تصمیم گیری یکی از مهم ترین توانایی های افراد برای سازگاری در اجتماع و مقابله با مسائل است. به کودکتان بیاموزید تصمیم گیری به چه معنی است و موقعیت هایی را که در آن او تصمیم های درست می گیرد بشناسید. کودکان در اغلب اوقات در حال تصمیم گیری هستند بدون اینکه خودشان از آن اطلاعی داشته باشند. راههای مختلفی وجود دارد تا والدین بتوانند به کودکانشان در تصمیم گیری های صحیح عاقلانه و در موقعیت های مختلف کمک کنند:
به کودکتان کمک کنید تا مشکلی را که برایش پیش آمده به طور مشخصی تعریف کند. از او سوالاتی بپرسید تا بفهمید که او دقیقا مشکل را به چه صورتی می بیند و می شنود و نسبت به آن چه احسلسی دارد و در این میان چه چیزی باید تغییر کند.
طوفان فکری نیز یکی از راههای ممکن است. در اغلب اوقات برای یک مشکل راه های مختلفی وجود دارد و تنها یک راه، تنها راه حل ممکن نیست در این موقعیت والدین می توانند کمک بزرگی به کودک کنند و راه حل های جایگزین را پیشنهاد دهند.
تنها زمانی که کودک بتواند تمام عواقب کار را بررسی کند به او اجازه دهید که تصمیم گیری کند. بهترین راه حل راه حلی است که همزمان هم باعث حل مشکل شود و هم باعث شود که کودک احساس خوبی نسبت به خود داشته باشد.
بعد از اینکه کودکتان برای حل مشکلش تصمیم گیری کرد. نتایج آن را ارزیابی کنید. مثلا از او بپرسید راه حلی که انجام دادی آیا نتیجه داد؟ و یا شکست خورد؟چرا؟
تاکتیک هایی را که باعث می شوند کودکتان دفعۀ بعد تصمیم گیری بهتری داشته باشد بررسی کنید و آن را با فرزندتان در میان بگذارید.
رویکرد مثبتی را ایجاد کنید که در آن کودک بتواند چارچوب ها را بشناسد تمام بچه ها بایستی در مقابل رفتارها و کارهایی که انجام می دهند مسئولیت پذیر باشند. آنها باید یاد بگیرند که در کارهای خود انضباط فردی داشته باشند. برای این کار والدین به جای ایکه بیشتر از سیستم تنبیه و تشویق استفاده کنند بهتر است که این میان نقش مربی و یا معلم را بازی کنند. و بهتر است برای اینکه بتوانند کودکانشان کمک کنند تا نظم فردی را یاد بگیرند این سه ویژگی رفتاری در برقراری نظم داشته باشند.
منظور از خستگی تصمیم گیری چه می باشد و چطور می تواند از آن اجتناب کرد؟ تصمیم گیری از فرآیندهای ذهنی می باشد که هر لحظه از زندگی با آن درگیر هستیم.
به عنوان مثال صبحانه چه چیزی بخوریم؟ چه بپوشیم؟ چه کلاسی را انتخاب کنیم؟ چه رنگ مویی بزنیم؟ خانه چه کسی برویم؟ و مواردی از این قبیل.
هرروز قبل ازینکه از خواب بلند شویم و چشم باز کنیم بدون آن که در مورد تصمیمات آگاه باشیم و به آن فکر کنیم تصمیمات کوچک و بزرگ مختلفی را می گیریم که شاید برخی از آن تصمیم ها مهم به نظر نیایند و به آن توجه نکنید.
این تصمیمات کوچک و بزرگ از کارکردهای عالی مغز بوده و نیاز به انرژی روانی زیادی دارند. امروزه شرایط زندگی به گونه ای است که تصمیمات بسیاری در طول روز گرفته می شود و همین مسئله باعث خستگی تصمیم گیری خواهد شد. برای این که با مفهوم خستگی تصمیم گیری آشنا شوید بهتر است این مقاله را تا انتها مورد مطالعه قرار دهید.
خستگی تصمیم گیری چیست؟
در طول روز تصمیم گیری های زیادی باید انجام شود، این کار ممکن است دچار خستگی می شود و بعد از مدتی احساس می کند که دیگر نمی تواند گزینه های موجود را برای خود سبک و سنگین نمایند و انتخاب درستی داشته باشد به همین دلیل دچار سردرگمی می شود و شک و تردید به سراغش می آید.
در این شرایط فرد چون در یک دوره طولانی درگیر تصمیم گیری بوده است دیگر عملکرد سابق را ندارد و نمی تواند به درستی انتخاب کند که به آن، خستگی تصمیم گیری می گویند.
در این خصوص تحقیقاتی بر روی قاضیان پرونده ها انجام شده است و این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است.
این بدین دلیل است که قاضیان پرونده به دلیل این که مشغله کاری آن ها زیاد است و دائما در حال انتخاب و تصمیم گیری هستند، بیش از دیگران با خستگی تصمیم گیری رو به رو می شوند و این مسئله ممکن است قضاوت آن ها را تاحدودی تحت تاثیر قرار دهد.
مسئله ای که در این جا اهمیت دارد و باید به آن توجه کرد این است که برخلاف خستگی جسمی، خستگی تصمیم گیری اغلب بدون آگاهی و خواست ما ایجاد می شود و به مرور بدون آن متوجه شویم دچار سردرگمی در تصمیم گیری خواهیم شد و نوعی بی تفاوتی به سراغمان می آیند، در این صورت دیگر تمایلی به تصمیم گیری جدید نداریم.
ضرورت آگاهی از خستگی تصمیم گیری
آگاهی از خستگی تصمیم گیری از اهمیت بسیاری برخوردار است و مزایای بسیاری را نیز به همراه دارد. به عنوان مثال کسی که دارای شغل فروشندگی یا طراحی سایت می باشد.
آگاهی از خستگی تصمیم گیری به او کمک می کند تا بداند مخاطبانش تا چه حد می توانند در آن واحد موضوعات مختلفی را درک کنند و آن ها را به درستی پردازش نمایند.
اگر تلاش کنید به طور همزمان اجناس و اطلاعات بسیار زیادی را در اختیار آن ها قرار دهند در حقیقت مشتری نمی تواند این اطلاعات را مورد پردازش قرار دهد و منجر به خستگی روانی در این اشخاص می شود و به طور کلی ممکن است منصرف شود و از بین گزینه هایی متعددی که برای او گذاشته اید هیچ کدام را انتخاب کند.
به همین دلیل اگر در کار فروش هستید سعی کنید مخاطبتان را زیر حجم وسیعی از اطلاعات قرار ندهید و اطلاعات را به صورت تدریجی به او بگویید و پله به پله به او کمک کنید و گزینه های محدودی را برای او در نظر بگیرید تا بتواند انتخاب راحت تری داشته باشد.
در صورتی که این کار به طور حرفه ای انجام شود تاثیر گذاری بهتری بر روی افراد خواهد داشت و باعث جذب مشتری می شود.
اگر در مورد خستگی تصمیم گیری آگاهی لازم داشته باشید این خود آگاهی کمک بسیاری به شما می کند و از برخی سردرگمی ها رها شده، شک و تردید شما از بین برود و از بلاتکلیفی نجات پیدا خواهید کرد.
در صورتی که نتوانستید این رفتارتان تغییر دهید می توانید از روانشناس و مشاوره کمک بگیرید تا راهکارهای لازم را در اختیارتان قرار دهد. هم چنین مشاوره تلفنی هم می تواند گزینه مناسب تری برای حل مشکلات تصمیم گیری شما باشد.
چگونه از بروز خستگی تصمیم گیری اجتناب کنیم؟
راه های مختلفی وجود دارد که می تواند از بروز خستگی تصمیم گیری پیشگیری نماید و کارکرد مغزتان را به بالاترین سطح ممکن برساند. در ادامه این مقاله برخی از مهم ترین آن ها را بیان کرده و مورد بررسی قرار می دهیم:
اولویت بندی تصمیمات
بر اساس مطالبی که بیان شد ما در طول زمان با تصمیم گیری های مختلفی رو به رو می شویم و احتمال این که دچار خستگی تصمیم گیری شویم بسیار زیاد است به همین دلیل تصمیمات مهم زندگی تان را به زمان دورتر موکول نکنید و سعی کنید بهترین تصمیم را در اولین فرصت بگیرید.
بسیاری از افراد اغلب در هنگام صبح تصمیمات بهتری نسبت به شب می گیرند.
به همین دلیل گفته می شود که بهتراست در زندگی برنامه ریزی داشته باشید و خود و کارهایتان را اولویت بندی کنید و کارهای مهم را زودتر زمانی انجام دهید که انرژی ذهنی کافی دارید و می توانید بهترین تصمیم را در آن زمینه بگیرید.
فرصت دادن به خود
در صورتی که شما نسبت به خستگی روانی و محدودیت های شناختی مغز آگاه نباشید ممکن است به خاطر ناتوانی های که تجربه می کنید، اصرار داشته باشید تا زودتر تصمیم بگیرید و به کارهایتان خاتمه دهید، زیرا احساس می کنید به این شکل استرس کم تری را تحمل می کنید.
در صورتی که گرفتار خستگی تصمیم گیری شدید احتمال خطای شما تا حد زیادی افزایش می یابد و در صورتی که این خستگی رفع شد و انرژی ذهنی شما برگشت ممکن است از تصمیمی که گرفته اید پشیمان شوید.
زمانی که در این شرایط قرار گرفتید سعی کنید به ذهن تان استراحت دهید تا در فرصت جدید بتوانید تصمیم بهتری بگیرید و از تصمیمی که گرفته اید راضی باشید.
ذخیره کردن انرژی روانی
در طول روز ما دائما در حال تصمیم گیری هستیم اما در برخی مواقع، نادانسته خودمان را درگیر تصمیمات می کنیم و انرژی روانی خود را بی دلیل هدر می دهیم.
به عنوان مثال ممکن است است زمان زیادی را به لباس پوشیدن چیزی که می خواهیم بپوشیم اختصاص دهیم و درگیری ذهنی بسیاری در این خصوص برای خود ایجاد کرده و ذهن خود را خسته کنیم.
توجه داشته باشید همین تصمیمات کوچک توانایی شناختی شما را مورد تحلیل قرار می دهد و باعث کاهش کارایی مغز می شود.
به همین دلیل بسیاری از افراد موفق زیاد خودشان را درگیر لباس پوشیدن نمی کنند و ترجیح می دهند از لباس های ساده استفاده کنند و پیچیدگی خاصی در پوشش آن ها دیده نمی شود.
محدود کردن گزینه ها
همان طور که بیان شد در صورتی که گزینه های موجود زیاد باشد بر روی توانایی تصمیم گیری اثر می گذارد و باعث خستگی فرد شده و فرد نمی تواند انتخاب درستی داشته باشد.
به همین دلیل زمانی که می خواهید راجع گزینه های بسیار زیادی فکر کنید سعی کنید آن گزینه ها را به دسته های کوچک تری تقسیم کنید و هر بار بر روی یکی از آن دسته ها تمرکز کرده و آن ها را مورد بررسی قرار دهید
در این صورت راحت تر می توانید یکی از دسته ها را انتخاب کنید و انتخاب کردن گزینه ها از بین موارد محدود و باقی مانده راحت تر می باشد.
کمک گرفتن از خدمات حرفه ای
ممکن است مدت زیادی مجبور به گرفتن تصمیمات مهمی باشید و به همین دلیل خستگی و فرسودگی روانی بسیاری به سراغتان بیاید. در این شرایط باید شدت مشکل خود را بسنجید تا ببینید تا چه حد عملکرد روزانه تان را تحت تاثیر قرار داده است.
در صورتی که متوجه شدید نمی توانید با راهکارهای عمومی مشکل تان را حل کنید و با آسیب های متعددی رو به رو هستید که زندگی شما را مختل کرده است، می توانید از مشاور و روانشناس کمک بگیرید تا اوضاع روانی شما را مورد بررسی قرار دهد و در این زمینه کمک شایانی به شما داشته باشد.
تصمیم گیری عبارت از پروسه و منطقی می باشد که افراد بر اساس آن به تصمیم دست پیدا می کنند.
انواع مختلف تصمیم گیری منجر به بدست آمدن تحلیل ها و پیشبینی های کاملا متفاوتی می شود.
نظریه های مربوط به تصمیم گیری از تصمیم گیری عقلایی هدفمند (که فرض می کند همه افراد دارای اطلاعات و شرایط یکسانی یک تصمیم ثابتی را می گیرند) تا تصمیم گیری بر مبنای منطق مبتنی بر تناسب و اقتضاء (که بیان می دارد چارچوب ها و زمینه های سازمانی و نهادی خاص بر روی تصمیمات افراد تاثیرگذار هستند) متغیر می باشند.
تصمیم گیری عاقلانه
در جوامع مدرن غربی تصمیم گیری بیشتر به عنوان یک مورد عقلایی در نظر گرفته می شود (که مبتنی بر منافع فرد، هدفمند و موثر است). در حین تصمیم گیری عقلایی، افراد گزینه های در دسترس را ارزیابی می کنند، پیامد مربوط به هر یک از گزینه ها را بررسی می کنند و در نهایت کاری را انجام می دهند که فکر می کنند بهترین نتیجه ممکن را برای آنها به دنبال خواهد داشت.
عوامل کلیدی که در تصمیم گیری نقش مهمی دارند عبارت از کیفیت اطلاعات مربوط به گزینه های جایگزین و اولویت های فردی هستند.
علوم اقتصاد مدرن بر مبنای این نوع درک از نحوه تصمیم گیری افراد می باشد.
تصمیم گیری عقلایی زمانی یک تصمیم گیری مناسب خواهد بود که اطلاعات با هم ترکیب شوند و اولویت ها با استفاده از حداقل منابع ممکن به دست بیایند.
در جوامع مدرن، تصمیم گیری عقلایی در سطح بازارها یا شرکت ها صورت می گیرد. در هر دو مورد فرض بر این است که افراد به صورت عقلایی رفتار می کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری می رسانند، ولی هر یک از این موارد تحت شرایط متفاوت بیشترین کارایی ممکن را خواهند داشت.
بازارها زمانی حداکثر کارایی ممکن را خواهند داشت که خریداران و فروشندگان وجود داشته باشند، محصولات یا خدمات از هم مجزا باشند تا مبادله به صورت یک بار صورت بگیرد، اطلاعات مربوط به یک محصول یا خدمت (همانند تکنولوژی آن یا ارزشیابی آن) در سطح گسترده ای شناخته شده باشد و همچنین مجازات هایی برای تقلب وجود داشته باشد.
نبود این شرایط باعث خواهد شد که طرفین مبادله ناراضی باشند و افراد عقلایی سعی خواهند کرد تا از سایر افراد تقلب کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری برسانند. در چنین مواردی یک سازمان دارای سلسله و مراتب کارایی بیشتری خواهد داشت.
یک جامعه شناس آلمانی به اسم ماکس وبر (Max Weber) بیان کرد که عوامل و بروکراسی ها به چه نحوی در نتیجه رشد مهارت های فنی و مهمتر از آن، یک تقسیم بندی جدید از نیروی کار (که به نیروی کار، کارشناسان ماهر و نیروهای هماهنگ تقسیم بندی می شوند) در یک سلسله مراتب مبتنی بر نظم به بیشترین کارایی ممکن دست پیدا می کنند.
بروکراسی ها تکنولوژی های پیشرفته را به بخش های قابل مدیریت تجزیه می کنند و باعث می شوند که افراد در یک مجموعه مهارت تعریف شده تخصص و مهارت پیدا کنند.
استفاده از یک سلسه مراتبی که در آن هر موقعیتی بر مبنای یک سیستم قوانین ثابت و بدون تبعیض کنترل و نظارت شود، باعث خواهد شد که کار و تخصص هر یک از افراد به نحوی با هم هماهنگ شود که بیشترین اهداف سازمانی (که از پیروز شدن در جنگ ها تا تولید لباس متغیر هستند) به دست بیایند.
عقلانیت رضایت بخش و محدود
نظریه پردازان سازمانی در دهه 1940دو فرضیه اصلی مربوط به تصمیم گیری عقلایی را به چالش کشیدند؛
این دو فرضیه در موارد شکست بازار و لزومی بودن سلسله مراتب کاملا مشخص می باشند.
مورد اول عبارت از این است که هیچ وقت اطلاعات کامل نمی باشد و همواره افراد بر مبنای اطلاعات ناقص تصمیم گیری می کنند.
همچنین مورد دوم عبارت از این است که افراد قبل از تصمیم گیری، تمامی گزینه ها و انتخاب های ممکن را مورد ارزیابی قرار نمی دهند.
این رفتار ارتباط مستقیمی با هزینه های مربوط به جمع آوری اطلاعات دارد، چرا که دستیابی به اطلاعات به مرور زمان سخت تر و پرهزینه تر می شود.
در واقع افراد به جای انتخاب کردن بهترین گزینه ممکن، اولین مورد رضایت بخشی که پیدا می کنند را انتخاب می کنند.
یک دانشمند جامعه شناس آمریکایی به اسم هربرت سیمون (Herbert Simon) این فرآیند را به عنوان “ایجاد رضایت” نام گذاری کرد و به این نتیجه دست یافت که تصمیم گیری انسان یک نوع عقلانیت محدود را نشان می دهد.
هر چند که عقلانیت هدفمند منجر به دستیابی به یک نتیجه گیری عقلایی ممکن می شود، ولی ایجاد رضایت می تواند به نتایج عقلایی زیادی منجر شود که بستگی به اطلاعات در دسترس و تصورات تصمیم گیرنده دارد.
سیمون بیان کرد که افراد غیر عقلایی قرار گرفته در یک چارچوب و زمینه مناسب (به خصوص در یک سازمان قانونی و رسمی) می توانند به صورت عقلایی رفتار کنند.
سازمان ها از طریق تغییر دادن منطق مربوط به تصمیم گیری ها می توانند تصمیمات فردی را سازمان دهی یا محدود کنند.
سازمان ها می توانند اطلاعات را فیلتر کنند یا به آن اهمیت دهند، یک سری حقایقی را به یک فرد نشان دهند و حقایق خاصی را به عنوان موارد مهم یا قانونی در نظر بگیرند.
افرادی که در یک سلسله مراتب قرار می گیرند، می توانند موارد موجود در پیرامون خودشان را به عنوان یک نوع موهبت در نظر بگیرند و فقط بر روی یک سری تصمیمات مهم و کلیدی تمرکز کنند.
سلسله مراتب عبارت از موارد موثری می باشند، چرا که اطلاعات صحیح را در اختیار تصمیم گیرندگان قرار می دهند و همچنین باعث می شوند که یک فرد مناسبی تصمیمات را بگیرد.
در عین حال سازمان های دارای سلسله مراتب از طریق ایجاد کردن یک سری ارزش های مربوط به تصمیم گیری که بر روی قضاوت تصمیم گیرندگان در مورد انجام دادن کارهای درست یا خوب تاثیر دارد، می توانند افراد را به نحوی اجتماعی کنند که از تقلب کردن اجتناب کنند.
این ارزش ها، عقاید یا هنجارها می توانند از خانواده، مدرسه یا در داخل یک سازمان به دست بیایند، ولی یک سازمان می تواند محیط هایی را ایجاد کند که در حین تصمیم گیری، بیشترین ارزش های مطلوب نمایان باشند.
سازمان های دارای سلسله مراتب می توانند منطق های تصمیم گیری با ارزش و واقعی را ایجاد کنند که در نتیجه آن اقدامات فرد تا حدی محدود شود که فقط یک گزینه (که عبارت از انتخاب عقلایی می باشد) امکان پذیر باشد.
ساختار بندی منطق های مربوط به تصمیم گیری می تواند به صورت مستقیم از طریق مدیریت کردن اطلاعات، قبول کردن افراد به صورت گزینشی، آموزش دادن اعضا و ایجاد الگوهای پیشرفته محدود صورت بگیرد.
سازمان ها از طریق موردی که سیمون آن را زنجیره دستیابی به هدف نامیده است، در دستیابی به اهداف خودشان عقلایی عمل خواهند کرد.
رهبران ماموریت سازمانی را تعریف می کنند، یک مجموعه ابزاری را برای دستیابی به اهداف پیدا می کنند، هر یک از این موارد را به عنوان هدف فرعی در نظر می گیرند و بعد از آن ابزاری را برای دستیابی به این اهداف فرعی و موارد بعدی پیدا می کنند تا در نهایت تمامی اعضای سازمان به اهداف خودشان دست پیدا کنند.
بنابراین رهبران یک سلسله مراتبی از اهداف را ایجاد می کنند که در آن هر یک از اهداف سطح سازمانی یک رابطه ای با اهداف سطح پایین تر دارد و ابزاری برای دستیابی به اهداف سازمانی سطح بالاتر می باشد.
در نتیجه کار صورت گرفته توسط هر یک از افراد یک بخش کوچکی در فرآیند دستیابی به ماموریت سازمانی می باشد.
تصمیم گیری سیاسی درون سازمانی
سایر نظریه پردازان از طریق تغییر دادن عقلانیت محدود مد نظر سیمون، این بحث را مطرح کردند که سازمان ها عبارت از بازیگران مرتبط و هدفمند نمی باشند، بلکه گروه های مرتبط رقابت کننده ای هستند که از افراد دارای منافع و علایق متمایز تشکیل شده اند.
افراد منافع سازمانی را بیان نمی کنند، ولی سازمان ها منافع فردی را نشان می دهند. بر اساس این دیدگاه، نسبت دادن یک ماموریت برای یک سازمان نادرست می باشد.
در عوض سازمان ها دارای اهدافی هستند که از طریق ائتلاف و پیوستگی برجسته موقتی تعیین می شوند؛
این سازمان دارای اهداف ثابت و دائمی نیست و اعضای آن می توانند تغییر کنند. اعضای یک ائتلاف برجسته از طریق چانه زنی، مذاکره و پرداخت های جانبی یک سری تصمیماتی می گیرند.
تصمیم گیری سازمانی محصول یک بازی است و یک فرآیند عقلایی و مبتنی بر هدف نمی باشد.
بر اساس این دیدگاه که افراد اهداف فردی و مبتنی بر منافع خودشان را دنبال می کنند، تصمیم گیری یک مورد عقلایی می باشد، هر چند که این مورد همواره نمی تواند به صورت مستقیم انجام بگیرد. افراد باید اهداف خودشان را انتخاب کنند و به صورت هدفمند به دنبال دستیابی به آن باشند.
به منظور درک و پیشبینی کارهایی که یک سازمان انجام خواهد داد، شناخت و تحلیل عضویت ائتلاف برجسته اهمیت زیادی دارد. چارت سازمانی رسمی نمی تواند یک نقشه راه مطمئنی برای قدرت سازمانی باشد.
در عوض تحلیل گران باید قدرت و توانایی را تحلیل کنند. افرادی که می توانند مشکلات فنی را رفع کنند، منابع را جذب کنند یا اختلافات درونی را مدیریت کنند، کارایی خودشان را به بقیه سازمان نشان می دهند و قدرت به دست می آورند.
کار کردن افراد به صورت صحیح با سایر افرادی که عملکردهای با ارزش مشابهی دارند، باعث می شود که یک ائتلاف برجسته ای شکل بگیرد.
اندازه و ترکیب ائتلاف بزرگ بستگی به نااطمینانی محیطی، فنی یا هماهنگی دارد که باید به منظور ادامه حیات سازمان رفع شوند.
سازمان های دارای پیچیدگی های فنی بیشتر و همچنین سازمان های بزرگی که به سرعت تغییر می کنند، دارای ائتلاف های عمده بزرگتری خواهند بود.