱ برای اینکه بفهمد کدامیک از زوجین آغازگر طلاق باشد. در موردی که خود فرد یا همسرش خیانت زناشویی افشا شده داشته شروع به تحقیق کردند نتایج تحقیقات آن ها به این صورت بود که سلامت روان آن فردی که در رابطه به همسر خود خیانت کرده بالاتر است.

اگر خود او ابتدای کار پیشنهاد دهنده طلاق باشد نه همسر خیانت کارش این طور به نظر می رسد که کنترل و احاطه داشتن بر زندگی کسی فواید هم دارد.

طی تحقیقات مشخص شد که آن زنانی که به علت خیانت های همسرشان از او طلاق گرفته اند. به نسبت مردان بیشتر در ریسک افسردگی هستند. معمولا این بانوان در دو سال  اول بعد از طلاق بیشتر مستعد افسردگی هستند.

سوئینی و هروتیز معتقد بود که اگر یک مرد مردد باشد که مورد خیانت همسرش قرار گرفته یا نه بیشتر در معرض افسردگی قرار می گیرد نسبت به مواقعی که از این مورد مطمئن باشد. مردان همواره از احساس تشویش خاطر خیانت همسر خود در هراس هستند.

این تحقیقات همچنین نشان می داد مردان اگر خودشان شروع کننده جدایی باشند در مقایسه با زنان بیشتر در برابر افسردگی حساسیت نشان می دهند. اگر صاحب فرزندی باشند به افسردگی دامن خواهند زد

هروتیز و سوئینی این چنین محاسبه کردند که امکان دارد علت این افسردگی کاهش تعداد دفعات ملاقات فرزندان پس از جدایی باشد. عوامل ثانویه یاری کننده به کاهش سلامت روان پس از هم فروپاشی زندگی زناشویی یک زوج به شرح زیر است:

درآمد کم خانواده

حضور بچه ها در خانه

کاهش حکایت اجتماعی و غیره

ممکن است همه ی این عوامل انتقالی زندگی نقش چشم گیری داشته باشد و تنش زیادی در زندگی فرد ایجاد کند.

تحقیقاتی برای حمایت از زوج درمانی در موارد خیانت به همسر

تحقیقات تجربی در این زمینه محدود است

(بلو و هارتنت ۲۰۰۵) خیانت تنها مشکل زناشویی نیست که زوجین برای درمان آن به روان درمانگر مراجعه می کنند.

نحوه ی درمان از این لحاظ حائز اهمیت است که بر نتیجه ی درمان تاثیرگذار است. (آتکینزـ الدریج ـ بوکام ـ کریستنسن ۲۰۰۵)

پژوهشی که آتکینز و همکاران در ۲۰۰۵ انجام دادند از معدود پژوهش های تجربی است که برای ارزیابی کار آمد بودن زوج درمانی در کسانی که مورد خیانت زناشویی قرار گرفته اند انجام شده است.

فرضیه اولیه ای است که برای تحقیق در نظر گرفته شده بود این بود که زوجینی که مورد خیانت زناشویی قرار گرفته اند در ابتدای درمان بیشتر اضطراب و نسبت به زوجینی که این مشکل را ندارند روند درمان آهسته تری خواهند داست.

در این مطالعه ۱۳۴ زوج با مشکل این چنینی بررسی شدند که به صورت تصادفی در دو دسته زوج درمانی به روش درمان سنتی و گروه درمان جمعی قرار گرفتند.

۱۹ تا از زوجین جزو مواردی بودند که روان درمانگر خیانت به همسر را درباره آنها مشخص کرده بود. این زوجین قبل از شروع جلسات کار درمانی در هفته سیزدهم روند درمان در هفته بیست و ششم درمان و همچنین در جلسه ی آخر درمان تحت بررسی قرار گرفتند.

روان درمانگر اطلاعات آنها را در پرسشنامه خیانت به همسر وارد کرد. (آتکینز و همکاران ـ ۲۰۰۵ صفحه ۱۴۵) یک مورد از آنها به خیانت به احساسات همسر محدود می شد و با ۱۸۰ مورد دیگر برخوردهای فیزیکی صورت گرفته بود.

دو سوم از زوجین برخورد سنتی دریافت کردند و بقیه آنها درمان گروهی دریافت کردند. نکته قابل توجه این بود که زوجینی که مورد خیانت به همسر را داشتند در پیش آزمون روند درمان سطح اضطراب و استرس بیشتری به نسبت بقیه زوجین داشتند.

تحقیقات نشان می دهد زوج درمانی بسیار کمک کننده است و زوجینی که تحت خیانت قرار گرفته بودند در آزمون تنش و اضطراب زیادی از خود بروز داده بودند که به مرور در درمان بهبود یافتند و در آخر کار قابل شناسایی نبودند و در واقع مانند افراد دارای سلامت روان شده بودند.

استثنای این مسئله زوجی بودند که در تمام طول درمان خیانت خود را از همسرشان مخفی کرده بودند. این تحقیقات نشان می دهد زوج درمانی یک روش مهم برای درمان مستقیم اضطراب ها (بعلاوه علائم افسردگی) است که به دنبال آسیب هایی که زوجین در رابطه به هم وارد می کنند به وجود می آید.

جوریلز ـ بیچ و اولیری در سال ۱۹۸۵ تحقیقی انجام دادند تا نتیجه روابط جنسی خارج از چارچوب در زوجینی که تحت درمان قرار داشتند بپردازند. کار آزمایی بالینی آنها حاکی از آن بود که افرادی که روابط خارج از چارچوب داشتند شامل دو دسته بودند:

۱) یا یکی از زوجین هیچ تمایلی به همکاری و ترمیم رابطه وجود ندارد

۲) هر دو یا یکی از این دو علائمی از افسردگی از خود نشان می دهند.

اگر هر کدام از این دو باشد پایه های زوج درمانی تخریب می شود.

طبق یافته هایی که از خودشان به دست آوردیم فردی که روابط زناشویی خارج چارچوب برقرار کرده بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی است.

شوهرانی که به همسر خود خیانت کردند ۸۹ درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا شدند که این قضیه قیاس و تضاد ۴۶ درصدی در مقایسه با بقیه مردان بود.

زنانی که به همسر خود خیانت کرده بودند ۸۲ درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا بودند که در این امر قیاس و تضاد ۴۸ درصدی در مقایسه با سایر زنان داشت.

با اینکه مردانی که روابط خارج چارچوب داشتند در مقایسه با مردان دیگر سطح افسردگی بالاتری داشتند اما لزوما معیارها و علائم افسردگی را نداشتند. با این وجود وقتی زنان روابط خارج چارچوب داشتند ۹۱ درصد آن خانواده ها در مقایسه با نرخ ۴۲ درصدی  دیگر افسرده بودند.

گزینه های درمانی

زوج درمانی یک روش متداول و تاثیرگذار برای درمان افسردگی است. درمان فرد به صورت تک نفره فقط علائم را کاهش می دهد و هم روابط زوجین را بهتر می کند.

(ویلیامزـ پاترسون ـ گراف گراندز ـ چاما ـ ۱۹۹۸) اگرچه در این مورد هنوز مشکلاتی وجود دارد اما برنامه درمانی برای افسردگی و خیانت زناشویی توسط زوج درمانگر ها دقیق و حساب شده است.

درمانگر ها باید با تغییرات آشنا باشند و بدانند که هر زوج ممکن است شیوه درمان خاصی را بطلبد ( بوکام ـ ابستین و لا تایلاده ۲۰۰۲) برای زوجینی که با خیانت زناشویی و افسردگی مراجعه می کنند گزینه های مختلفی وجود دارد که بعدها خواهیم گفت.

وقتی بیچ ۲۰۰۳ ـ کونگ ۲۰۰۰ ـ و میر ۲۰۰۲ همه ی روش های درمانی موجود برای درمان همزمان افسردگی و خیانت زناشویی را مورد بررسی قرار دادند مرور و نقد ادبی هیچ مورد تنش آوری در رابطه زناشویی به حاد و بازدارنده شناخته نشده است.

انتخاب این موضوغ که کدام مددجو برای درمان افسردگی به روش زوج درمانی خوب است به این بستگی دارد که آیا آن فرد در رابطه زناشویی شان را عامل افسردگی خود می داند یا نه؟ ( بیچ ۲۰۰۳ ـ بیچ ۲۰۰۱) اگر یک نفر از زوجین نسبت به زندگی خود احساس تعهد و مسئولیت نداشته باشد زوج درمانی روش مناسبی برای آنها نخواهد بود.

اگر شخص قبل از مورد خیانت واقع شدن ایده های خود کشی در سر داشته باشد باید به صورت محتاطانه تحت پیگیری سلامت روان قرار بگیرد. ( بیچ ـ ساندین ـ اولیری ـ ۱۹۹۰)

جاکوبسون و پرینس در سال ۱۹۹۵ به بررسی خانواده درمانی و زوج درمانی برای درمان اختلالات تاثیرپذیر پرداختند. در مقایسه با گروه کنترل آزمونهای پس از درمان در رفتار های زوجین و نیز درمان های تحلیل شناختی روز خود فرد از ارجحیت خاصی برخوردار بودند.

البته درمان رفتاری زوجین به بهتر شدن روابط زناشویی آن ها نیز منجر شده که این قضیه درباره افرادی که فقط خودشان تحت درمان های روان شناختی قرار گرفته بودند مشابه گروه کنترل هیچ بهبودی در روابط زناشویی آن ها حاصل نشده.

جاکوبسون و پرینس به تحقیقات ابستین نیز اشاره می کردند ( ابستین و همکاران ۱۹۸۸) که به ترکییب دو سیستم دارودرمانی و روان درمانی توصیه می کرد.

اگر به درمان بیمار دارای افسردگی جلسات روان درمانی به شیوه دارودرمانی هم اضافه شود هم عملکرد خانواده بهبود پیدا می کند و هم علائم افسردگی بهبود پیدا می کند. (پرینس و جاکوبسون ۱۹۹۵)

مداخلات گروهی

بوکام ـ گوردون و اسنیدر در سال ۲۰۰۴ یک پروتکل درمانی سه مرحله ای برای درمان گروهی پیشنهاد دادند. مرحله اول درمان تمرکزی بر تاثیر رابطه خارج چارچوب زناشویی خواهد داشت.

این مرحله باعث مشخص شدن بحران آنی بین زوجین در برابر نقاط قوت آن ها و تنظیم یک برنامه ریزی درمانی با ایفای نفس به هریک از آنها تا پیاده کردن کامل درمان می شود.

در این مرحله از درمان درمانگر باید علائم افسردگی یا ایده خودکشی را در هر یک از زوجین بررسی کند و مشخص کند آیا هنوز نفر سومی در رابطه وجود دارد یا خیر.

افسردگی ـ پریشان حالی و شرمندگی علائمی هستند که ممکن است پس از خروج از روابط زناشویی بروز داده شوند در مرحله اول درمان باید از شخص آسیب دیده به طور کامل حمایت شود.

میزان احساسات در این مرحله شدیدا بالا می رود. گوردون ـ بوکام و اسنیدر به درمان گرها توصیه می کنند که به هر دو زوجین در این مرحله کمک کنند و چگونگی کنار آمدن با این مشکل را بیاموزند.

مرحله دوم کار درمانی شامل جست و جو درباره محتوای فعل و مفهوم انجام آن کار می باشد. بعضی از اهداف این مرحله را با هم مروز می کنیم:

۱) ارزیابی محتوای کار

۲) احتمال واقع بینانه درباره پتانسیل انجام مجدد کار

۳) ایجاد امنیت نسبی برای شخصی که آسیب دیده ـ توانایی آنها برای ارزیابی و ایجاد تغییراتی که به رابطه طولانی مدت آن ها جان می بخشد.

آخرین مرحله ادامه دادن است. زوجین می توانند طبق تصمیمی که گرفتند پیش بروند که ممکن است بخشش جزئی از آن باشد ( گوردون و همکاران ۲۰۰۴ـ اسپیدرینگ ـ۱۹۹۶) روشی که گوردون و همکاران برای بخشش توصیه کرده اند یک نمای حقیقی از یک زوج را نشان می دهد.

که در آن شخصی که آسیب دیده از تمام احساسات منفی که نسبت به همسرش دارد خلاص می شود و دیگر انگیزه تنبیه و انتقام نسبت به همسرش ندارد. البته ادامه دادن می تواند به این معنی نیز باشد که زوجین تمایل دارند از همدیگر طلاق بگیرند و به این شکل به زندگی خود ادامه دهند.

رفتار درمانی زناشویی

طبق تحقیقات انجام شده رفتار درمانی زناشویی نه فقط در ایلات متحده آمریکا بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز کار آمد است. ( میر ـ ۲۰۰۲) البته هنوز سوالاتی درباره توانایی این روش برای حفظ کردن تغییرات در طول زمان وجود دارد (جانسون ۲۰۰۲)

مدل اصلاح شده ی آن که در زوج درمانی رفتاری گروهی استفاده می شود ممکن است بیشتر کارآمد باشد.

(جاکوبسون و کریستین ـ ۱۹۹۶) این روش برای آشکار کردن افسردگی و خیانت زناشویی به صورت همزمان کاربرد دارد (بیچ ۲۰۰۱) در این روش هنگامی که یکی یا هر دوی زوجین افسرده هستند تمرکز اصلی بر رفع علائم افسردگی است.

میر معتقد است ممکن است این روش برای مواقعی که افسردگی باعث بروز مشکلات زناشویی شده و هر دوی زوجین برای رفع مشکل موافق هستند کار آمد باشد. اجزای این روش باید شامل این موارد باشد:

۱) آموزش دادن به زوج درباره طبیعی بودن اختلافات دوره متاهلی

۲) افزایش ارتباطات مثبت با یکدیگر

۳) درک و پذیرش تفاوت های یکدیگر

۴) کاهش سرزنش و ملامت کردن یکدیگر

۵) کاهش تحریکات آزار دهنده و بی مورد

۶) بهبود مهارت های مکالمه برای حل مشکلات

۷) کاهش افکار منفی درباره خود همسر و دیگران

این روش ها شانس بهبود رفتارهای خود را بالا می برد و علائم افسردگی  را کاهش می دهد. البته این مدل مستقیما بر جنبه های خیانت به همسر تاثیری ندارد. ( بلو ـ ۲۰۰۵) به همین علت ممکن است از این نظر در مواقعی که افسردگی و تنش با خیانت زناشویی توامان باشد محدود کننده باشد.

زوج درمانی رفتاری گروهی

این نوع زوج درمانی توسط جاکوبسون و کریستینسن طراحی شد و برای افزایش زوج درمانی رفتاری سنتی و افزایش کارایی آن طراحی آن انجام پذیرفت (دیمی یان ـ مارتل ـ کریستنسن ـ ۲۰۰۲)

۳ مداخله در متدی که در بالا ذکر شد به کار رفته تا تنبیهات کاهش پیدا کند و برخوردهای مثبت ارتقا یابند. ( کریستین سن و هیوی  ـ ۱۹۹۹)

این ها تبادلات رفتاری ـ آموزشی برخورد و مکالمات و آموزش حل مسئله هستند. البته این روش بر پایه مهارت ها پی ریزی شده اند و برای تغییر در رفتار برنامه ریزی شده یکی از اجزای آن بهبود تمرکر بر این قضیه است که رفتارهای همسر خود را به عنوان بخش کوچکی از روند بهبود و تغییر کردن بپذیریم ( دیمی یان و همکاران ۲۰۰۲)

روان درمان گران برای این کار از تکنیک هایی استفاده می کنند که شامل ۳ اصل هستند.

تحمل ـ پذیرش ـ تغییر

درباره پذیرش حس همدلی در مورد مشکل به عنوان اولین رویکرد مداخله ای محسوب می شود. هدف درمانگر از درمان ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بین زوجین است.

ممکن است درمانگران از تکنیک جداسازی یکپارچه برای کمک به زوجین و برای دور کردن خودشان از مشکلات استفاده کنند و با استفاده از آن مشکلات را با قوه عقل حل کنند.

همچنین درمانگر قادر است علائم افسردگی فرد را بعد از بیرون آمدن از یک موقعیت ناگوار بازچینی کند.

روان درمانگران در این زمینه از مداخله های تحمل برای درمان بهره می گیرند به این صورت که زوجین دیگر تلاشی برای تغییر همدیگر نمی کنند.

برای زوجی که مورد خیانت قرار گرفته اند این کار به منزله پاک کردن اصل مسئله نیست اما می تواند به چیزهایی تمرکز کند که زوجین نسبت به یکدیگر می دانند.

زوج درمانی رفتاری گروهی: این روش بر پایه یکپارچه سازی گروهی و سیستماتیک بنا شده. ( کونگ ۲۰۰۰ ـ تیشمن و تیشمن ـ سال ۱۹۹۰)

رمز دستیابی به این موفقیت شناسایی این تفکر است که چگونه ایده های آنی جمعی به روند افسردگی کمک می کنند. ( بک ـ ۱۹۹۱ـ کونگ ۲۰۰۰)

درمانگرانی که به صورت زوجی گروهی کار می کنند نسبت به افسردگی نگاه سیکل میان فردی دارند. درمانگران واکنش های عاطفی زوجین را بررسی می کنند و همچنین مفهوم برخوردها را تفسیر می کنند. ( بوکوم و ابستین ـ ۱۹۹۰)

در واقع در این مداخلات از روش های کاملا مستقیم برای مواجه شدن و دست و پنجه نرم کردن با انتظارات بیمار آسیب دیده استفاده می شود. هدف از این روش افزایش صمیمیت و حمایت دو طرفه میان زوجین است. اما امکان دارد یکی از زوجین همکاری نکند و باور داشته باشد خیانت به همسرش بی دلیل نبوده و قصد  داشته از خود دفاع کند.

اگر شخصی که افسرده باشد همان کسی باشد که به همسر خود خیانت کرده شروع به سرزنش و نکوهش خود می کند و در واقع به عمیق تر شدن لایه های افسردگی خود کمک می کند.

مدل سی سی تی توسط کونگ در ۲۰۰۰ تست شد و در کاهش علائم افسردگی تا حدود زیادی موثر بود. برای افرادی که در زندگی زناشویی دچار اضطراب و تشویش هستند درمان بازسازی هویت گروهی نیز توصیه می شود. (کریستین سن و هیون ـ ۱۹۹۹)

با توجه به این که روش CBT در درمان مشکلات زناشویی و افسردگی موثر است ممکن است مدل های ارتباطی شبیه به آن در درمان خیانت به همسر و افسردگی به صورت همزمان موثر باشد.

مدل CBT از همان ابتدای کار بر روی ادراک و به منظور خلاص شدن از احساسات و عواطف با الگوی ماکرولول کار می کند ( بوکام و همکاران ـ ۲۰۰۲ ـ صفحه ۲۸ )

CBT از نظر عملکرد مرکزگراست و نقش احساسات و تاثیر عوامل محیطی و طبیعی را برای ترمیم روابط و صمیمی شدن آن ها در گذر زمان می داند ( ابستین و بوکام ـ ۲۰۰۲ ـ بوکام و همکاران ۲۰۰۲)

وابستگی بالغینیکی یکی از زیر شاخه های اصلی روش درمانی در زوج درمانی متمرکز بر عواطف و احساسات است. بوکام و الن در سال ۲۰۰۴ به نوعی رابطه قوی میان انگیزه ی خیانت به همسر و وابستگی اشاره کرده اند. ( بلو و هارتنت ۲۰۰۵)

این مدل به این موضوع اشاره می کند که روش ای اف تی بر وابستگی تمرکز دارد و می تواند یک روش کار آمد و ایده آل برای درمان خیانت به همسر باشد.

ای اف تی برای زوج درمانی روشی تجربی محسوب می شود و طبق شواهدی که در دست داریم روشن است که در طول زمان می تواند کار آمد و موثر باشد ( جانسون ـ ۲۰۰۲) به غیر از این مسئله اسن روش برای درمان جراحات وابستگی که در نتیجه وابستگی رابطه ای به شخصی به وجود می آید که برخوردهای نسنجیده بین آن ها رخ خواهد داد جوابگوست.(جانسون ـ مالکین و میلکین ـ۲۰۰۱)

جانسون در سال ۲۰۰۴ اظهار داشت که مشکلات و تروماهای رابطه ای که در نتیجه وابستگی بی جا به شخصی ایجاد شده باشد بیانگر این است که آسیبی که در نتیجه تنها شدن و جدا شدن از آن فرد به شخص وارد می شود در مقابل یک تجربه ناموفق و آسیب پذیر قرار گرفته است. ( صفحه ۲۹۷)

وقتی هدف درمان ما زوجی باشند که به تازگی به خیانت و افسردگی دچار شده اند در نظر آوردن این گزینه های درمانی بسیار موثر است. البته باید توجه کنید که همه ی کسانی که خیانت می کنند یا مورد خیانت واقع می شوند به افسردگی مبتلا نمی شوند اما مدل ای اف تی هر دو مسئله را تحت بررسی قرار می دهد. ( جانسون و همکاران ـ ۲۰۰۱ )

وقتی یکی از زوجین برای کمک خواستن فریاد می زنند و از سمت همسر خود هیچ توجهی دریافت نمی کند، اولین پایه های اعتماد در زندگی آنان فرو می ریزد. ( جانسون ـ ۲۰۰۴ ـ صفحه ۲۶۹)

وظایف درمانگر در رابطه با درمان آسیب هایی که در نتیجه خیانت ایجاد شده.

۱) به همسر آسیب دیده توصیه می کند تا همسر خود را ببخشد و نسبت به او بی تفاوت باشد.

۲) به او در زمینه ترمیم احساسات مجروح او کمک کند.

۳) به شخص خیانت کننده کمک کند که عبارات با مضمون خیانت به همسر را از لحاط اهمیت آن در صمیمیت رابطه شان درک کند نه از نظر بی عدالتی که در حق همسر خود کرده.

۴) درمان گر تلاش می کند تا متوجه شود شخص آسیب دیده قادر است میزان آسیبی که متحمل شده را بازگو کنید یا خیر.

۵) همسر خیانت کننده را ترغیب کند تا درباره درک وی از کاری که کرده و میزان پشیمانی اش از این عمل بازگو کند.

۶) همسر خیانت دیده را ترغیب کند تا از همسر خیانت کار در رابطه با آرامش رابطه شان سوال کند.

۷) از زوجین بخواهد تعریف جدیدی برای واژه خیانت به همسر جایگزین کنند. سپس به همسر خائن کمک کند نسبت به همسرش مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشد. ( جانسون ـ ۲۰۰۴)

اگر مداخله از همان مراحل ابتدایی خیانت زناشویی انجام شود از عواملی که بعدها باعث استرس و افسردگی می شود و همچنین از فروپاشی خانواده پیشگیری می شود. ( بیچ و همکاران ـ ۱۹۹۰)

هوک و مارخپت در سال ۲۰۰۰ ادعا کردند که سکوت، برخوردهای شنیع و زننده با یکدیگر ممکن است باعث بروز افسردگی در هر دوی زوجین شود.

اول باید علائم افسردگی تشخیص داده شود سپس درمان سود و سپس الگوهای معاشرتی زوجین تشخیص داده شود ( خصوصا هنگامی که افسردگی بسیار شدید است) اگر هنگام تشخیص و درمان علائم افسردگی با شکست مواجه شویم درمان دارویی نیز بی ثمر خواهد بود. ( مرچنت و هوک ـ ۲۰۰۰ )

خانم هایی که در زندگی مشترک خود شاهد صحنه های شرم آور بودند باید از نظر بالینی به آن ها کمک شود تا با احساسات تحقیر، شرمندگی و افسردگی و مورد خیانت واقع شدن کنار بیایند. ( کانو و اولیدی ـ ۲۰۰۰ـ صفحه ۷۸۰ )

با درمان بالینی کسی که در زندگی خود تجربه شرم آوری مشاهده کرده کمک می کنید تا احساسات خشمگین خود را به سمت کنترل و ایجاد صمیمیت با همسر خود تغییر دهید. ( کانو ـ اولیدی ـ هینز ـ ۲۰۰۴)

درمانگر باید در نظر داشته باشد که وقتی زوجی روابط خارج چارچوب داشته اند ممکن است توسط خانواده خود طرد شده باشند.

فرد افسرده و همسر او ممکن است در زندگی برخوردهای خشونت آمیز، بی عاطفه و بدون مراقبت داشته باشد. به همین دلیل است که می گوییم افسردگی و تعاملات رابطه آن به همدیگر وابسته هستند.

هر دوی زوجین ممکن است به یک چرخه منفی وارد شوند که در آن شخصی که افسرده است منفعل تر و شخصی که افسرده نیست بد رفتار تر باشد. در نتیجه شخص افسرده بیش از پیش افسرده خواهد شد. ( کونگ ۲۰۰۰)

مسائل کلی

طبق تحقیقات انجام شده زنان در رابطه زناشویی با مردان بیشتر متحمل آسیب می شوند زیرا مردان برای برقراری رابطه خارج چارچوب تمایل بیشتری نسبت به زنان نشان می دهند.

(بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵) طبق مطالعات ادبی نیز زنان به نسبت مردان یک یا دو برابر بیشتر مستعد افسردگی هستند. کونگ در سال ۲۰۰۰ به این نتیجه رسید که زنان بیشتر از مردان در معرض افسردگی قرار دارند و این موضوع به دلیل دید منفی ای است که نسبت به خود دارند و خود را یک زن تنها و منفعل تصور می کنند.

کونگ همچنین عقیده داشت که امکان دارد زن ها در برابر نیازهای خود سکوت کنن تا به یک زن کم توقع و ایده آل در دید همسر خود تبدیل شوند.

خانم هایی که همیشه خود را نادیده می گیرند کم کم تنها و منزوی می شوند و تبدیل به یک موجود منزوی و افسرده می شوند. ( کونگ ۲۰۰۰)

البته خوشبختانه این روزها زن ها به نسبت ایام قدیم در جامعه بیشتر فعالیت دارند اما عده ای از آنها هنوز خود را با کارهای بی اهمیت و کلیشه ای مانند کارهای خانه سرگرم می کنند. این کارها می تواند بر توانایی آنها نسبت به مراقبت و توجه به خود تاثیر منفی بگذارد.

بعضی زنان از نظر مالی مستقل نیستند و به همسر خود وابسته هستند. در مواقعی که این زنان خیانت میبینند مجبور هستند همه چیز را فراموش کنند و این رفتارها را برای گذران زندگی تحمل کنند.

ترکیب دارودرمانی و زوج درمانی

همان طور که می دانید داروهای ضد افسردگی خاصیت درمانی طولانی مدت ندارند به این خاطر که احساس ناراحتی و افسردگی نسبت به خیانت همسر کاملا طبیعی است. ترکیب زوج درمانی و دارو درمانی در حال حاضر تنها گزینه موجود برای درمان است چون فعلا هیچ تحقیقی که بیانگر نوع افسردگی و نوع خیانت زناشویی به صورت همزمان باشد وجود ندارد.

مورد خیانت واقع شدن حس تلخی است که ممکن است فرد را نسبت به همه چیز بی اعتماد و پریشان حال کند در نهایت افسرده و بی انگیزه شود.

همسر خیانت کار نیز ممکن است رابطه فعلی خود را از دست بدهد و به حس گناه و سردرگمی دچار شود. وقتی احساس افسردگی هر دو زوجین بهبود نیافت برای درمان لازم است به روان درمانگر ارجاع شوند. ( گلاس ـ رایت ـ ۱۹۹۷ ـ صفحه ۴۸۱)

افرادی که به چندین علائم افسردگی مبتلا هستند و تحت درمان دارویی قرار گرفته اند ثابت کرده اند که هیچ دارویی مانند داروهای ضد افسردگی برآن ها موثر نیست ( اوهشون ـ مارکوس ـ دروس و همکاران ۲۰۰۲)

درمان داروئی باعث می شود علائم افسردگی کاهش پیدا کند تا زوجین بتوانند به راحتی به جلسات زوج درمانی خود بپردازند البته تجویز این داروها باید به خوبی و ماهرانه انجام شود زیرا داروهای افسردگی نیز مانند سایر داروها عوارض خاص خود را دارند. به عنوان مثال سرکوب کردن و کاهش میل جنسی یکی از عوارض داروهای ضد افسردگی است.

توصیه هایی برای تحقیقات آینده

پژوهش های تجربی درباره خیانت های زناشویی محدود است. ( بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵ ) خیانت زناشویی فقط یک مشکل نیست بلکه مسئله ای است که باید تحت درمان و مراقبت های خاص قرار بگیرد. ( آتکینز ـ الدیریج ـ بوکام ـ کریستنسن ـ ۲۰۰۵ )

چند پاسخ برای پژوهش های وجود دارد که روند درمان کسانی که هم به افسردگی مبتلا بودند و هم مورد خیانت واقع شده اند را سرعت می بخشد.

ما به یک تحقیق گسترده از لحاظ کیفیت و فراگیر بودن آن و همچنین تجربی بودن آن برای زوج درمانی احتیاج داریم ( اپستین ـ ۲۰۰۵) علاوه بر آن ما منابعی نیاز داریم که برای این موضوع تمایل به سرمایه گذاری مالی داشته باشند.

البته فاصله ی بین دانش و کار آمدی درمان توامان خیانت و افسردگی زیاد است. استفاده از زوجی که این شرایط را دارند برای مطالعات طولی آسان نخواهد بود.

( بیو و هارتنت ـ۲۰۰۵ـ کوینه و بنازون ـ ۲۰۰۱ ) معتقد هستند مشکل ترین کار استفاده از زوجین آسیب دیده از افسردگی و خیانت برای پژوهش ها درمانی است.

بنازون و کوینه قضیه به کار گیری علائم قبلی افسردگی مقدم بر مشکلات زناشویی را مورد بررسی قرار دادند. در هنگام اداره کردن پژوهش ها درباره ی خیانت زناشویی و افسردگی شخص باید به صورت کاملا روشن علائم افسردگی خود پیش از وقوع خیانت را بازگو کند.

درک رابطه زناشویی ( در صورت وجود) برای افرادی که تمایل دارند وارد رابطه ای به غیر از رابطه خود شوند بسیار مهم است. طبق این نظریه افسردگی می تواند یک پیش آهنگ مهم برای مثال هشدار یک رابطه زناشویی داخل چارچوب باشد.

زنان و مردان درباره ی مورد خیانت قرار گرفتن تفاوت های بسیاری دارند. زنان در مواجهه با خیانت همسر خود خود را مقصر و عامل خیانت می دانند ولی یک مرد ممکن است از خیانت همسر خود خشمگین شود و خشم خود را بر سر شخص سوم تخلیه کند ( اسپرینگ ـ ۱۹۹۶) پژوهش های عاطی باید حاوی درک همسران از موانع و ناملایمات زناشویی باشد.

در تحقیقات مربوط به خیانت همسر که در آنها روابط جنسی رخ نداده بود خلایی وجود دارد. هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه خیانت بر روی عواطف همسر بر رابطه زوجین و سلامت روانی فرد خصوصا برای بررسی افسردگی موثر است یا نه موجود نبود.

برای دست پیدا کردن به اصول زوج درمانی برای درمانگر و شخص سوم رابطه، زوج درمانگر باید مکانیسم تغییرات را بررسی و تفسیر کند. ( بیچ ـ ۲۰۰۱)

فواید رضایت زناشویی و کاهش علائم افسردگی در برخی موضوعات حتما باید توسط یک تیم تحقیقاتی ارزیابی شود. با توجه به این که موضوع خانواده درمانی و ازدواج بسیار مهم است همه ی موارد به تشخیص روان درمانی ختم نمی شود. ممکن است زوجین از شرکت در جلسات زوج درمانی برای درمان افسردگی و خیانت، امتناع کنند.

پژوهش ها نشان می دهد روان درمانی می تواند برای درمان افسردگی موثر باشد. این چنین به نظر می رسد که زوج درمانی تاثیر گذار ترین روش برای احیای روابط زوجین و خلاصی از تنش های زندگی متاهلی است. به نظر می آید پژوهش ها بیانگر این مسئله است که روابط علت و معلولی میان عوامل تنش زای زندگی مشترک مانند طلاق و شروع افسردگی وجود داشته بلشد.

همان طور که می دانید افسردگی چهارمین علت ناتوانی در جهان است. ( موری و لوپز ـ ۱۹۹۶ ـ اولفسون ـ مارکوس ـدروس و همکاران ـ ۲۰۰۲) باعث نا امیدی است که پژوهش ها خانواده و زوجین یکی از کم رنگ ترین بحث هایی است که درباره زوج درمانی و خانواده به آن پرداخته شده.

رابطه ای بسیار نزدیک بین عوامل تنش زای زندگی مشترک مثل جدا شدن و طلاق و روابط خارج چارچوب و شروع روند افسردگی وجود دارد.

ارتباط بین نسلی، افسردگی و خیانت زناشویی نیز یکی از مطالعاتی است که برای ما بسیار مهم است. از نظر ما کشمکش بسیاری بین فهم چگونگی انتقال مفاهیم از نسلی به نسل دیگر از طریق یادگیری ژنتیک و یا هر دو وجود دارد.

در واقع بین تشخیص شروع افسردگی و خیانت به همسر و درمان افسردگی برای زوجینی که در زول درمان هستند وجود دارد.

آیا مطالبی که گفته شد به این معنی است که همسر برای درمان افسردگی باید نزد پزشک خانواده برود؟ آیا این به این معنی است که از بین بردن تنش های زناشویی موجب درمان افسردگی خواهد شد؟ البته هیچ شواهد تجربی در پژوهش های حاضر بر روی زوجینی که به علت اضطراب و خیانت ها درمان شده اند و افسردگی پیش یا بعد از آن وجود ندارد.

جمعیت محدودی برای درمان به صورت همزمان افسردگی و زوج درمانی بسیار کمتر از حد حقیقی معرفی شده اند. ( بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵ ـ اولفسون و مارکوس ـ دروس و همکاران ـ ۲۰۰۲ ) پژوهش های بسیار زیادی در این باره برای ثابت کردن این نکته که آیا این موضوع به تبعیض های فرهنگی مربوط است یا نه. این مسئله بیانگر این است که جمعیت بسیار کمی در مضیقه واقع هستند و دسترسی کمتری به خدمات درمان دارند و در نتیجه  اقدامی برای درمان افسردگی خود نمی کنند.

نتیجه گیری

در این مقاله پیش در آمدی بر درمان خیانت و افسردگی  و مسائل مربوط به آن داشتیم. در این حین به رابطه ی روشن بین تبادلات همزمانی این دو پی بردیم.

طبق شواهدی که دریافت کردیم زوج درمانی برای درمان اختلال افسردگی و همچنین خیانت به همسر به صورت جداگانه تاثیر گذار

است. البته شواهد قوی دال بر اینکه خیانت به همسر و افسردگی به صورت همزمان اتفاق می افتد و ما به یک پژوهش کامل برای ارزیابی کارایی درمان این زوجین احتیاج داریم.

منبع : افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر