نوشته‌ها

فرار (رفتار اجتنابی)

رفتار اجتنابی یک نوع فعالیتی است که در حیوانات و انسان های قرار گرفته در معرض یک محرک یا خطر صورت می گیرد؛ در این حالت تمایل به واکنش دفاعی قوی تر از تمایل به حمله کردن می باشد.

در واقع به این معنا می باشد که یک مکانیسم عصبی منحصر به فرد درگیر شده در این فرآیند (همانند یک بخش خاصی از مغز که به نظر می رسد در نتیجه یک تحریک الکتریکی آسیب می بیند) در حد یک فرضیه باقی می ماند.

این موضوع کاملا مشخص می باشد که انواع مشابهی از رفتار اجتنابی می توانند به مکانیسم های روان شناختی متفاوتی منجر شوند.

هر چند که دو گانگی ها یا قطبیت های مختلفی از رفتار (همانند مثبت و منفی) وجود دارد، ولی زندگی روان کاوی یا غرایز مرگ و مفاهیم پذیرش و رد می توانند منطقی یا فلسفی باشند، هر چند که فاقد معنای مشخص روان شناختی هستند.

یک تعریف جایگزین برای رفتار اجتنابی از طریق توصیف یک سری الگوهایی تعریف می شود که عبارتند از: اجتناب فعال (گریختن)، اجتناب منفعل (بی حرکت ماندن در یک جا یا مخفی شدن) و الگوی انعکاس های حفاظتی که در واکنش وحشت زدگی مشاهده می شود.


برای مثال شواهد موجود به خوبی از این ایده حمایت می کنند که در مورد گربه ها، این الگو به صورت مجزا در مغز ایجاد می شود.

یک نوع فراری با استفاده از تحریک الکتریکی بخش های خاصی از مغز (بخش های هیپوتالامیک) ایجاد می شود که نشان دهنده نحوه حرکت مداوم گربه ها و بالا رفتن آنها می باشد.

تحریک سایر بخش ها (در تالاموس) یک نوع دیگری از حرکات مربوط به فرار را ایجاد می کند که منجر به قوز کردن حیوان، نگاه کردن به افراد، حرکت کردن، دزدکی حرکت کردن و در صورت امکان مخفی شدن حیوان می شود.

معمولا در مورد پرندگان و پستانداران، موقعیت های مغزی مربوط به فرار نوع اول در بخش های هیپوتالامیک و مزن سفالیک (hypothalamic and mesencephalic) صورت می گیرد.


واکنش های دفاعی مربوط به پستانداران شامل جمع گوش و قرار دادن آن در یک موقعیت ایمن (که معمولا گوششان را در مقابل یا پشت سرشان قرار می دهند) می باشد؛

برای مثال اسب در برخی مواقع گوش های خودش را به عقب می کشد.

میمون ها در حین قرار گرفتن در موقعیت خطرناک، گوش های خودشان را به صورت مداوم باز و بسته می کنند.

همچنین میمون ها در شرایط تهدید آمیز چشم های خودشان را می بندند و عضلات موجود در اطراف چشم منقبض می شوند.

در طول این رفلکس وحشت زدگی، نفس حبس می شود و گوشه های دهان به عقب بر می گردد تا دندان ها نشان داده شوند؛

این حالت هم به منظور آمادگی برای گاز زدن در حین دفاع و همچنین برای حرکت دادن زبان و سر به منظور دور انداختن هر ماده خطرناک و ناخوشایندی می باشد که ممکن است وارد دهان شده باشد.

اکثر پستانداران قبل از پریدن، بدن خودشان را خم می کنند؛

زمانیکه انسان دچار وحشت زدگی می شود، دست های خودش را به صورت محکم به سمت بیرون می آورد تا یک حمایت مناسبی را دریافت کند.

رفتار اجتنابی را می توان به عنوان عواملی در نظر گرفت که منجر به بروز این رفتار (برای مثال، محرک خاص) و کنترل کردن آن (برای مثال، هورمون ها) می شوند.


عوامل تاثیر گذار در رفتار اجتنابی


محرک خاص


سیگنال های صوتی و تصویری هشدار دهنده که برای گونه های مختلف پرندگان و پستانداران منحصر به فرد هستند، به طور موثر و خاص منجر به صورت گرفتن الگوهای اجتنابی می شوند.

در برخی از موارد، یادگیری هم جزء یکی از عوامل تاثیرگذار می باشد؛

بنابراین اعضای یک کلنی پرندگان یاد می گیرند که به صداهای هشدار دهنده تمامی گونه های موجود در کلنی جواب بدهند.

در مابین جوجه اردک ها، یک مدل تصویری از فرار کردن و مخفی کردن می تواند به یک مدل خودکار تبدیل شود.

زمانی که یک شاهین در بالای سر اردک ها و در یک مسیر می چرخد، به صورت یک شاهین گردن کوتاه و دم دراز به نظر می رسند و اردک ها از آنها فرار می کنند؛

ولی زمانیکه شاهین مسیر پرواز خودش را تغییر می دهد، به صورت یک غاز بی خطر و گردن دراز به نظر می رسد و اردک ها احساس آرامش می کنند (هیچ نوع خطری را احساس نمی کنند).

با این وجود، این مدل فقط در زمانی برای انتخاب دو نوع رفتار مناسب می باشد که اردک ها به فرار از غازها عادت کرده باشند نه فرار از شاهین.

فرار (رفتار اجتنابی)


عوامل درونی هم در انجام دادن چنین واکنش هایی نقش مهمی دارند (که به عنوان غریزه شناخته می شوند).

برای مثال جوجه های اهلی در واکنش به یک صدای هشدار بلند از گونه های خودشان، قوز می کنند و در یک جایی ثابت می شوند.

اکثر پرندگانی که عادت به نشستن دارند (همانند گنجشک ها)، زمانی که در نتیجه دیدن جغد تحریک می شوند، در یک جا جمع می شوند.

چشم های جغد اهمیت زیادی در این واکنش دفاعی گنجشگ ها دارد؛ زمانی که پرندگان زیادی در نزدیکی چشم جغد قرار می گیرند، جغد آنها را به عنوان یک انسان در نظر می گیرد و از آنها دور می شود.

چنین موضوعی در مورد انسان ها هم مصداق دارد؛ بررسی های صورت گرفته نشانگر این موضوع هستند که انسان ها در حین دیدن مارها به صورت قابل توجهی (و شاید به صورت غریزی) دچار اضطراب می شوند (شاید تصور یک شئی بدون پا یک محرک کلیدی باشد).

همچنین واکنش انسان به عنکبوت ها و هزار پاهای دارای پاهای برجسته هم یک واکنش شدیدی است.

حداقل در مورد واکنش به مارها، با وجود اینکه نظریه فرودین توضیح می دهد که آنها ارگان های جنسی مردانه را نشان می دهند، ولی رفتار انسان می تواند با رفتار جغدی مقایسه شود که در میان گنجشک های زیادی قرار گرفته است.


سیگنال های شیمیایی خاص می توانند منجر به القای رفتار اجتنابی شوند؛ برخی از این سیگنال ها توسط ماهی کپول و بچه های قورباغه و در حین آسیب دیدن پوستشان انتشار می یابد (معمولا به هم نوع های خودشان نشان می دهند که با یک خطری مواجه هستند).

تعداد زیادی از مورچه ها ماده هشدار دهنده فرار (ترپنterpenes ) را تولید می کنند که مقدار کمی از آن جذب سایر مورچه ها می شود؛

تراکم شدید این ماده منجر به صورت گرفتن تحرک سریع، حالت دفاعی و در برخی مواقع فرار می شود.

برخی از واکنش های اجتنابی ثابت عبارت از واکنش هایی هستند که توسط یک محرک کاملا خاصی تحریک می شوند؛

برای مثال، شنای سریع صدف ها که منجر به ایجاد صدای ناگهانی در پوسته آنها می شود، از طریق شیره ستاره دریایی تحریک می شود.

در مورد حلزون آب شیرین (Physa) حرکت سریع پوسته از طریق تماس برقرار کردن با انگل تحریک می شود که یک واکنش خاصی در برابر شکار کننده ها می باشد.


درد، وحشت زدگی و تازگی


محرک دردناک یکی از اصلی ترین محرک هایی می باشد که منجر به اجتناب و فرار می شود.

در مابین پستاندارن (از جمله انسان)، اکثر این واکنش ها ذاتی و غریزی می باشند که برای مثال می توان به واکنش عقب کشیدن دست در حین برخورد کردن به یک چیز داغ اشاره کرد.


به منظور اینکه یک محرک به عنوان یک وحشت زدگی جدید دسته بندی شود، این محرک باید با محرک قبلی مقایسه شود.

واکنش های انسانی (بازتاب سوگیری) به یک محرک وحشت زا یا جذاب می تواند از طریق ارائه یک سری رنگ ها یا صداهای تکراری مورد مطالعه قرار بگیرد؛

بازتاب سوگیری در زمانی صورت می گیرد که یک سری تغییراتی در سلسله مراتب و زنجیره های معمول (همانند صداهای بلندتر یا کوتاه تر) صورت بگیرد.

برخی از شواهد موجود نشانگر این موضوع هستند که هیپوکامپوس (به عنوان یک ساختار مغزی) در تجربه شدن یک مورد جدید توسط انسان نقش دارد.

جدا کردن هیپوکامپوس در اکثر حیوانات و با استفاده از عمل جراحی باعث شده است که واکنش های اجتنابی به اشیاء ناشناس یک واکنش مداوم تری باشد؛

یک جراحی صورت گرفته در هیپوکامپوس طوطی کوچک (مرغ عشق) منجر به افزایش تداوم صدای این حیوان می شود و باعث می شود که حیوانات هم نوع زیادی در کنارش جمع شوند.

احتمالا هیپوکامپوس در ایجاد تجربه از هر نوع محرک جدید نقش دارد و زمانی که چنین تجربه ای صورت می گیرد، این محرک یک محرک تازه و نو نخواهد بود.

جدا کردن سایر ساختارهای مغزی (بادامه مغز) منجر به واکنش اجتناب از اشیاء ناشناس (برای مثال در مورد مرغ های عشق) می شود و همچنین احتمال صورت گرفتن فرار و واکنش های دفاعی را کاهش می دهد.

نویسنده: Richard J. Andrew
ترجمه : تیم کانون مشاوران ایران