کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

اینکه یکی از از عزیزانتان اختلال استرس پس از سانحه رنج می برد، طاقت فرساست. اما مراحل زیر به شما کمک می کند تا به دوست یا همسرتان کمک کرده و آن ها را به زندگی عادی و طبیعی بازگردانید.

، دوست یا یکی از اعضای خانواده شما به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. زندگی با فرد دچار اختلال استرس پس از سانحه آسان نیست و آسیب ها

زندگی با کسی که اختلال استرس پس از سانحه دارد

ابتلا شریک ی زیادی به روابط و زندگی خانوادگی می زند.از سردی و بدخلقی عزیزتان آزار می‌بینید و همیشه سعی می کنید او را درک کنید، چرا که آن ها کمتر می‌توانند محبت کنند و بی ثبات هستند. احساس می کنید که زندگی شکننده و بی ثباتی دارید یا با یک غریبه زندگی می کنید. همچنین مجبور می شوید سهم بیشتری از کارهای خانه را بر عهده بگیرید و با ناامیدی عزیزتان کنار بیایید.

علائم اختلال استرس پس از سانحه حتی منجر به از دست دادن شغل، سوء مصرف مواد و سایر مشکلاتی شود که کل خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.

به یاد داشته باشید که فرد مبتلا به استرس پس از سانحه کنترلی روی رفتارهای خود ندارد و نباید رفتارهای آن ها را به دل بگیرید یا ناراحتی های آن ها را به خودتان ربط دهید. سیستم عصبی فرد مورد علاقه شما در حالت هوشیاری دائمی «قفل» شده است و باعث می شود که دائماً احساس آسیب پذیری و ناامنی کند یا مجبور شود بارها و بارها تجربه آسیب زا را دوباره مرور کند.

همۀ اینها منجر به عصبانیت، تحریک پذیری، افسردگی، بی اعتمادی و سایر علائم اختلال استرس پس از سانحه می شود که فرد مورد علاقه شما نمی تواند به سادگی آن ها را متوقف کند.

با این حال، با حمایت مناسب از سوی شما و سایر اعضای خانواده و دوستان، سیستم عصبی او به حالت عادی برمی گردد. با این نکات به آن‌ها کمک کنید تا از رویداد آسیب‌زا خارج شوند و زندگی مشترکتان را به حالت عادی بازگردانید.

کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

نکته۱: حمایت اجتماعی ارائه دهید

معمولاً افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه از خانواده و دوستان کناره گیری می کنند. آن ها احساس شرمندگی می کنند، نمی خواهند سربار کسی باشند یا باور پیدا کرده اند که دیگران متوجه احساسات آن ها نمی شوند.

اگرچه مهم است که به حریم خصوصی عزیزتان احترام بگذارید، اما آرامش و حمایت شما به او کمک می کند بر احساس درماندگی، اندوه و ناامیدی غلبه کند. در واقع، متخصصان بر این باورند که ارتباط چهره به چهره از سوی دیگران مهم ترین عامل در بهبود اختلال استرس پس از سانحه است.

اینکه چگونه عشق و حمایت خود را به بهترین شکل به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه نشان دهید، همیشه آسان نیست. شما نمی توانید فرد مورد علاقه خود را مجبور به بهبودی کنید، اما می توانید صرفا با گذراندن وقت در کنار او، نقش مهمی در روند بهبودی او داشته باشید.

به عزیزتان فشار نیاورید تا صحبت کند. برای افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه صحبت در مورد تجربیات آسیب زا بسیار دشوار است. برای برخی حتی باعث بدتر شدن احساس آن ها می شود. درعوض، به او آگاهی بدهید که اگر خواست حرف بزند، در کنارش هستید که گوش بدهید. احساس همراهی و پذیرفته شدن از سوی شماست که به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه آرامش می‌دهد، نه لزوما صحبت کردن.

همراه عزیزتان کارهای عادی و روزمره انجام دهید، کارهایی که ربطی به اختلال استرس پس از سانحه یا تجربه آسیب زا ندارد. فرد مورد علاقه خود را تشویق کنید که دوستانی داشته باشد، سرگرمی هایی را دنبال کند که برای او لذت بخش است و به ورزش هایی مانند پیاده روی، دویدن، شنا یا صخره نوردی بپردازد. با هم در یک کلاس تناسب اندام شرکت کنید، به رقص بروید یا یک قرار ناهار هفتگی با دوستان و خانواده داشته باشید.

به جای اینکه به او بگویید چه کاری باید انجام دهد، اجازه دهید عزیزتان رهبری را بر عهده بگیرد. با اینکه افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه مانند یکدیگر نیستند. اما بیشتر آن ها به طور غریزی می دانند که چه چیزی باعث می شود احساس آرامش و امنیت کنند. راهنمایی بگیرید که چگونه می توانید به بهترین شکل عزیزتان را حمایت و همراهی کنید.

استرس خود را مدیریت کنید

هر چه آرام تر و متمرکزتر باشید، بهتر می توانید به عزیزتان کمک کنید.

صبور باشید

بهبودی فرآیندی است که زمان می برد و اغلب با شکست‌هایی همراه است. نکته مهم این است که مثبت بمانید و از همسر خود حمایت کنید.

درباره اختلال استرس پس از سانحه آموزش ببینید.

هر چه بیشتر در مورد علائم، اثرات و گزینه‌های درمانی بدانید، برای کمک به عزیزتان و درک آنچه که او از سر می‌گذراند، مجهزتر بوده و نگاه جامع تری به موضوع پیدا می کنید.

احساسات منفی را بپذیرید 

وقتی که در حال گذراندن شرایط هیجانی هستید، برای ترکیب پیچیده ای از احساسات آماده باشید مانند، چیزهایی که هرگز نمی خواستید بشنوید. فقط به یاد داشته باشید، داشتن احساسات منفی نسبت به اعضای خانواده به معنی دوست نداشتن آن ها نیست.

نکته ۲: شنونده خوبی باشید

اگرچه نباید فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه را مجبور به صحبت کنید، اما اگر خود او تصمیم به گفتن گرفت، سعی کنید بدون توقع یا قضاوت گوش دهید. او را متوجه کنید که به موضع علاقه مند هستید و برایتان مهم است، اما نگران راهنمایی هایی که باید در پاسخ بدهید، نباشید. همین گوش دادن با دقت، برای محبوب شما مفید است، نه آنچه می گویید.

لازم است که یک فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بارها و بارها در مورد رویداد آسیب زا صحبت کند. این بخشی از روند بهبودی است، بنابراین به عزیزتان نگویید که از تکرار وقایع گذشته خودداری کند، درعوض، به او پیشنهاد دهید که هر چند بار که نیاز دارد صحبت کند.

ممکن است گوش دادن به برخی از چیزهایی که عزیزتان به شما می گوید بسیار سخت باشد. حتی اگر از حرف های او خوشتان نمی آید به احساسات و واکنش های او احترام بگذارید. اگر با شنیدن حرف های او ناراضی، وحشت زده یا قضاوتگر شوید، بعید است که دوباره با شما صحبت کند.

مشکلات ارتباطی که باید از آن ها اجتناب کرد:

نبایدها:

  • پاسخ‌های دم دستی یا اینکه فقط به عزیزتان بگویید همه چیز درست می‌شود.
  • اینکه اجازه ندهید عزیزتان در مورد احساسات یا ترس های خود صحبت کند.
  • توصیه کردن یا اینکه به عزیزتان بگویید که چه کاری باید انجام دهد.
  • همه مشکلات مربوط به رابطه یا خانواده خود را به اختلال استرس پس از سانحه عزیزتان مربوط کرده و او را سرزنش کنید
  • تجربه آسیب‌زای او را نفی کنید، دست کم بگیرید یا انکار کنید.
  • او را تهدید کنید.
  • کاری کنید که عزیزتان احساس ضعف کند، زیرا دیگران بهتر از او با همین مشکل کنار آمده اند.
  • اینکه به عزیزتان بگویید خوش شانس بوده که وضعیتش بدتر نشده است.
  • با تجربیات یا احساسات شخصی خود روند را مدیریت کنید و به همسرتان اجازه دخالت ندهید.

نکته ۳: اعتماد و ایمنی را بازسازی کنید

برخی از حوادث نگرش فرد به جهان را تغییر داده و آن را مکانی همیشه خطرناک و ترسناک جلوه می‌دهد، همچنین به توانایی افراد برای اعتماد به دیگران و خود آسیب می رساند. اگر راهی پیدا کنید که بتوانید احساس امنیت عزیزتان را بازسازی کنید، به بهبود او کمک خواهید کرد.

تعهد خود را به رابطه ابراز کنید.

به عزیزتان آگاهی بدهید که شما برای مدت طولانی در کنار او هستید، تا او احساس کند که مورد علاقه و حمایت قرار گرفته است.

برنامه هایی ایجاد کنید.

سازماندهی و ایجاد برنامه های قابل پیش بینی حس ثبات و امنیت را به افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه اعم از بزرگسالان و کودکان باز می گرداند: برنامه‌های روزمره مانند وادار کردن عزیزتان به کمک در تهیه مواد غذایی یا کارهای خانه، زمان‌بندی منظم برای وعده‌های غذایی، یا صرفاً «در کنار او بودن» از این دست برنامه ها می باشد.

استرس را در خانه به حداقل برسانید.

مطمئن شوید که فرد مورد علاقه شما فضا و زمان مناسب برای استراحت و آرامش دارد. از هرگونه استرس یا اضطرابی دوری کنید، حتی ممکن است لازم باشد شنیدن اخبار را به حداقل برسانید.

از آینده صحبت کنید و برنامه ریزی کنید.

این کار به مقابله با این احساس مشترک در بین افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمک می کند که فکر می کنند آینده ای ندارند.

به وعده های خود عمل کنید

با نشان دادن اینکه قابل اعتماد هستید، به بازسازی اعتماد کمک کنید. ثبات داشته باشید و حتما آنچه را که می گویید انجام دهید.

بر نقاط قوت عزیزتان تاکید کنید.

به عزیزتان بگویید که فکر می کنید او خوب می شود و به تمام ویژگی های مثبت و موفقیت های او اشاره کنید، البته حتما توجه داشته باشید که زیاده روی در این امر اثر عکس را به دنبال دارد.

به دنبال راه هایی برای توانمندسازی او باشید.

به جای اینکه کارهایی را برای او انجام دهید که او خودش قادر به انجام آن هست، بهتر است با دادن قدرت انتخاب و کنترل بیشتر، اعتماد به نفس او را تقویت کنید.

نکته ۴: محرک ها را پیش بینی و مدیریت کنید

محرک هر چیزی می تواند باشد (یک فرد، مکان، شیء یا موقعیت) که به فرد مورد علاقه شما آسیب یا حادثه را یادآوری و علائم اختلال استرس پس از سانحه را در او بیدار کند، مانند خاطرات.

گاهی اوقات، محرک ها آشکار هستند. برای مثال، یک کهنه سرباز نظامی با دیدن دوستان رزمندۀ خود یا صداهای بلندی که شبیه شلیک گلوله است، تحریک می شود. برخی دیگر مدتی طول می کشد تا شناسایی و درک شوند، مثلاً شنیدن آهنگی که در زمان وقوع حادثه آسیب زا در حال پخش بوده. همچنین محرک ها لزوما خارجی نیستند: احساسات و عواطف درونی نیز علائم اختلال استرس پس از سانحه را تحریک می کنند.

محرک های خارجی رایج PTSD

  • مناظر، صداها یا بوهای مرتبط با حوادث.
  • افراد، مکان ها یا چیزهایی که آسیب را به یاد می آورند.
  • تاریخ ها یا زمان های مهم، مانند سالگردها یا زمان خاصی از روز.
  • طبیعت (انواع خاصی از آب و هوا، فصل ها و غیره).
  • مکالمات یا پوشش رسانه ای در مورد حادثه های مشابه.
  • موقعیت هایی که احساس محدودیت می دهند (گیر کردن در ترافیک، مطب دکتر یا یک جمعیت).
  • روابط، خانواده، مدرسه
  • کار یا فشارها و مشاجرات مالی.
  • مراسم تشییع جنازه، بیمارستان یا درمان پزشکی.

محرک های داخلی رایج PTSD

  • ناراحتی جسمی، مانند گرسنگی، تشنگی، خستگی، بیماری و ناکامی جنسی.
  • هر گونه احساس بدنی که حوادث را به یاد می آورد، از جمله درد، زخم های قدیمی یا آسیب های مشابه.
  • احساسات شدید، به ویژه احساس درماندگی بیش از حد یا به دام افتادن.
  • احساسات نسبت به اعضای خانواده، مانند آمیزه ای از حس عشق، آسیب پذیری و رنجش.

صحبت با فرد مورد علاقه خود در مورد محرک های PTSD

از عزیزتان بیش تر در مورد کارهایی که در گذشته انجام داده بپرسید تا دربارۀ محرکی که کمک کننده بوده (و همچنین اقداماتی که کمک نکرده است) پاسخ دهد. سپس برای نحوه پاسخگویی در آینده نشانه ها و قرارهایی بگذارید.

با عزیزتان تصمیم بگیرید که وقتی دچار کابوس، خاظرات یا حمله هراس می شود، چگونه واکنش نشان دهید. برنامه داشتن از پیش، ترسناکی وضعیت را برای هر دوی شما کمتر می کند. همچنین در موقعیت بسیار بهتری خواهید بود تا به عزیزتان کمک کنید آرام شود.

چگونه به فردی که دچار فلاش بک یا حمله هراس شده است کمک کنیم

در طول خاطرات، اغلبِ انسان ها احساس می‌کنند که گویی از بدن خود جدا شده اند. هر کاری که بتواند آن ها را به زمان حال برگرداند مفید خواهد بود. اقدامات زیر می تواند در این کار شما را یاری کنند:

  • به عزیزتان بگویید که اگرچه به نظر می‌رسد در آن شرایط قرار می گیرد، اما رویداد واقعاً دوباره تکرار نمی شود.
  • به او کمک کنید تا اطراف خود را مرور کند (مثلاً از او بخواهید به اطراف اتاق نگاه کرده و آنچه را که می بیند با صدای بلند توصیف کند).
  • او را تشویق کنید که نفس های عمیق و آهسته بکشد (تنفس سریع و نامنظم باعث افزایش احساس وحشت می شود).
  • از حرکات ناگهانی یا هر چیزی که ممکن است او را شگفت زده کند خودداری کنید.
  • قبل از اینکه او را لمس کنید اجازه بگیرید. لمس کردن یا قرار دادن بازوهای خود در اطراف فرد ممکن است باعث شود او احساس کند در دام افتاده که منجر به تحریک بیشتر و حتی خشونت می شود.

نکته ۵: با نوسانات خلقی و عصبانیت مقابله کنید

اختلال استرس پس از سانحه منجر به مشکلاتی در مدیریت احساسات و تکانه ها می شود. در این شرایط عزیزتان دچار تحریک پذیری شدید، بدخلقی، یا خشم شدید می‌شود.

افرادی که از اختلال استرس پس از سانحه رنج می برند در یک وضعیت دائمی استرس جسمی و عاطفی زندگی می کنند. از آنجا که آن ها معمولاً با خوابیدن مشکل دارند، دائماً خسته، پرخاشگر و از نظر جسمی ضعیف هستند. این مشکلات باعث می‌شود که به استرس های روزانه بیش از حد واکنش نشان دهند.

برای بسیاری از افراد مبتلا به PTSD، خشم تنها پوششی برای سایر احساسات مانند غم و اندوه، درماندگی یا احساس گناه است. خشم باعث می شود به جای اینکه ضعیف و آسیب پذیر باشند، احساس قدرت کنند. برخی دیگر سعی می کنند خشم خود را تا زمانی که شما انتظارش را ندارید سرکوب کنند.

مراقب نشانه‌های عصبی بودن مانند فک قفل شده یا مشت‌های گره شده، بلند صحبت کردن یا آشفته شدن، باشید. به محض مشاهده علائم هشدار دهنده اولیه، اقداماتی را برای خنثی کردن وضعیت انجام دهید.

سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید.

در طول پ طغیان عاطفی، تمام تلاش خود را بکنید تا آرام بمانید. این کار به عزیزتان نشان می دهد که شما «امن» هستید و از تشدید وضعیت جلوگیری می کند.

به فرد فضا بدهید.

از شلوغ کردن اطراف یا گرفتن فرد خودداری کنید زیرا باعث می شود که فرد آسیب دیده احساس خطر کند.

بپرسید چگونه می توانید کمک کنید.

مثلا این سؤال: در حال حاضر چه کاری می توانم برای کمک به تو انجام دهم؟ می تواند مفید باشد، شما همچنین می توانید زمان استراحت یا رفتن به جایی دیگر برای عوض شدن حال و هوا را پیشنهاد بدهید.

ایمنی را اولویت قرار دهید

اگر وضعیت فرد با وجود تلاش های شما برای آرام کردن اوضاع بدتر شد، خانه را ترک یا خود را در اتاق حبس کنید. اگر می ترسید که عزیزتان به خودش یا دیگران صدمه بزند با پلیس یا دکتر تماس بگیرید.

به فرد مورد علاقه خود کمک کنید خشم خود را مدیریت کند.

خشم یک احساس طبیعی و سالم است، اما زمانی که مزمن، انفجاری و خارج از کنترل شود، تأثیرات جدی بر روابط، سلامت و وضعیت ذهنی فرد می‌گذارد. عزیزتان می تواند با تحقیق درباره مسائل ریشه ای و یادگیری روش های سالم تر برای ابراز احساسات، خشم خود را کنترل کند.

نکته ۶: درمان حمایتی

عشق و حمایت شما و نزدیکان اگر چه ضروری است، اما همیشه کافی نیست. بسیاری از افرادی که آسیب دیده اند به درمان حرفه ای اختلال استرس پس از سانحه نیاز دارند. اما مطرح کردن آن می تواند حساسیت برانگیز باشد. به این فکر کنید که اگر کسی پیشنهاد کند که شما به درمان نیاز دارید چه احساسی خواهید داشت.

منتظر زمان مناسب برای مطرح کردن نگرانی های خود باشید.

وقتی در حال مشاجره یا در وسط بحران هستید، آن را مطرح نکنید. همچنین مراقب زبان خود باشید. از هر جمله ای که دلالت بر «دیوانه یا بیمار بودن» همسر شما دارد اجتناب کنید. در عوض موضوع را در یک چشم انداز مثبت و عملی ارائه دهید: درمان راهی برای یادگیری مهارت های جدید است که می تواند برای مدیریت طیف گسترده ای از چالش های مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه مورد استفاده قرار گیرد.

بر مزایای آن تاکید کنید.

به عنوان مثال، درمان به او کمک می کند تا مستقل تر و تحت کنترل باشد یا به کاهش اضطراب و اجتنابی کمک می کند که او را از انجام کارهایی که می خواهد انجام دهد باز می دارد.

روی مشکلات خاص تمرکز کنید.

زمانی که در مورد اختلال استرس پس از سانحه یا مشاوره صحبت می‌کنید و عزیزتان واکنش تندی ندارد و گوش می دهد، بر این تمرکز کنید که چگونه درمان می‌تواند به مسائل خاصی مانند مدیریت خشم، اضطراب، یا مشکلات تمرکز و حافظه کمک کند.

مشکلات و محدودیت های درمان را بپذیرید.

برای مثال، می‌توانید بگویید: «می‌دانم که درمان یک راه حل سریع یا جادویی نیست و پیدا کردن درمانگر مناسب ممکن است کمی طول بکشد. اما حتی اگر کمی کمک کند، ارزشش را دارد.»

از افرادی که عزیزتان به آن ها احترام می گذارد و به آن ها اعتماد دارد کمک بگیرید.

اگر این ایده از جانب شخص دیگری مطرح شود، ممکن است فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بهتر بپذیرد. به فرد پیشنهاد دهید که به پزشک مراجعه کند یا مثلاً با یک دوست، معلم، مربی یا روحانی خاص صحبت کند.

فرد مورد علاقه خود را تشویق کنید تا به یک گروه پشتیبانی بپیوندد.

برقراری ارتباط با افراد دیگری که تجربیات آسیب زای مشابهی را پشت سر گذاشته به برخی از افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمک می کند که کمتر احساس آسیب دیدگی و تنهایی کنند.

نکته ۷: مراقب خود باشید

اگر به اختلال استرس پس از سانحۀ عزیزتان اجازه دهید بر زندگی شما مسلط شود و نیازهای خود را نادیده بگیرید حتما فرسوده و حتی ممکن است دچار آسیب ثانویه شوید. شما هم ممکن است با گوش دادن به داستان ها یا قرار گرفتن در معرض علائم آزاردهنده مانند خاطرات دچار مشکل شوید. هر چه بیشتر احساس فرسودگی و غرق شدن کنید، خطر آسیب دیدنتان بیشتر است.

برای اینکه قدرت این را داشته باشید که در طولانی مدت در کنار عزیزتان باشید و خطر آسیب ثانویه را کاهش دهید، باید خودتان را قوی نگه دارید، اگر احساس نیاز می کنید حتما به مشاور مراجعه کنید.

به نیازهای جسمانی خود توجه کنید

به اندازه کافی بخوابید، به طور منظم ورزش کنید، به درستی غذا بخورید، و مراقب هرگونه مشکل پزشکی باشید.

یک گروه پشتیبانی برای خود ایجاد کنید

به سایر اعضای خانواده، دوستان مورد اعتماد، درمانگر یا گروه پشتیبانی خود تکیه کنید. صحبت کردن در مورد احساسات خود و آنچه که از سر می گذرانید بسیار مفید است و می تواند به آرامش شما کمک کند.

برای زندگی خود وقت بگذارید.

دوستان، سرگرمی ها یا فعالیت هایی که شما را خوشحال می کند را رها نکنید. مهم است که چیزهایی در زندگی خود داشته باشید که در شما اشتیاق ایجاد می‌کنند.

مسئولیت را تقسیم کنید.

از سایر اعضای خانواده و دوستان هم کمک بخواهید تا بتوانید به اندازه کافی استراحت کنید. همچنین می توانید به دنبال مددکار اجتماعی در محل خود باشید.

حدود را مشخص کنید

در مورد آنچه می توانید انجام بدهید واقع بین باشید. محدودیت‌های خود را بشناسید، آن‌ها را با اعضای خانواده‌ و دیگران مطرح کرده و به آن‌ها پایبند باشید.

حمایت از افرادی که از جانبازان مراقبت می کنند

اگر شخصی که از او مراقبت می کنید یک کهنه سرباز است، مطلب اختلال استرس پس از سانحه در کهنه سربازان را بخوانید. همچنین برای گرفتن حمایت مالی و مراقبتی به بنیاد شهید و ایثارگران مراجعه کنید.

منبع : کمک به فرد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه

5 باور غلط درباره کمرویی و اضطراب اجتماعی+ درمان

آیا کمرویی و اضطراب اجتماعی فرق دارد؟ آیا به عزت نفس مربوط می شود؟ اگر فردی خجالتی هستید احتمالا تاکنون با این سوالات برخورد کرده اید.

شاید شما خجالتی بودن را با ساکت بودن مرتبط می دانید، اما خجالتی بودن می تواند برای هرکسی متفاوت باشد. به طور مثال برخی از افراد خود را خجالتی می دانند زیرا در جمع نمی توانند صحبت کنند، یا هنگام حرف زدن قرمز می شوند.

بنابراین تفاوت بین یک فرد خجالتی و اضطراب اجتماعی چیست؟ و چگونه خجالتی بودن با درونگرایی و عزت نفس ارتباط دارد؟

خجالت چیست؟

انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) اعلام کرد است که خجالت معمولاً به این معنی است که وقتی فرد در یک محیط اجتماعی قرار می‌گیرد یا زمانی که در جمع جدیدی است، احساس عصبی، ناراحتی یا عصبانیت می‌کند.

یک فرد خجالتی ممکن است در موقعیت های جدید یا اجتماعی احساس اضطراب کند و در مورد اینکه دیگران در مورد خود چه فکر می کنند نگران باشد.

گاهی اوقات، خجالت می تواند به این معنا باشد که فرد در مواجهه با موقعیت های خاص، علائم فیزیکی مانند تعریق، ضربان قلب سریع یا معده درد را نیز تجربه می کند.

برای مثال، اگر خجالتی هستید، ممکن است اغلب اوقات سرخ شوید. همچنین ممکن است ترجیح دهید از اجتماعات یا ملاقات با افراد جدید خودداری کنید زیرا این تجربیات ممکن است بسیار طاقت فرسا باشد.

پیشنهاد مشاور: 

با این حال، همه افراد خجالتی کمرویی را به یک شکل تجربه نمی کنند.

شاید شما فقط در روابط عاشقانه خجالتی هستید، در حالی که شخص دیگری با هر فردی که با او در تماس است خجالتی است. یا ممکن است شخص دیگری در تعاملات فردی خجالتی باشد اما مشکلی برای صحبت در جمع نداشته باشد، با وجود تمام این تفاوت ها همه جلوه های معتبری از کمرویی هستند.

افسانه ها و حقایق در مورد کمرویی

  • افسانه 1:افراد خجالتی درونگرا هستند
  • واقعیت: افراد خجالتی نیز می توانند برونگرا باشند.

درونگرایی در مورد تحرک و فعالیت است در حالی که کمرویی بیشتر با اضطراب مرتبط می باشد.

یک فرد خجالتی ممکن است ترس از تعامل را تجربه کند زیرا احساس می کند دیگران ممکن است او را به صورت منفی ارزیابی کنند. به همین دلیل، آن ها ممکن است از موقعیت های اجتماعی اجتناب کنند. از سوی دیگر، درونگراها ممکن است تمایل به اجتناب از تجمعات اجتماعی بزرگ و دورهمی ها داشته باشند و ترجیح دهند زمان بیش تری را به صورت تنهایی یا تنها با دوستان صمیمی خود بگذرانند.

اگر یک درونگرا زمان لازم برای تنهایی را داشته باشد می تواند بدون نگرانی در مورد قضاوت با افراد دیگر تعامل فعال داشته باشد.

آیا ممکن است هم خجالتی و هم درونگرا باشیم؟ بله، برخی افراد هر دو هستند، اما همان طور که گفته شد باهم تفاوت دارند و بنابراین نباید آن ها را علت و معلول هم دانست.

  • افسانه 2: برونگراها نمی توانند خجالتی باشند.
  • واقعیت: هر کسی، از جمله افراد برون گرا، می تواند در برخی یا همه موقعیت ها خجالتی باشد.

برونگراها معمولاً افرادی هستند که از تعامل انسانی انرژی می گیرند. با این حال، این بدان معنا نیست که آن ها نمی توانند خجالتی باشند.

 خجالت ناشی از قضاوت شدن یا نگاه منفی دیگران یک فرد برون گرا را نیز می تواند تحت تاثیر قرار دهد و باعث شود که احساس خجالت زدگی پیدا کند.

 یک مطالعه در سال 2015 نشان داد که افراد برون گرا کمتر خجالتی هستند، اما هر فرد متفاوت است بنابراین نمی توان یک قانون در این مورد صادر کرد. برخی موقعیت‌های اجتماعی ممکن است هر چند وقت یک‌بار باعث ایجاد احساس خجالت در یک فرد برون‌گرا شود.

  • افسانه 3: اگر فرد خجالتی هستید، نمی توانید سخنران عمومی باشید.
  • واقعیت: بسیاری از افراد خجالتی بر کمرویی غلبه می کنند و سخنرانان عمومی خوبی می شوند.

خجالتی بودن به این معنی نیست که نمی توانید مهارت های ارتباطی خود را توسعه دهید. ممکن است هنگام صحبت در جمع احساس اضطراب و ناامنی کنید، اما هنوز هم می توانید این کار را به خوبی انجام دهید، تنها نیاز دارید تا مهارت های لازم را یاد بگیرید.

  • افسانه 4: کمرویی همان اضطراب اجتماعی است
  • واقعیت: اضطراب اجتماعی یک اختلال سلامت روان است و کمرویی یک ویژگی شخصیتی است.

کمرویی و اضطراب اجتماعی شباهت هایی با هم دارند. هر دو شامل ترس از قضاوت شدن توسط دیگران در محیط های اجتماعی می باشند.

اما با توجه به بیانیه موسسه ملی سلامت روان (NIMH) اگر با یک اختلال اضطراب اجتماعی زندگی می کنید، علائم شدیدتر و طولانی تری را تجربه خواهید کرد، از جمله:

  • تپش قلب
  • حالت تهوع یا استفراغ
  • تعریق شدید
  • تکان دادن پا یا دست
  • ترس از موقعیت های اجتماعی
  • احساس سردرگمی در طول مکالمه
  • افکار مداوم و غیرقابل کنترل در مورد موقعیت های اجتماعی
  • مشکل در برقراری تماس چشمی

کمرویی هم می تواند این علائم را به همراه داشته باشد، اما تأثیر کمتری بر  زندگی شما خواهد داشت.

مثال، به عنوان یک فرد خجالتی، ممکن است هنگام ملاقات با شخصی جدید عصبی شوید. این می تواند منجر به تپش قلب سریع، عرق کردن کف دست ها و از دست دادن اتمرکز بر آنچه که می گویید، شود.

با این حال، این احتمال وجود دارد که پس از چند لحظه، این واکنش کاهش یابد. علاوه بر این، این علائم شما را از حضور در فعالیت هایی مانند کار، مدرسه، مهمانی ها یا سرگرمی ها باز نمی دارد.

برای فردی که دارای اضطراب اجتماعی است، این علائم آنقدر شدید هستند که منجر به اجتناب از همه موقعیت‌های اجتماعی می‌شود. این می تواند بر نحوه تصمیم گیری آن ها مانند یافتن شغل، عملکرد آن ها در مدرسه یا پیدا کردن دوستان جدید تأثیر بگذارد.

در برخی موارد محدود، کمرویی ممکن است منجر به بروز علائم اضطراب اجتماعی شود.

  • افسانه 5: افراد خجالتی عزت نفس پایینی دارند
  • واقعیت: کمرویی و عزت نفس ممکن است مرتبط باشند، اما یک چیز نیستند.

عزت نفس با ارزش یا طرز فکر فرد مرتبط است. خجالت می تواند بر دید شما نسبت به خودتان تأثیر بگذارد و باعث شود در برخی جنبه ها احساس ناامنی کنید.

مقاله ای در سال 2022 نشان داد که خجالتی بودن تأثیر بیشتری بر عزت نفس دارد.

8 نکته برای غلبه بر اضطراب اجتماعی و کمرویی| درمان قطعی خجالتی بودن

  1. کافئین و الکل را کاهش دهید.
  2.  با مشاور صحبت کنید.
  3. لبخند زدن را تمرین کنید.
  4. سرگرمی های مناسبی انتخاب کنید.
  5. علت نگرانی های خود را پیدا کنید.
  6. دوستان صمیمی داشته باشید.
  7. مدیتیشن را امتحان کنید.
  8. از خودتان مراقبت کنید.

سخن آخر

فرد خجالتی معمولاً در مورد اینکه دیگران در مورد او چه فکری می کنند احساس اضطراب می کند. این ممکن است باعث شود که آن ها در موقعیت های اجتماعی به روش های خاصی، مانند سرخ شدن، از دست دادن مسیر مکالمات و تجربه ضربان قلب سریع واکنش نشان بدهند.

از طرف دیگر خجالتی بودن به این معنا نیست که شما درونگرا هستید یا برعکس. برخی از درونگراها خجالتی هستند.

منبع : 5 باور غلط درباره کمرویی و اضطراب اجتماعی+ درمان 

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

یکی از شایع ترین اختلال های عصبی – تحولی، اختلال نارسایی توجه، بیش فعالی می باشد که در دوران کودکی اتفاق می افتد.

این اختلال به عنوان الگوهای پایداری از نارسایی توجه و بیش فعالی و تکانشگری نامتناسب با سن شناخته می شود و این اختلال عملکرد یا رشد فرد را تحت تاثیر قرار می دهد،

این نشانه ها در محیط های  مختلفی ( از قبیل خانه، مدرسه، کار با دوستان یا خویشاوندان یا فعالیت های دیگر) اتفاق  می افتد و عملکرد های مختلفی مانند اجتماعی، درسی و شغلی را تحت تاثیر قرار می دهد و بسیاری از نشانه های این اختلال در سن قبل از ۱۲ سالگی خودش را نشان می دهد.( انجمن روان پزشکی آمریکا، ۲۰۱۳)

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

در سنین مدرسه میزان شیوع سطح جهانی این اختلال حدود ۵ درصد می باشد. میزان شیوع این اختلال در بزرگسالی ۲٫۵ درصد می باشد و نشانه ها و علائم این اختلال در بیش از ۶۵ درصد موارد در دوره بزرگسالی مداومت دارد. ( فاراوان، بیدرمن و میک، ۲۰۰۶، سیمون، کزوبور، بالینت، میسزاروس و بایتر ، ۲۰۰۹)

با وجود آن که درصد شیوع این بیماری در بزرگسالی بالا می باشد کمتر از ۲۰ درصد از این گروه تشخیص و درمان می شوند.( گینسبرگ، کوینترو، آناند، کاسیلاس و آپاداهایا، ۲۰۱۴).

علاوه بر این بیش از ۹۰ درصد افراد دارای اختلال های روان پزشکی می باشند که در زیر نمونه هایی از آن را بیان می کنیم. ( گیلبرگ و همکاران ۲۰۰۴، نوت و همکاران ۲۰۰۷، لین ، یانگ و گای ۲۰۱۵، کیساری، دوریش و هیگس، ۲۰۱۷)

  • افسردگی
  • اختلال های خلقی
  • اضطراب
  • اختلال های شخصیت
  • اختلال های سوء مصرف مواد
  • اختلال نافرمانی مقابله ای
  • مشکلات خواب
  • اختلال های یادگیری ویژه
  • مشکلات خوردن

چالش های ارزیابی و تشخیص برای گروهی از کودکان و همچنین سایر نارسایی های عصبی تحولی به ویژه در سنین پایین وجود دارد.

کودکانی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی هستند به دلیل شرایط تشخیصی به خاطر رفتار های آزارشی مانند ویژگی های کج خلقی، پرخاشگری و مشکلات روان شناختی والد _ کودک بغرنج تر و ناراحت کننده تر خواهد بود. ( لاوین و همکاران، ۲۰۰۱).

برای مدیریت نشانه ها و رفتار های چالش بر انگیزی که برای گروه کودکان و نوجوانان به وجود می آید مداخلاتی انجام می شود که توجه به جنبه های مختلف برای سازگاری بهتر آن ها از اهمیت بالایی برخوردار می باشد.

این مداخلات برای بهبود نشانه های نارسایی توجه، بیش فعالی، عملکرد کارکردی و برداشتن موانع رفتاری انجام می گیرد. ( فیلت، بیرمنن، کریستینر، کوچهار و هریسون، ۲۰۱۴).

شرایطی مانند ماهیت، شرایط تحولی و حتی شرایط سنی باعث می شود تا تصمیمات متفاوتی در ارتباط با این گروه گرفته شود برای نمونه مداخله رویکرد رفتاری برای گروه های سنی زیر ۶ سال در غالب موارد زیر توصیه می شود.( کراچ و همکاران ، ۲۰۱۳)

برای اختلالات نارسایی توجه، بیش فعالی که حداقل در کوتاه مدت و بسیار زیاد، مداخله هایی انجام می گیرد که از آن می توان به داروهای روان محرک و غیر روان محرک اشاره کرد.

همچنین در این مورد مداخله های غیر دارویی مانند تغذیه و درمان روان شناختی به طور قابل توجهی مورد بررسی قرار گرفته است. ( استیونس و همکاران، ۲۰۱۴، کورتس و همکاران ، ۲۰۱۵).

همچنین برای مداخلات غیر دارویی برای گروه دارای نارسایی توجه، بیش فعالی از روش نوروفیدبک استفاده می کنند و به عنوان راهبردی امید بخش از اوایل دهه ۱۹۷۰ مورد توجه افراد قرار گرفته است.( هانریش، اشترل، آرنس، روتنبرگر و راس، ۲۰۱۶).

نوروفیدبک یکی از روش های ویژه پسخوراند زیستی و مبتنی بر امواج الکتریکی مغز می باشد، به صورتی که امواج مغزی به صورت پس خوراند بهره می گیرند.

در این روش بر اساس دیدگاه ذهن- بدن شکل گرفته می شود و بر عواملی مانند توانایی ذهن در انعطاف پذیری، تغییر و بهبود روش درمان تاکید می کند.

در روش نوروفیدبک سنسورهای تحت عنوان الکترود در پوست سر فرد دارای اختلالات نارسایی توجه و بیش فعالی قرار می گیرد تا فعالیت های الکتریکی مغز به صورت امواج مغزی و در قالب بازی های رایانه ای یا فیلم های ویدیویی به فرد مورد نظر ارائه می شود.

همچنین فرد هدایت بازی یا فیلم را از طریق امواج مغزی فراهم می کند و در صورتی دریافت پاداش امکان کسب مهارت های خود کنترلی و خود تنظیمی برای فردی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی می باشد فراهم می کند.

نوروفیدبک برای فردی که دارای نارسایی توجه و بیش فعالی می باشد از طریق آموزش خود تنظیمی و با استفاده از شیوه های تقویت کنشگر یا عواملی که بر گرفته از رویکرد رفتار درمانی می شود برای فرد به کار می رود.

اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

همچنین هدف نوروفیدبک کاهش نشانه های نارسایی توجه و بیش فعالی از طریق هدف قرار دادن الگوهای نامتعارف فعالیت های عصبی مغزی می باشد.

مهم ترین عامل برای رسیدن به اهداف خواسته شده آموزش های خود تنظیمی می باشد و همچنین ایده اصلی و پشتوانه نظری نوروفیدبک بر این استوار می باشد که فرد از طریق فعالیت شرطی سازی شده می تواند فعالیت های مغزی خود را به کنترل در آورد و به هدایت الگوهای نامتعارف فعالیت های عصبی مغزی خود بپردازد.

هدایت الگوهای نامتعارف امواج مغزی در کودکانی که دچار نارسایی توجه، بیش فعالی می باشند از طریق کاهش امواج آهسته ( تتا) و افزایش امواج سریع ( بتا) به واسطه نوروفیدبک اتفاق می افتد.( کورتس و همکاران، ۲۰۱۶، هنریخ و همکاران ۲۰۱۶)

برای درمان اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی میزان افزایش و پذیرش نوروفیدبک به ارتباط با پایه های اصلی که منجر به رخ دادن نشانه های اصلی عصب شناسی می شود دانست .

بر اساس دیدگاه های عصب شناسی که تاکید بر این دارند که اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی شرایطی می باشد که به واسطه تحریکات پایین مغزی در تولید کافی انتقال دهنده های عصبی ایجاد می شود و در این صورت مشکلاتی در ارتباط بین نورون های عصبی ایجاد می شود.

به همین دلیل دیدگاه های نوروفیدبک با استفاده از انعطاف پذیری مغزی و از طریق شرطی سازی کنشگر در فرایند مداخله به دنبال تنظیم امواج مغزی نامتعارف برای افرادی که دارای اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی هستند، می باشد. ( بوتنیگ، ۲۰۰۵).

پس از این که روش نوروفیدبک برای کودکانی که دارای اختلالات تشنجی بوده اند و عملکرد تحصیلی آن ها ضعیف بوده است مفید واقع شد و از نظر عملکرد مدرسه ارتقا یافته اند برای کودکانی که دارای اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی هستند از این روش استفاده می کنند. ( لوبار و شویز، ۱۹۷۶، بوتنیگ ۲۰۰۵).

از سوی دیگر و بر اساس شواهد پژوهشی روش نوروفیدبک بر اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تاثیر بسیاری داشته است و اثر بخشی این رویکرد درمانی باعث کاهش نشانه های نارسایی توجه و بیش فعالی می شود، زمانی که با روش های دارو درمانی ترکیب شود تاثیر بهتری بر روی درمان خواهد داشت.( لی، یانگ، زو و وانگ، ۲۰۱۳).

با توجه به پیشینه پژوهشی در مورد اثر بخشی نوروفیدبک که در تعدیل رفتار و موفقیت های درسی کودکانی که دچار اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی بوده اند گزارش هایی موجود است که در آن اثر بخشی نوروفیدبک بر روی گروهی از کودکان در ایران در غالب موارد مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ( برای مثال لو و بارکلی، ۲۰۰۵، مرزبانی، مراتب و منصوریان ۲۰۱۶).

این مقاله تلاش کرده است تا به نقد و بررسی برخی از پژوهش های انجام شده به وسیله نوروفیدبک برای افرادی که دچار اختلالاتی مانند نارسایی توجه و بیش فعالی می باشند بپردازد و وضعیت ها و شرایط مزمن و مادام عمر را مورد بررسی قرار داد.

منبع : اثربخشی نوروفیدبک بر بیش فعالی معجزه آسا است

اختلال شخصیت وابسته

اختلال شخصیت وابسته (DPD)

اختلال شخصیت وابسته با نیاز فراگیر و مفرط به مراقبت مشخص می شود که منجر به رفتارهای تسلیم پذیر می شود. تشخیص اختلال شخصیت وابسته با معیارهای بالینی صورت می گیرد و درمان آن با روان درمانی و احتمالاً داروهای ضد افسردگی انجام می شود.

در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، نیاز به مراقبت منجر به از دست دادن استقلال و علایق آن ها می شود. از آنجایی که آن ها به شدت نگران مراقبت از خود هستند، بیش از حد وابسته و مطیع می شوند.

تخمین زده می شود که کمتر از ۱٪ از جمعیت عمومی ایالات متحده به اختلال شخصیت وابسته مبتلا باشند. این اختلال بیشتر در زنان تشخیص داده می شود، اما در برخی مطالعات، شیوع آن در مردان و زنان به یک اندازه بوده است.

اختلالات همراه نیز در شخصیت وابسته شایع می باشند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته اغلب دارای اختلال افسردگی (اختلال افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم )، اختلال اضطرابی، اختلال مصرف الکل یا اختلال شخصیت (مثلاً مرزی، هیستریونیک ) هستند.

اختلال شخصیت وابسته چیست؟

تصور می‌شود که عوامل فرهنگی، تجربیات اولیه منفی و آسیب‌پذیری‌های بیولوژیکی مرتبط با اضطراب در ایجاد اختلال شخصیت وابسته نقش دارند. ویژگی های خانوادگی مانند تسلیم بودن، ناامنی و رفتار خودآزاری نیز ممکن است در این امر نقش داشته باشند.

علائم و نشانه های شخصیت وابسته

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته فکر نمی کنند که بتوانند از خود مراقبت کنند. آن ها از تسلیم شدن استفاده می کنند تا دیگران را وادار به مراقبت از خود کنند.

بیماران مبتلا به این اختلال معمولاً هنگام تصمیم گیری های معمولی به اطمینان خاطر و مشاوره زیادی نیاز دارند. آن ها اغلب به دیگران، اغلب یک نفر، اجازه می دهند که مسئولیت بسیاری از جنبه های زندگی آن ها را بر عهده بگیرند. 

برای مثال، آن ها ممکن است به همسرشان وابسته باشند تا به آن ها بگوید چه بپوشند، به دنبال چه شغلی باشند و با چه کسی معاشرت کنند.

این بیماران خود را حقیر می دانند و تمایل دارند توانایی های خود را کوچک جلوه دهند. آن ها هر گونه انتقاد یا عدم تایید را دلیلی بر بی کفایتی خود می دانند که اعتماد به نفس شان را بیشتر تضعیف می کند.

ابراز مخالفت با دیگران برای آن ها دشوار است زیرا می ترسند حمایت خود را از دست بدهند. آن ها ممکن است به جای از دست دادن کمک دیگران، با چیزی که می دانند اشتباه است موافقت کنند. 

حتی زمانی که باید عصبی شوند یا احساسات خود را بروز دهند، از ترس از دست دادن حمایت خود، از دست دوستان و همکاران عصبانی نمی شوند.

این بیماران برای به دست آوردن مراقبت و حمایت تمام تلاش خود را می کنند (مثلاً انجام کارهای ناخوشایند، تسلیم شدن به خواسته های نامعقول، تحمل آزار جسمی، جنسی یا عاطفی). تنها بودن باعث می شود آن ها احساس ناراحتی یا ترس زیادی داشته باشند زیرا می ترسند نتوانند از خود مراقبت کنند.

بیماران مبتلا به این اختلال تمایل دارند تنها با افراد معدودی که به آن ها وابسته هستند تعامل اجتماعی داشته باشند. هنگامی که یک رابطه نزدیک به پایان می رسد، بیماران مبتلا به این اختلال بلافاصله سعی می کنند جایگزینی پیدا کنند. 

این بیماران از رها شدن توسط افرادی که به آن ها وابسته هستند می ترسند، حتی زمانی که دلیلی برای این کار وجود ندارد.

تشخیص شخصیت وابسته

معیارهای بالینی ( بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، ویرایش پنجم [DSM-5])

برای تشخیص اختلال شخصیت وابسته، بیماران باید ویژگی های زیر را داشته باشند:

  • نیاز مداوم و مفرط به دیگران که منجر به تسلیم آن ها می شود.
  • مشکل در تصمیم گیری روزانه بدون توصیه و اطمینان بیش از حد از سوی افراد دیگر.
  • نیاز به اینکه دیگران مسئول مهم ترین جنبه های زندگی آن ها باشند.
  • مشکل در ابراز مخالفت با دیگران به دلیل ترس از دست دادن حمایت یا تایید آن ها
  • مشکل در شروع پروژه ها به تنهایی به دلیل عدم اطمینان به توانایی های خود (نه به دلیل کمبود انگیزه یا انرژی)
  • تمایل به انجام کارهای زیاد (مثلاً انجام کارهای ناخوشایند) برای جلب حمایت دیگران
  • احساس ناراحتی یا درماندگی زمانی که تنها هستند زیرا می ترسند نتوانند از خود مراقبت کنند
  • نیاز فوری به برقراری یک رابطه جدید با شخصی دیگر

همچنین این علائم باید از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد.

اختلال های مشابه

چندین اختلال شخصیت دیگر مشابه اختلال شخصیت وابسته وجود دارند. با این حال، می توان آن ها را از اختلال شخصیت وابسته بر اساس ویژگی های زیر تشخیص داد:

  • اختلال شخصیت مرزی : بیماران مبتلا به این اختلال آنقدر ترسیده اند که نمی توانند به همان درجه کنترلی که بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته دارند، تسلیم شوند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بر خلاف مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته، بین تسلیم و خصومت خشمگین در نوسان هستند.
  • اختلال شخصیت اجتنابی : بیماران مبتلا به این اختلال نیز به اندازه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته، می‌ترسند که تحت کنترل درآیند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی تا زمانی که مطمئن شوند بدون انتقاد پذیرفته می شوند کنار می کشند. در مقابل، افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته به دنبال و تلاش برای حفظ روابط با دیگران هستند.
  • اختلال شخصیت هیستریونیک : بیماران مبتلا به این اختلال بیشتر به دنبال جلب توجه می باشند تا اطمینان (همانطور که مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته هستند)، اما پرزرق و برق تر هستند و فعالانه به دنبال توجه هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته خجالتی می باشند.

اختلال DPD باید از وابستگی موجود در سایر اختلالات روانپزشکی (مانند اختلالات افسردگی، هراس و آگورافوبیا ) متمایز شود.

درمان شخصیت وابسته

  • درمان شناختی- رفتاری
  • روان درمانی روان پویشی
  • داروهای ضد افسردگی

روان درمانی روان پویشی و درمان شناختی-رفتاری که بر بررسی ترس از استقلال و مشکلات تمرکز دارد، می تواند به بیماران مبتلا به اختلال شخصیت وابسته نیز کمک کند. پزشکان باید مراقب باشند که وابستگی را در رابطه درمانی ترویج نکنند.

شواهد در مورد تاثیر درمان دارویی برای این اختلال اندک است. مهارکننده‌های مونوآمین اکسیداز (MAOIs)مانند مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) می تواند در درمان شخصیت وابسته مؤثر باشند، البته باید زیر نظر دکتر متخصص مصرف شود.

بنزودیازپین ها در درمان اختلال شخصیت وابسته استفاده نمی شوند زیرا باعث می شود مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته درگیر اعتیاد به مواد مخدر شو

منبع : اختلال شخصیت وابسته (DPD)

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

در این مقاله قصد داریم رابطه افسردگی را نسبت به خیانت همسر بسنجیم. در این مورد علائم دیگری مانند اختلالات استرسی که ممکن است همراه افسردگی باشند را نادیده می گیریم. در این مقاله قصد داریم ۳ مورد را توضیح دهیم و راجع به آنها نتیجه گیری کنیم.

سعی داریم بر تحقیقاتی که درباره ارتباط افسردگی و خیانت زوجین است مروری داشته باشیم و درباره تاثیر درمان افسردگی بررسی و تحلیل داشته باشیم.

زوج درمانگران در مواجهه با خیانت، باید انتظار برخورد با زوجینی که یک نفر یا هر دوی آنها احساس افسردگی و خیانت به رابطه زناشویی دارند را داشته باشند.

تحقیقات به طور واضح رابطه خیانت و افسردگی را تایید می کنند در این مقاله ابتدا مروری بر تحقیقات حوزه افسردگی و خیانت زناشویی خواهیم داشت پس از آن به ارتباط این دو خواهیم پرداخت. سپس تاثیر درمان زوجین را بررسی می کنیم و در نهایت چالش های پیش رو برای محققین هنگامی که هر دو مشکل اتفاق می افتد بررسی می کنیم

افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

زوج درمانگر ها می توانند انتظار برخورد با زوجینی که یک نفر یا هر دوی آنها مبتلا به افسردگی هستند و در رابطه زناشویی خود خیانت کرده اند را داشته باشند.

در مورد شیوع خیانت آمار ها متغیر است. ۲۵ درصد یا کمتر میزانی است که توسط تخمین جهانی اعلام شده که بیشتر آن متشکل از مردان است. گاتمن درباره ی زوج درمانی  می گوید ۲۵ درصد مشکلات حاضر به خیانت به همسر مرتبط است.

ویکس گامبسیا و جنکین ادعا می کنند که بیشتر زوجینی که تحت درمان افسردگی هستند حالاتی از خیانت به همسر را یا در گذشته بروز داده اند یا در زمان حال بروز می دهند.

متاسفانه مقوله خیانت به همسر و مشکلات این چنینی به مشکل بزرگی از سمت مراجع کنندگان تبدیل شده.

در این مورد شواهدی وجود دارد که خیانت زناشویی را با افسردگی ارتباط می دهد. این حالت در بعضی از مراجعین به عنوان حالت پیش گویی کننده خیانت به همسر( مرحله قبل از خیانت به همسر) بروز پیدا می کند .

در بعضی دیگر مثل پاسخی در برابر خیانت صورت گرفته به همسر ( مرحله بعد از خیانت کردن به همسر ) و در بعضی دیگر به عنوان یک انگیزه و نیروی محرک برای به حرکت در آوردن افسردگی زمینه ای که فرد قبلا به آن مبتلا بوده است.

این قضیه موجب می شود دومین درمان زوجین که پیش زمینه خیانت به همسر را دارند احتمال وجود افسردگی بسیار زیاد باشد.

مروری بر یک پژوهش که بر روی زوجین درباره افسردگی و ارتباط آن با خیانت به همسر انجام گرفته.

این تحقیق وجود یک رابطه بین افسردگی و خیانت به همسر را نمایان می کند. نتیجه گیری اول آن مربوط به ۳۸ درصد از زنانی است که نسبت به خیانت همسر خود مطلع شدند و در عوض ۱ ماه به افسردگی مبتلا شدند.

جالب است بدانید آنها قبلا سابقه افسردگی نداشته اند. برای خانم هایی که قبلا به افسردگی مبتلا بوده اند آمار بسیار بالاتر و وحشتناک تر است.

این آمار ها نشان می دهد ۷۲ درصد آن ها افسردگی پنهان داشته اند که با متوجه شدن مقوله خیانت دوباره فعال شده. آمار مربوطه نحوه رابطه بین خیانت همسر و افسردگی را نشان می دهد.

الگوی ملی مرتبط با افسردگی

در تحلیلی که توسط اولفسون ـ مارکوس ـ دروس و همکاران انجام گرفته الگوهای ملی قید شده. آنها اطلاعاتی که از تیم تحقیقاتی پزشکی ملی در سال ۱۹۸۷ و هیئت تحقیقات پزشکی ملی در سال ۱۹۹۷ جمع کرده بودند استفاده کردند.

آنها در دو بازه زمانی متفاوت الگوهای درمانی استفاده شده در کشورها را در گروه های مختلف بیماران سرپایی بیمارستانی تحلیل و بررسی کردند. در آزمایش بالینی مدل سال ۱۹۸۷ تعداد ۱۵۵۹۰ نفر خانم خانه دار بودند و در مدل سال ۱۹۹۷ تعداد ۱۴۱۴۷ نفر خانم خانه دار حاضر بودند.

نکته ی بسیار مهمی که در این بررسی مشهود بود این بود که درمان افسردگی از ۰٫۷۳افراد در گروه ۱۰۰ نفره در سال ۱۹۸۷ به ۲٫۳۳ در ۱۰۰ نفر مورخ سال ۱۹۹۷ بیشتر شده بود. در واقع می توان گفت بیشترین افزایش سطح درمانی از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۷ مربوط به بانوان جدا شده و طلاق گرفته بود. این گروه افراد نسبت به افراد متاهل برای دریافت درمان افسردگی دوبرابر شانس داشتند.

دارودرمانی برای افسردگی از ۴۴٫۶ درصد در سال ۱۹۸۷ به ۷۹٫۴ درصد در سال ۱۹۹۷ ارتقا یافت. طبق تحقیقات (دروس ـ اولفسون ـ مارکوس  و همکاران) داروهای ضد افسردگی متداول ترین داروهای تجویز شده در تحقیقات بعدی بود و علت آن نیز افزایش وجود دسته خانواده دارویی ssri بود که از تاریخ ۱۹۸۷ تولید شد.

در سال ۱۹۹۷ این دسته دارویی به ۵۸٫۳ درصد افرادی که در آن زمان تحت درمان افسردگی قرار داشتند تجویز شود. پس از آن درصد افرادی که برای درمان افسردگی به روان درمانی احتیاج  داشتند از ۷۱٫۱ درصد به ۶۰٫۲ درصد کاهش پیدا کرد.

مارکوس ـ اولفوسون ـ دروس و همکاران این سوال را مطرح کردند که آیا پزشکان با تجویز داروهای ضد افسردگی در کاهش بروز علائم افسردگی موفق بوده اند یا خیر؟

شرکت های داروسازی در این زمینه رقابت تنگاتنگی داشته که عموم مردم و پزشکان را هدف خود قرار دادند.

در سال ۱۹۸۷ دولت طرحی با هدف شناسایی و درمان افسردگی عموم تصویب کرد. تغییر در مراقبت های بهداشتی بر روند درمان افسردگی نیز موثر بود که طی آن مسئولین خدمات بهداشتی، دارودرمانی توسط پزشکان را بر دیگر روش ها ارجح دانستند.

علاوه بر الگوهای ملی برای درمان افسردگی عده ای الگوهای جهانی وجود دارد که آگاهی انسان را ضمانت می کند. طی مطالعاتی که توسط لوپز و موری در مورخ ۱۹۹۶ انجام شد از ۲۰ کشور جهان و بالغ بر ۱۰۰ دانشمند برای جمع آوری داده های اولیه ۱۳٫۸ میلیون مرگ از ۵۰٫۵ مرگ و میر کلی جهان در سال ۱۹۹۰ استفاده شد.

هدف ابتدایی ایت تحقیق ارتقا دستیابی یه تخمین ۱۰۰۷ دلیل اصلی مرگ و میر بود.

برای مقایسه کردن فاکتورهای خطر و شرایط مختلف ابزار ترکیبی مقیاس مشکلات پزشکی به اسم دالی طراحی شد( موری و لوپزـ ۱۹۹۶) نکته مهم در این تحقیق افسردگی تک قطبی ماژور دومین عامل اصلی ناتوانی در سراسر جهان خواهد بود.

هنگامی که زوجین با مشکلات زناشویی ناراحت کننده ای چون خیانت به همسر یا مشکلات مباحث جنسی به روان درمانگر مراجعه می کنند روان درمانگر باید علائم احتمالی افسردگی را سریعا بررسی کند.

تیم دی ـ ای ـ ام ـ آی ـ وی ـ تی ـ آر در سال ۲۰۰۰ معیارهای درمانی برای مشکلات افسردگی از نوع ماژور را خلاصه بندی کردند. پنج مورد از نه گزینه زیر حتما باید در بیمار وجود داشته باشد که یکی از این ها خلق کسل و افسرده و از دست دادن انگیزه و اشتیاق در فعالیت هایی است که قبلا برای فرد هیجان آور بوده است.

۱) احساس کسالت و بی حالی در اکثر ساعات روز

۲) کاهش علاقه و هیجان نسبت بر کارهایی که قبلا برای فرد مهیج بوده

۳) کاهش یا افزایش وزن شدید که مربوط به رژیم غذایی نبوده باشد

۴) احساس بی خوابی یا تمایل بسیار زیاد به خواب در تمام روز

۵) آشفتگی و خستگی ذهنی ـ عدم تمرکز ذهنی

۶) احساس دائمی خستگی ـ از پا افتادگی و رمق نداشتن

۷) احساس بی ارزش بودن ـ بی کفایت بودن و احساس گناه

۸) عدم تمرکز و تصمیم گیری در موضوعات ساده

۹) تفکر کردن دائمی درباره مرگ و یا تصمیم به خود کشی و آسیب رساندن بهخود

اگر این علائم به همراه یک غم بزرگ یا یک عزاداری باشد اختلال افسردگی ماژور محسوب نمی شود. توجه به غم و عزاداری سوگ می تواند در برابر سایر مشکلات بزرگی که ممکن است فرد متحمل شود کمی کنایه آمیز است.

وقتی فرد یا زنی مورد خیانت قرار می گیرد احساس اندوه خود را طوری توصیف می کند که اگر فرد فوت می کرد برایش راحت تر و قابل تحمل تر بود. بعضی از علائم افسردگی مانند

۱) احساس بدبختی

۲) بی رمقی و خستگی مفرط

۳) لذت نبردن از تفریحات مهیج

۴) احساس پریشان حالی در نتیجه کاهش سطح رضایت از روابط زناشویی ایجاد می شوند.

(ویسمن ۲۰۰۱) با توجه به این که یکی از تاثیرات خاص داروهای ضد افسردگی کاهش میل جنسی است. این مسئله می تواند مشکلاتی نا خواسته در رابطه ایجاد کند.

عوامل استرس زای نسبی پیش گویی کننده افسردگی

اکثر تحقیقاتی که بر موضوع خیانت به همسر به افسردگی تمرکز دارد به رابطه ی میان افراد متاهل هتروسکشوال اشاره می کند. طبق آمار در این روابط حس بی ارزشی فرد می تواند به ابتلای او به اختلال افسردگی حاد منجر شود.

(کانو و اولیری ـ ۲۰۰۰، گلاس و رایت ـ ۱۹۹۷) مثلا برای یک زن فهمیدن رابطه خیانت آمیز شوهرش، تهدید او به طلاق، آزار و خشونت های جسمی از مواردی هستند که فرد را مستعد ابتلا به افسردگی کلینیکال می کنند.

(اولیری ـ ۲۰۰۵) اولیری و کانو در سال ۲۰۰۰ دو گروه را مقایسه کردند. زندگی در گروه اول وقایع شرم آور و تحقیر آمیز رخ داده بود و در گروه دوم اختلاف و دعواهای زناشویی بدون وقایع شرم آمیز مثل خیانت جنسی رخ داده بود.

آنها تحقیقات را از چند بعد مانند تاریخچه خانوادگی افسردگی، سابقه خانوادگی فرد و غیره مورد مطالعه قرار دادند. نتایج به این صورت بودند که زنانی که در زندگی زناشویی شاهد وقایع تحقیر آمیز بودند علائم افسردگی شدیدتری به نسبت گروه مقابل از خود بروز دادند.

در واقع سه چهارم افرادی که در زندگی با وقایع شرم آور مواجه شده بودند مبتلا به افسردگی بالینی شدند. یکی از توضیحات برای میزان بالای افسردگی در این افراد این بود که برخی زنان تمایل دارند وقایع شرم آمیزی که برایشان رخ داده را درونی کنند و در واقع در خود بریزند.

این زنان خود را مقصر می دانند و دائما خود را سرزنش می کنند. با این کار فقط خود را بیشتر مستعد افسردگی می کنند. (اسپرینگ ـ ۱۹۹۶)

عقاید دوران تاهل افراد می تواند به سلامت روانی او در زندگی مشترک کمک زیادی کند ( سیمون و مارکوسن ـ ۱۹۹۹)

سیمون و مارکوسن به مسائلی مانند سلامت روانی و تصورات شخصی هر کس درباره ی باورهایش از میزان اهمیت و نقش ازدواج بر سلامتی فرد هنگام حوادث ناگهانی مانند طلاق پرداختند.

آنها به این نتیجه رسیدند که افرادی که در ازدواج به تعهد خود پایبند هستند کمتر مستعد افسرده شدن هستند سپس نتیجه گرفتند که وقتی فکر و عمل فرد با هم همخوانی و ارتباط داشته باشد فرد از سلامت روانی بیشتری برخوردار است.

(کریستین هرمن ـ اولیری ـ آوری لیف ـ ۲۰۰۱) لیست وسیعی از اعمال استرس آور زندگی که با آغاز افسردگی در ارتباط است را گرد آوری کردند.

چیزی که برای این گروه یک معما بود این بود که آیا دغدغه های شدید و مسائل و اختلافات متاهلی می تواند برای زنانی که قبلا سابقه افسردگی نداشتند زمینه ساز ابتلا به افسردگی باشد یا خیر. سپس ۵۰ زن بین سنین ۱۸ تا ۴۴ سال در آزمایش خود بررسی کردند.

نتیجه این طور نشان می داد که ۳۸ درصد شرکت کننده ها با شرایط افسردگی مواجه هستند. از بین ۱۱ نفری که جدایی همسر را عاملی استرس زا بیان کرده بودند ۶۳ درصدشان شرایط ابتلا به افسردگی را داشتند.

این مطالعه برای ۳۸ درصدی قابل اهمیت است که بلافاصله کمی از یک واقعه منفی از ازدواجشان به افسردگی مبتلا می شوند در صورتی که قبل از آن سابقه ابتلا به افسردگی را نداشتند.

رابطه ای که بین خیانت به همسر ـ سلامت روانی و طلاق است به شدت پیچیده است طبق تحقیقات روابط خارج زناشویی ( خیانت) عامل ۲۷ ـ ۲۰ درصد از طلاق ها می باشد.

( گاتمن ـ ۱۹۹۹) هورویتز و سوئینی در سال ۲۰۰۱ چنین مطالعه ای آماده کردند تا پیوند میان خیانت زناشویی ـ همسری که مورد خیانت قرار گرفته و شروع فرآیند طلاق و سلامت روانی پس از آن را ارزیابی کند.

آن ها اطلاعات خام خود را از آنالیزگر ملی تحلیل مسائل خانواده گرفتند و شروع به بررسی کردند. در سال های ۱۹۸۸ـ۱۹۸۷ تعداد ۱۳۰۰۷شرکت کننده و در بین سالهای ۱۹۹۲ـ۱۹۹۴تعداد ۱۰۰۰۵ شرکت کننده در این تحقیق حضور داشتند.

هوروتیز و سوئینی در سال ۲۰۰۱ برای اینکه بفهمد کدامیک از زوجین آغازگر طلاق باشد. در موردی که خود فرد یا همسرش خیانت زناشویی افشا شده داشته شروع به تحقیق کردند نتایج تحقیقات آن ها به این صورت بود که سلامت روان آن فردی که در رابطه به همسر خود خیانت کرده بالاتر است.

اگر خود او ابتدای کار پیشنهاد دهنده طلاق باشد نه همسر خیانت کارش این طور به نظر می رسد که کنترل و احاطه داشتن بر زندگی کسی فواید هم دارد.

طی تحقیقات مشخص شد که آن زنانی که به علت خیانت های همسرشان از او طلاق گرفته اند. به نسبت مردان بیشتر در ریسک افسردگی هستند. معمولا این بانوان در دو سال  اول بعد از طلاق بیشتر مستعد افسردگی هستند.

سوئینی و هروتیز معتقد بود که اگر یک مرد مردد باشد که مورد خیانت همسرش قرار گرفته یا نه بیشتر در معرض افسردگی قرار می گیرد نسبت به مواقعی که از این مورد مطمئن باشد. مردان همواره از احساس تشویش خاطر خیانت همسر خود در هراس هستند.

این تحقیقات همچنین نشان می داد مردان اگر خودشان شروع کننده جدایی باشند در مقایسه با زنان بیشتر در برابر افسردگی حساسیت نشان می دهند. اگر صاحب فرزندی باشند به افسردگی دامن خواهند زد

هروتیز و سوئینی این چنین محاسبه کردند که امکان دارد علت این افسردگی کاهش تعداد دفعات ملاقات فرزندان پس از جدایی باشد. عوامل ثانویه یاری کننده به کاهش سلامت روان پس از هم فروپاشی زندگی زناشویی یک زوج به شرح زیر است:

درآمد کم خانواده

حضور بچه ها در خانه

کاهش حکایت اجتماعی و غیره

ممکن است همه ی این عوامل انتقالی زندگی نقش چشم گیری داشته باشد و تنش زیادی در زندگی فرد ایجاد کند.

تحقیقاتی برای حمایت از زوج درمانی در موارد خیانت به همسر

تحقیقات تجربی در این زمینه محدود است

(بلو و هارتنت ۲۰۰۵) خیانت تنها مشکل زناشویی نیست که زوجین برای درمان آن به روان درمانگر مراجعه می کنند.

نحوه ی درمان از این لحاظ حائز اهمیت است که بر نتیجه ی درمان تاثیرگذار است. (آتکینزـ الدریج ـ بوکام ـ کریستنسن ۲۰۰۵)

پژوهشی که آتکینز و همکاران در ۲۰۰۵ انجام دادند از معدود پژوهش های تجربی است که برای ارزیابی کار آمد بودن زوج درمانی در کسانی که مورد خیانت زناشویی قرار گرفته اند انجام شده است.

فرضیه اولیه ای است که برای تحقیق در نظر گرفته شده بود این بود که زوجینی که مورد خیانت زناشویی قرار گرفته اند در ابتدای درمان بیشتر اضطراب و نسبت به زوجینی که این مشکل را ندارند روند درمان آهسته تری خواهند داست.

در این مطالعه ۱۳۴ زوج با مشکل این چنینی بررسی شدند که به صورت تصادفی در دو دسته زوج درمانی به روش درمان سنتی و گروه درمان جمعی قرار گرفتند.

۱۹ تا از زوجین جزو مواردی بودند که روان درمانگر خیانت به همسر را درباره آنها مشخص کرده بود. این زوجین قبل از شروع جلسات کار درمانی در هفته سیزدهم روند درمان در هفته بیست و ششم درمان و همچنین در جلسه ی آخر درمان تحت بررسی قرار گرفتند.

روان درمانگر اطلاعات آنها را در پرسشنامه خیانت به همسر وارد کرد. (آتکینز و همکاران ـ ۲۰۰۵ صفحه ۱۴۵) یک مورد از آنها به خیانت به احساسات همسر محدود می شد و با ۱۸۰ مورد دیگر برخوردهای فیزیکی صورت گرفته بود.

دو سوم از زوجین برخورد سنتی دریافت کردند و بقیه آنها درمان گروهی دریافت کردند. نکته قابل توجه این بود که زوجینی که مورد خیانت به همسر را داشتند در پیش آزمون روند درمان سطح اضطراب و استرس بیشتری به نسبت بقیه زوجین داشتند.

تحقیقات نشان می دهد زوج درمانی بسیار کمک کننده است و زوجینی که تحت خیانت قرار گرفته بودند در آزمون تنش و اضطراب زیادی از خود بروز داده بودند که به مرور در درمان بهبود یافتند و در آخر کار قابل شناسایی نبودند و در واقع مانند افراد دارای سلامت روان شده بودند.

استثنای این مسئله زوجی بودند که در تمام طول درمان خیانت خود را از همسرشان مخفی کرده بودند. این تحقیقات نشان می دهد زوج درمانی یک روش مهم برای درمان مستقیم اضطراب ها (بعلاوه علائم افسردگی) است که به دنبال آسیب هایی که زوجین در رابطه به هم وارد می کنند به وجود می آید.

جوریلز ـ بیچ و اولیری در سال ۱۹۸۵ تحقیقی انجام دادند تا نتیجه روابط جنسی خارج از چارچوب در زوجینی که تحت درمان قرار داشتند بپردازند. کار آزمایی بالینی آنها حاکی از آن بود که افرادی که روابط خارج از چارچوب داشتند شامل دو دسته بودند:

۱) یا یکی از زوجین هیچ تمایلی به همکاری و ترمیم رابطه وجود ندارد

۲) هر دو یا یکی از این دو علائمی از افسردگی از خود نشان می دهند.

اگر هر کدام از این دو باشد پایه های زوج درمانی تخریب می شود.

طبق یافته هایی که از خودشان به دست آوردیم فردی که روابط زناشویی خارج چارچوب برقرار کرده بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی است.

شوهرانی که به همسر خود خیانت کردند ۸۹ درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا شدند که این قضیه قیاس و تضاد ۴۶ درصدی در مقایسه با بقیه مردان بود.

زنانی که به همسر خود خیانت کرده بودند ۸۲ درصد بیشتر از نمره میانه افسردگی به افسردگی مبتلا بودند که در این امر قیاس و تضاد ۴۸ درصدی در مقایسه با سایر زنان داشت.

با اینکه مردانی که روابط خارج چارچوب داشتند در مقایسه با مردان دیگر سطح افسردگی بالاتری داشتند اما لزوما معیارها و علائم افسردگی را نداشتند. با این وجود وقتی زنان روابط خارج چارچوب داشتند ۹۱ درصد آن خانواده ها در مقایسه با نرخ ۴۲ درصدی  دیگر افسرده بودند.

گزینه های درمانی

زوج درمانی یک روش متداول و تاثیرگذار برای درمان افسردگی است. درمان فرد به صورت تک نفره فقط علائم را کاهش می دهد و هم روابط زوجین را بهتر می کند.

(ویلیامزـ پاترسون ـ گراف گراندز ـ چاما ـ ۱۹۹۸) اگرچه در این مورد هنوز مشکلاتی وجود دارد اما برنامه درمانی برای افسردگی و خیانت زناشویی توسط زوج درمانگر ها دقیق و حساب شده است.

درمانگر ها باید با تغییرات آشنا باشند و بدانند که هر زوج ممکن است شیوه درمان خاصی را بطلبد ( بوکام ـ ابستین و لا تایلاده ۲۰۰۲) برای زوجینی که با خیانت زناشویی و افسردگی مراجعه می کنند گزینه های مختلفی وجود دارد که بعدها خواهیم گفت.

وقتی بیچ ۲۰۰۳ ـ کونگ ۲۰۰۰ ـ و میر ۲۰۰۲ همه ی روش های درمانی موجود برای درمان همزمان افسردگی و خیانت زناشویی را مورد بررسی قرار دادند مرور و نقد ادبی هیچ مورد تنش آوری در رابطه زناشویی به حاد و بازدارنده شناخته نشده است.

انتخاب این موضوغ که کدام مددجو برای درمان افسردگی به روش زوج درمانی خوب است به این بستگی دارد که آیا آن فرد در رابطه زناشویی شان را عامل افسردگی خود می داند یا نه؟ ( بیچ ۲۰۰۳ ـ بیچ ۲۰۰۱) اگر یک نفر از زوجین نسبت به زندگی خود احساس تعهد و مسئولیت نداشته باشد زوج درمانی روش مناسبی برای آنها نخواهد بود.

اگر شخص قبل از مورد خیانت واقع شدن ایده های خود کشی در سر داشته باشد باید به صورت محتاطانه تحت پیگیری سلامت روان قرار بگیرد. ( بیچ ـ ساندین ـ اولیری ـ ۱۹۹۰)

جاکوبسون و پرینس در سال ۱۹۹۵ به بررسی خانواده درمانی و زوج درمانی برای درمان اختلالات تاثیرپذیر پرداختند. در مقایسه با گروه کنترل آزمونهای پس از درمان در رفتار های زوجین و نیز درمان های تحلیل شناختی روز خود فرد از ارجحیت خاصی برخوردار بودند.

البته درمان رفتاری زوجین به بهتر شدن روابط زناشویی آن ها نیز منجر شده که این قضیه درباره افرادی که فقط خودشان تحت درمان های روان شناختی قرار گرفته بودند مشابه گروه کنترل هیچ بهبودی در روابط زناشویی آن ها حاصل نشده.

جاکوبسون و پرینس به تحقیقات ابستین نیز اشاره می کردند ( ابستین و همکاران ۱۹۸۸) که به ترکییب دو سیستم دارودرمانی و روان درمانی توصیه می کرد.

اگر به درمان بیمار دارای افسردگی جلسات روان درمانی به شیوه دارودرمانی هم اضافه شود هم عملکرد خانواده بهبود پیدا می کند و هم علائم افسردگی بهبود پیدا می کند. (پرینس و جاکوبسون ۱۹۹۵)

مداخلات گروهی

بوکام ـ گوردون و اسنیدر در سال ۲۰۰۴ یک پروتکل درمانی سه مرحله ای برای درمان گروهی پیشنهاد دادند. مرحله اول درمان تمرکزی بر تاثیر رابطه خارج چارچوب زناشویی خواهد داشت.

این مرحله باعث مشخص شدن بحران آنی بین زوجین در برابر نقاط قوت آن ها و تنظیم یک برنامه ریزی درمانی با ایفای نفس به هریک از آنها تا پیاده کردن کامل درمان می شود.

در این مرحله از درمان درمانگر باید علائم افسردگی یا ایده خودکشی را در هر یک از زوجین بررسی کند و مشخص کند آیا هنوز نفر سومی در رابطه وجود دارد یا خیر.

افسردگی ـ پریشان حالی و شرمندگی علائمی هستند که ممکن است پس از خروج از روابط زناشویی بروز داده شوند در مرحله اول درمان باید از شخص آسیب دیده به طور کامل حمایت شود.

میزان احساسات در این مرحله شدیدا بالا می رود. گوردون ـ بوکام و اسنیدر به درمان گرها توصیه می کنند که به هر دو زوجین در این مرحله کمک کنند و چگونگی کنار آمدن با این مشکل را بیاموزند.

مرحله دوم کار درمانی شامل جست و جو درباره محتوای فعل و مفهوم انجام آن کار می باشد. بعضی از اهداف این مرحله را با هم مروز می کنیم:

۱) ارزیابی محتوای کار

۲) احتمال واقع بینانه درباره پتانسیل انجام مجدد کار

۳) ایجاد امنیت نسبی برای شخصی که آسیب دیده ـ توانایی آنها برای ارزیابی و ایجاد تغییراتی که به رابطه طولانی مدت آن ها جان می بخشد.

آخرین مرحله ادامه دادن است. زوجین می توانند طبق تصمیمی که گرفتند پیش بروند که ممکن است بخشش جزئی از آن باشد ( گوردون و همکاران ۲۰۰۴ـ اسپیدرینگ ـ۱۹۹۶) روشی که گوردون و همکاران برای بخشش توصیه کرده اند یک نمای حقیقی از یک زوج را نشان می دهد.

که در آن شخصی که آسیب دیده از تمام احساسات منفی که نسبت به همسرش دارد خلاص می شود و دیگر انگیزه تنبیه و انتقام نسبت به همسرش ندارد. البته ادامه دادن می تواند به این معنی نیز باشد که زوجین تمایل دارند از همدیگر طلاق بگیرند و به این شکل به زندگی خود ادامه دهند.

رفتار درمانی زناشویی

طبق تحقیقات انجام شده رفتار درمانی زناشویی نه فقط در ایلات متحده آمریکا بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز کار آمد است. ( میر ـ ۲۰۰۲) البته هنوز سوالاتی درباره توانایی این روش برای حفظ کردن تغییرات در طول زمان وجود دارد (جانسون ۲۰۰۲)

مدل اصلاح شده ی آن که در زوج درمانی رفتاری گروهی استفاده می شود ممکن است بیشتر کارآمد باشد.

(جاکوبسون و کریستین ـ ۱۹۹۶) این روش برای آشکار کردن افسردگی و خیانت زناشویی به صورت همزمان کاربرد دارد (بیچ ۲۰۰۱) در این روش هنگامی که یکی یا هر دوی زوجین افسرده هستند تمرکز اصلی بر رفع علائم افسردگی است.

میر معتقد است ممکن است این روش برای مواقعی که افسردگی باعث بروز مشکلات زناشویی شده و هر دوی زوجین برای رفع مشکل موافق هستند کار آمد باشد. اجزای این روش باید شامل این موارد باشد:

۱) آموزش دادن به زوج درباره طبیعی بودن اختلافات دوره متاهلی

۲) افزایش ارتباطات مثبت با یکدیگر

۳) درک و پذیرش تفاوت های یکدیگر

۴) کاهش سرزنش و ملامت کردن یکدیگر

۵) کاهش تحریکات آزار دهنده و بی مورد

۶) بهبود مهارت های مکالمه برای حل مشکلات

۷) کاهش افکار منفی درباره خود همسر و دیگران

این روش ها شانس بهبود رفتارهای خود را بالا می برد و علائم افسردگی  را کاهش می دهد. البته این مدل مستقیما بر جنبه های خیانت به همسر تاثیری ندارد. ( بلو ـ ۲۰۰۵) به همین علت ممکن است از این نظر در مواقعی که افسردگی و تنش با خیانت زناشویی توامان باشد محدود کننده باشد.

زوج درمانی رفتاری گروهی

این نوع زوج درمانی توسط جاکوبسون و کریستینسن طراحی شد و برای افزایش زوج درمانی رفتاری سنتی و افزایش کارایی آن طراحی آن انجام پذیرفت (دیمی یان ـ مارتل ـ کریستنسن ـ ۲۰۰۲)

۳ مداخله در متدی که در بالا ذکر شد به کار رفته تا تنبیهات کاهش پیدا کند و برخوردهای مثبت ارتقا یابند. ( کریستین سن و هیوی  ـ ۱۹۹۹)

این ها تبادلات رفتاری ـ آموزشی برخورد و مکالمات و آموزش حل مسئله هستند. البته این روش بر پایه مهارت ها پی ریزی شده اند و برای تغییر در رفتار برنامه ریزی شده یکی از اجزای آن بهبود تمرکر بر این قضیه است که رفتارهای همسر خود را به عنوان بخش کوچکی از روند بهبود و تغییر کردن بپذیریم ( دیمی یان و همکاران ۲۰۰۲)

روان درمان گران برای این کار از تکنیک هایی استفاده می کنند که شامل ۳ اصل هستند.

تحمل ـ پذیرش ـ تغییر

درباره پذیرش حس همدلی در مورد مشکل به عنوان اولین رویکرد مداخله ای محسوب می شود. هدف درمانگر از درمان ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بین زوجین است.

ممکن است درمانگران از تکنیک جداسازی یکپارچه برای کمک به زوجین و برای دور کردن خودشان از مشکلات استفاده کنند و با استفاده از آن مشکلات را با قوه عقل حل کنند.

همچنین درمانگر قادر است علائم افسردگی فرد را بعد از بیرون آمدن از یک موقعیت ناگوار بازچینی کند.

روان درمانگران در این زمینه از مداخله های تحمل برای درمان بهره می گیرند به این صورت که زوجین دیگر تلاشی برای تغییر همدیگر نمی کنند.

برای زوجی که مورد خیانت قرار گرفته اند این کار به منزله پاک کردن اصل مسئله نیست اما می تواند به چیزهایی تمرکز کند که زوجین نسبت به یکدیگر می دانند.

زوج درمانی رفتاری گروهی: این روش بر پایه یکپارچه سازی گروهی و سیستماتیک بنا شده. ( کونگ ۲۰۰۰ ـ تیشمن و تیشمن ـ سال ۱۹۹۰)

رمز دستیابی به این موفقیت شناسایی این تفکر است که چگونه ایده های آنی جمعی به روند افسردگی کمک می کنند. ( بک ـ ۱۹۹۱ـ کونگ ۲۰۰۰)

درمانگرانی که به صورت زوجی گروهی کار می کنند نسبت به افسردگی نگاه سیکل میان فردی دارند. درمانگران واکنش های عاطفی زوجین را بررسی می کنند و همچنین مفهوم برخوردها را تفسیر می کنند. ( بوکوم و ابستین ـ ۱۹۹۰)

در واقع در این مداخلات از روش های کاملا مستقیم برای مواجه شدن و دست و پنجه نرم کردن با انتظارات بیمار آسیب دیده استفاده می شود. هدف از این روش افزایش صمیمیت و حمایت دو طرفه میان زوجین است. اما امکان دارد یکی از زوجین همکاری نکند و باور داشته باشد خیانت به همسرش بی دلیل نبوده و قصد  داشته از خود دفاع کند.

اگر شخصی که افسرده باشد همان کسی باشد که به همسر خود خیانت کرده شروع به سرزنش و نکوهش خود می کند و در واقع به عمیق تر شدن لایه های افسردگی خود کمک می کند.

مدل سی سی تی توسط کونگ در ۲۰۰۰ تست شد و در کاهش علائم افسردگی تا حدود زیادی موثر بود. برای افرادی که در زندگی زناشویی دچار اضطراب و تشویش هستند درمان بازسازی هویت گروهی نیز توصیه می شود. (کریستین سن و هیون ـ ۱۹۹۹)

با توجه به این که روش CBT در درمان مشکلات زناشویی و افسردگی موثر است ممکن است مدل های ارتباطی شبیه به آن در درمان خیانت به همسر و افسردگی به صورت همزمان موثر باشد.

مدل CBT از همان ابتدای کار بر روی ادراک و به منظور خلاص شدن از احساسات و عواطف با الگوی ماکرولول کار می کند ( بوکام و همکاران ـ ۲۰۰۲ ـ صفحه ۲۸ )

CBT از نظر عملکرد مرکزگراست و نقش احساسات و تاثیر عوامل محیطی و طبیعی را برای ترمیم روابط و صمیمی شدن آن ها در گذر زمان می داند ( ابستین و بوکام ـ ۲۰۰۲ ـ بوکام و همکاران ۲۰۰۲)

وابستگی بالغینیکی یکی از زیر شاخه های اصلی روش درمانی در زوج درمانی متمرکز بر عواطف و احساسات است. بوکام و الن در سال ۲۰۰۴ به نوعی رابطه قوی میان انگیزه ی خیانت به همسر و وابستگی اشاره کرده اند. ( بلو و هارتنت ۲۰۰۵)

این مدل به این موضوع اشاره می کند که روش ای اف تی بر وابستگی تمرکز دارد و می تواند یک روش کار آمد و ایده آل برای درمان خیانت به همسر باشد.

ای اف تی برای زوج درمانی روشی تجربی محسوب می شود و طبق شواهدی که در دست داریم روشن است که در طول زمان می تواند کار آمد و موثر باشد ( جانسون ـ ۲۰۰۲) به غیر از این مسئله اسن روش برای درمان جراحات وابستگی که در نتیجه وابستگی رابطه ای به شخصی به وجود می آید که برخوردهای نسنجیده بین آن ها رخ خواهد داد جوابگوست.(جانسون ـ مالکین و میلکین ـ۲۰۰۱)

جانسون در سال ۲۰۰۴ اظهار داشت که مشکلات و تروماهای رابطه ای که در نتیجه وابستگی بی جا به شخصی ایجاد شده باشد بیانگر این است که آسیبی که در نتیجه تنها شدن و جدا شدن از آن فرد به شخص وارد می شود در مقابل یک تجربه ناموفق و آسیب پذیر قرار گرفته است. ( صفحه ۲۹۷)

وقتی هدف درمان ما زوجی باشند که به تازگی به خیانت و افسردگی دچار شده اند در نظر آوردن این گزینه های درمانی بسیار موثر است. البته باید توجه کنید که همه ی کسانی که خیانت می کنند یا مورد خیانت واقع می شوند به افسردگی مبتلا نمی شوند اما مدل ای اف تی هر دو مسئله را تحت بررسی قرار می دهد. ( جانسون و همکاران ـ ۲۰۰۱ )

وقتی یکی از زوجین برای کمک خواستن فریاد می زنند و از سمت همسر خود هیچ توجهی دریافت نمی کند، اولین پایه های اعتماد در زندگی آنان فرو می ریزد. ( جانسون ـ ۲۰۰۴ ـ صفحه ۲۶۹)

وظایف درمانگر در رابطه با درمان آسیب هایی که در نتیجه خیانت ایجاد شده.

۱) به همسر آسیب دیده توصیه می کند تا همسر خود را ببخشد و نسبت به او بی تفاوت باشد.

۲) به او در زمینه ترمیم احساسات مجروح او کمک کند.

۳) به شخص خیانت کننده کمک کند که عبارات با مضمون خیانت به همسر را از لحاط اهمیت آن در صمیمیت رابطه شان درک کند نه از نظر بی عدالتی که در حق همسر خود کرده.

۴) درمان گر تلاش می کند تا متوجه شود شخص آسیب دیده قادر است میزان آسیبی که متحمل شده را بازگو کنید یا خیر.

۵) همسر خیانت کننده را ترغیب کند تا درباره درک وی از کاری که کرده و میزان پشیمانی اش از این عمل بازگو کند.

۶) همسر خیانت دیده را ترغیب کند تا از همسر خیانت کار در رابطه با آرامش رابطه شان سوال کند.

۷) از زوجین بخواهد تعریف جدیدی برای واژه خیانت به همسر جایگزین کنند. سپس به همسر خائن کمک کند نسبت به همسرش مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشد. ( جانسون ـ ۲۰۰۴)

اگر مداخله از همان مراحل ابتدایی خیانت زناشویی انجام شود از عواملی که بعدها باعث استرس و افسردگی می شود و همچنین از فروپاشی خانواده پیشگیری می شود. ( بیچ و همکاران ـ ۱۹۹۰)

هوک و مارخپت در سال ۲۰۰۰ ادعا کردند که سکوت، برخوردهای شنیع و زننده با یکدیگر ممکن است باعث بروز افسردگی در هر دوی زوجین شود.

اول باید علائم افسردگی تشخیص داده شود سپس درمان سود و سپس الگوهای معاشرتی زوجین تشخیص داده شود ( خصوصا هنگامی که افسردگی بسیار شدید است) اگر هنگام تشخیص و درمان علائم افسردگی با شکست مواجه شویم درمان دارویی نیز بی ثمر خواهد بود. ( مرچنت و هوک ـ ۲۰۰۰ )

خانم هایی که در زندگی مشترک خود شاهد صحنه های شرم آور بودند باید از نظر بالینی به آن ها کمک شود تا با احساسات تحقیر، شرمندگی و افسردگی و مورد خیانت واقع شدن کنار بیایند. ( کانو و اولیدی ـ ۲۰۰۰ـ صفحه ۷۸۰ )

با درمان بالینی کسی که در زندگی خود تجربه شرم آوری مشاهده کرده کمک می کنید تا احساسات خشمگین خود را به سمت کنترل و ایجاد صمیمیت با همسر خود تغییر دهید. ( کانو ـ اولیدی ـ هینز ـ ۲۰۰۴)

درمانگر باید در نظر داشته باشد که وقتی زوجی روابط خارج چارچوب داشته اند ممکن است توسط خانواده خود طرد شده باشند.

فرد افسرده و همسر او ممکن است در زندگی برخوردهای خشونت آمیز، بی عاطفه و بدون مراقبت داشته باشد. به همین دلیل است که می گوییم افسردگی و تعاملات رابطه آن به همدیگر وابسته هستند.

هر دوی زوجین ممکن است به یک چرخه منفی وارد شوند که در آن شخصی که افسرده است منفعل تر و شخصی که افسرده نیست بد رفتار تر باشد. در نتیجه شخص افسرده بیش از پیش افسرده خواهد شد. ( کونگ ۲۰۰۰)

مسائل کلی

طبق تحقیقات انجام شده زنان در رابطه زناشویی با مردان بیشتر متحمل آسیب می شوند زیرا مردان برای برقراری رابطه خارج چارچوب تمایل بیشتری نسبت به زنان نشان می دهند.

(بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵) طبق مطالعات ادبی نیز زنان به نسبت مردان یک یا دو برابر بیشتر مستعد افسردگی هستند. کونگ در سال ۲۰۰۰ به این نتیجه رسید که زنان بیشتر از مردان در معرض افسردگی قرار دارند و این موضوع به دلیل دید منفی ای است که نسبت به خود دارند و خود را یک زن تنها و منفعل تصور می کنند.

کونگ همچنین عقیده داشت که امکان دارد زن ها در برابر نیازهای خود سکوت کنن تا به یک زن کم توقع و ایده آل در دید همسر خود تبدیل شوند.

خانم هایی که همیشه خود را نادیده می گیرند کم کم تنها و منزوی می شوند و تبدیل به یک موجود منزوی و افسرده می شوند. ( کونگ ۲۰۰۰)

البته خوشبختانه این روزها زن ها به نسبت ایام قدیم در جامعه بیشتر فعالیت دارند اما عده ای از آنها هنوز خود را با کارهای بی اهمیت و کلیشه ای مانند کارهای خانه سرگرم می کنند. این کارها می تواند بر توانایی آنها نسبت به مراقبت و توجه به خود تاثیر منفی بگذارد.

بعضی زنان از نظر مالی مستقل نیستند و به همسر خود وابسته هستند. در مواقعی که این زنان خیانت میبینند مجبور هستند همه چیز را فراموش کنند و این رفتارها را برای گذران زندگی تحمل کنند.

ترکیب دارودرمانی و زوج درمانی

همان طور که می دانید داروهای ضد افسردگی خاصیت درمانی طولانی مدت ندارند به این خاطر که احساس ناراحتی و افسردگی نسبت به خیانت همسر کاملا طبیعی است. ترکیب زوج درمانی و دارو درمانی در حال حاضر تنها گزینه موجود برای درمان است چون فعلا هیچ تحقیقی که بیانگر نوع افسردگی و نوع خیانت زناشویی به صورت همزمان باشد وجود ندارد.

مورد خیانت واقع شدن حس تلخی است که ممکن است فرد را نسبت به همه چیز بی اعتماد و پریشان حال کند در نهایت افسرده و بی انگیزه شود.

همسر خیانت کار نیز ممکن است رابطه فعلی خود را از دست بدهد و به حس گناه و سردرگمی دچار شود. وقتی احساس افسردگی هر دو زوجین بهبود نیافت برای درمان لازم است به روان درمانگر ارجاع شوند. ( گلاس ـ رایت ـ ۱۹۹۷ ـ صفحه ۴۸۱)

افرادی که به چندین علائم افسردگی مبتلا هستند و تحت درمان دارویی قرار گرفته اند ثابت کرده اند که هیچ دارویی مانند داروهای ضد افسردگی برآن ها موثر نیست ( اوهشون ـ مارکوس ـ دروس و همکاران ۲۰۰۲)

درمان داروئی باعث می شود علائم افسردگی کاهش پیدا کند تا زوجین بتوانند به راحتی به جلسات زوج درمانی خود بپردازند البته تجویز این داروها باید به خوبی و ماهرانه انجام شود زیرا داروهای افسردگی نیز مانند سایر داروها عوارض خاص خود را دارند. به عنوان مثال سرکوب کردن و کاهش میل جنسی یکی از عوارض داروهای ضد افسردگی است.

توصیه هایی برای تحقیقات آینده

پژوهش های تجربی درباره خیانت های زناشویی محدود است. ( بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵ ) خیانت زناشویی فقط یک مشکل نیست بلکه مسئله ای است که باید تحت درمان و مراقبت های خاص قرار بگیرد. ( آتکینز ـ الدیریج ـ بوکام ـ کریستنسن ـ ۲۰۰۵ )

چند پاسخ برای پژوهش های وجود دارد که روند درمان کسانی که هم به افسردگی مبتلا بودند و هم مورد خیانت واقع شده اند را سرعت می بخشد.

ما به یک تحقیق گسترده از لحاظ کیفیت و فراگیر بودن آن و همچنین تجربی بودن آن برای زوج درمانی احتیاج داریم ( اپستین ـ ۲۰۰۵) علاوه بر آن ما منابعی نیاز داریم که برای این موضوع تمایل به سرمایه گذاری مالی داشته باشند.

البته فاصله ی بین دانش و کار آمدی درمان توامان خیانت و افسردگی زیاد است. استفاده از زوجی که این شرایط را دارند برای مطالعات طولی آسان نخواهد بود.

( بیو و هارتنت ـ۲۰۰۵ـ کوینه و بنازون ـ ۲۰۰۱ ) معتقد هستند مشکل ترین کار استفاده از زوجین آسیب دیده از افسردگی و خیانت برای پژوهش ها درمانی است.

بنازون و کوینه قضیه به کار گیری علائم قبلی افسردگی مقدم بر مشکلات زناشویی را مورد بررسی قرار دادند. در هنگام اداره کردن پژوهش ها درباره ی خیانت زناشویی و افسردگی شخص باید به صورت کاملا روشن علائم افسردگی خود پیش از وقوع خیانت را بازگو کند.

درک رابطه زناشویی ( در صورت وجود) برای افرادی که تمایل دارند وارد رابطه ای به غیر از رابطه خود شوند بسیار مهم است. طبق این نظریه افسردگی می تواند یک پیش آهنگ مهم برای مثال هشدار یک رابطه زناشویی داخل چارچوب باشد.

زنان و مردان درباره ی مورد خیانت قرار گرفتن تفاوت های بسیاری دارند. زنان در مواجهه با خیانت همسر خود خود را مقصر و عامل خیانت می دانند ولی یک مرد ممکن است از خیانت همسر خود خشمگین شود و خشم خود را بر سر شخص سوم تخلیه کند ( اسپرینگ ـ ۱۹۹۶) پژوهش های عاطی باید حاوی درک همسران از موانع و ناملایمات زناشویی باشد.

در تحقیقات مربوط به خیانت همسر که در آنها روابط جنسی رخ نداده بود خلایی وجود دارد. هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه خیانت بر روی عواطف همسر بر رابطه زوجین و سلامت روانی فرد خصوصا برای بررسی افسردگی موثر است یا نه موجود نبود.

برای دست پیدا کردن به اصول زوج درمانی برای درمانگر و شخص سوم رابطه، زوج درمانگر باید مکانیسم تغییرات را بررسی و تفسیر کند. ( بیچ ـ ۲۰۰۱)

فواید رضایت زناشویی و کاهش علائم افسردگی در برخی موضوعات حتما باید توسط یک تیم تحقیقاتی ارزیابی شود. با توجه به این که موضوع خانواده درمانی و ازدواج بسیار مهم است همه ی موارد به تشخیص روان درمانی ختم نمی شود. ممکن است زوجین از شرکت در جلسات زوج درمانی برای درمان افسردگی و خیانت، امتناع کنند.

پژوهش ها نشان می دهد روان درمانی می تواند برای درمان افسردگی موثر باشد. این چنین به نظر می رسد که زوج درمانی تاثیر گذار ترین روش برای احیای روابط زوجین و خلاصی از تنش های زندگی متاهلی است. به نظر می آید پژوهش ها بیانگر این مسئله است که روابط علت و معلولی میان عوامل تنش زای زندگی مشترک مانند طلاق و شروع افسردگی وجود داشته بلشد.

همان طور که می دانید افسردگی چهارمین علت ناتوانی در جهان است. ( موری و لوپز ـ ۱۹۹۶ ـ اولفسون ـ مارکوس ـدروس و همکاران ـ ۲۰۰۲) باعث نا امیدی است که پژوهش ها خانواده و زوجین یکی از کم رنگ ترین بحث هایی است که درباره زوج درمانی و خانواده به آن پرداخته شده.

رابطه ای بسیار نزدیک بین عوامل تنش زای زندگی مشترک مثل جدا شدن و طلاق و روابط خارج چارچوب و شروع روند افسردگی وجود دارد.

ارتباط بین نسلی، افسردگی و خیانت زناشویی نیز یکی از مطالعاتی است که برای ما بسیار مهم است. از نظر ما کشمکش بسیاری بین فهم چگونگی انتقال مفاهیم از نسلی به نسل دیگر از طریق یادگیری ژنتیک و یا هر دو وجود دارد.

در واقع بین تشخیص شروع افسردگی و خیانت به همسر و درمان افسردگی برای زوجینی که در زول درمان هستند وجود دارد.

آیا مطالبی که گفته شد به این معنی است که همسر برای درمان افسردگی باید نزد پزشک خانواده برود؟ آیا این به این معنی است که از بین بردن تنش های زناشویی موجب درمان افسردگی خواهد شد؟ البته هیچ شواهد تجربی در پژوهش های حاضر بر روی زوجینی که به علت اضطراب و خیانت ها درمان شده اند و افسردگی پیش یا بعد از آن وجود ندارد.

جمعیت محدودی برای درمان به صورت همزمان افسردگی و زوج درمانی بسیار کمتر از حد حقیقی معرفی شده اند. ( بلو و هارتنت ـ ۲۰۰۵ ـ اولفسون و مارکوس ـ دروس و همکاران ـ ۲۰۰۲ ) پژوهش های بسیار زیادی در این باره برای ثابت کردن این نکته که آیا این موضوع به تبعیض های فرهنگی مربوط است یا نه. این مسئله بیانگر این است که جمعیت بسیار کمی در مضیقه واقع هستند و دسترسی کمتری به خدمات درمان دارند و در نتیجه  اقدامی برای درمان افسردگی خود نمی کنند.

نتیجه گیری

در این مقاله پیش در آمدی بر درمان خیانت و افسردگی  و مسائل مربوط به آن داشتیم. در این حین به رابطه ی روشن بین تبادلات همزمانی این دو پی بردیم.

طبق شواهدی که دریافت کردیم زوج درمانی برای درمان اختلال افسردگی و همچنین خیانت به همسر به صورت جداگانه تاثیر گذار

است. البته شواهد قوی دال بر اینکه خیانت به همسر و افسردگی به صورت همزمان اتفاق می افتد و ما به یک پژوهش کامل برای ارزیابی کارایی درمان این زوجین احتیاج داریم.

منبع : افسردگی و رابطه آن با خیانت همسر

تاثیر اضطراب در زنان+ درمان تضمینی

اضطراب زنان هم به اختلالات اضطرابی مانند اختلال اضطراب فراگیر یا اختلال هراس و هم به احساسات گاه به گاه اضطراب اشاره دارد که بسیاری از افراد در طول زندگی خود آن را تجربه می کنند. در حالی که مردان و زنان هر دو علائم اضطراب را تجربه می کنند، تفاوت های ظریف بین این دو وجود دارد.

چرا زنان دچار اضطراب می شوند؟

تفاوت های قابل توجهی در میزان اضطراب بین مردان و زنان مشاهده می شود، به طوری که اضطراب به طور مداوم در بین زنان بیش تر می باشد.

اضطراب در زنان به طور بالقوه می تواند با تجربیات منحصر به فرد اجتماعی مرتبط باشد، از جمله: 

فشار برای حفظ ظاهر فیزیکی

بسیاری از زنان، در سنین پایین از ظاهر بدنی خود آگاه می شوند. در این سن نوجوانان می توانند با آزار و اذیت دیگران دست و پنجه نرم کنند، هم برای چیزهایی که می توانند تغییر دهند(مانند لباس، مدل مو و لوازم جانبی خود ) و هم چیزهایی که نمی توانند به راحتی تغییر دهند (مانند ویژگی های صورت، قد و وزن).

این تجربیات می‌تواند در بزرگسالی نیز باقی بماند و باعث شود که فرد اضطراب زیادی در مورد ظاهر خود داشته باشد. بدن ما نمایانگر شخصیت ما است و وقتی زنان نسبت به ظاهر خود احساس بد، حقارت یا خودآگاهی داشته باشند، درگیر اضطراب شدید می شوند.

فشار در مورد بارداری، زایمان و مادر شدن

تقریباً 10 درصد از زنان پس از زایمان و تبدیل شدن به مادر دچار اضطراب می شوند. این رقم عجیب حجم عظیم زنانی را که پس از تولد نوزادشان دچار اضطراب می‌شوند، نشان می دهد. با این حال در مورد رابطه بین بارداری، مادری و سلامت روان چندان بحث نمی شود.

هر یک از والدین ایده خود را در مورد اینکه چگونه فرزند خود را به درستی تربیت کنند، دارند، اما این می تواند باعث اضطراب آن ها شود، به خصوص زمانی که زنان به دلیل روش های انتخاب شده خود احساس بد یا گناه می کنند.

نمونه ای از آن مادرانی است که شیردهی را انتخاب می کنند و مادرانی که شیر خشک را انتخاب می کنند. علیرغم اینکه هر دو گزینه برای نوزاد سالم هستند، برخی از مادران احساس ناراحتی و اضطراب زنان پیدا می کنند. هیچ زنی نمی خواهد احساس کند که فرزندش را در معرض آسیب قرار می دهد، به همین دلیل است که به اشتراک گذاشتن تصمیمات والدین با دیگران می تواند منبع مهمی از اضطراب زنان باشد.

این فشار حتی به زنانی که ممکن است اصلاً تمایلی به باردار شدن یا بچه دار شدن نداشته باشند نیز کشیده می شود. برخی از زنان تحت فشار دوستان، شریک زندگی، خانواده و حتی جامعه تصمیم به بارداری می گیرد. این امر برای هر زنی امکان پذیر و مطلوب نیست و ممکن است باعث اضطراب او شود.

فشار برای اثبات خود در مدرسه و محل کار

بسیاری از زنان همچنان با احساس جدی نگرفتن در محیط های حرفه ای دست و پنجه نرم می کنند، علاوه براین گزارش های زنان مبنی بر اغماض و آزار و اذیت نیز شایع می باشد. مدرسه یا محیط های کاری که برای زنان غیر مهمان نواز است می توانند به سرعت به منبع اضطراب آن ها تبدیل شوند، زیرا احساس می کنند که برای سرپا ماندن باید سخت تر کار کنند. 

عوارض استرس در زنان| عوارض استرس و فکر زیاد

علائم اضطراب زنان بسیار بیشتر از احساس عصبی بودن قبل از یک کار یا ارائه است. زنان می‌توانند طیف وسیعی از علائم و نشانه‌های فیزیکی، ذهنی و عاطفی را تجربه کنند، از جمله:

  • ترس و نگرانی بیش از حد
  • بی خوابی یا مشکل در خوابیدن
  • مشکل در تمرکز
  • تهوع و استفراغ
  • ناراحتی دستگاه گوارش
  • هایپرونتیلاسیون
  • تعریق
  • لرزیدن
  • دهان خشک
  • ضربان قلب نامنظم یا تند
  • تنش عضلانی، درد 
  • داشتن احساس عذاب قریب الوقوع
  • خستگی
  • بی قراری
  • تحریک پذیری
  • احساس آشفتگی
  • موارد وحشت زدگی
  • احساس ضعف یا سرگیجه
  • احساس خفگی
  • اجتناب از موقعیت هایی که باعث اضطراب زنان می شود، مانند موقعیت های اجتماعی

اختلال اضطرابی

اضطراب زنان یک پاسخ طبیعی به استرس می باشد اما اگر کنترل آن سخت شود و زندگی روزمره شما را تحت تاثیر قرار دهد، می تواند ناتوان کننده باشد. اختلالات اضطرابی تقریباً 1 نفر از هر 5 بزرگسال در ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. اختلالات اضطرابی اغلب با مشاوره، دارودرمانی یا ترکیبی از هر دو درمان می شوند. برخی از زنان همچنین متوجه می شوند که یوگا یا مدیتیشن به اختلالات اضطرابی کمک می کند.

انواع اضطراب منحصر به فرد در زنان

  • اضطراب در دوران بلوغ: بلوغ دوره ای از زندگی یک زن جوان است که با تغییرات هورمونی و استرس قابل توجه مشخص می شود. قبل از بلوغ، پسران و دختران میزان اضطراب مشابهی را تجربه کنند، اما زمانی که بلوغ شروع می شود، دختران نوجوان بیشتر از مردان به اضطراب مبتلا می شوند.
  • اختلال نارسایی پیش از قاعدگی (PMDD) : شامل خلق افسرده و اضطراب در طول هفته قبل و چند روز اول قاعدگی است. زنان همچنین ممکن است احساس خستگی کنند و مشکل در تمرکز، خستگی، تغییر در خواب و اشتها، علائم فیزیکی مانند افزایش موقت وزن، درد و تورم سینه، و درد ماهیچه‌ها یا مفاصل را تجربه کنند.
  • اضطراب بارداری : تقریباً 6 درصد از زنان در دوران بارداری اضطراب را تجربه می کنند که با تغییرات هورمونی قابل توجه مشخص می شود. استرس آماده شدن برای مادر شدن و زایمان نیز می تواند به اضطراب در دوران بارداری منجر شود.
  • اضطراب پس از زایمان : حدود 10 درصد از زنان پس از زایمان در سال اول پس از زایمان دچار اضطراب می شوند. اضطراب پس از زایمان ممکن است همراه با افسردگی باشد.
  • اضطراب در دوران یائسگی : مشابه دوران بلوغ، یائسگی دوره زمانی دیگری است که شامل تغییرات هورمونی قابل توجه می باشد و می تواند زنان را در معرض خطر ابتلا به اضطراب قرار دهد. زنانی که علائم فیزیکی مانند گرگرفتگی و بی خوابی را تجربه می کنند، بیشتر در معرض اضطراب در دوران یائسگی هستند. در برخی موارد، هورمون درمانی ممکن است به کاهش علائم کمک کند.

چه چیزی باعث اختلالات اضطرابی می شود؟

محققان بر این باورند که اختلالات اضطرابی ناشی از ترکیبی از عوامل است که ممکن است شامل موارد زیر باشد:

  • تغییرات هورمونی در طول چرخه قاعدگی
  • ژنتیک
  • حوادث تروماتیک
  • تجاوز جنسی

اختلالات اضطرابی چگونه درمان می شوند؟

درمان اختلالات اضطرابی به نوع اختلال اضطرابی شما و سابقه شخصی مشکلات سلامتی، خشونت یا سوء استفاده فرد بستگی دارد.

اغلب، درمان ممکن است شامل موارد زیر باشد:

  • مشاوره یا روان درمانی
  • دارودرمانی
  • ترکیبی از مشاوره و دارودرمانی
  • هیپنوتراپی

مشاوره| درمان استرس بدون دارو

 پزشک شما ممکن است برای درمان اختلالات اضطرابی راهی به نام درمان شناختی رفتاری (CBT) معرفی کند. 

درمان شناختی رفتاری می تواند به شما کمک کند الگوهای تفکر پیرامون ترس های خود را تغییر دهید. همچنین به شما کمک می کند نحوه واکنش خود را به موقعیت هایی که ممکن است باعث ایجاد اضطراب زنان می شوند تغییر دهید. علاوه بر این ممکن است راه هایی برای کاهش احساس اضطراب زنان و بهبود رفتارهای خاص ناشی از اضطراب مزمن بیاموزید که در آرامش درمانی و حل مسئله موثر می باشد.

چه نوع دارویی اختلالات اضطرابی را درمان می کند؟

انواع مختلفی از داروها اختلالات اضطرابی را درمان می کنند. این شامل:

  • ضد اضطراب (بنزودیازپین ها).  این داروها معمولاً برای مدت کوتاهی تجویز می شوند زیرا اعتیادآور هستند. قطع سریع این دارو می تواند باعث علائم ترک شود.
  • مسدود کننده های بتا. این داروها می توانند از علائم فیزیکی مانند لرزش یا تعریق جلوگیری کنند. 
  • مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs). SSRI ها سطح سروتونین را در مغز تغییر می دهند.   آن ها مقدار سروتونین موجود را افزایش می دهند تا به سلول های مغز کمک کنند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. عوارض جانبی این دارو شامل بی خوابی یا آرام بخشی، مشکلات معده و کاهش میل جنسی باشد.
  • سه حلقه ای. تریسیلیک ها مانند SSRI ها عمل می کنند. اما گاهی عوارض جانبی بیشتری نسبت به SSRI ها ایجاد می کنند. آن ها ممکن است باعث سرگیجه، خواب آلودگی، خشکی دهان، یبوست یا افزایش وزن شوند.
  • مهارکننده های مونوآمین اکسیداز (MAOIs).  افرادی که مهارکننده های مونوآمین اکسیداز مصرف می کنند باید از برخی غذاها و نوشیدنی ها (مانند پارمزان یا پنیر چدار و شراب قرمز) که حاوی اسید آمینه ای به نام تیرامین هستند اجتناب کنند. مصرف MAOI و خوردن این غذاها می تواند باعث افزایش خطرناک فشار خون شود.  زنانی که MAOI مصرف می کنند نیز باید از برخی داروها مانند برخی از انواع قرص های ضد بارداری، مسکن ها، داروهای سرماخوردگی و آلرژی اجتناب کنند. در مورد هر دارویی که مصرف می کنید ابتدا با پزشک خود صحبت کنید.

منبع : تاثیر اضطراب در زنان+ درمان تضمینی 

علل پزشکی مشکلات خواب

آیا شب ها مشکلات خواب را تجربه میکنید؟ آیا پس از بیدار شدن احساس خستگی دارید؟

افرادی که احساس می کنند خواب خوبی ندارند ممکن است به دلیل انواع بیماری های زمینه ای پزشکی، از خواب آلودگی بیش از حد در روز رنج ببرند. اختلال خواب ممکن است نشانه ای از یک مشکل سلامتی یا اثر نامطلوب درمان برای درمان مشکل باشد.

استرس ناشی از بیماری مزمن همچنین می تواند باعث بی خوابی و خواب آلودگی در طول روز شود. شرایط رایجی که اغلب با مشکلات خواب مرتبط هستند عبارتند از: سوزش سر دل، دیابت، بیماری های قلبی عروقی، اختلالات اسکلتی عضلانی، بیماری کلیوی، مشکلات سلامت روان، اختلالات عصبی، مشکلات تنفسی و بیماری تیروئید.

علاوه بر این، برخی از داروهای تجویزی و بدون نسخه که برای درمان این مشکلات و سایر مشکلات سلامتی استفاده می‌شوند، می‌توانند کیفیت و کمیت خواب را مختل کنند.

علل پزشکی مشکلات خواب 

سوزش سردل

دراز کشیدن در رختخواب اغلب سوزش سر دل را تشدید می کند که به دلیل ذخیره اسید معده در مری ایجاد می شود. ممکن است بتوانید با پرهیز از غذاهای سنگین یا چرب (همچنین قهوه و الکل) در عصر از این مشکل جلوگیری کنید.

همچنین می توانید با بالا بردن قسمت بالایی بدن خود از جاذبه به نفع خود استفاده کنید. داروهای بدون نسخه و تجویزی که ترشح اسید معده را سرکوب می کنند نیز می توانند کمک کنند اما در این مورد باید با دکتر متخصص مراجعه کنید.

دیابت

دیابت یک اختلال شایع و مزمن است که با افزایش سطح گلوکز یا قند خون مشخص می شود. زمانی اتفاق می‌افتد که سلول‌های شما به انسولین (هورمونی که از لوزالمعده ترشح می‌شود) واکنش مناسبی نشان نمی‌دهند و زمانی که لوزالمعده نتواند در پاسخ انسولین بیشتری تولید کند. افراد مبتلا به دیابت که سطح قند خون آن ها به خوبی کنترل نشده است ممکن است به دلایل زیر مشکلات خواب را تجربه کنند:

  • تعریق شبانه
  • نیاز مکرر به ادرار
  • علائم هیپوگلیسمی (قند خون پایین)
  • اگر دیابت به اعصاب پاها آسیب رسانده باشد، حرکات شبانه یا درد نیز ممکن است خواب را مختل کند.

نارسایی قلبی

نارسایی قلبی وضعیتی است که با کاهش تدریجی توانایی قلب برای “پمپ کردن” یا گردش خون مشخص می شود. نارسایی قلبی می تواند باعث تجمع مایع در ریه ها و بافت ها شود.

بیماران مبتلا به نارسایی قلبی ممکن است در طول شب با احساس تنگی نفس از خواب بیدار شوند زیرا وقتی دراز می کشند مایع اضافی بدن در اطراف ریه های آن ها جمع می شود. استفاده از بالش برای بالا بردن بالاتنه ممکن است به این مشکل کمک کند.

داروهای خواب‌آور بنزودیازپین به برخی افراد کمک می‌کنند تا علی‌رغم این اختلال تنفسی بخوابند، اما برخی از افراد ممکن است نیاز به استفاده از اکسیژن مکمل یا دستگاهی داشته باشند که فشار را در راه هوایی فوقانی و حفره قفسه سینه افزایش می‌دهد تا به تنفس و خواب طبیعی‌تر کمک کند.

مردان مبتلا به نارسایی قلبی اغلب دچار آپنه انسدادی خواب می‌شوند( یک اختلال تنفسی که با بیداری‌های متعدد شبانه مشخص می‌شود) که می‌تواند خواب را مختل کند، باعث خواب‌آلودگی در طول روز و بدتر شدن نارسایی قلبی شود. در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر، نوسانات طبیعی در ریتم شبانه روزی ممکن است باعث آنژین (درد قفسه سینه)، آریتمی (ضربان قلب نامنظم)، یا حتی حمله قلبی در هنگام خواب شود.

اختلالات اسکلتی عضلانی

درد التهاب مفصل می‌تواند باعث شود افراد به هنگام تغییر وضعیت به خواب رفته و به حالت اولیه بروند. علاوه بر این، درمان با استروئیدها اغلب باعث بی خوابی می شود البته ممکن است مصرف آسپرین یا یک داروی ضدالتهاب غیراستروئیدی (NSAID) درست قبل از خواب برای تسکین درد و تورم مفاصل در طول شب مفید باشد.

افراد مبتلا به فیبرومیالژیا (وضعیتی که با رباط‌ها و تاندون‌های دردناک مشخص می‌شود) احتمالاً صبح ها از خواب بیدار می‌شوند و مانند افراد مبتلا به درد التهاب مفصل احساس خستگی و سفت و درد دارند. محققانی که خواب مبتلایان به فیبرومیالژیا را تجزیه و تحلیل کردند، دریافتند که حداقل نیمی از آن ها خواب عمیق غیرطبیعی دارند.

بیماری کلیوی

افراد مبتلا به بیماری کلیوی دارای کلیه‌هایی هستند که به حدی آسیب دیده‌اند که دیگر نمی‌توانند مایعات را فیلتر کنند، مواد زائد را حذف کنند و الکترولیت‌ها را به همان اندازه که سالم هستند در تعادل نگه دارند. بیماری کلیوی می تواند باعث تجمع مواد زائد در خون شود و منجر به بی خوابی یا علائم سندرم پای بیقرار شود. اگرچه محققان مطمئن نیستند که چرا ولی دیالیز یا پیوند کلیه همیشه خواب را به حالت عادی باز نمی‌گرداند.

شب ادراری

شب ادراری نیاز به بیدار شدن مکرر برای ادرار کردن در طول شب دارد. این یکی از دلایل شایع کم خوابی به خصوص در میان افراد مسن است. شب ادراری حتی در موارد خفیف باعث می شود که فرد حداقل دو بار در طول شب از خواب بیدار شود. در موارد شدید، فرد ممکن است پنج یا شش بار از خواب برخیزد.

شب ادراری ممکن است ناشی از افزایش سن باشد، اما علل دیگر عبارتند از برخی شرایط پزشکی (نارسایی قلبی، دیابت، عفونت ادراری، بزرگ شدن پروستات، نارسایی کبد، ام اس، آپنه خواب)، مصرف برخی از داروها (به ویژه دیورتیک ها) و مصرف بیش از حد مایعات پس از شام باشد.

درمان های شب ادراری به سه دسته تقسیم می شوند:

  • درمان هایی برای اصلاح علل پزشکی
  • مداخلات رفتاری
  • دارو درمانی

اولین قدم، تلاش برای شناسایی علت و اصلاح آن است. اگر در این کار ناموفق بودید، رویکردهای رفتاری مانند کاهش میزان نوشیدنی دو ساعت قبل از خواب، به ویژه کافئین و الکل را امتحان کنید. اگر شب ادراری ادامه یابد، پزشک ممکن است یکی از داروهایی که برای درمان مثانه تایید شده اند را تجویز کند.

بیماری تیرویید

پرکاری تیروئید (پرکاری تیروئید) می تواند باعث مشکلات خواب شود. این اختلال سیستم عصبی را بیش از حد تحریک می کند، به خواب رفتن سخت می شود و ممکن است باعث تعریق شبانه شود که منجر به برانگیختگی شبانه شود. احساس سرما و خواب‌آلودگی یکی از نشانه‌های تیروئید کم‌کار (کم‌کاری تیروئید) است.

از آنجایی که عملکرد تیروئید بر هر اندام و سیستم بدن تأثیر می گذارد، علائم می تواند گسترده باشد و گاهی اوقات رمزگشایی آن ها دشوار می باشد. بررسی عملکرد تیروئید فقط به یک آزمایش خون ساده نیاز دارد، بنابراین اگر متوجه انواع علائم غیر قابل توضیح شدید، از پزشک خود بخواهید مشکلات تیروئید شما را بررسی کند.

مشکلات تنفسی

تغییرات مربوط به شبانه روزی در ماهیچه های اطراف راه های هوایی می تواند باعث انقباض راه های هوایی در طول شب شده و احتمال حملات آسم شبانه را افزایش دهد که خواب را مختل می کند.

مشکلات تنفسی یا ترس از حملات شبانه ممکن است خوابیدن را سخت‌تر کند. از طرف دیگر افرادی که آمفیزم یا برونشیت دارند نیز ممکن است به دلیل تولید بیش از حد خلط، تنگی نفس و سرفه در به خواب رفتن مشکل داشته باشند.

داروها

داروهایی که ممکن است بر خواب تأثیر بگذارند، شامل موارد زیر می باشند:

اختلالات سلامت روان

تقریباً همه افراد مبتلا به اضطراب یا افسردگی در به خواب رفتن و به خواب ماندن مشکل دارند. ناتوانی در به خواب رفتن ممکن است به کانون ترس و تنش مداوم برای برخی از مبتلایان تبدیل شود و باعث کاهش بیشتر خواب شود.

اضطراب عمومی

اضطراب شدید که به عنوان اختلال اضطراب فراگیر نیز شناخته می شود، با احساس نگرانی، دلهره یا ناراحتی مداوم و آزاردهنده مشخص می شود. این احساسات یا به طور غیرعادی شدید هستند یا با مشکلات و خطرات واقعی زندگی روزمره فرد تناسبی ندارند.

افراد مبتلا به اضطراب عمومی معمولاً هر روز به مدت شش ماه یا بیشتر، نگرانی بیش از حد و مداوم را تجربه می کنند. علائم رایج این اختلال عبارتند از مشکل در به خواب رفتن، مشکل در خواب ماندن و استراحت پس از خواب.

فوبیا و حملات پانیک

فوبیاها، که ترس های شدید مربوط به یک شی یا موقعیت خاص هستند، به ندرت باعث مشکلات خواب می شوند، مگر اینکه فوبیا مربوط به خواب باشد (مانند ترس از کابوس، ترس از اتاق خواب یا ترس از تاریکی). از طرف دیگر حملات پانیک اغلب در شب رخ می دهد.

حملات پانیک مربوط به خواب در طول رویا دیدن رخ نمی دهد، بلکه در مرحله N2 (خواب سبک) و مرحله N3 (خواب عمیق) رخ می دهد که عاری از محرک های روانی هستند. در بسیاری از انواع فوبیا و اختلالات هراس، شناخت و درمان مشکل اساسی (اغلب با داروهای ضد اضطراب ) ممکن است اختلال خواب را حل کند.

افسردگی

از آنجایی که تقریبا ۹۰ درصد از افراد مبتلا به افسردگی جدی بی خوابی را تجربه می کنند، پزشکی که فرد مبتلا به بی خوابی را ارزیابی می کند، افسردگی را به عنوان یک علت احتمالی در نظر می گیرد. صبح زود بیدار شدن از نشانه های افسردگی می باشد، علاوه بر این برخی از افراد افسرده در طول شب به سختی به خواب می روند.

در افسردگی مزمن و خفیف، بی خوابی یا خواب آلودگی ممکن است برجسته ترین علامت باشد.

اختلال دوقطبی

خواب آشفته یکی از ویژگی های بارز اختلال دوقطبی (که به عنوان بیماری شیدایی- افسردگی شناخته می شود) می باشد. کم خوابی ممکن است علائم شیدایی را تشدید یا القا کند یا به طور موقت افسردگی را کاهش دهد. در طول دوره شیدایی، فرد ممکن است برای چند روز اصلا نخوابد.

اسکیزوفرنی

برخی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی در مراحل اولیه و شدیدترین مرحله یک دوره بسیار کم می خوابند. بین دوره‌ها، احتمالاً الگوی خواب آن‌ها بهبود می‌یابد، اگرچه بسیاری از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی به ندرت خواب عمیق عادی دارند.

اختلالات عصبی

برخی از اختلالات مغزی و عصبی نیز می تواند باعث بی خوابی شود، که شامل موارد زیر می باشد:

زوال عقل

بیماری آلزایمر و سایر اشکال زوال عقل ممکن است تنظیم خواب و سایر عملکردهای مغز را مختل کند. سرگردانی و آشفتگی در طول شب در بیماران آلزایمری در حدی است که می‌تواند نیاز به نظارت دائمی داشته باشد و استرس زیادی را بر مراقبین وارد می کند. در چنین مواردی، دوزهای کوچک داروهای ضد روان پریشی بیشتر از داروهای بنزودیازپین مفید تر می باشد اما باید زیر نظر دکتر متخصص مصرف شود.

صرع

افراد مبتلا به صرع (وضعیتی که در آن فرد مستعد تشنج است) دو برابر بیشتر از دیگران در معرض خطر بی خوابی قرار دارند. اختلالات امواج مغزی که باعث تشنج می شود نیز می تواند باعث نقص در خواب REM شود. داروهای ضد تشنج در ابتدا می توانند تغییرات مشابهی ایجاد کنند، اما در صورت استفاده طولانی مدت، اختلالات خواب را اصلاح می کنند.

از هر چهار نفر مبتلا به صرع، یک نفر تشنج هایی دارد که عمدتاً در شب اتفاق می افتد و باعث اختلال در خواب و خواب آلودگی در طول روز می شود. کمبود خواب همچنین می‌تواند باعث تشنج شود.

سردرد، سکته مغزی و تومور

افرادی که مستعد سردرد هستند باید سعی کنند از کم خوابی خودداری کنند، زیرا کمبود خواب می تواند باعث ایجاد سردرد شود. هم سردردهای خوشه ای و هم میگرنی ممکن است به تغییرات در اندازه رگ های خونی منتهی به قشر مغز مرتبط باشند. درد زمانی رخ می دهد که دیواره رگ های خونی گشاد شوند.

سردردهایی که افراد را بیدار می کنند اغلب میگرن هستند، اما برخی از میگرن ها را می توان با خواب تسکین داد. خواب آلودگی همراه با سرگیجه، ضعف، سردرد یا مشکلات بینایی ممکن است نشانه یک مشکل جدی مانند تومور مغزی یا سکته باشد که نیاز به مراقبت فوری پزشکی دارند.

بیماری پارکینسون

تقریباً همه افراد مبتلا به بیماری پارکینسون بی خوابی را تجربه می کنند. فقط داخل و خارج شدن از رختخواب می تواند مشکل باشد، این بیماری اغلب خواب را مختل می کند. برخی از برانگیختگی ها ناشی از لرزش و حرکات ناشی از این اختلال است و برخی دیگر به نظر می رسد ناشی از خود این اختلال باشد. در نتیجه، خواب آلودگی در طول روز شایع است.

درمان با قرص های خواب ممکن است دشوار باشد زیرا برخی داروها می توانند علائم پارکینسون را بدتر کنند. برخی از بیمارانی که داروهای مورد استفاده برای درمان پارکینسون مصرف می کنند ممکن است دچار کابوس های شدید شوند. با این حال، استفاده از این داروها در شب برای حفظ تحرک لازم برای تغییر وضعیت در رختخواب مهم است.

منبع : علل پزشکی مشکلات خواب

ترس از اجسام بزرگ یا ترس از مجسمه

افراد درگیر این فوبیا ترس شدیدی از اجسام بزرگ (megalophobia) مانند آسمان خراش ها، هواپیماها و مجسمه های بزرگ دارند. مانند سایر فوبیاهای خاص، ترس از اجسام بزرگ نیز با مواجهه درمانی قابل درمان است.

ترس از اجسام بزرگ| مگالوفوبیا چیست؟

مگالوفوبیا یا ترس از اجسام بزرگ نوعی اختلال اضطرابی است که در آن فرد ترس شدیدی از اشیاء بزرگ را تجربه می کند. فرد مبتلا به فوبیا اجسام بزرگ وقتی به اشیاء بزرگ مانند ساختمان‌های بزرگ، مجسمه‌ها، حیوانات و وسایل نقلیه فکر می‌کند یا در اطراف آن قرار می‌گیرد، ترس و اضطراب شدیدی را تجربه می‌کند. آن ها اغلب از حضور در موقعیت ها یا مکان هایی که دارای اشیاء بزرگ هستند اجتناب می کنند.

افراد مبتلا به مگالوفوبیا از چه نوع اجسام بزرگی می ترسند؟

اشیاء زیر می‌توانند باعث ایجاد ترس و اضطراب شدید در افراد مبتلا به ترس از اجسام بزرگ شوند:

  • ساختمان های بلند مانند آسمان خراش ها.
  • مجسمه ها و بناهای تاریخی بزرگ.
  • شرایط طبیعی بزرگ یا وسیع مانند کوه ها، آتشفشان ها، دریاچه ها و اقیانوس ها.
  • قایق ها، کشتی ها و لنج های بزرگ.
  • وسایل نقلیه بزرگ مانند قطار و اتوبوس.
  • فضاهای بزرگ یا وسیع، مانند داخل استادیوم.
  • حیوانات بزرگ مانند فیل و نهنگ.

از آنجایی که انواع زیادی فوبیا وجود دارد، تشخیص آن ها کمی چالش برانگیز است. افرادی که مبتلا به ترس از اجسام بزرگ هستند معمولاً از بیش از یک نوع جسم بزرگ می ترسند. فوبیای دیگری وجود دارد که با ترس از چیزی که اتفاقاً بزرگ است مشخص می شود، اما اندازه آن اهمیت خاصی ندارد. 

به عنوان مثال، اگر به طور خاص ترس شدیدی از اقیانوس دارید (که یک «شیء» بزرگ است)، ممکن است به تالاسوفوبیا، ترس از اقیانوس و نه ترس از اجسام بزرگ مبتلا باشید. اگر ترس شدیدی را تجربه می کنید، مهم است که به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانید تشخیص و درمان مناسب را دریافت کنید.

ترس از اجسام بزرگ چه کسانی را تحت تاثیر قرار می دهد؟

مانند سایر فوبیاها، مگالوفوبیا می تواند هر فردی را در هر سنی تحت تاثیر قرار دهد. فوبیای خاص، مانند ترس از اجسام بزرگ، بیشتر در کودکان ایجاد می شود و در نوجوانان و بزرگسالان جوان آشکار می شود، متاسفانه زنان بیشتر احتمال دارد به فوبیای خاص مبتلا شوند.

آیا ترس از اجسام بزرگ شایع است؟| ترس از مجسمه

محققان هنوز تعداد دقیق افراد مبتلا به مگالوفوبیا را نمی‌دانند، که به احتمال زیاد به این دلیل است که بسیاری از افراد مبتلا به فوبیای خاص مانند فوبیا اجسام بزرگ به دنبال درمان برای فوبیای خود نیستند. فوبیای خاص، به طور کلی تقریباً 7 تا 10 درصد از مردم را درگیر می کنند.

علائم و نشانه های ترس از اجسام بزرگ چیست؟

افراد مبتلا به فوبیا اغلب برای اجتناب از موقعیت‌هایی که شامل چیزی است که از آن می‌ترسند، نهایت تلاششان را می‌کنند. اگر فرد مبتلا به ترس از اجسام بزرگ نتواند از اشیاء بزرگ دوری کند و نزدیک اجسام بزرگ باشد، ممکن است علائم زیر را تجربه کند:

  • ترس و اضطراب شدید
  • ضربان قلب سریع
  • تنگی نفس
  • دل درد
  • خشک شدن
  • سردرد
  • احساس سرگیجه و سبکی سر
  • حالت تهوع
  • میل شدیدی برای فرار از موقعیت

چه چیزی باعث فوبیا اجسام بزرگ می شود؟

محققان مطمئن نیستند که دقیقاً چه چیزی باعث ترس از اجسام بزرگ می شود. آن ها بر این باورند که داشتن تجربه منفی یا آسیب زا که شامل یک شی بزرگ می شود ممکن است باعث فوبیا اجسام بزرگ شود.

ترس از اجسام بزرگ چگونه تشخیص داده می شود؟| ترس از مجسمه

ترس از اجسام بزرگ از طریق یک سری سوالات کامل در مورد تاریخچه، تجربیات و علائم فرد تشخیص داده می شود. فرد معمولاً باید حداقل شش ماه ترس و اضطراب مداوم از اجسام بزرگ را تجربه کرده باشید تا تشخیص داده شود که مبتلا به ترس از اجسام بزرگ هستید.

روانشناس شما احتمالاً از معیارهای موجود در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5)، انتشار یافته توسط انجمن روان‌پزشکی آمریکا، برای تشخیص ترس از اجسام بزرگ استفاده می شود. علاوه بر این روانشناس یا مشاور مشکلات جسمانی یا روانی دیگر را نیز بررسی می کند.

به طور کلی، فوبیا حداقل چهار معیار برای تشخیص دارد که عبارتند از:

  • ترس شدید و غیرمنطقی : ترس شدید و غیرطبیعی از یک شی یا موقعیت پایدار 
  • اضطراب شدید: فردی که فوبیا دارد، تمایل دارد از موقعیت‌ها یا تجربیاتی که در آینده او را به ترس هایش روبرو می کند دوری کند.
  • اجتناب : بسیاری از افرادی که فوبیا دارند به طور فعال از شی یا موقعیت ترسناک اجتناب می کنند. برخی برای اجتناب از چیزی که از آن می ترسند، افراطی عمل می کنند.
  • فوبیا با فعالیت های روزمره تداخل می کند: ترسی که فرد تجربه می کند باعث می شود که فرد زندگی روزمره خود را به شدت محدود کند.

آیا آزمایشی برای تشخیص فوبیا اجسام بزرگ وجود دارد؟

هیچ آزمایش قطعی برای تشخیص ترس از مجسمه و اجسام بزرگ وجود ندارد. درعوض، مشاور از شما سؤالاتی در مورد سابقه، علائم و تجربیات مربوط به ترس شما از اجسام بزرگ می‌پرسد تا ارزیابی کند که آیا شما به ترس از اجسام بزرگ مبتلا هستید یا خیر.

ترس از اجسام بزرگ چگونه درمان می شود؟

فوبیا اجسام بزرگ معمولاً با درمان روانشناختی (روان درمانی) مانند مواجهه درمانی و یا درمان شناختی رفتاری قابل درمان است. این ترس خیلی شایع نیست، اما گاهی اوقات افراد به داروهایی نیاز دارند که به طور موقت علائم ترس و اضطراب آن ها را تسکین دهند تا در طول درمان با ترس خود کنار بیایند.

درمان از طریق مواجهه درمانی

مواجهه درمانی شکل رایجی از درمان روانشناختی است که برای درمان فوبیاهای خاص استفاده می شود. افراد مبتلا به فوبیا معمولا از موقعیت هایی که شامل چیزی است که از آن می ترسند اجتناب می کنند. به همین دلیل، آن ها نمی توانند بیاموزند که وقتی با فوبیای خاص خود مواجه می شوند می توانند ترس خود را مدیریت کنند یا اینکه ترس آن ها اغلب واقعیت نمی یابد. درمانگران و روانشناسان از مواجهه درمانی برای افرادی که فوبیا دارند استفاده می کنند تا به آرامی آن ها را تشویق کنند وارد موقعیت هایی شوند که باعث اضطراب آن ها می شود و سعی کنند در آن موقعیت بمانند تا بتوانند کنار آمدن با آن ها را بیاموزند.

اگر دچار ترس از اجسام بزرگ هستید و در مواجهه درمانی شرکت می کنید، درمانگر یا روانشناس ممکن است با صحبت در مورد اشیاء بزرگ شروع کند. سپس ممکن است به تدریج به نمایش تصاویر اجسام بزرگ به شما بپردازند. سپس از شما می خواهد که شخصاً به یک شی بزرگ نگاه کنید و نزدیک آن بمانید. روند مواجهه درمانی آهسته و تدریجی است و درمانگر یا روانشناس شما سرعت درمان را با نیازهای شما تنظیم می کند.

درمان شناختی رفتاری (CBT)

CBT نوعی درمان روانشناختی است که از طریق صحبت کردن و پرسیدن سوالات، درمانگر یا روانشناس به شما کمک می کند دیدگاه متفاوتی به دست آورید. در نتیجه، یاد می گیرید که به استرس و اضطراب خود واکنش بهتری داشته باشید.

چه داروهایی برای درمان ترس از اجسام بزرگ استفاده می شود؟

معمولاً از دارو درمانی برای درمان فوبیای خاص مانند مگالوفوبیا استفاده نمی شود. اما در برخی موارد، افراد مبتلا به ترس از اجسام بزرگ ممکن است از داروهایی استفاده کنند تا به طور موقت به آن ها کمک کند علائم ترس و اضطراب را زمانی که تحت درمان روانشناختی برای درمان فوبیای خود قرار می‌دهند، کاهش دهند. داروهایی که گاهی برای کمک به درمان ترس از اجسام بزرگ استفاده می شوند عبارتند از:

  • مسدودکننده‌های بتا : برخی از مسدودکننده‌های بتا برای درمان یا پیشگیری از علائم فیزیکی اضطراب، مانند ضربان قلب سریع، استفاده می‌شوند.
  • آرام‌بخش‌ها (بنزودیازپین‌ها) : بنزودیازپین‌ها که نوعی آرام‌بخش هستند، به شما کمک می‌کنند تا آرامش داشته باشید و میزان اضطراب خود را کاهش دهید.

منبع : ترس از اجسام بزرگ یا ترس از مجسمه 

ترس از مرگ چیست؟ + ترس از مرگ در کودکان

ترس از مرگ(thanatophobia) ترس شدید از مرگ یا فرآیند مرگ است، نام دیگر این بیماری «اضطراب مرگ» می باشد. در این اختلال شما ممکن است نگران مرگ خود یا مرگ کسی باشید که به او اهمیت می دهید.

فوبیا چیست؟

فوبیا یک احساس شدید نگرانی یا وحشت در مورد فعالیت ها، اشیاء یا موقعیت های خاص می باشد. اختلال فوبیا خاص، مانند فوبیا مرگ، نوعی اختلال اضطرابی است. نمونه های دیگر اختلالات فوبیا شامل کلاستروفوبیا (ترس از فضاهای کوچک و محدود) و آئروفوبیا (ترس از پرواز) است.

آیا فوبیا مرگ طبیعی است؟

طبیعی است که در مورد مرگ احساس نگرانی کنید، از این گذشته، ترس از ناشناخته ها طبیعی است. ممکن است فکر کنید مردن ترسناک، دردناک یا تنها خواهد بود. اما اگر شما درگیر فوبیا مرگ باشید، ترس از مرگ بر زندگی روزمره شما تأثیر می گذارد. ممکن است عملکرد شما را در مدرسه، محل کار یا در موقعیت های اجتماعی دشوار کند. هنگامی که به مرگ فکر می کنید ممکن است علائم فیزیکی مانند حمله پانیک را تجربه کنید. یا ممکن است از صحبت در مورد مرگ یا روند مردن خودداری کنید.

زنان به طور کلی نسبت به مردان بیشتر به ترس از مرگ واکنش نشان داده‌اند. این احتمالاً به این دلیل است که زنان بیشتر به چنین ترس هایی اعتراف می کنند و در مورد آن ها بحث می کنند. 

ترس از  مرگ چقدر شایع است؟| علت فكر كردن زياد به مرگ

تحقیقات نشان می دهد که اضطراب و فکر به مرگ رایج است، اگرچه مردم تمایل دارند احساسات خود را نشان ندهند، اما یک مطالعه نشان می دهد که بین 3 تا 10 درصد از مردم احساس می کنند که بیشتر از دیگران در مورد مردن عصبی هستند.

چه کسانی بیش تر در معرض خطر وسواس فکری ترس از مرگ قرار دارند؟

تاناتوفوبیا می تواند بزرگسالان و کودکان را تحت تاثیر قرار دهد اما در افرادی با ویژگی های زیر بیش تر دیده می شود:

  • وضعیت سلامتی ضعیفی دارند یا با بیماری جدی درگیر هستند.
  • اعتقادات مذهبی قوی ندارند.
  • احساس نارضایتی از زندگی خود دارند.
  • عزت نفس پایینی را تجربه می کنند.
  • از فوبیا یا اختلالات دیگری مانند افسردگی یا اضطراب رنج می برند.
  • داشتن والدین یا عزیزان مسن، بیمار یا در حال مرگ.
  • شاهد بیماری، تروما یا خشونت باشند.

یک مطالعه نشان می دهد که افراد مسن بیشتر از روند مرگ می ترسند، در حالی که بزرگسالان جوان بیشتر از خود هراس دارند. مطالعه دیگری نشان داد که فرزندان والدین مسن در واقع سطح بالاتری از اضطراب مرگ را نسبت به والدین خود تجربه می کند که در حدود میانسالی به اوج خود می رسد.

چه چیزی باعث فوبیا مرگ می شود؟| علت فكر كردن زياد به مرگ

آیا تاکنون فکر کرده اید که احساس مرگ نشانه چیست؟ 

 یک رویداد یا تجربه خاص ممکن است باعث تحریک فوبیا مرگ شود. به عنوان مثال، ممکن است به اضطراب مرگ مبتلا شوید اگر:

  • یک تجربه آسیب زا مرتبط با مرگ یا مردن داشته باشید.
  • از دست دادن یکی از والدین یا عزیزان.
  • شاهد یک مرگ سخت یا دردناک باشید.

ترس از مرگ همچنین می تواند ریشه در بسیاری از فوبیاهای دیگر داشته باشد، این فوبیاها شامل موارد زیر می شوند:

علائم فوبیا مرگ چیست؟| ترس از مرگ نی نی سایت

اگر شما به ترس شدید از مرگ مبتلا باشید افکار مرگ ممکن است باعث ایجاد احساس شدید وحشت، ترس، اضطراب یا افسردگی در شما شود. این ترس ممکن است باعث شود از مکان ها یا موقعیت هایی که خطرناک به نظر می رسند اجتناب کنید. 

همچنین ممکن است در مورد سلامتی خود وسواس پیدا کنید و دائماً علائم بیماری را بررسی کنید. برای افراد مبتلا به اضطراب مرگ غیرمعمول نیست که زمان زیادی را صرف جستجوی خال های غیرطبیعی، بررسی فشار خون یا تحقیق در مورد اطلاعات پزشکی کنند. آن ها می توانند دچار بیمار انگاری شوند، که اختلالی است که باعث نگرانی بیش از حد در مورد بیمار شدن می باشد. 

علائم فیزیکی ترس از مرگ شامل موارد زیر می باشد:

  • لرز
  • سرگیجه و سبکی سر
  • تعریق بیش از حد ( هیپرهیدروزیس )
  • تپش قلب
  • حالت تهوع
  • هنگام مواجهه یا فکر به مرگ یا مردن، اضطراب شدیدی را تجربه می کنند.
  • تنگی نفس
  • لرزیدن
  • خستگی یا بی خوابی
  • ناراحتی معده یا سوء هاضمه

آیا راهی برای پیشگیری از فوبیا مرگ وجود دارد؟| وسواس فکری ترس از مرگ

هیچ راهی برای جلوگیری از وسواس فکری ترس از مرگ وجود ندارد. اما شما می توانید با راه های زیر اثرات آن را بر زندگی خود کاهش دهید:

  • اجتناب از چیزهایی که می توانند اضطراب را بدتر کنند، مانند کافئین ، مواد مخدر یا الکل.
  • تشکیل یک شبکه حمایتی از اعضای خانواده، دوستان و روانشناس.
  • دریافت کمک به محض مشاهده علائم.

فوبیا مرگ چگونه تشخیص داده می شود؟

آزمایش مخصوصی برای تشخیص ترس مرگ وجود ندارد. روانشناس شما باید به دقت علائم شما را بررسی کند و سوالات مختلفی را در مورد ترس شما از مرگ بپرسد. آن ها سایر شرایطی را که می تواند علائم مشابهی ایجاد کنند، مانند اختلال وسواس فکری اجباری یا سایر اختلالات اضطرابی را نیز بررسی می کنند.

روانشناسان با نکات زیر می توانند فوبیا را تشخیص دهند:

  • علائم به مدت شش ماه یا بیشتر طول می کشد.
  • علائم به محض برخورد با موقعیت ترسناک ظاهر می شوند.
  • ترس در مورد یک شی یا موقعیت خاص است، مانند مرگ.
  • برای دوری از شی یا موقعیتی که از آن می ترسید، از خانه خارج نمی شود.

ترس از مرگ در کودکان

ترس کودک از مرگ می تواند برای والدین نگران کننده باشد، اما در واقع ممکن است بخشی سالم از رشد طبیعی باشد. کودکان به طور کلی فاقد مکانیسم های دفاعی و درک مرگ هستند که به بزرگسالان کمک می کند تا با آن مقابله کنند.

کمک به کودک مبتلا به فوبیا مرگ

در بیشتر کودکان، ترس از مرگ بیمارگونه نمی شود. بیشتر ترس های دوران کودکی به زودی از بین می روند زیرا بچه ها به بلوغ می رسند و تمرکز خود را به موقعیت های متفاوت تغییر می دهند. با این حال، اگر علائم و ترس کودک شما به مدت شش ماه یا بیشتر ادامه داشته باشد، و به طور قابل توجهی بر عملکرد او تأثیر بگذارد، ممکن است درگیر ترس از مرگ شده باشد.

واکنش شما به‌عنوان والدین یا معلم می‌تواند تا حدی بر طولانی‌مدت و شدید بودن ترس کودک از مرگ تأثیر بگذارد. بسیاری از بزرگسالان تصور می کنند که کودکان نباید در مورد مرگ بشنوند، بنابراین از صحبت در مورد آن با فرزندان خود اجتناب می کنند. اما بچه ها زمانی که برای آن آماده هستند تمایل دارند اطلاعاتی را داشته باشند.

درمان فوبیا مرگ| ترس از مرگ نی نی سایت

اگر ترس از مرگ بر توانایی شما و عملکرد در مدرسه، محل کار یا موقعیت های اجتماعی تأثیر می گذارد، به دنبال درمان باشید. شما ممکن است با کمک روان درمانی درمورد ترس و اضطراب خود صحبت کرده و احساسات خود را بهتر درک کنید.

انواع روان درمانی عبارتند از:

  • درمان شناختی رفتاری (CBT): درمان شناختی رفتاری می تواند به شما کمک کند طرز فکر خود را در مورد مرگ تغییر دهید تا آنقدر ترسناک نباشد. ممکن است لازم باشد به باورهای غیرواقعی که دارید پی ببرید، مانند احساس اینکه مرگ “ناعادلانه” است یا اینکه روند مردن همیشه دردناک است. CBT همچنین تکنیک هایی را به شما می دهد تا نحوه واکنش خود را نسبت به مرگ بهتر مدیریت کنید.
  • مواجهه درمانی: این نوع درمان به تدریج شما را در معرض مکان ها، افکار یا موقعیت هایی قرار می دهد که به مرگ مربوط می شود. شما ممکن است با نوشتن در مورد چگونگی تصور مرگ خود یا مرگ یک عزیز شروع کنید. سایر تکنیک های مواجهه می تواند شامل مراجعه به بیمارستان، نوشتن وصیت نامه، خواندن آگهی ترحیم یا صحبت با فردی باشد که بیماری لاعلاجی دارد.
  • دارو درمانی برای تاناتوفوبیا یا سایر اختلالات فوبیا خاص چندان موثر نیست. اما اگر مجبور باشید در یک موقعیت استرس زا یا ترسناک مانند مراسم تشییع جنازه قرار بگیرید، پزشک شما ممکن است داروهای ضد اضطراب را توصیه کند. داروهای مورد استفاده برای درمان اضطراب شامل بنزودیازاپین‌ها، مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs)، یا مسدودکننده‌های بتا هستند.

منبع : ترس از مرگ چیست؟ + ترس از مرگ در کودکان 

خستگی تصمیم گیری | مشکل و خستگی ناشی از تصمیم گیری

خستگی تصمیم گیری، مشکل و خستگی ناشی از تصمیم گیری

منظور از خستگی تصمیم گیری چه می باشد و چطور می تواند از آن اجتناب کرد؟ تصمیم گیری از فرآیندهای ذهنی می باشد که هر لحظه از زندگی با آن درگیر هستیم.

به عنوان مثال صبحانه چه چیزی بخوریم؟ چه بپوشیم؟ چه کلاسی را انتخاب کنیم؟ چه رنگ مویی بزنیم؟ خانه چه کسی برویم؟ و مواردی از این قبیل.

هرروز قبل ازینکه از خواب بلند شویم و چشم باز کنیم بدون آن که در مورد تصمیمات آگاه باشیم و به آن فکر کنیم تصمیمات کوچک و بزرگ مختلفی را می گیریم که شاید برخی از آن تصمیم ها مهم به نظر نیایند و به آن توجه نکنید.

این تصمیمات کوچک و بزرگ از کارکردهای عالی مغز بوده و نیاز به انرژی روانی زیادی دارند. امروزه شرایط زندگی به گونه ای است که تصمیمات بسیاری در طول روز گرفته می شود و همین مسئله باعث خستگی تصمیم گیری خواهد شد. برای این که با مفهوم خستگی تصمیم گیری آشنا شوید بهتر است این مقاله را تا انتها مورد مطالعه قرار دهید.

خستگی تصمیم گیری چیست؟

در طول روز تصمیم گیری های زیادی باید انجام شود، این کار ممکن است دچار خستگی می شود و بعد از مدتی احساس می کند که دیگر نمی تواند گزینه های موجود را برای خود سبک و سنگین نمایند و انتخاب درستی داشته باشد به همین دلیل دچار سردرگمی می شود و شک و تردید به سراغش می آید.

در این شرایط فرد چون در یک دوره طولانی درگیر تصمیم گیری بوده است دیگر عملکرد سابق را ندارد و نمی تواند به درستی انتخاب کند که به آن، خستگی تصمیم گیری می گویند.

در این خصوص تحقیقاتی بر روی قاضیان پرونده ها انجام شده است و این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است.

این بدین دلیل است که قاضیان پرونده به دلیل این که مشغله کاری آن ها زیاد است و دائما در حال انتخاب و تصمیم گیری هستند، بیش از دیگران با خستگی تصمیم گیری رو به رو می شوند و این مسئله ممکن است قضاوت آن ها را تاحدودی تحت تاثیر قرار دهد.

مسئله ای که در این جا اهمیت دارد و باید به آن توجه کرد این است که برخلاف خستگی جسمی، خستگی تصمیم گیری اغلب بدون آگاهی و خواست ما ایجاد می شود و به مرور بدون آن متوجه شویم دچار سردرگمی در تصمیم گیری خواهیم شد و نوعی بی تفاوتی به سراغمان می آیند، در این صورت دیگر تمایلی به تصمیم گیری جدید نداریم.

ضرورت آگاهی از خستگی تصمیم گیری

آگاهی از خستگی تصمیم گیری از اهمیت بسیاری برخوردار است و مزایای بسیاری را نیز به همراه دارد. به عنوان مثال کسی که دارای شغل فروشندگی یا طراحی سایت می باشد.

آگاهی از خستگی تصمیم گیری به او کمک می کند تا بداند مخاطبانش تا چه حد می توانند در آن واحد موضوعات مختلفی را درک کنند و آن ها را به درستی پردازش نمایند.

اگر تلاش کنید به طور همزمان اجناس و اطلاعات بسیار زیادی را در اختیار آن ها قرار دهند در حقیقت مشتری نمی تواند این اطلاعات را مورد پردازش قرار دهد و منجر به خستگی روانی در این اشخاص می شود و به طور کلی ممکن است منصرف شود و از بین گزینه هایی متعددی که برای او گذاشته اید هیچ کدام را انتخاب کند.

به همین دلیل اگر در کار فروش هستید سعی کنید مخاطبتان را زیر حجم وسیعی از اطلاعات قرار ندهید و اطلاعات را به صورت تدریجی به او بگویید و پله به پله به او کمک کنید و گزینه های محدودی را برای او در نظر بگیرید تا بتواند انتخاب راحت تری داشته باشد.

در صورتی که این کار به طور حرفه ای انجام شود تاثیر گذاری بهتری بر روی افراد خواهد داشت و باعث جذب مشتری می شود.

اگر در مورد خستگی تصمیم گیری آگاهی لازم داشته باشید این خود آگاهی کمک بسیاری به شما می کند و از برخی سردرگمی ها رها شده، شک و تردید شما از بین برود و از بلاتکلیفی نجات پیدا خواهید کرد.

در صورتی که نتوانستید این رفتارتان تغییر دهید می توانید از روانشناس و مشاوره کمک بگیرید تا راهکارهای لازم را در اختیارتان قرار دهد. هم چنین مشاوره تلفنی هم می تواند گزینه مناسب تری برای حل مشکلات تصمیم گیری شما باشد.

چگونه از بروز خستگی تصمیم گیری اجتناب کنیم؟

راه های مختلفی وجود دارد که می تواند از بروز خستگی تصمیم گیری پیشگیری نماید و کارکرد مغزتان را به بالاترین سطح ممکن برساند. در ادامه این مقاله برخی از مهم ترین آن ها را بیان کرده و مورد بررسی قرار می دهیم:

  1. اولویت بندی تصمیمات

بر اساس مطالبی که بیان شد ما در طول زمان با تصمیم گیری های مختلفی رو به رو می شویم و احتمال این که دچار خستگی تصمیم گیری شویم بسیار زیاد است به همین دلیل تصمیمات مهم زندگی تان را به زمان دورتر موکول نکنید و سعی کنید بهترین تصمیم را در اولین فرصت بگیرید.

بسیاری از افراد اغلب در هنگام صبح تصمیمات بهتری نسبت به شب می گیرند.

به همین دلیل گفته می شود که بهتراست در زندگی برنامه ریزی داشته باشید و خود و کارهایتان را اولویت بندی کنید و کارهای مهم را زودتر زمانی انجام دهید که انرژی ذهنی کافی دارید و می توانید بهترین تصمیم را در آن زمینه بگیرید.

  1. فرصت دادن به خود

در صورتی که شما نسبت به خستگی روانی و محدودیت های شناختی مغز آگاه نباشید ممکن است به خاطر ناتوانی های که تجربه می کنید، اصرار داشته باشید تا زودتر تصمیم بگیرید و به کارهایتان خاتمه دهید، زیرا احساس می کنید به این شکل استرس کم تری را تحمل می کنید.

در صورتی که گرفتار خستگی تصمیم گیری شدید احتمال خطای شما تا حد زیادی افزایش می یابد و در صورتی که این خستگی رفع شد و انرژی ذهنی شما برگشت ممکن است از تصمیمی که گرفته اید پشیمان شوید.

زمانی که در این شرایط قرار گرفتید سعی کنید به ذهن تان استراحت دهید تا در فرصت جدید بتوانید تصمیم بهتری بگیرید و از تصمیمی که گرفته اید راضی باشید.

ذخیره کردن انرژی روانی

در طول روز ما دائما در حال تصمیم گیری هستیم اما در برخی مواقع، نادانسته خودمان را درگیر تصمیمات می کنیم و انرژی روانی خود را بی دلیل هدر می دهیم.

به عنوان مثال ممکن است است زمان زیادی را به لباس پوشیدن چیزی که می خواهیم بپوشیم اختصاص دهیم و درگیری ذهنی بسیاری در این خصوص برای خود ایجاد کرده و ذهن خود را خسته کنیم.

توجه داشته باشید همین تصمیمات کوچک توانایی شناختی شما را مورد تحلیل قرار می دهد و باعث کاهش کارایی مغز می شود.

به همین دلیل بسیاری از افراد موفق زیاد خودشان را درگیر لباس پوشیدن نمی کنند و ترجیح می دهند از لباس های ساده استفاده کنند و پیچیدگی خاصی در پوشش آن ها دیده نمی شود.

  1. محدود کردن گزینه ها

همان طور که بیان شد در صورتی که گزینه های موجود زیاد باشد بر روی توانایی تصمیم گیری اثر می گذارد و باعث خستگی فرد شده و فرد نمی تواند انتخاب درستی داشته باشد.

به همین دلیل زمانی که می خواهید راجع گزینه های بسیار زیادی فکر کنید سعی کنید آن گزینه ها را به دسته های کوچک تری تقسیم کنید و هر بار بر روی یکی از آن دسته ها تمرکز کرده و آن ها را مورد بررسی قرار دهید

در این صورت راحت تر می توانید یکی از دسته ها را انتخاب کنید و انتخاب کردن گزینه ها از بین موارد محدود و باقی مانده راحت تر می باشد.

  1. کمک گرفتن از خدمات حرفه ای

ممکن است مدت زیادی مجبور به گرفتن تصمیمات مهمی باشید و به همین دلیل خستگی و فرسودگی روانی بسیاری به سراغتان بیاید. در این شرایط باید شدت مشکل خود را بسنجید تا ببینید تا چه حد عملکرد روزانه تان را تحت تاثیر قرار داده است.

در صورتی که متوجه شدید نمی توانید با راهکارهای عمومی مشکل تان را حل کنید و با آسیب های متعددی رو به رو هستید که زندگی شما را مختل کرده است، می توانید از مشاور و روانشناس کمک بگیرید تا اوضاع روانی شما را مورد بررسی قرار دهد و در این زمینه کمک شایانی به شما داشته باشد.

منبع : خستگی تصمیم گیری | مشکل و خستگی ناشی از تصمیم گیری