راز شادی در ارتباط زوجین

راز شادی در ارتباط زوجین

تحقیقی جدید روی مثبت بودن زوجها، و قدرت کاهش هیجان منفی

خنده اگر بهترین دارو نباشد، حداقل یک داروی عالی برای سلامت شخصی شما است. ممکن است با این حال از بسیاری از مزایای سلامت ارتباطی لبخند یا خندیدن اگاه نباشید اما بسیاری از ارتباطات از مزایای خنده و لبخند بهره می برند. زوج‌هایی که دوره های اجتناب ناپذیر برخورد و عدم توافق را در ارتباطات طولانی مدت بطور موفقی هدایت می‌کنند می‌دانند که چطور به بهترین شکل از روشهای سازنده حل تعارض به جای روش‌های مخرب استفاده کنند. در رفع تعارض سازنده شما روی مشکل متمرکز می‌شوید نه شخص ولی در رفع تعارض مخرب شما مسائل را شخصی می‌کنید.

یک مولفه کلیدی برای سلامت ارتباط این است که زوجهای شاد می‌دانند که چطور از لحظه های شادشان با هم لذت ببرند. این مسلم به نظر می‌رسد که اشتراک لذت‌های زندگی روزمره با شریکتان میتواند رابطه طولانی مدت شما را ارتقا بخشد. وقتیکه شما با شریکتان می‌خندید، شما از ان به عنوان یک منبع تقویت مثبت استفاده می‌کنید. همانطور که شریک شما به طور روز افزون  شما را با تجربیات ارزشمندی همراه می‌کند شما انگیزه او را برای بودن با خود تقویت می‌کنید و بر عکس.

با این حال، احساسات مثبت چیزی بیشتر از اسایش روانی تامین می‌کنند. بر اساس نتایج سوفی و همکاران (2014) از دانشگاه لندن:” خنده یکی از حالات احساسی مثبت است که صراحتا به کاهش فیزیولوژیکی در واکنش استرس زا به احساسات منفی مرتبط می‌شود (مانند ترس، عصبانیت و تنفر) بطوریکه ممکن است از روشهای دیگر مدیریت احساسات منفی موثرتر باشد.”

خندین به بدن  و ذهن شما  کمک می‌کند: در مطالعه ای دیگر، اسکات و تیمش بحث خود را با مدارک گرفته شده از یک مطالعه طولانی مدت روی زوجهای میانسال و مسن ، تقویت کردند. این مطالعه روی مزایای کلی ارتباط ناشی از مدیریت هیجانات تمرکز کردند. آنچه که تنظیم هیجانی نام گذاری شده است، یک توانایی  برای این که وقتی احساس بدی دارید حال خود را بهتر کنید. اگر شما قادر به تنظیم احساسات باشید، شما می‌توانید احساسات منفی مانند عصبانیت، سرخوردگی و خصومت را در خود متوقف کنید. شما همچنین می‌توانید واکنشهای طنز امیز در محدودیتها داشته باشید که منعکس کننده موقعیت بطور مناسب است.

روانشناس دانشگاه استنفورد لیان بلاچ و همکارانش (2014) از داده های بدست امده از یک مطالعه 13 ساله درباره ازدواج با جنس مخالف درمیان زوجهای میانسال و مسن استفاده کردند تا بررسی کنند که ایا شخصی که از فرایند تنظیم کاهشی هیجان منفی استفاده میکند ( مانند بدست اوردن احساس بهتر) توانایی بهتری برای غلبه بر درگیری‌های ارتباطی دارد. این محققان، قدرت پیش گویانه تنظیم کاهشی را به عنوان اولین ارزیابی روی رضایت زناشویی درطول دوره های 13 ساله مطالعه بررسی کردند.

در هر موقعیت ازمایشی این مطالعه دانشگاه استنفورد، زوجهایی را به یک جلسه ازمایشگاهی  بردند که در آنجا به مدت 15 دقیقه صحبت کنند.

  • اتفاقات روزانه
  • یک موضوعی از یک اختلاف ادامه دار
  • یک موضوع خوشایند یا یک چیزی که انها از انجام ان لذت میبرند

واکنشهای روانشناختی، به طور همزمان پایش می شدند و همچنین شرکت کنندگان احساسات خود را در طول این نمره گذاری می کردند. همچنین انها کیفیت حل برخورد خود را رده بندی کردند و اینکه ایا ان در اصل سازنده بوده یا مخرب.

سپس سوال کلیدی این بود که ایا تنظیم هیجانی، رضایت زناشویی را پیش بینی میکند. با این حال این اطلاعات بوسیله یکی از زوجین (شوهر در مقابل زن) اثربخشی داشت، بنابراین محققان توانستند همچنین بررسی کنند که تنظیم کاهشی چه کسی برای سلامت ارتباط طولانی مدت مهمتر بود. عنوان فرعی این مقاله ” فراتر از داستان همسران”  اصل مطلب را فاش میکند به دلیل اینکه تنظیم کاهشی زن بطور موفقتری رضایت زناشویی را در طول زمان پیش گویی می‌کرد. توانایی زن برای برقراری ارتباط بطور سازنده ، نقش کلیدی را در ایجاد اتفاقات خوب بازی میکرد.

ما از این مطالعه  میفهمیم که تنظیم هیجانات منفی (بخصوص بوسیله زنان) در نگه داری پیوندهای ارتباطی مفید است. چقدر این یافته ها به اشتراک احساسات مثبت مربوط هستند؟ ایا زوجها از انجام فعالیتهای مشترک لذت بخش سود می‌برند؟ روانشناسان دانشگاه برکلی جویس یوان و همکارانش (2010)  از همان زوجهایی که در تحقیق بلاچ و همکارانش شرکت کرده بودند استفاده کردند و دریافتند که زوجهایی که احساسات مثبت را تجربه کرده بودند همچنین توانایی بهتری داشتند برای اینکه خود را از نظر روانی شاد کنند . احساسات مثبت بطور کوتاه ” ظرفیت لغو برانگیختگیهای روانی را دارند”.

خنده قطعا یکی از قوی ترین واکنشهایی است که ما برای احساسات مثبت داریم. شما ممکن است وقتیکه احساس خوبی دارید لبخند بزنید، ولی شما فقط میخندید اگر چیز واقعا خنده داری روی شما اثر بگذارد. اسکات و تیمش متوجه شدند که  با کمال تعجب مردم اغلب شاید به اندازه 5 بار در یک مکالمه 10 دقیقه ای میخندند.

بر طبق تحقیقات اسکات و همکارانش مردم همچنین تمایل دارند تا به چیزی که انها می‌گویند بخندند تا چیزی که دیگران در گفتنش شرکت دارند. به نظر میرسد که از خنده بیشتر به عنوان یک ابزار در برقراری ارتباط افکارمان با دیگران استفاده می‌کنیم تا در واکنش به چیزهای که در اطراف ما تلاش می‌کنند تا با ما ارتباط داشته باشند (دفعه بعد که شما درحال گفتگو با دوست یا شریکتان هستید به دفعاتی که شما می‌خندید توجه کنید و ببینید که ایا این مشاهده با تجربه شما سازگار هست یا خیر).

به تحقیق بازگردیم، این یافته ها پیشنهاد میکنند که شما ممکن است قادر به کنترل شرایط احساسی ارتباط خود بوسیله وارد خنده به درون ان باشید. ابتدا ممکن است عجیب یا اجباری به نظر برسد اما با گذشت زمان ممکن است بفهمید که شما و شریکتان درواقع چیزهای مشترک  بیشتری برای خندین پیدا می‌کنید.کلید مکث را روی هنگام درگیری فشار دهید قبل از اینکه  درگیری مخرب شود و لحظه ای فکر کنید. چه کسی می‌داند؟ وقتی که شما یک مرحله به عقب برگردید، تمام موقعیت ممکن است خنده دار شود. با وجود سختی که در ابتدا وجود دارد، عادت به کاهش هیجان منفی می تواند بهترین دارو در رضایت طولانی مدت باشد.

منبع: سامانه پرسش و پاسخ مشاور

 

شش کلید برای مهارت های اجتماعی

 

مهارت های اجتماعی به طور قطع مهمترین توانایی است که می توانیم کسب کنیم. داشتن مهارت های اجتماعی بالا به شما کمک می کند افراد جذابی را ملاقات کنید، شغلی که به دنبال آن هستید را به دست بیاورید، و در زندگی حرفه ای و روابطتان پیشرفت بیشتری داشته باشید. ولی آیا برخی از افراد به صورت خدا دادی و آسان مهارت های خوب اجتماعی را دارا هستند و به راحتی می توانند با دیگران بحث و گفتگو داشته باشند؟

نداشتن مهارت های خوب اجتماعی می تواند باعث تنهایی فرد شود، این مسئله می تواند دلیلی برای اضطراب و افسردگی باشد. زمانی که ما از نیازهای اساسی بشری محروم می شویم به افسردگی و اضطراب دچار می شویم. و نیاز به اجتماعی شدن، و ارتباط با دیگران یک نیاز اساسی است. همه ی ما به ارتباطات اجتماعی نیازمند هستیم. ولی راهی برای اینکه بدانیم که آیا شما از مهارتهای اجتماعی برخوردار هستید یا نه وجود دارد.

مطمئنا بعضی از افراد به صورت طبیعی و به راحتی با مردم ارتباط برقرار می کنند، و با اطمینان خاطر با دیگران صحبت می کنند و به آنها گوش می دهند. ولی به مانند هر مهارتی مهارت های اجتماعی نیز می توانند قابل یادگیری باشند، و هر کسی می تواند انها را در خود رشد و پرورش دهد. آموزش و یادگیری مهارتهای اجتماعی برای داشتن اعتماد به نفس بخشی حیاتی محسوب می شود.

ولی مهارت های اجتماعی چه هستند؟ من در اینجا لیستی از مهم ترین ها را تهیه کرده ام:

1) توانایی حفظ آرامش در موقعیت های اجتماعی

صرف نظر از این مسئله که شما به چه میزان از مهارت های اجتماعی برخوردار هستید؛ اگر شما مضطرب هستید و پس مغز شما به درستی کار نمی کند. همیشه زمانی که مضطرب می شوید فکر کردن و صحبت کردن برای شما دشوار می شود. در این زمان حفظ آرامش برای شما حیاتی است. ولی حفظ آرامش در موقعیت های اجتماعی از طرق دیگری نیز کمک کننده می باشد.

اگر بدن و صورت شما به صورت ناخودآگاه پیام هایی را منتقل کنند که نشان دهنده ی عصبی بودن شما است، این برای دیگران مشکل تر است که با شما راحت باشند و این می تواند باعث شود که شما سخت تر با دیگران به توافق برسید. این مقاله بر روی چگونه کنترل احساسات می تواند به شما کمک کند: چگونه احساساتتان را کنترل کنید

بزرگترین اشتباه مردم در مورد داشتن مهارت های اجتماعی این است که انها فکر می کنند فقط باید به خوبی صحبت را شروع کنند. نگاهی به دیگر مهارت ها داشته باشید:

2) مهارت گوش دادن: هنر ارتباط

به درستی گوش دادن به دیگران کمی جذابتر و اغوا کننده تر است. مهارت های شنیداری کارآمد عبارتند از:

  • صداهایی که نشان دهنده ی گوش دادن شما به صحبت های طرف مقابل هستند مانند ها، آها، واقعا؟، آره؟ و غیره.
  • چیزی را که از طرف مقابل شنیده اید را به عقب برگردانید- «اون به دندون پزشکی رفت؟ چه اتفاقی افتاد؟»
  • نظرتان را با اشاره به دیگران مطرح کنید – « می دونی همانطور که قبلا گفتی…»
  • شکل بدنی، ارتباط چشمی و حفظ توجه در زمانی که دیگران در حال صحبت هستند.
  • برای اینکه شما خوب به دیگران گوش دهید لازم است که علاقه به آنها را در خود پرورش دهید.

3) همدلی و علاقه نشان دادن به موقعیت های دیگران

بخش عمده ای از اضطراب های اجتماعی مربوط به خودآگاهی است، که با تمرکز کردن بر روی فرد دیگر می توان از شدت آن کاست. گفتگو با دیگران حتی اگر برای اولین بار باشد می تواند سطح آرامش را افزایش دهد، بلکه دیگران را نسبت به شما علاقه مند می کند. من هرگز در مورد چیزی که می خواهم درباره آن صحبت کنم نگران نمی شوم زیرا من می دانم که من می توانم با دیگران وارد صحبت شوم.

بهترین شرایط اجتماعی زمانی است که شما مسائل خودتان را فراموش می کنید و توجه خود را در مورد دیگران و اتفاقی با آنها در حال وقوع است متمکز می کنید. یک شاخه از مهارت اجتماعی توانایی تمرکز از بیرون است.

4) دانستن چگونگی ایجاد یک ارتباط

ارتباط درک و برقراری اتصالی است که در یک تعامل اجتماعی مناسب رخ می دهد. به این معنی که «من مثل تو هستم، ما یکدیگر را درک می کنیم». ارتباط در یک سطح ناهوشیار رخ می دهد، و زمانی که بین دو نفر رخ می دهد شما می توانید آن را بخوبی ببینید به دلیل اینکه زبان، الگوهای گفتار، حرکات و ژست ها همگی بازابی و منطبق می شوند.

ارتباط فرایندی ناخودآگاست ولی به با تمرین مهارت های شناختی می تواند افزایش یابد. موارد زیر را تمرین کنید:

  • بازتاب حالات بدنی، یا تطبیق حرکات بدن.زمانی که شما با یک نفر ارتباط برقرار می کنید حرکات بدنی وی و اصطلاحاتی که به کار می برد با شما هماهنگ می شود. سعی کنید این هماهنگی زیاد به طرف مقابل نزدیگ نباشد بلکه این عمل به صورت ناخودآگاه باید اتفاق بیافتد.
  • اانعکاس دادن کلام و گفتار. شامل سطح، لحن، تن صدا، و کلماتی که استفاده می کنید.
  • نسبت به جملاتی که می شنوید عکس العمل نشان دهید.
  • در مورد ایجاد یک رابطه فکر کنید شما به صورت طبیعی می توانید اطمینان اجتماعی بیشتری به دست بیاورید و بیشتر می توانید بر روی تاثیر گذاری ظاهری تمرکز داشته باشید.

5) دانستن اینکه چه مدت زمان و چقدر در مورد خودتان صحبت کنید –خود افشاگری

صحبت کردن زیاد در مورد خودتان و در ابتدای صحبت می تواند باعث خاموشی مکالمه شود. یک رفتار خوب برای شروع یک مکالمه کوتاه صحبت در مورد یک موضوع غیر شخصی می باشد. صحبت کردن صریح در مورد خواسته های شخصی و بدترین ترسهایتان می تواند باعث زده شدن دیگران از شما شود.

به هر حال، هم چنان که مکالمه و ارتباط جلو می رود فاش کردن برخی حقایق شخصی (حقایق کوچک و نه هیجانی) برای شناخت بیشتر مناسب می باشد. حال به برقراری ارتباط چشمی می پردازیم.

6) به چشمان طرف مقابل نگاه کنید و لبخند بزنید

اگر زمانی که در حال صحبت کردن و یا گوش دادن به صحبت دیگران هستید به آنها نگاه نکنید، آنها احساس می کنند:

  • شما آنها را نادیده می گیرید
  • شما غیر قابل اعتماد هستید
  • شما دوست ندارید که به آنها نگاه کنید

این بدین معنی نیست که شما به آنها خیره شوید. ارتباط چشمی زیاد در شروع رابطه باعث نگرانی طرف مقابل می شود.

تحقیقاتی که بر روی جذابیت صورت گرفته (متعجب نشوید) مشخص کرد که لبخند زدن به صورت مستقیم به دیگران شما را نزد آنها جذابتر نشان می دهد.

داشتن مهارت های اجتماعی سطح زندگی شما را بالا خواهد برد. صحبت کردن به صورت واضح و به دست آوردن اعتماد به نفس در هنگام صحبت کردن با دیگران به این معنی که صحبت کردن با افراد جدید و دوستان قدیمی به آسانی مثل آب خوردن است.

گلایه و شکایت نداشته باشید از اینکه به صورت ذاتی معتمد به نفس و اجتماعی نیستید؛ به جای آن در پی افزایش مهارت های اجتماعی تان باشید که زندگی بهتری به دست آورید.

منبع: ساینس دیلی

تنظیم هیجانی چیست: یک راهنمای ساده

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
تنظیم هیجانی، بیانگر فرآیند های روانی و رفتاری ای می باشد که به موجب آن افراد روی احساسات خود و دیگران تاثیر می گذارند.

برخی از مثال های کنترل هیجانات و عواطف شما در طول روز عبارتند از:

  • خوشحال کردن و تشویق خودتان در هنگام انجام کارهایی که از آن لذت می برید؛
  • ایجاد اضطراب در خود از طریق نگران شدن در مورد مسائل مختلف.

مثال هایی از کنترل هیجانات دیگر افراد در طول روز عبارتند از :

  • عصبانی کردن همکار خود از طریق انتقاد از وی؛
  • آرام کردن کودکی که بیش از حد هیجانی شده است.

چه نوعی از هیجانات تنظیم شده اند؟

واژه دیگری که روانشاسان استفاده می کنند عبارت از کلمه تاثیر است و تاثیر شامل هر دو مورد زیر می باشد:

  • هیجان ( برای مثال عصبی، متنفر و ترس داشتن)
  • خلق ( برای مثال ، آرام ، افسرده ).

هیجانات معمولا خلاصه تر از خلق هستند و بر یک مورد خاص متمرکز می باشند. برخی از محققین، هیجانات را در یک دسته بندی مجزایی قرار می دهند، برخی دیگر آن را بر اساس ابعاد لذت و فعال سازی دسته بندی می کنند. برای مثال، اضطراب شامل لذت بردن کم همراه با فعالیت بالاست.

افراد چگونه احساسات خود را تنظیم می کنند؟

  • ما به این نتیجه رسیدیم که افراد از صد ها استراتژی مختلف برای تاثیر گذاری بر احساسات خود و دیگران استفاده می کنند. این استراتژی ها می تواند با اهدافی از قبیل خوشحال کردن خودشان یا دیگران بوده یا به منظور ایجاد احساس بد صورت گیرد. برای مثال، یک پرستار و مراقبی که احساس خوبی دارد، ممکن است تلاش کند تا احساس عادی تر و طبیعی تری به منظور مقابله با اخبار و شرایط سخت داشته باشد.
  • استراتژی های تنظیمی تاثیر گذار می تواند شامل تفکرات هم باشد (به عنوان مثال، تفکر کردن در مورد یک وضعیت متفاوت) یا می‌تواند در مورد رفتار ها باشد (به عنوان مثال انجام دادن یک چیز مطلوب همانند حواس پرتی و دیوانگی)
  • برخی مواقع افراد به جای ابراز احساسات خود، ابراز احساسات خود را کنترل می کنند ( چهره، تن صدا یا طرز ایستادن). برای مثال، آنها یک خنده مصنوعی می زنند یا عصبانیت خود را متوقف می کنند.

بهترین راه برای کنترل احساسات چیست؟

  • این موضوع اغلب به بافت بستگی دارد. با این حال، این نتیجه حاصل شده است که ارزیابی مجدد ( به معنای تفکر در مورد مواردی از جنبه های مختلف) و حواس پرتی ( به معنای تفکر و اجرای چیزهای متفاوت )، در تهیه یک تغییر مطلوب در احساسات، بیشترین تاثیر را دارد.
  • تخلیه احساسات ( به عنوان مثال ، فریاد و جیغ زدن) و اجتناب از تفکر در مورد مواردی که اغلب بی تاثیر بوده و می تواند تاثیرات و نتایج منفی حاصل کند. علاوه بر این، تنظیم ابراز احساسات (که به صورت کنش سطحی شناخته می شود)، می تواند تاثیر کمتری نسبت به تنظیم خود احساسات ( که به صورت کنش عمیق شناخته می شود) داشته باشد، و علت آن نامعتبر بودن برای افراد دیگر می باشد.

آیا تنظیم هیجانی همان مقابله است؟

خیر. مقابله همواره در پاسخ به حوادث منفی صورت گرفته و شامل مواردی بیش از تاثیر می باشد، در حالیکه تنظیم هیجانی، به طور اختصاصی از طریق تغییرات تاثیرات به طرق مثبت و منفی صورت می گیرد. با این حال، مقابله شامل کنترل هیجانات می باشد.

آیا بعضی از افراد در کنترل هیجانات نسبت به بقیه برتری دارند؟

  • به نظر می رسد که یک تفاوت فردی در توانایی افرادی در تنظیم هیجانات خود و دیگران وجود دارد. این توانایی ها مربوط به هوش هیجانی می باشد. آنها می توانند از طریق آموزش کسب شوند – ولی ساده نمی باشند، به دلیل اینکه رفتار ها و عادات قدیمی می توانند فقط با تمرین و تکرار زیاد از بین رود. و اقدامی که می تواند در یک زمینه تاثیر گذار باشد، ممکن است در زمینه ها و حوزه های دیگر کاربردی نداشته باشد.
  • این نتیجه یافته شده است که افرادی که توانایی خود در مقابله با احساسات منفی را قبول دارند، قابلیت و توانایی غلبه بر حوادث منفی را به سرعت دارند. افرادی که ابراز هیجانی بیشتری دارند یا کاریزماتر هستند تاثیر بیشتری روی چگونگی احساس هیجانی دیگران دارند.

چرا نمی توانم احساسات خود را کنترل کنم؟

  • کنترل احساسات یک کار آسان و راحتی نمی باشد. اگر به راحتی بتوانیم احساسات خود را در موق برداشتن کلاه تغییر دهیم، متعاقبا احساسات به هیچ هدفی نخواهد رسید. بنابراین کاهش احساسات برای یک دوره بعد از یک واقعه ناراحت کننده یا احساس اضطراب قبل از انجام یک کار سخت، یک کار عادی و سالم می باشد.
  • با این حال، برخی مواقع مشکالات ناتوانایی در مقابل احساساتشان را تجربه می کنند ( به عنوان مثال حسادت مزمن و شدید، مشکلات عصبی ، حملات هراس انگیز)، و این افراد برخی مواقع دارای نوسانات مداوم و بزرگ در حالت های خودشان هستند ( به عنوان مثال اختلالات دو قطبی). برای این امر چندین دلیل می تواند وجود داشته باشد. برای مثال، داشتن عقاید مخالف نا درست در مورد احساسات شخصی یک فرد که می تواند منجر به کنترل بیش از حد شود. درمان روانش شناسی ممکن است منجر به کمک و تسهیل چنین مواردی شده و به عقاید پزشکان باید توجه شود.

آیا احساسات من بدون داشتن هیچ دانشی ، قابلیت کنترل دارد.

بلی، از دو طریق این امر ممکن است.

  • اول، ما بدون اینکه متوجه شویم احساسات خود را کنترل می کنیم . به این معنا که این کار به صورت اتوماتیک و خود به خودی صورت می گیرد.
  • دوم، تحقیقات بیانگر این می باشد که احساسات مسری و فراگیر می باشند. تنها با افرادی برخورد و معاشرت داشته باشید که می توانند منجر به تغییر حالت های ما شود و باعث شود که حالت ما شبیه دیگر افراد باشد. این امر بدین دلیل اتفاق می افتد که ما به صورت غیر آگاهانه از دیگران تقلید می کنیم و بازخورد چهره و بدن ما ، در حالت ما تاثیر گذار خواهد بود. به نظر می رسد که ما حتی از طریق احساسات دیگر افراد در شبکه اجتماعی ما، که فقط دارای ارتباط غیر مستقیم هستیم، بر روی ما تاثیر گذار هستند. ولی این تاثیر می تواند کم و محدود باشد. مردم همچنین روشهایی برای خودشان دارند که به صورت تعمدی در مقابل احساس بقیه افراد مقاومت و مخالفت می کنند یا با آن سازگار می شوند (برای مثال از طریق شوخی و مزاح).

چگونه کنترل احساس ، در قابل فرم های دیگری از کنترل خویشتن، بازگو می شود.

شواهد خوبی موجود می باشد و بیانگر این هستند که کنترل احساسات بر منابع روانی مشابهی همانند دیگر فرم های خود کنترلی ، متکی هستند ( همانند کنترل توپ یا مقاومت در برابر غذا). بنابراین، انجام این کار توسط یک فرد، می تواند منجر به از بین رفتن امکان این کار توسط بقیه افراد شود. همانند دیگر شکل های کنترل، انجام بیش از حد و افراطی این کار می تواند خسته کننده باشد. به همین دلیل است که انجام دادن کار های عاطفی زیاد ( به عنوان مثال خدمات مشتری)، می تواند بسیار خسته کننده باشد. همچنین الزاماتی وجود دارد که باید در مواقعی که کنترل سخت تر باشد، صورت گیرد. برای مثال، مقاومت در برابر اخلاق و برخورد غذا که برخی از افراد دارند ، برای افزایش سریع آن در آخر یک روز، می توان سخت تر باشد.

چرا کنترل احساسات مهم می باشد؟

  • کنترل احساسات بر روی زندگی روزمره ما تاثیر گذار می باشد. اگر این کار را بخوبی انجام دهیم، این امر می تواند منجر به بهبود بهزیستی روانی، عملکرد و روابط ما شود. برای مثال، توانایی کنترل احساسات شخصی افراد، می تواند بر عملکرد ورزشی افراد تاثیر گذار باشد، و توانایی کنترل احساس دیگران یک امر حیاتی، برای ایجاد رابطه خوب با همکاران و مشتریان می باشد.
  • اگر این کار را بخوبی انجام ندهیم، این امر برای موارد مشابه می تواند زیان آور و مضر باشد برای مثال، ریسکی که انجام می دهیم (مثل قمار بازی) و رفتار هایی که ما در انجام آن افراط می کنیم ( به عنوان مثال، سیگار کشیدن) نوعی از تنظیم هیجانی می باشند.
  • کنترل احساسات می تواند بر پرورش فرزند ما، رابطه ما، کار ما، سلامت ما و فرصت ها و فراغت ها ما تاثیر گذار باشد.

منبع: ساینس دیلی

 

5 قدم قبل از شروع یک رابطه جدید

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

“قوانین” را فراموش کنید. این باور را متوقف کنید که ” او به من علاقه ای ندارد.” در حقیقت تمام این خود آشفتگی ها را که به شما دیکته می کند چطور به بهترین همراه برای شخصی دیگر تبدیل شوید، دور بریزید. افرادی که از انتخاب‌های عاشقانه  خود واقعا خوشحالند انرژی بیشتری را برای توسعه خودشناسی و تواناییهای فردی خود صرف میکنند تا نشان دادن روشی خاص برای جذب عشق. به جای تمرکز روی بازی برای جلب یک شریک، تمرکز خود را روی این پنج اصل بگذارید، به مرور زمان ، همتای مناسب برای شما خودش حاضر میشود:

  • خود را از نظر جنسی و هیجانی بشناسید. اگر شما خود را از نظر هیجانی و جنسی درک نکنید، شما وارد یک رابطه عاشقانه از یک جایگاه وابستگی احساسی خواهید شد. شما ممکن است امید غیر واقعی داشته باشید که شخص دیگر بداند که چطور شما را درک کند و خوشحال سازد- حتی وقتیکه شما خودتان اینها را ندانید. ارتباط مستقیم با طرف مقابل درباره جنبه های حسی و جنسی بسیار مهم است. امید به اینکه دیگران درک می‌کنند که شما احساسساتی هستید و نیاز جنسی دارید، فانتزی است. هوشیارانه تلاش کنید تا از واکنش‌های احساسی جاری خود در برابر مردم و رویدادها اگاه شوید. واکنشهای احساسی خود را مشاهده کنید و برچسب بزنید. احساسات خود را منعکس کنید و درباره اینکه شما چه احساسی دارید و یا اینکه به چه چیزی درمورد خود توجه می‌کنید با دیگران صحبت کنید. بدون اینکه انتظار داشته باشید انها مجددا به سمت شما بازگردند.

 

  • به چیزی که مردم درباره خود نشان می‌دهند و می‌گویند باور داشته باشید. این بسیار معمول است که وقتی به سمت کسی جذب می‌شوید بخواهید رفتار اشتباهش را منطقی جلوه دهید. اگر شخصی به شما بی احترامی می‌کند یا اینکه همیشه شما را ناامید می‌کند این را به عنوان اطلاعاتی درباره اینکه او چگونه شخصی است در نظر بگیرید. اگر شما تلاش میکنید با او صحبت کنید ولی او شما را درنظر نمیگیرد یا بدرفتاری با شما را عقلانی جلوه میدهد، اینرا جدی بگیرید. این شخص ممکن نیست یک همراه خوب باشد. اگر مردی بگوید که به دنبال یک رابطه جدی نیست یا اینکه می خواهد بیشتر تنها باشد، بگذارید که برود. این شخص هم سطح شما نیست و ممکن است چیزهایی که شما می‌خواهید را نخواهد. اطلاعاتی که افراد درمورد خود منتقل می‌کنند را باور کنید. اگر انها نا پخته یا با بی احترامی رفتار می‌کنند، یا چیزهایی میگویند که شما را ناراحت میکند، بروید. این وظیفه شما نیست که به دیگران راه بهتر را نشان دهید. وظیفه شما این است که روی رشد کردن مانند یک انسان، کار کنید.

  • اجتناب از دنبال کردن صمیمت در ارتباط جنسی. sextimacy یک چرخه برای رسیدن به صمیمیت عاطفی از طریق رابطه جنسی شتابزده است. اگر شما امید وارید که یک رابطه جنسی در نهایت منجر به یک صمیمت عاطفی بیشتر یا رابطه قابل اطمینان می‌شود، متوقف شوید و دست بردارید: تحقیق نشان می‌دهد که ارتباطاتی که با رابطه جنسی قبل از صمیمیت حسی اغاز می‌شود، به طور معمول به یک پیوند متعهد تبدیل نمی‌شود. شما وقتتان را برای تغییر دیگران سپری می‌کنید درحالیکه می‌توانستید این انرژی را برای پرورش خود به عنوان یک انسان بگذارید و شخصی را پیدا کنید که آنچه را می شوید دوست داشته باشد.
  • از لحاظ روانشناختی از والدین خود جدا شوید. این کار راحتی نیست و بسیاری فکر میکنند که انها این کار را انجام می‌دهند ولی در واقعیت این کار را انجام نمی‌دهند. به عنوان یک فرد بزرگسال اگر شما همچنان به والدین خود اجازه دهید تا تمام نیازهای عاطفی شما را برطرف کنند انگاه شما مقداری از انرژی لازم برای ورود به وابستگی عاشقانه خود را تلف می کنید. به اندازه ممکن و کم کم برای مستقل شدن از والدین خود تلاش کنید. این به این معنی نیست که شما نمی‌توانید از همراهی انها لذت ببرید، وقتتان را با انها بگذرانید و ارزوهای خود در زندگی را با انها درمیان نگذارید. ان به این معنی است: خودتان به راحتی تصمیمات خود را بگیرید. پرسیدن نظر انها بطور افراطی، اتکا به انها و اجازه دادن به انها برای کنترل زندگیتان به این معنی است که شما برای خود زندگی نمیکنید. و اگر شما به انها اجازه دهید تا کارهای سخت رابرای شما انجام دهند، انگاه شما وقتی‌که همتای مناسب خود را نشان می‌دهد، یک شخص کامل نخواهید شد. ورود به یک رابطه عاشقانه با این اعتقاد که این شخص مانند والدین شما مراقب شما خواهد بود ، میتواند یک همراه سالم را به یک همراه کینه توز و مضر تبدیل کند. شما باید زندگی خود را کنترل کنید و از اهداف، نیازها و احساسات خود اگاه باشید.

 

  • خود را دریک موقعیت جدید قرار دهید. یک باور عمومی میگوید که به منظور پیدا کردن یک شریک مناسب ، ابتدا شخص باید به تنهایی روی اصلاح خود کار کند.”من فقط نیاز دارم تا برای مدتی برای خودم باشم “. وقتیکه زنان اینکار را انجام می‌دهند، انها خود رادر یک تبعید دلخواهانه قرار میدهند که در ان احساس ناراحتی میکنند و خارج از تماس بادیگران هستند. با یک چنین هدف مبهمی از “کارکردن روی خود”، روشن فکری دور میشود و انزوا طلبی با بدبختی ترکیب می‌شود. از طریق گسترش خود اگاهی‌های جنسی و احساسی عالیتر روی خود کار کنید. در همان زمان شما نیاز به ارتباطات جدید با افراد عاشق و دوستان دارید تا خود را بدرستی بشناسید. هر تجربه دوستیابی به شما اطلاعاتی درمورد ارجحیت‌ها، ضعف‌ها و قوت‌های شما میدهد. اگر شما به فکر کردن یکسان و انجام کارهای یکسانی که فکر می کردید ادامه دهید شما گرفتار باقی خواهید ماند. مغز شما یک توانایی خارق العاده برای انطباق و رشد دارد- اگر شما به ان اجازه دهید. برای اینکه ذهن شما رشد کند شما باید انگیزه ها و تجربیات جدیدی به ان بدهید که شما را در برخی سطوح به چالش بکشد. شاید اینها چیزهایی هستند که شما دوست دارید یا میخواهید امتحان کنید ولی می ترسید. تا زمانیکه انها علایق واقعی شما را منعکس می‌کنند، در مسیر هیجان کار کنید و خود را در موقعیتهای جدید قرار دهید که در انها ممکن است شما افراد مختلفی را ملاقات کنید و جنبه های دیگر از شخصیت خود را تجربه کنید.

منبع: کانون مشاوران ایران

ذهن آگاهی: راه حل شگفت انگیز درمان اضطراب که باید بدانید

 

داشتن ذهن آگاهی نوعی تمرین است که باعث می شود که شما در لحظه زندگی کنید.

چرا مضطرب بودن به نوعی اتلاف وقت است؟

زمانی که اضطراب بخش جدایی ناپذیر زندگی شما می شود تبدیل به ترس غیر منطقی در وجود شما خواهد شد.

اضطراب ها و نگرانی ها سعی می کنند که به شما بگویند که اتفاق بدی در حال رخ دادن است و ممکن است شما به اندازه کافی توانایی انجام کار را نداشته باشید و یا طرف مقابلتان افکار مبهمی درباره شما داشته باشد.

دنیای اضطراب دنیایی خیالی است اضطراب زاییده و محصول ترس‌های اغراق شده و غیر منطقی است برای انسانها ی اولیه ترس دائمی یک ضرورت همیشگی بوده است. زمانی که تنها افراد قوی تر می توانستند زنده بمانند ترس در خطر بودن همیشه همراه آنها بوده است و باعث شده که مدام حالت تدافعی خود را حفظ کنند  همواره به دنبا غذا، سرپناه و آب باشند.

در دنیای امروزه نیازهای اولیه انسانها همواره تامین است و لازم نیست که همواره نگران تهدیدهایی باشیم که ممکن است از اطراف به ما آسیب وارد کنند. اما هنوز بخشی از مغز اسانها که میراث پیشینیان است همواره نگران و مضطرب از تهدیدات محیط اطراف است و این مسئله را در بسیاری از انسانهای امروز می توان دید.

این ترس غیر منطقی را مقاوم می نامند و ما باید با این ترس مقابله کنیک. ما هرگز نباید اجازه دهیم که این ترس ها و نگرانی های بی مورد باعث شوند که ما از رسیدن به اهدافمان باز بمانیم.

پس این ترس ها مضر و غیر منطقی هستند، اما فهمیدن اینکه این ترس ها چیستند و چگونه باید آنها را متوقف کرد دو چیز کاملا جدا از هم هستند. وجود اضطراب فعالیت های روزمرۀ ما را مختل می کند و زندگی ما را تحت تاثیرات منفی خود قرار می دهد به همین دلیل باید سریعا راه حلی برای متوقف کردن این احساسات یافت.

ذهن آگاهی را وارد کنید!

اگر چه تاکتیک های مختلفی برای متوقف کردن افکار منفی و اضطراب ها وجود دارند اما من می خواهم موثرترین و کار آمدترین راه حل را برای حل این مشکل ارائه کنم و ان هم ذهن آگاهی است. اگر به درستی از این تاکتیک استفاده کنید ذهن آگاهی به شما کمک می کند تا افکار پراکنده و مضطرب خود را کنار بگذارید. اما ذهن آگاهی چیست؟

ذهن آگاهی نوعی فعالیت خودآگاه است و تلاشی است برای انجام فعالیتی که مغز به طور طبیعی خلاف آن را انجام می دهد.

زمانی که مشغول کارهای روزانه خود هستیم ذهن ما شناور است و به هر چیز ممکنی فکر می کند، زمانی که ذهن آگاه هستید فعالانه در مقابل این پدیده می ایستید.

ذهن آگاهی به معنای ان است که شما تمام هوش و حواستان را روی لحظه ی حاضر و اتفاقی که اکنون در حال رخ دادن است قرار می دهید.

ذهن آگاهی هنگام کار کردن

زمانی که در حال انجام وظیفه ای هستید داشتن ذهن آگاهی به معنای این است که تمام هوش و حواستان متوجه کاری است که در حال انجام دادن آن هستید و خبری از انجام چند کار به صورت هم زمان و خیال پردازی نیست و تنها تلاش و تمرکز شما بر روی کار است که باید با موفقیت آن را به پایان برسانید.

زمانی که در حال شستن ظرف ها و یا جارو کردن خانه هستید توجه خود را بر روی ریتم کاری که انجام می دهید قرار دهید. به طور دقیق به صداهایی که در حین انجام کار تولید می شوند گوش دهید بوی صابون را استشمام کنید و یا روی حرکت ماهیچه های خود در حال انجام کار متمرکز شوید.

هدف شما بایستی این باشد که روی کاری که در حال حاضر آن را انجام می دهید متمرکز باشید

ذهن آگاهی در حال استراحت

زمانی که شما در حال استراحت هستید ذهن آگاهی به معنای این است که کاملا متوجه احساسات بدنی خود هستید. اغلب اوقات ما متوجه نمی شویم اما در حین استراحت نیز حس لامسه، بویایی، شنوایی و بینایی در حال انجام کار هستند.

هنگم ذهن آگاهی کاملا متوجه این احساسات هستیم.

حرارتی که ماهیچه های بدنتان دارد حس کنید. هوای خنک یا تمیز را تنفس کنید به رنگ آبی آسمان نگاه کنید. به صدای زوزۀ باد و پرندگان به دقت گوش دهید. و از همه مهم تر ذهن خود را آرام کنید. هدف ذهن آگاهی این است که ما را مجبور کند تا در لحظه زندگی کنیم  بنابراین دیگر روزهای با ارزش خود را برسر نگرانی ها ی بی مورد تلف نمی کنیم.

اگر افکار منفی به ذهن ما نفوذ نکنند ترس و اضطراب نیز بر ما تحمیل نمی شود و سپس ما می توانیم در یک زمان مشخص تنها بر یک چیز تمرکز کنیم.

زمانی که شما از کاری که انجام می دهید اگاهی کامل دارید امکان ندارد که دچار اضطراب‌های بی مورد شوید.

ضرورت تمرین

مهارت ذهن آگاهی چیزی نیست که با ما به دنیا آمده باشد و در واقع یک ویژگی بالفطره و داتی نیست. مانند اکثر مهارت‌ها، این مهارت نیز برای توسعه یافتن و رشد کردن نیاز به تکرار و تمرین دارد. بهر حال تمرین ذهن آگاهی فوق العاده است زیرا هر زمانی که شما اراده کنید می توانید ان را انجام دهید. در ابتدای شروع تمرین احساس می کنید که ذهن شما مانند دیوانگان سرگردان است و تقلیل افکار سخت است، که البته این مسئله بسیار طبیعی و قابل انتظار است.

سعی کنید که ذهنتان را برای 10 تا 15 ثانیه متوقف کنید. به همه چیز به عنوان فرصتی برای ذهن آگاهی نگاه کنید. ذهن آگاهی را در حین راه رفتن، تمیز کردن دوش گرفتن و هر فعالیت دیگری انجام دهید. این کار باعث می شود تا بتوانید افکار منفی را برای مدت طولانی تری متوقف کنید .

منبع: فارس پاتوق

کودک من مضطرب است یا عادی؟

 

قبل از فکر کردن در مورد اختلالات هیجانی کودک، بهتر است از خود بپرسیم: آیا هیچ گاه به شدت احساس نگرانی یا ناراحتی شدید هیجانی کرده ایم؟ به احتمال زیاد پاسخ مثبت است. همه ما این قبیل هیجان ها را تجربه کرده ایم و این تجربه ها به تنهایی دلیل کافی برای دادن این حکم نیست که نابهنجاری یا نقص در شخصیت و منش وجود دارد. کودکان نیز ترس و اضطراب-همان چالش های هیجانی طبیعی- دارند و این ترس و اضطراب تنها زمانی که شدید، مزمن،ممتد و مزاحم باشد علامتی از اختلال روانشناختی است.

طی پنجاه سال گذشته، یافته های پژوهشی همگی نشان میدهند که ترس و اضطراب در کودکی امری معمول و شایع است (جرسیلد و هولمز، 1935، لاپاس ومونک، 1958، مک فارلن، آلن و هانزیک، 1954، اولندایک و کینگ، 1991، به نقل از کندال، 1389). تحقیقات قدیمی تر مثل تحقیق جرسیلد و هولمز (1935) شیوع ترس و اضطراب را به خوبی اثبات کرد. در ان زمان پژوهش ها نشان دادند که ممکن است کودکان و نوجوانان 9 تا 13، نوعی ترس شدید با نگرانی جدی تجربه کنند[1]. به نظر می رسد پیچیدگی های ترس کودکان با رسیدن به 8 سالگی که همراه تحول شناختی کودک و افزایش توانایی او برای استدلال و توسعه پیام های منفی ممکن و نتایج در اینده می باشد افزایش می یابد[2]. هم چنین منابع اولیه ترس و اضطراب با مراحل تحولی در زندگی تغییر می یابد. باید توجه داشت همراه با تحول میزان ترس های گزارش شده کودکان کاسته می شود و کانون ترس تغییر می یابد.

همراه با جریان رشد نوع ترس ها نیز تغییر می کند، یعنی در سنین متفاوت ترس های متفاوتی مطرح می شود. مثلا کودکان 8 ماهه تا 2ساله از جداشدن از مراقبان خود می ترسند، اما این ترس بین 1 تا 2 سالگی کاهش می یابد. بین 2 تا 4 سالگی از شدت دلبستگی کاسته می شود وترس های دیگری مانند ترس از حیوانات وتاریکی ظاهر می شود. بین 4 تا 6 سالگی، قدرت تصور و تصویرسازی کودک رشد می کند و تصویرهایی از ارواح، هیولاهای نیمه انسان-نیمه حیوان و صداهای غیرقابل توضیح در شب را می سازد. بعد از6 سالگی کودک احتمالا بیشتر از آسیب، مرگ یا بلایای طبیعی می ترسد. هم نوجوانان سفیدپوست و هم نوجوانان آمریکایی آفریقایی تبار ترس هایی مشابه درباره صدمه دیدن خود یا دیگران ابراز می کنند[3]، کودک با نزدیک شدن به دوران نوجوانی،ممکن است از پذیرفته نشدن در گروه بزرگسالان بترسد.

جدول: ترس ها و اضطراب های مرتبط با سطوح سنی مختلف در کودکان

سن کانون ترس یا اضطراب
0-6 ماهگی عدم حمایت، صدای بلند، محرک های حسی شدید
6-9 ماهگی غریبه ها، محرک های ناگهانی یا غیر قابل انتظار (مثل صداها)
1 سالگی جدایی از فردی که از کودک مراقب می کند، آسیب دیدن، توالت رفتن و غریبه ها
3 سالگی حیوانات، ماسک ها، تنها ماندن، جدایی از والدین
4 سالگی تاریکی، حیوانات و سر و صدا
5 سالگی حیوانات، افراد بد، تاریکی و جدایی از والدین
6 سالگی غول ها، جادوگرها و دیگر افراد غیر عادی، صدمات جسمی، رعد و برق و تندر، جدایی از والدین (برای مثال هنگام رفتن به مدرسه)
7-8 سالگی غول ها، جادوگرها و دیگر افراد غیر عادی، (مثلا انهایی که در کتاب ها و فیلم ها هستند) وقایع غیر عادی موجود در رسانه ها و فیلم ها، (مانند جنگ و بمب گذاری و انفجارها)، تنها ماندن، صدمات و اسیب ها.

منبع: آلن دیک، 1983

محیط اجتماعی در پهنه زندگی چالش های متفاوتی را پیش روی ما می گذارد که مستلزم رشد مهارت ها، باورها یا احساسات جدید است. طی دوران کودکی ترس ها و اضطراب ها این قبیل چالش ها را به وجود می آورند. کودکان با فراگیری روش های مقابله با موقعیت های اضطراب زا و ترس آور این دوران، نحوه کنار آمدن با ترس ها و اضطراب های زندگی آتی را می آموزند. برای مثال اذعان به ترس، رویارویی و سپس مقابله با آن، و در نهایت نترسیدن در واقع توالی رشد کودک است تا در آینده برای مقابله با ترس و اضطراب آماده باشد.

بر اساس متون و ادبیات تحولی، بسیار معقول است که کودکان و نوجوانان نسبت به تجربه ترس ها و اضطراب های مختلف در مراحل مختلف تحول خود اسیب پذیرتر باشند. با وجود این، چه چیزی واکنش و ترس و اضطراب بهنجار را از اضطراب هراس بالینی جدا می سازد؟ متخصصان بالینی دستورالعمل هایی را برای متمایز کردن واکنش ترس طبیعی از شرایط اضطرابی که از نظر شدت، فراوانی، محتوا، دفعات و نشانه های اضطرابی با همتایان بهنجار خود متفاوت هستند تهیه کرده اند (کندال، 2000).

  1. شدت واکنش ترس بیش از انست که برای مقابله با موقعیت لازم است. برای مثال ممکن است کودکی را که هنگام معاینه شدن توسط پزشک، لگد می زند، تکان می خورد و گریه می کند، به عنوان کودک هراسان مشخص کنیم.
  2. واکنش ترس با فراوانی زیادی رخ می دهد، و از راه اطلاع دادن و اطمینان دادن به فرد کاهش نمی یابد. بسیاری از والدین شکایت دارند که ترس کودکان با هیچ نوع اطمینان خاطر دادنی به انها کاهش نمی یابد.
  3. محتوای این واکنش های ترس بر محرک ها یا موقعیت های بی خطر متمرکز است، به عبارت دیگر موقعیت هایی هستند که به هیچ وجه خطری را ایجاد نمی کنند. چنین محرک هایی شامل ترس از مدرسه رفتن، صداهایی مانند بمب یا بالا رفتن از اسانسور است.
  4. به نظر می رسد که واکنش ترس خود به خود بوده و ورای کنترل عمدی کودک است.
  5. واکنش ترس به فرار یا اجتناب از موقعیت منجر می شود. برای مثال کودکی که هنگام بارش باران های شدید از تنها ماندن در خانه اجتناب کند، به عنوان کودکی که از رعد و برق و تندر هراس دارد مد نظر قرار می گیرد.

متخصصان بالینی به بررسی این موضوع پرداخته اند که ایا واکنش ترس در طول زمان در کودکان پایدار می ماند. انها به بررسی این مسئله پرداخته اند که واکنش های ترس و شرایط اضطرابی اسیب زا، به مرحله خاصی از زندگی و سن خاصی اختصاص ندارند. برای مثال بزرگسالان نیز ممکن است از تنها خوابیدن یا تاریکی هراس داشته باشند.

ترس واضطراب چالش های طبیعی رشد برای رسیدن به بلوغ فردی است. طی دوران نوجوانی، خودمختاری و استقلال چالش های عمده جریان رشد هستند و نوجوان باید تعادلی دشوار میان پیروی از مقررات و ابراز شایستگی و کفایت مستقلانه برقرارسازد. درگیرشدن با تعارض های بر خاسته از استقلال طلبی نیز طبیعی است، اما چالش ناشی از استقلال طلبی ممکن است باعث شروع مشکلات بین فردی یا تشدید آنها شود. در تعیین اینکه رفتارهای کودک علائمی از اختلال روانشناختی هستند یا خیر، باید مفاهیم فرهنگی و عرف جامعه کودک نیز مدنظر قرار گیرد و بر اساس فراوانی همان رفتارها در کودکان بدون مشکل مورد قضاوت قرار گیرند. باید شدت نسبی، فراوانی و سیر رفتارها ارزیابی شود و نقش آنها در جریان رشد طبیعی مورد توجه قرار گیرد.

 

[1] . Kar, 1999

[2] . Kendal, 2000

[3] . Neal, Knisley, 1995

 

منبع: کودک و نوجوان

شادی اصیل: درست در چشمان شماست!

 

به نظر می رسد که در سطح جهانی، روان شناسی مثبت، به طور گریز ناپذیری در حال رشد می باشد. از زمان شروع، روان شناسی منحصرا بر حوزه های تاریک از ماهیت انسان، اختلالات، شکست ها و بیماری های روانی تمرکز کرده بود. درمقابل، روان شناسی مثبت تمرکز خود را به سمت جنبه های کلی تر از سلامتی و خوشحالی و وضعیت های بهتر همانند ترس و دلسوزی و غم خواری، تغییر داد.

البته، نمی توان گفت که در مورد روان شناسی مثبت نگر هیچ نکته قابل انتقادی وجود ندارد. برای مثال، در مطالعه شادی. تلاش برای اندازه گیری شادی افراد هدف بدی نیست. با این حال، مشکل این است که اغلب اندازه گیری ها به صورت کامل نادرست و ناآگاهانه صورت می گیرد. در اغلب موارد از افراد سوال می شود که شما برای میزان شادی خود، چه امتیازی را از یک تا هفت می دهید. پاسخ دادن به این سوال به صورت کلی سخت می باشد. با اینجال شاید راه حل بهتری برای اندازه گیری شادی وجود داشته باشد، و موردی باشد که به پرسشنامه هیچ ربطی نداشته باشد. به عنوان یک عامل مهم، که به صورت عینی موجود است.

شادی از طریق چشم ها قابل اندازه گیری می باشد، یا به جای آن می توان از طریق شکل هلالی ماهیچه‌های اطراف چشم، اندازه گیری شود. زمانی که خنده ما واقعی و حقیقی باشد، این ماهیچه ها، که به منبع دید کروی نیز مشهور است، تمایل به انقباض داشته و چین و چروک شاخه مانندی ایجاد می کند که به عنوان پای کلاغ معروف است. نکته مهم و حیاتی این است که ماهیچه های چشم، معمولا فقط زمانی که ما یک خنده حقیقی داریم، منقبض می شوند. انواع مختلفی از خنده ها وجود دارد – برای مثال خنده مودبانه- که معمولا نیازی به احساس واقعی از شادی ندارد. وقتی که ما به صورت مودبانه می خندیم، ماهیچه های چشم تمایلی به انقباض ندارند. این امر زمانی صورت می گیرد که ما با احساس حقیقی و واقعا می خندیم.

لبخند چشم‌ها تمام چیزهای خوب را به ما بازگو می‌کند. برای کسانی که تازه شروع می کنند، شادی اصیل معمولا یک حالت و وضعیت زودگذر می باشد. این کار بیشتر به صورت سریع اتفاق می افتد، و آگاهی از زمان وقوع آن برای ما مبهم و نامشخص می باشد. به هر حال  صرف نظر از اینکه زودگذر بودن این وضعیت چقدر می تواند باشد، اظهار و بیان یک شادی اصیل امر مهمی می باشد. برای کسانی که بار اولشان می باشد، احساس خوشحالی مسری و واگیردار می باشد، آنها تمایل دارند که این وضعیت را در بین افرادی که در کنارشان هستند هم منتشر و گسترش دهند. خنده با صدای بلند و تبسم و خنده آرام، به مردم احساس با ارزش بودن بیشتری را انتقال می دهد، و این حالت به طور مناسب و شایسته، به افراد این احساس را می دهد تا تمایل بیشتری برای کمک کردن و مشارکت داشته باشند. برای مثال، یک مطالعه توسط اقتصاد دانی به نام جورن شارلمن و همکارن نشان داد که مردم در صورتی در بازی های اقتصادی مشارکت بیشتری می کنند که ، قبل از بازی،  آنها عکسی مربوط به خنده و خوشحالی شریک خود دیده باشند.

این احساس منجر به تقویت احساس مثبت شده و همچنین به ما کمک می کند تا با وضعیت هایی که بیش از حد اذیت می شویم، همانند مرگ کسی که دوستش داریم، بتوانیم متقابله کنیم. به همین دلیل است که، افرادی با قابلیت نشان دادن اظهارات مثبت و حقیقی – خندیدن مربوط به چشم ها- حتی در زمانی که با درد مربوط به غم و اندوه مواجه هستند، دارند می خواهند همان فردی باشند که تمامی زیان ها و خسارت های خود را در سریع ترین زمان ممکن پشت سر گذاشته است.

در یک مطالعه دیگر، زمانی که از دانشجویان کالج نیویورک در مورد زندگی آنها بعد از حمله 11 سپتامبرسوال شد،  آنهایی که سعی کردند شادی اصیل را نشان دهند تا با این وضعیت بهتر مقابله کنند، شبکه و مجموعه سالم تری از دوستان و آشنایان در طول چندن سال آینده داشتند.

 

مطالعه را برای کودک خود در تابستان لذت بخش کنید

 

تابستان از راه رسیده و سال تحصیلی نیز به پایان رسیده است. خواندن کتاب آخرین کاری است که کودکان به انجام آن تمایل نشان می دهند. اما، مطالعه ی کودک در ماه های تابستان برای حفظ مهارت های خواندن او برای سال تحصیلی آینده حیاتی است.ولی این سوال مطرح است که چگونه کودک خود را به مطالعه در تابستان تشویق کنیم؟ پاسخ این است که باید مطالعه را برای کودک لذت بخش کرد. اما چگونه این کار را انجام دهیم؟ این مقاله راه هایی را برای لذت بخش کردن مطالعه در ماه های تابستان به شما ارائه می دهد. این راه ها شامل خواندن کتاب بیرون از خانه، بویژه در حیاط و در ساحل می شود.

 

مطالعه کردن در حیاط

معمولا در تابستان افراد می خواهند اوقات بیشتری را بیرون از خانه سپری کنند و کمتر در خانه بمانند. پس بهتر است یک کتاب بردارید و با بچه ها به حیاط خانه بروید. می توانید یک زیر انداز با خود ببرید و برروی چمن نشسته و با لذت بردن از هوای گرم تابستان به مطالعه بپردازید. همه طبیعت را دوست دارند. در ماه های تابستان می توانید یک کتاب برداشته و همراه با بچه ها در حالی که به مطالعه و بالا بردن مهارت های کتاب خوانی آنها می پردازید از طبیعت نیز لذت ببرید. با این کار عملکرد کودک شما در طول سال تحصیلی نیز بهبود خواهد یافت.

کتاب خواندن در ساحل

اگر منزل شما در یک شهر ساحلی نیست در تابستان حتما برنامه سفر به شمال داشته باشید!

علاوه بر خواندن کتاب در حیاط خانه می توانید با فرزندان خود به ساحل رفته و آنجا به خواندن کتاب بپردازید. در کشور ما خانواده ها علاقه زیادی به رفتن به شمال ایران و صرف وقت در کنار دریا دارند. در خلال زمانی که به شنا کردن و دیگر تفریحات در ساحل دریا می پردازید برروی زیرانداز نشسته و به خواندن کتاب بپردازید. از امواج و نسیم ساحل لذت ببرید. در حالی که بوی آب شور دریا را استنشاق می کنید، در ساحل بر روی زیر انداز خود نشسته و به ارتقاء مهارت های کتاب خوانی کودک خود بپردازید.این روشی بسیار عالی برای افزایش مهارت های مطالعه کودک شماست، بخصوص زمانی که می خواهید از خانه بیرون رفته و به گشت و گذار در محیط بیرون و اجتماع بپردازید. بنابراین، از کتاب لذت برده و مهارت کتاب خوانی کودکان خود را در ساحل دریا بهبود بخشید.

 

نتیجه گیری

برای نتیجه گیری از این مقاله باید بگویم، کودکان دوست ندارند در ماه های تابستان کتاب بخوانند. آنها می خواهند اوقات خوشی داشته و به تفریح بپردازند. این موضوع بخصوص در مورد کودکان دچار اختلال کمبود توجه و بیش فعالی که در توجه کردن در هنگام مطالعه و یا نشستن یک جا و کتاب خواندن، مشکل دارند بیشتر مشهود است. پس این موضوع اهمیت لذت بخش کردن مطالعه را بیشتر نمایان می سازد. شما می توانید در مکان های بسیار متنوعی بیرون از خانه با کودک خود به کتاب خواندن بنشیند، که در این مقاله تنها به دو مورد از آنها اشاره شد. یکی از آنها حیاط خانه خود شما و دیگری ساحل است. خلاقیت خود را بکار بگیرید، و راه های بیشتری برای هر چه لذت بخش تر کردن مطالعه درتابستان برای کودک خود بیابید، در حالی که از تعطیلات  تابستان نیز لذت می برید. در مقالات بعدی راه کارهایی بیشتری ارائه خواهند شد.

مترجم: محمد آلاله

منبع: کودک و نوجوان

اعتیاد به کار با اختلالات روانی رابطه ای تنگاتنگ دارد

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
یک تحقیق گسترده ی ملی در نروژ نشان می دهد که اختلال اعتیاد به کار در بیشتر مواقع همراه با دیگر اختلالات مانند ADHD، OCD، اضطراب، و افسردگی رخ می دهد. این مطالعه نشان داد که افراد دچار اعتیاد به کارنسبت به افراد دیگر،در تمامی این اختلالات روانی، دارای علایم بیشتری هستند.

این محققان در دانشگاه برگن نروژ ارتباط میان اعتیاد به کار و اختلالات روانی را در میان 16426 فرد بالغ مورد آزمایش قرار دادند.

سیسلی شو اندریزن می گوید: “افراد دچار اعتیاد به کار در تمامی اختلالات روانی که ما مورد آزمایش قرار دادیم، نسبت به افراد دیگر دارای علایم بیشتری بودند”.

 

افراد دچار اعتیاد به کار، در تمامی اختلالات، نمرات بالاتری را کسب کردند

این مطالعه نشان داد که افراد دچار اعتیاد به کار میزان بیشتری از علایم روانی مربوط به اختلالات دیگر را دارا بودند. مهمترین یافته های مربوط به افراد دچار اعتیاد به کار از این قرار هستند:

  • 7 درصد از علایم ADHD ( این میزان برای افراد بدون اعتیاد به کار 12.7 درصد بود)
  • 6 درصد علایم OCD ( افراد بدون اعتیاد به کار 8.7 درصد)
  • 8 درصد علایم اضطراب (افراد بدون اعتیاد به کار 11.9 درصد)
  • 9 درصد علایم افسردگی (افراد بدون اعتیاد به کار 2.6 درصد)

شو اندریزن در این باره می گوید: “بنابراین، توجه نشان دادن بیش از حد به کار می تواند نشانه ای از مشکلات عمیق تر روحی و روانی باشد. در این مورد سوالات بسیاری وجود دارند  که همچنان بی پاسخ مانده اند مانند اینکه آیا این اختلالات نتیجه ی یک مشکل ژنتیکی مشترک است، یا این سوال که آیا اعتیاد به کار در نتیجه ی دیگر اختلالات به وجود می آید ویا بر عکس این اعتیاد به کار است که این اختلالات را به وجود می آورد.”

این مطالعه ی پیشگام و بی سابقه مشترکا توسط محققانی از دانشگاه ناتینگهام ترنت و دانشگاه ییل انجام شده و در ژورنال آزاد PLOS One نیز منتشر شده است.

شناسایی آثار اختلالات

به گفته ی شو اندریزن، این یافته ها به روشنی اهمیت تحقیقات بیشتر بر روی اختلالات نوروبیولوژیکی مرتبط با رفتار های اعتیاد به کار را نشان می دهند.

شو اندریزن می گوید: “تا زمانی که تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام شود، پزشکان نباید اعتیاد به کار را در فردی دست کم بگیرند تنها بخاطر آنکه ظاهرا موفق بوده و علایم بالینی مربوط به ADHD و دیگر اختلالات در او مشاهد نمی شود. نگرش آنها به این مسئله می تواند بر روی تشخیص و درمان این اختلالات تاثیر زیادی بگذارد.”

هفت معیار برای تشخیص اعتیاد به کار

محققان برای تعیین مرز میان رفتار های اعتیاد گونه با رفتار های سالم از هفت معیار مشخص استفاده کردند.

میزان تجربه ی هریک از این معیار ها در یک سال گذشته از عدد 1 (هرگز) تا 5 (همیشه) توسط فرد مشخص می شود.

  • به این مسئله فکر می کنید که چگونه زمان بیشتری برای کارکردن پیدا کنید.
  • بسیار بیشتر از میزانی که در ابتدای شروع یک کار در نظر داشته اید کار می کنید.
  • شما برای کاهش احساس گناه، اضطراب، نا امیدی یا افسردگی کار می کنید.
  • دیگران به شما می گویند تا زمان کمتری را صرف کار کردن کنید اما شما توجهی به آنها نمی کنید.
  • اگر شما را از کار باز دارند دچار استرس می شوید.
  • برای کار کردن فعالیت هایی مثل سرگرمی ها، فعالیت های اوقات فراغت، و یا ورزش کردن را از اولویت های خود خارج می کنید.
  • شما آنقدر کار می کنید که تاثیرات منفی بر روی سلامت شما داشته است.

 

دادن امتیاز 4 (بیشتر مواقع) یا 5 (همیشه) به چهار مورد یا بیشتر از معیار های بالا نشان دهنده ی اعتیاد به کار است.

بر همین اساس، شاخص سنجش اعتیاد به کار برگن، این نوع از اعتیاد را با علایمی یکسان با اعتیاد های شناخته شده تعریف می کند. علائمی همچون: وابستگی، تغییر روحیه، درگیری، میزان تحمل، عوارض ترک اعتیاد، باز گشت به اعتیاد و مشکلات مربوط به آن.

مترجم: محمد آلاله

منبع: فارس پاتوق

چگونه آرایش برروی قضاوت افراد از شخصیت یک زن تاثیر می گذارد

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

جنسیت نقش بسیار قابل توجهی در چگونگی برداشت ما از ظاهر یک زن دارد

کشیدن کمی ریمل، پنکیک، یا رژگونه تنها موجب این نمی شود که یک دختر احساس بهتری نسبت به چهره و ظاهر خود داشته باشد. آرایش یک زن می تواند برداشت دیگران از شخصیت او را تحت تاثیر قرار دهد. اما برداشتی که افراد از مشاهده ی ظاهر مملو از آرایش او دارند، بر اساس جنسیت فرد بیننده بسیار متغیر است.

مطالعه ی جدیدی که در ژورنال Perception منتشر شده است، نشان می دهد که مردان، زنانی را که آرایش می کنند را به اصطلاح با کلاس می دانند، در حالی که زنان، دیگر زنانی را که آرایش می کنند را مقتدرتر و البته بی بند و بار تر می دانند.

این نتایج توسط تیمی از محققین دانشگاه استرلینگ اسکاتلند بدست آمده است. سرپرست تیم تحقیقی، میلوا و همکارانش، دو آزمایش مجزا را برای انجام این مطالعه ترتیب دادند، که در آن حد استانداردی از آرایش را برای آراستن چهره ی زنان با استفاده از نرم افزارهای کامپیوتری بکار بردند. سپس از تعدادی از شرکت کنندگان زن و مرد خواستند تا به این چهره ها بر اساس میزان جذابیت، پرستیژ، و سلطه جویی آنها امتیاز دهند.

 

در بیشتر موارد، شرکت کنندگان اعم از مرد و زن، در زیبا بودن و جذابیت این زنان با آرایش توافق داشتند. اما قضاوت آنها در باره ی پرستیژ و سلطه جویی بسته به جنسیت آنها متفاوت بود. براساس گزارش گروه میلوا “تنها زنان چهره های آرایش شده را دارای سلطه گری بیشتری می دانستند، و تنها مردان آنها را دارای پرستیژ بالاتری می دانستند.”

سپس محققان آزمایش دیگری را ترتیب دادند، هدف این آزمایش دوم بررسی این مسئله بود که “آیا این افزایش در دریافت حس سلطه جویی نسبت به چهره های آرایش شده در زنان، ناشی از حس حسادت آنها است؟” دقیقا همان گونه که انتظار می رفت، نتایج آزمایش نشان داد که: “زنان، به دیگر زنان آرایش کرده بیشتر حسادت می کنند.” اما علاوه بر این موضوع، گروه میلوا دریافتند که زنان معتقد بودند که چهره ی آراسته شده ی یک زن برای مردان جذاب تربوده و نشانه ای از بی بندوباری بیشتر آنهاست.”

شاید زیبایی در چشم بیننده باشد، اما براساس یافته های تازه ی گروه میلوا نیز، زیبایی ریشه در فرضیات ما درباره ویژگی های یک زن دارد.

خانم میلوا در یک مصاحبه ی مطبوعاتی بیان می کند که یافته های او در مورد تاثیر آرایش زنان بر دیدگاه دیگران در مورد شخصیت آنها، در عرصه هایی مانند اشتغال حتی نمود بیشتری پیدا می کند. در مصاحبه های کاری، آریش بیشتر و یا ملایم تر می تواند به سود یک بانوی جویای کار و یا به ضرر او تمام شود.

فرض کنید شما یک خانم هستید که برای بدست آوردن یک موقعیت شغلی، باید با کارمندانی که عمدتا زن هستند ملاقات کنید، در این موقعیت شما احتمالا آرایش ملایم تری را انتخاب خواهید کرد و برای مثال سایه چشم کمتری استفاده خواهید کرد. اما اگر شما به دنبال ترفیع در محل کار و یا اثبات توانایی های خود باشید، ممکن است کمی به غلظت آرایش خود بیفزایید و مثلا یک سایه ارغوانی کمی عمیقتر یا یک لایه بیشتر خط چشم بتواند به شما کمک کند (بخصوص زمانی که مدیریا کارفرمای شما مرد باشد، احتمالا خود شما هم متوجه این موضوع  شده اید).

البته همواره شخصیت یک زن مهم تر از ظاهر اوست و بسیار باعث تاسف است که همچنان قضاوت جامعه از میزان شایستگی ها، اقتدار، جذابیت، و حتی بی بندو باری که به زن ها نسبت می دهند بسیار تحت تاثیر ظاهر آنهاست. یقینا مانندن ما زن ها در بازار کار در طولانی مدت بسیار بیشتر به میزان مهارت، دانش، و تجربه ما وابسته است و صرف وقت و انرژی برای بدست آوردن این ویژگی ها به مراتب مهمتر از بدست آوردن – برای مثال – بی نقص ترین شکل ابرو یا یک برق لب بی نظیر است.

اما از آنجایی که این فرهنگ همچنان بر زندگی ما در جامعه تاثیر می گذارد، استفاده از کمی رژ برای اندکی رنگ دادن به جریان روزمره ی زندگی، شرمساری وجود ندارد. تنها به یاد داشته باشید همانگونه که تحقیقات گروه میلوا نشان داد، همیشه باید مدبرانه بدانیم چه زمانی باید آن را از چهره ی خود پاک کنیم و یا دست کم از غلظت آن بکاهیم.

مترجم: محمد آلاله

منبع: فارس پاتوق