تصمیم گیری
تصمیم گیری عبارت از پروسه و منطقی می باشد که افراد بر اساس آن به تصمیم دست پیدا می کنند.
انواع مختلف تصمیم گیری منجر به بدست آمدن تحلیل ها و پیشبینی های کاملا متفاوتی می شود.
نظریه های مربوط به تصمیم گیری از تصمیم گیری عقلایی هدفمند (که فرض می کند همه افراد دارای اطلاعات و شرایط یکسانی یک تصمیم ثابتی را می گیرند) تا تصمیم گیری بر مبنای منطق مبتنی بر تناسب و اقتضاء (که بیان می دارد چارچوب ها و زمینه های سازمانی و نهادی خاص بر روی تصمیمات افراد تاثیرگذار هستند) متغیر می باشند.
تصمیم گیری عاقلانه
در جوامع مدرن غربی تصمیم گیری بیشتر به عنوان یک مورد عقلایی در نظر گرفته می شود (که مبتنی بر منافع فرد، هدفمند و موثر است). در حین تصمیم گیری عقلایی، افراد گزینه های در دسترس را ارزیابی می کنند، پیامد مربوط به هر یک از گزینه ها را بررسی می کنند و در نهایت کاری را انجام می دهند که فکر می کنند بهترین نتیجه ممکن را برای آنها به دنبال خواهد داشت.
عوامل کلیدی که در تصمیم گیری نقش مهمی دارند عبارت از کیفیت اطلاعات مربوط به گزینه های جایگزین و اولویت های فردی هستند.
علوم اقتصاد مدرن بر مبنای این نوع درک از نحوه تصمیم گیری افراد می باشد.
تصمیم گیری عقلایی زمانی یک تصمیم گیری مناسب خواهد بود که اطلاعات با هم ترکیب شوند و اولویت ها با استفاده از حداقل منابع ممکن به دست بیایند.
در جوامع مدرن، تصمیم گیری عقلایی در سطح بازارها یا شرکت ها صورت می گیرد. در هر دو مورد فرض بر این است که افراد به صورت عقلایی رفتار می کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری می رسانند، ولی هر یک از این موارد تحت شرایط متفاوت بیشترین کارایی ممکن را خواهند داشت.
بازارها زمانی حداکثر کارایی ممکن را خواهند داشت که خریداران و فروشندگان وجود داشته باشند، محصولات یا خدمات از هم مجزا باشند تا مبادله به صورت یک بار صورت بگیرد، اطلاعات مربوط به یک محصول یا خدمت (همانند تکنولوژی آن یا ارزشیابی آن) در سطح گسترده ای شناخته شده باشد و همچنین مجازات هایی برای تقلب وجود داشته باشد.
نبود این شرایط باعث خواهد شد که طرفین مبادله ناراضی باشند و افراد عقلایی سعی خواهند کرد تا از سایر افراد تقلب کنند و منافع خودشان را به سطح حداکثری برسانند. در چنین مواردی یک سازمان دارای سلسله و مراتب کارایی بیشتری خواهد داشت.
یک جامعه شناس آلمانی به اسم ماکس وبر (Max Weber) بیان کرد که عوامل و بروکراسی ها به چه نحوی در نتیجه رشد مهارت های فنی و مهمتر از آن، یک تقسیم بندی جدید از نیروی کار (که به نیروی کار، کارشناسان ماهر و نیروهای هماهنگ تقسیم بندی می شوند) در یک سلسله مراتب مبتنی بر نظم به بیشترین کارایی ممکن دست پیدا می کنند.
بروکراسی ها تکنولوژی های پیشرفته را به بخش های قابل مدیریت تجزیه می کنند و باعث می شوند که افراد در یک مجموعه مهارت تعریف شده تخصص و مهارت پیدا کنند.
استفاده از یک سلسه مراتبی که در آن هر موقعیتی بر مبنای یک سیستم قوانین ثابت و بدون تبعیض کنترل و نظارت شود، باعث خواهد شد که کار و تخصص هر یک از افراد به نحوی با هم هماهنگ شود که بیشترین اهداف سازمانی (که از پیروز شدن در جنگ ها تا تولید لباس متغیر هستند) به دست بیایند.
عقلانیت رضایت بخش و محدود
نظریه پردازان سازمانی در دهه 1940دو فرضیه اصلی مربوط به تصمیم گیری عقلایی را به چالش کشیدند؛
این دو فرضیه در موارد شکست بازار و لزومی بودن سلسله مراتب کاملا مشخص می باشند.
مورد اول عبارت از این است که هیچ وقت اطلاعات کامل نمی باشد و همواره افراد بر مبنای اطلاعات ناقص تصمیم گیری می کنند.
همچنین مورد دوم عبارت از این است که افراد قبل از تصمیم گیری، تمامی گزینه ها و انتخاب های ممکن را مورد ارزیابی قرار نمی دهند.
این رفتار ارتباط مستقیمی با هزینه های مربوط به جمع آوری اطلاعات دارد، چرا که دستیابی به اطلاعات به مرور زمان سخت تر و پرهزینه تر می شود.
در واقع افراد به جای انتخاب کردن بهترین گزینه ممکن، اولین مورد رضایت بخشی که پیدا می کنند را انتخاب می کنند.
یک دانشمند جامعه شناس آمریکایی به اسم هربرت سیمون (Herbert Simon) این فرآیند را به عنوان “ایجاد رضایت” نام گذاری کرد و به این نتیجه دست یافت که تصمیم گیری انسان یک نوع عقلانیت محدود را نشان می دهد.
هر چند که عقلانیت هدفمند منجر به دستیابی به یک نتیجه گیری عقلایی ممکن می شود، ولی ایجاد رضایت می تواند به نتایج عقلایی زیادی منجر شود که بستگی به اطلاعات در دسترس و تصورات تصمیم گیرنده دارد.
سیمون بیان کرد که افراد غیر عقلایی قرار گرفته در یک چارچوب و زمینه مناسب (به خصوص در یک سازمان قانونی و رسمی) می توانند به صورت عقلایی رفتار کنند.
سازمان ها از طریق تغییر دادن منطق مربوط به تصمیم گیری ها می توانند تصمیمات فردی را سازمان دهی یا محدود کنند.
سازمان ها می توانند اطلاعات را فیلتر کنند یا به آن اهمیت دهند، یک سری حقایقی را به یک فرد نشان دهند و حقایق خاصی را به عنوان موارد مهم یا قانونی در نظر بگیرند.
افرادی که در یک سلسله مراتب قرار می گیرند، می توانند موارد موجود در پیرامون خودشان را به عنوان یک نوع موهبت در نظر بگیرند و فقط بر روی یک سری تصمیمات مهم و کلیدی تمرکز کنند.
سلسله مراتب عبارت از موارد موثری می باشند، چرا که اطلاعات صحیح را در اختیار تصمیم گیرندگان قرار می دهند و همچنین باعث می شوند که یک فرد مناسبی تصمیمات را بگیرد.
در عین حال سازمان های دارای سلسله مراتب از طریق ایجاد کردن یک سری ارزش های مربوط به تصمیم گیری که بر روی قضاوت تصمیم گیرندگان در مورد انجام دادن کارهای درست یا خوب تاثیر دارد، می توانند افراد را به نحوی اجتماعی کنند که از تقلب کردن اجتناب کنند.
این ارزش ها، عقاید یا هنجارها می توانند از خانواده، مدرسه یا در داخل یک سازمان به دست بیایند، ولی یک سازمان می تواند محیط هایی را ایجاد کند که در حین تصمیم گیری، بیشترین ارزش های مطلوب نمایان باشند.
سازمان های دارای سلسله مراتب می توانند منطق های تصمیم گیری با ارزش و واقعی را ایجاد کنند که در نتیجه آن اقدامات فرد تا حدی محدود شود که فقط یک گزینه (که عبارت از انتخاب عقلایی می باشد) امکان پذیر باشد.
ساختار بندی منطق های مربوط به تصمیم گیری می تواند به صورت مستقیم از طریق مدیریت کردن اطلاعات، قبول کردن افراد به صورت گزینشی، آموزش دادن اعضا و ایجاد الگوهای پیشرفته محدود صورت بگیرد.
سازمان ها از طریق موردی که سیمون آن را زنجیره دستیابی به هدف نامیده است، در دستیابی به اهداف خودشان عقلایی عمل خواهند کرد.
رهبران ماموریت سازمانی را تعریف می کنند، یک مجموعه ابزاری را برای دستیابی به اهداف پیدا می کنند، هر یک از این موارد را به عنوان هدف فرعی در نظر می گیرند و بعد از آن ابزاری را برای دستیابی به این اهداف فرعی و موارد بعدی پیدا می کنند تا در نهایت تمامی اعضای سازمان به اهداف خودشان دست پیدا کنند.
بنابراین رهبران یک سلسله مراتبی از اهداف را ایجاد می کنند که در آن هر یک از اهداف سطح سازمانی یک رابطه ای با اهداف سطح پایین تر دارد و ابزاری برای دستیابی به اهداف سازمانی سطح بالاتر می باشد.
در نتیجه کار صورت گرفته توسط هر یک از افراد یک بخش کوچکی در فرآیند دستیابی به ماموریت سازمانی می باشد.
تصمیم گیری سیاسی درون سازمانی
سایر نظریه پردازان از طریق تغییر دادن عقلانیت محدود مد نظر سیمون، این بحث را مطرح کردند که سازمان ها عبارت از بازیگران مرتبط و هدفمند نمی باشند، بلکه گروه های مرتبط رقابت کننده ای هستند که از افراد دارای منافع و علایق متمایز تشکیل شده اند.
افراد منافع سازمانی را بیان نمی کنند، ولی سازمان ها منافع فردی را نشان می دهند. بر اساس این دیدگاه، نسبت دادن یک ماموریت برای یک سازمان نادرست می باشد.
در عوض سازمان ها دارای اهدافی هستند که از طریق ائتلاف و پیوستگی برجسته موقتی تعیین می شوند؛
این سازمان دارای اهداف ثابت و دائمی نیست و اعضای آن می توانند تغییر کنند. اعضای یک ائتلاف برجسته از طریق چانه زنی، مذاکره و پرداخت های جانبی یک سری تصمیماتی می گیرند.
تصمیم گیری سازمانی محصول یک بازی است و یک فرآیند عقلایی و مبتنی بر هدف نمی باشد.
بر اساس این دیدگاه که افراد اهداف فردی و مبتنی بر منافع خودشان را دنبال می کنند، تصمیم گیری یک مورد عقلایی می باشد، هر چند که این مورد همواره نمی تواند به صورت مستقیم انجام بگیرد. افراد باید اهداف خودشان را انتخاب کنند و به صورت هدفمند به دنبال دستیابی به آن باشند.
به منظور درک و پیشبینی کارهایی که یک سازمان انجام خواهد داد، شناخت و تحلیل عضویت ائتلاف برجسته اهمیت زیادی دارد. چارت سازمانی رسمی نمی تواند یک نقشه راه مطمئنی برای قدرت سازمانی باشد.
در عوض تحلیل گران باید قدرت و توانایی را تحلیل کنند. افرادی که می توانند مشکلات فنی را رفع کنند، منابع را جذب کنند یا اختلافات درونی را مدیریت کنند، کارایی خودشان را به بقیه سازمان نشان می دهند و قدرت به دست می آورند.
کار کردن افراد به صورت صحیح با سایر افرادی که عملکردهای با ارزش مشابهی دارند، باعث می شود که یک ائتلاف برجسته ای شکل بگیرد.
اندازه و ترکیب ائتلاف بزرگ بستگی به نااطمینانی محیطی، فنی یا هماهنگی دارد که باید به منظور ادامه حیات سازمان رفع شوند.
سازمان های دارای پیچیدگی های فنی بیشتر و همچنین سازمان های بزرگی که به سرعت تغییر می کنند، دارای ائتلاف های عمده بزرگتری خواهند بود.
نویسنده: Keith Nitta
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.