اینستاگرام برای افراد افسرده خو مأمنی تسکین دهنده است

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

مطالعه ای جدید نشان می دهد که یک روش برای آرام کردن افرادی که از افسردگی رنج می برند به اشتراک گذاشتن احساسات و تجارب در سایت های رسانه اجتماعی به ویژه اینستاگرام می باشد.

مطالعه ای جدید توسط محققان دانشگاه دریکسول بیانگر آن است که برخی از کاربران، اینستاگرام را به عنوان رسانه و فضایی امن برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات مهم خصوصی در مورد خود و نیز کمک خواهی از مخاطبان می دانند.

محققان بیان می کنند “هنگام در میان گذاشتن اطلاعات با دیگران،از ارزش دغدغه های مربوط به تصور از بدن و سلامت روانی یا فیزیکی کاسته می شود، به ندرت فاش شده و به طور مکرر از آن ها واکنش ها و بازخوردهای منفی دیگران استنتاج می شود.

” ما دریافتیم که این گونه افشاگری ها علاوه بر داستان های عمیق و جزئی از تجارب مشکل شخصی حمایت اجتماعی مثبتی را از سوی مخاطبان اینستاگرام جلب می کند.

محققانی همچون دکتر آندریا فورتی، استاد دانشگاه و نازنین عندلیبی دانشجوی دکتری دانشکده کامپیوتر و انفورماتیک دانشگاه دریکسول بیان کردند که آنها همچنین این میزان خودافشاگری و رفتارهای حمایت طلبانه را در بین کاربران Redditنیز مشاهده کردند.

محققان ذکر کردند یک دلیل ممکن است بینامی های نسبی ایجاد شده از طریق اکانت های ناشناس در رسانه عمومی باشدکه به کاربران اجازه می دهد تا افشاگری های حساسی داشته باشند و از آنها کمک درخواست و دریافت کنند.

مطالعات قبلی نشان دادند افرادی که از به اشتراک گذاشتن مشکلات خود با افسردگی، اختلالات خوردن، بهره کشی، چالش های سر راه سلامت روان و دیگر مباحث حساس در شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک خودداری می کنند به همان میزان دلایلیکه دارند آنها به شخصه تمایلی به صحبت از این قبیل موارد ندارند: به دلیل آن برچسب هایی که به آن ها زده می شود.

محققان بیان می کنند مطالعه آنها در Redditزمینه درک جدید استفاده از رسانه اجتماعی در محیط های حساس و متقبه را از بین برده است.

همچنین آن باعث شده است که آنها مجبور به یافتن افرادی شوند که از دیگر رسانه های اجتماعی برای درخواست کمک بهره مند می شوند.

عندلیبی می گوید در همان زمان ما تعاملات در رابیت و همچنین نگرش به اینستاگرام را بررسی می کردیم زیرا آن یکی از پردردسرترین سایت های رسانه اجتماعی است که مورد استفاده قرار می گیرد و نیز اینکه به کاربران اجازه ذکر استم مستعار را می دهد برخلاف فیسبوک که کاربران اجباراً باید نام واقعی خود را مندرج کنند.

علاوه بر این، ما قصد داشتیم تا نحوه ی واکنش مختلف افراد به پست های تصویری نسبت به پست های گرفته شده منحصراً متنی یا اظهارنظرات را مشاهده و بررسی کنیم.

برای بررسی این نظریه، فورتی و عندلیبی واکنش به 800نمونه از پست های اینستاگرامیرا در بوته آزمایش گذاشتند که از بیش از 95000 عکس نشان داربا عنوان”#افسردگی” که توسط 24920کاربر خاص طی یکدوره ی یک ماهه ثبت شده بودند.این یافته ها نشان می دهد که نه تنها افراد از اینستاگرام برای خودافشاگری های مهم استفاده می کنند بلکه آنها مورد حمایت مثبت تر وبدین ترتیب اظهارت تاحدی مثبت و کمتر تهاجمی از سوی مخاطبان خود قرار می گیرد. محققان شروع به پی بردن به روش هایی کردند که کاربران اینستاگرام تصاویر، زیرنویس ها و اظهاراتی با سیگنال های مورد نیاز برای برقراری ارتباط را به کار می برند. پست های گردآوردی شده با علامت “#افسردگی” طیفی از پست ها را در قالب هر دو عکس و عبارات در اختیار محققان قرار داد که در آن افراد احساسات خود را بیان کرده بودند، از مشکلات خود گفته بودند و نیز درخواست کمک کرده بودند.

برای کشف رابطه بین پست ها و واکنش مخاطبان از قبیل اظهارات و رضایت هایی که دریافت کرده بودند فورتی و عندلیبی آنها را در قالب طبقه هایی براساس نوع افشاگری ها در متن و مندرجات سازماندهی کردند که دارای بازه ای از افشاگری های کاوشگرانه حدی تعاملات اجتماعی تا افشاگری های جستجوگربیان هیجان بود.

آنها همچنین روشی برای کدگذاری محتوای تصاویر تدوین کردند و انواع پیام هایی همچون نگرانی ظاهری، مشکلات ارتباطی، بیماری، تفکرات خودکشیو تصاویری از غذا و نوشیدنی هایی که آنها اغلب هنگام صحبت از اختلالات خوردن داشتند را سازماندهی کردند.

پس از درک طبقه های کلی از پست هایی که زیر عنوان “#افسردگی” درج شده بود فورتی و عندلیبی یک روندی مشابه برای طبقه بندی کردن اظهارات موجود در مورد پست ها اتخاذ کردند. سپس، با استفاده از روش تحلیل آماری آنها توانستند میزان واکنش هایی که اکثراوقات از انواع خاص پست ها استنتاج شده بود را کشف کنند. براساس این مطالعه 41درصد از پست هایی که محققان بررسی کردند دربردارنده اظهاراتی حاکی از حمایت مثبت اجتماعی بود. آنها دریافتند که کسانی که برای بازخورد ارزش قائل می شوند یا درگیر حمایت طلبی می شوند یا دغدغه های خاصی را فاش می کنند؛ بازخوردهای دلگرم کننده تری را دریافت می کنند. برای مثال، آنها ذکر کردند کهپست های حمایت طلبانه و مشغولیت در بحث اختلالات خوردن، خودافشاگری و ارتباطات به احتمال زیاد اظهارات حمایت کننده ای علاوه بر اظهار پسندیدن دریافت می کنند،درمقایسه با انواع پست های بی ربطی که در پاسخ به حمایت طلبی یا دغدغه های اجتماعی به کار برده نمی شوند. محققان بیان کردند همچنین احتمال بیشتری وجود دارد که پاسخ این پست ها اظهاراتی پیشنهاد کننده حمایت اجتماعی مانند چگونه و کجا حمایت شوند،باشد.

محققان در مطالعه خود به صورت مکتوب آورده اند که افراد آشفته یا دارای هویت معلق اغلب نیاز به بیان خود و گفتن داستان زندگی خود دارند نه فقط برای دریافت بالقوه حمایت یا یافتن افراد مشابه دیگر بلکه برای آنکه بفهمانند آنها خود را صادقانه ابراز می کنند تا تجارب آنها درک شودو هویتیمنسجم و یکپارچهشکل دهند. آنها برشمردند به نظر می رسد که افرادی که تمایلی به گفتن داستان زندگی و مصائب خود دارد نسبت به فقط قرار دادن عکس یا اشاره کردن به مشکلات موجود خود دارند اظهارات حمایتی تری از پیام هایی مانند من می دانم چگونه احساسی است، من هم چنین وضعی داشته ام، یا تو نیرومند و زیبا هستی را در پست های خود دریافت کنند.براساس این مطالعه افرادی که در رابطه با بیماری های خود پست و مطلب می گذارند بیش از دوبرابر اکثرپیام هایی که به طور خاص بیانگر بیماری نیستند، پیام های حمایتی دریافت می کنند.

فورتی و عندلیبیاظهار دارند که روانشناسان گاهی اوقات از تکنیک تجسم دیداری برای کمک به بیماران خود استفاده می کنند تا احساسات و تجاربی که برای بر زبان آوردن مشکل هستند را ابراز کنند. آنها افزودند: تأییدشدن آن تصاویر در اینستاگرام می تواند به کارکردحائز اهمیت مشابهی در تعاملات اجتماعی مجازی کمک کند. این بدان معناست که زوایای خاصی از رسانه اجتماعی وجود دارد که در آن افراد به درخواست کمک تغییر جهت می دهند و این اطلاعات باارزشی برای متخصصان سلامت فراهم می آورد که در پی کمک به کاهش این بیماری می باشند. آنها بیان کردند خطرات اجتماعی مرتبط با افشاگری های منفی امریطبیعی است و در صورتی که افراد خود را در معرض چنین خطری به ویژه در لحظات آسیب زا قرار دهند احتمالاً آنها از انجام دادن چنین کاری سود ببرند.به دنبال حمایت اجتماعی بودن و به اشتراک گذاشتن تجارب و هیجان های سخت مهم است، افراد این نیازها را به دیگران مخابره می کنند.

مشاهدات صورت گرفته دیگریاز محققاننشان می دهد کاربرانی که در مورد رفتارهایی ماند آسیب رساندن به خود یا کشمکش با اختلالات خوردن پست می گذارند تمایل به دریافت اظهاراتی از حمایت همدلانه و برانگیختن رفتارهای نامناسب می باشند. برای مثال افرادی که در مورد رفتارهای خودآزارانه پست می گذارند به احتمال برابری با اظهاراتی مانند من می دانم آن چگونه است، آن خیلی موجب آسیب رساندن به خود می شود، یا لطفاً به خودت صدمه نزن مورد استقبال قرار می گیرند. شما قوی هستی و می توانی به آن برسی. مطابق با نظر محققان این مشاهدات تعجب برانگیز این واقعیت را ایجاب می کند که افشاگری ها می تواند کاربران را به انجام رفتارهای قلدر مآبانه در بین دیگر یادداشت های منفی تحریک کند. محققان بیان کردند خودآزاری یک روش برای سازگاری با احساسات به شدت منفی و کنترل کردن است که اکثراً به عنوان یک راز سرپوشیده آن را حفظ می کنند. امکان دارد دیگران را ببینند که خود را درگیر یا عادت به درگیر شدن در رفتارهای مشابه می کنند که ممکن است مایه آرامش برخی باشد. یافته ها نشان می دهد که هر دو نوع واکنش به افشاگری های خودآزارانه مهم است و نکات ظریف موجود در این بیانات را برجسته می کند. به طور مشابه کاربرانی که اختلال خوردن خود را فاش کردند اظهارات ترغیب کننده این رفتار را دریافت کردند که حمایت سازنده گرا و تصور از خود مثبتی مانند لطفاً سریع غذا نخور یا به هریک از پیشنهادات نگاه کن، یا شما همانطور که هستی، زیبا به نظر می رسیرا نشان می داد،.

محققان برشمردند، لازم به ذکر است که افشاگری های مرتبط با اختلال خوردن شمار زیادی از اظهارات حمایت کننده رفتارهای مضر در پی ندارد. عندلیبی بیان کرد یافته های ما دغدغه ها و روایت های مشهور را با هم به طوری درهم می آمیزندو این چنین افشاگری هایی ممکن است اختلال خوردن یا اختلالات به طور ذاتی مشکل زا را ترغیب کند. از نظر آماری یافته های ما نشان می دهد افرادی که مضمون هایی حاکی از اختلالات خوردن را به اشتراک می گذارند آنها اظهارات زیادی از رفتارهای حمایت کننده یبیماری افزا را دریافت نمی کنند. آیا اینستاگرام به عنوان یک اختلال پرخوری یا اجتماع خودآزاری زیاد مورد استفاده قرار می گیرد؟ ما هنوز هم در این باره چیزی نمی دانیم. در این مطالعه ما ابتدا تفاوت های ظریف تعاملات پیرامون این افشاگری های حساس را به تفصیل بیان می کنیم.

این نخستین گام لازم برای درک تأثیر این تعاملات بر کاربران اینستاگرام است. چگونهکاربران این اظهارات را دریافت می کنند و چگونگی تأثیر این اظهارات و تعاملات بر سلامت و رفتار آنها حیطهتحقیقاتی مهمی برای مطالعات آینده است. به تازگی اینستاگرام یک ابزار جلوگیری از خودکشی را در اختیار افراد نهاده است که به کاربران فرصت می دهد تا اپراتورها را با فکر کردن به اینکه ممکن است کسی در آن لحظه دچار دردسر شده باشددر حالت آماده باش قرار دهند. این اپراتورها می توانند به کاربران روی خط در حالی که عندلیبی اظهار داشت این یک گام از راهنمایی صحیح است اما آن فقط بسیاریاز نیازهایی و نه همه را می گوید که باید رعایت و منظور شوند تا افراد واقعاً بتوانند عضو جامعه کاربران باشند. عندلیبی در ادامهبیان کرد خط مشی رسانه های اجتماعی همچون اینستاگرام که افراد برای ارتباط با افراد مشابه دیگری برای به اشتراک گذاشتن تجارب مشکل آنها اتخاذ کرده اند و به دنبال حمایت هستند باید زمینه ساز روش های تسهیل ارتباطات امن و حمایت گرایانه باشد. نسبت به جذب شدن به این افراد بدون توجه به این خط مشی ها یا طرح تصمیماتی که بیشتر افشاگری های حساس را لکه دار می کند در عوض آنها باید برای پیشرفت این ارتباطات حمایت جو که اساساً ریشه در خط مشی های آنها دارد کار کنند. تحقیق فورتی و عندلیبی گام دیگری در راستای درک کامل تر اینکه چگونه رسانه اجتماعی به روشی که افراد خود را بیان می کنند و ارتباط برقرار می کند به ویژه هنگام بدنام شدن از نظر اجتماعی و یا دیگر بافت های حساس درهم پیچیده می شود. آنها بیان کردند: ضمن آنکه در برخی ازسبک ها، آن بدان معناست که افراد زیر بار بیانات خارجی و برقراری ارتباط با دیگران با اشراف بر درک اینکه افراد از سایت های سازمان یافته اجتماعی چگونه استفاده می کنند، نمی روند؛ که در واقع اشکال ظریف زیادی از ارتباطاتی که در نقاط دیگر رخ نمی دهد را آشکار می سازد.

عندلیبی بیان کرد مهم است نوع نیازهای جوامع خاص ودارای سابقه اخلاقی بد همچون مبتلایان به ایدز کشف شود و نحوه ای که هنگام ورود به رسانه اجتماعی ما می توانیم پذیراتر و در عین حال محتاط عمل کنیم را بسنجیم دوره خط مشی های تفکر مجازی که خاص زندگی واقع نیستند گذشته است و این فضاها ممکن است به طرق مختلفی اثر معناداری بر زندگی افراد داشته باشد، پس نیاز است تا هنگام برنامه ریزی کردن در این رسانه ها برای پیشبرد حمایت و در عین حال کاهش سوءاستفاده تمرکز کنیم. آنها نشان می دهند که تحقیقات باید بر درنظر گرفتن اثرات تعاملات منتج به افشاگری های حساس به منظور کشف آنکه آیا کمک و حمایت پیشنهاد شده در زندگی افراد اثرگذار است یا خیر، مداومت کنند.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

سبک دلبستگی من چیست و چرا اهمیت دارد؟

همه ما در مورد رابطه های افراد (میان فردی) از ارتباط با همسر یا مراقب اصلی خود چیزهایی یاد می گیریم. درک سبک دلبستگی خود می تواند به شما در یافتن پایه و اساس نگرانی های موجود دررابطه کمک کننده باشد. فرضاً والدین امنیت و آرامش را فراهم می کنند و کودکان یاد می گیرند که به والدین خود اعتماد کنند که آنها نیازهای ما را برطرف خواهند کرد. والدین زمینه آسایش کودک را فراهم می کنند که این به ساکت بودن فرزند آنها در مواقع ناراحتی یا ترس کمک می کند. در نتیجه، کودکان پیوند با والدین خود را شکل می دهند که شالوده هیجانی امنی را بنا می کنند. بنابراین، کودکان می توانند با اطمینان دنیا را با دانستن آنکه توسط والدین امن است، کشف کنند. همانطور که می دانیم که انسان ها به رابطه معنا می بخشند و به یکدیگر وابسته اند، بقای ما به آن وابسته است! وابستگی به دیگران حتی در رابطه های بزرگسالان مفید است. ما زمانی بیشتر شاد و موفق هستیم که بتوانیم دلبستگی های مناسب و قابل اعتمادی با دیگر افراد شکل دهیم.

سه سبک دلبستگی اولیه وجود دارد: ایمن، اجتنابی و اضطرابی. در ادامه هر یک از سبک های دلبستگی را توصیف کرده ایم.

دلبستگی ایمن

· همواره نیازهای شما به عنوان یک کودک برآورده شده اند. مراقبان شما ملتفت و مسئول نیازهای شما بودند تا به شما برای داشتن احساس امنیت و دوست داشته شدن کمک کنند.

· شما با نزدیک شدن به دیگران و به طور هیجانی و مشتاقانه احساس صمیمیت و آرامش می کنید.

· شما در جستجو و حفظ رابطه های نزدیک و باثبات هستید.

· شما با ابزاز کردن نیازها و احساسات خود حال بهتری دارید.

دلبستگی اجتنابی

· مراقبان شما احتمالاً سرد، بی احساس یا بی توجه بودند. در نتیجه، شما مستقل تر و متکی به نفس می باشید و قادر به وابستگی به افراد جور واجور نیستید.

· رابطه های نزدیک گرایش به احساس سرکوب کردن دارند و انگار آنها مانع از استقلال طلبی شما می شوند.

· شما هنگام احساس نزدیکی شدید و هیجانی کناره گیری می کنید.

· نیاز به زمان بیشتری برای با خلوت با خود دارید.

· ممکن است در مقابل تعهد و سرسپردگی مخالفت کنید.

دلبستگی اضطرابی

· مراقبان در توجه به نیازهای شما متناقض و بی ثبات بودند. در نتیجه، شما به چسبیدن به دیگران ادامه داده اید بلکه بتوانند نیازهای شما را برآورده کنند.

· طالب صمیمیت هستید و هرگز نمی توانید به اندازه کافی به دیگران نزدیک شوید.

· سؤال می پرسید که یا والدین شما را واقعاً دوست دارند یا اینکه شما دوست داشتنی هستید و همواره در پی اطمینان خاطر هستید.

· سبک دلبستگی اضطرابی می تواند به عنوان محتاج یا وابسته توصیف شود.

· از روی نوامیدی امنیت و توجه را از والدین خود جستجو می کنید اما این می تواند به خشونت و بدرفتاری با شما منجر شود.

چرا سبک دلبستگی اهمیت دارند؟

نظریه دلبستگی از کار جان بولبی نشأت گرفته است کسی که رابطه مادران و نوزادان را مطالعه و بررسی کرد اما امروزه، ما تشخیص می دهیم که سبک دلبستگی هنوز هم در ارتباطات رومانتیک بزرگسالی نقش دارد. دلبستگی والد کودک مراحلی برای توانایی ما وضع می کند که ایمان داشته باشیم به آنکه والدین بزرگسال نیازهای هیجانی ما را برآورده می کنند. سبک دلبستگی ما یک پیش طرح برای حفظ سکون و آرامش در رابطه های صمیمی موجود در زندگی ما می باشد. سبک دلبستگی ما بر انتخاب همسران رومانتیک و نحوه ی ارتباط برقرار کردن ما با آنها تأثیر گذار است. ما بارها و بارها در مواجهه با افراد جدید به این الگوهای دلبستگی به عنوان روشی برای یافتن مدرک و شاهدی برای باورهای ما در مورد خود پاسخ می دهیم. برای مثال، بسیاری از افراد دارای سبک دلبسته اضطرابی با اجتنابی هایی ارتباط برقرار می کنند و یا ازدواج می کنند که به نظر می رسد هرگز به اندازه کافی با آنها حس صمیمیت و اطمینان خاطر را ندهند. این کار ترس های فرد دارای سبک دلبسته اضطرابی از رهایی و باور آنکه او نامحبوب و دارای نقص است را تثبیت می کند. درک سبک دلبستگی ما نه تنها به دلیل ایجاد بینشی به رابطه مادر کنار والدین و اینکه چگون کودک را حس کنیم می شود بلکه آن می تواند به شما در درک مشکلاتی که شما در ارتباطات بزرگسالی خود ممکن است داشته باشید نیز کمک می کند. عاقبت، درک سبک دلبستگی می تواند به شما در کشف روشی که امکان تغییر برای داشتن ارتباطات رضایت بخش تری در آن هست، کمک ی کند. به عبارتی دیگر، داشتن یک رابطه سالم به معنای انتخاب همسر مناسب و ایجاد یک سبک ایمن و سالم است.

چطور من می توانم فردی دارای سبک دلبسته ایمن تری باشم؟

اگرچه، الگوهای دلبستگی به خوبی محقق می شوند اما شما می توانید با یادگیری مهارت های جدید و تمرین زیاد آنها به سمت یک سبک دلسته ایمن تری متمایل شوید.

روش های معدودی برای شروع تغییر سبک دلبستگی وجود دارد:

· به الگوهای ارتباطی خود توجه کنید. از رفتارهای اجتنابی یا اضطرابی که مرحله نخست تغییر می باشند آگاهتر باشید.

· به آنچه شما در درون خود حس نیاز می کنید، توجه کنید.

· احساسات خود را با همسرتان به اشتراک بگذارید.

· اختلالات شناختی و چالش ها یا موانع موجود را بشناسید.

· نیازهای ارتباط خود و نیز انتظارات را به طور واضح با همسر خود درمیان بگذارید.

· به خودتان اهمیت بدهید.

· کارهایی را انجام دهید که موجب ایجاد حس خوبی درمورد خود می شود؛ نقاط قوت و موفقیت های خود را ارج گذاری کنید.

· با یک درمانگر مشورت کنید و براساس دستورالعمل های او پیش روید(تغییر سبک دلبستگی کار دشواری است).

· زمان بیشتری را با افرادی که برای شما نمونه شخص دارای ارتباط سالم است، بگذرانید.

امیدوارم این متن یک روزنه یا نور امیدی برای درک سبک دلبستگی خود و روش های تأثیرگذار بر ارتباطات بزرگسالی خود ایجاد کرده باشد. من برای اطلاعات بیشتر کتاب دلبستگی از آمیر لوین و راشل هیلر را توصیه می کنم، همیشه صبور و با خود مهربان باشید، همانطور که شما خود را با تغییر به چالش می کشانید.

هوشیار باشید

منبع: ساینس دیلی

زندگی مجردی در برابر زندگی متأهلی: برتری ای وجود ندارد

آیا زندگی متأهلی شما را شادتر، سالم تر یک پار چه تر و متحدتر در بطن جامعه و غنی تر ازهمه جهات فیزیکی هیجانی و بین فردی می سازد؟ من تا به حال نزدیک به دو دهه مواردی را دیده ام که در این ادعا به شدت اغراق می کنند یا فقط شکوه از اشتباه به عمل آمده است.

بعلاوه، روش های مهمی وجود دارد که در آن افراد مجرد مادام العمر نسبت به افراد متأهل حال بهتری دارند. اما بعید می دانم که یک پاسخ ساده و متناسب حال همه در جواب این سؤال که مجرد ماندن بهتر است یا متأهلی وجود داشته باشد. با من در ادامه برای تبیین این سؤال همراه شوید.

آنچه تحقیقات واقعاً نشان می دهد

انواع مطالعات و تطبیق ها از این ادعا حمایت می کنند که متأهل ها برنده اند ولی از صافی اجتماع علمی عبور داده نمی شوند. آنها در مسائلی که در آن افراد متأهل ظاهراً بهتر از آنچه واقعا به نظر می رسندو مجردها بدتر از آن مورد سوگیری واقع می شود. از این ادعا که متأهل ها از لحاظ روانشناختی منفعت می برند نیز طرفداری مغرضانه می شود. بررسی های تطبیقی به لحاظ علمی تأیید نشدنی می باشند. بیشتر و حتی بزرگتر از آن فواید زیادی است که در این تحقیق ها به دست می آید. گاهی اوقات افراد مجرد نسبت به افراد متأهل زندگی بهتری دارند. در برخی مطالعات شامل مطالعه با مقیاس هایبزرگ و نمونه های ملی معرف نشان دادند که افراد مجرد سالم ترین افراد می باشند.

اگر شما نیز آنها را در طی زمان با ورود از دوره مجردی به متأهلی درنظر بگیرید می بینید که آنها همواره نسبت به دوران مجردی خود شادتر نیستند. افرادی که ازدواج می کنندبه طور متوسط پس از جدا شدن نیز در مقایسه با دوران مجردی کمتر شادند. ازدواج و تأهل یک جاده آرمانی برای افزایش طول عمر نیست. زندگی مجردی نسبت به زندگی متأهلی به دلایل گوناگون بهتر است؛ از آن نظر که به دریافت آن همه میزان توجه نیاز ندارند. برای مثال، آنها نسبت به متأهل ها بیشتر در قید حفظ رابطه خود با دوستان، محارم، همسایگان و همکاران می باشند. آنها کارهای داوطلبانه بیشتری از افراد متأهل و کمک به دیگران مانند مراقبت از والدین سالخورده به اشتراک می گذارند و استقلال، خودتعیین گری و رشد شخصیت بیشتری را نسبت به متأهل ها دارند.

رقابتی بین این دو وجو دندارد: یک طرف برنده و دیگری بازنده نیست

از زمانی که در ماه آگوست آدرسم را در انجمن روانشناسی آمریکا لحاظ کردم، نکاتی را با سر عنوان جشن به طور خلاصه شده برشمردم که چندجانبه بود. برخی در پاسخ ادعا کردند که افراد مجرد شادتر و ثروتمندترند و زندگی پربارتری دارند. پس از دهه ها مشاهده نکردن چنین چیزی؛ اما متأهل ها برنده آن عنوان شدند. من از این همه حساسیت و ظرافت طبع نوین احساس خشنودی می کنم. اگرچه اینجا مسئله ای وجود دارد حاکی از آنکه منظور منآنست که برگ برنده در دست مجردها است. بله، درست است که به طرق بسیار مهمی افراد مجرد زندگی بهتری نسبت به متأهل ها دارند و ما به دلایلی که در آن اطمینان زیادی داریم افراد متأهل زندگی بهتری دارند؛ خوب، اغلب آنها واقعاً در برابر بررسی های موشکفانه علمی دوام نمی آورند.به هر طریق، دلایل متعددی وجود دارد که شما را به شک می اندازد، صرف نظر از اینکه می گویید متأهل ها برنده اند یا مجردها.

1. همه یافته هایی که مطالعه می کنید حد وسط را نشان می دهند. آنها به شما در مورد کلیات موضوع اطلاعاتی می دهند اما همواره استثناهایی وجود دارد و پیامدها و اثرات این مقوله برای همه یکسان نیست.

2. زندگی متأهلی و مجردی با هم فرق دارد. مطالعه ای را فرض کنید که نشان می دهد افراد متأهل به طرق مختلفی بهتر هستند. به یاد داشته باشید که افراد متأهل محکوم به بهتر شدن هستند و این مسیر را با وجود سختی ها انتخاب کردند. اگر شما سربه سر مجردها به ویژه افراد مجرد مادام العمر می گذارید و زندگی مجردی را تشویق می کنید آنها ممکن است فوایدی که شما به عنوان یک فرد متأهل دارید را تجربه نکنند. بگذارید یکی از کارتون های موردعلاقه ام را تفسیر کنم: اگر من متأهل بودم زندگی طولانی تری داشتم؛ نه این طور نیست آن فقط طولانی تر به نظر می رسد.

3. آنچه احتمالا ًمی تواند درست باشد آن است برخی از افراد بهترین خاطرات و دوران زندگی خود را با ازدواج می سازند ذز حالی که برخی دیگر بهترین حیات خود را با زندگی مجردی مقتدرانه تر، معنادار و رضایت بخش تری زنده می کنند.

4. شاید حتی پیچیده تر از آن هم باشد. برای برخی از ما زندگی مجردی در دوران خاصی از زندگی شیرین است در حالی که در مزدوج شدن دورانی دیگر خوب است(مثلا من با زنان بیوه ای صحبت می کردم که ازدواج های خیلی خوبی داشتند و برای سال هایی که متأهل بودند افسوس نمی خورند اما اکنون آنهایی که مجردند زندگی مجردی را با دل و جان می پذیرند و حاضر به ازدواج مجدد نیز نمی باشند). چیزهای دیگری نیز حائز اهمیت است: ما اگر به دیگر دلایل تأثیر گذار در زندگی، فقیر و مسکین نباشیم شانس بهتری برای خلق بهترین های زندگی داریم. چه متأهلی چه مجردی یا چیزی مابین این دو برهمگان آشکار است و واقعیت دارد، اما من فکر می کنم آن به ویژه برای مجردها صدق می کند. برای مثال در آمریکا، افرادی که رسماً متأهل هستند احتمال بیشتری دارد که از نظر اقتصادی هم حمایت شوند. این مورد مورد نه تنها به دلایل واضح و پذیرفتنی رخ می دهد بلکه(1) در زندگی آنها نفردومی وجود دارد که شاید می تواند آنها را در رویداد از دست دادن شغل و بیکاری یا نزول درآمد یاری کنند و (2) وقتی زوجین با یکدیگر در جایی ساکن می شوند ولی مجردها نه؛ زوجین از صرفه جویی به مقیاس یا مقیاس عملکرد سود می برند؛ آنها اجاره بها یا رهن، امور تأسیسات و رفاهی و همه دیگر مخارج خانوار را بین خود تقسیم می کنند. افراد متأهل از موهبت بیش از هزار منفعت و حمایت های ائتلافی و بسیاری از دیگر مزایای مالی بهره مند می شوند.

ازدواج همچنین در جامعه معاصر آمریکا به زوجین تماماًرده حق امتیاز یا مالکیت های منحصر اکتساب نشده شامل حق امتیاز استفاده از امور فرهنگی، سیاسی، هیجانی، روانشناختی و اجتماعی را می دهد. به طرق بیشماری که ما گاهی اوقات حتی متوجه آن ها نمی شویم، زندگی افراد متأهل با ارزش و مورد تجلیل واقع می شود در حالی که زندگی مجردها با حاشیه و حتی مورد تمسخرانگاشته می شوند. این بدان معناست که افراد مجرد به سطح یکسانی از سلامت یا بهزیستی مانند متأهل ها می رسند آنها در مقابل احتمالات بسیاری را انجام می دهند. من فکر می کنم که نشان می دهد افراد مجرد سطح مؤثر و برانگیزاننده ای از انعطاف یا برجهندگی برخوردارند؛ ولومیزان تحسین برانگیزی از آنها به ندرت بازشناسی می شوند یا مورد قدرشناسی قرار می گیرند.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

برای اولین بار مطالعات نشان داده است که گفتار درمانی سیم کشی مغز را تغییر می دهد

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
مطالعه جدیدی در دانشگاه کینگ لندن و لندن جنوبی و موسسه NHSبرای اولین بار نشان داده است که درمان شناختی رفتاری (CBT) ارتباطات خاصی را در مغز افراد مبتلا به روان پریشی تقویت می کند، که این ارتباطات با کاهش بلند مدت علائم در ارتباط است و بعد از هشت سال بهبود حاصل می شود.

CBT – نوع خاصی از گفتار درمانی است که توسط آن طرز فکر و پاسخ افراد در مورد افکار و تجربیاتشان تغییر پیدا می کند.

برای افرادی که علائم روانی را تجربه می کنند، که می تواند اسکیزوفرنی یا سایر اختلالات روانی باشد، درمان بیمار با آموزش متفاوت فکر کردن در مورد تجربه های ناخوشایند، همراه می باشد. این تجربه ناخوشایند به عنوان مثال می تواند قضاوت دیگران درباره فرد باشد. CBT استراتژی هایی نیز برای کاهش احساس ناراحتی و بهبود خوشبختی ارائه می کند.

این یافته ها در مجله ترجمه روان پزشکی منتشر شده است که در ادامه پژوهش های قبلی محققان است که نشان می داد که افراد روان پریشی که باCBT درمان شده اند، ارتباطات تقویت شده بین مناطق کلیدی از مغز را که درگیر پردازش تهدید اجتماعی می باشند، نمایش می دهد.

نتایج جدید برای اولین بار نشان می دهد که این تغییرات در بهبود بلند مدت افراد در سال های بعد اثر می گذارند. در مطالعه اولیه، شرکت کنندگان تحت تصویربرداری fMRI قرار گرفتند که پاسخ مغز آن ها به تصاویری که در آن چهره های مختلف ابراز احساسات می کردند را قبل و بعد از شش ماه از اجرای CBT ارزیابی کند. شرکت کنندگان در حال حاضر دارو نیز مصرف می کردند و به گروهی دیگر نیز فقط دارو داده می شد.گروهی که فقط دارو دریافت می کردند، افزایش اتصالی را نشان ندادند. این موضوع به این نکته اشاره می کند که اثرات رخ داده در ارتباطات مغزی می تواند به CBT نسبت داده شود.

در مطالعه جدید، سلامتی 15 نفر از 22 نفر شرکت کننده ای که CBT را دریافت کرده بودند طبق سوابق پزشکی شان به مدت هشت سال ادامه پیدا کرده بود. آنها همچنین پرسشنامه ای در پایان این دوره به منظور ارزیابی سطح بهبود و خوشبختی خود فرستادند.

نتایج نشان می دهد که افزایش در اتصال بین چند ناحیه مغز – از همه مهم تر آمیگدال (مرکز تهدید مغز) و مغز پیشانی (که با تفکر و استدلال درگیر است) – با بهبود دراز مدت اختلالات روانی مرتبط است. این اولین بار است که نشان داده شده تغییرات ایجاد شده در مغز به وسیله CBT، با بهبود طولانی مدت در افراد مبتلا به اختلالات روانی، مرتبط است.

نویسنده اصلی این پژوهش دکتر لیام میسون از دانشگاه کینگ لندن، که یک روانشناس بالینی در بیمارستان Maudsley است که این پژوهش نیز در همین بیمارستان صورت گرفت، گفت:”این پژوهش این موضوع را که وجود فیزیکی مغز در اختلالات روانی تفاوت ایجاد می کند و اهمیت درمان روانی کم است را به چالش می کشد. متاسفانه، در تحقیقات قبلی نشان داده است که این “تعصب مغزی” می تواند پزشکان را به احتمال زیاد مجبور به توصیه دارو کند و از روش های روان درمانی استفاده نشود.این امر به ویژه در اختلالات روانی اهمیت دارد، که در آن تنها یک نفر از ده نفر از روش های روان درمانی بهره مند می شود.”

محققان اکنون امیدوار هستند نتایج در یک نمونه بزرگتر تایید شود، و تغییرات صورت گرفته در مغز را شناسایی کنند که افرادی که تجربه بهبود با CBT را دارند از کسانی که از این روش استفاده نکرده اند، تفکیک شوند. در نهایت، با اجازه دادن به محققان جهت درک این موضوع که چه چیزی تعیین کننده این است که روش های روان درمانی موثر است یا نه، نتایج می تواند به نتایج بهتر و شایسته تری برای درمان روان پریشی منجر شود.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

 

مسئله تعارض درونی و حل آن

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.

در این مقاله مسئله اینکه چرا تعارض درونی مهم ترین مسئله شما به حساب می آید – به همراه سه مرحله برای حل کردن آن را به بحث گذاشته ایم.

افراد عصبی توسط تعارض درونی از درون بهم می ریزند…هر فرد عصبی، در جنگ با خودش است… ( کارن هورنای)

تعارض درونی یک واژه مبهم است که افراد در صورتی که دچار آن باشند، از آن رنج می برند.

با توجه به فقدان عمومی اطلاعات کاربردی در مورد تعارض درونی، بسیاری از افراد بدون درک مفهوم تعارض درونی، سعی در نشان دادن طیف وسیعی از علائم مربوط به آن می کنند.

دخالت دادن علائم در بررسی ها اغلب به دلیل وجود تعارض های درونی اصلی شکست می خورد. در واقع علت، بدون تغییر باقی مانده است.

آنچه در این نوشتار خواهید دید:

تعارض درونی به وضوح تعریف شده است.

مثال هایی از دنیای واقعی در مورد تعارض درونی ارائه شده است.

علائم خطرناک تعارض درونی نشان داده شده است.

دلایل اساسی برای درک تعارض درونی آورده شده است.

به طور اجمالی یک فرایند سه مرحله ای برای برطرف کردن این موضوع تشریح شده است.

تعارض درونی چیست؟

دو روح، در درون من وجود دارد، که هر کدام در پی تسلط بر دیگری است ~ یوهان ولفگانگ فون گوته

تعارض درونی در نتیجه دو انگیزه مخالف در درون یک فرد است. این انگیزه ها ممکن است مبنی بر اعتقادات متضاد و یا نیازهای متضاد فرد باشند.

در اینجا چند نمونه ساده آورده شده است که معمولا مشکلات قابل توجهی را برای فرد ایجاد نمی کنند، اما به درک تعارض درونی کمک می کنند:

نیاز های متضاد

تعارض: شما گرسنه هستند، اما زمان برای خوردن غذا ندارید، به دلیل این که در حال حاضر قرار ملاقات مهمی دارید. شما با نیازتان به خوردن غذا در مقابل نیاز به انجام کارتان در تضاد هستید.

علائم احتمالی این تضاد درونی: سرخوردگی، خشم، ناامیدی خفیف

درگیری: شما امشب برنامه ای برای گردش دارید، اما کودک تان تنها است و می گوید که واقعا می خواهد امشب با او وقت بگذرانید. در این مورد، نیازهای اجتماعی شما (همراهی، دوستی) در تضاد با نیاز های خانوادگی تان (نیاز به یک پدر و مادر / عضو مسئول خانواده) می باشد.

علائم احتمالی: سرخوردگی، سردرگمی، خشم، احساس گناه، حسادت ( به کسانی که مسئولیت پرورش کودک را ندارند)

تعارض : شما باید یک قبض را در اداره محلی پرداخت کنید، اما اداره در بخش خطرناکی از شهر واقع است. شما با رفتن به آن جا احساس امنیت نمی کنید. نیاز فیزیکی شما (برای آب، گرما یا برق مصرفی ) با نیاز برای امنیت شخصی تان در تضاد است.

علائم احتمالی این تضاد درونی: ترس، سردرگمی، تردید، ناامیدی، درماندگی

نیازهای متضادی که در این مثال ها ذکر شد، مسائل دشواری نیستند. شما می توانید آن ها را به سادگی حل و فصل کنید. وقتی به سمت جایی که برای ملاقات باید آن جا بروید در حال حرکت هستید، می توانید یک غذای آماده بخرید و در حین راه رفتن آن را بخورید. برای کودک خود می توانید توضیح دهید که به زودی به خانه می آیید و با اوبازی می کنید، و یا حتی می توانید برنامه تفریح خود را لغوکنید. می توانید از یکی از دوستانتان بخواهید برای رفتن به آن اداره جهت پرداخت قبض، شما را همراهی کند.

بسیاری از ما سعی می کنیم که تعارض درونی را توسط راهی که با آن بشود هر دو نیاز را برطرف کنیم، حل کنیم. در برخی از اوقات این کار به دلیل این که نیاز ها آگاهانه و درک شده هستند، امکان پذیر است. ولی وقتی نیاز ها نا آگاهانه باشند و ما آن ها را به درستی نتوانیم تشخیص دهیم، مشکلات اصلی نمایان می شوند. در ادامه این موضوع را بررسی می کنیم.

بیایید نگاهی به این که چگونه تعارض درونی از اعتقادات مخالف نشات می گیرد، بیندازیم.

در اینجا چند مثال از این که چگونه باورهای شخصی ممکن است با یکدیگر در تضاد باشند، آورده شده است.

باور های متضاد

اعتقاد 1: شما باور دارید که باید برای پیشرفت در شغل خود قاطعانه تر و صریح تر عمل کنید.

اعتقاد 2: شما باور دارید که تمسخر و یا اخراج خواهید شد و یا اگر تلاش برای اثبات خود کنید، کسی شما را جدی نخواهد گرفت.

علائم احتمالی : ترس، تردید، بیزاری از خود، انفعالی شدن، رفتارمنفعل – تهاجمی، خشم، نا امیدی، احساس بیهودگی، بی تفاوتی و یا پوچی درونی

اعتقاد 1: باور دارید که دیگران باید در خانه به شما بیشتر کمک کنند.

اعتقاد2 : باور دارید که تمام مسئولیت با خودتان است و نباید از دیگران گله کنید.

علائم احتمالی : خشم، ناامیدی، احساس قربانی بودن، درماندگی، بیهودگی

اعتقاد 1: باور دارید که برای داشتن انرژی بیشتر و جلوگیری از پیامدهای بهداشتی وخیم در آینده، باید غذای سالم بخورید و به طور مداوم ورزش کنید.

اعتقاد 2: باور دارید که برای اجرای یک برنامه سالم در زندگی، بیش از حد ضعیف و بی انضباط و یا نا شایسته هستید.

علائم احتمالی: دوره های یویو وار رژیم غذایی و یا عمل نکردن به رژیم غذایی، انتقاد از خود، تعویق، سرخوردگی، ناامیدی

چرا تعارض درونی می تواند مهمترین مسئله شما باشد؟

در این جا سه دلیل آورده شده است که نشان می دهد چرا تعارض درونی می تواند مسئله ای کلیدی برای تمامی ما باشد:

1. تعارض درونی تا حد زیادی اجتناب ناپذیر است. با توجه به نیازها، باورها و ماهیت زندگی به طور کلی، جلوگیری از هر گونه تجربه تعارض می تواند غیر ممکن باشد. شما نمی توانید زمانی که یک نیاز با نیاز دیگر در تضاد است، تعارض را کنترل کنید. این موضوع چنان رایج است که اکثر مردم حتی نمی توانند نیازهای متضاد را تشخیص دهند.

2. ذهن، ماشین ساخت باورها است. تجارب مثبت و منفی که در زندگی وجود دارد (به خصوص در کودکان)، همراه با این واقعیت است که باور های مثبت و منفی بدون هیچ گونه تلاش هوشیارانه و یا آگاهی شکل می گیرند.

3. مهم ترین دلیلی که تعارض درونی را مسئله کلیدی شما قرار می دهد، اثر جسمی و روانی تعارض درونی مزمن و یا استرس می باشد. همه ما می توانیم سال های سال با تعارض درونی حل نشده زندگی کنیم. علائم رایج این تعارض های حل نشده می تواند پریشانی مزمن، افسردگی، اضطراب، وحشت، بی خوابی، و بسیاری از شرایط مربوط به استرس باشد.

از آن بد تر، ممکن است که ما نتوانیم به طور آگاهانه ماهیت تعارض درونی را درک کنیم و بنابراین در برابر آن از انجام هر کاری ناتوان می شویم. به همین دلیل بسیار مهم است که این موضوع درک شود و روش های حل کردن آن مورد توجه قرار بگیرد.

چالش برانگیز ترین جنبه حل تعارض درونی

تعارض های یک فرد، نشان دهنده آن چه که او«واقعا هست» می باشد.(اریک اریکسون)

به طور معمول، ما از یک جنبه تعارض آگاهی هوشیارانه داریم ولی کل اثرات و علائمی که داشتن یک تعارض برای ما خواهد داشت را تجربه می کنیم.

چگونه این امر امکان پذیر است؟

تحقیقات نشان می دهد بسیاری از تصمیم های ما ناخودآگاه است. هر فرد در طول روز بیش از 10000 تصمیم می گیرد. این تصمیمات چند لحظه پس از آن که گرفته می شوند، به طور هوشیارانه به آگاهی فرد می رسند. با توجه به تحقیقات، فرآیندهای عمیق تر تصمیم گیری شامل عوامل ناخودآگاه (نیازها و باورها) هستند.

جان دیلن هاینز، یکی از عصب شناسان موسسه مکس پلانک ( که مطالعات انسان شناسی و علوم مغز در آن جا انجام می شود-واقع درلایپزیک آلمان)، می گوید:” ما فکر می کنیم که تصمیم گیری های ما آگاهانه هستند، اما [این] اطلاعات نشان می دهد که آگاهی، قسمت کوچکی از این فرایند را تشکیل می دهد.”

برخی می گویند که این موضوع اختیاری است. چه اختیاری باشد و چه نباشد، در درمان تعارض درونی اهمیت دارد.

زمانی که یک تعارض درونی که آن را درک نمی کنید، انتخاب های شما را تعیین می کند، می تواند باعث این شود که تمام عمر به خود آسیب بزنید. برای مثال:

می دانم که باید وزنم را کاهش دهم، اما به دلایلی، هرگز نمی توانم به یک رژیم غذایی پایبند شوم. خیلی نا امید کننده است!

دلیل این که شخص نمی تواند به یک رژیم غذایی پایبند باشد، می تواند با نیازهای شناخته نشده و متضاد و یا باور های شخصی در ارتباط باشد.

می خواهم که کسب و کار خودم را راه اندازی کنم، اما دائما آن را به تاخیر می اندازم. افتضاح است!

این به تعویق انداختن، احتمالا توسط نیازهای ناخودآگاه و یا باورهای محدود کننده حاصل می شود.

من واقعا نیاز دارم که رابطه عاطفی ام را پایان دهم. این رابطه خیلی ناسالم است. هر دفعه که سعی به انجام این کار می کنم، حالت منفعلانه به من دست می دهد. خیلی گیج شده ام.

باز هم، مشکل فرد در داشتن انتخابی سالم برای پایان دادن به رابطه، مطمئنا با نیازها وباور هایی که خارج از آگاهی هستند، در ارتباط است.

شما یک جنبه از آنچه که می خواهید، نیاز دارید و یا باور دارید را می دانید ولی علائم هر دو جنبه از تعارض درونی را تجربه خواهید کرد. نیاز ها و باور های غیر آگاهانه شما هنوز بر تصمیم شما اثر می گذارند، حتی اگر به طور آگاهانه چرایی و چگونگی آن را درک نکنید.

نوعی استرس و یا نا امیدی نتیجه اجتناب ناپذیر این مسئله است. قطعه تکمیل نشده ای در این پازل وجود دارد، که بدون آن نمی توانید مسئله را حل کنید و یا از تکرار الگوهایی مشابه آن در آینده جلوگیری کنید.

سه گام برای حل کردن تعارض درونی

حل شدن تعارض درونی معمولا با پیمودن چند گام صورت می پذیرد.در ادامه، مروری کلی بر این گام ها آورده شده است که بر اساس تجربه من در درمان افراد می باشد.

1. آگاهی کامل از تعارض درونی

آگاهی هوشیارانه از هر دو جنبه تعارض درونی چالش انگیز ترین قسمت درمان می باشد، و اغلب نیاز به کمک یک درمانگر و یا مربی دارد که بتواند به شما در کشف انگیزه های ناخودآگاه تان کمک کند.

دشواری در این است که: پذیرش قسمتی از تعارض درونی که در ضمیر ناخودآگاه شما وجود دارد ( سرکوب شده)، معمولا مشکل است. این قسمت پنهان اغلب در ارتباط با خاطره های ناخوشایند شما است. شما احتمالا از این که به ” آنجا بروید”، اجتناب می کنید.

اما این موضوع به طور خود به خودی و بدون افزایش سطح خود آگاهی حل نمی شود، اگرچه ممکن است رنج آور باشد.

هنگامی که شما به طور کامل از تعارض درونی تان آگاه باشید، می توانید هوشیارانه خود را بفهمید و جملاتی مانند جملات زیر را بگویید:

من می خواهم که خوشحال باشم و زندگی طولانی و راضی کننده ای داشته باشم . اما بخشی از وجود من موجب می شود که ناراحت بمانم. دلیل آن این است که باورهای من باعث می شود که احساس بدی در مورد خودم داشته باشم.

من می خواهم که نیازهای خود را بشناسم و به آن ها توجه کنم. اما بخشی از وجود من باور دارد که تنها هدف من شاد کردن دیگران است و توجه به نیازهای خودم خودخواهانه است.

من نیاز دارم که انگیزه خود را تقویت کنم و کار خود را به نحو احسن انجام دهم. من خواستار یک مسیر شغلی موفقیت آمیز هستم و ایمن که بتوانم درآمد بیشتری بدهست آورم. اما این باور را هم دارم که اگر موفق باشم، نمی توانم فشارهای کاری را تحمل کنم و به من باید به همه بگویم که درمورد ریسک کسب وکار جدیدم به اندازه کافی می دانم و خودم را ترفیع دهم که بتوانم سبک زندگی که خواهان آن هستم را به وجود بیاورم. اما این باور را هم دارم که وقتی مردم از کار من با خبر شوند، من را مسخره می کنند و به من می گویند که این کار را انجام ندهم یا از من دوری می کنند. وقتی شما به طور کامل از جنبه ناخودآگاه تعارض آگاه می شوید، می توانید برای حل آن اقدام کنید. تا زمانی که همه ی موارد ناخودآگاهانه درک نکنیم، حل کردن تعارض امکان پذیر نمی شود.

2- در مورد هر دو جنبه تعارض فکر کنید: حالا می توانید کمتر نگران باشید. تعارض های درونی قابل حل هستند.

الان، زمان آن است تا آرام بگیرید. تضاد های درونی قابل حل هستند. شما تضاد های درونی را نمی توانید از طریق هجوم بر آن ها و یا با تلاش برای از بین بردن آن بخشی از خودتان که با آن راحت نیستید، حل کنید . ولی اکثر ما سعی می کنیم که این کار را انجام دهیم.

بنابراین این روند را متوقف کنید. شما باید با درک هر دو جنبه ی تعارض، به آن ها توجه کنید. در این زمان یک رویکرد منطقی برای مواجه شدن با تعارض به ما کمک می کند.

با فراموش کردن مشکل، چیزی درست نمی شود. فقط به مقدار کمی از تعارض آگاه باشید و با هوشیاری به هر دو جنبه آن فکر کنید. با این کار احساس می کنید که مشکلی در عقاید و نیاز های تان وجود دارد. در این حال کمک گرفتن از یک مشاور ارزش زیادی دارد. این سخت است که ببینیم ما به چه چیزی باور داریم. گاهی اوقات حتی سخت تر هم می شود چون بطور باور ما ممکن است به طور کامل به بخش منفی یا دردناک یک تعارض مرتبط باشد. ممکن است باز خورد بیرونی و حضور مشاور با تجربه ضروری باشد.

اگر جنبه های تعارض درونی را به طور کامل در ذهن خود درک کرده اید ( که به خودی خود یک دستاورد بزرگ است ) و واقعا می خواهید با آگاهی کامل و بدون عیب جویی در مورد آن فکر کنید، آن وقت فرآیندی شگفت انگیز جهت بهبود در شما اتفاق می افتد.

تحقیقات نشان می دهد زمانی که آگاهانه به چیزهایی که بالقوه استرس زا هستند فکر می کنید، می توانید بدون عکس العمل استرس زا به آن ها رسیدگی کنید. این پدیده حتی در شرایط حاد فیزیکی مانند حبس اکسیژن نیز ثابت شده است.

تحت این شرایط، ذهن هوشیار شما منابع تعارض را مهار کرده و بطور طبیعی شروع به پیدا کردن راه حل می کند و ایده های جدیدی ظاهر می شوند.

3- تلاش برای یکی کردن تعارضات درونی و تطبیق درونی

منبع: مقالات کانون مشاوران ایران

دستورالعملی ساده برای برقراری ارتباط چشمی مناسب

تماس چشمی یکی از مهم ترین ابعاد برقراری ارتباط اجتماعی می باشد. در بحث زبان بدن بیش از هر بحث دیگری از تماس چشمی شنیده اید و اکنون در مطالعات مختلف نیز اهمیت این مسئله ذکر شده است. در این مقاله نیز سعی شده به بررسی این مهارت اجتماعی و زبان بدن مهم بپردازیم.

چندین دستورالعمل در اینترنت وجود دارند که مرتبط به اصول تماس چشمی است. لورا بینیک متخصص زبان بدن در فنلاند جزیی ترین و در عین حال آموزشی ساده در این باره را ترتیب می دهد. بینیک یک نوع طبقه بندی را توصیف می کند که متشکل از 3 تکنیک تماس چشمی است: خیره شدن اجتماعی، خیره شدن شغلی و خیره شدن صمیمی.

خیره شدن یا زل زدن شغلی

براساس این طبقه بندی، هنگام نگاه کردن به یک شخص هرگز نباید فراتر از بینی وی به او خیره شوید یا زل بزنید. چشمانتان را در مثلث تصوری در پیشانی شخص روبرویتان متمرکز کنید. هرچند وقت یکبار می توانید زاویه دیدتان را در راستای دومین مثلث تغییر دهید؛ مثلثی که چشم ها و بینی شکل می‌دهند. این نوع از نگاه کردن موجب خلق یک جو رسمی می شود. اگر کمی احساس ناامنی می کنید و یا فکر میکنید افراد شما را جدی نمی گیرند، سعی کنید بیشتر اوقات زل زدن شغلی را تمرین کنید با این کار خیلی زود متوجه تغییرات مثبت دراماتیک در نگرش تان خواهید شد.

زل زدن شغلی به صورت طبیعی ایجاد نمی شود. به همین دلیل، مهم است که این نوع از خیره شدن را در موقعیت های اجتماعی راحت تر تمرین کنیم. بدون تمرین کردن مستقیم به جلسات تخصصی نروید و آن را برای اولین بار آنجا به کار نگیرید. شما باید زل زدن شغلی را در یک موقعیت عادی امتحان کنید برای مثال، وقتی دوستانتان را می بینید آن را تمرین کنید، بدین ترتیب وقتی که در جلسات سطح بالا حضور یابید؛ رفتار و زل زدنتان یک جریان طبیعی و سلیس خواهد داشت.

اما اگر زیاد بر حفظ چشمانتان بر بینی شخص مداومت کنید ممکن است نتوانید بر چیز دیگری مانند گفتگوی دو نفره حقیقی متمرکز شوید. ممکن است شما به سادگی آنچه قصد گفتنش را داشتید فراموش کنید. قبل از آنکه تمرین زل زدن شغلی را در زندگی شغلی و حرفه ای خود به کار بگیرید مطمئن شوید که ان را بخوبی تمرین کرده اید.

زل زدن اجتماعی

زمانی است که ما مثلثی شامل چشمان و دهان را ترسیم می کنیم، در واقع این نوع تکنیک را به کار بردیم. زل زدن اجتماعی یکی از متداول ترین و گسترده ترین نوع تماس چشمی است معمولاً زل زدن اجتماعی یک جو تا حدی غیررسمی را خلق می کند. زمانی که شما به لب های شخصی نگاه می کنید شما اعلام می کنید که علاقه مند به گفتگو با او و مشتاق شنیدن آنچه او می گوید، هستید. این نوع نگاه کردن ممکن است حاکی از آن باشد که شما به جای یک مکالمه دو نفره از نظر هیجانی جذب شخص می شوید. آن را زمان تمایل به داشتن دوستان جدید، ملاقات با افراد جدید یا در حین گفتگو با اعضای خانواده به کار ببرید. این نوع نگاه کردن برای اقتباس آسانتر است ما هر روز از آن بهره مند می شویم بدون اینکه به آن فکر کنیم.

زل زدن صمیمانه

مثلث در این نوع زل زدن گسترش می یابد و فراتر از چشمان، تا دهان و حتی تمام بدن را در بر می گیرد. ما طبیعتاً این نوع تماس چشمی را وقتی استفاده می کنیم که می خواهیم ببینیم (برای مثال زمانی که لباس یا طرز لباس پوشیدن شخصی را مورد تمجید قرار می دهیم ) یا برعکس رد کردن آنچه که می بینیم. این نوع زل زدن اغلب وقتی رخ می دهد که زنی به زن دیگر نگاه می کند و به طور ناخودآگاه او را ارزیابی می کند. شما می توانید به آسانی چنین زل زدن انتقادی را تشخیص دهید. زنان دوست دارند از سر تا پای شما را ببینند و بنابراین به طور خلاصه از روی غرور رویش را برمی گرداند. در زل زدن صمیمی جانب احتیاط را رعایت کنید همانطور که این نگاه در وجود ما بسیار طبیعی است. اگر شما قصد فاش کردن علاقه شدیدتان به کسی را ندارید، پس سعی کنید حرکات چشمتان را کنترل کنید و مطابق با زل زدن اجتماعی یا شغلی عمل کنید.

در بحث مهارت های اجتماعی، زبان بدن و تماس چشمی در این سایت ما مطالب بیشتری نیز گذاشته ایم. با مطالعه انها راهبردهای بیشتری را می آموزید.

منبع: ساینس دیلی

روش های تقویت حافظه

بهبودی حافظه: 9 نکته برای تقویت توان مغز در همه سنین

گفته می شود که نمی توان به سگ های پیر تکنیک های جدیدی را آموزش داد اما، دانشمندان کشف کرده اند که این باور قدیمی صرفاً نادرست است و این مسئله در مورد انسان نیز صادق است. مغز انسان توانایی فوق العاده ای برای تغییر دادن و سازگاری با شرایط حتی هنگام پیری دارد. این توانایی را انعطاف پذیری عصبی می گویند. در راستای تحریک مناسب، مغزتان می تواند مسیرهای عصبی جدیدی به وجود آورد، ارتباطات موجود را اصلاح کند و با سبک های متغیر سازگار شده و به آنها واکنش نشان دهد. توانایی باورنکردنی مغز در تغییر شکل ورودی های حسی زمانی واقعیت دارد که موجب یادگیری و به یادسپاری شود. شما می توانید توان طبیعی انعطاف پذیری عصبی را کنترل کنید تا بدین طریق موجب افزایش توانایی های شناختی، تسهیل توانایی یادگیری اطلاعات جدید و بهبود حافظه تان در هر سنی شود. 9 نکته زیر می تواند به شما کمک کند که چگونه:

1. مغزتان را فعال کنید.

2. ورزش های جسمانی را نادیده نگیرید.

3. خواب کافی داشته باشید.

4. زمانی را برای باهم بودن با دوستان اختصاص دهید.

5. استرس را مهار کنید.

6. همواره شاد باشید.

7. از غذاهای مقوی و فعال کننده مغز استفاده کنید.

8. مشکلات ممکن در داشتن سلامت جسمانی و روانی را بازشناسی و درمان کنید.

9. به منظور کمک به پیشبرد روند یادگیری و حافظه سعی کنید یکسری اقدامات کاربردی را به کار ببندید.

نکته 1: مغزتان را تمرین بدهید.

با ورود به دوره بزرگسالی، مغزتان میلیون ها مسیر عصبی را برقرار می کند که به شما در پردازش و یادآوری سریع اطلاعات، حل مسائل آشنا و اجرای تکالیف مشابه با کمترین تلاش ذهنی کمک کند. اما، اگر همیشه به این مسیرهای پیش پا افتاده اتکا کنید، به مغزتان تحریک لازم برای رشد و برقراری مسیرهای جدید را نمی دهید. شما باید همواره موجب غافلگیری مغزتان شوید!

حافظه مانند نیروی عضلانی نیاز به ورزیدگی و منفعل شدن دارد. بیش از آنکه شما قادر به به کارانداختن مغزتان باشید باید بتوانید اطلاعات را پردازش و یادآوری کنید. اما، نباید همه فعالیت ها مشابه باشند. بهترین تمرینات مغزی، جریانات تکراری را نسخ می کند و شما را برای استفاده و کاربرد مسیرهای جدید مغز به چالش می کشد.

چهار عنصر کلیدی در تقویت مغزی مناسب

1.تمرین باید حاوی یادگیری بحثی جدید باشد. مسئله این نیست که یک فعالیت نیازمند چه مقدار کار ذهنی است، اگر از همان تمرینی استفاده می کنید که قبلاً در آن خوب عمل کرده اید، باید گفت این یک تمرین مغزی مناسب نبست. باید یک فعالیت ناآشنا باشد و سختی خاص خودش را بطلبد. به منظور تقویت مغز، شما نیاز دارید به اینکه یاد بگیرید و مهارت های جدید را ایجاد کنید.

2.تمرینات ذهنی باید چالش برانگیز باشند. بهترین فعالیت های تقویت کننده مغزی نیاز به توجه کامل و متمرکز شما دارند. به دنبال فعالیت های چالش برانگیز یک سویه نباشید. همیشه، باید فعالیتی باشد که نیاز به تلاش ذهنی شما داشته باشد. مانند یادگیری نواختن یک قطعه چالش برانگیز جدید از نت های موسیقی، البته، نواختن یک قطعه سخت که که از قبل نحوه نواختن آن را به خاطر دارید نیز درست نیست.

3. تمرین ذهنی مهارتی است که شما می توانید آن را گسترش دهید. فعالیت هایی را جستجو کنید که از سطح ساده شروع شوند و نیازمند کاربست روش هایتان در راستای بهبود مهارت هایتان باشد؛ همواره کیسه ای پر یا جامی را هل دهید، طوری که امکان گسترش نیرویتان در آن باشد. زمانی که سطوح از قبل مشکل برای شما شروع به آسان تر شدن می کنند به این معناست که زمان درگیری با سطح بعدی عملکرد فرا رسیده است.

4. هر تمرین باید دربردارنده پاداشی باشد. پاداش ها موجب حمایت فرآیند یادگیری می شوند. با رغبت و درگیری بیشتر شما در یک فعالیت، احتمال ادامه آن بیشتر است و فواید بیشتری را تجربه می کنید. پس فعالیت هایی را انتخاب کنید که ضمن چالش انگیز بودن باز هم لذت بخش و رضایت بخش باشند.

به چیز جدیدی فکر کنید که شما همیشه قصد انجام آن را داشته اید، مانند یادگیری چگونگی نواختن گیتار، سرودن شعر، تردستی، بازی شطرنج، مکالمه به زبان فرانسه، تانگو قصیدن یا بازی ماهرانه گلف. هر یک از فعالیت های فوق می توانند به شما در بهبود حافظه تان کمک کنند، به شرطی که زمینه چالش برانگیزی و درگیری شما را موجب شوند.

نکته 2: ورزش جسمانی را نادیده نگیرید. اینکه تمرین ذهنی برای سلامت مغز مهم است بدین معنی نیست که از ورزش جسمی دست بردارید. تمرین جسمی موجب می شود مغزتان هوشیار بماند. با این کار اکسیژن بیشتری به مغز می رسد و خطر ابتلا به عوامل زمینه ساز اختلالات حافظه همچون دیابت و بیماری قلبی ـ عروقی را کاهش می دهد. همچنین، ورزش اثرات فعل و انفعالات شیمیایی مفید مغز را افزایش می دهد و هورمون های استرس را کاهش می دهد. شاید به طور ویژه، ورزش ایفاگر نقش مهمی در انعطاف پذیری عصبی از طریق تقویت جنبه های رشدی و برانگیتخن ارتباطات عصبی جدید باشد.

مراحل تمرینات تقویت مغز

· ورزش ایروبیک ارزش ویژه ای در تقویت مغز دارد، پس فعالیت هایی را انتخاب کنید که موجب برقراری جریان خون تان شود. در کل، هر چیزی که برای قلب تان مفید است برای مغز نیز عالی است.

· آیا نرمش کردن صبحگاهی مدت زمان زیادی طول می کشد؟ اگر این طور است، ممکن است درک کنید که ورزش صبحگاهی قبل از اینکه روزتان را شروع کنید تفاوت زیادی را موجب می شود. این کار علاوه بر شادابی، همچنین شما را آماده یادگیری در تمام روز می کند.

· فعالیت های فیزیکی مستلزم هماهنگی چشم و دست یا مهارت های حرکتی پیچیده، مزایای بسیار زیادی برای ساختار مغز دارد.

· با ورزش نکردن ذهنتان ممکن است به دوره خستگی قبلی بازگردد و هنگام عصر دچار کسالت و بی حالی شوید. حتی یک پیاده روی کوتاه یا کمی شنا رفتن نیز می تواند برای فعالیت مجدد مغز مفید باشد.

نکته 3: به انداره کافی بخوابید

بین میزانی خوابی که شما توانسته اید داشته باشید و میزان موردنیاز بدن برای کاردکرد بهتر مغزتان تفاوت زیادی وجود دارد. واقعیت این است که بیش از 95 درصد از بزرگسالان نیاز به 5/ 7 تا 9 ساعت خواب شبانه دارند تا دچار محرومیت از خواب نشوند. حتی با کم کردن چند ساعت از میزان خواب نیز توانایی های حافظه، خلاقیت، حل مسئله و مهارت های تفکر انتقادی همه در معرض خطر قرار می گیرند. اما، خواب برای یادگیری و حافظه به روشی بسیار اصولی حائز اهمیت است. تحقیقات نشان می دهند که خواب برای تثبیت حافظه در راستای فعالیت مهم تقویت حافظه ضروری است که این عمل حین عمیق ترین مراحل خواب رخ می دهد.

برنامۀ خواب منظمی تهیه کنید. هر شب سر زمان معینی بخوابید وصبح ها نیز زمان مشخصی بیدار شوید. سعی کنید این روند را حتی در آخرهفته ها و تعطیلات حفظ کنید.

سعی کنید تا حداقل یک ساعت قبل از خواب از قرار گرفتن در معرض نور تمام مانتیتورها و امثال آن خودداری کنید. انتشار نور صفحات تلویزیون، تبلت ها، تلفن و رایانه ها در افراد موجب شب زنده داری شده و ترشح هورمون های خواب آوری همچون ملاتونین را سرکوب می کنند.

مصرف قهوه را قطع کنید. اثرات کافئین بر افراد مختلف است. برخی از افراد حساسیت بیشتری دارند به طوری که حتی خوردن قهوه هنگام صبح ممکن است در آنها موجب بی خوابی در شب شود. سعی کنید مقدار مصرف را کاهش دهید یا اگر نمی توانید و اثرات آن برایتان غیرقابل تحمل است، کلاً ترک کنید.

نکته 4: زمانی را برای بودن با دوستان اختصاص دهید.

آیا زمانی که به روش های بهبود حافظه فکر می کنید، فعالیت های مهمی مانند درگیری در حل جدول معمایی زمان های نیوریورک یا تسط بر فوت و فن شطرنج یا سرگرمی های شادتری از قبیل دیدن دوستان یا لذت بردن از تماشای فیلمی کمدی به ذهنتان خطور می کند؟ اگر کار یا سرگرمی مورد نظر در ذهنتان بسیار شبیه ماست، احتمالاَ اینها یک اولویت هستند. اما، مطالعات بی شماری نشان می دهند که زندگی پر از وجود دوستانی صمیمی و سرگرمی موجب بهبود توانایی های شناختی می شود.

ارتباطات سالم: آخرین تقویت کننده مغز

افراد بشر حیواناتی بسیار اجتماعی هستند. منظورمان فقط حیات و زنده ماندن نیست بلکه در رابطه های مجزا و رو در رو نیز جای پیشرفت است. ارتباطات مغزمان را تحریک می کنند؛ در واقع، تعامل با دیگران ممکن است بهترین نوع ممکن از ورزش مغز باشد. تحقیقات نشان می دهند که داشتن دوستانی صمیمی و نظام حمایتی نیرومند نه تنها برای سلامت هیجانی مفید است بلکه برای سلامت مغز نیز کآرایی دارد. برای مثال، در مطالعه ای جدید از دانشگاه هاروارد در مورد سلامت عمومی محققان دریافتند که افرادی که پویاترین زندگی اجتماعی را دارند به میزان بسیار کمتری دچار نقصان حافظه می شوند. روش های زیادی برای فرصت برخورداری از منفعت مزایای تقویت حافظه و مغز با اجتماعی شدن وجود دارد. خواستار تشکیل گروه با دوستانتان باشید؛ این کار موجب دیدن دوستان در فواصل کمتری می شود و یا با هم زیاد در تماس باشید. همچنین درصورت در دسترس نبودن افراد، با حیوانات اهلی به ویژه سگ های معاشرتی تعامل داشته باشید.

نکته 5: استرس را مهار کنید.

استرس یکی از بدترین رقیب های مغز است. با گذشت زمان، استرس مزمن موجب تخریب سلول های مغز و آسیب به هیپوکامپ به عنوان ناحیه ای از مغز که درگیر ایجاد خاطرات جدید و بازیابی خاطرات قبلی است می شود. همچنین مطالعات استرس را با نقصان حافظه مرتبط ساخته اند.

پیشنهاداتی برای کنترل استرس

· داشتن انتظارات واقع گرایانه را جا بیندازید (به نه گفتن بگرایید!)

· در طول روز برای خود وقت استراحت بگذارید.

· احساسات خود را به جای کتمان کردن بیان کنید.

· بین کار و فراغت یک تعادل درستی برقرار سازید.

· همزمان بر یک کار تمرکز کنید به جای انجام دادن چند کار باهم

فواید از بین بردن استرس و تقویت حافظه از طریق مراقبه

شواهد علمی از مزایای سلامت روان با استفاده از مراقبه به نقطه اوج رسیده اند. مطالعات نشان می دهند که مراقبه برای بهبود در همه شرایطی از قبیل افسردگی، اضطراب، درد مزمن و فشار خون بالا مفید می باشد. همچنین مراقبه موجب بهبود توجه، تمرکز، خلاقیت، حافظه و مهارت های یادگیری و استدلال می شود. مراقبه، جادوی تغییر بار فعلی مغز را عملی می کند. تصاویر مغزی نشان می دهند که در متفکران منظم قشر پیش پیشانی چپ، نواحی مغزی مرتبط با احساس لذت و اعتدال دارای فعالیت بیشتری است. همچنین مراقبه ضخامت قشرمخ را افزایش می دهد و موجب ارتباط بیشتری بین سلول های مغز می شود، طوری که هوشیاری ذهنی و توانایی حافظه تقویت می شوند.

7. بخنیدید

احتمالاً شنیده اید که خنده بهترین دواست و واقعیتی ماندگار در مغز و حافظه و نیز بدن برجای می گذارد. برخلاف واکنش های شیمیایی که محدود به نواحی خاصی از مغز است، خنده نواحی مختلفی را در کل مغز درگیر می کند.

بعلاوه، شنیدن جوک ها نیز نواحی حیاتی مغز درگیر در یادگیری و خلاقیت را فعال می کند. دنیل گولمن یکی از روانشناسان به نام در کتاب هوش هیجانی خود ذکر می کند” قهقهه زدن.. به نظر می رسد به افراد برای داشتن فکر بازتر و تداعی آزادتر کمک کند”.

به دنبال چه روش هایی برای خندیدن بیشتر در زندگی تان هستید؟ با اصول زیر شروع کنید:

به روی خودتان بخندید. برای خودتان لحظات بشاشی را رقم بزنید. بهترین روش برای کمتر جدی بودن خودمان گفتگو درمورد مواقعی است که ما حالتی خیلی جدی به خود می گیریم.

با شنیدن صدای خنده به سمت آن بروید. اکثر اوقات، افراد برای اشتراک مطلبی جالب خیلی شاد هستند به دلیل آنکه خنده به آنها فرصتی دوباره برای خندیدن می دهد و سرشار از شوخ طبعی که دنبال آن بودید می شوید. هنگامی که صدای خنده ای را می شنوید به دنبال آن بروید و سعی کنید در آن شریک شوید.

زمانی را برای سرگرمی با افراد شوخ طبع صرف کنید. این دسته از افراد به راحتی می خندند هم به خودشان و هم به چرندیات زندگی شان و همواره در هر کاری به دنبال مزاح و شوخ طبعی هستند. شوخ طبعی شان و بشاش بودن آنها نیز مسری است.

محیط اطرافتان را تا حد امکان پر از اشیای نورانی و پرزرق و برق کنید. یک اسباب بازی را روی میز یا جلوی ماشین خود بگذارید. یک پوستر جالب را بر روی اتاق محل کارتان بچسبانید. برای رایانه از محافظ صفحه نمایش نورانی استفاده کنید که با راه اندازی رایانه نور به صورتتان بتابد. عکس های خود و عکس های مورد علاقه و جالب تان را تنظیم کنید.

به کودکان توجه کنید و از آنها تقلید کنید. کودکان نابغه های بازی، شلوغ کردن زندگی و خندیدن هستند.

نکته 7: رژیم غذایی تقویت کننده مغز داشته باشید.

بدن و همینطور مغز همه جوره نیاز به سوخت و منابع انرژی زا دارند. احتمالاً از قبل می دانید که رژیم های غذایی حاوی میوه ها، سبزیجات، همه حبوبات، چربی های سالم (مانند روغن زیتون، آجیل، ماهی) و کم پروتئین دارای مزایای سلامتی زیادی می باشند؛ اما، این نوع رژیم غذایی موجب بهبود عملکرد حافظه نیز می شود. اگرچه، نه تنها سلامت مغز به آنچه می خورید، بستگی ندارد بلکه آن شامل چیزهایی است که نمی خورید. نکات تغذیه ای زیر به شما در تقویت توان مغزتان و کاهش ریسک زوال عقلی کمک خواهند کرد:

امگا3 بخورید. تحقیقات نشان می دهند که اسیدهای چرب امگا3 مزایای خاصی برای سلامت مغز دارند. مخصوصاً، ماهی منبعی غنی از امگا3 و به ویژه ماهی های چرب خون سرد، از قبیل قزل آلا، تونایاتون، اسقومری، ساردین، شاه ماهی.

اگر به غذاهای دریایی علاقه ندارید منابعی غیرماهی دارای امگا3 مانند جلبک دریایی، گردو، بذرکتان، روغن تخم کتان، نارنج قشلاقی، لوبیاهای چیتی و قلوه ای، اسفناج، بروکلی، تخم کدو تنبل و گیاه سویا استفاده کنید.

مصرف چربی های پرکالری و اشباع شده را محدود کنید. تحقیقات نشان می دهند که مواد خوراکی اشباع شده از چربی (گوشت قرمز، شیر پرچرب، کره، پنیر، سرشیر و بستنی) ریسک ابتلا به زوال عقلی و اختلال تمرکز و حافظه را افزایش می دهد.

میوه و سبزیجات بیشتری بخورید. محصولات با آنتی اکسیدان ها بسته بندی می شوند، موادی که سلول های مغزتان را از آسیب حفظ می کنند. میوه های رنگی و سبزیجات به طور ویژه منابع آنتی اکسیدانی مغذی مطلوبی می باشند.

چای سبز بنوشید.چای سبز حاوی پلی فنول،؛ از آنتی اکسیدان های قوی است که سلول های مغز را از آسیب ناشی از رادیکال های آزاد محافظت می کنند. در بین مزایای بیشمار دیگر، مصرف چای سبز ممکن است عملکرد حافظه، هوشیاری ذهنی را افزایش دهد و سرعت زوال مغز را کم می کند.

در مصرف شراب میانه روی کنید. مدوامت بر کنترل مصرف الکل مهم است، زیرا الکل سلول های مغز را از بین می برد. به نظر می رسد شراب قرمز بهترین گزینه باشد همانطور که آن سرشار از نوعی فلاونوید است که جریان خون در مغز را بالا می برد و ریسک بیماری آلزایمر را کاهش می دهد. دیگر گزینه های نوع فلاونویدی شامل عصاره انگور، تخم ماهی و انگورهای تازه و بادام زمینی ها می باشد.

منبع: فارس پاتوق

کمک به کودکان برای مواجهه با اضطراب موقعیتی

برای کودکان در هر سنی اضطراب می تواند بدون هیچ گونه زنگ خطری رخ دهد. معمولا کودکان نشانه های اضطراب را در مواجهه با موقعیت های جدید،هنگام ادراک درد مزمن یا هنگام ترس از جدایی بروز می دهند. ملاقات های روتین با متخصصان پزشکی، جاماندن از مدرسه یا تغییرات دیگر در جریانات روزانه کودک همه می توانند منجر به احساس اضطراب شوند. علی رغم بهترین تلاش ها برای آماده سازی کودک در مواجهه باموقعیت های جدید، آنها باز هم ممکن است وضعیت های اضطرابی خفیف، متوسط و یا حتی شدیدی را تجربه کنند. هر کودکی به روشهای گوناگون نشانه هایی از اضطراب را نشان می دهد اما معمولا نشانه هایی شامل تغییر در سطح فعالیتشان، خیس شدن کف دستان، ضعف در پاها، دل درد، سردرد یا سرنخ های رفتاری مانند گریه کردن، ناخن جویدن، کندن مو یا کوبیدن سر به در و دیوار را از خود نشان می دهند.

مهم نیست که در چه موقعیت هایی کودکتان دچار اضطراب می شود؛ راهکارهایی وجود دارد که می تواند به آنها کمک کند تا این احساس را تخلیه کرده و از بروز وقایع بعدی پیشگیری کنند.

اولین مرحله در مورد توجه قرار دادن اضطراب کودکتان آن است که به آنها کمک کنید تا تغییرات در بدن و رفتارشان را درک کنند. سپس به تدریج برای کودکتان رفتارهایی که مشاهده می کنید را برشمرید و نیزدر صورت متوجه شدن رفتارها از آنها سوأل بپرسید. برای مثال، اگر کودک هنگام عصبانی شدن شروع به ناخن جویدن می کند، سعی کنید عباراتی مانند “می بینم که شما در حال ناخن جویدن هستی. خودت متوجه شدی؟” بپرسید. با خاطر نشان ساختن رفتار کودک آن هم به روشی خنثی، شما در واقع به انها کمک می کنید که به نحوه پاسخ دهی خود به استرس توجه کنند. اگرچه، ممکن است از این رفتار ناامید شوید، اما از تأدیب کودکتان خودداری کنید زیرا ممکن است موجب احساس شرم شود که این هم به نوبه خود رفتارهای اضطراب مدار را تقویت می کند.

سپس، به کودکتان کمک کنید تا درک کند که احساس اضطراب عادی است و هرکسی نیز هنگام داشتن این احساس تغییراتی در رفتار یا خلقش به وجود می آید. برای کودکتان با اصطلاحاتی بیان کنید که بتواند درک کند چگونه موقعیت هایی را که موجب نگرانی ما می شوند می توانند مایۀ اضطراب و استرس شوند و اینکه این احساسات موجب آسیب رساندن به مغز و بدن ما می شوند. برای آنها توضیح دهید که همه افراد گاهگاهی احساس اضطراب و استرس می کنند و این احساسات برای هر کسی مختلف است. برای مثال، سعی کنید بگویید” من دوست ندارم با هر فرد غریبه ای مجبور به صحبت شوم. اگر یک زمانی واقعاً در این مورد دست پاچه شوم دست ها و پاهایم کاملاً سست می شوند”. به کودکتان کمک کنید تا درک کند در احساس اضطراب چیز اشتباهی وجود ندارد، بلکه این فقط روشی است که بدنمان به ما اجازه می دهد تا بدانیم آن موقعیت یا کار ناخوشایند است. پس از آنکه به کوکتان کمک کردید تا اضطراب را بشناسد و این احساس در او عادی شود؛ می توانید به او کمک کنید تا آرام شود. اولین گام آن است که با کودکتان در مورد آنچه باعث می شود در موقعیتی احساس اضطراب کنند صحبت کنید و سعی کنید در صورت امکان به شکل کلامی این ترس را کاهش دهید.برای مثال، ممکن است کودکتان در اتاق انتظار پزشک به دلیل ترس از آمپول، لمس با گوشی طبی سرد توسط پزشک یا نگرانی در مورد کم یا اضافه بودن وزن بسیار برانگیخته شود. با کودکتان راجع به آنچه که مایۀ پریشانی آنهاست صحبت کنید نه تنهامشکل اصلی را واضح سازید بلکه به کودکتان فرصت دهید تا اطلاعات صحیحی از آنچه مورد انتظار آنهاست کسب کنند. اگر کودکتان علایم اضطراب را ادامه می دهد از تکنیک های کاهش استرس برای کمک به آرام شدن آنها استفاده کنید. از برخی از مؤثرترین تکنیک ها شامل تمرین دم و بازدم، تصویرسازی جهت دار و اطمینان دوباره از وجود فیزیکی والدین در کنارشان کمک بگیرید.

به عنوان آخرین مورد، ممکن است لازم باشد که از موقعیت استرس زا دور بمانید و سعی کنید به زمان دیگری موکول کنید. اگر کودکتان جیغ می کشدیا علایمی از حملات پانیک را نشان می دهد، بهتر است او را به مکانی ببرید که در آنجا احساس امنیت می کند. کودک را به به انجام کاری که بیش از حد لزوم موجب ترس شود، مجبور نکنید. کودکی که از ارتفاع می ترسد نباید مجبور به زیاد نگریستن به لبه های ساختمان های بلند شود؛ کودکی که از لودگی می ترسد نباید مجبور به درآوردن ادای اشخاص دیگر برای تمسخر و ریشخند شود. کودکانی که این نوع از مداخلات اجباری را تجربه می کنند به احتمال بیشتری دچار تنفر و فوبیای ریشه دار می شوند. درعوض، کودکتان را تشویق کنید تا به تدریج در قالب گام های کوچکی بر اضطراب موقعیتی شان غلبه کنند. اگر اضطراب کودکتان شدید باشد به طوری که قادر به شرکت در فعالیت های ضروری و مناسب نباشند یا اگر به حدی مزمن است که مانع از داشتن زندگی اجتماعی سالم می شود، او را نزد پزشک متخصص اطفال برای ارائه دستورالعمل های لازم بیرید. از جمله عللی که باعث می شود شما در جستجوی پزشک باشید می توان نشانه هایی همچون امتناع از رفتن به مدرسه، نداشتن عادات خوابی مناسب، تغییرات غیرعادی در اشتها (افزایش یا کاهش اشتها)، پرتاب اشیا به عنوان مکانیسم سازگاری یا تغییرات در کارکرد ذهنی را نام برد.

شما به عنوان والدین بیشترین تأثیر را بر توانایی کودک در رویارویی با اضطراب دارید. شما با کمک به کودکان در پرچسب گذاری این نوع احساسات، عادی شدن احساسات و تدارک تکنیک های آرام سازی، در واقع؛ زمینه ایستادگی کودک در مواجهه با وقایع استرس زای بعدی را فراهم می کنید.

منبع: ساینس دیلی

تغییرات مغز مشترک در کودکان مبتلا به اوتیسم، بیش فعالی و اختلال وسواس فکری ـ عملی

فیلم و فایل صوتی آموزشی روانشناسی رایگان و مشاوره

برای پخش فایل مرورگر خود را آپدیت کنید یا از اینجا فایل را دانلود نمایید.
گروهی از دانشمندان تورنتو نقایص مغزی مشابهی را در کودکان مبتلا به اختلال اوتیسم، بیش فعالی و اختلال وسواس فکری ـ عملی دریافتند.

این مطالعه ماه جاری در ژورنال آمریکایی روانپزشکی منتشر شد که مواردی نظیر تصاویری از ماده سفید مغز دویست کودک مبتلا به اوتیسم، اختلال وسواس فکری عملی یا کودکان عادی را دربر داشت. ماده سفید مغز متشکل از دسته هایی از فیبرهای عصبی می باشد که مواد سلولی پراکنده در همه ساختار مغز را یکپارچه می سازد و موجب ارتباط بین نواحی مختلف مغز می شود.دکتر ایمز نویسنده نخست مطالعه و فوق تخصص بالینی در مرکز اعتیاد و سلامت روان از انستیتوی تحقیقاتی سلامت روان نهاد خانواده کمپل (CAMH’s)بیان می کند” ما نقص هایی را در ماده سفید در محل ارتباط نیمکره های راست و چپ مغز موجود در کودکان مبتلا به اوتیسم، بیش فعالی و وسواس فکری عملی هنگام مقایسه انها با کودکان سالم در گروه کنترل یافتیم. این قسمت ماده سفید، یعنی جسم پینه ای بزرگترین بخش مغز و نخستین قسمتی است که رشد می کند.

همچنین، تیم تحقیقاتی (CAMH) از بیمارستان کودکان بیمار و بیمارستان توانبخشی کودکان هولاند دریافتند که کودکان مبتلا به اوتیسم و بیش فعالی اختلالات شدیدتری را ناشی از ماده سفید مغز در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری ـ عملی نشان دادند. در ادامه دکتر ایمز بیان می کند “این یافته ها ممکن است نشان دهنده ی این واقعیت باشد که هردو کودکان مبتلا به اوتیسم و بیش فعالی در مقایسه با وسواس فکری و عملی در سنین پایین تر شروع می شوند و معمولا در زمانی که مقدار زیادی از ماده خاکستری مغز در حال رشد می باشد.

اختلالات اوتیسم، بیش فعالی و وسواس فکری عملی نشانه های مشترکی دارند و از طریق برخی ژن های مشابه پیوند می یابند. هنوز هم با گذشت سال ها، اختلالات مذکور به عنوان اختلالات مجزایی مورد مطالعه قرار می گیرند. در کل، این سه اختلال عصبی رشدی در تقریباً 15درصد از کودکان و نوجوانان تاثیر گذار است. مطالعه حاضر بخشی از پروژه بزرگ دانشگاه اونتاریو POND است که به بررسی اختلالات مغزی گوناگون درکودکی به طور کلی به منظور درک شباهت ها و تفاوت ها می پردازد و نیز منجر به ایجاد درمان های هدف دار و مؤثرتر می شود.

رابطه رفتار با مغز

بسیاری از رفتارهای مرتبط با اختلال اوتیسم، بیش فعالی و وسواس فکری عملی مانند مشکلات توجه یا مشکلات اجتماعی در طی این شرایط رخ می دهند و از نظر میزان شدت آنها تفاوت فردی نیز وجود دارد. این محققان دریافتند که ساختار ماده سفید مغز با طیفی از نشانه های رفتاری موجود در کل دوره این تشخیص مرتبط است.دکتر ایمز اظهار داشت “کودکان دارای اختلالات مغزی بیشتر دارای اختلالات بیشتری در عملکرد روزانه صرف نظر از تشخیص آنها می باشند”؛ وی در بیمارستان کودکان بیمار مشغول به کار است. دکتر آناگنوستو مدیر مسئول ژورنال و از اعضای بیمارستان توانبخشی هولاند و رئیس شبکه POND برمی شمرد، “این یافته ها کاربردهایی برای درک ما از ماهیت اختلالات مغزی دارد. با استناد به شواهد زیستی و ارتباط ساختار مغز با طیفی از نشانه های رفتاری تأثیرگذار بر شرایط رشدی مختلف، خاطر نشان می شود که در چنین شرایطی اشتراک زیستی یا ژنتیکی دخیل می باشد. علاوه بر این که؛ می توان به پتانسیلی درمانی اشاره کرد که طیفی از رفتارهای مرتبط با هر سه شرایط را هدف گذاری می کنند.

منبع: کودک و نوجوان

هشت راه موثر برای مبارزه با افسردگی

زمانی که شما افسرده هستید، غالبا هیچ چیزی در دنیا وجود ندارد که بتواند به شما احساس بهتری بدهد. افسردگی یک اختلال غیر مستقیم است، زیرا علائم که در نتیجه ی آن به وجود می آید علائمی به وجود می اید که شما را کاملا دلسرد می کند، اقدامات زیادی برای کمک به شما در این شرایط وجود دارد که می تواند باعث بازیابی شما شود. فقدان انرژی، اعتماد به نفس پایین و کاهش هیجان و لدت علائمی هستند که در نتیجه ی افسردگی در فرد به وجود می آید و این علائم باعث می شود که خلاصی از افسردگی مشکل به نظر برسد. برای هر فردی که درگیر این مشکل است، مهم است که بدانید که افسردگی اختلالی بسیار معمول بوده و قابل درمان است. افسردگی نیز مانند هر بیماری جسمی دیگر با درمان از بدن خارج می شود، شما می توانید آلودگی های ذهنی تان را از بین ببرید و افسردگی را تسخیر کنید. در اینجا هشت راه برای خلاصی از افسردگی بیان شده است.

 

مبارزه با افسردگی: تشخیص و تسخیر افسردگی به وسیله ی فرد

افسردگی غالبا، ذهنیت های مخربی هستند که فرد از از روند عادی زندگی روزمره اش منحرف می کنند. زمانی که فرد دچار افسردگی می شود تصور او بر این است که این هویت منفی تصویری از زندگی واقعی فرد است. بسیاری از افراد موفق می شوند که این مسئله را به عنوان یک اختلال درونی تشخیص دهند و به آن به عنوان یک دشمن که در درون آنها پنهان شده است بنگرند. روانشناس دکتر رابرت فیرستون از این اختلال به عنوان صدای درونی نام می برد. این توالی صدای درونی در ابتدای زندگی مانند پدر و مادر سخت گیری است که سعی دارد ما را منضبط نگه دارد و ما را سرجای خودمان بنشاند. در 11 اکتبر من یک روش نوآورانه برای مبارزه با افسردگی ارائه دادم. در این روش نوآورانه نشان داده شده است که چگونه می توان این روند مخرب تفکر را شناسایی کرد و به متخصصان بهداشت روانی در چگونگی تشخیص و تسخیر صدای درونی  کمک خواهد کرد که بیماران خود را در این مهم یاری رسانند.

برای شروع این فرایند، بهتر است که شما این افکار مخرب را به عنوان انگلی بنگرید که در یک بستر زمانی مانند بیماری آنفولانزا شما را آلوده ساخته است. زمانی که این افکار به شما می گویند که اهدافتان را دنبال نکنید، خودتان را منزوی کنید، یا از فعالیتی که انجام می دهید لذت نبرید، به آنها گوش ندهید. این صدای درونی حتی می تواند از شما قوی تر باشد.  در عوض زمانی که شما متوجه این افکار شدید شروع به مقابله و پیشی گرفتن بر این افکار کنید، داشتن نگرش مثبت، برای تشخیص افکار بیگانه و اضافی بسیار ضروری است. از خود بپرسید، که آیا این افکار مشابه تفکر فلان دوست یا یکی از اعضای خانواده است که درگیر این مشکلات بوده است. با دلسوزی برای خودتان و شناختن این افکار به عنوان یک دشمن مخرب شما می توانید مشاهده کنید که شما چقدر منطقی و واقع گرایانه فکر می کنید.

 

مبارزه با افسردگی: فکر کردن در مورد چیزهایی که شما را عصبانی می کنند

در حالی که افسردگی به صورت غم و در رو به افزایش ادامه می یابد، نوعی از افسردگی به وجود می آید که به فرد احساس بی حسی و بی تفاوتی دست می دهد. سرکوب و یا متوقف کردن احساسات می تواند دفاعی در برابر احساسات ناخوشایند باشد. بسیاری از افراد که از افسردگی رنج می برند این افسردگی خود را با بیان احساساتی مانند خشم نسبت به دیگران پوشش می دهند. خشم و عصبانیت احساس دشواری است که قابل پذیرش نمی باشد، از سنین نوجوانی معمولا به ما گفته می شود که خشم واکنش مناسب و خوبی نیست و ما نباید این گونه رفتار کنیم و نباید با دیگران دعوا کنیم. در حالی که توهین کردن به دیگران و خشمگین بودن برای دیگران قابل قبول نیست، این یک اتفاق و واکنش طبیعی در زندگی روزمره ی ماست. با درک و پذیرش و بحث کردن در مورد خشمتان شما کمتر از این احساسات در مقابل خود استفاده می کنید و شما کمتر به سوی افسرده شدن تمایل خواهید داشت.

 

مبارزه با افسردگی: فعال باشید

هنگامی که شما افسرده هستید سطح انرژی تان به شدت کاهش می یابد، و آخرین چیزی که به آن فکر می کنید این است که شما بلند شده و کاری انجام دهید. این یک اتفاق فیزیولوژیک در بدن است که فعالیت می تواند با افسردگی مقابله کند. 20 دقیقه در روز ضربان قلبتان را بالا ببرید و این کار را پنج روز در هفته انجام دهید، از لحاظ علمی ثابت شده است که این کار باعث می شود که شما احساس بهتری داشته باشید. ورزش کردن ترشح هورمون اندروفین در مغز را افزایش می دهد، این هورمون به شما کمک می کند که خلقتان را بالا ببرید. این کار حتی می تواند به صورت خارج شدن از خانه و یک پیاده روی ساده و یا بازی کردن با بچه ها و یا یک سفر ورزشی باشد، این یک روش پزشکی ثابت شده برای این است که شما احساس بهتری داشته باشید.

 

مبارزه با افسردگی: منزوی نباشید

زمانی که فرد دچار افسردگی می شود یک ندای درونی به فرد می گوید که باید تنها باشد، و ساکت و آرام بماند و کسی را درگیر مشکلات خودش نکند. سعی نکنید این افکار را مانند یک انگل در بدن خود نگاه دارید این انگل باید از بدن شما خارج شود و در پی رفع و درمان آن باشید. به آن نداها گوش فرا ندهید، هنگامی که احساس بدی دارید، حتی اگر شما از بیان آنها احساس خجالت می کنید، شما باید آن را با یک دوست که مورد اعتمادتان است در میان بگذارید این کار باعث می شود که احساس بد شما کمتر شده و احساس بهتری داشته باشید و به این ناخشنودی و ناراحتی پایان دهید. صحبت کردن در مورد مشکلات یا نگرانی ها باعث می شود که این مسائل در شما متمرکز نشود و در شما جمع نشود. دوستان و یا اعضای خانواده ای که به شما اهمیت می دهند درک می کنند که چه اتفاقی برای شما دارد می افتد و نگرانی و ناراحتی شما را درک می کنند.

حتی کار ساده ای مانند قرار دادن خود در یک جو اجتماعی باعث می شود که خلق و احساسات شما بالا برود. به جاهایی بروید که در آن دیگران نیز با شما علایق مشترکی دارند به مکان های عمومی مانند موزه، پارک، یا بازار یا مکانهایی بروید که در آن ها می توانید از اینکه در میان مردم هستید لذت ببرید. هرگز به خودتان اجازه ندهید که اینگونه فکر کنید که از دیگران متفاوت هستید و یا اینکه از دیگران کمتر هستید. هرکسی در زمان خاصی دچار مشکل می شود، و افسردگی دلیل بر این نمی شود که شما فکر کنید که نسبت به دیگران متفاوت هستید و یا باید خود را از دیگران جدا بدانید.

 

مبارزه با افسردگی: کارهایی را انجام بدهید که قبلا دوست داشتید انجام بدهید … حتی اگر اکنون احساس می کنید که انججام ان را دوست ندارید

افسردگی دشوارترین اتفاق احساسی است که بتوان آن را تحمل کرد، زیرا علائم افسردگی می تواند اراده و انرژی فرد برای شرکت در فعالیت ها که قبلا دوست داشته است را از بین ببرد. این احساس بی حالی و ناتوانی حتی می تواند افسردگی فرد را شدت بخشد، در حالی که فعال ماندن و پیدا کردن کارهایی که ممکن است علاقه به انجام آنها داشته باشید و می تواند جرقه ای برا شروع دوباره ی شما باشد و شما را به جایگاه واقعی تان باز گرداند.

هر چند گفتن آن از انجام آن ساده تر است، زمانی که شما احساس بدی دارید خودتان را مجبور کنید که راه بروید، غذا بپزید، یا با یک دوست تماس بگیرید. اگر شما قبلا افسردگی را تجربه کرده اید، هر کاری که قبلا انجام می دادید که به شما احساس بهتر می داد را انجام دهید. راهبردهای مقابله ای که قبلا از آنها استفاده کرده اید یک شروع عالی برای شماست. فعالیت هایی که باعث می شوند که احساس راحتی کنید و روحیه ی شما را بالا ببرد خیلی مهم هستند، حتی کارهای ساده ای مانند پختن کیک شگلاتی، دوش گرفتن، یا گوش دادن به موسیقی آرامش بخش. در مقابل نداهای درونی که به شما می گویند که هیچ چیز نمی تواند به شما کمک کند ایستادگی کنید. به یاد داشته باشید که تنها هدف، این است که شما احساس بهتری داشته باشید.

 

مبارزه با افسردگی: شو تلویزیونی شاد و فیلم های شاد ببینید

این کار احمقانه و ساده به نظر می رسد، ولی هر چیزی که باعث می شود شما بخندید یا لبخند بزنید می تواند مغز شما را متقاعد کند که شما شاد هستید. اگر افسردگی باعث شود که به ندای درونی تان در اینکه شما باید احساس بدی داشته باشید می خواهند شما را فریب دهند شما باید ترفندهایی را به کار بگیرید و با افسردگی مبارزه کنید. طنز تلویزیونی مورد علاقه تان را تماشا کنید، فیلم های خنده دار ببینید و یک داستان خنده دار بخوانید. به این فعالیت تنها به عنوان حواس پرتی نگاه نکنید، بلکه شما می توانید از آن ها به عنوان ابزاری موثر برای یادآوری مغز خود استفاده کنید که شما می توانید دوباره احساس خوبی داشته باشید.

 

مبارزه با افسردگی: برای اینکه احساس بدی دارید خودتان را مجازات و تنبیه نکنید

احساس خجالت و نفرت از خود تنها باعث شدت گرفتن علائم افسردگی می شود و از اینکه شما در پی کمک کردن به خودتان باشید شما را باز می دارد. افکار انتقادی که شما در باره ی خودتان دارید باعث می شود که خودتان را به هر طریق ممکن در ان شرایط نگاه دارید و باعث می شوند که برای داشتن احساس بد پافشاری کنید. مهم است که در ان زمان دشوار نسبت به خودتان دلسوزی داشته باشید. شما می توانید کنجکاو باشید، ذهنی باز داشته باشید، خودتان قبول داشته باشید، و خودتان را دوست داشته باشید و نگرشی مثبت نسبت به خودتان داشته باشید، افسردگی یک بیماری بسیار شایع و قابل درمان است. تنها مسئله این است که شما دوباره خودتان را بازیابی کنید و به دنبال راهی برای درمان باشید که می تواند به شما کمک کند.

 

مبارزه با افسردگی: به یک روان درمانگر مراجعه کنید

صحبت کردن راه حلی قدرتمند برای مبارزه با افسردگی است. اگر احساس بدی دارید، اجازه ندهید که هر کسی به شما بگوید که این مسئله مشکل بزرگی نیست، و فقط در پی آن باشید که بتوانید آن مشکل را رفع کنید. اینکه شما مشکلتان را بپذیرید و برای رفع ان از یک روان درمانگر کمک بگیرید اصلا خجالت اورد نیست. درخواست کمک برای رفع مشکل یک کار شجاعانه است و صحبت کردن با یک روان درمانگر در مورد مشکلاتان کار سالم و درستی است، تلاشی است که هر کدام از طرفین از این کار سود می برد. پی بردن به منشأ مشکل برای تشخیص و مبارزه با نداهای درونی بسیار کمک کننده است و می تواند تاثیر این احساسات را بر زندگی شما کاهش دهد.

مترجم: نسرین بنی عباسی زاده

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان