نوشته‌ها

تغذیه روانی: روشی جدید برای درمان درد های مزمن

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
مبحثی باموضوع درمان های غیر دارویی

بیماری که دچار درد مزمن است می خواهد هرچه سریعتر از درد خلاصی یابد. گفتن آن راحت است اما در عمل بسیار سخت است. کنترل درد امری پیچیده است و راه حلی ساده و قطعی برای آن وجود ندارد. حتی راه های درمانی مانند عمل جراحی ممکن است نتوانند موجب بهبود بیمار شوند، و چه بسا موجب بدتر شدن وضعیت بیمار، و یا حتی تشدید درد او شوند (به عنوان مثال دردهای قسمت پایین کمر). درمان های دارویی غیر مخدر نیز ممکن است فاقد اثر گذاری مطلوب و رضایت بخش برای تسکین درد باشند. درد مزمن موجب درد هیجانی می شود که خود به گونه ای آزار دهنده می تواند موجب تشدید حساسیت بیمار نسبت به درد جسمی شود. درد مزمن می تواند بیمار را از جنبه های جسمی، روحی، اجتماعی، و کارکرد های شغلی تضعیف کند. بر اساس برآورد اداره ی پیشگیری از بیماری های  موسسه ی ملی سلامت (NIH) در گزارش سال 2014 خود، درد های مزمن یک سوم جمعیت، برابر با 100 میلیون آمریکایی را تحت تاثیر قرار داده است. این موضوع هزینه های سنگینی مانند از دست دادن شغل و هزینه های درمانی را در بردارد. هزینه های مالی این مسئله طبق محاسبات NIH رقمی بین 560 تا 630 میلیارد دلار در سال برآورد شده است.

استفاده از داروهای مخدر می تواند در کوتاه مدت موجب کاهش درد شود، اما استفاده از این داروها در دراز مدت می تواند خود مشکل ساز شود. برای مثال، دارو های مخدر خود عاملی برای ایجاد درد های مزمن هستند، خطر روی آوردن به سوء مصرف مواد مخدر را تشدید می کنند، و می توانند موجب تشدید افسردگی شوند. به علاوه استفاده از دارو های مخدر، به تنهایی یا همراه با دیگر داروها (با تجویز پزشک و یا به صورت غیر قانونی)، و یا استفاده نادرست توسط بیمارانی  که علاوه بر درد های مزمن دچار مشکلات دیگری مانند وقفه تنفسی در خواب هستند، می تواند موجب بروز گستره وسیعی از عوارض جانبی از پایین آمدن سطح هوشیاری تا ناتوانی در تنفس گرفته تا آسیب دیدن کبد و یا حتی مرگ شوند.

بنابراین، راهبرد های جایگزین برای مدیریت درد ایجاد شده اند. این راهبرد ها شامل راهکارهایی درمانی با تکیه بر فاکتورهای روانی هستند، روان درمانی (مانند به کار بردن رفتار درمانی شناختی برای مقابله با تشویش افکار، ذهن اگاهی برای تغییر چارچوب و نگرش به درد، تعهد و پذیرش درمانی برای افزایش انعطاف پذیری روانی)، مدیتیشن، یوگا، رایحه درمانی، و طب سوزنی از جمله ی این راهبردهای درمانی هستند.این روش های درمانی به عنوان مکملی برای درمان های متعارف دارویی از جایگاه ویژه ای برخودار هستند. تاثیر محدود تا متوسط این درمان ها با مطالعات فراتحلیل انجام شده در این زمینه به اثبات رسیده است.

علی‌رغم اثرات منفی استفاده ی مداوم از داروهای مخدر، این داروها همچنان به صورت گسترده برای کنترل درد مورد استفاده قرار می گیرند. این موضوع از یک جهت می تواند ناشی از این مسئله باشد که ارایه درمان های غیر دارویی ممکن است مورد پذیرش بیماری که از درد رنج می برد واقع نشود. ارایه درمان های غیر مخدر می تواند مشکلاتی را در پی داشته باشد مانند: 1) ممکن است به بیمار نا امیدی از بهبودی را القاء کند. 2) آسیب های روحی آنان را تشدید کند. 3) ممکن است فکر کنند که پزشک به آنها برای سوء مصرف داروهای مخدر مشکوک شده است و یا 4) ممکن است این تصور در آنها به وجود آید که پزشک شدت درد آنها را دست کم گرفته است.

آیا راهی وجود دارد که پزشک بتواند بدون برانگیختن واکنش های تدافعی در بیمار، درمان های جایگزین را با او مطرح سازد؟ تغییر چارچوب مدیریت درد به عنوان کنترل هیجانی، یا تغذیه ی روانی می توانند از جمله این روش ها باشند.

 

تغذیه روانی مفهومی است که ما به وجود آورده ایم و هم اکنون در دسترس قرار داشته و برای بیمار به سادگی قابل فهم هستند، زیرا اصطلاحات و مفاهیمی به کار رفته درآن برای بیماران شناخته شده هستند، برای مثال تغذیه اصطلاحی است که برای غذاها به کار می رود، اما ما از این اصطلاح برای هیجان ها استفاده می کنیم. واکنش های روانی از دیدگاهی منحصر بفرد مطرح می شوند که هیجانات را به صورت مواد مغذی مصرفی تبیین می کند.

امروزه بسیاری از مردم به داشتن رژیم غذایی سالم اهمیت می دهند. آنها در هنگام خرید به مواد تشکیل دهنده ی غذا توجه می کنند تا از میزان چربی، سدیم، کالری، فیبر و دیگر مواد و عناصر موجود در غذا آگاه شوند. ولی مردم هنوز عادت نکرده اند که به بررسی این مسئله بپردازند که آیا تعاملات آنها با افرادی خاص یا تجربیات احساسی آنها در موقعیت های مشخص برای تغذیه هیجانی آنها مفید است یا خیر. در نتیجه، بسیاری از آنها از رژیم‌های ناسالمی برای تغذیه ی هیجانی خود استفاده می کنند.

یک رژیم غذایی مملو از چربی (در اینجا پر از هیجانات منفی) یک رژیم سالم نخواهد بود. این رژیم می تواند موجب اتلاف انرژی و بوجود آمدن احساس خشم، ناخوشنودی، ترس، افسردگی، و نا امیدی شود. در حالی که رژیم غذایی کم چرب موجب افزایش انرژی و تقویت هیجان های مثبت نسبت به خود می شود. همان گونه که غذا های ناسالمی وجود دارند، هیجان های ناسالم نیز وجود دارند.

چگونه آگاهی از مواد مغذی هیجانی که مصرف می کنیم می تواند به کنترل درد کمک کند؟

درد مزمن با فعالیت مراکزی از مغز که مسئول تفسیر درد (قشر پیش پیشانی مغز)  و هیجانات (سیستم لیمبیک) هستند در ارتباط است، مورد توجه قرار دادن چرایی فعالیت هیجانی و تفکرات شناختی می تواند ادراک فرد از درد را تغییر دهد. یقینا “تاریخچه درد” که شامل آگاهی ازعلت و چگونگی بروز درد و همچنین آگاهی و پیش‌بینی شدت و طول مدت درد است، نیز می تواند در کاهش آن موثر باشد.

راهبردهای مدیریت فردی که در آن فرد اقدام به تغییر چارچوب افکار و هیجانات خود در مورد درد می کند، در واقع می تواند موجب تغییر در فعالیت های عصبی شود (مانند کاهش فعالیت بخشی از آمیگدال یا بادامه مغز که به پاسخ های اضطراب و استرس مربوط است)  که این چرخه می تواند در کاهش درد موثر باشد. درک این موضوع که موقعیت های احساسی منفی چگونه موجب تشدید درد می شوند خود جنبه ای دیگر از شناخت درد و مدیریت فردی است. مفاهیم سه گانه زیر اساس تغذیه روانی را تشکیل می دهند:

  1. هیجانات پرچرب (یا منفی) موجب تضعیف فرد می شوند و می توانند احساس درد را تشدید کنند.
  2. هیجانات کم چرب (یا مثبت) به فرد نیرو می بخشند و می توانند احساس درد را کاهش دهند.
  3. تجربه ی موقعیت های پر استرس و بدون پاداش منجر به سنگینی رژیم بواسطه ی چربی زیاد ( احساسات منفی) و در نتیجه تغذیه ناسالم روانی می شود، در حالی که رژیم های با استرس پایین و پاداش دهنده مملو از احساسات مثبت بوده و با تغذیه خوب منجر به تقویت وضعیت روانی می شوند.

تهیه یک تصویر روزانه ی کلی از نسبت هیجانات پرچرب به کم چرب به فرد کمک می کند تا از وضعیت سلامت تغذیه هیجانی خود آگاه شود.

دردهای جسمی، رنج های روحی را در پی دارند و در یک چرخه ی پیوسته رنج های روحی منجر به افزایش احساس درد جسمی می شود که سبب برجسته تر شدن رنج ها و سختی ها برای فرد می شود. بنابراین شناخت و درک ماهیت چرخه چگونگی تاثیر پاسخ های هیجانی برروی احساس درد، از اهمیت بالایی برخوردار است. برای مثال، هرچه بیشتر برروی درد متمرکز شویم، درد بیشتری نیز احساس خواهیم کرد. این همان چرخه ای است که منجر به تغذیه ناسالم (پرچرب) هیجانی می شود، مانند استرس، ترس، نا امیدی، درماندگی، و افسردگی. درنتیجه، بیمار انگیزه ی پایین تری برای ادامه ی درمان های تجویز شده خواهد داشت و می تواند موجب تشدید درد و بدتر شدن وضعیت سلامت بیمار شود. اما، درصورتی که بیمار از رژیم تغذیه ی هیجانی کم چربی استفاده کند (مثل خوش بینی، آرامش، اعتماد به نفس، شادی)، درد آنها تسکین یافته و کمتر احساس می شود، و در نتیجه تمایل بیشتری نیزبرای ادامه ی درمان خواهند داشت.

 

تجویز تغذیه ی روانی برای کاهش درد

گام نخستین برای این کار، برآورد کیفیت زندگی است. این کار به بیمار و پزشک کمک می کند تا رویدادها و افرادی را که موجب تغذیه و یا سوء تغذیه روانی بیمار می شوند را تشخیص دهند. با این آگاهی ها، بیماربرای کارهای زیر آمادگی بیشتر پیدا خواهد کرد:

 

  • برای بیمار به گونه ای که برایش به راحتی قابل فهم باشد، آموزش ها و اطلاعات لازم را جهت آگاهی از وضعیت پزشکی او و ماهیت تجربه ی درد را در اختیار او بگذارید.عدم اطلاعات کافی می تواند عاملی برای برانگیختن اضطراب در بیمار باشد.
  • بیمار را تشویق کنید تا این خود باوری را به وجود آورد که می تواند درد خود را کنترل کند. همان گونه که همه افراد می توانند مصرف مواد غذایی خودرا کنترل کنند، بیماران نیز می توانند هیجانات تغذیه کننده ی روانی خود را نیز کنترل کنند.
  • به بیمار کمک کنید تا واکنش های هیجانی منفی (پرچرب) مربوط به درد خود را بشناسد (مانند ترس و افسردگی) و بداند در صورتی که به آنها کمتر توجه کند می تواند آنها را مدیریت کرده و بجای آنها هیجانات مثبت را دریافت کند ( یا هیجانات کم چرب، مثلا صرف زمان بیشتری برای انجام فعالیت ها و مشغول نگه داشتن ذهن خود با افکار و فعالیت هایی که تمرکز ذهن را از درد دور می سازند، نمونه هایی از این فعالیت ها پرداختن به امور تفریحی و معنوی هستند).
  • برروی کنترل استرس، مهارت های سازگاری، و آرامش تاکید کنید. در صورتی که درد را نمی توان به صورت کامل تسکین داد، احساس درد را می توان با یادگیری بهتر راهبرد های سازگاری تقلیل داد.
  • همان گونه که گروه های حمایتی برای کمک به افراد در تغییر رژیم غذایی و کاهش وزن وجود دارند، می باید این بیماران نیز به شرکت در گروه های حمایتی درد تشویق شوند. بیمار ممکن است در گروهی که تمامی افراد دچار مشکل مشابه هستند، به افراد احساس نزدیکی و اعتماد بیشتری داشته باشد و بتواند راحت تر به گفتگو در مورد مشکلات بیماری خود بپردازد که می تواند به آنها کمک کند تا بتوانند احساساتی که موجب تشدید احساس درد می شوند را تغییر دهند.

بیمار می باید به صورت دوره ای برآورد مجددی ازکیفیت زندگی و تغذیه ی روانی خود انجام دهد. با گذشت زمان و بهبود رژیم تغذیه هیجانی، تجربه  و واکنش به درد نیز باید ارتقا یابد. تغذیه روانی یعنی با معنا زندگی کردن، زندگی که در آن درد در پس زمینه قرار گرفته و نه پیش زمینه.

مترجم: محمد آلاله

منبع: com.مشاوره-آنلاین