ژنتیک (وراثت) رفتار
ژنتیک های رفتاری که همچنین به عنوان ژنتیک های روانی شناخته می شوند، عبارت از مطالعه تاثیر ترکیبات ژنتیکی ارگانیسمی بر روی رفتار و تعامل مابین وراژت و محیط می باشند که بر روی رفتار فرد تاثیر می گذارند.
مباحث مربوط به تعیین کننده های تونایی ها و ناتوانایی های رفتاری در اغلب مواقع به عنوان مباحث “طبیعت – تربیت” مورد اشاره قرار می گیرد.
تاریخچه اولیه
رابطه مابین رفتار و عوامل ژنتیکی یا وراثت برای اولین بار به مطالعه یک دانشمند انگلیسی به اسم سر فرانسیس گالتون (Sir Francis Galton) (1822-1911) بر می گردد که برای اولین بار عبارت “طبیعت و تربیت” را مصطلح کرد.
گالتون خانواده های یک سری افراد مشهور را مورد مطالعه قرار داد و همانند پسر عموی خودش، چارلز داروین (Charles Darwin) به این نتیجه رسید که قدرت های ذهنی در خانواده ها شکل می گیرند.
گالتون اولین فردی بود که در مطالعات ژنتیکی خودش از دوقلوها استفاده کرد و پایه گذار تعداد زیادی از روش های آماری بود که حتی در حال حاضر هم مورد استفاده قرار می گیرند.
اولین مطالعه مربوط به ژنتیک رفتاری انسان در مورد هوش و بیماری روانی برای اولین بار در دهه 1920 صورت گرفت؛ در این دوره محیط زیست گرایی (نظریه ای که بیان می دارد رفتار در نتیجه یک سری عوامل غیرژنتیکی صورت می گیرد.
دقیقا مشابه تجربیات مختلف دوران کودکی) محبوب بود و بعد از این دوره بود که سوء استفاده دولت نازی آلمان از علم ژنتیک باعث شد که اثر ارثی به یک مفهوم زشت و نامناسبی تبدیل شود.
هر چند که در دهه های بعدی مطالعات ژنتیکی بر روی رفتار انسانی همچنان ادامه داشت، ولی در دهه 1970 یک دیدگاه متوازن در حوزه روان پزشکی مسلط شد که اهمیت طبیعت و همچنین تربیت را تایید می کرد.
در حوزه روان شناسی این اصلاحات در دهه 1980 صورت گرفت.
امروزه اکثر مطالعات مربوط به ژنتیک رفتاری بر روی شناسایی ژن های خاصی متمرکز است که بر روی ابعاد رفتاری (همانند شخصیت و هوش) و اختلالات (همانند اوتیسم، فزون کاری، افسردگی و اسکیزوفرنیا) تاثیر می گذارند.
روش های مطالعه
روش های ژنتیکی کمِّی برای تخمین تاثیر خالص عوامل ژنتیکی و محیطی بر روی تفاوت های فردی موجود در ویژگی های پیچیده (همانند ویژگی های رفتاری) به کار گرفته می شوند.
علاوه بر این، روش های ژنتیکی مولکولی برای شناسایی نقش ژن های خاص در تاثیرات ژنتیکی به کار گرفته می شوند. این تحقیقات هم بر روی انسان ها و هم بر روی حیوانات صورت می گیرند؛
با این وجود، مطالعاتی که از مدل های حیوانی استفاده می کنند در مقایسه با مطالعات صورت گرفته بر روی انسان اطلاعات دقیق تری را به دست می دهند، چرا که ژن ها و محیط ها به راحتی در محیط آزمایشگاهی قابل کنترل و دستکاری هستند.
در نتیجه جفت گیری حیوانات هم نژاد در طول چندین نسل، تقریبا یک نژاد خالصی به دست می آید که در نتیجه آن تمامی نسل ها از نظر ژنتیکی شباهت بسیار بالایی به یکدیگر پیدا می کنند.
از طریق مقایسه رفتار نژادهای مختلف که در یک محیط آزمایشگاهی مشابه و یکسان قرار می گیرند می توان تاثیر عوامل ژنتیکی را بر روی رفتار مورد بررسی قرار داد.
یک روش دیگری که به عنوان تخم کشی انتخابی (Selective Breeding) نامیده می شود، از طریق تولید کردن حدهای بالایی و پایین از ویژگی مربوط نسل های متفاوت، درگیری ژنتیکی را مورد ارزیابی قرار می دهد.
هر دو این روش ها بر روی انواع گسترده ای از رفتارهای حیوانی اعمال شده اند (به خصوص واکنش های یادگیری و رفتاری مربوط به سگ ها)، و این مطالعات نشانگر این مسئله بوده اند که ژن ها تاثیر گسترده ای بر روی رفتار دارند.
به دلیل اینکه ژن ها و محیط های گونه های انسانی قابل دستکاری نمی باشند، دو روش شبه آزمایشی برای بررسی تاثیر ژنتیک بر روی تفاوت های رفتاری موجود در ویژگی های پیچیده (همانند رفتار) به کار گرفته می شوند.
روش دوقلو بر مبنای حادثه طبیعی می باشد که منجر به ایجاد دوقلوهای یکسان (یک تخمی، MZ) یا دوقلوهای مشابه (دو تخمکی، DZ) می شود.
دوقلوهای MZ مشابه تولید مثل غیرجنسی می باشند که از نظر ژنتیکی با یکدیگر مشابه هستند، چرا که هر دو آنها از یک تخم لقاح شده به دست می آیند.
از طرف دیگر دوقلوهای DZ از دو تخمی به دست می آیند که در زمان مشابهی لقاح می شوند.
دوقلوهای DZ همانند سایر برادران و خواهران و مشابه دوقلوهای MZ، از نظر ژنتیکی 50% با یکدیگر شباهت دارند.
در صورتی که تغییرپذیری رفتاری از طریق عوامل محیطی ایجاد شود، دو قلوهای DZ همانند دوقلوهای MZ دارای ویژگی های رفتاری مشابهی خواهند بود، چرا که هر دو مورد از دوقلوها تحت سرپرستی والدین یکسان و در مکان و زمان یکسانی تربیت می شوند.
همچنین در صورتیکه یک رفتار تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار داشته باشد، دوقلوهای DZ در مقایسه با دوقلوهای MZ شباهت کمتری با یکدیگر خواهند داشت.
برای مثال در مورد اسکیزوفرنیا (schizophrenia)، همگامی (ریسک مربوط به مبتلا شدن یکی از دوقلوها به اسکیزوفرنیا در صورت مبتلا بودن قل دیگر به این اختلال) برای دوقلوهای MZ برابر با 45 درصد و در مورد دوقلوهای DZ برابر با 15 درصد می باشد.
در صورتیکه هوش افراد با استفاده از آزمون های IQ مورد بررسی قرار بگیرد، همبستگی، به عنوان یک شاخصی از شباهت (0.00 نشان دهنده عدم وجود شباهت و 1.00 نشان دهنده شباهت کامل می باشد) در مورد دوقلوهای MZ برابر با 0.85 و در مود DZ برابر با 0.60 می باشد (این نتیجه گیری در نتیجه مطالعاتی به دست آمده است که در سرتاسر جهان و بر روی بیش از 10000 جفت دوقلو صورت گرفته است).
روش دوقلو به عنوان یک ارزیابی دقیق از تاثیر ژنتیکی رفتار طرفداران زیادی دارد و اکثر محققان کارایی آن را تایید کرده اند.
روش انطباقی یک طراحی شبه آزمایشی و مبتنی بر حادثه اجتماعی می باشد که در آن کودکان از اوایل زندگی شان به دوری از والدینی بیولوژیکی (والدینی که آنها را به دنیا آورده اند) عادت می کنند و به همین دلیل تحت تاثیر طبیعت و تربیت قرار می گیرند.
به دلیل اینکه دوقلوها و روش های انطباقی تفاوت قابل توجهی با یکدیگر دارند، زمانی که نتایج به دست آمده از این دو روش به یک نتیجه گیری مشابه و متقارنی منجر شوند، اعتماد زیادی به این روش ها ایجاد خواهد شد (که معمولا چنین شرایطی پیش می آید).
یک مطالعه انطباقی قدرتمند از اسکیزوفرنیا در سال 1966 و توسط یک متخصص ژنتیک رفتاری آمریکا به اسم لئونارد هستون (Leonard Heston) نشان داد کودکانی که از ابتدای زندگی شان به دوری از مادران بیولوژیکی و مبتلا به اسیکزوفرنیای خودشان عادت کرده باشند.
وضعیتی مشابه با وضعیت کودکانی خواهند داشت که در کنار مادران بیولوژیکی و مبتلا به اسکیزوفرنیای خودشان زندگی می کنند و احتمال مبتلا شدن به اسکیزوفرنیا در هر دو گروه یکسان است (که این احتمال در هر دو گروه تقریبا برابر با 10 درصد می باشد).
یک مطالعه ای که به مدت 20 ساله و در ایالات متحده صورت گرفت (در دهه 1970 شروع شد) و در مورد هوش فرزند خوانده ها و والدین بیولوژیکی و والدین ناتنی آنها بود نشان داد که شباهت مابین فرزند خوانده ها و والدین بیولوژیکی آنها از دوره نوزادی تا بچگی و تا دوره نوجوانی افزایش می یابد ولی هیچ نوع شباهتی مابین فرزند خوانده ها و والدین ناتنی شان ایجاد نمی شود.
برخلاف تحقیقات ژنتیک مولکولی مرسوم که بر روی اختلالات محدودیتی ایجاد شده در نتیجه جهش ژنتیکی مجزا متمرکز است، تحقیقات مربوط به حوزه ژنتیک مولکولی که مبتنی بر ویژگی های رفتاری پیچیده و اختلالات رفتاری رایجی می باشد، یک روش پیچیده تری است چرا که چندین نوع ژن در این تحقیقات مورد بررسی قرار می گیرند و هر یک از این ژن ها دارای تاثیرات نسبتا محدودی می باشند.
با این وجود برخی از ژن های شناسایی شده در مدل های حیوانی منجر به افزایش شناخت از اختلالات رفتاری پیچیده در انسان شده است که برای مثال می توان به ناتوانی در خواندن، فزون کاری، اوتیسم و زوال عقل اشاره کرد.
نویسنده: Robert Plomin
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.