توجه
در روان شناسی توجه به معنای متمرکز کردن آگاهی و هوشیاری بر روی برخی پدیده ها و عدم تمرکز آگاهانه بر روی سایر موارد می باشد.
توجه عبارت از آگاهی داشتن بر روی زمان و مکان فعلی به صورت متمرکز و هوشیارانه می باشد. از نظر روان شناسان اولیه ای همانند ادوارد بردفورد تیچنر (Edward Bradford Tichener)، توجه مضمون هوشیاری را تعیین می کند و بر روی کیفیت تجربه هوشیارانه تاثیر می گذارد.
در سال های بعدی تمرکز کمتری بر روی مولفه ذهنی هوشیاری صورت گرفت و بیشتر الگوهای رفتاری مورد توجه قرار گرفتند که در آنها توجه می تواند توسط سایر افراد تشخیص داده شود.
هر چند که تجربه انسانی از طریق نحوه توجه کردن افراد مشخص می شود، ولی این موضوع کاملا مشخص می باشد که آنها کنترل کاملی بر روی مسیر و نحوه توجه خودشان ندارند.
برای مثال در برخی مواقع افراد برای تمرکز کردن بر روی یک کار، یک مکالمه یا مجموعه ای از اتفاقات با مشکلات مربوط به متمرکز کردن توجه خودشان مواجه می شوند.
در سایر مواقع، به جای اینکه فرد به صورت اختیاری بر روی یک موردی تمرکز کند، یک اتفاق پیش بینی نشده منجر به جلب توجه وی می شود.
توجه از طریق تجربه زودگذر فرد صورت می گیرد؛ در واقع توجه عبارت از وضعیت آگاهی فعلی می باشد. البته یک مجموعه بی شماری از اتفاقات وجود دارند که همواره در سطح جهانی صورت می گیرند و هر یک از آنها با حس های فرد ارتباط دارد.
همچنین یک سری اتفاقاتی وجود دارند که در داخل بدن صورت می گیرند و بر روی توجه وی تاثیر می گذارند؛
این اتفاقات دقیقا مشابه معرفی و نمایش اتفاقات مربوط به گذشته می باشد که در حافظه فرد انباشته شده است ولی در شرایط مناسب قابل دسترسی می باشد.
در حالیکه ممکن است این انتظار وجود داشته باشد که هوشیاری فعلی عبارت از تمامی اتفاقاتی می باشد که در هر لحظه خاص صورت می گیرند، ولی کاملا مشخص است که چنین موردی مصداق ندارد.
در چارچوب این زمینه گسترده از تجربیات بالقوه، یک فرد فقط بر روی برخی از بخش های فرعی و محدود از کل تجربیات، تمرکز (یا توجه) می کند. این امکان وجود دارد که دلیل مربوط به این محدودیت را مشخص کرد.
کنترل و هماهنگی داده های مختلف و تجربیات انباشته شده و سازمان دهی الگوهای مناسب واکنش و پاسخ عبارت از اصلی ترین کارهای مغز می باشد.
مغز توانایی های پردازش موثری دارد، ولی ظرفیت آن محدود می باشد.
هیچ فردی نمی تواند تمامی اتفاقات و اطلاعات قابل دسترس در هر زمان را به صورت هوشیارانه تجربه کند. همچنین این امکان وجود ندارد که به طور همزمان، تعداد نامشخصی از واکنش های متفاوت را انجام داد.
سوالی که مطرح می شود عبارت از این است که به چه نحوی یک مجموعه مناسبی از داده ها، فرآیند های میانجی و خروجی ها برای ایجاد توجه و بکارگیری منابع در دسترس انتخاب می شوند.
بنابراین توجه می تواند عبارت از یک شرایط مربوط به هوشیاری انتخابی باشد که اندازه و کیفیت تعامل یک فرد با محیطش را مشخص می کند.
نمی توان به صورت حتمی گفت که این شرایط تحت کنترل فرد می باشد.
در ادامه بحث در مورد سابقه توجه و روش هایی که روان شناسان و سایر محققان برای شناسایی و مشخص کردن توجه مورد استفاده قرار داده اند، بحث می شود.
نظریات اولیه در مورد توجه
نظریات مربوط به قرن نوزدهم
روان شناسان در نیمه دوم قرن نوزدهم شروع به مطالعه توجه کردند. قبل از این زمان، فیلسوفان توجه را به عنوان یک موضوعی در چارچوب درک (یک مکانیزمی که در آن ایده های جدید با ایده های موجود ارتباط برقرار می کنند) در نظر می گرفتند.
به همین دلیل گاتفرید ویلهم لیبنیز (Gottfried Wilhelm Leibniz) بیان کرد که عدم آگاهی فرد از صدای ثابت و دائمی آبشار نشان می دهد که اتفاقات بدون توجه خاص، به چه نحوی می توانند منجر به توقف درک شوند (درکی که به صورت آگاهانه وجود دارد).
وی بیان کرد که توجه مشخص می کند که چه مواردی درک شود و چه مواردی درک نشود. عبارت درک در سایر دوره های مروبط به قرن نوزدهم و توسط ویلهلم ونت (Wilhelm Wundt)، که یکی از موسسان روان شناسی مدرن بود، به کار گرفته شد.
با این وجود، ونت یکی از اولین افرادی بود که تفاوت مابین ویژگی های موضعی و عمومی تر از آگاهی انسانی را بیان کرد.
وی آثار زیادی در مورد زمینه های گسترده هوشیاری (که وی آن را Blickfeld نامید) دارد که در آن تمرکز محدودتری بر روی توجه (Blickpunkt) دارد.
وی بیان کرد که یک طیفی از بلینک پانکت تقریبا شامل شش مورد یا گروه می باشد. همچنین وی بر این عقیده بود که توجه یک عملکرد مربوط به بخش پیشانی مغز می باشد.
یکی از تاثیرگذارترین روان شناسان در آن دوره عبارت از ویلیام جیمز (William James) بود. وی در اثر مشهور خودش به اسم اصول روان شناسی (The Principles of Psychology (1890)) بیان کرد که:
هر شخصی یک درکی نسبت به توجه دارد. توجه عبارت از تسلط یافتن ذهن به صورت مشخص و واضح و به صورت همزمان بر روی چند موضوع ممکن یا یک زنجیره ای از تفکرات می باشد.
تمرکز یا توجه هوشیارانه عبارت از ماهیت توجه می باشند. در واقع توجه به معنای کنار کشیدن از برخی چیزها به منظور داشتن توجه مناسب تر به سایر موارد می باشد.
جیمز بر این عقیده بود که توجه منجر به ایجاد مشاهده، درک، تشخیص و یادآوری موثرتر و تسریع واکنش های فرد می شود.
در سال 1906 یک روان شناس مشهور دیگری به اسم دبیلیو. بی. پیلسبری (W. B Pillsobury) سه روش را برای اندازه گیری توجه بیان کرد.
روش اول مربوط به آزمون هایی بود که از طریق بررسی کارایی فرد در کارهایی که به توجه زیادی نیاز دارند، میزان توجه را اندازه گیری می کرد.
روش دوم توجه کاهش یافته را از طریق عملکرد کاهش یافته اندازه گیری می کرد؛
همچنین روش سوم قدرت توجه را از طریق سطح محرکی اندازه گیری می کرد که برای حواسپرتی فرد مورد نیاز است.
در دوره های بعدی قرن بیستم، روان شناسی و مطالعه رفتاری تحت تاثیر یک سری موارد جدیدی قرار گرفتند که تاثیرات قابل توجهی بر روی مفاهیم توجه داشتند.
یکی از افراد تاثیر گذار بر روی این جریان عبارت از کارهای یک روان شناس روسی به اسم ایوان پتروویچ پاولو (Ivan Petrovich Pavlov) بود که برای اولین بار واکنش سوگیری را مطرح کرد.
این واکنش در سگ ها و سایر حیوانات به صورت گوش های سیخ شده، برگرداندن سر به سمت محرک، قدرت عضلانی بیشتر و تغییرات روان شناختی نشان داده می شود که از طریق یک سری ابزارهایی قابل کشف می باشد.
مورد دیگری که بر روی مفهوم توجه تاثیرگذار بود، عبارت از مطالعه بازتاب شناسی توسط ولادیمیر ام. بخترو (Vladimir M. Behterev) روسی بود.
روان شناسان زیادی واکنش شرطی (یک واکنش غیراختیاری که از طریق پاداش شرطی سازی می شود) را به عنوان مبنای یادگیری تمامی انسان ها در نظر گرفتند.
نویسنده: W. Cheyne McCallum
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.